الان به حرف خیلی از پیشکسوتا رسیدیم که اگه جای اسکوچیچ هم چوب کبریتم می ذاشتیم می رفتیم #جام_جهانی #ورزشی @Antiliberalism

🔵 تهران و مسکو در حال رایزنی برای به رسمیت شناختن سامانه بانکی MIR 🔹«کاظم جلالی» سفیر ایران در #مسکو گفته ایران و روسیه در حال رایزنی برای به رسمیت شناختن کارت‌های سیستم مالی «میر» (MIR) هستند. میر یک سیستم نقل و انتقال و پراخت مالی است که در روسیه از آن استفاده می‌شود و از سال ۲۰۱۴ به‌دنبال اعمال تحریم‌های غرب آغاز به کار کرد 🔹گفته شده بیش از ۵۰ درصد مردم روسیه حداقل یک کارت بانکی MIR دارند و بیش از ۲۵ درصد تراکنش‌های مالی این کشور از طریق این سامانه انجام می‌شود @Antiliberalism

💡قیمت نفت به حدود ۱۲۰ دلار رسیده؛ روزنامه الاخبار هدف بعدی یمنی ها برای شکستن حصر را تاسیسات صادراتی نفت سعودی معرفی کرده است؛ اگر ائتلاف سعودی راضی به برداشتن حصر نشود و یمنی ها نیز تاسیسات پیش گفته را بزنند، قیمت نفت از چیزی که اکنون هست فراتر خواهد رفت. #یمن #اسرار_سیاسی @Antiliberalism

💡روسیه اعلام کرد در تحریم از تجربیات ایران استفاده میکند؛ در جنگ سوریه نیز روسها با توصیه ایران وارد شدند؛ آنچه از شواهد بر می آید جنگ اوکراین را نیز با الهام از سبک و سیاق ایرانیها پیش میبرند؛ صبر استراتژیک، کاستن از تلفات غیرنظامی و فرسایشی کردن جنگ برای حفظ فشار اقتصادی به غرب! #تمدن_سازی #اسرار_سیاسی @Antiliberalism

امیرم حسینه🙂❤️ #امام‌‌حسین @Antiliberalism

🔵 دیدار امیر عبداللهیان، وزیر امور خارجه ایران با شخصیت‌ها و رهبران گروه‌های فلسطینی در بیروت @Antiliberalism

❤️صلی‌الله علیک یا ابا عبدالله الحسین ❤️ #امام_حسین @Antiliberalism

💡باتوجه به وابستگی اروپا به گاز روسیه که در همراهی نکردن با آمریکا در تحریم انرژی روسیه، خودش را نشان داد، #روسیه این وابستگی را به اهرمی برای تقویت روبل تبدیل کرد؛ دستور پوتین برای دریافت پول گاز به روبل، باعث افزایش تقاضای #روبل می‌شود و کشورهای اروپایی برای داشتن روبل باید صادرات به روسیه را افزایش بدهند.... تصمیم هوشمندانه‌ای است؛ احتمال دارد آمریکا تعامل با روبل را تحریم کند که آن وقت کار برای اروپایی‌ها بسیار ‌سخت خواهد شد! 💬مسعود براتی 🔶️ همین که اروپا به عنوان یک بازیگر به سبد تقاضای روبل اضافه میشود آن هم در مقیاس بیش از ۲۰۰ میلیارد دلاری، یعنی تقویت روبل و مهمتر از همه اینکه ناگزیر شدن اروپا برای ورود به سیستم هایی مثل spfs روسی و این یعنی تهدید بزرگ برای سوییفت !! @Antiliberalism

••⸾⸾📔🔐 هزار‌قصھ‌نوشتیم‌بر‌صحیفِھ‌دل هنوز‌،‌عشق‌تو‌عنوان‌سر‌مقالھ‌ماست . . (:💛 #حاج_قاسم #سردار_سلیمانی ــــــ ـ ـ ـ༅"❀"༅ـ ـ ـ ـــــ @Antiliberalism

سلام آقا💔 #امام_حسین @Antiliberalism

❥‌"✿°↷ ⸾• بــَـࢪمـَــــداࢪ‌ِعـــــ♡ــــــشق 𖥸 ˼•⸾. #پارت19 حاجی خندید، گفت: فعلاً این حرف ها را بگذار کنار که من امشب یواشکی آمده ام خانه. اگر فلانی بفهمد، کله ام را می کند! و دستش را مثل چاقو روی گلویش کشید. بعد گفت: بیا بنشین این جا، با تو حرف دارم. نشستم. گفت: تو م یدانی من الان چی دیدم؟ گفتم: نه. گفت: من جدایی مان را دیدم. به شوخی گفتم: تو داری مثل بچّه لوس ها حرف می زنی! گفت: نه، تاریخ را ببین. خدا هیچ وقت نخواسته عُشّاق، آن هایی که خیلی به هم دل بسته اند، با هم بمانند. من دل نمی دادم به حرف های او، مسخره اش کردم، گفتم: حالا ما لیلی و مجنونیم؟ حاجی عصبانی شد، گفت: من هر وقت آمدم یک حرف جدی بزنم تو شوخی کن! من امشب می خواهم با تو حرف بزنم. در این مدت زندگی مشترک مان یا خانه ی مادرت بوده ای یا خانه ی پدری من، نمی خواهم بعد از من هم این طور سرگردانی بکشی. به برادرم می گویم خانه ی شهرضا را آماده کند، موکت کند که تو و بچّه ها بعد از من پا روی زمین یخ نگذارید، راحت باشید. بعد من ناراحت شدم، گفتم: تو به من گفتی دانشگاه را ول کن تا با هم برویم لبنان، حالا... حاجی انگار تازه فهمید دارد چقدر حرف رفتن می زند، گفت: نه، این طورها که نیست، من دارم محکم کاری می کنم، همین. #زندگینامه_شهدا @Antiliberalism

❥‌"✿°↷ ⸾• بــَـࢪمـَــــداࢪ‌ِعـــــ♡ــــــشق 𖥸 ˼•⸾. #پارت20 فردا صبح، راننده با دو ساعت تأخیر آمد دنبالش، گفت: ماشین خراب است،باید ببرم تعمیر. حاجی خیلی عصبانی شد، داد زد: برادر من! مگر تو نمی دانی آن بچّه های زبان بسته، تو منطقه معطل ما هستند. من نباید این ها را چشم به راه می گذاشتم. از این طرف، من خوشحال بودم که راننده تا برود ماشین را تعمیر کند، حاجی یکی دو ساعت بیشتر می ماند. با هم برگشتیم خانه. اما من دیدم حاجی با حاجی دفعات قبل فرق می کند. همیشه می گفت: تنها چیزی که مانع شهادت من می شود وابستگی ام به شماهاست. روزی که مسأله ی شما را برای خودم حل کنم مطمئن باش آن وقت، وقت رفتنِ من است. مهدی یک کتری دستش بود و با آن داشت بازی می کرد. هی می رفت سمت باباش و می گفت: بابایی! دَ. دیدم باباش اصلاً به او اعتنایی نمی کنه. عصبانی شدم و گفتم: مرد حسابی، من هیچی، لااقل به این بچّه یک کمی توجّه کن. صورتشو برگردوند. رفتم سمتش، دیدم اشک تمام صورتشو گرفته. اونجا بود که فهمیدم حاجی آمده تا از همه چیز دل بکنه. وقتی راننده آمد، برای اولین بار حاجی نشست دم در خانه و بند پوتین هایش را آرام آرام بست ل همیشه این کار را داخل ماشین می کرد ل بعد مهدی را بغل کرد، مصطفی را هم من بغل کردم و راه افتادیم. توی راه خندید، به مهدی گفت: بابا، تو روز به روز داری تپل تر می شی. فکر نمی کنی این مادرت چطور می خواد بزرگت کنه؟ نمی گفت: من، می گفت: مادرت. بعد، از خانم عبادیان که قرار بود تا تمام شدن تعمیرات خانه منزل آن ها بمانیم، خیلی تشکر کرد و راه افتاد رفت.» #زندگینامه_شهدا @Antiliberalism