خیمه ی دختر من بی تو در امنیت نیست
می دونی چرا عباس؟
سایه ی کعبه نی حرمله پیدا شده است
نقل میکنند: هر شب تو حرم اباالفضل روضه
به پا بود،الان هم همینطوره
اگر کسی از راه می اومد،مهمون می شد:)
Anti_liberal🚩
خیمه ی دختر من بی تو در امنیت نیست می دونی چرا عباس؟ سایه ی کعبه نی حرمله پیدا شده است نقل میکنند: ه
سید قزوینی ادب می کرد،
می فرمود شما روضه بخونید
شما منبر برید
شیخ خراسانی از مشهد اومد
رفت بالای منبر ،منبر خوبی هم رفت،روضه ی خوبی هم خوند
مردم خیلی گریه کردند،بعضی ها خودشون رو زدند،برا همین روضه
روضه ی تیر زدن به چشم نازنین قمر بنی هاشم:)
Anti_liberal🚩
سید قزوینی ادب می کرد، می فرمود شما روضه بخونید شما منبر برید شیخ خراسانی از مشهد اومد رفت بالای منب
سید میگه وقتی شیخ از منبر اومد پایین
اومدم گفتم:آقا چرا همچین روضه هایی
که سند محکمی هم نداره میخونید
با دل مردم بازی میکنید؟
شیخ گفت: آقا جان من خیلی سند براش
دارم،اما اینجا حرم عمو جان شماست
محل ادب کردنه!!
سوغاتی روضه شب تاسوعای اباالفضل
برا ما باید ادب باشه
به بزرگتر ها،به پدر و مادر،
آقا جان محل ادبه، من بحثی ندارم
هرچی شما بگید:)
سید میگه من اومدم خوابیدم
،شب در عالم رؤیا
عمو جانم قمر بنی هاشم رو دیدم💔
سلام کردم،آقا با بی اعتنایی جواب سلامم
رو دادند،گفتم:آقاجان قربونت برم
یه عمری من خادم حرم شما هستم
یه عمری من نوکری شمارو می کنم
چرا این طوری جواب سلامم رو می دید؟
مگه من بی ادبی کردم؟
Anti_liberal🚩
سید میگه من اومدم خوابیدم ،شب در عالم رؤیا عمو جانم قمر بنی هاشم رو دیدم💔 سلام کردم،آقا با بی اعتنای
دیدم آقا با غیظ بیشتر فرمود:سید مگه تو بودی ببینی کربلا با ما چه کردند؟؟
روضه ای که شیخ خونده
من خودم برات کامل میکنم
وقتی تیر به چشمم زدن
سوار بر اسب بودم،دست در بدن نداشتم
بخوام تیر رو از چشمم بیرون بکشم💔😭
Anti_liberal🚩
دیدم آقا با غیظ بیشتر فرمود:سید مگه تو بودی ببینی کربلا با ما چه کردند؟؟ روضه ای که شیخ خونده من خود
روی اسب پاهام رو بالا بردم،سرم رو پایین
آوردم،می خواستم تیر رو مابین پاهام قرار
بدم،سرم رو بالا بکشم
تیر از چشمم بیرون بیاد
در همین اثناء کلاه خود،از سرم افتاد،
راه باز شد
یه وقت دیدم یه نانجیبی با عمود آهن.......»💔
یه جای دیگه به شیخ کاظم سبتی فرموده:« شیخ کاظم بگو، هر سواری بخواد از اسب رو زمین بیوفته،اول دستاش رو جلو میآره،صورت آسیب نبینه،اما من دست در بدن نداشتم،با صورت رو زمین افتادم»،💔😭
حسین...💔
اشکات رو کف دستت بگیر
،شب ،شب دعاکردن برا فرج آقاست،
اللهم عجل لولیک الفرج🌿💔
شیخ جعفر شوشتری می گوید، اگر همه ی شهدا لحظه ی آخر آب از دست پیغمبر خوردند، عباس (علیه السّلام) نخورده، گفته اون آب را نمی خورم، برادرم تو خیمه لبهاش خشکیده💔🕊
روضه ای که عباس رو کشته اینه
عباس رو عمود نکشت
عباس رو تیغ نکُشت
فرق شکافته نکُشت
تیر به چشم نکُشت
،نیزه و سنگ و خنجر و تبر نکُشت
مگه این چیزهام بوده
باید باشه که اون قامت رشید تو قبر کوچیک
جا بشه💔🙂
اربعین دوید اومد کنار قبر باباش،گفت:بابا عمه زینب چی میگه،یه قبری رو به من نشون داده میگه:قبر عموته،ولی من باور نکردم،بابا یه قبر کوچولو به من نشون داده،بابا آخه عموم قامتش بلند بوده،توی قبر کوچولو چه طوری جا شده؟یه صورتش اینه که بر اثر جراحت ها،نیزها،جنایت ها این بدن درهم ریخت
آقا زین العابدین علیه السلام این بدن رو جمع کرد،یه صورت دیگه اش اینه
اینقده عباس از خجالت آب شد،حسین.......💔😭
مظلوم شهید شدی آقا جان در میدان شجاعت
از یک طرف دشمن به حضرت عباس علیه السلام از اطراف حمله ور شد،
رو زمین افتاد
دست نداشت به صورت خورد زمین .💔
Anti_liberal🚩
مظلوم شهید شدی آقا جان در میدان شجاعت از یک طرف دشمن به حضرت عباس علیه السلام از اطراف حمله ور شد،
ایاهلحرممیروعلمدارنیامد
سقایحسینسیدوسالارنیامد💔
راوی می گه ندیده بودم امام حسین منقلب باشد، وقتی خبر اباالفضل علیه السلام آمد رنگ صورت تغییر کرد..
Anti_liberal🚩
راوی می گه ندیده بودم امام حسین منقلب باشد، وقتی خبر اباالفضل علیه السلام آمد رنگ صورت تغییر کرد..
امروز حسین سر می دهد
عباس اکبر میدهد💔
بچه ها امید می دادن عمو آب میاره
دیدن آقا آمد
عمو نیامد، دوید عمو کجاست،؟
فرمود "عمو را کشتند.
Anti_liberal🚩
بچه ها امید می دادن عمو آب میاره دیدن آقا آمد عمو نیامد، دوید عمو کجاست،؟ فرمود "عمو را کشتند.
عمو جان مردم ز سوز عطش
وای وای عموعمو العطش💔
لحظات آخر عمر مبارک امیرالمؤمنین بود فرمود:
عباسم را بگویید بیاید کنار بستر من
آمد محضر بابا..
Anti_liberal🚩
لحظات آخر عمر مبارک امیرالمؤمنین بود فرمود: عباسم را بگویید بیاید کنار بستر من آمد محضر بابا..
زانوی ادب به زمین زد
عرضه داشت : بابا امری داری ؟
فرمود: عباسم دستت را بده بابا
حسین دستت را بده بابا
دست حسین را در دست عباس گذاشت🖖🏻💔
Anti_liberal🚩
زانوی ادب به زمین زد عرضه داشت : بابا امری داری ؟ فرمود: عباسم دستت را بده بابا حسین دستت را بده باب
فرمود : عباس جان از حسین دست برنداری بابا
کربلا پیش می آید ، عاشورا پیش می آید ،
تشنگی پیش می آید ، می روی کنار فرات
،آب می آوری
لبهایت خشکیده است،مبادا آب بیاشامی💔
Anti_liberal🚩
فرمود : عباس جان از حسین دست برنداری بابا کربلا پیش می آید ، عاشورا پیش می آید ، تشنگی پیش می آید
لذا روز عاشورا وقتی کنار شریعه فرات رسید مقداری آب به کف دست گرفت تا بیاشامد :
فَذَکَرَ عطش الحسین و اَهلِ بیتِه ِ ،فَرَمَی الماء
یاد لبهای تشنه برادر و اهل حرم افتاد آب راروی آبریخت💔
همین که صدای العطش بچه ها را شنید
آمد نزد امام حسین اجازه میدان گرفت
مشک را به دست گرفته
آمد کنار شریعه فرات..
عباس تشنه است مشتی از آب برداشت تا به لبهای عطشان برساند
اما :«فَذََکَرَ عَطَشَ الحُسَین وَ اَهلِ بَیتِهِ » به یاد لبهای تشنه برادر افتاد..
آب را روی آب ریخت.
مشک را پر از آب کرد،از شریعه بیرون آمد
به سمت نخلستان..
دشمنان دستهای نازنینش را قطع کردند
مشک آب را سوراخ کردند،
تیر به چشمش زدند (عاشقان اباالفضل ، انشاءالله کنار حرمش )
یک وقت یک عمود آهن هم بر فرق عباس زدند . لذا صدا زد : یا اَخا اَدرک اَخا ،💔😭
دختر امیرالمومنین علیه السلام زینب کبری سلام الله علیها خیلی مصیبت دید
داغ جد و مادر و پدر بزرگوارش
وقتی مادر رفت فریاد زد: وا اماه،
وقتی پدر وا ابتاه
وقت امام حسن علیه السلام وا اخا،
ابا الفضل علیه السلام رفت
صدای ضجه ای بلند شد از خیمه،
بیرون آمد صدا می زد وای امان از اسیری .
Anti_liberal🚩
دختر امیرالمومنین علیه السلام زینب کبری سلام الله علیها خیلی مصیبت دید داغ جد و مادر و پدر بزرگوارش
قتلگه دریای خون شد
شمر با خنجر برون شد💔😭
بنیامین «صیحه زد و گریه کرد، احوالش متغیر شد، یوسف گفت: چی شد، گفت: امیر ببخشید، چشمم که به دست شما افتاد، دیدم خیلی شبیه دست برادرمه.
بنیامین شبیه دست برادر را دید، احوالش تغییر کرد، آه از آن وقتی که چشمان حسین به دستای بریده ی برادر افتاد، بی خود نبود دست به کمر گرفت و فرمود: «الان انکسر ظهری»💔😭