هدایت شده از کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
4_6019530492229978728.mp3
10.95M
Did u get enough love, my little dove?!...
Why do u cry?
And I'm sorry I left, but it was for the best;
Though it never felt right(((;
My little Versailles...
*چون امروز باید به این آواز، اهتمام خاصه ورزید.
2024/07/04
#Song
#عبور_از_روز
هدایت شده از کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
چشمهایش قهوهای بود و به حق فهمیدهام
قهوه از سیگار و قلیان اعتیادآورتر است.
1403/05/16
#سبزینه_های_خیال
#Aesthetic
#عبور_از_روز
هدایت شده از کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
151.2K
پژمردهام که بوسه بباری بر این کویر
باران چقدر حال مرا جا میآورد!
1403/07/07
*اولین لمس پاییز.
#مبین_اردستانی
#سبزینه_های_خیال
#عبور_از_روز
هدایت شده از کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
بابا میگه بهش نگاه میکردم و میگفتم من رو یادت میآد؟ اون فقط نگاه میکرد و میخندید.
بهش میگفتم منم، فلانی! یادت میآد من رو؟ میگه آقای فلانی زده بود زیر گریه.
بابا اینها رو میگفت و بغضش رو قورت میداد. من داشتم فکر میکردم چه غم عجیبیه. اینکه کسی که باهاش کلی خاطره داشته باشی و یه عالمه باهم مراوده داشته بودین، ولی الان حتی اسمت رو هم یادش نیاد. داشتم فکر میکردم چقدر غریبه... چقدر دردناکه که کسی تو رو یادش نیاد؛ که برای همیشه فراموش بشی.
اون قدیمها یه جمله خونده بودم که یه روزی هم میرسه که آخرین نفری که شما رو یادش بود، از دنیا میره، فکر کنم فهمیدم منظور اون جمله چی بوده.
میدونین ما انسانها به همین یادآوری و خاطراتمون زندهایم، و کل جون کندنمون برای اینه که کنار کسانی که دوستشون داریم خاطرههای قشنگ و خوب بسازیم، که کنارشون لبخند بزنیم و لبخندهاشون رو یادمون بمونه برای اون وقتایی که دیگه لبخند نمیزنن. بعد ولی فکرش رو بکن! دیگه نه تویی هستی و نه دیگه خاطرهی لبخندت. دیگه حتی نمیتونی برای این بدویی که لبخند بکاری روی لبهاشون. چون دیگه تو رو یادشون نیست.
خدا ان شاءالله همهی مریضها شفا بده و بذاره که خانوادههاشون دوباره لبخندهای واقعیشون رو تماشا کنند.
1403/10/20
#عبور_از_روز
#ریوجی
#روشنترین_رنگ_لحظهها
هدایت شده از کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
ما دوست داریم با چیزهایی که دم دستمون داشتیم براتون تولد بگیریم و بگیم تا سه میشماریم و شما برای همهی شیعیانتون دعای خیر کنین و بعدش هم شمع رو فوت کنیم. دوست داشتیم مولودی عربی بذاریم و فیلم بگیریم. دوست داشتیم توی جمع سه نفرمون، توی همین اتاق کوچیک، خوشحالی کنیم که شما قدم روی چشم تموم جهانیان گذاشتی، منت رو سر همهی ما گذاشتی و به این دنیا اومدی.
دوست داریم کل بکشیم و دست بزنیم، ولی تو آقای اباعبدالله هستی؛ توی تولدت هم ته گلوم بغضه. تو بعد از ظهری که خیابون رو قدم میزدم، توی غروبی که از دم حرم رد میشدم و چراغونیها رو میدیدم، توی همهی اون لحظات، با وجود لبخند، توی گلوم بغض بود. ته دلم غصه.
خیلی خیلی خدا رو شکر که شما اومدی تا دست کسایی که توی گمراهی هستن رو بگیری و توی کشتیت جا بدی؛ کاش ما رو هم لایق دستگیری بدونی و بذاری از دعاهات فیض ببریم.
تولدت مبارک آقای امید همهی نا امیدها.
1403/11/13
1446/08/02
#ای_آبیترین_آسمان_در_پیشگاه_تو
#عبور_از_روز