.
🕯سبک #واحد ایام فاطمیه حضرت زهرا سلام الله علیها و امام حسین علیه السلام
#واحد_فاطمیه
#واحد_حضرت_زهرا
#واحد_امام_حسین
#با_غبار_چادر_تو
بند🕯
با غبار،چادر تو،دلِ مرده،میشه زنده
با نگاهِ،نافذ تو،پادشاهم،میشه بنده
با دعای،تو همیشه،دست نوکر،پُرِ رزقه
اینکه رزقِ،کل سالو،میگیریم از،مادر عشقه
فاطمه جان فاطمه جان فاطمه جان مادر جان
بند🕯🕯
بی قراره،بی قرارم،که قرارم،تویی مادر
مطمئنم،منو تنها،نمیذاری،روز محشر
در هوای،روضه ی تو،نفس من،میشه تازه
یه نگاهه،فضه ی تو،از گنهکار،حر میسازه
فاطمه جان فاطمه جان فاطمه جان مادر جان
بند🕯🕯🕯امام حسین ع
هر کی عشقِِ،تورو داره،هیچی والله،کم نداره
هر کی دیده،کربلاتو،پای عشقت،موندگاره
هر کی تربت،خورده کامش،شده شیرین،با دم تو
دل هوایی،میشه ارباب،با نسیم و،پرچم تو
فاطمه جان فاطمه جان فاطمه جان مادر جان
📗مناسبت:ایام فاطمیه اول ۱۴۰۲/۹/۵
🎤با نوای گرم حاج غلام حسین مردانی
.
#امام_حسین_ع_مناجات
حلّال جمیع مشکلات است حسین
شویندهی لوح سیئات است حسین
ای شیعه! تو را چه غم ز طوفان بلا!
جایی که سفینة النّجاة است حسین
✍مرحوم #صغیر_اصفهانی
.
#فاطمیه
#حضرت_زهرا علیهاالسلام
#مثنوی
ای گهر دُرج حیا، فاطمه!
فاطمه! یا فاطمه! یا فاطمه!
جان من از مهر تو، لبریز شد
دیده به یاد تو، گُهَرریز شد
شمعصفت، مهر تو آموختم
وز غم تو آب شدم، سوختم...
رفتی و تاریک شده خانهام
با همه - جز یاد تو - بیگانهام...
خیز! که جان همه بر لب رسید
این همه غم، ارث به زینب رسید!...
خیز و، نماز شب خود را بخوان
قصّۀ تاب و تب خود را بخوان
ای که خدا نور یقین دادهات
خود بنشین بر سر سجّادهات
ای به رهت دیدۀ بیدار ما
کن قدمی رنجه به دیدار ما
ای به سفر رفته! دل از ما مگیر
سایۀ لطف از سر ما، وا مگیر
من که نگه داشتهام پاس تو
دوختهام دیده به دستاس تو
دوختهام، با جگر سوخته
دیده به دیوار و درِ سوخته
بر دل من، جز اثر داغ نیست
لالۀ بیداغ، در این باغ نیست!
#محمدجواد_غفورزاده✍
@navaye_asheghaan
.
#فاطمیه
#حضرت_زهرا علیهاالسلام
#مثنوی
ای آتش سینه، وای بر تو
ای شهر مدینه، وای بر تو!
ای دیده ببار خون، هماره
ای ناله برآ ز دل، دوباره
پاداش رسول، خوش ادا شد
یک آیه ز کوثرش جدا شد
آن آیه، دُر نهفتهاش بود
محسن، گل ناشکفتهاش بود
محسن که شد اوّلین فدایی
در خطّ ولایت خدایی
محسن که به سینه ماند آهش
آغوش بتول قتلگاهش
نایافته در جهان ولادت
گردیده نصیب او شهادت
گردیده خزان، بهار عترت
غم آمده در دیار عترت
تا چند نشستهاید خاموش؟
انگار که رفتهاید از هوش
غافل ز تمام دردهایید
نامرد و، شبیه مردهایید
خیزید، که دود رفته بالا
بر چرخ، ز بیتِ حق تعالی
دشمن به درِ سرای زهراست
ای وای من این صدای زهراست!...
📝 #غلامرضا_سازگار
اولین فدایی؛ زمینه.mp3
1.9M
🎙 نغمه پیشنهادی در قالب #زمینه
وزن: مفعولُ مفاعلن فعولن
#امام_حسین_ع_مناجات
چِقَدر خیر دیدهایم از محبّت حسین
به روی شانههای ماست دست رحمت حسین
زبانزدِ تمام عالم است مهربانیاش
دل مرا که بُرده است این عطوفت حسین
روایت است این که هر سحر فرشته میبَرد
سلام صبحگاهی مرا به خدمت حسین
شفیعِ روز محشر است، آجُرِ «حُسینیه»
به این بهانه که در آن شدهست صحبت حسین
چه بهتر است با وضو، میان روضه گریه کرد
عبادت است گریههای بر مصیبت حسین
رفیق! روضهخانه سنگرِ ولایت علیست
هزینه داده است شیعه پایِ هیئت حسین
رضایت حسین باطناً رضایت خداست
رضایت خداست باطناً رضایت حسین
به یک نظر دلِ خراب را درست میکند
خدا کند شویم شامل عنایت حسین
نترس! ظرفیت برای حُر شدن هنوز هست
رسول ترک، حُر شده است با هدایت حسین
گناهکار تا دو قطره اشک، حِین روضه ریخت
خدا هم از گناه او گذشت بابت حسین
«حسین» بانی قبولِ توبههای «آدم» است
همین هزار و چند ساله نیست قِدمَت حسین
به گرد و خاک معجر سه ساله دخترش قسم
برای دردهای ما دواست تربت حسین
* *
به حشر هم قدم که مینَهَد هنوز بی سر است
قیامتیست لحظهی ورودِ حضرتِ حسین
✍ #بردیا_محمدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤یا حضرت مـــــادر 🖤
▪️خبر از یک زن بیمار
▪️شود میمیرم
▪️مادری دست به دیوار
▪️شود میمیرم
▪️با زمین خوردن تو
▪️بال و پرم میریزد
▪️چادرت را نتکان
▪️عرش بهم میریزد
|✨اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ|
فاطمه (س) یک زن بود، آنچنان که اسلام میخواهد. مظهر یک دختر در برابر پدرش، مظهر یک همسر برابر شویش، مظهر یک مادر برابر فرزندانش و مظهر یک «زن مبارز و مسئول» در برابر زمان و سرنوشت جامعه اش.
علی شریعتی
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
شعر روضه حضرت زهرا سلام الله علیها
زبان حال امیرالمؤمنین علیه السلام در کنار بستر
السلام ای سوره کوثر چطوری؟ بهتری؟
السلام ای یاس پیغمبر چطوری؟ بهتری؟
السلام ای لاله ی پرپر چطوری؟ بهتری؟
السلام ای بهترین مادر چطوری؟ بهتری؟
ای چراغ خانه ی حیدر چنین سو سو نزن
پیش چشمان امیرالمؤمنین سو سو نزن
چند وقتی هست اینجا هم نشین بستری
مثل من لبریز از درد دل و درد سری
گاه بهتر می شوی و گاه گاهی بدتری
با علی حرفی بزن این روزهای آخری
با صدای گریه ات هر بار هق هق می کنم
خوب شو جان علی، با رفتنت دق می کنم
چند وقتی هست که حال هوایت خوب نیست
گریه کمتر کن گلم، گریه برایت خوب نیست
باز حال بازوی مشکل گشایت خوب نیست
فاطمه برخیز... حال بچه هایت خوب نیست
باز با یک خنده ات این خانه را آباد کن
حیدرت را از غم و رنج و محن آزاد کن
فاطمه بی خوابیِ بسیار پیرت کرده است
کنج بستر این تن تب دار پیرت کرده است
آتش و میخ و در و دیوار پیرت کرده است
تیزی و داغی آن مسمار پیرت کرده است
هیچ کس باری ز روی شانه هایت برنداشت
فاطمه ای کاش اصلا خانه ی ما در نداشت
بس که اشک از دیده ی کم سو گرفتی فاطمه،
چند روزی هست با غم خو گرفتی فاطمه
زیر چادر دست بر پهلو گرفتی فاطمه
از علی هم چند باری رو گرفتی فاطمه
*زیر چادر دست بر پهلو بگیر اما بمان
باشد اصلا دست بر زانو بگیر اما بمان*
این غمِ همواره همراهت عذابم می دهد
دردهای سخت و جانکاهت عذابم می دهد
سرفه های گاه و بی گاهت عذابم می دهد
این سیاهی بر روی ماهت عذابم می دهد
چند روزی بیشتر مهمان این ویرانه باش
باز هم نانی بپز، گرمای این کاشانه باش
محور هر پنج تن، حال تو بهتر می شود
ای به قربان تو من، حال تو بهتر می شود
با حسین و با حسن، حال تو بهتر می شود
پس نزن حرف از کفن، حال تو بهتر می شود
استراحت کن عزیزم که تنت تب می کند
کارهای خانه را امروز زینب می کند
با دل سوزانِ تو هم سوختم هم ساختم
با نفس های پر از آه تو هر دم ساختم
من برای زخم هایت نیز مرهم ساختم
تا نیفتد... درب را این بار محکم ساختم
تو زمین خوردی علی افتاد از پا ناگهان
جان حیدر راه اگر دارد بمانی، پس بمان
بعدِ احمد حق تو انکار شد یا فاطمه
غربت و غم بر سرت آوار شد یا فاطمه
میخ در هم مایه ی آزار شد یا فاطمه
"هرچه شد بین در و دیوار شد" یا فاطمه
"خواستم یاری کنم اما نشد" زهرای من
"بند غم از دست هایم وا نشد" زهرای من
وحید محمدی
مناجات با امام زمان عج و
گریز به روضه ی حضرت زهرا س
رو به پیری می رود هر روز نوکر بیشتر
گرد پیری می نشیند روی این سر بیشتر
همت حی علی خیر العمل کمرنگ شد
خیر در پرونده ام دارم ولی شر بیشتر
آی آقای عزیز ما بیا برگرد که...
دور از تو می شوم هر روز بدتر بیشتر
از من این من را بگیر و چشم گریانم بده
چون مقرب می شوم با دیده ی تر بیشتر
دیرتر در وا کنی، بر من تفضّل کرده ای
دوست دارم که بمانم پشت این در بیشتر
یا عزیز الله ما را هم به زهرا وصل کن
وصل کن ما را به قدر و نور و کوثر بیشتر
هر کسی دارد ارادت به علیِ مرتضی
پشت او بوده دعای خیر مادر بیشتر
قدر زهرا را کسی نشناخت غیر از مرتضی
قدر او معلوم می گردد به محشر بیشتر
دلخوریم از اهل یثرب، از علی نشناس ها
دلخوریم این روزها از کوچه،... از در بیشتر
آتش اول چوب را سوزاند، اما فکر کن:
عمدتا آتش اثر دارد به معجر بیشتر
وحید محمدی
نور و کوثر نمی فهمیم ما
قدر را آخر نمی فهمیم ما
قدر زهرا را فقط حیدر شناخت
یاس پرپر را نمی فهمیم ما
ما فقط گریه بلد هستیم و بس
روضه ی در را نمی فهمیم ما
درد زهرا که فقط محسن نبود
درد مادر را نمی فهمیم ما
فضه می داند چه شد در آن میان
حرف معجر را نمی فهمیم ما
پیش چشم شوهرش او را زدند
داغ حیدر را نمی فهمیم ما
زخم ابرو را نمی دانیم ما
درد آن سر را نمی فهمیم ما
ناتوان در بین بستر نیمه جان
زخم بستر را نمی فهمیم ما
خانه ی بی مادر و بی تکیه گاه
رنج دختر را نمی فهمیم ما
.....
دختری که می رود تا روی تل
حال خواهر را نمی فهمیم ما
زخم سرخ کندی آن تیغ را
بر روی حنجر نمی فهمیم ما
تا قیامت روضه اش سربسته ماند
جسم بی سر را نمی فهمیم ما
خیمه ها غارت شد اما روضه ی
کشف معجر را نمی فهمیم ما
وحید محمدی
شعر روضه از زبان مولا در وداع با حضرت زهرا سلام الله علیها
ای کوثر علی چِقَدَر زود می روی
بال و پر علی چقدر زود می روی
بعد از نبی دلم به تو خوش بود فاطمه
هم سنگر علی چقدر زود می روی
ای تکیه گاه زندگی حیدر غریب
ای لشکر علی چقدر زود می روی
شرمنده ی تو هستم و پهلوی زخمی ات
ای یاور علی چقدر زود می روی
دردت به سینه بود و به حیدر نگفتیش
غم پرور علی چقدر زود می روی
نه سال از علی تو بدی دیده ای مگر
ای همسر علی چقدر زود می روی
بد جور زندگی علی را به هم زدند
ای دلبر علی چقدر زود می روی
خیری که نیست بعد تو در زندگی من
ای کوثر علی چقدر زود می روی
وحید محمدی
چند روزی شده که مادر ما بیمار است
بین بستر بدن بی رمقش تب دار است
خواب در پلک ترش نیست، خودم دیدم که
سر شب تا سحر از درد کمر بیدار است
رنگ در چهره ندارد، به جز آن جای کبود
روی زرد است و پر از غصه و حالش زار است
در دعای سحرش روضه ی "عجل" دارد
طاقتش طاق شده، منتظر دیدار است
گر چه در بستر بی حالی خود افتاده
مقتل مادر ما بین در و دیوار است
فضه یک روز به بابای غریبم می گفت:
"به روی سینه ی او ردی از آن مسمار است"
سینه ام شد سپر شیر خدا، شکر خدا
بر لبش، شکرِ چنین لطف، هزاران بار است
آخر کار، در آن غسل علی می فهمد
به روی بازوی او هم اثر آزار است
وحید محمدی
آهسته اسباب سفر را جمع کردی
آثار آن بی بال و پر را جمع کردی
آن دستمالی که به سر می بست بی بی
تصویرِ زردِ دردِ سر را جمع کردی
تا که یتیمان یاد مادر کم بیفتند
جز چادرِ او، بیشتر را جمع کردی
بردی به ایوان و تکاندی چادرش را
جا پایِ آن چندین نفر را جمع کردی
دیوار را شستی به تنهایی علی جان
خاکستر مانده زِ در را جمع کردی
با تکه های چوبِ مانده از همان در
نان پختی و اسبابِ شر را جمع کردی
کج کرده ای یک یک سرِ مسمارها را
از خانه اسباب خطر را جمع کردی
وحید محمدی
حالا میان خانه اش کوثر ندارد
تنهاست مولایم علی، یاور ندارد
بی بال و پر مانده است حیدر، پر ندارد
زهرا که رفته، زینبش مادر ندارد
مولاست با طفلان بی حال و پریشان
مولاست با یک قبر مخفی، چشم گریان
دائم کنار بستر خالی نشسته
چشمان بارانی خود را باز بسته
هی روضه می خواند به یاد دست بسته
با خاطرات کوچه پهلویش شکسته
با چادر خاکی که بر روی سرش داشت
زینب دوباره رنگ و بوی مادرش داشت
حق علی را هیچ کس باور ندارد
مولای عالم مانده و لشکر ندارد
این خانه دیگر دست نان آور ندارد
«دیگر حسین بن علی مادر ندارد»
پروانه ای که پهلویش را در گرفته
حالا از این خانه شبانه پر گرفته
شب ها کنار قبر زهرای جوانش
می سوخت از داغ جوان قد کمانش
وقتی رمق می رفت او از زانوانش
سر باز می کرد او تمام سوزِ جانش:
زهرا چرا از حیدر خود رو گرفتی
دیدم که دستت را روی پهلو گرفتی
با من نگفتی غصه ی غصب فدک را
با من نگفتی ضربه ی سخت کتک را
شب ها حسن می خوابد اما با تب آخر
در خواب می گوید: نزن سیلی به مادر
بر خیز زهرا، بهر زینب مادری کن
زهرا، حسین تشنه لب را یاوری کن
برخیز تا این خانه را از نو بسازم
برگرد تا کاشانه را نو بسازم
کج می کنم بانو سرِ مسمارها را
خود در میارم سنگِ این دیوارها را
دیگر توان دیدنِ ماتم ندارم
لولای در را رو به کوچه می گذارم
انگار وقت رفتنم نزدیک گشته
دنیا دوباره تیره و تاریک گشته
نه سال بودی بهر تو کاری نکردم
زهرا حلالم کن که باید بازگردم
زهرا گمانم غرق تب بیدار گشته
حالا حسینم تشنه لب بیدار گشته
وحید محمدی
تفسیر آیه آیه کوثر تمام شد
تجهیز و غسل سوره پرپر تمام شد
خیلی زمان گرفت در آن نیمه های شب
تا اینکه خون بال کبوتر تمام شد
سلمان بیا دوباره بلندش کن از زمین
وقت وداع طاقت حیدر تمام شد
آن روز ها که مادر صورت کبودتان
افتاده بود خسته به بستر تمام شد
این شعر ها که روضه زهرا نمی شود
تنها برای روضه بگو در تمام شد
دختر ز داغ مادر خود پیر می شود
مادر که رفت کار دو دختر تمام شد
ایام خانه داری زینب شروع شد
ایام بی قراری مادر تمام شد
زینب رسید تا خود آن لحظه ای که ظهر
یک ماجرا به قافیه سر تمام شد
زینب دوید جانب گودال و دید که
ای وای کار حنجر و خنجر تمام شد
وحید محمدی
السلام علیک فاطمیه
کوچه کوچه همیشه غم داری
روزهایش چطور می گذرد
خبر از حال مادرم داری؟
در میان تمام هیئت ها
گریه ی فاطمیه معروف است
چه نیازی به بیت الاحزان است
روضه ی فاطمیه مکشوف است
السلام علیک فاطمیه
بگو از کوچه های غم چه خبر
فاطمیه بگو بدانم، آه
دست سنگین چه می کند با سر
راه رفتن میان این کوچه
به گمانم که درد سر دارد
فاطمیه بگو کسی غیر از
پسرش مجتبی خبر دارد؟
که چه شد بین کوچه که مادر
پسرش را به زور پیدا کرد؟
چقدر بود ضرب سیلی که
گره گوشواره را وا کرد؟
پاره ی پیکر رسول الله
بعد کوچه قدش کمانی شد
چادرش روی خاک افتاد و
صورتش رنگ ارغوانی شد
فاطمیه بعید می دانم
روضه ی باز خواندنی باشد
بعد کوچه بعید می دانم
مادر خانه ماندنی باشد
وحید محمدی
نوک مسمار به پهلو بخورد یا نخورد
یا به دیوار از آن سو بخورد یا نخورد،
این در سوخته حتما به زمین می افتد
لگدی بین هیاهو بخورد یا نخورد
دست بالا برود روضه به پا خواهد شد
حال بر صورت بانو بخورد یا نخورد
زنده می ماند اگر این نوک سنگین غلاف
فرقش این است به بازو بخورد یا نخورد
بعد از این فرق ندارد به خدا حال علی
خانه بی فاطمه جارو بخورد یا نخورد
داغ محسن به دل آل علی خواهد ماند
نوک مسمار به پهلو بخورد یا نخورد
وحید محمدی
ای آبروی ارض و سما حرمتت شکست
رمز قبول هر چه دعا، حرمتت شکست
فکر تنت نبود کسی، در هجوم سنگ
مثل نگاه آینه ها ... حرمتت شکست
تو داغدار قصه ی هجران مصطفی
اما در اوج فصل عزا حرمتت شکست
ای مهربان خانه ی حیدر حلال کن
در پیش چشم شیر خدا حرمتت شکست
تنها سکوت مردم این شهر هم نبود
بیداد اتباع هوی حرمتت شکست
می خواست تا به زور غلافش جدا کند
از دامنم دو دست تو را ... حرمتت شکست
این پاره ها برای تو چادر نمی شود
ای مظهر عفاف و حیا حرمتت شکست
وحید محمدی
گفت: زهرا نرو پس در نه
قوت زانوان حیدر نه
گفت: زینب نترس خواهر جان
کار دارد ولی به مادر نه
آتش کینه ی قدیمی را
باد آورد سمت معجر ... نه
نا مسلمان حساب کن اصلا
پاره ی پیکر پیمبر نه
بار دارد کمی رعایت کن ...
همه ی حرفهای دیگر نه
رو به تو وا کند اگر در را
می رسد میخ در به این پر ... نه
دیده ام خانمی زمین بخورد
آه ... در بین کوچه با سر نه
این چنین زیر پا بیفتد وای
مظهر آیه های کوثر نه ...
وحید محمدی
ای چراغ خانه ام سو سو نزن
مرغ حقّم ناله ی کو کو نزن
حال که دستت شکسته لا اقل
چند روزی خانه را جارو نزن
ای جوان نیمه جان پیرم نکن
زیر چادر دست بر پهلو نزن
چند روزی هم اگر شد دست بر
زخم های گوشه ی ابرو نزن
یا دگر در پیش پایم پا نشو
یا دگر پیش علی زانو نزن
خواستی برخیزی از بستر بگو
یا که بر دیوار خانه رو نزن
ای همه دار و ندار بو تراب
ای چراغ خانه ام سو سو نزن
وحید محمدی
.
بعد از سه ماه امروز کار خانه کردی
گیسوی زینب را به زحمت شانه کردی
بانو کمر بستی به کار و بار خانه
کمتر برو زهرا سوی دیوار خانه
دیدم خودم تا دست خود جارو گرفتی
از زیر چادر دست بر پهلو گرفتی
دستت به دستاس است اما درد داری
از ناله ات پیداست که پا درد داری
با ناله ات بند دلم را پاره کردی
زهرا بیا بس کن، مرا بیچاره کردی
بد جور عادت داده ای شیر خدا را
خیلی خجالت داده ای شیر خدا را
این درد بدتر می شود وقتی نباشی
داغت مکرر می شود وقتی نباشی
نشکن مرا، ویران نکن کاشانه ام را
زهرا بمان، از نو بساز این خانه ام را
کار در و دیوار با من فاطمه جان
کج کردن مسمار با من فاطمه جان
زهرای من بارت شدم این چند ساله
خیلی بدهکارت شدم این چند ساله
ای کاش من جای گلم بیمار بودم
جای تو بین آن در و دیوار بودم
زهرا، چه در بین در و دیوار کردی
خوردی زمین و چشم من را تار کردی
دیدم میان بسترت افتاده بودی
دیدم کفن ها را به زینب داده بودی
عیبی ندارد می روی زهرایم، اما
ظهر دهم باشد قرار بعدی ما
آنجا که خنجر روی حنجر می نشیند
بر سینه اش شمر ستمگر می نشیند
آنجا که افتاده گره در کار زینب
رفته است روی نی سر سالار زینب
وحید محمدی
علی بهانه شد و ضربه خورد بازویت
دری شکست در آن دم، فتاد بر رویت
شرار آتش ظلم زمان زبانه کشید
رسید آتش نمرودیان به گیسویت
جراحتی است به روی پرت از آن ایام
نشانه ای ز ملاقات میخ و پهلویت
"هوا ز جور مخاف چو قیرگون گردید"
نشست سایه ی دستی سیاه بر رویت
سه ماه روی گرفتی درون خانه ی خود
ندید دیده ی مولا جمال دلجویت ...
وحید محمدی