eitaa logo
ذاکرین آل الله
244 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
272 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
سپس حضرت فاطمه(س) بیرون آمد و آنان را تهدید به نفرین کرد. پس آنان برای مدتی عقب نشینی کردند تا دستور بعدی صادر گردد. حضرت فاطمه(س) با توجه به لزوم حفاظت از جان امیرمومنان(ع)، دستور خروج برخی دیگر از افراد متحصن را صادر کرد و فرمود: «فَانْصَرِفُوا عَنَّا رَاشِدِینَ» به صلاحدید خود عمل کنید و نزد من بازنگردید. متحصنین دیگر به خانه حضرت فاطمه(س) بازنگشتند و مهاجمین آنان را برای بیعیت اجباری نزد ابابکر بردند.(۷) اما اهل سقیفه همچنان دنبال بیعت از امام علی(ع) بود. 2- پی ریزی نقشه هجوم دوم: مهاجمین و اصحاب سقیفه در پی اولین هجوم دسته جمعی، موفق شدند حصر را بشکنند و یاران و متحصنین پیرامون امام علی(ع) در خانه حضرت فاطمه(س) را به نوعی فراری دهند. پس در صدد اجرای دومین هجوم بودند و آن باز تهدید اهل خانه و ارعاب مردم توسط حکومت به واسطه عربده کشی ها و قدرت نمایی ها بود. از آنجایی که خیال مهاجمین از باب یاران متحصن راحت بود و تقریبا با فراری دادن آنها و گرفتن بیعت اجباری از آنان، نیمی از راه را رفته بودند، این بار ترس آنها از این بود که مردم مدینه از آنجایی که از نزدیک شاهد جریان هستند، شورش نکنند و در دفاع از اهل بیت رسول اکرم(ص) اقدامی انجام ندهند. پس ثمره هجوم دوم، منصرف کردن مردم نظاره گر مدینه از این اقدام بود. چون تجربه برای مهاجمین نشان داده بود که در هجوم اول وقتی عمر بن خطاب برای آتش زدن خانه اقدام کرد، و اهل خانه را به سوزاندن تهدید نمود، در این هنگام مردم مدینه خطاب به او گفتند: «إِنَّ فِیهِ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ(ص) وَ وُلْدَ رَسُولِ اَللَّه(ص) وَ آثَارَ رَسُولِ اَللَّهِ(ص)!» تو قصد آتش زدن خانه فاطمه(س) را داری در حالی که در این خانه دختر و فرزندان و آثار و یادگاران حضرت رسول اکرم(ص) هستند؟ تا جایی که عمر در مقابل اعتراض مردم قدری عقب نشینی کرد و در مقابل مخالفت مردم گفت: «أَ تَرَوْنِی فَعَلْتُ ذَلِک؟ إِنَّمَا أَرَدْتُ اَلتَّهْوِیلَ!» آیا پنداشتید که من این کار را انجام می دهم؟ خواستم فقط با این عمل اهل خانه را بترسانم!(8) مهاجمین می خواستند این حرف مردم و اعتراضشان دیگر در هجوم نهایی تکرار نشود و این هجوم صرفا برای هم رای کردن مردم با خود و یا حداقل مانع از تحریک شدن و شورش آنان بود که این هم به ثمر نشست. تا جایی که در تاریخ نقل نشده که در مقابل عربده کشی ها و قدرت نمایی های عمر بن خطاب در مقابل خانه حضرت فاطمه(س) کسی مخالفت کرده باشد. وقتی میدان کاملا از حامیان امام علی(ع) خالی شد، پس اهل سقیفه توانست با قلدری تمام شروع به عربده کشی و قدرت نمایی کنند که این عمل به نوعی باعث رعب مردمانی شد که در آن روز در آنجا تجمع کرده بودند ولی جرئت مخالفت نداشتند. 3- پایه گذاری هجوم سوم و نهایی: در این یورش عمر بن خطاب به همراه بسیاری از مهاجمین بر در خانه حضرت فاطمه(س) تجمع کردند. علامه مجلسی می نویسد: «أَقْبَلَ عُمَرُ فِی جَمْعٍ کثِیرٍ إِلَی مَنْزِلِ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبِِ(ع) فَطَالَبَهُ بِالْخُرُوجِ فَأَبَی فَدَعَا عُمَرُ بِحَطَبٍ وَ نَارٍ» عمر با جمع کثیری از افراد خود، به منزل امام علی(ع) آمد و از علی(ع) در خواست کرد که از خانه خارج شود، که امام علی(ع) از خروج اباء کرد و عمر در این هنگام آتش و هیزم طلب کرد.(9) در این هجوم نه از دفاع متحصنین خبری بود و نه از اعتراض مردم مدینه! شهرستانی می نویسد: «وَ مَا کانَ فِی الدَّارِ غَیرُ عَلِی(ع) وَ فَاطِمَةَ(س) وَ الحَسَنِ(ع) وَ الحُسَینِ(ع)» در آن روز غیر از علی(ع) و فاطمه(س) و حسنین(ع) کسی در خانه نبود.(10) در این هنگام عمر فریاد زد: «واللهِ لأَحرُقَنَّ عَلَیکم» به خدا قسم آتش را بر شما مسلط می کنم.(11) پس در این هنگام؛ «خَرَجَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اَللَّهِ(ص) إِلَیهِمْ فَوَقَفَتْ عَلَی اَلْبَابِ» حضرت فاطمه(س) بر آنها خارج شد و در پشت در ایستاد و خطاب به عمر فرمود: «لاَ عَهْدَ لِی بِقَوْمٍ أَسْوَأَ مَحْضَراً مِنْکمْ تَرَکتُمْ رَسُولَ اَللَّهِ(ص) جِنَازَةً بَینَ أَیدِینَا وَ قَطَعْتُمْ أَمْرَکمْ فِیمَا بَینَکمْ فَلَمْ تُؤَمِّرُونَا وَ لَمْ تَرَوْا لَنَا حَقَّنَا کأَنَّکمْ لَمْ تَعْلَمُوا مَا قَالَ یوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ وَ اَللَّهِ لَقَدْ عَقَدَ لَهُ یوْمَئِذٍ اَلْوَلاَءَ لِیقْطَعَ مِنْکمْ بِذَلِک مِنْهَا اَلرَّجَاءَ وَ لَکنَّکمْ قَطَعْتُمُ اَلْأَسْبَابَ بَینَکمْ وَ بَینَ نَبِیکمْ وَ اَللَّهُ حَسِیبٌ بَینَنَا وَ بَینَکمْ فِی اَلدُّنْیا وَ اَلْآخِرَةِ»
در تمام عمر خود هیچ قومی را نمی شناسم که بی وفاتر و بی عاطفه تر از شماها باشند، جنازۀ رسول خدا(ص) را نزد ما گذاشته و سرگرم کار خود و بدست آوردن خلافت شدید، نه مشورتی با ما نمودید و نه کمترین حقّی برای ما قائل شدید، گویا شما هیچ اطّلاعی از فرمایش پیامبر(ص) در روز غدیر خم نداشتید؟ به خدا سوگند در همان روز آنچنان امر ولایت را محکم ساخت که جای هر طمع و امیدی برای شما باقی نگذاشت، ولی شما آن را رعایت نکرده و هر رابطه ای را با پیامبرتان قطع نمودید.البتّه خداوند متعال میان ما و شما حاکم خواهد فرمود.(12) کلمات و عبارات نشانگر این بود که مخاطب حضرت فاطمه(س) نه تنها مهاجمین بود، بلکه شامل مردم مدینه هم می شد. عمر که ترس از تحریک و شورش مردم داشت، مجدد شروع به عربده کشی کرد. «فَأَقْبَلَ بِقَبَسٍ مِنْ نَارٍ عَلَی أَنْ یضْرِمَ عَلَیهِمُ اَلدَّارَ» عمر در دست خود شعله ای از آتش حمل می کرد که قصد به آتش کشیدن خانه فاطمه(س) را داشت.(13) او می گفت: «اُحرِقُوا دَارَهَا بِمَن فِیهَا» خانه را با اهلش به آتش بکشید.(14) در این هنگام حضرت فاطمه(س) او را دید و به او فرمود: «یا اِبْنَ اَلْخَطَّابِ! أَ جِئْتَ لِتُحْرِقَ دَارَنَا؟» ای پسر خطاب! آیا آمده­ ای خانه ما را به آتش بکشی؟ عمر گفت: «نَعَمْ! أَوْ تَدْخُلُوا فِیمَا دَخَلَتْ فِیهِ اَلْأُمَّة» آری! مگر آن که با ابوبکر بیعت کنید چنانکه امت بیعت کردند.(15) حضرت فاطمه(س) در این هنگام به درگاه الهی شکایت کرد و فرمود: «یَا أَبَتَاهُ! یا رَسُولَ اللّهِ(ص)! أُنظُر مَا ذَا لَقِینَا بَعدَک مِن ابنِ الخَطَّابِ وَ ابنِ أَبِی قُحَافَةِ!» ای پدر! ای رسول الله(ص)! ما پس از تو چه ظلم ها که از عمر بن خطاب و ابوبکر ابن ابی قحافه دیدیم.(16) و حضرت(س) این چنین شروع به استغاثه کرد که چنان دلخراش بود که همان افرادی که آمده بودند، نزدیک بود دل هایشان شکافته و جگر هایشان پاره پاره شود و به شدت گریستند و عده زیادی از آنها صحنه را ترک کردند. اما مهاجمین از کار شوم خود دست برنداشتند و همچنان به کار خویش ادامه دادند. ادامه حملات در نقلهای دیگر: ابان بن ابی عیاش از سُلیم بن قیس نقل می کند که گفت: نزد عبدالله بن عباس در خانه اش بودم، و گروهی از پیروان علی(ع) با ما بودند، ابن عباس برای ما سخن می گفت. از جمله ماجرای هجوم را برای ما بازگو کرد. او گفت: «یا إِخْوَتِی! تُوُفِّی رَسُولُ اللَّهِ(ص)، فَأَقْبَلَ عُمَرُ حَتَّی ضَرَبَ الْبَابَ ثُمَّ نَادَی: یا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ! افْتَحِ الْبَابَ! » ای برادران! بعد از رحلت حضرت رسول اکرم(ص) عمر به درب خانه حضرت فاطمه(س) آمد و بر در کوبید و فریاد زد: ای پسر ابوطالب! در را باز کن! حضرت فاطمه(س) فرمود: «یا عُمَرُ مَا لَنَا وَ لَک لَا تَدَعُنَا وَ مَا نَحْنُ فِیهِ!» ای عمر! ما را به تو چه کار؟! ما را در مصیبت مان هم رها نمی کنی؟ عمر گفت: «افْتَحِی الْبَابَ وَ إِلَّا أَحْرَقْنَاهُ عَلَیکمْ!» در را باز کن وگر نه آن را بر سر شما به آتش می کشیم. حضرت زهرا(س) فرمود: «یا عُمَرُ! أَمَا تَتَّقِی اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ تَدْخُلُ عَلَی بَیتِی وَ تَهْجُمُ عَلَی دَارِی؟» ای عمر! از خدا نمی ترسی که به سرایم درآمدی و به خانه ام یورش آوردی؟! «فَأَبَی أَنْ ینْصَرِفَ ثُمَّ دَعَا عُمَرُ بِالنَّارِ فَأَضْرَمَهَا فِی الْبَابِ فَأَحْرَقَ الْبَابَ ثُمَّ دَفَعَهُ عُمَر» عمر برنگشت، سپس آتش خواست، و درب خانه را آتش زد و در آتش گرفت.(17) عمر هیزم ها را شعله ور می ساخت و خالد بن ولید، مغیره و ابوعبیده بن جراح و قنفذ هم در حال جمع آوری هیزم بودند. و با شعله گرفتن هیزم ها آتش به در خانه سرایت کرد و دود وارد خانه شد، در حالی که حضرت فاطمه(س) پشت در نشسته بود! در این حال، قنفذ سعی می کرد در را باز کند تا به داخل خانه هجوم بیاورند. حضرت فاطمه(س) برخاست و دو دست خود را بر دو طرف چهار چوب در گذاشت و با تمام بدن خود مانع باز کردن در شد. کم کم آتش به سوی در خانه رسید، در حالی که شعله می کشید و حرارت آن بر بدن و صورت حضرت فاطمه(س) می خورد. در آن لحظه ناگهان عمر چنان با لگد به در نیم سوخته زد که درب خانه باز شد. پیش از آنکه حضرت فاطمه(س) بتواند خود را کنار بکشد، در با تمام سنگینی بر آن حضرت(س) برخورد کرد و حضرت(س) بین در و دیوار قرار گرفت و بر همه بدن آن حضرت(س) آسیب رسید. در این هنگام حضرت(س) بر روی زمین افتاد و آتش همچنان شعله ورتر می شد و مهاجمین در این هنگام وارد خانه شدند. فشار در، بر بدن حضرت(س) به حدی بود که در همان لحظه حضرت محسن(ع) در رحم مادر به شهادت رسید. حضرت(س) در این هنگام صیحه ای زد و ناله زنان فرمود: «یا أَبَتَاهْ! یا رَسُولَ اللَّهِ(ص)! هَکذَا کانَ یفْعَلُ بِحَبِیبَتِک وَ ابْنَتِک؟»
ای پدرم! ای رسول خدا(ص)! این چنین رفتار می شود با حبیبه ات و دخترت! سپس ناله زد: «آهِ یا فِضَّةُ! إِلَیک فَخُذِینِی فَقَدْ وَ اللَّهِ قُتِلَ مَا فِی أَحْشَائِی مِنْ حَمْلٍ» آه ای فضه! مرا دریاب! به خدا قسم فرزندی را که در رحم داشتم، کشته شد!(18) ابن حجر عسقلانی می نویسد: «إنَّ عُمَرَ رَفَسَ فاطِمَةَ(س) حَتَّی أسقَطَت بمُحسِن(ع)» در این هنگام عمر به فاطمه(س) لگد زد که سبب سقط محسن(ع) گردید.(19) سپس حضرت(س) عاملین این کار را نفرین کرد. سپس از زمین برخاست وخود را به زحمت بلند کرد و از شدت جراحات و ضربات، بر دیوار تکیه داد. عمر خود می گوید: به طرف در رفتم، او استقامت کرد؛ با تازیانه بر دست هایش زدم، به دردش آورد، صدای ناله و گریه اش را شنیدم. «فَکدْتُ أَنْ أَلِینَ وَ أَنْقَلِبَ عَنِ الْبَابِ فَذَکرْتُ أَحْقَادَ عَلِی(ع) وَ وُلُوعَهُ فِی دِمَاءِ صَنَادِیدِ الْعَرَبِ، فَرَکلْتُ الْبَابَ» نزدیک بود دلم به رحم بیاید و برگردم که به یاد کینه های علی(ع) و حرص و ولع او در ریختن خون بزرگان عرب پس در حالی که او خود را به در چسبانده بود تا مانع شود با تمام توان لگدی به در زدم و ناگهان پشت در افتاد.(20) در این هنگام عمر وارد خانه شده بود و قبل از رسیدن فضه بر هر دو صورت فاطمه(س) چنان سیلی زد، که چشمان حضرت(س) پر از خون شد. عمر که هنوز آتش کینه اش شعله ور بود، با لگد به سینه و پهلوی حضرت(س) زد. عمر با غلاف شمشیر، بی محابا بر هر دو پهلوی حضرت(س) می زد. ناگهان عمر تازیانه را بر بازوی فاطمه(س) زد. «وَ ضَرَبَ عُمَرُ لَهَا بِالسَّوطِ عَلَی عَضُدِهَا حَتَّی صَارَ کَالدُّملَجِ الاَسوَدِ المُحتَرِقِ» عمر با تازیانه بر بازوی فاطمه(س) زد، تا اینکه؛ بازو و کتف ایشان مانند دستبدی سیاه، کبود شد.(21) در این حال صدای حضرت(س) به «یا ابتاه!« بلند شد. میزان لطمات و صدمات وارده بر حضرت فاطمه(س) طبق روایات: برخی از آنچه در کتب شیعه و اهل سنت درباره لطمات و صدمات وارده بر حضرت فاطمه زهرا(س) در طی حمله مهاجمین به خانه ایشان آمده است، عبارت است از: 1 ضرب تازیانه: بر پهلوها و پشت: نقل شده است: «فَمَاتَت وَ آثَارُ السِّیَاطِ بِجَنبِهَا» حضرت فاطمه(س) از دنیا رفت، در حالی که آثار تازیانه بر پهلوی او بود.(22) و در روایتی: «ضَرَبَ قُنفُذُ فَاطِمَهَ(س) بِالسَّوطِ عَلَی ظَهرِهَا وَ جَنبَیهَا» قنفذ با تازیانه بر دو طرف پهلوی فاطمه(س) زد.(23) بر دست: نقل شده است: «وَ ضَرَبَ یَدَ الصِّدِّیقَةِ الکُبرَی فَاطِمَةِ(س) بِالسَّوْطِ» و آن ملعون دست صدیقه کبری(س) را با تازیانه زد.(24) در روایتی خود عمر می گوید: «فَضَرَبْتُ کفَّیهَا بِالسَّوْطِ فَأَلَّمَهَا» با تازیانه بر دستانش زدم و او از آن ضربه من درد کشید.(25) بر بازو: در روایتی از خود حضرت فاطمه(س) نقل شده است: «فَالتَوَی السَّوطَ عَلَی عَضُدِی، حَتَّی صَارَ کَالدُّملُجِ» عمَر با تازیانه به بازوی من زد و مانند دستبندی سیاه، کبود شد.(26) 2 شکستن شدن پهلو: نقل شده است که: «وَ کُسِرَت جَنبُهَا» و پهلویش شکسته شده است.(27) در روایتی دیگر: «فَدَفَعَها فَکَسَرَ ضِلعَاً مِن جَنبِها» قنفذ بانو را به سمتی از خانه اش پرت کرد و استخوان دنده پهلویش را شکست.(28) 3 لگد خوردن: نقل شده است: «إنَّ عُمَرَ رَفَسَ (بِرِجلِهِ) فَاطِمَةَ(س) حَتَّی أسْقَطَتْ بِمُحْسِنٍ(ع)» عمر لگدی بر فاطمه(س) زد، در نتیجه، فاطمه(س) فرزندی که در رحم داشت، سقط شد.(29) در روایتی دیگر: «لَکَزَهَا قُنفُذُ» قنفذ با لگد به سینه فاطمه زهرا(س) زد.(30) 4 ضربه با غلاف شمشیر: نقل شده است: «فَرَفَعَ عُمَرُ السَّیفَ وَ هُوَ فِی غِمدِهِ فَوَجَاَ بِهِ جَنبَهَا» سپس عمر شمشیر را بلند کرد، در حالی که در غلاف بود، پهلو های فاطمه(س) را مجروح ساخت.(31) 5 فشار بین در و دیوار: نقل شده است: «وَ ضَغَطُوا سَیِّدَةَ النِّسَاءِ بِالبَابِ» سرور زنان را با درب مورد فشار قرار دادند.(32) در روایتی دیگر: «ضَغَطَ عُمَرُ لَهَا بَینَ البَابِ وَ الحَائِطِ» عمر، فاطمه(س) را بین در و دیوار فشار داد.(33) در روایتی دیگر: «أنـَّهُ حَصَرَ فاطِمَةَ(س) فِی الْبابِ حَتّی أسْقَطَتْ مُحْسِناً» عمر، فاطمه(س) را چنان در میان در فشرد که محسن را سقط کرد.(34) و در روایتی دیگر: «عَصَرَ عُمَرُ فَاطِمَةَ(س) خَلفَ البَابِ» عمر فاطمه(س) را پشت در فشرد.(35) 6 سیلی به صورت: نقل شده است: «لَطَمَ وَجَهَ الزَّکِیَّةِ» عمر به صورت فاطمه زکیه(س) سیلی زد.(36) در روایتی، خود عمر می گوید: «فَصَفَقْتُ صَفْقَةً عَلَی خَدَّیهَا مِنْ ظَاهِرِ الْخِمَارِ فَانْقَطَعَ قُرْطُهَا وَ تَنَاثَرَتْ إِلَی الْأَرْضِ» از روی مقنعه طوری بر دو گونه اش زدم که گوشواره ها پاره شد و به زمین ریخت.(37) در روایتی دیگر:
«لَطَمَهَا حَتَّی خَرَّت لِوَجهِهَا وَ جَبِینِهَا» عمر با سیلی فاطمه(س) را زد و او با صورت و پیشانی بر زمین آمد.(38) در روایتی دیگر: «ثُمَّ لَطَمَهَا فَکأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی قُرْطٍ فِی أُذُنِهَا حِینَ نُقِفَتْ » سپس عمر، سیلی به صورت ایشان زد، که گویا میبینم که بر اثر سیلی او گوشواره از گوشش بر زمین افتاد.(39) 7 زخمی شدن سینه توسط میخ در: نقل شده است: «وَ نَبَتَ مِسمَارُ البَابِ فِی صَدرِهَا» میخ در، به سینه فاطمه(س) فرو رفت.(40) 8 سوختن صورت: از حضرت فاطمه(س) نقل شده است که: «وَ فَسَقَطتُ لِوَجهِی وَ النَّارُ تَسعَرُ وَ تَسفَعُ وَجهِی» پس با صورت بر زمین افتادم، در حالی که آتش شعله ور بود و حرارتش صورتم را می سوزاند.(41) 19- جریان حمله به نقل از عمر بن خطاب: عمر بن خطاب در طی نامه ای که به معاویه می نویسد، در آن نامه، جریان یورش وحشیانه خود و مهاجمین را به خانه امیرالمومنین(ع) و جسارت به حضرت فاطمه زهرا(س) شرح می دهد. عمر می گوید: بعد از سخنانی که آن روز بین من و فاطمه(س) زده شد، من خانه و اهلش را تهدید به آتش زدن کردم و گفتم: «إِنْ لَمْ یخْرُجْ جِئْتُ بِالْحَطَبِ الْجَزْلِ وَ أَضْرَمْتُهَا نَاراً عَلَی أَهْلِ هَذَا الْبَیتِ وَ أُحْرِقُ مَنْ فِیهِ، أَوْ یقَادَ عَلِی إِلَی الْبَیعَةِ» اگر علی(ع) از خانه خارج نشود، چوب و هیزم فراوانی خواهم آورد و خانه و اهلش را به وسیلۀ آن می سوزانم یا آنکه علی(ع) برای بیعت به مسجد بیاید. در این هنگام تازیانه را از دست قنفذ گرفتم و به خالد بن ولید گفتم: «أَنْتَ وَ رِجَالُنَا هَلُمُّوا فِی جَمْعِ الْحَطَبِ، فَقُلْتُ: إِنِّی مُضْرِمُهَا» تو و همراهانت به سرعت بروید و هیزم جمع کنید تا آن هیزمها را آتش بزنم. آنگاه فاطمه(س) از پشت در به من گفت: «یا عَدُوَّ اللَّهِ! وَ عَدُوَّ رَسُولِهِ! وَ عَدُوَّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ! فَضَرَبَتْ فَاطِمَةُ یدَیهَا مِنَ الْبَابِ تَمْنَعُنِی مِنْ فَتْحِهِ فَرُمْتُهُ فَتَصَعَّبَ عَلَی فَضَرَبْتُ کفَّیهَا بِالسَّوْطِ فَأَلَّمَهَا، فَسَمِعْتُ لَهَا زَفِیراً وَ بُکاءً فَکدْتُ أَنْ أَلِینَ وَ أَنْقَلِبَ عَنِ الْبَابِ فَذَکرْتُ أَحْقَادَ عَلِی وَ وُلُوعَهُ فِی دِمَاءِ صَنَادِیدِ الْعَرَبِ، وَ کیدَ مُحَمَّدٍ وَ سِحْرَهُ، فَرَکلْتُ الْبَابَ وَ قَدْ أَلْصَقَتْ أَحْشَاءَهَا بِالْبَابِ تَتْرُسُهُ، وَ سَمِعْتُهَا وَ قَدْ صَرَخَتْ صَرْخَةً حَسِبْتُهَا قَدْ جَعَلَتْ أَعْلَی الْمَدِینَةِ أَسْفَلَهَا» ای دشمن خدا و دشمن رسول خدا(ص) و دشمن امیرالمؤمنین(ع)! پس فاطمه(س) دست خود را بر درب خانه گذاشت تا مرا از باز کردن درب، منع کند. به طرف در رفتم، استقامت کرد؛ با تازیانه بر دست هایش زدم، به دردش آورد، صدای ناله و گریه اش را شنیدم. نزدیک بود دلم به رحم بیاید و برگردم که به یاد کینه های علی(ع) و حرص و ولع او در ریختن خون بزرگان عرب و نیرنگ محمد(ص) و سحرش افتادم؛ پس در حالی که او خود را به در چسبانده بود تا مانع شود با تمام توان لگدی به در زدم ناگهان فریادی کشید که گمان کردم مدینه زیر و رو شد. در این هنگام فاطمه(س) ناله زنان گفت: «یا أَبَتَاهْ! یا رَسُولَ اللَّهِ! هَکذَا کانَ یفْعَلُ بِحَبِیبَتِک وَ ابْنَتِک، آهِ یا فِضَّةُ! إِلَیک فَخُذِینِی فَقَدْ وَ اللَّهِ قُتِلَ مَا فِی أَحْشَائِی مِنْ حَمْلٍ» ای پدرم! ای رسول خدا(ص)! این چنین رفتار می شود با حبیبه ات و دخترت! آه ای فضّه! مرا بگیر به خدا قسم فرزندی که در شکم داشتم کشته شد. «وَ سَمِعْتُهَا تَمْخَضُ وَ هِی مُسْتَنِدَةٌ إِلَی الْجِدَارِ، فَدَفَعْتُ الْبَابَ وَ دَخَلْتُ فَأَقْبَلَتْ إِلَی بِوَجْهٍ أَغْشَی بَصَرِی، فَصَفَقْتُ صَفْقَةً عَلَی خَدَّیهَا مِنْ ظَاهِرِ الْخِمَارِ فَانْقَطَعَ قُرْطُهَا وَ تَنَاثَرَتْ إِلَی الْأَرْضِ» صدای ناله اش را از درد سقط در حالی که به دیوار تکیه داده بود شنیدم. در را باز کردم و داخل شدم، به من چنان رو کرد که چشم هایم تاریک شد. از روی مقنعه طوری بر دو گونه اش زدم که گوشواره ها پاره شد و به زمین ریخت. در این هنگام علی(ع) از خانه بیرون آمد. همین که چشمم به او افتاد، به سرعت از خانه خارج شده و فرار کردم به خالد و قنفذ و همراهانشان گفتم: از گرفتاری بزرگی رها شدم.(42) 20- جریان حمله به نقل از حضرت فاطمه(س): حضرت فاطمه(س)، خود با وضعیت وخیم جسمی، درد بازو، صورت کبود شده، پهلو شکسته، چشمان کم سو، بدنی که دچار سوختگی شده و قلبی شکسته و پُر از غم، ماجرای هجوم و لطمات و صدمات وارده را، این گونه بیان می فرماید: «..فَجَمَعُوا الحَطَبَ الجَزلَ عَلی بابِنا وَ أتَوا بِالنارِ لِیُحْرِقُوهُ وَ یُحْرِقُونا، فَوَقَفتُ بِعِضادَةِ البابِ وَ ناشَدتُهُم بِاللهِ وَ بِأبِی أن یَکُفُّوا عَنّا وَ یَنصُرُونا»
بر درب خانه ی ما هیزم زیادی جمع کردند و آتش آوردند تا خانه و ما را آتش بزنند. من در پشت درب ایستاده بودم و آن ها را به خدا و پدرم قسم می دادم که دست از ما بردارند و ما را یاری کنند. «فَأخَذَ عُمَرُ السَّوطَ مِن یَدِ قُنفُذٍ ـ مَولی أبِی بَکرٍـ فَضَرَبَ بِهِ عَضُدِی! فَالتَوی السَوطُ عَلی عَضُدِی، حَتّی صارَ کَالدُملُجِ وَ رَکَلَ البابَ بِرِجلِهِ فَرَدَّهُ عَلَیَّ ـوَ أنا حامِلٌ ـ فَسَقَطتُ لِوَجهِی وَ النارُ تَسعَرُ وَ تَسفَعُ وَجهِی» ناگهان عُمَر تازیانه را از دست قنفذ ـ غلام ابوبکر ـ گرفت و با آن به بازوی من زد. در این هنگام تازیانه دور بازوی من پیچید، به گونه ای که دور تا دور بازویم وَرَم کرد و مثل بازو بند شد و با پایش به درب لگد زد و درب را به روی من به عقب فشار داد و باز کرد ـ و من در آن هنگام باردار بودم ـ پس با صورت بر زمین افتادم، در حالی که آتش شعله ور بود و حرارتش صورتم را می سوزاند. «فَضَرَبَنِی بِیَدِهِ حَتّی انتَثَرَ قُرطِی مِن اُذُنِی وَ جائَنِی المَخاضُ فَأسقَطتُ مُحْسِناً قَتِیلاً بِغَیرِ جُرمٍ!» سپس عُمَر چنان به صورتم سیلی زد به طوری که گوشواره هایم تکّه تکّه شده از گوشم جدا شدند و درد زایمان به سراغم آمد و مُحسن راـ که بی گناه بود- سقط کردم. «فَهذِهِ اُمَّةٌ تُصَلِّی عَلَیَّ؟!! وَ قَد تَبَرَّاَ اللهُ وَ رَسُولُهُ مِنهُم، وَ تَبَرَّاتُ مِنهُم» آیا این ها مردمانی هستند که می خواستند بر جنازه ی من نماز بخوانند؟!! در حالی که خداوند و فرستاده ی او از آنان بیزاری جسته اند، من نیز از آنان برائت می جویم.(43) ۱)خصال شیخ صدوق، ج۲، ص۴۶۱ ۲)بحار الانوار مجلسی، ج۲۸، ص۲۰۸ ۳)العقد الفرید ابن عبد ربه، ج۵، ص۱۴ ۴)الاحتجاج شیخ طبرسی، ج۱، ص۸۰ ۵)تاریخ طبری، ج۲، ص۴۴۳ ۶)الاختصاص شیخ مفید، ص۱۸۶ ۷)المصنّف شیخ صنعانی، ج۷، ص۴۳۳ 8)بحارالانوار مجلسی، ج۲۸، ص۲۰۴ 9)بحار الانوار مجلسی، ج۲۸، ص۲۰۴ 10)الملل والنحل شهرستانی، ج۱، ص۷۱ 11)تاریخ طبری، ج۲، ص۴۴۳ 12)بحار الانوار مجلسی، ج۲۸، ص۲۰۴ 13)عقد الفرید ابن عبد ربه، ج۴، ص۹۳ 14)الملل والنحل شهرستانی، ج۱، ص۷۱ 15)بحار الانوار مجلسی، ج۲۸، ص۳۳۹ 16)عوالم العلوم بحرانی اصفهانی، ج۱۱، ص۵۸۱ 17)کتاب سلیم بن قیس، ج۲، ص۸۶۴ 18)بحار الانوار مجلسی، ج۳۰، ص۲۹۴ 19)لسان المیزان ابن حجر عسقلانی، ج۱، ص۴۰۶ 20)بحار الأنوار مجلسی، ج ۳۰، ص۲۹۴ 21)الهدایه الکبری خصیبی، ص۴۰۷ 22)الهجوم عبدالزهراء، ص۲۷۹ 23)عوالم العلوم بحرانی، ج۱۱، ص۵۸۰ 24)بحارالانوار مجلسی، ج۵۳، ص۱۴ 25)بحارالانوار مجلسی، ج۳۰، ص۲۹۳ 26)الهدایه الکبری خصیبی، ص۱۷۹ 27)نوادر الاخبار فیض کاشانی، ص۱۶۳ 28)الاحتجاج طبرسی، ج۱، ص۸۳ 29)لسان المیزان ابن حجر عسقلانی، ج۱، ص۴۰۶ 30)عوالم العلوم بحرانی، ج۱۱، ص۵۸۰ 31)بحارالانوار مجلسی، ج۴۳، ص۱۹۷ 32)اثبات الوصیه مسعودی، ص۱۴۶ 33)الصواعق المحرقه هیثمی، ص۵۱ 34)اثبات الهداة حرّ عاملی، ج۳، ص۳۹۸ 35)عوالم العلوم بحرانی، ج۱۱، ص۹۴۴ 36)بحارالانوار مجلسی، ج۳۱، ص۱۲۶ 37)بحارالانوار مجلسی، ج۳۰، ص۲۹۴ 38)الهجوم عبدالزهراء، ص۳۳۶ 39)الاختصاص شیخ مفید، ص۱۸۵ 40)الهجوم عبدالزهراء، ص۳۱۷ 41)عوالم العلوم بحرانی، ج۱۱، ص۵۸۰ 42)بحار الأنوار مجلسی، ج ۳۰، ص۲۹۴ 43)بحارالأنوار مجلسی، ج۳۰، ص https://eitaa.com/Arbabhosyn .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📝نماز اوسته ننه ... 🎙مداحی قدیمی و بسیار دلنشین نوجوان آذربایجانی، بسیجی شهید در جمع رزمندگان لشکر عاشورا بمناسبت هفته بسیج .https://eitaa.com/Arbabhosyn .
حسن بن زياد عطار می‌گويد: به آقا امام صادق عليه‌ السلام عرض کردم فرمایش پیامبر صلى الله‌ عليه وآله كه فاطمه سيده‌ زنان بهشت است ، آيا سيده‌ زنان دوران خود است؟ حضرت فرمود: آن مريم‌ بود، فاطمه سلام الله علیها سيده‌‌ زنان بهشت است ، از اولين و آخرين پرسیدم: فرمایش پیامبر صلى الله عليه و آله كه حسن‌ و حسين عليهم السلام سيد جوانان اهل بهشتند؟ حضرت فرمودند: آنها سيد جوانان اهل بهشتند از اولين و آخرين الکافی شیخ کلینی ج۱ ص۴۵۸ 📄 .
چشم وا كرده شدم دست به دامان حسن مادر افکند مرا در یم احسان حسن روزی از دست علی خوردم و از خوان حسن از همان روز شدم بي سر و سامان حسن بر جبینم بنويسيد مسلمان حسن دل خود را سر هر بام هوایی نکنم طلب عشق ز هر بي سر و پايي نكنم رو به هر قبله و هر قبله نمايي نكنم پيش هر سفره كه پهن است گدايي نكنم نان هر سفره حرام است به جز نان حسن چه مقامی و چه نامی چه مرامی دارد چقدر لطف به بیمار جذامي دارد خنده در پاسخ آن سائل شامي دارد وه که ارباب دو عالم چه امامی دارد همه اينها غزلي هست به ديوان حسن آنکه نامش شده احلی من عسل كيست حسن آنكه بخشندگيش گشته مثل كيست حسن معني حي علي خير العمل كيست حسن مرد نام آور پيكار جمل كيست حسن شتر سرخ زمین خورد ز طوفان حسن ارث مظلومیت از غربت بابا دارد قد خم ،سینه ی خون ،دیده ی دریا دارد جگری سوخته از زخم زبانها دارد گر بگوییم غریب الغربا جا دارد خون شد از یاد غمش قلب محبان حسن زهر آمد به سراغش جگرش ريخت به هم جگرش ريخت به هم بال و پرش ريخت به هم زينبش آمد و چشمان ترش ريخت به هم همه ي خاطره ها در نظرش ريخت به هم دل پريشان شده از حال پريشان حسن چقدر سخت گذشته است به او در کوچه چه مراعات نظیریست حسن ،در ، کوچه باز هم خاطره ی گریه و مادر کوچه قاتل جان حسن می شود آخر کوچه کوچه عمریست که آورده به لب جان حسن (چشم نامرد به ناموس علي تا افتاد) وای بر من زد و بر صورت گل جا افتاد ناگهان روی زمین حضرت زهرا افتاد خواست تا پا بشود باز هم اما افتاد شعله ي آه كشد سينه ی سوزان حسن ✍
قاری حسین(ع) و گریه کنِ فاطمه(س)؛ خداست در خانهٔ علی(ع) چه عزاخانه ای به پاست جانم فدایِ مجلسِ ختمی غریب که مهمان ندارد و پُر از اندوهِ بیصداست حتی "در"ی که سوخته، مرثیه خوان شده با اشک، همنشین شده و صاحبِ عزاست شاید حسن(ع) به زینبِ(س)آشفته حال گفت: گریه نکن! که رفتنِ مادر خودش شفاست در شهر؛ یک نفر به علی(ع) تسلیت نگفت این رسم ناسپاسیِ دنیایِ بی وفاست زهرا(س) کجاست؟! تا که ببیند هنوز هم ردّ طناب، دورِ دو دستانِ مرتضاست(ع) حرفش نداشت هیچ خریدار بعد از این سنگِ صبورِ روز و شبِ مرتضی(ع) کجاست؟! مادر کجاست؟ تا بشود حالِ خانه؛ خوب مادر که نیست، خانه نفس-گیر و بی صفاست عالم عزا گرفته برایش ولی بدان صدّیقة الشهیده؛ عزادارِ نینواست قلبش هنوز میشود آرام با حسین(ع) آرامگاهِ مادرِ سادات؛ کربلاست هر روزِ هفته؛ بر  لبِ گودالِ قتلگاه گریانِ پیکری ست که مابینِ بوریاست! 🔸شاعر: =======================.
آه از غمی که هست و ز غم پروری که نیست ازسنگری که هست و ز هم سنگری که نیست طفلان من به نان وغذا لب نمیزنند گیرم که سفره پهن شده ،مادری که نیست زینب نشسته اشک مرا پاک میکند کوثر شده به جای همان کوثری که نیست شستیم خون مانده به دیوار را ولی.. از خاطرم چگونه رَوَد آن دری که نیست؟ آه ای مغیره ، بد زن من را لگد زدی حالا فقط علیست و آن همسری که نیست من در اتاق سوم و هفتم گرفته ام دراین محل برای توچشم تری که نیست از من حسین قول زیارت گرفته است ازدیدن تو آرزوی بهتری که نیست وقتی تو و حسین نشستید در تنور زینب نشسته چشم ب راه سری که نیست یک روز داغ چادر خاکی مرا شکست یک روز هم مصیبت آن معجری که نیست 🔸شاعر: =======================
نماهنگ خدانگهدار.mp3
5.18M
🎙 ✳️ ...احساسی #️⃣ 👇👇👇👇👇 در کنار بسترت می نالم ای یار مُردم از ناله هات وقتی که گفتی خدانگهدار میمیرم از این درد و غم تو زندگی یه بار ازم من رو خجالت دادی و چیزی ازم نخواستی نشو رفیق نیمه راه جون علی تو جون بخواه جونمو هدیه کردم و  رومو زمین گذاشتی باغبون با رفتنت میسوزه این باغ من یل خیبرم ولی نمیشم حریف این داغ از روزی که کنج حیاط تابوتتُ ساختم برات کنار اون گهواره ای که مال محسنت بود.. آدم خیلی دلش میگیره.... زینب ازم ناراحته دل خودم قیامته ای مهربون ای با وفا چه وقت رفتنت بود https://eitaa.com/Arbabhosyn .
سینه_زنی(واحد) توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها به نفس حاج امیر عباسی السّلامُ عَلیکِ یا بِنتَ نَبی الله زهره ی خانه ما یازهرا...یازهرا... ای ناموسِ الهی، سَیّدِهٔ دو عالم ای نور چشمِ خاتم، یازهرا...یازهرا... در عزایت آسمان سینه زن، دیده گریان حجت ابن الحسن، دیده گریان «فاطمه جان، فاطمه یا زهرا...» دارم دلِ شکسته، دارم دلِ غمینی یا زهرا کلّمینی...یازهرا....یازهرا... وا کن چَشمانِ بسته تا اینکه جان بگیرم یا دعا کن بمیرم، یازهرا...یازهرا.... رو به قبله گشته قبله گاهم غربت آمد می رود پناهم... فاطمه جان، الوداع یا زهرا.... .
🖤 دوباره چشمه‌ی اشک است که می‌جوشد در امتداد ناله‌ی یک طفل به پای تابوتی… خـــــــــدا مادرم را کجا می‌برند؟ .
تار و پودِ چادرِ تو تار و پودِ زندگیمه فاطمیه شب و روزش خاطراتِ بچگیمه روزایی که زندگی سخت می گیره بهم توسل می کنم به رشته های چادرت خدا سایه اتو از روی سرم کم نکنه فدای چادرت مادر...مادر...! برای عاشقای پسرت یه کم دعا کن مادر...مادر...! نماز شب که خوندی اسم ما رو هم صدا کن مادر...مادر...دعامون کن مادر...
امام صادق(علیه السلام) به شخصى که نام دخترش را فاطمه گذاشته بود، فرمود: « حالا که نام او را فاطمه گذاشته اى، پس دشنامش مده، نفرینش مکن و کتکش مزن.» 📚کافى، ج 6، ص 19. .
نفسم در نمیاد،گریه کنم دوست دارم داد بزنم،نمیتونم فاطمه پاشو بهم بگو آخه چه جوری بعد تو زنده بمونم؟ مردِ خیبر بودم و دلِ حُنین هیچ کی دلهره ندیده تو دلم دلهره داره بیچاره ام می کنه رفته از کَفم تمومِ حاصلم مردی که پُشت و پناهش میمیره دیگه هیچ کی نیست بهش تکیه کنه مردم مدینه راحت بخوابید حالا که فاطمه نیست، گریه کنه بچه هات گریون و بی تاب و توون بعد تو یه لحظه آروم نمیشن هی میان به من میگن: بابا، علی! چی دیده تو کوچه ها داداش حسن؟ رفتی و آخر نگفتی به علی چی شد اون روز که کنارت نبودم حَسنت هر دو ساعت یه بار میگه کاش منم با مادرم، مرده بودم... درِ خونه رو که می بینم یهو زانوهام می لرزه، می خورم زمین مردِ جنگ بودم، یه روزی فاطمه می بینی چه جور شدم خونه نشین.... «یافاطمه یا زهرا....»
پُر از تواَم... به تُهی دستی‌ام نگاه نکن! نگو که هیچ نداری... ببین را دارم یا حضرت مادر
امیرالمؤمنین بالاسر زهراش نشسته ..هرچی زهراش رو صدا زد دید جواب نمیده..زهراجان !فاطمه جان! نمیخوای جواب علی رو بدی؟حسن وحسینم ایستادن آروم آروم از لای در نگاه میکنن بالاخره فاطمه جواب علی رو‌میده یانه...حسن هی میگه حسین‌جان !نکنه مادر جواب بابا رو نده ..آخه این روزا همه بابام رو‌ جواب کردن.نکنه مادرمم جواب نده. امیرالمؤمنین گفت زهرا جان!....* به التماسِ نگاهِ یتیم هایِ خودت به دست هایِ کریمانهٔ دعایِ خودت بیا دوباره دعا کن ولی برای خودت برای پهلو و بازو و دست و پای خودت فقط برای نرفتن دعا کنی، باشد؟ برای بی کسیِ من دعا کنی، باشد؟ همین که دیدمت از صبح، بهتری امروز به سفره نانِ خودت را می آوری، امروز دوباره دست به پهلو نمی بری امروز نگو به فکرِ جدایی زِ حیدری، امروز که گفته پیر شدی یا جوانی ات رفته؟ خدای من نکند مهربانی ات رفته تو بار رفتن بستی، علی حلال کند؟ تو بین بستر هستی، علی حلال کند؟ تو بین شعله نشستی، علی حلال کند؟ تو بین کوچه شکستی، علی حلال کند؟ تو را به جانِ حسینت، نگو حلالم کن از این غریب بخر آبرو، حلالم کن «*علی بالاسر بستر زهراش هی میگه حلالم‌کن.. حسنم به حسین میگه حلالم کن ..حسن دیگه چرا میگه‌ حلالم کن ؟!..* اگه اون روز، روزِ پر سوز یه کمی بودم بزرگ تر توی کوچه، میشدم من سپرِ بلای مادر» کمی مراقب خود باش،فکرِ جانت باش به فکرِ من نه،کمی فکرِ کودکانت باش تو باش، با تنِ زخم و قدِ کمانت باش بمان و قُدرتِ زانوی پهلوانت باش همان که بست در خانه دستِ حیدر را مخواه باز ببیند شکسته، حیدر را خدا نکرده به تابوتِ مرگ تن دادی که دستِ بی کسی ام را به دستِ من دادی اگر به دخترکت چند تا کفن دادی بگو برای حسینت از چه پیرُهن دادی؟!
حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ؛ محبت به ما و دوستان ما،و دشمنی با دشمنان ما، شما را در زمره‌ی شیعیان ما قرار نمی‌دهد! بلکه شیعیان ما کسانی‌اند که؛ در و ی زندگی، دنباله‌رو ما هستند! .
وتوسل به حضرت زهرا سلام الله علیها به نفس حاج ابوذر روحی •✾• دنیا بدون تو معنایی نداره دنیای علی کاش سرپاشی دوباره میخِ روی درو، خونِ لباس تو، میکشه حیدرو جونِ علی نرو، خون لباس تو میکشه حیدرو نفس نفس که میزنی دلم می ریزه حسن به خاطرِ تو چند شبِ مریضه اوضاع خونه امون تعریفی نداره مادر که نباشه بچه بی قراره شبا به جای شام، هق و هق و ماتمه غذای بچه ها، گریهٔ ناتمام، هق و هق و ماتمه اینا فدا سرت فقط نرو عزیزم بده جواب اشکِ حیدر و عزیزم زهرای من شدی، دلگیر از زمونه میری و نگاها یادِ من می مونه راحت جان من !حرف سفر نزن یار جوان من تاب و توان من! حرف سفر نزن یار جوان من علی برای لرزش صدات بمیره الهی که خدا تو رو ازم نگیره نفس نفس که میزنی دلم میریزه حسن به خاطر تو چند شب مریضه