وقتی برای اولین بار
ملائکه مدحشو گفتن
از سوی عرش حق شنیدن
ملیکه ی بهشته این زن
هِيَ فاطِمَه، الرَحیمه، العَلیمه
الحَبیةُ الحانیةُ الکَریمه
هِيَ فاطِمَه، الفَریده السَعیده
العَفیفةُ الصالِحَةُ الرَشیده
فاطمه از خدای خود القاب داره
هر لقبش به سوی حق یک باب داره
طبق حدیثِ حضرت صادق میگم
بردن نام فاطمه آداب داره
یا زهرا یا زهرا...
وقتی برای اولین بار
شنیده اسمشو پیمبر
خوده خدا گفته ولی با
صدای پر طنین حیدر
هِيَ فاطِمَه، الزَکیَه التَقیَه
العَدیلةُ الصابِرَةُ الصَفیَه
هِيَ فاطِمَه، الفَهیمَه البَتولَه
الرَضیَةُ المُلهَمَةُ الحَکیمَه
فاطمه اونکه خادمش جبریل میشه
روز جزا بدون اون تعطیل میشه
طبق حدیث لَیلَةُ المعراج میگم
دین خدا با فاطمه تکمیل میشه
یا زهرا یا زهرا....
وقتی برای اولین بار
چشم خدیجه نورشو دید
به روی همچو ماهِ زهرا
موج میزد جلوه ی توحید
هِيَ فاطِمَه، الرَئوفَه الاَمینَه
العَلیمَةُ الصادِقَةُ العَطوفه
هِيَ فاطِمَه، الجَمیلَه، الشَفیعَه
النَقیةُ الساجِدَةُ الجَلیله
سلسله ی ائمه رو زنجیر زهراست
آینه حیدر است ولی تصویر زهرا
طبق حدیثی که رسول الله گفتند
شأن نزولِ آیه ی تطهیر زهراست
یا زهرا یا زهرا
این لیلۀ قدر است که در حال شروع است
ماه است و درخشندهتر از صبح طلوع است
دریاست و در شور قیام است و رکوع است
آرامش طوفانی او عین خشوع است
حَوراست و سجادهاش از بال فرشتهست
با هر مَلَکی تحفهای از باغ بهشت است
یا فاطمه کَیفَ اَصِفُ حُسنَ ثنائک
تو قدری و روحِ همه حَلَّت بِفَنائک
در دست تو سررشتۀ تسبیح ملائک
در خانۀ تو گرم طوافاند یکایک
این خانه همان کعبۀ آمال مَلَک بود
گهوارۀ فرزند تو از بالِ مَلَک بود
از درک بشر منزلت توست فراتر
تفسیر کُند قَدرِ تو را سورۀ کوثر
با شوق بهشت آمده هر بار پیمبر
تا بوسه به دست تو زند، بوسۀ دیگر
لبریز تبسم شده چشمانِ محمد
با یا اَبَتا گفتنت ای جانِ محمد!
با خندۀ تو خانه شده باغ گُل یاس؟
یا عطر بهشت است چنین میشود احساس
از چشم تو افتاده درخشانتر از الماس
دست تو پُر از پینه شد از گردش دستاس
بر چادر تو وصله زد امروز قناعت
تا روز قیامت شود اسباب شفاعت
هر گوشهای از خانۀ تو قبله نِما بود
هر روزِ تو تفسیری از آیات خدا بود
دیدیم چراغی که به این خانه روا بود
خورشید فروزندۀ شامِ فُقرا بود
از دست تو رزقی که رسد رزق طهور است
یک لقمۀ نان نیست فقط، لُمعۀ نور است
با عشق تو ما فاطمیونیم در این راه
بر پرچم ما نقشِ "علیّاً ولی الله"
صد لاله شده نذر تو و راه تو ای ماه
هر لاله چراغی شد و تابید چو مصباح
در دستِ سلیمانی ما بیرقِ نور است
این فجر، پر از رایحۀ صبح ظهور است
این عَطرِ بهار است به هر خِطّه وزیده
از خون جوانان یمن لاله دمیده
این لشکر صبح است که تا شام رسیده
تا سر بزند از اُفق غزّه سپیده
آزاد شود قدس، به تکبیر و تَبارَک
جبریل بخواند "وَ رَفَعنا لَکَ ذِكرَک"
#شاعر یوسف رحیمی
در و دیوار عالم بالا
گفت "سبحانَ ربّیَ الاَعلی"
همه کرّوبیان به سجده شکر
که شده شاهکار حق پیدا
پیش چشمان عرشیان بنگر
ناگهان عشق می شود معنا
همه حیران این همه عَظِمت
همه مبهوت آیتِ عُظمی
می تراود ترنّم "یا نور"
از تماشای عالم بالا
اینک آیات نور می بارد
از بهشت بَرین، بر این دنیا
یا محمّد! مبارکت بادا
بعد یک اربعین دُعا و ثنا
بنگر از "واهِبُ الهَدایا" شد
بهترین هدیهها به تو اهدا
آمد از ساق عرش و سقف بهشت
نامی از طیفِ نور و رنگ خدا
دختری بر تو بهتر از مادر
دختری روحِ پیکرِ بابا
گُلِ محراب و میوهی معراج
ماهِ تابانِ لَیلةُ اَسرا
خاطرات مشاهدات نبی
شود از عَطر حضرتش اِحیا
صبحگاهان که دختر خورشید
می نهد سر به دامن دریا
روی آبیّ و سبزِ این صفحه
می نویسد به خطِّ خوش: زهرا
لنگر کِشتیِ نجات بشر
مِحور اهل بیت و آلِ عبا
بانوی بی نظیرِ رستاخیز
مادر کربلا و عاشورا
می سراید مَرام و نامت را
جوشش خونِ سیّدالشّهدا
آب، گیرم نبود مهریهات
مهر تو چیست؟ آب، آبِ بقا
همه هفت آسمان به فرمانت
که نگفتی به حقتعالی، لا
چه نیازت به چاه و نخلِ فدک؟
ای به دستِ تو کوثر و طوبی
آنکه حقّ تو را به غارت بُرد
حقّ او آتش است روز جزا
که نمودی به منطق قرآن
چهرهی شُومِ خصم را افشا
قدر و کوثر، دو مَطلِعِ "اِنّا"
به مقامِ بلند تو ایما
ای تو مستورهی "وَ ما أدراک"
حرمت آیههای "أنزلنا"
یاد آن پیر بینظیر، بخیر
که چنین گفت مدح تو با ما
بعد احمد که مُنقَطِع گردید
سایهی وحی از سر دنیا
جبرئیل از سپهر می آمد
به تسلّایِ خاطر زهرا
ای که با خطّ و خون و خطبهی خود
گفتی: ای خَلقِ بی خبر ز خدا
نیست غیر از علی مرا سَرور
نیست غیر از علی مرا مولا
بی علی، مُصحفِ نبی پرپر
اوست شیرازهی کتاب خدا
نقطهی زیر باءِِ "بسمِله" است
بی علی کس نگفته "بسم الله"
هست در لوح قادر ازلی
دین بی مرتضی علی؟ اَبدا!
گفت :میدهم جان و میخرم جانش
سود من حیدر است ازین سُودا
بزنیدم به جرم عشق علی
بِکُشیدم به خاطر مولا
من شکوفا شوم به عشق علی
بین این شعله ها خلیل آسا
صلهی شعر من، تبسّم تو
چه شکوهی است آرزوی مرا!
کاش میشد بخوانمت "مادر"
"السّلامُ عَلیکِ یا اُمّا"
هر چه ما شوخی شوخی انجام دادیم
جدی جدی نوشته بودند ..
[ سه دقیقه در قیامت ]
.
«مادر مادر مادر .. یا زهرا ..»
دوباره روزِ مادرِ
بیفت به پایِ مادرت
بگو برات دعا کنه
دست بکشه روی سرت
اگه عاشقِ حسینی، ممنونِ مادرت باش
اباالفضلی هستی اگه، مدیونِ مادرت باش
«مادر مادر مادر .. یا زهرا ..»
همیشه خواستم از خدا
دلم رو حیدری کنه
جوونی خوبه که براش
فاطمه مادری کنه ..
یه مادر دعایِ خیرش همراهِ بچه هاشِ
خدا راضی میشه ازت، مادر که راضی باشه
اگه سرفرازیم ، به زهرا مینازیم
کاش مدینه برات حرم بسازیم
«مادر مادر مادر .. یا زهرا ..»
یه مادری بهم میگه
تو هیئتِ محلهمون
در خونه حسینِ من
الهی پیر شی ای جوون
تو محشر به دست زهراست
دستِ آقام اباالفضل
یه جور دیگهست این دلِ من
مستِ آقام اباالفضل
مادر مهروبونه، مادر خوب میدونه
کربلا توی شب قدر قرارمونه ..
برا یه #سرباز ؛
مِلاک، حضور و نشون دادن
عکس های یادگاری تو جلسه روزِ ولادت نیست!!
گوش کن ببین « #فرمانده »
چی داره میگه، عمل کن برادر !!
#آقاجون❤️
#دیدار_مداحان
.
از نجف آمده ام از نجف آبادِ علی
تا بخوانم همه جا نادِعلی نادِعلی
من و ایوانِ علی پنجره فولادِ علی
که علی عشق ، علی جام ، علی باده علی
هرکه شد غرقِ علی دید علی فاطمه است
مرتضی مثل کسی نیست ولی فاطمه است
باید از خلق چهل سال جدا بنشیند
تا چهل سال فقط پیش خدا بنشیند
هِی به معراج رَوَد هِی به دعا بنشیند
چله ای آخرِ سر غار حرا بنشیند
تا خدا هرچه که دارد به پیمبر بدهد
تا به قرآنِ خودش سوره کوثر بدهد
باید او عینِ پیمبر خودِ خاتم باشد
باید انگار خداوند مجسم باشد
باید او معنیِ اسلام مُسَلم باشد
جمع اسما ء خدا جامعِ اعظم باشد
باید این مرد علی باشد و حیدر بشود
تا که با حضرت صدیقه برابر بشود
مادر آخرت آمد که به دنیا برسد
خاک لب تشنه مهیاست که دریا برسد
مریم و آسیه و هاجر و حوا برسد
فاطمه آمده تا اینکه به زهرا برسد
نقطۀ "فا" به بَرِ نقطۀ "باء" آمده است
آی جبریل بخوان مادرِ ما آمده است
چارده مرتبه حق گفت که تنها زهراست
چار علی چار محمد همه زهرا زهراست
یک حسین و دو حسن این سه به یکجا زهراست
حضرتِ جعفر از او حضرت موسی زهراست
او که مادر شده بر سرورِ پیغمبرها
پس بگو نیست مگر مادر پیغمبرها
هرچه جبریل پریده نرسیده است به او
هرکجا عقل دویده نرسیده است به او
کعبه ازحج که رسیده نرسیده است به او
سینه را باز دریده نرسیده است به او
فاطمه کعبه شده مکه اسیرش باشد
خواست تا کعبه فقط جای امیرش باشد
چادرش را که تکان داد جهان پیدا شد
اولین بار که خندید زمان پیدا شد
آمد از پیش خداوند و مکان پیدا شد
تا به لب گفت علی جان ضربان پیدا شد
آفرینش شده خم بوسه زند خاکش را
دید چشمانِ نبی معنیِ لولاکش را
کیست او اینکه رسیده به تماشای خودش
امتحان داده ولی قبل خودش جای خودش
هیچ کس نیست شبیهَش بجز آقای خودش
تا خداوند ببیند رخِ زهرای خودش
او که آمد به زمین سجده بر آدم کردند
شد زمین هرچه که از باغ جنان کم کردند
او رحیم است خدا هم کرمش فاطمه است
ذوالفقار است علی و دو دمش فاطمه است
هرکه از تیرۀ مولاست است غمش فاطمه است
دل او شد حرم و در حرمش فاطمه است
تا گرفتیم از این سینه نشانیِ تو را
یافتیم از دلِ خود قبرِ نهانیِ تو را
پای انوار تنور تو که مهمان بشویم
تازه سلمان شده و تازه مسلمان بشویم
ما که بر راه توئیم آنچه شدی آن بشویم
مثل تو پای ولایت همه طوفان بشویم
تا علی هست همه یک رگ غیرت داریم
به تو سوگند که ما عِرقِ ولایت داریم
چه غم از حادثه ها پیرِ خراسانی هست
چه غم از این همه غم غیرتِ ایرانی هست
آی ای خصم زبون خونِ سلیمانی هست
منتظر باش که یک سیلیِ طوفانی هست
منتظر باش که تیغِ علوی تر گردد
«رفته سردار نفس تازه کند بر کردد»
شاعر : حسن لطفی