هر قلب به سینه قبله گاهیدارد
هر قبله برای خود خدایی دارد
اما ز درون کعبه آمد ندا
ایوان نجف عجب صفایی دارد
.
#مدح و توسل به امیرالمومنین علی علیه السلام به نفس حاج احمد نیکبختیان
"اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَمیرَ الْمُؤْمِنین یا عَلِیَّ بْنَ اَبیطـالِب"
ﺷﺄﻥ تو در اندیشۀ ما جا شدنی نیست
درکوزه که جا دادن دریا شدنی نیست
هرچند که توصیف تو مولا شدنی نیست
تو لطف کنی ناشدنی ناشدنی نیست
طبعی که نپرداخت به نام تو تلف شد
بر خاک نوشتند علی ؛ در نجف شد
ماییم و دلی مست در ایوان طلایی
احسنت ! چه معماری انگشت نمایی
تاریخ ندیده به خود اینگونه بنایی
دارد هنر شیخ بهایی چه بهایی
هرکس که تو را دید به زانو زدن افتاد
در صحن تو خورشید به جارو زدن افتاد
در خلقت تو هرچه خدا داشت عیان شد
در روز ازل هرچه دلت خواست همان شد
هر کس که گدای تو شد آقای جهان شد
از برکت نام تو اَذان نیز اَذان شد
سردار بجز میثم تَمار نداریم
ما غیر علی با احدی کار نداریم
از ظرفیت خویش فراتر چه بگویم؟
گنگ است زبان پیش تو دیگر چه بگویم؟
از تو که خدا گفته مکرر چه بگویم؟!
هیچ است علی، پیش تو من هر چه بگویم
مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه ست
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان ست
نام تو شده قدرت بازوی پیمبر
در غَزوه اَحزاب تویی یک تنه لشکر
یک ضربه ات از کل عبادات فراتر
با فاطمه شد قدرت تو چند برابر
غیر از تو علی هیچ کسی حِصن حَصین نیست
یا فاطمه گفتی رجزی بهتر از این نیست
باید که به رخ ها بکشانی هنرت را
آسوده کن این مرتبه تیغ دوسرت را
رِندی کن و یک گوشه رها کن سِپرت را
صِفین محیاست بیاور پسرت را
چَشم تو گره خورده به ابروی اباالفضل
وصل است به تو قدرت بازوی اباالفضل
#شاعر :مجید تال
.
سلامُ الله علیٰ مَن عِـندهُ اسـرار یزدانش
تعالیَالله از این منزلت، زین رتبه و شأنش
سلام الله علیٰ مَن عنِدهُ علمُ الکتاب، آری
شهادت میدهد بر عـلم او آیات قـرآنش
مُنـوّر کرد بیت الله را در شـام آغـازش
مُشرف کرد بیتالله را در صبح پایانش
کَلیم اللّه را دیدم کنار وادی طورش
خَلیل اللّه را دیدم یکی از ریزه خوارانش
صَفیُّ اللّه مـیفـرمــود :هـذا قُـرَّهُ عَـیـنـی
ذَبیحُ اللّه میفـرمود: ای جانم به قـربانش
اگر چشمش بیفـتـد بر جـمال بیمثال او
ز یوسف چَشم میبندد یقیناً پیر کنعانش
توسل کرد شیخ الاَنبیا بر حضرتش، فوراً
به ذکر یا علی مولا تَرَحُم کرد طوفانش
کمی از خاک نعلین علی برداشت ابراهیم
که گردید آتش نمـرودیان، آناً گـلستانش
عیانش را نفهـمیدند این مردم و پیغـمبر
چگونه فاش گرداند از او اسرار پنهانش؟
چه بابایی! ابوطالب، سلامالله علیه آنکه
بود سنگنینتر از ایمان کل خلق، ایمانش
چه بانویی! که قرآن را مُزَیَّن کرده با کوثر
ندارد کُفو این بانو به غیر از شاه مردانش
دو آقا زاده دارد، خوانده قرآن لؤلؤ و مرجان
دلم را برده این لؤلؤ، و مجنونم به مرجانش
چه کرده با عطای لقمۀ نانی، که در قرآن
به شأنش هل اَتی نازل شده از ذات منّانش
تمام انبیا بهر تبرک اذن میگیرند
که بردارند لقمه نانی از سر خوانش
سلامالله! علی مالک که فانی گشت در عشقش
سلامالله! علی قنبر که گردید از غلامانش
خودش که جای خود، ما را نکن تکفیر با این حرف
به اِذنالله «کُن» میآید از امثالِ سلمانش
به جز بیت امیر عالم امکان کجا دیدید؟
که میکائیل خادم باشد و جبریل دربانش
نمک آماده کرده بهر نانش حضرت زهرا
الهـی جـان عـالـم بـاد قـربان نـمکـدانش
شنیدم از نبی، مولا به محشر میرود منبر
شنیدن دارد آن منبر که او باشد سخنرانش
یقیـن دارم سعادتمند میگـردد یقین دارم
اگر بر سجده افتد پیش پای او با توبه شیطانش
چگونه میتوانم از غلامی دم زنم اصلاً؟
در این درگه که حکم مور را دارد سلیمانش
جنان را دوست دارم تا شوم مهمانِ مولایم
به این امّید که گردم یکی از ریزهخوارانش
نلرزد دست و پایش، نه، نیاید خم به ابرویش
تمام خلق اگر مَرحَب شود آید به میدانش
کَاَنّ گردش تیغ علی با سرعت نور است
که عزرائیل بهر جان گرفتن مانده حیرانش
نجف، آری به قدری صاحب قدر است که باید
زند طعنه به یاقوتِ جنان، ریگ بیابانش
خداوند اختیار مطلـقـش داده که میباشد
تمام عالم کون و مکان در تحت فرمانش
به اِذنِالله تام الاختیار است و دهد فرمان
زمین را بهر رویاندن، سَما را بهر بارانش
مَلَک را واجبُ الطّاعَه است وقتی امر فرماید
فلانی را کن احیـا و فـلانی را بمیرانش
مقـامش را بنـازم، در کتابُ الله میبیـنم
قسم خورده به سُمّ مرکب او ذاتِ سبحانش
بلا تردید خورشید فلک مستور میگردد
اگر روشن کند مولای ما شمع شبستانش
خدا در عالم بالا شبیهی آفرید ازاو
زیارت میکندفوجملک درعرش رحمانش
نظر کردم به عرش و فرش و کرسی و قلم، دیدم
به دست حـیـدر کـرار باشد کلّ ارکانش
اگر این مصرع شیرین نمیشد کفر میگفتم
خدا مبهوت مانده بهر تشریفات اسکانش
بنازم آن مَلاحت را که هنگام نظر کردن
به جای تیر، جان می گیرد از پیکان مُژگانش
خدا را؛ آرزو کردم یـتـیـم بیکسی بـاشم
چو دیدم طفل بیبابا نشسته روی دامانش
نمیسوزد در آتش، آنکه دارد حُبّ مولا را
اگر آرد به روز حشر با خود کوه عصیانش
نمیترسـم من از یَومَ یَفِرُّ المَرءِ مِن اُمِّهِ
نه چون پاکم، چون این آقاست آن جاپای میزانش
فقط راه امیرالمـؤمنین عرفان بالله است
کسیکه بیعلی عارف شود لعنت به عرفانش
چه بد بختند آنها که سَلونیٖ را رها کردند
و رفتند از پیِ آنکه اَقیلونی است عنوانش
رها کردند باب علم را، رفتند این جُهّال
پیِ آن کس که دَلّال است بهر چهارپایانش
خلایق هر چه لایق أنکه پاکی را نمیخواهد
همان نامرد مَنحوس حرامی باد ارزانش
#شاعر محمد علی قاسمی خادم
شور و توسل به امیرالمومنین علی علیه السلام به نفس کربلایی محمدحسین حدادیان •✾•
همه عالم و بی قرار میکرد
شیر و علی شکار میکرد
مولا یکی دیگه رو میزد
یکی دیگه فرار میکرد
عَلی یا علی! ناصَر النَبیِ
قاهِر و العَدو، والی الولی
علی یا علی! تا که اومدی
مَرحَب و زدی، بی معطلی
بِسمِ رَّبِ المَحشَر، مرحبا یا حیدر
میزنی از تن سر، مِیکنی از جا در
طوری که انگار در نداشته اصلا خیبر
به غزوه اُحُد خدا هم، به حیدر افتخار میکرد
وقتی که خونِ دشمنا رو، حلالِ ذوالفقار میکرد
میرسه صدا! جبرئیل ندا
داده لافَتیٰ، غیرِ مرتضی
علی یا علی، السلام و یا
مخصوصِ به، خیرالنساء
رزم تو تشبیه روز قیامت شد
لشکری مبهوتِ این همه قدرت شد
زدی یک ضربه دشمنت دو تا قِسمت شد
علی یا علی...
فریضه باشه، واجب باشه
وقت اذانِ مغرب باشه
یه جماعت به امامتِ
علی بن ابی طالب باشه
تصور کن علی نماز و که میبنده
خود خدا فقط از عشق اون میخنده
به خدا ما هزار سالِ پی اینیم که
ثابت بکنیم علی خداست یا بنده
شاهنشاه لو کشف حیدر
عزت و شرف حیدر
جانشین مصطفی، خلیفه ی خلف حیدر
خوش بحال اونی که روبروی ایوونت
سجده میکنه هر دفعه که میاد نجف حیدر
علی مولا یا حیدر...
معرکه باشه لشکر باشه
صحبت از فتح خیبر باشه
طبیعیه بعد از پیغمبر
همه نگاها به حیدر باشه
تصور کن علی ذوالفقار و میگیره
بعد کشتن مرحب به سمت در میره
حالا برگرد و ببین روی اون کوه و
این فلانی نیست که باز داره در میره
لفظ عین و شین و قاف حیدر
شیر هر مصاف حیدر
لعنت به کسی که داره
با تو اختلاف حیدر
تو اگر خدا نیستی
من نمی دونم کعبه پس چرا
فقط برای تو خورده شکاف حیدر
علی مولا یا حیدر ...
.
الهی ای فَلک دیگر نگردی
اگر دور سر حیدر نگردی
الهی ای نَفس بی یاد زهرا
اگر رفتی به سینه بر نگردی
*چشماش رو باز نکرد امیرالمؤمنین، تا قنداقه اش رو دست پیامبر دادن چشماش رو باز کرد، سلامعرضه داشت. فرمود: از انجیل بخونم؟ از تورات بخونم؟ هنوز قرآنی نازل نشده... شروع کرد قرآن خوندن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ »پیامبر شروع کرد لب ودهانش وبوسیدن، یعنی هرکس قرآن بخونه لب و دهانش بوسیدنی است ...
عرضه بداریم ..."صَلیٰ اللّه عَلیکَ یا اَبا عَبدِاللّه""صَلیٰ اللّه عَلیکَ یا سَیدِنَا المَظلوم" "صَلیٰ اللّه عَلیک یا سَیدِنَا العَطشان "*
ناله ها تا به ثریا میرفت
خیزران بود که بالا میرفت
یا بابَ نَجاتِ الاُمَه
وَ یا رَحْمَةَ اللّه الوَاسِعَه
رَحِمَ اللّه مَن نَادا یا حسین
.
رفیق جان؛داره جوانیممون میگذره ها..
بشینیم فکر کنیم داریم با این عمر چه میکنیم؟
چشم به هم زدی تا اینجا رسیدی!
چشم به هم بزنی رفتی..همین!
مدح زیبای ولادت حضرت علی علیه السلام
غرقِ در نور شدم پا تا سر
تا زنم دم ز علی بار دگر
قلم وحی بگیرید به دست
بنویسید به قلبم حیدر
روز اوّل به علی دادم دل
منم و مهر علی تا آخر
گرچه نشناختمش یک لحظه
همه عمر است مرا پیش نظر
پیشتر زآنکه بگویم مَدحش
هم قلم داد ندا هم دفتر
ها عَلیٌ بَشَرٌ کَیفَ بَشَر
رَبـُّه فِیـهِ تَجَلّی و ظَهَر
آفتابی که فروغش همه جاست
شهریاری که رفیق فُقراست
ناشناسی که بُوَد یار همه
دردمندی که به هر درد دواست
ما چه قابل که فدایش گردیم
آن که گردید فدایش زهراست
جان عالم نه، بگو جان رسول
شاه عالم نه، بگو عبد خداست
وَه چه عبدی که خدایی دارد
از سوی حق به قضا و به قَدر
ها عَلیٌ بَشَرٌ کَیفَ بَشَر
رَبـُّه فِیـهِ تَجَلّی وَ ظَهَر
شهریار دو سرا کیست؟ علی!
همنشین فقرا کیست؟ علی!
آنکه یک عمر برای اسلام
جان خود کرد فدا کیست؟ علی!
آنکه با دست یداللهیِ او
شد سر عَمرو جدا کیست؟ علی!
بر سر دوش نبی در کعبه
آنکه بگذاشته پا کیست ؟علی!
اوست در ذات الهی مَمسوس
اوست انسان ز انسان برتر
ها عَلیٌ بَشَرٌ کَیفَ بَشَر
رَبُـّه فِیـهِ تَجَلّی وَ ظَهَر
کیست این پای هوس را زنجیر
کیست این تیر خدا در تقدیر
شیر حق همدم اطفال یتیم
مرد اخلاص و دعا و شمشیر
به امیری جهانش چه نیاز
آنکه بر اژدر نفس است امیر
زهد و تقوا و جهاد و ایثار
شده هر چار به شأنش تفسیر
نخلها گشته ز اشکش سیراب
چاهها را زده آتش به جگر
ها عَلیٌ بَشَرٌ کَیفَ بَشَر
رَبـُّهُ فِیـهِ تَجَلّی وَ ظَهَر
روز بر قلب سپاهی زده چاک
شب نَهد چهره به سجادۀ خاک
روز خون میچکد از شمشیرش
شب کُند اشک یتیمی را پاک
روز بگرفته سر عَمرو به دست
شبش از خوف خدا بیمِ هلاک
میزند دور سرش بال زنان
مرغ شب نغمۀ روحی بِفداک
آفرینش همه خوانند این بیت
جن و انس و مَلک و شمس و قمر
ها عَلیٌ بَشرٌ کَیفَ بَشَر
رَبـُّه فِیـهِ تَجَلّی وَ ظَهَر
این همه مهر و وفا یعنی چه؟
صبر در سیل جفا یعنی چه؟
فرق بشکافته بر قاتل خویش
دادنِ سهم غذا یعنی چه؟
آن حکومت به سماوات و زمین
این تواضع به گدا یعنی چه؟
تیغ دادن به عدو در پیکار
از ره لطف و عطا یعنی چه؟
بنگارید به هر ریگِ روان
بنویسید به هر برگِ شَجر
ها عَلیٌ بَشَرٌ کَیفَ بَشَر
رَبـُّهُ فِیـهِ تَجَلّی وَ ظَهَر
رکن ارکان جهان کیست؟ علی!
سَرِّ پیدا و نهان کیست؟ علی!
آنکه در بستر پیغمبر خفت
از پی دادن جان کیست؟ علی!
آن که تا حشر، حکومت دارد
به زمین و به زمان کیست؟ علی!
آن که در پیکر پاک احمد'
بود چون روح و روان کیست؟ علی!
«میثم» این است و جز این نیست بگو
که علی هست همان پیغمبر
ها عَلیٌ بَشَرٌ کَیفَ بَشَر
رَبـُّهُ فِیـهِ تَجَلّی وَ ظَهَر
#شاعر حاج غلامرضا سازگار
سرزد از اُفقِ عشق نورحَیِ تعالی
کعبه شد متبرک با ولادت مولا
اومد اونی که بوده علته
خلقت همه دنیا
علی! عالی، علی! والی
علی! والا، علی! مولا
علی! مولا
اومده هم نفسِ أُمِ اَبِیها
علی مولا! علی مولا!
هیبت نامش با قلبا چه ها کرده
هرکی شدعبدش دنیارو رهاکرده
تودل عالم چه شوری به پا کرده
کعبه رو حیدر آغوشِشو وا کرده
الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي خَلَقَ نُورِ المُرتَضیٰ
شد دلیلِ نُزوله آیه های شریفه
ای فدای مَقامِش جون هرچی خلیفه
وقت خطبه و تو مباحثه جاهلا رو حریفه
علی! شافِی، علی! کافِی
علی! أعَلی، علی! مولا
علی! مولا
تکیه داده به اسمش عرش مُعَلیٰ
علی مولا! علی مولا!
واسه پابوسش قلبم میزنه بدجور
نور ایوونش کرده عالمو پرنور
به عشقش حتی داده آهنم انگور
هرکی مولا رو دوس نداره چشمش کور
الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي خَلَقَ نُورِ المُرتَضیٰ
هم طَراز و مَقامِش هیچ بنی بشری نیست
غیر خونه ی مولا هیچ کجا خبری نیست
جز نجف واسه شیعه هیچ کجا خونه ی پدری نیست
أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً وَلِیُّ اللَّهِ
علی مولا! علی مولا!
روی قلبم حَک شده با خط خوانا
علی مولا! علی مولا!
هیشکی غیر مولا امام الاُمَت نیست
جز علی مِصداقی برا عدالت نیست
حق بدون حیدر اصلا حقیقت نیست
سرقت القابش به جز حماقت نیست
الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي خَلَقَ نُورِ المُرتَضیٰ
#شاعران :
مرتضی سراوانی
عالیه رجبی
.
مبهوت، در تلألوِ نورِ خدایی اش
هستم تمامِ عمر سراپا هوایی اش
حتی دَمی جدا نشدند و نمی شوند
ایل و تبارم از نفسِ ایلیایی اش
مدیونِ مادرم که از آن لحظه ی نخست
بوده است ذکر نام علی لای لایی اش
از عهده ی اهالیِ افلاک خارج است
درکِ مقام و منزلتِ کبریایی اش
از اين جهان و جاذبه های هزار رنگ
ما را بس است گوشه ی ایوان طلایی اش
حتی به گَرد پای نجف هم نمی رسد
باغ بهشت با همه ی با صفایی اش
افلاک چیست؟ گرد و غبار عبای او
خورشید چیست؟ ذره ای از روشنایی اش
خورشید با تمام بزرگی و اقتدار
سهل است با اشاره ی او جا به جایی اش
سخت است در تصور امثال حبرئیل
وارد شدن به حیطه ی فرمانروایی اش
من تشنه ی ابوذر و مِقداد و میثمم
یاران دل سپرده ی قالو بَلَىٰ ایش
سر می دهند و سر به سلامت نمی برند
آنانکه گشته اند سراپا فدایی اش
شاهان روزگار به ما غبطه می خورند
تا مفتخر شدیم به شغل گدایی اش
حال و هوای این منِ با خود غریبه را
تغییر داده واقعه ی آشنایی اش
ما را یتیم کوی علی آفریده اند
ما را اسیر مَرحِمتِ هل اَتىٰ ایش
انسانِ کاملی است که در اوج بندگی
تردید کرده است بشر در خدایی اش
تنها علی شِناسِ جهان احمد است و بس
ما عاجزیم در صفتی ابتدایی اش
بفرست دم به دم صلوات محمدی
بر مُرتَضی و شاکله ی مصطفایی اش
در شرحِ ناب اَنفُسُنای پیامبر
در کوثر و حقیقت خَیرُ النِساییش
تا ریزه خوارِ سفره ی لطف حسن شدیم
حیران شدیم در صفت مجتبایی اش
بازار عشق بازی و ایثار و بندگی
رونق گرفت با پسر کربلایی اش
آن شاه تشنه ای که شمیم بهشت را
جا داده است در کفن بوریایی اش
هفتاد و دو قصیده ی رنگین و تابناک
جاری شدند در غزل نینوایی اش
ما را اسیر شرط و شروط خودش نِمود
در امتداد جلوه ی موسی الرضایی اش
تنها به ریسمان علی چنگ میزنیم
مرگ است و مرگ حاصل یک دم جدایی اش
در آفتاب حشر همه بهره می بریم
از سایه سارِ سلسله ی ماسَوایی اش
قبل از اَزل به سمت اَبد پر کشیده است
بی ابتدا است وسعت بی انتهایی اش
در آیه ی لِیُذْهِبَ عَنْکُمْ خدا چقدر
بی پرده گفت از صفت اِنَّمایی اش
از چاه های کوفه بپرسید راز را
از کوفه ای که شهره شده بی وفایی اش
جز نخل های کوفه و جز چاه سر به زیر
آگاه نیست هیچ کس از پارسایی اش
فیض تولدش شده در خانه ی خدا
تکرار ناپذیر، چو خیبر گشایی اش
مستانِ بی خود از خود و مجنون صفت شدند
بینندگانِ منظره ی دلربایی اش
هرکس اسیر پیچ و خم زلف یار شد
هرگز امید نیست به یک دم رهایی اش
هرکس دخیل بست به انگورِ آن ضریح
امید بسته است به حاجت روایی اش
شرمنده است این قلمِ متهم به عشق
بارانِ شرم میچکد از نارسایی اش
#شاعر احمد علوی
.
امام علی(علیه السلام)فرمودند:
👈آنکه تلاشش برای آخرت باشد،
خداوند همّ و غم دنیای او را برطرف میکند.
🍃کافی؛ ج۸ص۳۰۷
.
زمین می لرزه زمان می لرزه
رجز میخونه جهان می لرزه
فرار میکنن همه از میدون
علی نِقابِش و پس زده یک لحظه
اَسَدُالله الْغَالِبْ اومده
یعنی مَظهَرالْعَجَائِبْ اومده
شاخِصُ الْضَرْبِه،خاتم الْحَرْبِه
علی ابن ابیطالب اومده
مِیمَنه دستِ علی، مِیسَره دستِ علی
ذوالفقار میچرخه و میشه سر مَست علی
جبرئیل از عرش میگه نازِ شَصت علی
حيدر! حيدر!...
نبرد لحظهِ لحظه شَم حساسه
کِیه این دلاور و نشناسه
دیگه ختم قائله نزدیکه
عَلَم تودستای حضرت عباسه
پسرِ فاتح خیبر اومده
نکنه باز خود حیدر اومده
چه علمداری
ضربه هاش كاري
یه نفر قَدِ یه لشكر اومده
ضرب شمشیر و ببین، زور بازو رو ببین
معجزه کرده مگه، تیغ ابرو رو ببین
چِقَدر جسم بی سر افتاده رو زمین
عباس! عباس!....
.
ای امیرِ مَستان علی علی علی
جانِ جانِ جانان علی علی
قَیِّم رسولان علی علی
ای تو نور مطلق علی علی
پهلوون خندق علی علی
حقی و مَعَ الحَق علی علی
اِی یَدُ اللّهَ فَوقَ اَیْدِیهِمْ ولِّیِ کردگار
سلطنت داره جهان ای عابد شب زنده دار
تا ابد این جمله شد سر جمله ی لَیْلُ و نَهَار
لا فَتیٰ اِلّا علی لا سَیْفَ اِلّا ذُوالْفَقَار
والِی و والا علی علی علی
عالی و اَعلا علی علی علی
یا علی مولا علی علی علی
مَردِ مَردِ مَردی علی علی
شیر هر نبردی علی علی
مُنحصر به فردی علی علی
بشر یا خدایی!
ندیدم که جایی از خدا جدایی
ای سراپای تصویرِسراپای خدا
با تو هرکس آشنا شد با خدا شد آشنا
بین قاب قلب عُشاق تو حک شد با طلا
لا حَرم اِلّا نجف لا عشق اِلّا مرتضیٰ
غالبُ الْاَعدا علی علی
دلبر دلها علی علی
یا علیمولا علی علی
أیُهَا الامیری علی علی علی
شاه بی نظیری علی علی
دستمو میگیری علی علی
دارم از ولادت عمریه
ارادت من به خونوادت
از زیارت نامه ی تو میره دلها کربلا
چه مراعات نظیریِ نجف با کربلا
میخونم پای پیاده از نجف تا کربلا
لا صَفا اِلّا نجف لا مَروه اِلّا کربلا
ماه دلارا علی علی علی
هستی زهرا علی علی علی
یا علی مولا علی علی علی
سلام الله عَلَی الحیدر تویی اول تویی آخر
تویی آن یل،که با انگشت زجا کَندی دَرِ خیبر
توهمانی که نَفَس میدهی و میگیری
مَلَک المُوت زچِشمتواطاعت میکرد
خشم چَشمان تو را معرکه ها فهمیدن
که نگاه تو به هر غَزوه قیامت میکرد
مُرید دربارت ابوذر و سلمان
و تحت فرمانت عَوالم امکان
به پیش چشمانت کتاب بر نِی شد
چرا نفهمیدن تویی خودِ قرآن
اَشْهَدُ اَنَّ عَلیً وَلِی اللّه
سلام الله عَلَی الحیدر تویی صفدر تویی محشر
تمام عُمر دَمادَم از تو میگویم سر مِنبر
تو همانی که خداوندِ جهان از نورت
یازده نور به آیینهٔ تقدیر انداخت
تو همانی که قدم میزدی و میدیدم
پدر کُفر فراری شد و شمشیر انداخت
شَهَن شَه والا دلاور مطلق
روایتی زیبا بگویم از خندق
که عَبْدُوُدْ وقتی منم منم میکرد
به یکتشر گفتی اَنَا عَلیٌ حَقْ
اَشْهَدُ انَّ عَلیً وَلِیُ اللّه
دشمنِ خونین میشد عاشق پیشه
دلِ بی خدا رو دعاش عوض میکرد
تو دلِ گرما همه می لرزیدن
دمای هوا رو نگاش عوض میکرد
با دستای خالی می بخشید
نقطه ضعف و اصلاً نمی دید
مَردونه، مَردونه، مَردونه می جنگید
سربندش می اومد عجیب به لبخندش
دَر خِیبر و یه دستی کَندش
یا حیدر مددی مولانا...
بارون بود نگاش واسهِ کُلِ عالم
دشمن اگه غُرِّش رعدش رو میدید
اکه سری رو هم تو میدون میزد
داشت تا هفتاد نسل بعدش ومیدید
دل باید در حیدر فانی شه
این دل بی تو جهنم میشه
دور از تو، دور از تو، آتیشه
گیسوشه آره خلقت به تار موشِ
خالقِ رَحْمُ و غَضَب اَبروشه
عالی اَعْلیٰ علی جانم حیدر
با نعلینکهنه شاهی میکرد
درمونمیکرد فقط با شمشیرش
عالم و با تیغش جراحی میکرد
رزق دنیا ناز شصتش بود
عالم عینِ کف دستش بود
حیدر داشت، حیدر داشت بَسِش بود
مَردونه اونیکه تو خاطره می مونه
ماهارو خریده دونه دونه
یا حیدر مددی مولانا...
.
تولد عشقِ
اونیِ که تو کعبه متولد شده عشقه
اونی که علی اسمِ قشنگشه خوده عشقه
تولدِعشقه
سبد سبد ستاره داره میریزه روی سر دنیا
فرشته ها واسه زیارتش دارن میان از اون بالا
خدا به رخ کشیده قدرتش رو با وجود این آقا
چه آقایی!؟
خدا هیبت، نبی خصلت
قَدر قدرت، قوی شوکت
بَه بَه بَه، به این خلقت
قرارم علیِ
کسی رونمیخوام کهکس وکارم علیِ
جوابی که زیر لحدمدارم علیِ
قرارم علیِ
خدا به نام مرتضی سند زده تموم دنیا رو
خدا برای نوکریِ قنبرش صدازده مارو
خدا خودش یه جور دیگه دوس داره
محب مولا رو
چهمولایی؟!
هُوَ السّاقِی، هُوَ الشَافِی
هُوَ الوافِی، هُوَ الْحِیدَر
بَه بَه بَه ، به این دلبر
کَرم، کَرمِ تو
روی سر عالم زده سایه علم تو
بهشت خدا گوشه ای از کَرمِتو
کَرم، کَرمِ تو
نداره هیچکجا صفای صحن و ایوون طلای تو
نگاه آسمونه سمت دستای گره گشای تو
تموم روزیِ دوعالمِ به دست بچه های تو
چه اولادی؟!
همه لیلا، همه آقا
همه ماه و همه مهتاب
جانم قربانِ این همه ارباب
خدا هیبت، نبی خصلت
قَدر قدرت، قوی شوکت
بَه بَه بَه، به این خلقت
.
《نادِ عَلیّاً مَظهَرَ العَجائِب تَجِدهُ عَوْناً لَکَ فِی النَّوائِب، کُلَّ هَمٍّ وَ غَمٍّ سَیَنجَلی بِوَلایَتِکَ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ》
خدا میخواست چشمِ او فقط عینالیقین باشد
خدا میخواست دستِ او فقط حَبلالمَتین باشد
خدا میخواست تیغِ او میانِ کُفر و دین باشد
خدا میخواست نامِ او به نامِ خود قَرین باشد
خدا خود را که مؤمن خواندمنظورش همین باشد
که میخواهد علی تنها امیرالمؤمنین باشد
خدا تصویری از خود را زمانی که به قاب انداخت
خدا را شُکر ما را هم به پایِ بوتراب انداخت
صبا خاکِ وجودِ ما به آن عالیجناب انداخت
رُطبهای نجف وقتی دهانها را به آب انداخت
ضریح غرقِ انگورش مرا شَطِ شراب انداخت
صُراحی میکشم وقتی شرابش اینچنین باشد
دلم مست است تا ساقی امیرالمومنین باشد
علی منظور از مِیها از این هوهو و هِیهِی ها
علی میجوشد از هر لب لبِ ما یا لبِ نِی ها
علی موسیقیِ باران که میبارد پیاپی ها
فدای شاه راهش که به مژگان میکنم طی ها
سمرقند و بخارا و حجاز و کعبه و رِی ها
علی حق و علی حی و پس از این نقطه چین باشد
فقط وصفِ خدا وصفِ امیرالمومنین باشد
خدا وقتی بهشتی رویِ دامانِ نجف دارد
بهشت از دور رویایِ بیابانِ نجف دارد
چه غم دارد کسی که خُردهای نانِ نجف دارد
که زهرا هم دو چشمش را به ایوانِ نجف دارد
چه کم دارد خدا وقتی که سلطان نجف دارد
خدا را میتوان بینی اگر آئینه این باشد
خدا را شُکر مولایم امیرالمومنین باشد
به حیرت کعبه میبیند شکوهی آسمانی را
ظهورِ نقطهی بسمالله سَبْعالْمَثانِى را
نبی میبوسدش از لب همین جامِ دهانی را
به میدان میرود بیند زمین خانه تکانی را
به تیغ آبدارا و به هر سو سر پَرانی را
همیشه مرکبش دُلدُل برایِ فتح زین باشد
رمیدنهای لشکر از امیرالمومنین باشد
اگر توفیق باشد سر به پای قنبر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
بُوَد کان شاهِ خوبان را نظر بر منظر اندازیم
که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم
که از خاکِ نجف خود را به حوضِ کوثر اندازیم
به نامش بشکند هر سَد اگر دیوارِ چین باشد
ولیِّ رهبرم وقتی امیرالمؤمنین باشد
#شاعر حسن لطفی
علی علی! ذکر لب سلمانه
علی علی! عشق همه ایرانه
علی علی! دشمنو میلرزونه
علی علی! طوفانه
علی علی! زمزمه ی شیرانه
علی علی! نغمه ی هر گُردانه
علی علی! قوت قلب شیعه است
علی علی طوفانه
رو شونه هامون لِوای حیدره
هرچی که داریم فدای حیدره
رو به روی ما هزارتا دشمنو
پشت سرِ ما دعای حیدره
نَحُنُ اَنْصَارَعلی ابن ابیطالب
علی علی! بصیرتِ عَماره
علی علی! تعصبِ مُختاره
علی علی اسم همون آقاست که
عَلیٌ الْکَراره
علی علی! عجب طنینی داره
علی علی! زلزله تو کفاره
علی علی! معرکه میگردونه
علیٌ الکَراره
شمشیر مولا شناخته باطلو
دیده هفت پشتِ شخص مقابلو
بادستی که زد عَبدُوَد و زمین
گرفته دستِ یتیم و سائلو
نَحْنُ اَنْصَارَ علی ابن ابیطالب
علی علی! شورِ علیِ اکبر
علی علی! خطبه ی بِنتُ الحیدر
علی علی! تو کربلا معلومه
علی علی! سر لشکر
علی علی! مطابق هر باور
علی علی! راه عدالت گستر
علی علی خلاصه در آیین نیست
علی علی تا آخر
غیرِ مسلمون حتی مسیحیا
میشن زائرِ جناب اِیلیا
آی بچه شیعه شبِ تولده
هرجا که هستی یه سر نجف بیا
نَحْنُ اَنْصَارَعلی ابن ابیطالب
.