#امام_کاظم__ع__روضه
آهسته گذارید روی تخته تنش را
تا میخ اذّیّت نکند پیرهنش را
اصلاً بگذارید رویِ خاک بماند
زشت است بیارند غلامان بدنش را
این ساق ِبهم ریخته کِتمان شدنی نیست
دیدند روی تخته ی در ، تا شدنش را
این مرد الهی مگر اولاد ندارد
بردند چرا مثل غریبان بدنش را
این مرد نگهبان که حیا هیچ ندارد
بد نیست بگیرد جلوی آن دهنش را
این هفت کفن روضه ی گودال حسین است
ای کاش نیارند برایش کفنش را
نه پیرهنی داشت حسین نه کفنی داشت
مدیون حصیرند مرتب شدنش را
شاعر:علی اکبر لطیفیان
13445.mp3
458.4K
#امام_کاظم__ع__زمینه
دل پر می زند،سوی کاظمین
برجان می رسد،بوی کاظمین
به یاد آن مولای همه
بزن به سینه با زمزمه
ندا رسیده از آسمان
صاحب عزا شد فاطمه (2)
عالم غرق در عزا
گریان آل مرتضی
نالد ارض و آسمان
با حضرت موسی الرضا (2)
آقای غریب من (4)
شهر کاظمین ، غرق ماتم است
چشم شیعیان،همچون زمزم است
فدای قرآن شد جان تو
دو دست ما بر دامان تو
تو باب حاجات عالمی
بهشت ما ایوان تو (2)
این حال و هوای من
بنگر ای خدای من
این دم های آخرم
کجایی ای رضای من (2)
آقای غریب من (4)
یابن العسکری ، شمس عالمين
ما را کن دعا در صحن حسین
قسم به سلطان نینوا
دلم شده تنگ کربلا
صفای عالم باشد فقط
میان آن ایوان طلا
از گلها همه سری
تو جان پیمبری
بر ما یک نظر نما
یا حجت ابن العسکری
آقای غریب من (2)
یابن العسکری،ای صاحب عزا
جان ما همه ، در راهت فدا
قسم به آن شاه بی کفن
به آن غریب دور از وطن
نظر نما جان فاطمه
به شیعیان در یمن (2)
از ظلم سعودیان
بدتر از یهودیان
در صنعا چه محشر است
از آتش نمرودیان (2)
آقای غریب من (4)
.
4823_1614757890805.mp3
851.7K
#امام_کاظم__ع__نوحه
خسته از بند اسارت در تب و تاب شهادت
می زنم ناله ی خلصنی یارب میروم خسته به معراج امشب
آه و واویلا یا مظلوم
مضطر و با دست بسته ساق پای من شکسته
دیگر از رسم دنیا سیرسیرم دلشکسته ترین مرد اسیرم
آه و واویلا یا مظلوم
سِندی شاهک شبانه می رسد با تازیانه
نقطه نقطه تنم دارد نشانه از رد ضربه های تازیانه
آه و واویلا یا مظلوم
****
شاعر: رضا تاجیک
.
#امام_کاظم__ع__روضه
من و توسل به صحن و سرای موسی ابن جعفر
سر ارادت نهادم به پای موسی ابن جعفر
جهان هستی و جانش فدای موسی ابن جعفر
که لب گشاید به مدح و ثنای موسی ابن جعفر
قسم به جان رضایش بکوش بهر رضایش
رضای حق را بجو در رضای موسی ابن جعفر
به ذات حق کن توکل به سوی او بر توسل
که کل رحمت حق بود در عطای موسی ابن جعفر
هزار خاقان و قیصر کم از غلام غلامش
هزار حاتم گدای گدای موسی ابن جعفر
کلیم مدهوش طورش عصا به کف در حضورش
مسیح بیمار دارالشفای موسی ابن جعفر
نه می دهم دل به طور و نه میکنم رو به سینا
که سینه ام گشته دارالولای موسی بن جعفر
عدوست مرهون فیضش به حیرت از کظم غیظش
که فیض گیرد به غیظ از دعای موسی بن جعفر
کجا نیازم به درمان و یا به ناز طبیبان
که درد خواهم به شوق دوای موسی ابن جعفر
ز عالمی پا کشیدم ، به کوی جانان رسیدم
ز ما سوا دل بریدم سوای موسی ابن جعفر
نه عاشق خنده گل ، نه مستم از صوت بلبل
که خیزد از بند بندم نوای موسی ابن جعفر
خوشم که صورت گزارم شبی به دیوار زندان
که بشنوم نغمه دلربای موسی ابن جعفر
ز دیدگان اشک ریزد، نوای العفو خیزد
دل سحر از طنین صدای موسی ابن جعفر
به سجده آن جان جانان چنان شده نقش زندان
که گشته تن در نظر چون عبای موسی ابن جعفر
ز خاندانش جدا شد ، به یاری دین فدا شد
الا که جان دو عالم فدای موسی ابن جعفر
نگشت با آن غم دل ز دوست یک لحظه غافل
نبود زنجیر قاتل سزای موسی ابن جعفر
خدا گواهی ز دردم ، چه می شود دفن گردم
به دامن تربت با صفای موسی ابن جعفر
ز گریه بسته گلویم ، کجا روم با که گویم
که خون روان شد به زندان ز پای موسی ابن جعفر
سیاه چال نشانه به کتف و گردن نشانه
غروب ها تازیانه غذای موسی بن جعفر
چو باغبان در غم گل ، ز هجر و سنگینی غل
خمیده گردیده ، قدّ رسای موسی ابن جعفر
جنازه بر تختهْ در ، مشیّعش گشته مادر
فتاده زاری کنان در قفای موسی ابن جعفر
سرشگ غم آب و دانه ، شراهْ دل ترانه
خموش شد مخفیانه صدای موسی ابن جعفر
رضا کند آه و زاری به موج غم گشته جاری
ز چشم معصومه ، اشگ عزای موسی ابن جعفر
به سینه تا هست آهش ، به ناله تا هست سوزش
هماره «میثم» بگرید برای موسی ابن جعفر
.
17422_1614702272944.mp3
506.3K
#امام_کاظم__ع__نوحه
هفتم گل گلزار دین از ظلم و کین پر پر شده
از داغ موسی بن جعفر کاظمین چون محشر شده
در گوشه ی زندان غم پسرش را زند صدا
امام رضا امام رضا(۲)
موسی بن جعفر از ستم کنج زندان مأوا گرفت
با یاد خالق یکتا روز و شب ها احیا گرفت
از ظلم و کین اشقیا کنج زندان بوده تنها
امام رضا امام رضا
سندی بن شاهک او را هر شب بی بهانه میزد
به جای احترام او بر او تازیانه میزد
هر روزه روزه بود اما هر افطارش شد عاشورا
امام رضا امام رضا
سوز زهر آن بی حیا شرر زده بر جان او
گردیده یاد غربتش هر دلی پریشان او
زین همه مصیبت وغم غربت اوگشته معنا
امام رضا امام رضا
امامی که همچون جد و پدر خود بوده مظلوم
با زهر کینه ی دشمن کنج زندان گشته مسموم
هفتم امام شیعیان شد شهید از ظلم اعدا
امام رضا امام رضا
گوشه ی زندان بلا شد محل عبادتش
از غربتش این بس شده کنج زندان شهادتش
از این جهان بی وفا او میرود سوی زهرا
امام رضا امام رضا
امام هفتمین شده شهید کینه و بیداد
غربت نگر مانده سه روز پیکرش بر جسر بغداد
اما تشییع جنازه شد آن کشته ی زهر جفا
امام رضا امام رضا
در هنگام تشییع او، پیکرش بر دوش یاران
اما پیکر جد او ،مانده زیر سم اسبان
واغربتا از کاظمین واویلتا از کربلا
امام رضا امام رضا
.
#امام_کاظم__ع__روضه
امام هفتم ما پاره پاره شد جگرش
نشسته گرد یتیمی به چهره ی پسرش
بدن کبود، جگر پاره، ساقِ پا مجروح
مگر چه آمده زیر شکنجه ها به سرش
هزار حیف که از جمع نوزده دختر
یکی نبود کنار جنازه ی پدرش
انیس و مونس او بود در سیاهی شب
صدای حلقه ی زنجیر و ناله ی سحرش
سیاه چال کجا طایر بهشت کجا
هزار حیف که یکباره ریخت بال و پرش
نیاز نیست ببندند چشم هایش را
که نیست تاب نگاهی دگر به چشم ترش
به هر کجا که روی قبری از زُراره ی اوست
نشان غربت فرزندهای دربدرش
شراره ی دل او گشت اجر روزه ی او
درست موقع افطار پاره شد جگرش
سیاه چال و نماز شب و غل و زنجیر
فراق روی رضا بود غصّه ی دگرش
بسوز ای دل «میثم» در آتش دل او
که سوز شعر تو دارد حکایت از شررش
شاعر:غلامرضا سازگار
#امام_کاظم__ع__روضه
ناله ای سوخته از سینه سوزان آید
وین نوائیست که از گوشه زندان آید
آن چه زندان که سیه چال بود از دهشت
شبو روزش به نظر تیره و یکسان اید
های هارون که گرفتار تو شد موسی عصر
شب و روز تو و او هر دو به پایان اید
سالها این پسر فاطمه مهمان تو هست
هیچ گفتی که چه ها بر سر مهمان آید
همدم آن پدر پیر زچندین اولاد
طفل اشکی است که از دیده به دامان آید
امشب از غربت او سلسله هم می نالد
که آن جگر سوخته را عمر به پایان اید
کندو زنجیر از آ« جان بزندان مأنوس
نکشد دست اگر بر لب او جان آید
گرچه این زمزمه خاموش شود تا به ابد
بانگ مظلومیش از سینه باران اید
سید رضا مؤید
.
#امام_کاظم__ع__روضه
حصار پشت حصار آفتاب در زنجیر
و صبر سجده کند در کجاوه ی تقدیر
و سقف ابری زندان چقدر کوتاه است
برای آن که شود خواب کهنه ای تعبیر
سیاه شب پر از آوازه ی نماز کسی ست
صدای لرزش زنجیرهای دامن گیر
صدای بال قنوتی که زخم ریزان است
زبور آینه هایی که می شود تکثیر
چه سعی ها که نشد تا شکسته اش بینند
برای آن که بریزد به دامنش تقصیر
دو تکّه پوست، دو سه تکّه استخوان نحیف
که در محاصره ی کینه می شود تعزیر
بهار موسوی آشفته می شود در باد
و یک پیاله ی مسموم می کند تأثیر
شاعر:پروانه نجانی
#امام_کاظم__ع__روضه
آنکه عالم همه در دست توانایش بود
مرکز دایره غم دل دانایش بود
هفتمین حجت معصوم ز ظلم هارون
چارده سال به زندان ستم جایش بود
دل موسای کلیم از غم این موسی سوخت
که به زندان بلا طور تجلایش بود
معنی قعر سجون باید و ساق المَرضُوض
پرسی از حلقه زنجیر که بر پایش بود
یاد حق هم نفس گوشه تنهایی او
اه دل روشنی خلوت شبهایش بود
بس که غم دید زندان و زندان بانش
زندگی بخش جهان مرگ تمنایش بود
نه همین زهر جفا بر دلش افروخت شرر
زشهادت اثری بر همه اعضایش بود
یوسف فاطمه یارب چه وصیت فرمود
که پس از مرگ همی سلسله بر پایش بود
سید رضا مؤید
#امام_کاظم__ع__نوحه
موسي ابن جعفرم من - همدرد حيدرم من
امام دل شکسته ام زندون شده خونه ي من
از شدت تازيونه درد ميکنه شونه ي من
غم لونه کرده گوشه ي اين دل ويرونه ي من
به زير سيلي و کتک زخمي شده گونه ي من
درسته زخميم خدا - درسته ميکشم بلا
درسته جون ميدم تو غمها
بدتر از اين نيست ناسزا- بشنوم از اين بي حيا
به مادرم حضرت زهرا
دلم گرفته - از اين زمونه
به روي صورت - اشکهام روونه
موسي ابن جعفرم من - همدرد حيدرم من
غربت و غصه هاي من غم و به تصوير ميکشن
وقتي که دشمنا دارن منو به زنجير ميکشن
خدا ميدونه که ديگه شبيح مادر م شدم
هر نفسي که ميزنم استخونهام تير ميکشن
مرگ و ميبينم روبه روم - نشسته بغض توي گلوم
تو غل و زنجير ميسوزه بازوم
با اشک چشماي ترم - همش ميگم واي مادرم
وقتي لگد ميخوره پهلوم
دارم ميسوزم - از غم مادر
چي بگم آخر - چي کشيد حيدر
موسي ابن جعفرم من - همدرد حيدرم من
آه و غم و غصه شده کار دلم هر روز و شب
اگر که خون گريه کنم نداره هيچ جاي عجب
وقتي مي بينم دشمنا در حال مستي و ترب
در تاب و تب ميگم امون از دل زينب زير لب
دل خونم و پريشونم - برا چي زنده بمونم
غم طعنه مي زنه به جونم
وقتي که خيلي تشنمه - با حنجر خشک روضه ي
ذبيح العطشان و مي خونم
گوشه ي زندون - با دل مضطر
ذکرم همينه - غريب مادر
موسي ابن جعفرم من - همدرد حيدرم من
.
#امام_کاظم__ع__روضه
چطور زنده بماند؟ بعید می دانم
سحر به صبح رساند ! بعید می دانم!
چگونه ماه بتابد به آن سیه چالی
که قدر نور نداند بعید می دانم
خدا کند تن زنجیر بسته را دشمن
به کوچه ها نکشاند بعید می دانم
خدا کند که به تعجیل، دخترش، خود را
به دیدنش برساند بعید می دانم
به جسم او ستم تازیانه ها ای کاش
تُوَل تُوَل ننشاند بعید می دانم
لبان تشنۀ او را دو قطره آب خنک
خدا کند بچشاند بعید می دانم
ز بس شکسته شده، با اشارۀ ابرو
قنوت وتر بخواند؟ بعید می دانم
به دست های شکسته قنوت ممکن نیست
مگر به آه کشاند بعید می دانم
رسد به بام اجابت، دعای خلصنی
مگر دعا برهاند بعید می دانم
مگر شود که اجل بی اجازۀ محبوب
ز دوست جان بستاند بعید می دانم
به یک اشاره، خودش را رضا کنار پدر
مگر شود نرساند؟ بعید می دانم
برای این همه غربت مگر شود هرگز؟...
که شیعه قدر نداند بعید می دانم
دعا لباس فرج را به یار، پوشاند
مگر ز خویش براند، بعید می دانم
شاعر:محمود ژولیده
.
#امام_کاظم__ع__روضه
ای که درپای دعا دستی توانا داشتی
درنیایش بال پروازی به بالا داشتی
ولوله افتاد از شور تو درهفت آسمان
درمناجات و دعا از بس که غوعا داشتی
ذکر تو هر روز یا سبوح و یا قدوس بود
باچنین آواز جا درعرش اعلا داشتی
هیچ ازتاریکی زندان ننالیدی که تو
خلوتی با خالق محبوب ویکتا داشتی
جبرئیل ازگوهر اشکت به کف تسبیح داشت
ای که درباغ دعا چشمی چو دریا داشتی
ازنسیم مهر تو موسی کلیم الله شد
درنفس هایت تو اعجاز مسیحا داشتی
نور عشقت روشنی بخشید برسینای عشق
درنگاه روشنت نور خدا را داشتی
قدسیان مست تمنای تو می گشتند وتو
رنگ وبو از گلشن سرسبز طاها داشتی
گرچه سائید از غل وزنجیر پای تو ولی
در ره عشق و وفا جانی شکیبا داشتی
هر زمانی که عدو زد تازیانه بر تنت
در دل خود دردی از غم های زهرا داشتی
اجر روزه داریت این بود در افطار عشق
کزشهادت باده ای ناب وگوارا داشتی
تا قیامت ازسر دلدادگان خود مگیر
سایه ای کز ابر رحمت رسرما داشتی
جای دارد برفلک ناز آورد روز جزا
گربگویی ای «وفایی» لطف مارا داشتی
حاج سید هاشم وفایی
.