|⇦•میون سیه چال...
#زمزمه و توسل ویژۀ شهادت باب الحوائج حضرت امام موسی ابن جعفر علیه السلام
میونه سیه چال
داره میره از حال
روی شونه هاش زخم، سرش زخمیه
تمومی بال و پرش زخمیه
گناهش چی بوده؟
که چشماش کبوده
یهودی به پهلوش لگد میزنه
شبیه مغیره چه بد میزنه
این روضه داره
از روضهٔ فاطمیه سر در میاره
این تنچرا حجمی به روی خاک نداره؟
دل غصه داره
آخ پهلوش شکسته
هم ساق پایِ آقا هم بازو شکسته
آخ دلمغصه داره
روی تختِ پاره
تنِ آقامونه بمیرم براش
که دل میسوزونه بمیرم براش
اگر چه که تنهاست
رو دوش غلاماست
دیگه تخته که از حصیر بهتره
به یاد تنی که بدون سَره
گفتن نداره
بسوز برا آقایی که کفن نداره
میون قتلگاهه پِیروهن نداره
گفتن نداره
با سُمِّمرکب، رَزازی کردن
بدنِ سالار زینب
این روضه جونِ زینبو
رسونده بر لب
#شاعر:رضا تاجیک
|⇦•کنجِ زندون مثل شمعی...
#سینه_زنی و توسل ویژۀ شهادت باب الحوائج حضرت امام موسی ابن جعفر علیه السلام
کنجِ زندون مثل شمعی نیمه جون
میزنه سوسو چراغِ آسمون
زندون کجا و وسعت کهکشون
زندون کجا و غربتِ آسمون
چه یوسفی اسیر زندون شده
ای روضه خون! این روضه هارو نخون
زندون سیاه و سرد و تاریک و تار
افتاده رو سجاده با حالِ زار
دیوار و در با روضه هاش بیقرار
ای وای از این غم
پاشیده رو دنیایِ ما گردِ غم
موسیِ ما دلِ خون شده از ستم
پاهاش شد از زنجیر وغل پُر وَرم
ای وای از این غم
واویلتا، واویلتا...
وایِ من! غمزد شَرر بر جان او
یک یهودی بوده زندانبان او
سوزونده داغِ روضه قلب مارو
تو گریه هاش صدازده خدارو
روشن شده زندون چرا خدایا!
شاید بازم صدا زده رضا رو
داره عجب رکوعی وسجودی
از دست اِبنِ شاهِکِ یهودی
مونده چقدر روی تنش کبودی
موسی بن جعفر
زندونه یا غروبه آسمونه
عَجِلْ وَفاتِی واسه چی میخونه؟
از روضهٔ مدینه داد نشونه
موسی بن جعفر
واویلتا، واویلتا...
ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ
#شهید_ابراهیـــــم_هادی
مشکل کار ما این است که
برای رضای همه کار می کنیم
الا رضای خدا!
🌷نثار روح مطهرشان صلوات
.
|⇦•غمی ویران تر از بغض گلو...
#سینه_زنی و توسل ویژۀ شهادت باب الحوائج حضرت امام موسی ابن جعفر علیه السلام
غمی ویران تر از بغض گلو افتاده در جانش
بزرگی که زبانزد بود در این شهر ايمانش
کسی که از خلیفه تا گدای کوچه گرد شهر
نمک پرورده بود از سفرههای فضل و احسانش
به حِکمت، آیه آیه از لبش وَالعَصر جاری بود
به رحمت، هر سحر فوج مَلَک بودند مهمانش
سكوت اشک زهرا بود و باید خواند دریایش
شُکوهِ نام حیدر بود و باید خواند طوفانش
کسی از پشت این در دست خالی برنمیگردد
مگر بخشیده باشد حضرت موسی دو چندانش
به عَطر ربنای جاریِ بین قنوت خود
بهشتی آفریده گوشۀ تاریکِ زندانش
نگاهش قبلهٔ خورشید و از زیباییاش این بس
بگویم هست ماهِ آسمان آیینه گردانش
دلش آشفتهتر از تشنه کامیهای عاشوراست
عطش پشت عطش میریزد از لبهای عطشانش
گَلو میداند این بُغضِ نفسگیر صدایش را
که حتی کوه باشد میکُند این داغ ویرانش
#شاعر مهدی حنیفه
ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ
یا اباعبدالله!
سالها گریه به تو جرم تلقی میشد
گریۀ هر شب ما برکت روح الله است.
#دهه_فجر
#جمهوری_اسلامی_حرم_است
.
ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ
کوهرنگ دو متر برف اومده ملت تو خیابونن!
یادش بخیر آبان هوا سرد شده بود
براندازا میگفتن جمهوری اسلامی هوا را سرد کرده
که ما نیاییم تو خیابون.
#دهه_فجر
#جمهوری_اسلامی_حرم_است
.
|⇦•بر روی لب هایت به جز...
#روضه و توسل به حضرت امام موسی ابن جعفر علیه السلام
بر روی لب هایت به جز یا ربنا نیست
غیر از خدا، غیر از خدا، غیر از خدا نیست
چیزی نمانده از تمام پیکر تو
انگار که یک پوستی بر استخوانی است
زنجیر ها راه گلویت را گرفتند
در این نفس بالا که می آید صدا نیست
زخم گلویِ تو پذیرفته است اما
زخم دهانت کار این زنجیر ها نیست
این ایستادن با زمین خوردن مساوی است
از چه تقلا میکنی؟ این پا که پا نیست
اصلا رها کن این پلید بد دهان را
از چه توقع میکنی وقتی حیا نیست
*خیلی شیعیان فشار آوُردن به هارون، گفتن که آقای ما در سختی است، این نانجیب زیرِ این فشار، یه مَکری زد، میگه: دستور داد آقا موسی بن جعفر رو لباسِ تازه پوشاندن، آوُردنش تویِ یک تالاری، میوه ها و غذاها جلویِ آقا گذاشتن، یه عده هم شاهد آوُرد، از همون تالار بالا و ایوان ها گفت: نگاه کنید موسی بن جعفر رو، برید به شیعیانش بگید چطوری در ناز و نعمتِ، کجا تویِ زندانِ؟ میگه: اینهارو آوُردن از بالا نگاه میکردن، آقا در لباسِ تازه، جلویِ آقا بهترین غذاها و نوشیدنی ها، میگه: یهو موسی بن جعفر سر رو بالا گرفت، گفت: همه ی اینها دروغِ، دروغ میگن...
نقشه ی هارون رو زد بهم....دوباره آقارو برگردوندن تویِ سیاه چال، زندانبانش هم آمد، موسی بن جعفر نیمه شب تویِ زندان، این زندانبانِ آخری یهودیِ خبیث، دست بُرد به تازیانه، گفت: حالا نقشه ی مارو خراب میکنی؟ اینقدر با تازیانه به سر و صورتِ موسی بن جعفر زد..*
نامرد، زندان بان، در این زندان تاریک
اینکه کنارش میزنی با پا، عبا نیست
*اما یا موسی بن جعفر!...*
اما تو را با نیزه ها بالا نبردند
پس هیچ روزی مثل روزِ کربلا نیست
#شاعر علی اکبر لطیفیان
*یا موسی بن جعفر! تازیانه خوردی آقا! اما آقاجان! شما عزیزی، شما بزرگی، شما مَرد هستید، اما بمیرم برا عمه جانِ شما زینب، به جای همه ی بچه ها تازیانه خورد، به جای تمامِ اُسرا کتک خورد...ای حسین...*