#مرثیه_حضرت_زینب #امام_سجاد
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
#مرثیه_حضرت_رقیه
دست من بسته شد و زار و گرفتار شدم
رفتی و بعد تو من بی کس و بیمار شدم
وسط آن همه نامحرم بی حجب و حیا
از سر نیزه ببین وارد بازار شدم
شمر و خولی و سنان همسفر راهم شد
وای ازین غصه که من وارد انظار شدم
نیزه حلقوم پر از خون تو را وا کرده
من خودم شاهد این روضه دشوار شدم
تو کجا نیزه کجا ای گل زهرا و علی
بعد تو دلبر من از همه بیزار شدم
دم دروازه ساعات به من سنگ زدند
علت هلهله و خنده ی حضار شدم
من که با شمر سر پوشیه درگیر شدم
بیقرار علم و داغ علمدار شدم
خنده حرمله آتش زده بر جان رباب
بعد تو شاهد این غربت بسیار شدم
خیزران بوسه به لبهای تو زد اما من
گریه میکردم و هر مرتبه آزار شدم
بزم می رفتم و لبهای تو خونی شده بود
من کتک خوردم و از عشق تو سرشار شدم
روی زیبای تو درهم شده در طشت طلا
بعد یک عمر عزیزی چه عزادار شدم
🔸شاعر:
#سعید_مرادی
==========================
#مرثیه_حضرت_زینب #مصائب_شام
#مرثیه_حضرت_رقیه
بی تو پنهان کردن بغض گلو مشکل شده
زندگی دور از تو و دور از عمو مشکل شده
گریه کردم! آمدی با «سر»...خدایا حاجتم-
-شد برآورده، اگر چه آرزو مشکل شده
جانِ من بابا کجا بودی که مویت سوخته؟!
دست-بردن بین مویَت؛ مو به مو مشکل شده
عمه زینب(س) تازیانه خورد جای ما همه
نا ندارم! گفتنِ راز مگو مشکل شده
زجر(لع) بسکه بر دهانِ من زده با پشتِ دست
زخم بر لب دارم و این گفتگو مشکل شده
میگذارم این سرت را آنطرف پهلوی خود
چون برایم دیدنِ از روبرو مشکل شده
سنگ خورده روی چشمانم سرِ بازار شام
تار می بینم! برایم جستجو مشکل شده
میکشم دست کبودم را به روی صورتت
بوسه بر پیشانی و زخم ِ گلو مشکل شده!
🔸شاعر:
#مرضیه_عاطفی
=============================
#مرثیه_حضرت_زینب #مصائب_شام
#مرثیه_حضرت_رقیه
غنچه ای پژمرده ام روی مزار خویشتن
غیر یک بوسه ز لب هایت ندارد جان سخن
تازیانه بافته بر تن لباس خستگی
همره جان در بیاید از تنم این پیرهن
سنگ ویرانه است مثل بالش پر زیر سر
پیش آن دستان سنگینی که زد سیلی به من
بعد از آن شب غنچه بختم نمی خندد پدر
لکنت افتاده دگر در نغمه مرغ چمن
گوشوارم رفت و آلاله به گوش انداختم
گوشواری که شده سنگین تر از سنگ یمن
یوسف گم گشته ام تا باز آید از سفر
ساختم در گوشه ویرانه ام بیت الحزن
رشته عمرم شده کوتاه تر از عمر گل
بس که از دوری ات افتاده گره در کار من
🔸شاعر:
#موسی_علیمرادی
=============================
#مرثیه_حضرت_زینب #مصائب_شام
#مرثیه_حضرت_رقیه
چه کردهاند پدر چهره کریم تو را؟
خدا هلاک کند قاتل لئیم تو را
وخامت خودم از یاد رفت تا دیدم
میان معرکه وضعیت وخیم تو را
چگونه باز شده پای شعله در حرمت؟
نمیشناخت مگر حرمت حریم تو را؟
پدر! مشام من از بوی دود پر شده است
ببخش اگر که نفهمیدهام شمیم تو را
نبود اگر نظر تو به قلب کوچک من
نداشت طاقت درک غم عظیم تو را
ای آن کسی که نوازشگر یتیمانی!
کسی نبود نوازش کند یتیم تو را
نشان گذاشتهام در مسیر با خونم
که خلق گم نکند راه مستقیم تو را
🔸شاعر:
#آرش_براری
=============================
#مرثیه_حضرت_زینب #مصائب_شام
#مرثیه_حضرت_رقیه
خدایا چنان کن سرانجام کار..
که دیگر رهایم کند نیزه دار
شبیه اسیران جنگی شدم
رخم سوخته صورتم پرغبار
به یک سمت زجر و به یک سمت شمر
برایم نمانده ست راه فرار
روی صورتم چنگ محکم زدند
همین پیرزنهای گوشه کنار
دویدند روی تنت ده سوار
دویدند دنبال من صد سوار
گذر کردن از کوچه های شلوغ..
چه سخت است بر دختر با وقار!
سرم روی گردن نمی ایستد
تنم روی ناقه نشد استوار
اگرچه نخورده لب من به آب..
ولی خورده ام سیلی آبدار
فقط چوب خوردی به صبح و غروب
فقط فحش خوردیم لیل و نهار
عزیزم خداوند صبرت دهد!
که دیدی مرا با دوصد می گسار!
ملک بود خدمتگزارم ولی
به من گفت آن مست خدمتگزار
🔸شاعر:
#سید_پوریا_هاشمی
=============================
#مرثیه_حضرت_زینب #مصائب_شام
#مرثیه_حضرت_رقیه
یادش بخیر بال و پری داشتم که رفت
در آن گذشته ها پدری داشتم که رفت
زیبا عموی چون قمری داشتم که رفت
ازعشق و عاشقی ثمری داشتم که رفت
بابا نگاه کن ثمر من به باد رفت
دیگر اصالت نبوی ام ز یاد رفت
دور از تو بودم و پرم آتش گرفته بود
در ازدحام معجرم آتش گرفته بود
گیسویم و گل سرم آتش گرفته بود
آخر تمام پیکرم آتش گرفته بود
بابا غروب بود معاند زیاد شد
سقا همینکه رفت مجاهد زیاد شد
بر چهره ام کبودی رویم نقاب شد
این آستین پاره برایم حجاب شد
عمرم به زیر دست کتکها جواب شد
با ناله ام به جان پدر انقلاب شد
من هم شبیه ام ابیها خمیده ام
درد فراق و ضرب لگد را چشیده ام
سمت یمین بال و پرم تیر می کشد
مانند مادرت کمرم تیر می کشد
پلک کبودِ چشم ترم تیر می کشد
بابا عجیب فرق سرم تیر می کشد
شوق حضور محضر تو التیام شد
غصه، کنار تو که رسیدم تمام شد
عمری گذشت و درد دل آغاز کرده ام
با زور گوشه چشم خودم باز کردهام
با بوسه ؛ گر محبتم ابراز کرده ام
دستم شکسته است ، نگو ناز کرده ام
گفتند که علاج ندارد مریضیم
افزوده گریه بر حرکات غریزی ام
ابرو و زخم دیده توان مرا گرفت
گوشم که شد دریده توان مرا گرفت
دندان ضرب دیده توان مرا گرفت
جانم به لب رسیده توان مرا گرفت
بابا تمام پیکر من درد می کند
از سنگ شامیان ، سرِ من درد می کند
🔸شاعر:
#محمد_کیخسروی
=============================
#مرثیه_حضرت_زینب #مصائب_شام
#مرثیه_حضرت_رقیه
اینجا که بال چلچله را سنگ میزنند
ماهِ اسیر سلسله را سنگ میزنند
ای آسمان نگاه کن! این قوم سنگدل
یاران پاک و یکدله را سنگ میزنند
یا تیغ رویِ «آیۀ تطهیر» میکشند
یا «آیۀ مباهله» را سنگ میزنند
وقتی که دستهای علمدار قطع شد
پاهای غرق آبله را سنگ میزنند
با آنکه هست آینۀ عصمت و عفاف
پرچم به دوش قافله را سنگ میزنند
محراب اگر که خم شود از غم، عجیب نیست
روح نماز نافله را سنگ میزنند
تفسیر عشق بود و پریشانی حسین
وقتی زدند سنگ، به پیشانی حسین
🔸شاعر:
#استاد_محمد_جواد_غفورزاده
=============================
🔹
#مرثیه_حضرت_زینب #مصائب_شام
#مرثیه_حضرت_رقیه
جای هر پنج تن بلا دیدم
من تورا روی نیزه ها دیدم
سر یک نیزه ی بلند ، حسین
گیسوان تورا رها دیدم
بین جمعیتی که سنگ زدند
چهره ی چند آشنا دیدم
غیرت الله، دخترانت را
بین یک عده بی حیا دیدم
به غذا لب نمیزنم دیگر
سر سفره سر تورا دیدم
کوچه گردیت کوچه گردم کرد
بین این کوچه ها چه ها دیدم
ذره ای از بلای کوفه نشد
هربلایی که کربلا دیدم
آه از آن لحظه که زمین خوردی
روی جسمت بروبیا دیدم
روی تل دست و پای من گم شد
تا تورا زیر دست و پا دیدم
دور گودال غیر سر نیزه
چندتا تکه ی عصا دیدم
بعد از آنكه جدايمان كردند
بدنت را جدا جدا ديدم
از لباس تنت نمانده نخی
تن غارت شده اَ اَنتَ اَخی؟!
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
=============================
#مرثیه_حضرت_زینب #مصائب_شام
#مرثیه_حضرت_رقیه
احوال من که جای شرح و بیان ندارد
از آن رقیه دیگر طفلت نشان ندارد
بعد از تو مبتلاییم پیری زودرس را
این کاروان پدر جان دیگر جوان ندارد
مهمانی تو در شام شب سرد و روز گرم است
این خانه هیچ سقفی جز آسمان ندارد
بوی غذا می آید خیلی گرسنه هستم
این شهر لامروت یک مهربان ندارد
ما پیش پات خوردیم از دستشان کتک را
با رفتن تو دیگر این سفره نان ندارد
بابا ببخش انقدر از دست من میفتی
باید تورا بگیرم دستم توان ندارد
شیرین زبانی ام نیز با گوشواره ام رفت
لکنت گرفته دختت، دیگر زبان ندارد
خونمردگی دستم از تنگی النگوست
این زخم ارتباطی با ریسمان ندارد
در حال جستجوی انگشتر تو هستم
غمگین نشو رقیه قد کمان ندارد
جز کاسه ای پر از خون در چهرهات نمانده
انگار صورت تو اصلا دهان ندارد
باید تقاص خود را از خیزران بگیرم
من را نبوس امشب؛ لبهات جان ندارد
🔸شاعر:
#سید_محمد_حسین_حسینی
=============================
#مرثیه_امام_رضا #مرثیه_حضرت_زینب
===========================
یابنالشبیب عمهی ما راه دور رفت
میخواست قتلگاه بماند، به زور رفت
آتش گرفت چادرش؛ اما کسی ندید
پنجاه و پنج سال قدش را کسی ندید
پنجاه و پنج سال بدون غمی نبود
تا آن زمان مقابل نامحرمی نبود
پنجاه و پنج سال پرش را گرفتهاند
مردانِ خانه دور و برش را گرفتهاند
یابنالشبیب عمهی ما احترام داشت
چندین امام زاده و چندین امام داشت
پیش بزرگ قافله فریاد میزدند
یابنالشبیب بر سرِ او داد میزدند
داغی کمر شکن کمرش را شکسته بود
یک نیزهی بلند سرش را شکسته بود
یابنالشبیب بسکه زمین خورد جان نداشت
میخواست راه علقمه گیرد، توان نداشت
یابنالشبیب! دختر دلگیر را زدند
پنجاه و پنج ساله زنی پیر را ...
اما رُباب زخم پَرَش را گرفته بود
از بسکه درد داشت، سرش را گرفته بود
از پیش نیزههای شکسته عبور کرد
او را به دستهای خودش جمع و جور کرد
او را به ریگهای پریشان سپرد و رفت
او را به آفتاب بیابان سپرد و رفت
او را به مردمان دهاتی سپرد و رفت....
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
=============================