مرثیه_مسلم_بن_عقیل
همراه خود نیاور ای شاه زیورآلات
اینها به خانواده دادند قول سوغات
شب تا سحر نشستم زانو بغل گرفتم
اى واى از این خیالات، اى واى از این خیالات
...کوفه میا حسین جان... کوفه وفا ندارد
میسوخت نامهی من از سوز این عبارات
...هجده هزار نامه... هجده هزار نیزه
تفریط پشت تفریط، افراط پشت افراط
نامسلمین کوفه، با مسلمت چه کردند
خوب است تازه اینجا... وای از بلاد شامات
ای وای از زنی که در ازدحام باشد
من رد شدم خلاصه از کوچه با مکافات
با عفت رباب و حجب و حیای زینب
دارند کوچهها و بازارها منافات
با دست بسته وقتی افتادم از بلندی
گفتم عزیز زهرا، قربان قد و بالات
برعکس از قناره...، عکس مرا کشیدند
طفلان شهر کوفه در دفتر مجازات
باشد قرار بعدی دروازهی همین شهر
آنجا که رأس ما با هم میکند ملاقات
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
===========================
#ایام_مسلمیه #مرثیه_مسلم_بن_عقیل
همراه خود نیاور ای شاه زیورآلات
اینها به خانواده دادند قول سوغات
شب تا سحر نشستم زانو بغل گرفتم
اى واى از این خیالات، اى واى از این خیالات
...کوفه میا حسین جان... کوفه وفا ندارد
میسوخت نامهی من از سوز این عبارات
...هجده هزار نامه... هجده هزار نیزه
تفریط پشت تفریط، افراط پشت افراط
نامسلمین کوفه، با مسلمت چه کردند
خوب است تازه اینجا... وای از بلاد شامات
ای وای از زنی که در ازدحام باشد
من رد شدم خلاصه از کوچه با مکافات
با عفت رباب و حجب و حیای زینب
دارند کوچهها و بازارها منافات
با دست بسته وقتی افتادم از بلندی
گفتم عزیز زهرا، قربان قد و بالات
برعکس از قناره...، عکس مرا کشیدند
طفلان شهر کوفه در دفتر مجازات
باشد قرار بعدی دروازهی همین شهر
آنجا که رأس ما با هم میکند ملاقات
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
===========================
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
===========================
#حضرت_علی_اصغر
آری اگرچه دستِ هجران بسته بالم را
بستم کنار مرقدت پای خیالم را
روزی که از داغ تو گریه میکنم خوبم
از وضع چشمم میتوان فهمید حالم را
باکی ندارم از تباکی وقت بی اشکی
کافیست که زهرا ببیند قیل و قالم را
سینهکبودتبودنم هم ماجرا دارد
بر گردنم انداخته زهرا مدالم را
از کل قبرستان عذاب قبر بردارند
با من اگر در قبر بگذارند شالم را
رد میشدم از محفلی و میشنیدم شمع-
در محضر پروانهها میزد مثالم را
از شُستن دیگِ غذای نذریِ روضه
دارم تمامیِ مقاماتِ کمالم را
هرچه که دارم از بساط روضهات دارم
از برکت روضه گرفتم رزق سالم را
**
گفتند از هُرم عطش گلهای باغت سوخت
داغ گلستان تو سوزاندهست عالم را
نیزه کجا و حنجر ششماههی تشنه؟
عباس گریه میکند بر نی سؤالم را
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
==========================
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
===========================
#حضرت_علی_اصغر
بنویسید که اینگونه شده سرگشته
یک قدم رفته به خیمه، دو قدم برگشته
روی برگشت ندارد به حرم، حق دارد
چه جوابی بدهد، بی علی اصغر گشته
طفل را زیر عبا برد، همه فهمیدند
پدر پیر خجالتزده مضطر گشته
نه فقط خیمه، که از حالت واله شدنش
دیدهی لشگر کوفه به خدا، تر گشته
آب میداد و نمیداد چه فرقی میکرد؟!
رفتنی بود دگر غنچهی پرپر گشته
آب میخواست اگر، خواست هدایت بشوند
پاسخ خواستنش خندهی لشگر گشته
به دلش تیر سه شعبه دو سه تا داغ گذاشت
داغ این طفل ولی چند برابر گشته
آه! از تیر بزرگی که به حلقومش خورد
آه! از آن بدن کوچک بی سر گشته
آنقدر نیزه زمین زد بدنش پیدا شد
حرمله از همه انگار که بهتر گشته...
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
==========================
🏴 اشعار #شب_هفتم_محرم
===========================
#حضرت_علی_اصغر
بنویسید که اینگونه شده سرگشته
یک قدم رفته به خیمه، دو قدم برگشته
روی برگشت ندارد به حرم، حق دارد
چه جوابی بدهد، بی علی اصغر گشته
طفل را زیر عبا برد، همه فهمیدند
پدر پیر خجالتزده مضطر گشته
نه فقط خیمه، که از حالت واله شدنش
دیدهی لشگر کوفه به خدا، تر گشته
آب میداد و نمیداد چه فرقی میکرد؟!
رفتنی بود دگر غنچهی پرپر گشته
آب میخواست اگر، خواست هدایت بشوند
پاسخ خواستنش خندهی لشگر گشته
به دلش تیر سه شعبه دو سه تا داغ گذاشت
داغ این طفل ولی چند برابر گشته
آه! از تیر بزرگی که به حلقومش خورد
آه! از آن بدن کوچک بی سر گشته
آنقدر نیزه زمین زد بدنش پیدا شد
حرمله از همه انگار که بهتر گشته...
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
==========================
🏴 اشعار #شب_هشتم_محرم
==========================
#حضرت_علی_اکبر
سنگها صورت او را عوضم بوسیدند
تیرها سخت به آغوش علی چسبیدند
داشت میرفت به میدان قد و بالایی داشت
عمههایش همگی دور سرش چرخیدند
سرو من تشنه به میدان شهادت میرفت
خواهرانش عوض ابر بر او باریدند
پیرمردان همه گفتند رسولالله است
جمعیت از نفس افتاد، همه ترسیدند
نمک زندگی من پسرم بود ولی
نمک زندگیام را به زمین پاشیدند
مجلس ختم گرفتیم کنار بدنش
عوض فاتحهخوانی همگی رقصیدند
هفت بار از جگر سوختهام ناله زدم
مرد و نامرد همه غربت من را دیدند
آمدم جمع کنم زندگیام را از خاک
دستهجمعی به من و گشتن من خندیدند
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
🏴 اشعار #شب_هشتم_محرم
==========================
#حضرت_علی_اکبر
سنگها صورت او را عوضم بوسیدند
تیرها سخت به آغوش علی چسبیدند
داشت میرفت به میدان قد و بالایی داشت
عمههایش همگی دور سرش چرخیدند
سرو من تشنه به میدان شهادت میرفت
خواهرانش عوض ابر بر او باریدند
پیرمردان همه گفتند رسولالله است
جمعیت از نفس افتاد، همه ترسیدند
نمک زندگی من پسرم بود ولی
نمک زندگیام را به زمین پاشیدند
مجلس ختم گرفتیم کنار بدنش
عوض فاتحهخوانی همگی رقصیدند
هفت بار از جگر سوختهام ناله زدم
مرد و نامرد همه غربت من را دیدند
آمدم جمع کنم زندگیام را از خاک
دستهجمعی به من و گشتن من خندیدند
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
==========================
🏴 اشعار #شب_هشتم_محرم
==========================
#حضرت_علی_اکبر
تو تنت تا شده و تا شده من هم کمرم
مثل تو درد گرفته همهی بال و پرم
گرچه من عین حسن زهر نخوردم اما
پاره پاره شده حالا همه جای جگرم
ترسم این است که زنهای حرم جان بدهند
گر ببینند که افتادهای از پا پسرم
چشم من تار شده یا که تو کوچک شدهای؟
علی اکبر، علی اصغر شدهای در نظرم
خبرش پخش شده: پخش شدی روی زمین
خبرش پخش شده: ریختهای دور و برم
من از این چند برابر شدنت فهمیدم
چقدر کینه به دل داشتهاند از پدرم
بغلت میکنم و از بغلم میریزی
آه بابا چه کنم با تو و این دردسرم
با چنین ریخت و پاشی که شدی ممکن نیست
که تو را یک نفری تا دم خیمه ببرم
دارد از سمت حرم عمهی تو میآید
ولدی گفتنم انگار رسیده به حرم
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
==========================
🏴 اشعار #شب_تاسوعا #شب_نهم_محرم
=======================
#حضرت_عباس
رفت از خیمه به دنبالش دل ارباب رفت
رفت از خیمه به دنبالش حرم از تاب رفت
آب باید محضِ پابوسی میآمد خدمتش
کار دنیا را ببین، دریا به سوی آب رفت
ریخت از مشک عمو سوغات اصغر بر زمین
گریه کرد عباس اما حرمله شاداب رفت
حیف که ادرک اخایش به کمانداران رسید
قبل از ارباب این صدا تا دشمن ناباب رفت
محضر چشمش سه شعبه تشنه آمد با شتاب
از میان کاسهی چشمش ولی سیراب رفت
با کُلاخودش به روی آسمان خط میکشید
علقمه! او را چه شد قد رشیدش آب رفت؟
قطعه قطعه شد که کوچکتر شود پیش حسین
آری از نزد بزرگ قوم با آداب رفت
از مزار کوچکش پیداست با جسمش چه شد
شد پریشانخاطر از غم، هر که در سرداب رفت
🔸 شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
=========================
🏴 اشعار #شب_عاشورا
========================
#امام_حسین
چه بلایی سرت ای خون خدا آمده است
مادرم پیش تو با هول و ولا آمده است
چشمَم از فرط عطش دود فقط می بیند
عطرِ سیب تن تو راهنما آمده است
من که نه، چاره ی غمهای ربابت را کن
گفتمش تا ته گودال نیا، آمده است
سینه ات عرش خدا نیست مگر ای مظلوم
وسط عرش خدا شمر چرا آمده است
پنج تن گرم عزاداری تو در گودال
ساربان هم وسط بزم عزا آمده است
رفتی و بعد تو یک شهر دم دروازه
در پی دیدن و آزردن ما آمده است
دست بردارِ عزیزان دلت نیست حسین
شمر با قافله تا شام بلا آمده است
بیشتر از دل زینب، سر تو سوخته است
چه بلایی به سر زلف رها آمده است
همه از وضعیت لعل لبت دل خون اند
چوب هم آخر کاری به صدا آمده است
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
===========================
🏴 اشعار #شام_غریبان
==========================
#حضرت_زینب
راه ما با سر تو تا به خرابهست بلند
بعد تو بر حرمت شامِ عذاب است بلند
علم میر سپاه تو اگر افتادهست
پرچم عفت و ایثار و حجاب است بلند
وقت آن شد که تنت را بگذارم بروم
آه عباس کجایی که رکاب است بلند؟
بر سر دخترکانت عوض سایهی تو
نعرهی حرملهی خانه خراب است بلند
با وجودی که نفسهای همه سوخته است
بین این سوختگان، آهِ رباب است بلند
ترسم این بود یتیمان تو را گم بکنم
دشمنت گفت نترسید! طناب است بلند
کودکانت همه با گریه ز من پرسیدند
از سم اسب چرا بوی گلاب است بلند؟؟
با وضو از همه سو وارد گودال شدند
بود فریاد «ثواب است، ثواب است» بلند
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
==========================
#امام_سجاد #مرثیه_امام_سجاد
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
نالهیِ واعطشا بر جگرش میافتاد
آب میدید به یادِ قمرش میافتاد
بی سبب نیست که از جملهیِ "بَکّائون" است
دائما اشک ز چشمانِ ترش میافتاد
شیرخواره بغل ِتازه عروسی میدید
یادِ لالایِ رباب و پسرش میافتاد
با دلی خونشده میگفت که الشام الشام
تا به بازار ِمدینه گذرش میافتاد
روضهی گم شدن و دفنِ رقیه میخواند
تا به صحرا و خرابه نظرش میافتاد
گوسفندی جلویش ذبح که میشد، یادِ
خنجر ِکُند و گلویِ پدرش میافتاد
وای از آن لحظه که از لایِ حصیری کهنه
قطعههایِ پدرش دور و برش میافتاد
جلوی پای سکینه دم دروازه ی شهر
از رویِ نیزه علمدار سرش میافتاد
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
___________
🏴 اشعار #شب_اول_محرم
#مناجات_با_امام_حسین
ارمنی ها هم ارادتمند درگاه تواند
دیده ام ماه محرم در کلیسا پرچمت
من یقین دارم بساط روضه حاجت می دهد
پس مدد یا فرش روضه پس مدد یا پرچمت
اولین پرچم همان پیراهن خونی توست
بوی مقتل می دهد نصب است هر جا پرچمت...
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
==========================
#امام_حسین #دیر_راهب
#کاروان_اسرا
آمد سراغ صندوق، آمد شبانه راهب
از قبل شد کمان تر قدّ کمان راهب
یک عمر منتظر بود تا سر بیاید از راه
به او سپرده بودند پیشینیان راهب
با مشت زد به سینه، با اشک دیده اش گفت
زیباتر از مسیحا دردت به جان راهب
شاهی که هر دو عالم بودند در امانش
آن شب سپرد اما سر در امان راهب
بعد از تنور خولی قبل از مساجد شام
شد نوبت کلیسا شد میهمان راهب
تا شد سرش مرتب پیش نگاه زینب
فوراً رسید خیرش به خاندان راهب
مریم به سینه میزد آسیه گریه میکرد
در مجلسی که زهرا شد روضه خوان راهب
حجم گلاب کم بود از حجم خون رویش
تا که به کارش آمد اشک روان راهب
دردی به جانش افتاد تا دید وضع سر را
دردی که شعله میزد تا استخوان راهب
گیسوی چنگ خورده... ابروی سنگ خورده...
اوضاع صورتش برد تاب و توان راهب
وضع بد دهان را زخم روی زبان را
تا دید ناگهان بند آمد زبان راهب
آبی نخورد دیگر نانی نخورد دیگر
خونِ جگر از آن پس شد آب و نان راهب
آرام شد رقیه وقتی که از کلیسا
آمد سحر به گوشش صوت اذان راهب
در اوج قِصه بوسه میزد به گونه ی او
جای رباب خالی در داستان راهب
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
==============================
#امام_سجاد #مرثیه_امام_سجاد
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
نالهیِ واعطشا بر جگرش میافتاد
آب میدید به یادِ قمرش میافتاد
بی سبب نیست که از جملهیِ "بَکّائون" است
دائما اشک ز چشمانِ ترش میافتاد
شیرخواره بغل ِتازه عروسی میدید
یادِ لالایِ رباب و پسرش میافتاد
با دلی خونشده میگفت که الشام الشام
تا به بازار ِمدینه گذرش میافتاد
روضهی گم شدن و دفنِ رقیه میخواند
تا به صحرا و خرابه نظرش میافتاد
گوسفندی جلویش ذبح که میشد، یادِ
خنجر ِکُند و گلویِ پدرش میافتاد
وای از آن لحظه که از لایِ حصیری کهنه
قطعههایِ پدرش دور و برش میافتاد
جلوی پای سکینه دم دروازه ی شهر
از رویِ نیزه علمدار سرش میافتاد
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
___________
#مرثیه_حضرت_زینب #مصائب_شام
#مرثیه_حضرت_رقیه
جای هر پنج تن بلا دیدم
من تورا روی نیزه ها دیدم
سر یک نیزه ی بلند ، حسین
گیسوان تورا رها دیدم
بین جمعیتی که سنگ زدند
چهره ی چند آشنا دیدم
غیرت الله، دخترانت را
بین یک عده بی حیا دیدم
به غذا لب نمیزنم دیگر
سر سفره سر تورا دیدم
کوچه گردیت کوچه گردم کرد
بین این کوچه ها چه ها دیدم
ذره ای از بلای کوفه نشد
هربلایی که کربلا دیدم
آه از آن لحظه که زمین خوردی
روی جسمت بروبیا دیدم
روی تل دست و پای من گم شد
تا تورا زیر دست و پا دیدم
دور گودال غیر سر نیزه
چندتا تکه ی عصا دیدم
بعد از آنكه جدايمان كردند
بدنت را جدا جدا ديدم
از لباس تنت نمانده نخی
تن غارت شده اَ اَنتَ اَخی؟!
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
.
#اربعین_حسینی
ببار رحمت خود را، هميشه بارانی
دلم هوای تو كرده خودت كه ميدانی
دو ماه گريه برای مصیبت تو کم است
چه ميشود كه هميشه مرا بگريانی
به هر محله كه رفتم به چشم خود ديدم
نداشت غير در خانه ی تو خواهانی
تو را به جان عزيزت بيا از اين خانه
مرا جدا مكن آنی و كمتر از آنی
غريبه نيست كسی كه غريبه مي آيد
چه زود ميشود اينجا كسی خودمانی
مقابل حرم تو مسيحی افتاده
كه نيست شرط حسينی شدن مسلمانی
نگاه تو به سياهی جُون قيمت داد
گران شدند غلامان تو به ارزانی
به درد تو كه نخوردم اگرچه ميدانم
ولي به كار می آيم برای دربانی
دوباره آمده اند و دوباره جا ماندم
نميشود كه مرا زائرت بگردانی؟
چرا لباس تو را از تنت در آوردند
كه اينچنين ته اين قتلگاه عريانی
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
_________________________
#امام_حسین #مناجات_با_امام_حسین
#فلسطین_مظلوم #مقاومت_اسلامی
#طوفان_الاقصی
@#امام_حسین #مناجات_با_امام_حسین
#فلسطین_مظلوم #مقاومت_اسلامی
#طوفان_الاقصی
@shere_aeini
میبرد دل گنبد تو، بیشتر با پرچمت
هر تکانش میتکاند غم ز دلها پرچمت
در فراز و در نشیب این جهان دریافتم
هر چه بالا رفت پائين آمد الّا پرچمت
هر کسی یک محرمی دارد برای خویش و من
حرف هایم را همیشه گفته ام با پرچمت
حاجت ناچیز نوکر محضرش چیزی که نیست
ریشه هایش زنده کرده مرده ها را پرچمت
آسمان، سقف حسینیه است و منبر کوه ها
رعد ناله ، سینه زن امواج و دریا پرچمت
ارمنی ها هم ارادتمند درگاه تواند
دیده ام ماه محرم در کلیسا پرچمت
من یقین دارم ، بساط روضه حاجت می دهد
پس مدد یا فرش روضه پس مدد یا پرچمت
دست بر پرچم کشیدم ، دست از جرمم کشید
وقت توبه هم کشیده جورِ من را پرچمت
خادمان روضه را با سایه ی طوبی چه کار
سایه اش روی سر ما هست آقا پرچمت
پهلوان هر سپاهی را علمدارش کنند
نیست بیخود که رسیده دست سقا پرچمت
اولین پرچم همان پیراهن خونی توست
بوی مقتل می دهد نصب است هر جا پرچمت
چادر بی بی نشد، ای کاش میشد لااقل
ای بزرگ قوم می پوشاندنت با پرچمت
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
===============================
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aein
به پیمانِ خود -اهل ایمان - عمل می کنند
به قولی که دادند - مردان - عمل می کنند
چه اندازه ما - سخت - از عشق دم می زنیم
شهیدان چه اندازه آسان عمل می کنند
چه باک از سر و تیغ و خنجر ، که در پای عهد
شهیدان نه با حرف با جان عمل می کنند
دم از جنگ می زد یهود و نفهمیده بود
که مردانِ مُلکِ سلیمان ، عمل می کنند
خوشا آن شهادت نصیبان که بعد از الست
بلیَ گفته اند و به پیمان عمل می کنند
خوشا آن شهادت نصیبان که بعد از غدیر
علی باورند و به قرآن عمل می کنند
چه سلمان چه بوذر چه مالک ، علی یاوران
چه آغاز باشد چه پایان ، عمل می کنند
🔸شاعر:
#محسن_ناصحی
===============================
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
وا مانده زخم سینه از مسمار وامانده
در حسرت بهبود زخم تو دوا مانده
ما نیز بیماریم از بیماری ات بانو
پس خوب شو زهرا و اینگونه شفامان ده
ای مستجاب الدعوه ام طوری دعا کردی
که در دهان زینب آمینِ دعا مانده
محجوب من، حرف تو را میخواندم از چشمت
آن هم که پشت پلک مجروح تو جا مانده
ما هر دوتا مشگل گشا هستیم اما تو
آنقدر مجروحی که این مشگل گشا مانده
حال علي بدتر نباشد بهتر از تو نيست
من مانده ام با اين غرور زير پا مانده
هر بار که میبینمش صدبار میمیرم
حق دارم آخر روی چادر رد پا مانده
داری نفس را نیمه نیمه میکشی، پیداست
یک استخوان دنده از باقی جدا مانده
تا صبح مثل زخم تو خون گریه میکردم
وا مانده زخم سینه از مسمار وامانده
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
____
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
استعانت گر کند ما را خدای فاطمه
سر می اندازیم محشر زیر پای فاطمه
گریه کن های حسینش را شفاعت میکند
دست عباس است روی دست های فاطمه
یک گلوبندش سه تا بدبخت را خوشبخت کرد
هر که عاقل بود رفت و شد گدای فاطمه
بر مقامش هر که سر خم کرد شد پیغامبر
انبیا را پس بخوانید انبیای فاطمه
تا رسول الله در شأنش فِداها گفته است
کیست دیگر لایقش گردد فدای فاطمه؟
رو زد اما هيچ كس حاضر به همراهى نشد
دارد از انصار پيغمبر گلايه فاطمه
او بلای سیزده معصوم را یکجا خرید
کربلا شد جلوه ای از این بلای فاطمه
مستجاب الدعوه حالا مرگ خود را خواسته
بی اجابت باشد ای کاش این دعای فاطمه
میخ ِ در از سینه بیرون آمد و خون گریه کرد
با خبر شد از دلِ درد آشنای فاطمه
کار دنیا را ببین در سن هجده سالگی
شانه های کودکانش شد عصای فاطمه
آب می ریزد برای بچه هق هق می کند
ای به قربان حسین سر جدای فاطمه
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
=========================
#امام_علی #مرثیه_امام_علی
#ماه_رمضان #شب_قدر
فرقِ سرم وا شد ولی دردم دوا شد
حیدر از این دنیای بی زهرا رها شد
فزت و رب الکعبه رو گفتم بدونن
زخم سرم زخم دلم بوده که وا شد
زخم بدن راحت تر از زخمای نیشه
زخم زبون میزد به من دنیا همیشه
گفتن که ماهش توی کوچه خورده سیلی
حق داره خب توو کوچه آفتابی نمیشه
یادم میاد گفتی که تا آخر باهاتم
ای یاس من از تو چی مونده غیر ماتم؟
روی در و دیوار، ثبته خاطراتت
پرپرشدی تو بین دفترخاطراتم
گفتم چرا به رفتنت اصرار داری
گفتی باید ثابت کنم تو یار داری
یادم نمیره با سراپای وجودم
گفتم نرو زهرای من! تو بارداری...
توو قبر خوابیدی و بیدار تو هستم
مشتاق مرگ و صبح دیدار تو هستم
با خنده و عطر و حنا بعد از تو قهرم
من بیست و نه ساله عزادار تو هستم
این غصههای کهنه جا کرده تو سینه
آره دیگه... دنیای بی زهرا همینه
این زینبم غصه زیاد داره، بذارید
حداقل دیگه منو اینجور نبینه
روزی همینجا رو سرش سنگا میبارن
سر به سرش توو کوفه شاگرداش میذارن
توی گلیم آوردنم، طاقت نیاورد
میمیره حرف بوریا پیشش بیارن
سنگه خلاصه دشمن اصلی شیشه
شد وقت رفتن دمدمای گرگ و میشه
خون خیلی از من رفته و خشکیده لبهام
آدم که زخمی باشه دائم تشنه میشه
از تشنگی هر آدمی از حال میره
یک ساعتش واسش قد یک سال میره
فکر حسینم، دردمو از یاد بردم
تنها و تشنه لب ته گودال میره
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
________________________
#امام_علی #مرثیه_امام_علی
#ماه_رمضان #شب_قدر
ظاهراً از ریا ابا دارم
باطناً ادعا …. ادا … دارم
کُفرِ من هست حُبِ دیده شدن
شرم از روی انزوا دارم
های و هوی مرا نگاه نکن
پولِ خُردم سر و صدا دارم
این نداری تمام دارایی ست
راضی ام من که فقر را دارم
هر چه دارد کریم ، مال گداست
هرچه دارم من از شما دارم
پیش مردم مرا خراب مکن
به همه گفته ام تو را دارم
هر سحر با ” علی علی جانم “
سر سجاده ” ربنا ” دارم
در شب تار ماه من علی است
غم ندارم که رهنما دارم
لنگِ محشر نمی شوم چون که
از طریق ؛ آبله به پا دارم
حضرت عشق ، سوره ی توحید
با ولای شما خدا دارم
چند وقتی ست ای امیر نجف
حسرت و آهِ کربلا دارم
برسد پای من به کرب و بلا
با حسینِ تو حرف ها دارم
روضه ام روزه های این ماه است
تشنه که می شوم بکا دارم
پسرت منع شد از آب و غذا
چقَدَر گریه ی قضا دارم
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
____________________
#امام_سجاد #مرثیه_امام_سجاد
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
نالهیِ واعطشا بر جگرش میافتاد
آب میدید به یادِ قمرش میافتاد
بی سبب نیست که از جملهیِ "بَکّائون" است
دائما اشک ز چشمانِ ترش میافتاد
شیرخواره بغل ِتازه عروسی میدید
یادِ لالایِ رباب و پسرش میافتاد
با دلی خونشده میگفت که الشام الشام
تا به بازار ِمدینه گذرش میافتاد
روضهی گم شدن و دفنِ رقیه میخواند
تا به صحرا و خرابه نظرش میافتاد
گوسفندی جلویش ذبح که میشد، یادِ
خنجر ِکُند و گلویِ پدرش میافتاد
وای از آن لحظه که از لایِ حصیری کهنه
قطعههایِ پدرش دور و برش میافتاد
جلوی پای سکینه دم دروازه ی شهر
از رویِ نیزه علمدار سرش میافتاد
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
_______________
#مرثیه_حضرت_زینب #مصائب_شام
#مرثیه_حضرت_رقیه
جای هر پنج تن بلا دیدم
من تورا روی نیزه ها دیدم
سر یک نیزه ی بلند ، حسین
گیسوان تورا رها دیدم
بین جمعیتی که سنگ زدند
چهره ی چند آشنا دیدم
غیرت الله، دخترانت را
بین یک عده بی حیا دیدم
به غذا لب نمیزنم دیگر
سر سفره سر تورا دیدم
کوچه گردیت کوچه گردم کرد
بین این کوچه ها چه ها دیدم
ذره ای از بلای کوفه نشد
هربلایی که کربلا دیدم
آه از آن لحظه که زمین خوردی
روی جسمت بروبیا دیدم
روی تل دست و پای من گم شد
تا تورا زیر دست و پا دیدم
دور گودال غیر سر نیزه
چندتا تکه ی عصا دیدم
بعد از آنكه جدايمان كردند
بدنت را جدا جدا ديدم
از لباس تنت نمانده نخی
تن غارت شده اَ اَنتَ اَخی؟!
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
=============================
#مرثیه_حضرت_رباب
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
قلب همه را پر از تاسف می کرد
دارایی خیمه را تصرف می کرد
از بس پی آزار حرم ، حرمله بود
گاهی به رباب آب تعارف می کرد
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
==========================
#مرثیه_حضرت_زینب
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
چشمان تو زیباست حتی روی نیزه
می ایستم پای تو رودرروی نیزه
باالنشینی جایگاه قاریان است
ای قاری زینب نه دیگر روی نیزه
این زخمهای تازه یعنی کوفه تا شام
با حنجرت بد بوده خلق و خوی نیزه
تو با سر نیزه اگر آزار دیدی
ماهم کتک خوردی م با پهلوی نیزه
در این نشانی بی نشان خوابیده بودی
شهر بال میدان دشنه کوی نیزه
دریای خون تشکی ل شد در قتلگاهت
با سیل تیغ و رود تیر و جوی نیزه
خیلی غریبانه مرا از تو جدا کرد
ساعات آخر شمر با نیروی نیزه
قبری که کندی نبش شد؛ د یدی چه میکرد؟!
با پیکر ششماهه جستجوی نیزه
فریاد میزد مادرش ای بی حیا نیست
حجم سر شش ماهه پاسخگوی نیزه
سربازها پیش نگاه بچه هایت
مشغول تعمیرند و شستشوی نیزه
آنقدر روی نیزه بودی که تنورِ
خولی گرفته از تو حتی بوی نیزه
با اشک های دیده ام تا آخر عمر
تأمین برایت می کنم داروی نیزه
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
==========================
#مرثیه_حضرت_رباب
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
قلب همه را پر از تاسف می کرد
دارایی خیمه را تصرف می کرد
از بس پی آزار حرم ، حرمله بود
گاهی به رباب آب تعارف می کرد
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
==========================
#مرثیه_حضرت_زینب
#مصائب_شام #کاروان_اسرا
چشمان تو زیباست حتی روی نیزه
می ایستم پای تو رودرروی نیزه
باالنشینی جایگاه قاریان است
ای قاری زینب نه دیگر روی نیزه
این زخمهای تازه یعنی کوفه تا شام
با حنجرت بد بوده خلق و خوی نیزه
تو با سر نیزه اگر آزار دیدی
ماهم کتک خوردی م با پهلوی نیزه
در این نشانی بی نشان خوابیده بودی
شهر بال میدان دشنه کوی نیزه
دریای خون تشکی ل شد در قتلگاهت
با سیل تیغ و رود تیر و جوی نیزه
خیلی غریبانه مرا از تو جدا کرد
ساعات آخر شمر با نیروی نیزه
قبری که کندی نبش شد؛ د یدی چه میکرد؟!
با پیکر ششماهه جستجوی نیزه
فریاد میزد مادرش ای بی حیا نیست
حجم سر شش ماهه پاسخگوی نیزه
سربازها پیش نگاه بچه هایت
مشغول تعمیرند و شستشوی نیزه
آنقدر روی نیزه بودی که تنورِ
خولی گرفته از تو حتی بوی نیزه
با اشک های دیده ام تا آخر عمر
تأمین برایت می کنم داروی نیزه
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
==========================
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
تا قنوتَت رو بهسوی یار بالا میرود
بر دو دستت آسمان انگار بالا میرود
پرچمت را از زمانی که درِ خانه زدم
برکت و نور از درودیوار بالا میرود
اوج، معنایش به دستوپای تو افتادن است
نوکرت از این جهت بسیار بالا میرود
بردن نام تو مُهرِ استجابت بر دعاست
ذیل ذکر اسم تو، اذکار بالا میرود
تربت تو در حقیقت آبِ روی آتش است
هر زمانی که تب بیمار بالا میرود
حاجتش لمس ضریح و صحن و پایین پای توست
دستهای سینهزن هربار بالا میرود
::
کشتهی جمعه، تو را تیغ دوشنبه ذبح کرد
نیزه با دستور آن مسمار بالا میرود
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
=======================
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
همدست شد مسمار با دیوار، با در
در بین دود و شعله گیر افتاد، مادر
حال و هوای خانه یکباره عوض شد
افتاد روی مادر ما بیهوا در
باید بسوزد در هوای شمع اما...
این بار سوزانده پَرِ پروانه را در
در پیشِ رو زهرا نبود؟ ای بی حیا میخ
در پشتِ سر زهرا نبود؟ ای بی حیا در
از آن زمان که مادر ما را زمین زد
ما بچههای فاطمه قهریم با در
از پا درآوردند آخر مرتضی را
دیوار، آتش، کوچه و همسایهها، در
مسمار شد سر نیزه و تیر سه شعبه
در کربلا باقی چوبش شد عصا، در
در کربلا زینب گلی گم کرده بود و
میگشت در گودال دنبال برادر
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
=======================