مدح و شهادت حضرت رقیه سلاماللهعلیها
اصلا رقـیه جـنـس غمش فرق میکند
حـتی کـتـیـبـه و عـلـمـش فـرق میکند
دردانهای که روی ضریحش عروسک است
با اهـل بیت هم حـرمـش فـرق میکند
در بارگـاه او که زند طعـنه بر بهشت
دربـان و خـادم و خـدمش فرق میکند
دریای اهل بیت پر از دُرّ و گوهر است
امـا حـسـیـن دُرِّ یـمـش فـرق مـیکـنـد
بـاب الحـوائجـیست که اندر مـقـام او
فـرمـودهانـد او کـرمـش فـرق میکـنـد
غمخانهای که گشته به پا در عزای او
بـانی مـجـد و محـتـرمش فـرق میکند
هرگز عجیب نیست که حیران شود مسیح
بـیـند که با مـسـیح دمـش فـرق میکند
با فـاطـمه مقـایـسه شد بـین روضـهها
اما سه سـالـه قـد خـمـش فـرق میکـند
زهراست کـوه صبـر ولیکن رقـیهاش
کم طاقت است، سن کمش فرق میکند
دقت بکن به گونۀ خود وقت روضهاش
حس میکنی که اشک نمش فرق میکند
شد پاره گوش او و عـدو گفت حرمله
این گـوشواره هر گرمش فرق میکند
روی سه ساله، دست عدو، آه بگذریم
اصلا رقـیه جنس غـمش فـرق میکند
16.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نبودی از همه کتک خوردم
مرحوم حاج حسن جمالی
شهادت جانسوز بی بی جان سه ساله حضرت رقیه بنت الحسین سلام الله علیهما را به ساحت مقدس حضرت بقیه الله اعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف و شیعیان جهان تسلیت عرض می نماییم
#شب_سوم_محرم
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
متن روضه 1
🔸مرا که دانه اشک است، دانه لازم نیست
🔸به ناله انس گرفتم، ترانه لازم نیست
زبانحال بی بی رقیه سلام الله علیها...
گوشه خرابه...
🔸نشان آبله و سنگ و کعب نی کافیست
🔸دگر به لاله رویم نشانه لازم نیست
شب سوم محرم...
معمولا رسمه...
متوسل میشن به نازدانه ابی عبدالله...
زهرای سه ساله...
🔸به سنگ قبر من بیگناه بنویسید
🔸اسیر سلسله را تازیانه لازم نیست
چه کردن با این نازدانه...خدا...
🔸عدو بهانه گرفت و زد به او گفتم
🔸بزن مرا که یتیمم، بهانه لازم نیست
(سازگار)
نمیدونم تا حالا بچه یتیم دیدی یا نه...
کنار بدن بابا دیدی چطور ناله میزنه...
با زبان کودکی همه حرفهاش رو به بابا میگه...
هرکی ناله این بچه ی یتیم رو بشنوه ناخودآگاه اشکش جاری میشه...
اما ...
هر جا شما بچه یتیم ببینید...
حتما نوازشش می کنید...
باهاش همدردی می کنید...
من بمیرم برا یتیم ابی عبدالله...
چه خوب نوازشش کردند...
چه خوب باهاش همدردی کردن...
کنار سر بابا...
هر کجا رسیدن...
بهش تازیانه زدند...
بهش سیلی زدند...
🔸بزن مرا که یتیمم، بهانه لازم نیست
گوشه خرابه... نیمه های شب...
بی بی رقیه...
شروع کرد به گریه کردن...
هی بهونه بابا میگیره...
میگه عمه جان زینب...
من بابامو میخام
عمه جان...بابام کجاست...
بلاکش دوران زینب اومد کنار دختر نشست...
صدازد...
عمه جان انقده بی تابی نکن...
عمه جان بابات رفته سفر برمیگرده انقدر گریه نکن...
هرکاری کرد این دختر بچه آروم نشد...
اهل خرابه از خواب بیدار شدند با صدای گریه خانم رقیه همه به گریه افتادن
صدای ناله اهل خرابه بلند شد...
خبر به کاخ یزید معلون رسید...
خدا لعنتش کنه صدازد چه خبر شده...
گفتن دختر ابی عبدالله...
گوشه خرابه...
هی بهونه بابا می گیره...
نانجیب صدا زد...
خوب ببرید سر بریده باباش حسین براش...
یا صاحب الزمان...
امان از اون لحظه ای که سر مقدس ابی عبدالله رو آوردن داخل خرابه...
گذاشتند جلو دختر بچه...
حالا تصور کن...
یه دختر سه ساله...
سر باباش رو در مقابلش بگذارن...
چه حالی پیدا میکنه...
تا نگاهش به سر بابا افتاد...
صدا زد بابای خوبم...
کجا بودی...
يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ!
بابا... کی تو رو به خونت خضاب کرده...
يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي قَطع وَ رِيدَيْكَ
بابای خوبم... کی رگهای گردنت رو بریده...
يا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذي أَيتمني علي صِغَر سِنّي
(نفس المهموم 456)
بابا... بگو ببینم... کی منو تو بچگی یتیم کرد...
هی دست رو صورت بابا میکشه...
هی نوازش میکنه...
گریه میکنه...
صدا زد... بابا...
نبودی ببینی بعد از چی به سرمون اوردن بابا...
يا أبتاهُ، منْ بَعدكَ وا غُرْبَتاهُ
بابا... بعد از تو داد از غريبي
(انوار الشهادة 244)
خیمه هامون رو آتیش زدند...بابا
دستهامون رو بستند...بابا
طناب به گردنمون انداختند...بابا
ما رو شهر به شهر به شهر گرداندند...
بابا... نبودی ببینی از کربلا تا شام چقدر به ما تازیانه زدند...
🔸شامی ها بدند، بابا،بابا، بابا
🔸عمه رو زدن، بابا،بابا، بابا
هر کجا ميخواستند به ما تازیانه بزنند عمه جانم زینب...
بدن رو سپر میکرد...
مبادا تازیانه به ما اصابت کنه...
بابا اصلا باورم نميشه...
🔸زجر چه بی حیاست، بابا،بابا، بابا
🔸پس عمو كجاست، بابا،بابا، بابا
🔸صورت نیلی، بابا،بابا، بابا
🔸بچه و سیلی، بابا،بابا، بابا
بابا...
ببین صورتم کبود شده...
موهای سرم سفید شده...
مثل مادرم زهرا قدم خمیده...
بابا دیگه طاقت ندارم...
دیگه تنهام نزار...
منم با خودت با خودت ببر بابا...
انقدر کنار بدن بابا ناله زد...
یدفعه دیدند دختر یکطرف افتاد سر بابا یکطرف...
عمه جانش زینب اومد نگاه کرد دید دختر جان به جانان تسلیم کرده...
🔸ناز مرا به ضربت سیلی کشید خصم
🔸بابا گمان مبر که نوازشگرم نبود
🔸تا زنده ام به جان تو مدیون زینبم
🔸جز او کسی به فکر من و خواهرم نبود
(و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبون)َ
شعراء 227
-
#شب_سوم_محرم
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
متن روضه 2
🔸منم آن گنج الهی که به ویرانه نهانم
🔸گر چه طفلم به خدا بانوی ملک دو جهانم
امشب دلها رو روانه کنیم...
کنار حرم با صفای بی بی رقیه سلام الله علیها...
امشب به یاد غربت نازدانه ابی عبدالله اشک بریزیم...
🔸ابر سیلی است نقاب رخ همچون قمر من
🔸چادر عصمت زهراست همانا به سر من
نميدونم دختر سه ساله دارید یا نه...
حتما همتون دیدید...
دخترها علاقه خاصی به بابا دارن...
اصلا معروفه...
میگن دخترها بابایی هستند...
آنهایی که دختر دارند بهتر میفهمن چی ميگم...
خدا نکنه کسی این دختر بچه رو اذیت کنه...
میگه بزار بابام بیاد...
شکایتت رو به بابام میکنم...
خدا نکنه زخمی رو بدن دختر بچه باشه...
میگه بزار بابام بیاد...
بهش نشون میدم...
بهش ميگم...
🔸دم به دم بر جگرم زخم روی زخم نشسته
حالا میخواهی درد دل نازدانه حسین رو گوش بدی بسم الله...
🔸دم به دم بر جگرم زخم روی زخم نشسته
🔸دلم از داغ کباب و سرم از سنگ شکسته
چقدر بهش سنگ زدند...
چقدر بهش تازیانه زدند...
چقدر سیلی زدند...
یاصاحب الزمان...
🔸رخ نیلی، لب عطشان، دل خونین، تن خسته
اما...
🔸گره از خلق گشایم به همین بازوی بسته
امشب اگه با ابی عبدالله کار داری....
آقا رو به نازدانه اش قسم بده...
اگه گرفتاری، مریضداری، حاجت داری،
اگه کربلا میخواهی...
بگو حسین جان...
تو رو به صورت سیلی خورده دختر سه ساله ات قسم...
امشب دیگه دست خالی ردمون نکن...
🔸طواف شمع چون پروانه می کرد
🔸به دستش موی بابا شانه می کرد
تا سر بابا رو گذاشتند جلو دختر بچه صدا زد بابا...
چه بلایی سرت آوردن...بابا...
🔸سر و روی پدر را پاک می کرد
🔸برایش عقده ی دل باز می کرد
صدا زد بابای خوبم...
🔸به قربان سر نورانی تو
🔸چرا خون ریزد از پیشانی تو
يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ
🔸رخ من نیلی از سیلی است بابا
🔸لبان تو چرا نیلی است بابا
بابا کی با چوب به لب و دندانت زده...
اما میخام بگم...
بابای خوبم...
🔸تو از چوب جفا داری نشانه
🔸مرا باشد نشان از تازیانه
اگه با چوب به لب و دندان تو زدن...
اما به منم تازیانه زدن...
🔸مرا باشد نشان از تازیانه
بابا دیگه طاقت تازیانه ندارم...
طاقت سیلی خوردن ندارم...
طاقت سنگ خوردن ندارم...
🔸ز تو دارم تمنا جان بابا
🔸مرا با خود ببر در نزد زهرا
۹۹. محاجه امام سجاد با پیر مرد شامی
لهوف می نویسد:
«پيرمردى آمد و به زنان و عيالات حسين عليه السّلام كه بر در مسجد ايستاده بودند، نزديك شد و گفت:
« سپاس خداى را كه شما را بكشت و نابود كرد و شهرها را از مردان شما آسوده و امير المؤمنين را بر شما مسلط كرد.»
على بن الحسين به او فرمود:« اى پيرمرد! قرآن خواندهاى؟»
گفت:« آرى!»
فرمود:« معناى اين آيه را نيكو درك كردهاى: بگو اى پيغمبر من براى رسالت مزدى از شما نمىخواهم به جز دوستى خويشاوندانم.»
پيرمرد گفت:« آرى! اين آيه را خواندهام.»
امام عليه السّلام فرمود:« خويشاوندان پيغمبر ماييم.
اى شيخ! در سوره بنى اسرائيل خواندهاى كه حق خويشاوندان ادا كن.»
شيخ گفت:« خواندهام.»
على بن الحسين فرمود:« خويشاوند، ماييم.
اى پيرمرد! اين آيه را خواندهاى: بدانيد هرچه سود برديد، پنج يك آن مخصوص خداست و رسول و خويشاوندان رسول.»
گفت:« آرى.» على عليه السّلام به او فرمود:« ماييم خويشاوندان پيغمبر.
اين آيه را خواندهاى: خداوند خواسته است كه پليدى را از شما خاندان بردارد و شما را پاك و پاكيزه فرمايد؟» شيخ گفت:« اين آيه را خواندهام.» على عليه السّلام فرمود:« ماييم آن خاندانى كه خداوند آيه تطهير را مخصوص ما نازل فرموده است.»
راوى گفت: پيرمرد ساكت ايستاد و آثار پشيمانى از آنچه گفته بود، بر چهرهاش نمايان بود. پس از لحظهاى گفت:« تو را به خدا شما همانيد كه گفتى؟»
على بن الحسين عليه السّلام فرمود:« به خدا قسم بىشك ما همان خاندانيم. به حق جدم رسول خدا كه ما همان خاندانيم.» پيرمرد گريان شد و عمامه بر زمين زد و سپس سر بر آسمان برداشت و گفت:« بار الها! ما كه از دشمنان جنّى و انسى آل محمّد بيزاريم.»
پس به حضرت عرض كرد:« آيا راه توبهاى براى من هست؟» فرمود:« آرى! اگر توبه كنى، خداوند توبه تو را مىپذيرد و تو با ما خواهى بود.» عرض كرد:« من توبه كارم.» گزارش رفتار اين پيرمرد به يزيد رسيد. دستور داد او را كشتند.»
البته این روایت به صورت مختصر و مفصل در کتب مختلفی ذکر شده است.
از جمله در احتجاج طبرسی آمده است: این محاجه با پیرمرد شامی در هنگامی بوده است که اسیران بر در مسجد شام و جایی که اسیران را نگاه می داشتند.
و در تسلیة المجالس آمده است در حالی بود که منتظر اذن یزید برای ورود بودند در جایی که اسیران را نگاه می داشتند. همچنین بخشی از این روایت در تفسیر طبری و برخی کتب دیگر و بخش دیگر در الفتوح ابن اعثم آمده است.
🌺
🔴مصائب مجلس یزید
۱۰۰. تزیین مجلس یزید
۱۰۱. راس مقدس در تشت طلا
۱۰۲. زخم زبان یزید
۱۰۴. پیچیدن عطر رأس مقدس در مجلس یزید
در کامل بهایی آمده است:
برای یزید تختی مرصع نصب شد و خانه اش با انواع زینت تزیین شده بود و نزدیک تخت او صندلی هایی از طلا و نقره گذاشته شده بود.
همچنین در مقتل خوارزمی آمده است:
بر سر یزید تاجی زینت شده با مروارید و یاقوت بود و در کنار او بسیاری از بزرگان قریش بودند.
حامل سر وارد شد و نزدیک یزید شد و شعری بدین مضمون خواند:
رکاب اسب مرا با طلا و نقره پر کن
که من آن آقای پرده دار(۱) را کشتم
کشتم آن که پاک ترین پدر و مادر را را داشت و دارای بهترین خانواده بود.
یزید گفت: اگر می دانستی او بهترین مردم است پس چرا او را کشتی؟
پاسخ داد: امید به جائزه داشتم.
یزید دستور داد تا سر از تنش جدا کردند.
سپس راس مقدس سید الشهدا را بر روی تشتی از طلا روبروی یزید گذاشتند و او گفت:
«کیف رأیت یا حسین؟»
«حسین چگونه دیدی؟»(۲)
[یعنی بر تو چه گذشت؟ و سرانجام کار تو چه شد؟ و چه کسی پیروز شد؟
این در حقیقت زخم زبان یزید بود]»
ابن شهر آشوب از ابی مخنف روایت کرده است:
هنگامی که راس مقدس را بر یزید وارد کردند چنان بوی عطری از آن پیچید که بوی آن بر همه رائحه های خوش آنجا غالب شد.(۳)
(۱) در برخی نقل ها «السید المحجبا» دارد و در برخی نقل ها «السید المهذبا» محجب را پرده دار معنی کرده اند (مثلا گفته اند الملک المحجب یعنی پادشاهی که از مردم در پرده است و هر کسی را توان رسیدن به او نیست)
معنای مهذب نیز روشن است یعنی کسی که دارای روح پاک است.
(۲) ثم وضع الرأس في حقّة، و ادخل على يزيد، فدخلت معهم، و كان يزيد جالسا على السرير، و على رأسه تاج مكلل بالدر و الياقوت، و حوله كثير من مشايخ قريش، فدخل صاحب الرأس و دنا منه، و قال:
أوقر ركابي فضّة أو ذهبافقد قتلت السيد المحجبا
قتلت أزكى الناس اما و أباو خيرهم إذ يذكرون النسبا
فقال له يزيد: إذا علمت أنه خير الناس لم قتلته؟ قال: رجوت الجائزة، فأمر بضرب عنقه، فحزّ رأسه، ثم وضع رأس الحسين بين يديه على طبق من ذهب، فقال: كيف رأيت يا حسين؟
(۳) موسوعة الامام الحسین به نقل از ابن شهر آشوب، المناقب، 4/ 61 عن أبي مخنف في رواية: لمّا دخل بالرّأس على يزيد كأنّ الرّأس طيب قد فاح على كلّ طيب.
🌺
🔴۱۰۵. اهانت یزید ملعون به راس مقدس
۱۰۶. چوب زدن به لب های مطهر سیدالشهدا
۱۰۷. چه دندانهای زیبایی!
برخی علمای عامه مانند ذهبی آورده اند:
هنگامی که راس مقدس سیدالشهدا را به نزد یزید آوردند با چوب دستی خود به دندان حضرت می زد
و می گفت: گمان نمی کردم اباعبدالله به این سن رسیده باشد.
راوی می گوید: در آن حال موی سر و صورت حضرت از خضاب خارج شده بود.
[چنین فهمیده می شود که سیدالشهدا قبل از عاشورا سر و صورت خود را خضاب کرده بود اما به مرور بعد از عاشورا تا رسیدن به شام رنگ خضاب از چهره حضرت پاک شده بود و سفیدی موهای حضرت نمایان شده بود.]
ابن حبان می نویسد یزید در آن حال می گفت: «چه دندان های زیبایی!»
🌺
🔴تحقیقی درباره نقل های مختلف از جسارت یزید به رأس مقدس
درباره چوب دستی یزید ملعون
برخی نقل ها آن را «قضیب»
و برخی آن را «مخصرة»
و برخی آن را «خیزران» نامیده اند.
راغب می گوید :«القضیب: تستعمل فی فروع الشجر» پس قضیب به معنای چوب است.
لسان العرب درباره «مخصرة» می گوید:« و قيل: المخصرة شيء يأْخذه الرجل بيده ليتوكأ عليه مثل العصا و نحوها، و هو أَيضاً مما يأْخذه الملك يشير به إِذا خطب؛ [... قال] أَبو عبيد: المِخْصَرَةُ ما اخْتَصَر الإِنسانُ بيده فأَمسكه من عصا أَو مِقْرَعَةٍ [...] أو قضيب و ما أَشبهها، و قد يتكأُ عليه.»
به نظر می رسد که چوب دستی که یزید طبق رسم شاهان به دست می گرفته است را گاهی قضیب و گاهی مخصرة نامیده اند.
اما درباره چوب زدن آن ملعون به راس مقدس
در بعضی مقاتل واژه «نکت»
و در برخی «نقر»
و در برخی «قرع» نقل شده است.
اما مرحوم قزوینی می فرماید اکثر نسخ از جمله خطبه زینبیه در شام واژه «نکت» را نقل کرده اند.
العین درباره واژه «نکت» می گوید: «النَّكْتُ: أن تَنْكُتَ بقضيب في الأرض، فتؤثر فيها بطرفه» یعنی با قضیب طوری ضربه بزند که این ضربه خطی روی زمین بیاندازد.
راغب در مفردات در معنای واژه «نقر» می گوید: «النَّقْرُ: قَرْعُ الشَّيْءِ المُفْضِي إِلَى النَّقْب» یعنی زدن به چیزی است به طوری که به سوراخ شدن آن شیئ منجر شود.
اما «قرع» را در لغت به معنای «زدن» و «کوبیدن» گفته اند و التحقیق فی کلمات القرآن «قرع» را « ضرب شيء على شيء بشدة حتّى يؤثّر فيه»
پس می توان گفت هر سه تعبیر در این معنا مشترک هستند که یزید ملعون طوری به راس مقدس سبط پیامبر ضربه می زد که بر آن صورت مقدس اثر می گذاشت.
(اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک اللهم العن یزید بن معاویة و أباه).
🌺
🔴هتک حرمت ابن زیاد به رأس مقدس
این جنایت را ابن زیاد نیز مرتکب شد با این نکته که در نقل طبری آمده است که ابن زیاد ملعون ساعتی به زدن بر دندان های حضرت پرداخت.
همچنین ابن نما نقل می کند:
« ابن زیاد ملعون با چوبدستی به بینی و دو چشم مبارک و دهان حضرت می زد که زید ابن ارقم به گریه افتاد و گفت:
«چوبدستی خود را از لبهای حسین بردار که من دیدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) لبهای خود را بر آن می گذاشت.»
🌺