eitaa logo
ذاکرین آل الله
244 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
269 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ‍ مداح:👌😭 •-----🖤═✾🌺✾═🖤-----• دلم گرفته از خرابه ... خرابه زندونِ عذاب برس به داد من بابایی ... دیگه نجات من ثواب ... بیا که توونی ، نمونده به تنم خون گریه میکنه ، برا من پیرهنم ... قد کوچیکم ، از غمت تا شد دخترت حالا ، مثلِ زهرا شد ... دوست دارم خودت میدونی(لبات چرا اینجوری شده؟!) میشه با این لبای خونی اگه دلت به حالِ من سوخت یه کم برام قرآن بخونی .... چند وقته نشنیدم ، صدای زیباتو بزار تا ببوسم ، بابایی لب هاتو جون بده ای کاش ، دخترت بابا داره خون میره از سرت بابا ... چه ماجرایی شد اسیریم شبا همه عزا میگیریم اخه بابایی ریخته دیگه تموم دندونایِ شیریم ... (بابا یه دستایِ سنگینی داشت .... هر چی بهش گفتم من گم شدم .... خواب بودم افتادم ....) باور کن رقیه ، رو خاکا میخوابه النگوی دستم ، بابا یه طنابه ... از ورم بسته شد بابا پلکم چی بگم من از سیلیِ محکم ... حسین .... •-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
. برای دسترسی به روضه و نوحه ماه محرم لطفا های زیر را دنبال بفرمایید👇👇👇👇👇👇👇 . . . . . . . . . . ____ . هشتک یا "کلمه آبی رنگ" را لمس "کلیک کنید" و در پایینِ صفحه ،سمت چپ، علامت ۸یا بالا (↑ و ↓)را بزنید و از متن و صوت بهرمند شوید. . https://eitaa.com/joinchat/4240572439C6b1bcf7d93
روضه_روز_سوم_۹۴_کف_العباس_علیه_السلام.mp3
13.52M
تا قافله اطراق کرد یه نازدانه که تو این نقل نوشتن فاطمه بنت الحسین.... ====================
تا قافله اطراق کرد یه نازدانه که تو این نقل نوشتن فاطمه بنت الحسین که بعضیا هم گفتن این همون رقیه بود از سایه بوته خاری استفاده کرد، رفت زیر سایه‌ی این خار اونقدر خسته بود تشنه بود گرسنه بود خواب برد اگه اینجوری بخوای بی‌قراری کنی، من خودم بیقرار روضه‌ی این نازدانه‌ام اجازه بدین امروز همه گریه کنن عقبیا بیرونی و شهدا گریه کنن خواب برد، قافله حرکت کرد، این دختر جا موند گوش بده قافله که حرکت کرد، عقیله‌ی بنی هاشم خبردار شد این نازدانه جا مونده صدا زد، یا قَوم بِالله، شما و به خدا قدری صبر کنید إفتَقَدَت إبنتُ اَخِ الحسین جگر گوشه‌ی حسینم جا مونده حواست اینجاست یا نه؟ چنان ناله‌ای زد، راوی میگه من شنیدم دستور دادن قافله توقف کنه گفتن الان از ناله‌ی زینب آسمان و زمین به هم میریزه دونفر مامور شدند، این بچه رو برگردونند یکی من بودم یکی زجر بن قیس... آروم باش من با زجر یا زهر بن قیس برگشتم عقب قافله از دور داشتم میدیدم حالت این دختر رو دیدم دست روی سر گذاشته هی تو بیابونا به سمت راست و چپ نگاه میکنه هان بچه‌ی گم شده دیدی یا نه؟ بشنو میدونی کیا رو صدا میزد اولین کسی که صدا میزد عمو جانش بود هی میگفت یا عماه، یا عمتاه، یا اماه از دور داشتم میدیدم هی به سمت چپ و راست فرار می‌کرد، هی می نشست رو زمین پاهاش رو نگاه می‌کرد چقدر خار تو این پا رفته بود نمیدونم تا زجربن قیس بهش رسید چنان با تازیانه آی حسین... اینم مال شهیدمون انشالله تو حرم اين نازدانه بریم عرض ادب اولین سوالی که من دارم اینه بگم خانوم پاهات خوب شده یا نه؟ این دختر حسینِ از کربلا تا اینجا دائم کتک خورده، طعنه و ناسزا شنیده یه جمله‌ای گفت من واسطه شدم گفتم زجر ملاحظه من، یتیمه اجازه ندادم دیگه بیش از این اذیتش کنه، این دختر به من اعتماد کرد، فرمود من دختر پیغمبرم بهش بگو اگه میخوای منم بکشی بکش اما فقط بزار یه بار دیگه عمه‌ام رو ببینم... آی حسین... ▪️بابا آتیش زدن به خیمه‌هامون ▪️تار میبینه دیگه نگامون ▪️نمونده گوشواره برامون ▪️کجایی بابا ▪️سر تو روی نیزه دیدم ▪️دنبال نیزه می‌دویدم ▪️اما به تو من نرسیدم ▪️کجایی بابا؟ بابا، ▪️داری با خود هزار نشونه ▪️لبت به رنگ ارغوونه ▪️نگو که کار خیزرونه ▪️کجایی بابا؟ بابا، ▪️امان از این زخمای کاری ▪️خون از لب تو شده جاری ▪️کی سنگ زده بر لب قاری ▪️بابای خوبم ▪️سرت رو نیزه رو به روم بود ▪️اما یه بغضی توی گلوم بود ▪️گلوتو نیزه‌ها بوسیدن ▪️اما یه بوسه آرزوم بود ناله بزن اگه میخوای دلت آروم بگیره، هر چی تو این مسیر کتکشون میزدند، طعنه و ناسزا بهشون میگفتند این نازدانه‌ها فقط سر بریده رو میدیدند، فقط میگفتن حسین... ✍متن روضه های حجت‌الاسلام میرزامحمدی
روضه_روز_سوم_۹۳_کف_العباس_علیه_السلام.mp3
11.8M
روز سومه یه کسی آمد پیش پیغمبر، شکایت کرد از قساوت قلبش ==================== ✍ متن روضه های حجت‌الاسلام میرزامحمدی
روز سومه یه کسی آمد پیش پیغمبر، شکایت کرد از قساوت قلبش، ماهام اگه قساوت قلب داریم شکایت کنیم امام به منزله ی اب هست، پدره، بریم به آقا شکایت کنیم در خواست کنیم یا رسول الله قلبم قسی شده چه کنم؟ حضرت فرمودند دو کار کن اَطعِمِ المِسکِین وَ امسَح رأسَ الیَتِیم برو یه بچه یتیم پیدا کن یه دست نوازش رو سرش بکش قساوت قلبت حل میشه همین پیغمبر فرمود: انَّ الیَتیمَ اِذا بَکیٰ بچه یتیم وقتی گریه کنه اِهتَزَّ لَهُ العَرش عرش خدا به لرزه در میاد و می فرماید کی این بچه یتیم رو به گریه انداخته وَ عِزَّتی وَ جَلالِی لا یَسکُتُه اَحَدٌ الّا اَوجَبتُ لَه الجَنَّة هر کی این بچه یتیم رو ساکت کنه بهشت رو بهش واجب میکنم امروز بلدی بچه یتیم ساکت کنی یا نه؟ عرش خدا به لرزه افتاد وقتی این نازدانه ضجه میزد حسین جان تو ابوالاَیتامی امام ابوالاَیتامه ناله ها و گریه ها و ضجه ها و بی قراریهای ما سیدالشهدا تو مهد و گهواره ی معرفت و محبت و مودتش جوری به آرامش تبدیل کرده که وقتی تو جلسه ی ابی عبدالله میاید دلت نمیخاد زود تموم بشه جلسه، نه تعلق زن و بچه نه تعلقات دنیا هیچکدوم عقربه ی دلتو از کربلا و حسین جدا نمیکنه دیروز وقتی رسید به کربلا 61 خیمه به پا کرد هر بچه ای رو که با زنی مرتبط بود مادری داشت کربلا، این بچه رو تو یه خیمه راهی کرد ، نوبت که رسید به این دختر، این دختر مادر نداره ، حسین اينو نگه داشت برا خودش، سفارششم به زینب کرد بعضیا نوشتند از همین روز دوم تا روز عاشورا این بچه سجاده ی حسین رو هرروز پهن می‌کرد، خیلی عاشق سیدالشهدا ست هلال بن نافع میگه من بین دو صف لشکر ایستاده بودم یه صحنه ای دیدم خیلی دلم آتش گرفت فَرَأیتُ جارِیةً صَغیرةً باکیةً یه نازدانه ای رو دیدم در حالیکه گریه میکرد لباس عربی سیدالشهدا رو گرفته بود هی میگفت بابا، اَنا العَطشان آنقدر به حسین این تشنگي نازدانه فشار آورد که هلال میگه دیدم فَبَکی الحُسین حسینم داره گریه میکنه هی میگه الله یَسقِیک دخترم آرام باش خدا سیرابت میکنه السلام علیک یا اباعبدالله حسین یا صاحب الزمان امروز نیت ما برا روضه ی این عمه ی سه ساله ات اینه ان شاءالله حرمش باز بشه قربون حرم خلوتش برم ان شاءالله شیعه با نابودی وهابیت بازم بره زیارت این دو عمه جان امام زمان شما دیگه مقدمه نمیخواید من فقط برا خودش میگم ان شاءالله یه زیارت روزی هممون کنه گفت بابا ▪️سخن آغاز کنم از دهنم یا گوشم همه ی روضه تو همین یه بیته ▪️سخن آغاز کنم از دهنم یا گوشم ▪️که در اینجا دهنم زخم شد آنجا گوشم حسین.... ▪️چهار انگشت که مردانه و نامحرم بود ▪️پلی از درد زده از دهنم تا گوشم حسین.... کجا ببرمت؟ اینهمه این نازدانه غصه داره نیمه شب بلند شد بزار ساده روضه بخونم همه قدیمیا، شهدا، امام، همه فیض ببرند.. نیمه شب که بهانه‌ای بابا رو گرفت گفت عمه الان بابام زیارت کردم گفت چجوری سربریده اش توی تشت طلا بود، هی داشت قران میخوند استغاثه میکرد الله اکبر... صندوق دار سر ابی عبدالله طاهر بن عبدالله دمشقیه، میگه تو کاخ یزید سر ابی‌عبدلله تو تشت کنار من بود یزید هم سرش رو زانوی من خوابش برده بود، یه مرتبه دیدم این سر بریده توی تشت تکون خورد، چشماش داره می چرخه انگار دنبال یه گمشده داره میگرده، چشماشو چرخوند، این سر گردوند دیدم تا روبروی محازی خرابه قرار گرفت فقط یه جمله گفت، صدا زد خواهرم دخترم رو ساکت کن الله اکبر... از این سروصدا یزید از خواب بیدار شد، گفت طاهر چه خبره؟ گفتم امیر هر خبری هست از خرابه هست چون سر داره به سمت خرابه حرف میزنه نانجیب دستور داد إرفَعوا إلَیها رَأسَ ابیها... سر باباش رو براش ببرید... شنیدی‌ها، بشنو شنیدی تو طبق آوردند، این فقط یه نقل هست من این نقل رو قبول ندارم چون کلام یزید ادامه داره، گفت سر رو ببرید اما چجوری به دختر بدید؟ وَ ادفَعوا اِلَیها این سر رو نه با احترام ، بلکه این سر رو تو خرابه پرت کردند ... این سری که بارها از رو نیزه افتاده بود...، یا صاحب الزمان اینجوری سر بریده جدت رو آوردند... حسین.. بگو بگو تا دلت آرام بشه... حسین... حسین... حسین... ▪️بابا بی‌تو دلم آروم نداره ▪️بابا خیلی رقیه بی‌قراره ▪️بابای خوبم اینم مال بچه‌هایی که سالهاست ازشون یاد نمیشه، بچه‌هایی که هنوز خبری از باباهاشون نیومده اینم برا اونا بگم اونا ما رو دعا کنند شهدای گمنامی که آوردند زینت مملکت ما هستند و بودند و خواهند بود چقدر این بچه‌ها چشم به راه بابا موندند هنوز خبری از با باهاشون نیومده گفت بابا ▪️بی‌تو دلم آروم نداره بی بی جان مدد بده... ▪️خیلی رقیه بی‌قراره ▪️دیگه نمونده راه چاره ▪️کجایی بابا؟ بابا ▪️آتیش گرفته خیمه‌هامون ▪️تار میبینه دیگه نگامون ▪️نمونده گوشواره برامون ▪️کجایی بابا؟
متن روضه 1 🔸مرا که دانه اشک است، دانه لازم نیست 🔸به ناله انس گرفتم، ترانه لازم نیست زبانحال بی بی رقیه سلام الله علیها... گوشه خرابه... 🔸نشان آبله و سنگ و کعب نی کافیست 🔸دگر به لاله رویم نشانه لازم نیست شب سوم محرم... معمولا رسمه... متوسل میشن به نازدانه ابی عبدالله... زهرای سه ساله... 🔸به سنگ قبر من بی‌گناه بنویسید 🔸اسیر سلسله را تازیانه لازم نیست چه کردن با این نازدانه...خدا... 🔸عدو بهانه گرفت و زد به او گفتم 🔸بزن مرا که یتیمم، بهانه لازم نیست (سازگار) نمیدونم تا حالا بچه یتیم دیدی یا نه... کنار بدن بابا دیدی چطور ناله میزنه... با زبان کودکی همه حرفهاش رو به بابا میگه... هرکی ناله این بچه ی یتیم رو بشنوه ناخودآگاه اشکش جاری میشه... اما ... هر جا شما بچه یتیم ببینید... حتما نوازشش می کنید... باهاش همدردی می کنید... من بمیرم برا یتیم ابی عبدالله... چه خوب نوازشش کردند... چه خوب باهاش همدردی کردن... کنار سر بابا... هر کجا رسیدن... بهش تازیانه زدند... بهش سیلی زدند... 🔸بزن مرا که یتیمم، بهانه لازم نیست گوشه خرابه... نیمه های شب... بی بی رقیه... شروع کرد به گریه کردن... هی بهونه بابا میگیره... میگه عمه جان زینب... من بابامو میخام عمه جان...بابام کجاست... بلاکش دوران زینب اومد کنار دختر نشست... صدازد... عمه جان انقده بی تابی نکن... عمه جان بابات رفته سفر برمیگرده انقدر گریه نکن... هرکاری کرد این دختر بچه آروم نشد... اهل خرابه از خواب بیدار شدند با صدای گریه خانم رقیه همه به گریه افتادن صدای ناله اهل خرابه بلند شد... خبر به کاخ یزید معلون رسید... خدا لعنتش کنه صدازد چه خبر شده... گفتن دختر ابی عبدالله... گوشه خرابه... هی بهونه بابا می گیره... نانجیب صدا زد... خوب ببرید سر بریده باباش حسین براش... یا صاحب الزمان... امان از اون لحظه ای که سر مقدس ابی عبدالله رو آوردن داخل خرابه... گذاشتند جلو دختر بچه... حالا تصور کن... یه دختر سه ساله... سر باباش رو در مقابلش بگذارن... چه حالی پیدا میکنه... تا نگاهش به سر بابا افتاد... صدا زد بابای خوبم... کجا بودی... يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ! بابا... کی تو رو به خونت خضاب کرده... يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي قَطع وَ رِيدَيْكَ بابای خوبم... کی رگهای گردنت رو بریده... يا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذي أَيتمني علي صِغَر سِنّي (نفس المهموم 456) بابا... بگو ببینم... کی منو تو بچگی یتیم کرد... هی دست رو صورت بابا میکشه... هی نوازش میکنه... گریه میکنه... صدا زد... بابا... نبودی ببینی بعد از چی به سرمون اوردن بابا... يا أبتاهُ، منْ بَعدكَ وا غُرْبَتاهُ بابا... بعد از تو داد از غريبي (انوار الشهادة 244) خیمه هامون رو آتیش زدند...بابا دستهامون رو بستند...بابا طناب به گردنمون انداختند...بابا ما رو شهر به شهر به شهر گرداندند... بابا... نبودی ببینی از کربلا تا شام چقدر به ما تازیانه زدند... 🔸شامی ها بدند، بابا،بابا، بابا 🔸عمه رو زدن، بابا،بابا، بابا هر کجا ميخواستند به ما تازیانه بزنند عمه جانم زینب... بدن رو سپر میکرد... مبادا تازیانه به ما اصابت کنه... بابا اصلا باورم نميشه... 🔸زجر چه بی حیاست، بابا،بابا، بابا 🔸پس عمو كجاست، بابا،بابا، بابا 🔸صورت نیلی، بابا،بابا، بابا 🔸بچه و سیلی، بابا،بابا، بابا بابا... ببین صورتم کبود شده... موهای سرم سفید شده... مثل مادرم زهرا قدم خمیده... بابا دیگه طاقت ندارم... دیگه تنهام نزار... منم با خودت با خودت ببر بابا... انقدر کنار بدن بابا ناله زد... یدفعه دیدند دختر یکطرف افتاد سر بابا یکطرف... عمه جانش زینب اومد نگاه کرد دید دختر جان به جانان تسلیم کرده... 🔸ناز مرا به ضربت سیلی کشید خصم 🔸بابا گمان مبر که نوازشگرم نبود 🔸تا زنده ام به جان تو مدیون زینبم 🔸جز او کسی به فکر من و خواهرم نبود (و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبون)َ شعراء 227 -
متن روضه 1 🔸مرا که دانه اشک است، دانه لازم نیست 🔸به ناله انس گرفتم، ترانه لازم نیست زبانحال بی بی رقیه سلام الله علیها... گوشه خرابه... 🔸نشان آبله و سنگ و کعب نی کافیست 🔸دگر به لاله رویم نشانه لازم نیست شب سوم محرم... معمولا رسمه... متوسل میشن به نازدانه ابی عبدالله... زهرای سه ساله... 🔸به سنگ قبر من بی‌گناه بنویسید 🔸اسیر سلسله را تازیانه لازم نیست چه کردن با این نازدانه...خدا... 🔸عدو بهانه گرفت و زد به او گفتم 🔸بزن مرا که یتیمم، بهانه لازم نیست (سازگار) نمیدونم تا حالا بچه یتیم دیدی یا نه... کنار بدن بابا دیدی چطور ناله میزنه... با زبان کودکی همه حرفهاش رو به بابا میگه... هرکی ناله این بچه ی یتیم رو بشنوه ناخودآگاه اشکش جاری میشه... اما ... هر جا شما بچه یتیم ببینید... حتما نوازشش می کنید... باهاش همدردی می کنید... من بمیرم برا یتیم ابی عبدالله... چه خوب نوازشش کردند... چه خوب باهاش همدردی کردن... کنار سر بابا... هر کجا رسیدن... بهش تازیانه زدند... بهش سیلی زدند... 🔸بزن مرا که یتیمم، بهانه لازم نیست گوشه خرابه... نیمه های شب... بی بی رقیه... شروع کرد به گریه کردن... هی بهونه بابا میگیره... میگه عمه جان زینب... من بابامو میخام عمه جان...بابام کجاست... بلاکش دوران زینب اومد کنار دختر نشست... صدازد... عمه جان انقده بی تابی نکن... عمه جان بابات رفته سفر برمیگرده انقدر گریه نکن... هرکاری کرد این دختر بچه آروم نشد... اهل خرابه از خواب بیدار شدند با صدای گریه خانم رقیه همه به گریه افتادن صدای ناله اهل خرابه بلند شد... خبر به کاخ یزید معلون رسید... خدا لعنتش کنه صدازد چه خبر شده... گفتن دختر ابی عبدالله... گوشه خرابه... هی بهونه بابا می گیره... نانجیب صدا زد... خوب ببرید سر بریده باباش حسین براش... یا صاحب الزمان... امان از اون لحظه ای که سر مقدس ابی عبدالله رو آوردن داخل خرابه... گذاشتند جلو دختر بچه... حالا تصور کن... یه دختر سه ساله... سر باباش رو در مقابلش بگذارن... چه حالی پیدا میکنه... تا نگاهش به سر بابا افتاد... صدا زد بابای خوبم... کجا بودی... يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ! بابا... کی تو رو به خونت خضاب کرده... يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي قَطع وَ رِيدَيْكَ بابای خوبم... کی رگهای گردنت رو بریده... يا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذي أَيتمني علي صِغَر سِنّي (نفس المهموم 456) بابا... بگو ببینم... کی منو تو بچگی یتیم کرد... هی دست رو صورت بابا میکشه... هی نوازش میکنه... گریه میکنه... صدا زد... بابا... نبودی ببینی بعد از چی به سرمون اوردن بابا... يا أبتاهُ، منْ بَعدكَ وا غُرْبَتاهُ بابا... بعد از تو داد از غريبي (انوار الشهادة 244) خیمه هامون رو آتیش زدند...بابا دستهامون رو بستند...بابا طناب به گردنمون انداختند...بابا ما رو شهر به شهر به شهر گرداندند... بابا... نبودی ببینی از کربلا تا شام چقدر به ما تازیانه زدند... 🔸شامی ها بدند، بابا،بابا، بابا 🔸عمه رو زدن، بابا،بابا، بابا هر کجا ميخواستند به ما تازیانه بزنند عمه جانم زینب... بدن رو سپر میکرد... مبادا تازیانه به ما اصابت کنه... بابا اصلا باورم نميشه... 🔸زجر چه بی حیاست، بابا،بابا، بابا 🔸پس عمو كجاست، بابا،بابا، بابا 🔸صورت نیلی، بابا،بابا، بابا 🔸بچه و سیلی، بابا،بابا، بابا بابا... ببین صورتم کبود شده... موهای سرم سفید شده... مثل مادرم زهرا قدم خمیده... بابا دیگه طاقت ندارم... دیگه تنهام نزار... منم با خودت با خودت ببر بابا... انقدر کنار بدن بابا ناله زد... یدفعه دیدند دختر یکطرف افتاد سر بابا یکطرف... عمه جانش زینب اومد نگاه کرد دید دختر جان به جانان تسلیم کرده... 🔸ناز مرا به ضربت سیلی کشید خصم 🔸بابا گمان مبر که نوازشگرم نبود 🔸تا زنده ام به جان تو مدیون زینبم 🔸جز او کسی به فکر من و خواهرم نبود (و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبون)َ شعراء 227 -
متن روضه 2 🔸منم آن گنج الهی که به ویرانه نهانم 🔸گر چه طفلم به خدا بانوی ملک دو جهانم امشب دلها رو روانه کنیم... کنار حرم با صفای بی بی رقیه سلام الله علیها... امشب به یاد غربت نازدانه ابی عبدالله اشک بریزیم... 🔸ابر سیلی است نقاب رخ همچون قمر من 🔸چادر عصمت زهراست همانا به سر من نميدونم دختر سه ساله دارید یا نه... حتما همتون دیدید... دخترها علاقه خاصی به بابا دارن... اصلا معروفه... میگن دخترها بابایی هستند... آنهایی که دختر دارند بهتر میفهمن چی ميگم... خدا نکنه کسی این دختر بچه رو اذیت کنه... میگه بزار بابام بیاد... شکایتت رو به بابام میکنم... خدا نکنه زخمی رو بدن دختر بچه باشه... میگه بزار بابام بیاد... بهش نشون میدم... بهش ميگم... 🔸دم به دم بر جگرم زخم روی زخم نشسته حالا میخواهی درد دل نازدانه حسین رو گوش بدی بسم الله... 🔸دم به دم بر جگرم زخم روی زخم نشسته 🔸دلم از داغ کباب و سرم از سنگ شکسته چقدر بهش سنگ زدند... چقدر بهش تازیانه زدند... چقدر سیلی زدند... یاصاحب الزمان... 🔸رخ نیلی، لب عطشان، دل خونین، تن خسته اما... 🔸گره از خلق گشایم به همین بازوی بسته امشب اگه با ابی عبدالله کار داری.... آقا رو به نازدانه اش قسم بده... اگه گرفتاری، مریضداری، حاجت داری، اگه کربلا میخواهی... بگو حسین جان... تو رو به صورت سیلی خورده دختر سه ساله ات قسم... امشب دیگه دست خالی ردمون نکن... 🔸طواف شمع چون پروانه می کرد 🔸به دستش موی بابا شانه می کرد تا سر بابا رو گذاشتند جلو دختر بچه صدا زد بابا... چه بلایی سرت آوردن...بابا... 🔸سر و روی پدر را پاک می کرد 🔸برایش عقده ی دل باز می کرد صدا زد بابای خوبم... 🔸به قربان سر نورانی تو 🔸چرا خون ریزد از پیشانی تو يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ 🔸رخ من نیلی از سیلی است بابا 🔸لبان تو چرا نیلی است بابا بابا کی با چوب به لب و دندانت زده... اما میخام بگم... بابای خوبم... 🔸تو از چوب جفا داری نشانه 🔸مرا باشد نشان از تازیانه اگه با چوب به لب و دندان تو زدن... اما به منم تازیانه زدن... 🔸مرا باشد نشان از تازیانه بابا دیگه طاقت تازیانه ندارم... طاقت سیلی خوردن ندارم... طاقت سنگ خوردن ندارم... 🔸ز تو دارم تمنا جان بابا 🔸مرا با خود ببر در نزد زهرا