eitaa logo
ذاکرین آل الله
360 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2هزار ویدیو
446 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5782892281145067857.ogg
زمان: حجم: 603.7K
#⃣ ‍#⃣ #⃣ #⃣ #⃣ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ✅ داداش داداش تو همه بودو نبود و هستمی داداش   داداش تکیه گاهه شونه های خستمی داداش  داداش با تو من همیشه و هر جا بود م داداش  داداش با توپنجاه ساله که هم پا بودم پا به پای تو بودم من توی هر مسیری و  راهی که بودی بدونه من لحظه ای هم توی هیچ جایی. که تنها نبودی اما حالا تو دله من افتاده می شیم از هم دیگه جدا می دونم من این و داداش فاصله می افته بین ما دوتا ای حسینم     ای حسینم   ای حسینم ای حسینم   ای حسین ✅ داداش   داداش غم  و عصه دلم و فرا گرفت داداش داداش تو دلم حس غریبی جا گرفت داداش داداش می دونم ده روزه دیگه پیر می شم داداش داداش می دونم که اینجا من اسیر می شم می دونم که می بینم من می زنی تو قتلگاه که  دست و پا می دونم که می بینم من می شه از تنت حسین سرت جدا می دونم که در عزایت می کنن هلهله و کف می زنن توی شهره کوفه و شام دوره ام می کنن و دف می زنن ای حسینم     ای حسینم   ای حسینم ای حسینم   ای حسین ✍
زمان: حجم: 227K
#⃣ ‍#⃣ #⃣ #⃣ #⃣ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... 👌 آرزومه ای خدا پرواز... ✅ کاروانِ با صفا، آمد به سوی کربلا کربلا ای کربلا، ای کربلای پر بلا آمده خونِ خدا با زنها و بچه ها ✅ آمده زینب برا پیغمبری تا کربلا آمده تا یاوری باشد برا خونِ خدا عصرِ روز عاشورا زینبِ تک و تنها ✅ همره این کاروان قاسم و اکبر آمده پیرُهَن کهنه فرستاده ی مادر آمده کشته می شود اینجا یابن خیر الاُولیا ✍
@Simaye_haram 4_5929361815673772597.mp3
زمان: حجم: 2.12M
#⃣ ‍#⃣ #⃣ #⃣ #⃣ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ✅ کاروون گل‌های رسول یکی یکی به گلزار میرسند دلبر و دلدار میرسند دور و بره محمل جوونا همراه علمدار میرسند زمین آه و غم.میگن دشت بلاس یه اسمش نینوا،یه اسمش کربلاس قافله سالار گرفته چرا این نوا (آه کربلا)۲ انگار که خوب نمیشه آخر ماجرا (آه کربلا)۲ آه کربلا کربلا کربلا ✅ جا داره برای غربتت خون بباره چشم آسمون الهی که قحط آب نشه شیش ماهه داریم تو کارون حالا که پر شده  ،تو دشت از نیزه دار اباالفضل و خدا ، برامون نگه دار سایه عمو کم نشه یه وقت از سرا (آه کربلا)۲ نیافتن الهی از سرما معجرا(آه کربلا)۲ آه کربلا کربلا کربلا ✍
🏴 اشعار ======================== حسین آمد و حق را به کربلا آورد برای ناله نی غم به  نینوا آورد همین که قطره اشکش به خاک ها افتاد به خاک غم زده کربلا شفا آورد برای آن که نشیند به تخت خواهر شاه به روی شانه علمدار عرش را آورد نسیم بر سر گیسوی شیر خواره که خورد به کار بسته عالم گره گشا آورد زمان بعثت شبه پیمبرش بود و حسین اکبر خود را به این حرا آورد مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ چرا که وعده تو کردی او به جا اورد نبود شان و مقام تو ذبح اسماعیل حسین آمد و حجت  به انبیا  آورد تمام دخترکان را یکی یکی با ناز امیر علقمه از عرش کبریا آورد رقیه تا قدمش روی خاک ننشیند عمو به چشم خوداو را چو طوطیا  اورد حبیبه ای که ملک سرمه از رهش  می برد نپرس  خار مغیلان سرش چه ها آرود زکوچه ای که در آن بی هوا  زدن شد باب عدو همان روشش را به کربلا آورد یکی به پهلوی اکبر یکی به دیده ماه چنین بلا به سر هر دو بی هوا آورد حسین داشت ز طفل و تلظی اش می گفت که حرمله سخنش را به انتها آورد بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد چنین سه شعبه  فلک را به خاک ها آورد ز بس که پیکر او پاره پاره شد بر خاک نسیم عطر تنش را جدا جدا آورد تنی نماند دگر تا کفن نگه دارد نداشت چاره که سجاد بوریا آورد 🔸شاعر: ==========================
🏴 اشعار ======================== دوباره چشم ترت میهمان باران است فدای سینه‌ی تنگت که داغ مهمان است حسین چشم تو را زخم کرده می‌بینم هزار سال گذشت و هنوز گریان است مریز روی سرت خاک، خاک بر سرِ ما شبیه گیسوی تو، حالِ ما پریشان است میان گریه نفَس‌کش، به هق هق اُفتادی هنوز اول ماه است و غم فراوان است غمِ حسین کشیدیم اگر که جان سختیم اگر به مردم ما حرف مرگ آسان است غمِ حسین کشیدیم اگر که فهمیدیم که مرگِ سرخ بِه از ننگِ نقض پیمان است کسی که پیراهن مشکی‌اش به تن نکند به صد کفن اگر آید به حشر عریان است* تو هم کنار رُبابی تمام سال آنجا.. ..که سایبان سرش آفتاب سوزان است اگر که سر به بیابان گذاشت حق بدهید که دید گریه کُنش وحشی بیابان است سری به نیزه بلند است در برابر زینب سری که شانه زنش  مادری پریشان است *این مصرع از استاد احد ده بزرگی میباشد 🔸شاعر: ==========================
🏴 اشعار ======================== ای تو بشکوه‌ترین سرو تناور زینب ای تو در اوج‌ترین قله‌ی باور زینب ای نفسگیرترین جلوه‌ی حیدر زینب ای جگردارترین تیغِ دو پیکر زینب همه رفتند و تویی اول و آخر زینب درس دادی تو به ما کوه دماوند شویم ریشه در خاک زده هیبت الوند شویم آنچه از سیره‌ی تو گفته و گفتند شویم همه یک‌جان  همه یک‌تن  به تو مانند شویم تا بگوییم همه یکدل و یکسر زینب تو نشان داده‌ای از دشمن سفاک چه باک تا که هستیم در این سلسله‌ی پاک چه باک تا که داریم سرِ سجده بر این خاک چه باک تا خدا هست و علی هست در ادراک چه باک شده ایرانِ علی از تو دلاور  زینب ایستادیم اگر، شیوه‌ی پیکار تو بود خیره کردیم جهان را، دَمِ کرارِ تو بود ما شکستیم اگر هیمنه را، کارِ تو بود فاتحانیم اگر، تیغِ جگردار تو بود از تو هستیم اگر سید و سرور زینب سرِ یک قافله پایین که تو بالا باشی آمدی تا عَلَمِ روزِ مبادا باشی به وقار و سکناتت خود زهرا باشی آمدی پشت امامت همه‌جا تا باشی کیست در پیشِ خدا با تو  برابر زینب پرده دارِ حرمت اکبر لیلا خانوم قاسم اینجاست تو را غرقِ تماشا خانوم همه هستند همه دورِ تو حالا خانوم خم شده زانوی عباس بفرما خانوم چشم نامحرم و تو؟ نیست مصور زینب آه دلواپس این جمع کجا آمده‌ای خانه‌ی مادری‌ات نیست چرا آمده‌ای بعدِ شش‌ماه سفر کرببلا آمده‌ای به بلا و به بلا و به بلا آمده‌ای پای دلشوره‌ی تو مُرد برادر  زینب تو رسیدی و حسن پشت سرت  آه کشید فاطمه از غم تو  از جگرت  آه کشید علی از حالِ دلِ در‌به‌درت  آه کشید دور شد تا که حسین از نظرت  آه کشید همه دلواپسِ آن داغِ مقدر زینب ترس داری نکند روزِ دهم سر برسد ترس داری نکند  کار به آخر برسد که مبادا به گلو بوسه‌ی خنجر برسد شمر آن لحظه که زانو زده، مادر برسد مشو درگیر تو با قاتل و خنجر  زینب 🔸شاعر: ==========================
🏴 اشعار ======================== در بیابانی از عطش لبریز کاروانی غریب می آید از لب هر کجاوه ای با آه ناله ی یا مجیب می آید کاروانی ز مکه برگشته آمده تا که حج تمام کند کعبه دنبال قافله آید تا به این قبله استلام کند پای خورشید خسته تاول زد بسکه دنبال نور قافله بود آسمان با تمام وسعت خویش خاک پای عبور قافله بود کربلا در دلش چه غوغایی ست که بهارش ز راه می آید برسانید بی پناهان را که جهانْ تکیه گاه می آید بر تن ناقه ها حریر بهشت گرمی آفتاب بی تآثیر مشک ها سلسبیل می بردند بادها بود تحت امر امیر دور ماه قبیله وقت نزول آسمانی پر از محارم بود لشکری تا فدای او بشود فقط از او اشاره لازم بود چه صفی بسته اند زانوها تا رکاب پرِ عقیله شوند هیجده تا ستاره آمده اند سایه سار سرِ عقیله شوند آفتاب آمده به پابوسِ ماه در پرده ی حیای حسین اولین بار می رسد امروز پای زینب به کربلای حسین 🔸شاعر:
🏴 اشعار ======================== چه بلایی قراره سرم بیاد؟ نمیخوام اشک برادرم بیاد! چرا باید وسط خیمه زدن صدای ناله مادرم بیاد؟ نگا کن بچه ها ترسیدن حسین همشون تو شک و تردیدن حسین اینا از برگ گلم لطیف ترن تا حالا رو خاک نخوابیدن حسین هنوزم دیر نشده بیا بریم هر جایی به غیر کربلا بریم با تو از اینجا بریم درست تره؟ یا با نامحرما از اینجا بریم خودتم میدونی پا به پات میام مثه سایه دنبال عبات میام مگه زینب میتونه رهات کنه؟ قتلگاهم که بری باهات میام حاضرم سرم بره سر تو نه پیکرم کبود شه پیکر تو نه مگه ترسی دارم از تازیونه بزنن ولی برابر تو نه خاک اینجا بوی خون میده حسین آخر کارو نشون میده حسین نمیخوام تو باشی اون کشته ای که زیر سم اسبا جون میده حسین 🔸.
السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف آقا دوباره قلب تو غرق عزا شده در سینه ات حسینیه ی غم به پا شده با داغ روی داغ به همراه قافله قلب تو هم مقیم زمین بلا شده حق می دهم‌که اشک تو تبدیل شد به خون جدّت حسین راهی کرب وبلا شده داری ورود قافله را می‌کنی مرور با داغ های عمه دلت آشنا شده وقتی که پای عمه شده آشنای طف لبریز آه و ناله و سوز و نوا شده گویا که لحظه ای که رسیده به کربلا بر داغ های روز دهم مبتلا شده حالا به دور عمه صفی از محارم است از محملش به سمت حرم کوچه وا شده حالا میان اکبر وعباس وقاسم است دردش به یک نگاه حسینش دوا شده می بینی ای غریب جهان چند روز بعد زینب اسیر درد هزاران جفا شده بر روی تل نظاره کند سوی قتلگاه رأس حسین زینت سر نیزه ها شده وای از زیارت تن عریان و بی کفن جسمش میان‌ گودی مقتل رها شده در وقت بوسه روی رگش می کند نگاه هر استخوان پیکر او جا به جا شده ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
ای نور ماه، در شب تار جوانی ام بی تو گذشت کودکی ام، نوجوانی ام جز مهربانی از تو ندیدم ولی ببخش شد دائماً نصیب تو نامهربانی ام خواندم تو را به وقت غم وحاجتم ولی یادی نکردم از تو دم شادمانی ام یک لحظه از فراق تو مضطر نبوده ام دم میزنم چگونه که صاحب زمانی ام گم کرده ام بدون تو خود را تمام عمر آقا بیا که از تو بگیرم نشانی ام کوبیده ام همیشه در ِخانه ی تو را هرگز نشد که از سر ِکویت برانی ام حالا اجازه می دهی ام نوکرت شوم خدمت کنم به تو همه ی زندگانی ام حالا که پای عمّه رسیده به کربلا در پای روضه های خودت می نشانی ام؟ آهی کشید و ناله زنان گفت ای حسین اینجا کجاست؟ شد سبب نیمه جانی ام پایی برای رفتن من نیست، گوئیا داری به سمت مقتل خود می کشانی ام یک کوچه از محارم من صف کشیده اند در پوشش است، سایه ی قدّ ِکمانی ام امّا حسین، شام دهم را چه میکنی هشتاد و چار کودک و زن، پاسبانی ام در شهر شام از وسط رقص مستها می آیی ای برادر من، بگذرانی ام😭 ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
|⇦•دلیل گریه ها... و توسل ویژهٔ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا نفسِ حاج میثم‌مطیعی•✾• به این گریه‌ها اجازه بده دلیل غمِ عمیقم حسین چه خوبه همش بخونم تو رو بگم زیر لب عزیزم(رفیقم) حسین... باز چرا رو زمین تنِ تو رو کشوندن باز چرا، شعله‌ها خیمه‌ها رو سوزوندن وایِ من، دخترات میون خیمه موندن یا حسین یا حسین شهیدِ نینوایی یا حسین یا حسین شهیدِ کربلایی *فردا رسید کربلا؛ با احترام زینب رو پیاده کردند فرمود: "اِنزِلوا"همه پیاده بشید. "هاهْهُنا مَحَطُّ رِحالُنا و مَسفَکُ دِمائنا"اینجا خون ما رو روی زمین می ریزند."و مذبحُ اطفالنا"اینجا سر بچه هامو جدا می کنند.* میگن نیزه‌ها، واسه همدیگه: حسین اومده، مهیا بشید سه شعبه‌ همش،نگاه می‌کنه به شیش ماهه و گلویی سفید ربابو که دید... دشنه‌ها حاضرن برای کشتن کی؟! مرکبا منتظر که رد شن از تنِ کی؟! عده‌ای،در کمین برای پیرهن کی؟! "کربلا،کربلا... مراقبِ حسین باش..." کمی اونطرف، یه گوداله که از اشکِ زنی، قیامت شده که ده روز بعد، می‌بینن همه تنی زیر پاست، که غارت شده جسارت شده... آه از اون،پاره تن که روی خاکه بی‌جون که کفن،میشه با غبارِ این بیابون نیزه‌ها، از تنش جدا نمیشن آسون یا حسین یا حسین شهیدِ کربلایی یاحسین یا حسین شهیدِ نینوایی : رضا یزدانی نغمه پرداز: مهدی زنگنه .
|⇦•که جرائت کرد... و توسل ویژهٔ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا به نفسِ حجت الاسلام سید حسین موسوی•✾• روز دوم وقتی رسیدند کربلا حضرت دیدند اسبشون قدم از قدم برنمی داره. بعضی از نقل ها اینه هفت تا اسب حضرت عوض کرد. دید اسب ها حرکت نمی کنند. فرمود: اسم این سرزمین این چیه؟ یکی گفت: آقا غاضریه. حضرت فرمود: اسم دیگه. نینوا هم میگند آقا. شط فرات هم میگن همین جور چند تا اسم گفتند. حضرت فرمود: اسم دیگه هم داره یا نه؟ یکی از اون پیرمردای قدیمی گفت؛ من شنیدم از پدرانم اینجا رو کربلا هم میگن. تا اسم کربلارو شنید. فرمود:" اعوذ بِالله مِنَ الکربِ والبَلا. هاهُنا والله مَقتلِ رِجالُنا. هاهنا والله مَسفَکُ دِمائِنا" این جا همان جاییه که مردان ما را سر می برند. اینجا همونجاییه که خون های ما ریخته میشه. اینجا همون جاییه که مادرم فاطمه س گفته بود. بابام علی ع گفته بود. رسول الله گفته بود. فرمود: بار بگشایید اینجا کربلاست. عباسم خیمه ها رو برپا کنید. همه اول اومدند طبق روال همیشگی دختر علی «س» رو از ناقه پیاده کنند. رویه این بود. یه جلالی داشت زینب «س» بابا شما یه عالم ربانی می بینید یکی درِ گوشت میگه این چشم سِرِّش بازه ها. آدم جرائت نمی کنه نزدیکش بشه. یک هیبتی داشت زینب سلام الله علیها. بنی هاشمی ها هر جا توو هر منزل که می رسیدند و بنا بود اُتراق کنند رویه این بود. همه اول می اومدند دور ناقه زینب «س» حلقه می زدند. زینب «س» پرده کجاوه رو کنار می زد. شتر مینشست. مظهر جلال خدا از ناقه فرود می آمد. برای اینکه عمه راحت پیاده بشه عباس همیشه می اومد. یه طوری می نشست رو زمین که زانوش به زمین بچسبه و یه زانو بالا قرار بگیره. هم احترام به عمه کنه و هم پله برا عمه درست کنه. قاسم «ع» اومد یه دست عمه رو گرفت. وقتی علی اکبر «ع» می اومد جلو همه بنی هاشمی ها کنار می رفتند. علی اکبر «ع»اومد جلو دست انداخت و دست عمه را گرفت. یه جا دلم رفت. که جرأت کرد دستت را ببندد؟ چشم علی اکبر رو دور دیده بودند. ای خدا اگه این اشک های ما قابلی داره این دعای ما رو مستجاب کن. اونی که اومد جلو دست زینب رو ببنده عذابش را همین الان زیاد کن... * که جرائت کرد دستت را ببندد؟ که جرائت کرد براشکت بخندد؟ *مظهر جلال خدا، با احترام و با عزت، فرود آمد از ناقه. راوی میگه من روز دوم کربلا بودم. دیدم چطور بنی هاشمیان با احترام زینب «س» رو پیاده کردند. روز یازدهم هم من کربلا بودم. روز دوم رو دیده بودم روز یازدهم هم دیدم. زینب «س» اومد یکی یکی بچه ها رو، یکی یکی زنا رو سوار ناقه ها می کرد. بعضی زن ها خجالت می کشیدند. می گفتند خانم بذار ما کمکت کنیم و ما سوار کنیم شما رو. می فرمود: شما حسین «ع» شما رو به من سپرده. نمی دونم حالا زعم منه ها. اما همه رو سوار کرد. بچه ها را یکی یکی بغل زن ها می داد. رباب همین طور داشت نگاه می کرد. دید همه بچه دارا بچه هاشون رو در آغوش گرفتند. هر چی نگاه کرد دید علی اصغر «ع» رو یکی بغلش نمیده. همه را سوار کرد. شاید غریبانه به علقمه نگاه می کرده. مستأصل به گودال نگاه می کرده. خدایا من این قدر بی کس و کار نبودم...* نزنیدم داغ دارم نبریدم یار دارم *ای کاش مصیبت زینب «س» فقط همینا بوده. زوده حالا براتون بگم این شبای اول. شبای سخت پیش روعه. اما یه بیت فقط بگم. کاروان هرطوری بود حرکت کرد رفتند کوفه. می گذرم از کوفه. رفتند شام. از شام می گذرم. توو مجلس یزید چه به زینب «س» گذشت؟ دروازه ساعات چه شد؟ توو بازار یهودی ها چه شد؟ بماند. بماند. فقط یه بیت. وقتی دوباره برگشت کربلا. یه جمله به امام حسین «ع» صدا زد حسین! ..* خبر داری مرا بازار بردند؟ میان مجلس اغیار بردند *حسین جان، یزید جلو خواهرت شراب می خورد. حسین جان، نبودی نامحرما خیره خیره به سکینه نگاه می کردند.*