@babolharam_net14000713-motiee-zemzemh.mp3
زمان:
حجم:
1.54M
#رهبر_انقلاب:
🔰حقایق #دفاع_مقدس باید به گوش جوانان برسد نسل جدید خیلی از #مسائل را نمیداند. وقتی حرفی از دفاع مقدس میشود میبینیم #جوانان خیلی اطلاع دارند
|⇦•تا خط ارتحال پیمبر نوشته شد...
#سینه_زنی و توسل ویژه شهادت پبامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس حاج حنیف طاهری•✾•
تا خطِ ارتحالِ پیمبر نوشته شد
دردی رسید و داغ مُقَّدر نوشته شد
داغی بزرگ بود که تسکین نمیگرفت
بعدش چقدر زخم مکرر نوشته شد
این بغض های جاهلی بیشمار تر
یک جا به پای حضرت حیدر نوشته شد
جرمی که او بخاطر عصمت نکرده بود
پای علی هزار برابر نوشته شد
بیش از هجوم آتشِ غربت به اهل بیت
شکر خدا که سوره ی کوثر نوشته شد
مقتل به دستِ میخِ همین خانه ی کبود
پیش از لهوف پشت همان در نوشته شد
یک بخش روی سینه ی دیوار و بخش بعد
بر سینه دست، پهلوی مادر نوشته شد
فصلی میانِ مسجدو محراب و فصل بعد
بر تشت در مقابل خواهر نوشته شد
گاهی به دست نیزه وگاهی به دست تیغ
مقتل به روی مقتلِ دیگر نوشته شد
گفتم ادامه را ننویسم ولی نشد
این واژه ی سه شعبه هم آخر نوشته شد
دستی نجس درآمد و کاری پلید کرد
وا حیرتا که خاکِ مطهر نوشته بود
گودال قتلگاه پُر از بوی سیب بود
این صفحه ها چقدر معطر نوشته شد
یک فصلِ ناتمام که آن هم نوشتم
با سُمِّ اسب و پاره ی پیکر نوشته شد
تنها نه کربلا که شبی در هراسِ شام
کنج خرابه مقتلِ دختر نوشته شد
بعد از چقدر نوحه ی بی سر نگاشتم
بعدش چقدر روضه ی با سر نوشته شد
برسر بزن که نوحه ی مادر شنیدنی است
حالا بیا که روضه ی خواهر نوشته شد
.
@babolharam_net14000712-taheri-vahed.mp3
زمان:
حجم:
1.52M
↻
#رسول_اکرم_صلوات_الله_علیه:
🔥از #فتنه و آزمايش در آخرالزمان نگران نباشيد چرا كه موجب نابودي #منافقان خواهد شد.
📗میزان الحكمه، حديث شماره 15748
.
|⇦•گریه نکن برام...
#زمزمه و توسل ویژه شهادت پبامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس حاج محمدرضا طاهری•✾•
گریه نکن برام، که می گیره دلم
می دونی که میشه غمِ تو قاتلم
گریه نکن برام سراپا آتیشم
یه روزی می رسه که زود میای پیشم
*آروم در گوشش گفت:عزیزدلم! اولین نفر تو میای پهلوم، آروم باش، گریه اش تموم شد فاطمه...*
یه روز میاد داری با چشم ترت می سوزی
یه روز به پشت این در، با پسرت می سوزی
یه روزی میخِ در به بال و پرت می گیره
زبونه هایِ آتیش به معجرت می گیره
*پیغمبر می سوخت و می گفت:...*
زهرا! خدانگهدار، زهرا! خدانگهدار...
یه روزی پُر میشه کبودی رو تنت
چهل نفر میان برای کشتنت
چهل نفر میان که شر به پا کنند
دست تو رو تا از علی جدا کنند
یه روز میاد می بینی تنها تو کوچه هایی
به پیش چشم حیدر به زیر دست و پایی
یه روزی رو می بینم که کوچه غرق مِه شه
این حقِ یاس من نیست، که زیر پاها لِه شه
زهرا! خدانگهدار، زهرا! خدانگهدار...
*یه وقت دیدند در باز شد، دو تا آقازاده دویدند داخل، حسن و حسین خودشون رو روی سینه رسول الله انداختند. دستور دینِ، میگن: محتضر اون لحظه سینه اش سنگینی می کنه، حتی میگن: دکمه ی پیراهنش رو باز کنید.
امیرالمؤمنین تا اومد بچه ها رو برداره، پیغمبر فرمود:بگذار بچه ها همین جا رو سینه ام بمونند...پیامبر کجا رو داره می بینه؟*
صحنه ای که باید، ببینم اومده
حسینتُ ببین، رو سینه ام اومده
می سوزه قلب من تو موج اشک و آه
رفته دلت کجا؟! غروب قتلگاه
*پیغمبر داره برای علی و فاطمه روضه می خونه...*
ریختند تو قتلگاهُ، حُرمت نگه نداشتند
نامردا حتی کهنه، پیرهن براش نذاشتند
با حوصله نشستند، تا قتل صبر کردند
حالا که کشتنش باز، دنبال چی می گردند
حسین غریب مادر...
*میخوام بگم: یا رسول الله! درست گفتی، اگر حسین روی سینه ات باشه، سینه ات سنگینی نمی کنه... رحمتِ واسعه ی خدا، اگه حسین پاشُ رو روی سر ما بذاره تازه میتونیم نفس بکشیم... اما بمیرم برا اون لحظه ای که سینه ی خودش سنگین شد... بدترین آدمِ رویِ زمین رو سینه اش نشست...یه وقت زینب نگاه کرد..."" وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِه..."حسین....*
.
@babolharam_net14000712-taheri-zemzemh.mp3
زمان:
حجم:
2.63M
ㅤㅤ ↻
#امام_صادق_علیه_السلام:
اگر کسی در #غیاب خدا و رسول خدا صل الله علیه وآله
از خدا و رسولش #حمایت کند
در روز قیامت از برترین درجه داران #شهدا محسوب می شود.
📕مکیال المکارم، ج 1، ص 554
.
#روضه و توسل ویژه شهادت پبامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس کربلایی محمدحسین حدادیان•✾•
عجب به عهد رسول خدا وفا کردند
فزون ز حَدِ توان بر علی جفا کردند
*دو سه روز دیگه...*
به جای شاخه گُل بار هیزم آوردند
شراره هدیه به ناموس کبریا کردند
*پای روضه بی بی باید بلند بلند گریه کرد...آی جوان ننه...یه جوری گریه کنید همه بفهمند روضه، روضه ی جوانِ...*
به جای مزد رسالت زدند فاطمه را
نه از خدا، نه ز پیغمبرش حیا کردند
*گریه هات رو برای کِی میخوای بذاری؟ خداحافظ مُحرم و صفر...*
می سوخت در و فاطمه پشت در بود
*یا امام حسن! من میگم غریب تر از همه شمایید...جلو چشمت مادرت رو کتک زدند...دستش تو دست مادر بود...*
می سوخت در و فاطمه پشت در بود
دل از دَرِ آتش زده سوزان تر بود
بر فاطمه بود فضه نزدیک ولی
نزدیک تر از کنیز، میخِ در بود
*یا رسول الله! همه ی ما از بچگی شنیدیم، وقتی رو سر و صورت شما خاکستر می ریختند، وقتی به شما سنگ می زدند، جسارت می کردند، حضرت خدیجه می اومد جلو، خودش رو سپر می کرد، مبادا سنگی به پیغمبر بخوره... زینب هم ارث بُرده بود... دید یه پیر زنی داره رو زمین دنبال سنگ می گرده، اول پرسید سر حسین کدومِ؟ نانجیب چنان سنگی به سرِ ابی عبدالله زد... زینب تا این صحنه رو دید، دوید خودش رو سپر کرد...
میدونی یاد کجا افتادم؟ بالا بلندی ایستاد، دید شمر داره میره توی قتلگاه...*
به سمت گودال از، خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود، دیر رسیدم من
*بگم کِی رسید؟ یه وقتی رسید...*
یکی عصا میزد
یکی به روی صورت تو
با دو کف پا می زد
* یَا رَحْمَةَ اللهِ الْوَاسِعَه، یَا بابَ نَجاةَ الاُمه...*
دم غروب می گیره دلم
نگو حرم که میره دلم
همه رفیقام رفتنُ
من موندمُ
به جون هر چی مرده قسم
اگه به کربلا برسم
برای تو می میرم
تنها با یه نگاه
خاطره ی اولین بار، نگاه به صحن علمدار
دلم رو کرده گرفتار، دلتنگتم ای یار
*" یَا رَحْمَةَ اللهِ الْوَاسِعَه،یَا بابَ نَجاةَ الاُمه...رَحَمَ الله مَن نادیٰ: یا حسین...*
.
@babolharam_net14000712-hadadian-roze4.mp3
زمان:
حجم:
2.07M
ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
#امام_راحل:
این انقلاب ان شاء اللّه #محفوظ می ماند
و آسیبی از #خارج به او نخواهد رسید.
📗صحیفه امام؛ ج ۱۸، ص ۱۲
#روضه و توسل ویژه شهادت پبامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس حاج حسین سازور•✾•
رسول الله غرقِ احتضار است
به دیدار اجل در انتظار است
امیرالمؤنین بالین بستر
به دامانش سر پاک پیمبر
خدا را نم نمک، جان میسپارد
غمی را زیر لب بر میشمارد
*این داستانِ شهادت پیامبرِ... *
کنون که نخل عمرش برگ برگ است
سخن از ماجرای بعد مرگ است
خطابش با علی با چشم گریان
خدا صبرت دهد زین پس علی جان
اگر که بی مُعین ماندی پس از من
اگر خانه نشین ماندی پس از من
اگر لوحفدک شد پاره پاره
اگر شد فاطمه بی گوشواره
اگر دیدی که عهدت را گسستن
منافقها حریمت را شکستن
اگر کفار بر بیتت بتازند
اگر سیلی به زهرایت نوازند
اگر ناموس تو زیر لگد ماند
اگر زهرا به زیر در تو را خواند
به اینجا که رسید اوج مصیبت
چو ناموسیٖ شد آن غمها و محنت
علی غش کرد باز آمد به هوشُ
به دستورات احمد داد گوشُ
ادامه داد پیغمبر به سختی
که برتن کن علی از صبر رختی
علی جان جبرئیلم این خبر داد
اگر دیدی به خانه شعله افتاد
اگر دیدی که شد دست تو بسته
اگر پهلوی زهرا شد شکسته
اگر دیدی که او نقش زمین شد
اگر شش ماه ات سِقطِ جنین شد
علی جان! استقامت داری یا نه؟
برای داغ طاقت داری یا نه؟
به اشک همچو باران گفت مولا
الا ای صاحب اوصاف والا
اگر چه امتحانی سخت دارم
به غیر طاعتت حرفی ندارم
علی باید شود سنگ صبورت
فقط دارم سؤالی از حضورت
اگر که دین حق باقی بماند
چه باکی کوثر و ساقی نماند
صبوری میکنم ای نور دیده
کنم صبری که هرگز کس ندیده
دراین ساعت حسین آمد کنارش
حسن أمد به چشم اشک بارش
یکی بر سینه احمد فتاده
یکی بر پای جدش سر نهاده
چه گویم شرح صَدرُ المصطفی را
چه گویم روضۀ وجه و سرا را
به زیردست وپا، بس دست و پا زد
حسین آنلحظه مهدی را صدا زد
*امیر المؤمنین حرفاشو زد، دَرِ حجره باز شد، ابی عبدالله اومد... عادت داشت اومد رو سینۀ پیغمبر نشست، سینه محتضر باید سَبُک باشه، امیرالمؤمنین دست برد حسین رو بر داره، چشمان پیغمبر باز شد، فرمود: علی جان بذارحسین بمانه، حسین آرامِ قلب منه .....*
یا رسول الله! بشنو این سخن
مانده بود جسم حسینت بی کفن
روز عاشورا میان قتلگاه
پیش چشم زینبش با سوز و آه
شمر روی سینه اش بنشسته بود
استخوانهایش همه بشکسته بود
*من یه جمله روضه بخونم: یا رسول الله! حسین آرامش قلب شماست، گفتی حسین رو برندارن، با حسین احساس سَبُکی میکردی...
اما حسینت کربلا، یه وقت چشمش رو باز کرد دید سینه اش سنگین شده، یه نفر با چکمه روی سینه اش نشسته...
محاسن حضرت روگرفت، خنجر به حلقوم گذاشت، کار گر نشد پاشد بدن رو برگرداند، شروع کرد از قفا ضربه زدن... یه وقت همۀ لشگر دیدن یه سری بالا رفت ..ای حسین ..*
↫
@babolharam_net14000712-sazvar-marsie.mp3
زمان:
حجم:
1.99M
↻
❇️ #امام_علی_علیه_السلام :
کسی که به هنگام یاری #رهبر خود، بخوابد با لگد #دشمن از خواب بیدار خواهد شد...
🔹عيون الحكم و المواعظ ص ۴۴۱
.
#روضه و توسل ویژه شهادت پبامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس حاج حسین هوشیار•✾•
"یا اَبَاالقاسِم یا رَسوُلَ اللّه، یا مُحَمَّد بن عَبدِالله، یا اِمامَ الرَّحمَه، یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِه، یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا، یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه"
اي ملائک سوي يثرب همه پرواز کنيد
شمع سان، ناله و سوزِ جگر آغاز کنيد
همه با هم به سَما دستِ دعا باز کنيد
خون فشانيد ز چشم و به خدا راز کنيد
مُهرِ غم، نقش به بال و پرتان مي گردد
مرگ دورِ سَرِ پيغمبرتان مي گردد
پيک غم از حرمِ خواجه ي اَسرا آيد
خبر از فاجعه ي محشر کبري آيد
کاورانِ اَجل از جانبِ صحرا آيد
نگذاريد دَرِ خانه ي زهرا آيد
قاصد مرگ کجا، کعبه ي مقصود کجا
مَلَکُ الموت کجا، خانه ی معبود کجا
* مثل پروانه ای حضرت زهرا داره دورِ بابا میگرده، اشک میریزه، دستمالِ نمناکی روی پیشانی گذاشته، تبِ بدن رسول اکرم، تن فاطمه رو میلرزونه، ناگهان بی بی صدای در شنید، آمد پشت در حضرتِ فاطمه، در رو باز کرد، یه نفر دَمِ در ایستاده با ادب، اجازۀ ورود میخواد، شما کی هستید؟ گفته باشه: من سائلِ دَرِ این خانه هستم، گفت: برو ای سائل، برو حالِ پدرم خوب نیست، برو یه وقت دیگه ای بیا...*
اَجل اِستاده هراسان به دَرِ بيت رسول
پشت در لحظه به لحظه طلبد اذن دُخول
لرزد از زمزمه ي او دلِ زهراي بتول
فاطمه نزد پدر آمده محزون و ملول
*اومد پیش بابا، کی بود در میزد؟ پدر جان! گفت: من سائلم، میخوام شمارو ببینم، دوبار، سه بار تا حالا اومده، پیغمبر فرمود: فاطمه جان! نشناختیش؟...*
که اي پدر پيک عجيبي است تو را مي خواند
کيست کز هر نَفَنش قلب مرا لرزاند
گفت در پاسخِ زهرا پدر، اي پاک سرشت
دست تقدير براي تو غمي تازه سرشت
پدرت مي رود امروز به گلزار بهشت
آسمان کوهِ بلا را به سر دوش تو هِشت
فَلَک امروز پُر از ناله ي جبرائيل است
اين غريبي که بُوَد پشت در، عزرائيل است
* دخترم! این برادرم مَلَكُ الموتِ، از هر در خونه ای بخواد وارد بشه اجازه نمیگیره، اما چون تو جلوی در ایستادی، تا تو اجازه ندی وارد نمیشه...
یا رسوالله! نذاشتن آب کفنت خُشک بشه، کاش فقط اجازه نمیگرفتن، اومدن هیزم آوُردن، کاش فقط هیزم می آوُردن، آتیش زدن، با لگد در رو شکستن...
یارسول الله! بعد از رحلت شما...*
کار و بار دو جهان ریخت بهم غوغا شد
چشم زهرا و علی بعدِ شما دریا شد
رفتی و خنده به کاشانۀ تو گشت حرام
رخت مشکیِ یتیمی به تنِ زهرا شد
عهد و پیمان غدیرت به فراموشی رفت
حکم بر خانه نشینی علی امضا شد
بعدِ تو حُرمت کاشانۀ تو حفظ نشد
پای اولاد حرامی به حریمت وا شد
دخترت پشت در و آتش و دود و مسمار
خوب فرمان موَدت به خدا اجرا شد
*مگه آیۀ قرآن نیست که خداوند فرمود: ای پیغمبر! به این مردم بگو:"لا اَسئَلُکُم عَلَیه اَجرًا، اِلا المَوَدَةَ فى القُربیٰ"
بیست و سه سال چه زحمت ها کشید، دندونش رو شکستن، محاصره اش کردن، تحریمش کردن، شکمبه شتر روی سرش خالی کردن، زدنش، تبعیدش کردن، دلش رو شکستن، اما پیغمبرِ مهربانیِ، اهل گذشته، اهل ندید گرفتنِ، اما فرمود به امر خدا: هیچ مزدی از شما نمیخوام، فقط به من قول بدید با بچه هام مهربون باشید، با دخترم مهربون باشید، دلشون رو نشکنید...
یا رسول الله!....*
خبرِ پَر زدن فاطمه، حیدر را کُشت
چند باری به زمین خورد علی تا پا شد
روضه ها هست، بمانند، ولی عاشورا
تشنه لب شاهِ غریبی که تک و تنها شد
از بلندی فَرَس تا به زمین خورد شنید
صحبت از غارتِ معجر ز سَرِ زن ها شد
زینتِ دوش شما بود ولی کرب و بلا
منزلش خار و خس بادیه و صحرا شد
*مگه شما حسین رو بغل نمیکردی؟ مگه روی دوشِ شما جاش نبود؟ مگه رویِ سینۀ شما جاش نبود؟
وقتی پیغمبر داشت جون میداد، امام حسین سن و سالی نداشت، تو اون عالمِ بچگی خودش رو انداخت رو سینۀ پیغمبر اکرم، اهل خانه اومدن بردارن، آخه سینۀ محتضر رو باید سَبُک کنی، اما دیدن دست پیغمبر داره اشاره میکنه، دست نزنید، وقتی حسینم رویِ سینۀ منه من راحت جون میدم...
یه روز حسین رویِ سینۀ پیمبر، یه روزم رویِ خاکِ داغ کربلا...ای حسین...*
زینتِ دوش شما بود ولی کرب و بلا
منزلش خار و خس بادیه و صحرا شد
داد زد زینب کبری: به روی سینه نرو
گوش قاتل نشنید و قد مادر تا شد
سر او تا که جدا شد زره اش را بُردند
زره اش هیچ، سرِ پیرهنش دعوا شد
#شاعر محمد جواد شیرازی
|⇦•آید صدای فاطمه...
#روضه و توسل ویژهٔ شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است
دیدم شروع محشر کبرای دیگر است
گردون شده سیاه و فضا پر زِ دود و آه
تاریک تر زِ عرصه ی تاریک محشر است
گَرد ملال بر رخ، اسلام و مسلمین
اشک عزا به دیده ی زهرای اطهر است
گفتم چه روی داده که زهرا زند به سر
دیدم که روز، روزِ عزای پیمبر است
پایان عمر سیّد و مولای کائنات
آغاز روز غربتِ زهرا و حیدر است
قرآن غریب و فاطمه از آن غریب تر
اسلام را سیاه به تن، خاک بر سر است
روی حسین مانده به دیوارِ بی کسی
چِشم حسن به اشکِ دو چِشم برادر است
ای دل بیا؛ گریه ی زینب نظاره کن
مانند پیروهَن؛ جگر خویش پاره کن
زهرا به خانه و ملکُ الموت پشت در
از بهرِ قبض روحِ، شریفِ پیامبر
از هیچ کس نکرده طلبِ اذن و ای عجب
بی اذن فاطمه نَنَهد پای پیشتر
*یا رسول الله! امروز ملک الموت بدون اجازه وارد نشد اما چند روز دیگه آتش به در خانه ی فاطمه میزنن..*
با آنکه بود داغِ پدر سخت فاطمه
در باز کرد و اشک فروریخت از بَصر
یک چِشم او به سوی اَجل چِشم دیگرش
محو نگاه آخر خود بود بر پدر
اشکِ حسن چکیده به رخسارِ مصطفی
روی حسین به روی قلبِ پیامبر
*امیرالمؤمنین اومدبچه ها رو از روسینه ی پیامبر برداره حضرت فرمود: علی جان بزار بچه هام رو سینه ی من بمانند...*
دیگر نداشت جان که کُند هر دو را سوار
بر روی دوش خویش به هر کوی و هر گذر
زد بوسه ها به حلق حسین و لبِ حسن
از جان و دل گرفت چو جان هر دو را به بَر
هر لحظه یاد کرد به افسوس و اشک و آه
گاهی زِ تشت و گاه زِ گودالِ قتلگاه
پیغمبری که دید ستم های بی شمار
از کس نخواست اجر رسالت به روزگار
چون ارتحال یافت خلایق شدند جمع
تا هدیه ای دهند به زهرای داغدار
گویا نداشت شهر مدینه درختِ گُل
کآن را کنند در مقدمِ فاطمه نثار
بر دوش بار هیزمشان جای دسته گل
رنگِ شَرارت از رُخشان بود آشکار
بابی که بود زائر آن سیّد رُسُل
آتش زدند عاقبت آن قوم نابکار
بر روی دست و سینه ی آن بَضعةُ الرسول
تقدیم شد سه لوحه به عنوان افتخار
سیلی و تازیانه و ضرب غلافِ تیغ
ای دل بگیر آتش و ای دیده خون ببار
آید صدای فاطمه از پشت در به گوش
تا صبح روز حشر مباد این صدا خموش...
جبرئیل و اسرافیل و میکائیل و عزرائیل با چندتا از ملائکه اومدن محضر پیغمبر فرمودند:یا رسول الله!اومدیم از علی وعده ی صبر بگیریم.پیامبر فرمود:چه صبری؟؟؟فرمودند:یا رسول الله به امیرالمومنین بگو بعد از شما حقش رو میگیرن...رسول الله فرمودن:علی جان حقت رو میگیرن چه می کنی؟امیرالمومنین فرمود:صبر میکنم.علی جان حقت رو غصب میکنن چه میکنی؟صبر میکنم .علی جان خانه نشینت میکنن چه می کنی؟ فرمود صبر میکنم.یاعلی آتش به در خانه ات میزنن چه میکنی ؟صبر میکنم.علی جان ریسمان به گردنت می اندازن چه می کنی؟ صبر میکنم.علی جان دو دستت رو میبندن چه می کنی؟صبر میکنم.یه وقت پیغمبر اکرم یه چیزی به امیرالمومنین فرمود،همینطور که نشسته بود با صورت به زمین خوردبیهوش شد،وقتی به هوش اومدپرسیدن یا رسول الله اینجا هم صبر کنم؟؟رسول الله فرمودن علی جان باید بگی صبر میکنم.رسول الله فرمودند:علی جان سیلی به صورت فاطمه میزنن،تازیانه به بدن زهرام میزنن...طولی نکشید بین در و دیوار صدای ناله ی فاطمه بلند شد...بابا یا رسول الله! پاشو ببین امت تو با دخترت فاطمه چه کردن...امّا یه ناله دیگه ام زد فاطمه:صدا زد فضّه کمکم کن، به خدا محسنم رو کشتن...امّا به اینجا بسنده نشد یه وقت دید ریسمان آوردن به گردن امیرالمومنین انداختن...چهل نفر سر یه طنابُ میکِشن کسی نیست.فاطمه رو کمک کنه اینجا فاطمه دست به دامن علی زد...علامهٔ مجلسی در کتاب بحارالانوارش مینویسد آنقدر با شمشیر و غلاف به بازوی فاطمه زدن ..همه میگن دست فاطمه رها شد اما علامه میگه نه! دامن علی پاره شد...دست فاطمه رها نشد...
↫