8.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 پیغمبری از جنس مردم
▪️ گوشهای از سجایای اخلاقی پیامبر أعظم (صلی الله علیه و آله)
#مرثیه_امام_حسن #مرثیه_امام_حسن_مجتبی
===========================
شروعِ روضهی او انتهایِ آن کوچهست
وَ قتلگاهِ حسن در فضایِ آن کوچهست
چه روضهها که نخواندهست در سکوتِ خودش
چرا که مرثیهی بی صدایِ آن کوچهست
نرفته خاطرهی تلخِ کوچه از ذهنش
هنوز شاهده بر روضههایِ آن کوچهست
همیشه خلوتِ خود را به گریه پر کرده
دو چشمِ خیسِ حسن از بلایِ آن کوچهست
شبیه صاعقه دستی به رویِ مادر خورد
که بغضِ او فقط از بی حیایِ آن کوچهست
به جز حسن که خودش دیده، ما نفهمیدم
که گوشوارهی مادر کجایِ آن کوچهست
به شکلِ خون، غمِ در سینهاش به لب آمد
نه سم، که قاتلِ او ماجرایِ آن کوچهست
میانِ بستر خود گفت: ای برادرِ من
تمامِ شامِ بلا از بنایِ آن کوچهست
🔸شاعر:
#محمد_حسن_بهرامی
=============================
#مرثیه_امام_حسن #مرثیه_امام_حسن_مجتبی
===========================
من عمریست در گیر و دار دلم
چنان موم در اختیار دلم
دلی که غم خویشتن را نداشت
هوای کسی جز حسن را نداشت
حسن عشق ما نه که عشق خداست
کسی که بفهمد حسن را کجاست؟!
حسن صبر در صورت آدم است
حسن حیدر و فاطمه باهم است
حسن موقع جنگ کرار بود
حسن بهر مولا علمدار بود
جمل، سر به سر را به اتش کشید
زن فتنه گر را به آتش کشید
برای همه خیرها داشت او
هوای سگ کوچه را داشت او
حسینی بمان و حسینی بمیر
ولی از حسن روزی ات را بگیر
چه ها دید تا اهل ایمان شدیم
حسن سوخت تا ما مسلمان شدیم
چو رفتیم در وادی مجتبی
دل ما شد آبادی مجتبی
نگو که بقیعش چه خلوت شده
ببین روضه هایش قیامت شده
تو ای زائر اربعین کربلا
تشکر کن از حضرت مجتبی
روی بام هستی علم ساخته
برای همه او حرم ساخته
ولی حیف با غصه درگیر شد
حسن از همان کودکی پیر شد
🔸شاعر:
#سید_پوریا_هاشمی
=============================
#مرثیه_امام_حسن #مرثیه_امام_حسن_مجتبی
===========================
باد مانده به علی سر بزند یا نزند
چه کند حلقه بر این در بزند یا نزند
تا نریزد درِ این خانه مردد شده دل
طرف بیت علی پر بزند یا نزند
میخ از دربِ توسل وسط در مانده
دست بر پهلوی مادر بزند یا نزند
حسن از کوچه چهل سال به خود می گوید
حرف ها را به برادر بزند یا نزند
دست بالا برود چونکه به روی مادر
روضه برپاشده دیگر بزند یا نزند
زهر تلخ است ولی با دل و جان می نوشی
جعده در ظرف تو شکّر بزند یا نزند
٢
مانده تقدیر که آیا بشود یا نشود
از سرِ تشت حسن پا بشود یا نشود
آنکه باید همه ی فاجعه را می داند
سر این زخم اگر وا بشود یا نشود
جا نشد در دلش و در وسط تشت چه سود
پاره های جگرش جا بشود یا نشود
کوچه ها علت پیری تو را می دانند
بر سر تشت قَدَت تا بشود یا نشود
مادری هستی و در نزد تو زهرا هم هست
مدفنِ گمشده پیدا بشود یا نشود
همه ی دغدغه ی شاعرت آخر این است
شعر با دست تو امضا بشود یا نشود
🔸شاعر:
#مهدی_رحیمی
=============================
#مرثیه_امام_حسن #مرثیه_امام_حسن_مجتبی
===========================
گفتم این اشک که مرهم بشود حیف نشد
مرهمِ آتشِ قلبم بشود حیف نشد
سالها بود دعایم قسمم آرزویم
زودتر سهمِ لبم سَم بشود حیف نشد
که مغیره نرود بر روی منبر پیشم
طعنهها نیز کمی کم بشود حیف نشد
مادرم گفت نگو ، هیچ نگفتم به کسی
زینب ای کاش که مَحرم بشود....حیف نشد
فدک و کوچهی امن و درِ بی آتش و دود
گفتم این سه ، همه با هم بشود حیف نشد
رفته بودیم به مسجد که مگر مادرمان
یک نفس راحت از این غم بشود حیف نشد
وقت برگشت از آن کوچه به او میگفتم
که خوشی قسمتِ ما هم بشود حیف نشد
هرچه کردم به کناری بروند و برویم
راهی از کوچه فراهم بشود حیف نشد
خواستم چادرِ مادر نخورَد خاک که خورد
ذرهای شرم مجسم بشود حیف نشد
خواستم نشکند آنروز غرورم که شکست
جایِ او قامت من خم بشود حیف نشد
کوچهاش سنگ و دلش سنگ و دو دستش سنگین
خواستم ضربتِ او کم بشود حیف نشد
ایستادم به روی پنجهی پا تا رویم
مانعِ سیلیِ محکم بشود حیف نشد
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
=============================
#مرثیه_امام_حسن #مرثیه_امام_حسن_مجتبی
===========================
خون جگر داد زد غریبی من را
زهر بهانه ست کوچه کشت حسن را
وای از آن مسجد و مرور بلایا
بر سر منبر مغیره بود خدایا
سبِّ علی میکنند و فکر بهشتند
نامه بیعت به عمرو عاص نوشتند
کشت مرا داغ کوثری که شکسته
خاطره ی بغض مادری که شکسته
حق بده هرروز زارزار کنم من
خاطره ی کوچه را چکار کنم من؟
آی کسی که سوال میکنی از من
تا به کنون دیده ای کتک بخورد زن؟!
پیش روی مادری که نور کهن داشت
یک نفر آمد جلو که دست بزن داشت
غصه همین بس بوَد که شانه به شانه
دست به دیوار آمدیم به خانه
دست پلیدی به ظرف کوثر من خورد
بشکند آن دست که به مادر من خورد
داغ زدند عاقبت دل پر او را
با لگد انداختند چادر او را
آنکه به کوچه شکست شیشه و بارش
یک پسر هفت ساله بود کنارش
کشت مرا آه سینه سوز حسینم
روزی کسی نیست مثل روز حسینم
گرچه جگر بین طشت و حال خراب است
کی سر من درمیان بزم شراب است
گرچه به تابوت تیر اینهمه خورده
پیرهنم را کسی بزور نبرده
آی ابالفضل پیش زینبمان باش
دختر حیدر کجا اراذل و اوباش؟!
کاش که شمشیر بر تنم بنشیند
خواهر من را کسی اسیر نبیند
🔸شاعر:
#سید_پوریا_هاشمی
=============================
#مرثیه_امام_حسن #مرثیه_امام_حسن_مجتبی
===========================
ای کاش بگیرند دو چشمِ پسرش را
تا در دلِ این طشت نبیند جگرش را
بدجور غریبانه نفَس میزند آقا
آتش زده با غربت خود دور و برش را
خوب است که آغوش حسین است کنارش
تا که نزد هِی به زمین بال و پرش را
نه اُمِبنین نه که ابالفضل توان داشت
عباس گرفته است کنارش کمرش را
تا خواهرش اینجا نرسیده است بگویید
بر طشت نریزد جگرِ شعلهورش را
از زهر نبود اینهمه خونابه که آمد
آن کوچه نشان داد خدایا اثرش را
صد شُکر سرش بر روی دامان حسین است
تا بر روی حجره نکشد باز سرش را
افسوس حسن نیست به گودالِ حسینش
تا شمر نگیرد روی آن سر تبرش را
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
=============================
#مرثیه_امام_حسن #مرثیه_امام_حسن_مجتبی
===========================
به هجران و به هر تأخیر در دیدار حساسند
پسرها روی مادرهای خود بسیار حساسند
نباید هیچ چشم ناروایی دورشان باشد
به نامحرم، به حتی خندهٔ أغیار حساسند
تب ناموس دارند و رگ غیرت به تن دارند
به فتنه هایِ بین کوچه و بازار حساسند
امان از لحظه ای که چادر مادر شود خاکی
به ضرب تازیانه، حملهٔ مسمار حساسند
به آتش، بغض، درب سوخته، بر طعنه و توهین
به هر چیزی که مادر را دهد آزار حساسند
به پهلوی لگد خورده، به بازوی ورم کرده
به چشمانش که از سیلی ببیند تار حساسند
به آن لحظه که برمیخیزد از بستر! به وقتی که-
-عصای دست مادر میشود دیوار حساسند
از آنکس که جسارت کرده بیزار و غضبناکند
به حالِ زارِ مادر بینهایت بار حساسند
تمام آنچه را گفتم امام مجتبی(ع) دیده ست
پسرها وقت غم-دیدن به هر اقرار حساسند
جوان بود و محاسن شد سفید از آن غم پنهان
از اینجا میشود فهمید بر اسرار حساسند
مغیره(لع) خوب میدانست احوالِ پسرها را
که روی اشک های مادرِ بیمار حساسند!
🔸شاعر:
#مرضیه_عاطفی
=============================
#مرثیه_امام_حسن #مرثیه_امام_حسن_مجتبی
===========================
هر کس که دید از او کرمش را مرید شد
هر کس مرید او شده بی شک سعید شد
یا محسن به حق حسن گفتم و سپس
دیدم تمام معصیتم ناپدید شد
غربت ببین که هیچ کسی یاورش نبود
از همسرش هم آخر سر ناامید شد
ای کاش ذات جعده شببه رباب بود
اما ز کینه توزی اش این زن پلید شد
قربان آن غریب که در سن کودکی
یک صحنه دید و یک شبه مویش سپید شد
زهرا که رفت ، هیچ کلامى بیان نکرد
رنج سکوت برغم هجران مزید شد
هر چند خورده زهر به ظاهر ولی حسن
وقتی که دید ضربهی سیلی شهید شد
چوبی که تیر گشت و به تابوت اون نشست
تغییر کرد و چوب به دست یزید شد
تقصیر نعل شد که شناسایی بدن
دیگر برای زینب کبری بعید شد
دردا که تازه بعد جسارت اسارت است
اینطور شد مصائب خواهر شدید شد
🔸شاعر:
#عرفان_ابوالحسنی
=============================
#مرثیه_امام_حسن #مرثیه_امام_حسن_مجتبی
===========================
هوای خاک مزارت چقدر پر دارد
حریم قبر تو از آسمان خبر دارد
که فرق قبر تو با هر امام در این است
همیشه زائر خاکی و خونجگر دارد
میان خانه تو اصلا کریم تر هستی
بدیهی است گدای تو بیشتر دارد
محل زندگی ات از فقیر لبریز است
مگر ورودی این خانه چند در دارد
بیا و جیب مرا هم تصدقی پر کن
شنیده ام که دودست کریم زر دارد
خدا نیاورد آن لحظه را زبانم لال
که سنگ قبر تو مولا شکاف بر دارد
دلت گرفته ز دست کسی که نامرد است
کسی که نقشه ی شومی میان سر دارد
🔸شاعر:
#علی_کاوند
=============================
#مرثیه_امام_حسن #مرثیه_امام_حسن_مجتبی
===========================
ماجرای کوچه چشمان ترم را زخم کرد
آه از دردی که قلب مضطرم را زخم کرد
آتش این زهر آبی روی آتش بوده است
آتشی دیگر دل شعله ورم را زخم کرد
روضهخوانی میکنم هرروزوشب درخلوتم
روضهی سنگین مادر حنجرم را زخم کرد
این مصیبتنامه را جز من نمیداند کسی
دست نامردی رسید و باورم را زخم کرد
حوریه حتی نسیمی بر رخش دارد ضرر
باد گلبرگ گل پیغمبرم را زخم کرد
سالها گریان داغ ضربت یک سیلی ام
ضربهای محکم که رویمادرم را زخم کرد
با شتاب و ناگهانی رد شد از روی سرم
این مصیبت بود از پا تا سرم را زخم کرد
آنقدر گفتم به جای مادرم من را بزن
این تقلا کردنم بال و پرم را زخم کرد
عرش هم آنروز از غصه تلاطم کرده بود
مادرم درکوچه راه خانه را گم کرده بود
🔸شاعر:
#محمد_حسن_بیات_لو
=============================
#مرثیه_امام_حسن #مرثیه_امام_حسن_مجتبی
===========================
از بس که زخمهای دلم بی شماره بود
هفت آسمان زچشم ترم پرستاره بود
بیگانه جای خود که مرا آشنا شکست
آیینه ام که همسفرم سنگ خاره بود
تشت از حرارت جگرم داد می کشید
از بس که داغ بر جگر پاره پاره بود
«زهری که می شکافت دل سنگ خاره را »
با من چه کرد که نفسم در شماره بود
خون دهان مجال سخن را زمن گرفت
در بسترم وصیت من با اشاره بود
خاموش بودم از غم غیرت تمام عمر
این راز سر به مهر گریبان پاره بود
درگوش مانده آه پس از سال ها هنوز
آهی که از شکستن یک گوشواره بود
قدم نمی رسید تا سپر مادرم شوم
بر خاستن به پنجه پا کاش چاره بود
دیدم به چشم خویش که مادر دگر ندید
مویم سپید شد اگر از آن نظاره بود
من که نخفته بودم از این غم تمام عمر
تابوت پیش چشم ترم گاهواره بود
قسمت نبود در دل تابوت خفتنم
تشییع تیر روضه این سوگواره بود
تشییع من دومرتبه بود و ولی حسین ...
تشییع جسم پر پر او چند باره بود
بس که ستور از تن او رفت و باز گشت
چون رشته های زلف تنش پاره پاره بود
🔸شاعر:
#موسی_علیمرادی
=============================