─═༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═─
#رباعی
#فاطمیه
#حضرت_زهرا_علیها_سلام
𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═══┅─
از فاطمـــه گفتــم دل آیینــه شکـست
گَرد غـــم او بــر رُخ مهتـــاب نشـست
راه نفســــم گــرفت وقتــــی گفتنــــد
در کوچه، غلاف آهنین خورد به دست
✍
اذن نگاه خواهم
گفتم شبی به مهدی مولای من نگاهی
گفتا نظر نباشد زیرا که پر گناهی
گفتم عزیز زهرا اذن نگاه خواهم
گفتاکه من ز چشمت ترک گناه خواهم
گفتم فدای نامت مولا به داد ما رس
گفتا همیشه یارم بر بینوا و بی کس
گفتم که دست خالی من آمدم پشیمان
گفتا که توبه باشد راه گریز و درمان
گفتم چرا نهانی مولای من کجایی
گفتا که با دعایت قفل فرج گشایی
گفتم به انتظاریم داد از غم جدایی
گفتا صبور باشید آیم برای یاری
گفتم که ما شما را تنها نمی گذاریم
ما (بیقرار) و خسته مولا به انتظاریم
بیقرار اصفهانی
یا علی مدد
#امام_زمان_عج_مناجات_فاطمی
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
عصر هر جمعهی دلگیر، تو را میخواند
دم به دم کوچهی تقدیر تو را میخواند
مادری چشم به راه است بیایی از راه
کنج خانه پدری پیر تو را میخواند
ندبهها اشک شد و از تو نیامد خبری
قطرهی اشکِ سرازیر تو را میخواند
عالمی منتظر جلوهی مولایی توست
هر نفس قبضهی شمشیر تو را میخواند
ننگ بر ما چو ببندیم به غیر از تو امید
صبح و شب عرصهی تدبیر تو را میخواند
یازده قرن گذشت از غم تنهایی تو
دل واماندهی ما دیر تو را میخواند
مادری پشتِ در خانه صدایت میکرد
مادری خسته، زمینگیر، تو را میخواند
دارد از حنجرهای خشک صدا میآید
دختری در غل و زنجیر تو را میخواند
از همان ساعت سه، ساعت سر، ساعت حزن
عصر هر جمعهی دلگیر تو را میخواند
✍ #وحید_محمدی
4_5771800695606876523.mp3
26.56M
#مناجات_امام_زمان_عج
#دشتی
هرگزم نقش تو، از لوح دل و جان نرود
هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
آنچنان مهر تو اندر دل و جان، جای گرفت
که اگر سر برود، از دل و از جان نرود
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه عقل ماند و نه هوشم
حکایتی ز دهانت به گوش جان آمد
دگر نصیحت مردم، حکایت است به گوشم
مگر تو روی بپوشی و فتنه باز نشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
که گر ز پای درآیم به در برند به دوشم
بیا به صلح من امروز و در کنار من امشب
که دیده خواب نکرده است از انتظار تو دوشم
مرا به هیچ بدادی و من هنوز برآنم
که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
مرا بگوی که سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن چو پند، می ننیوشم
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم
...........
آنکس که تو را شناخت، جان را چه کند
فرزند و عیال و خاندان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانهی تو، هر دو جهان را چه کند
یا صاحب الزمان...
Fatemie 45 Roz 1403 Hoseini [Mohjat_Net] (3).mp3
3.26M
#حضرت_زهرا
#فاطمیه
#سید_مهدی_حسینی🎤
ماهم قرار بود بمونی همراهم
بمون که من اول راهم
بمون بزرگ کنیم بچه هامونو با هم
برای من نفس بکش
به جای تو میمیرم به جای من نفس بکش
از نفس افتاده مجتبای من نفس بکش
مادر مظلوم بچه های من نفس بکش
لا به لای نفسم لخته ی خون میبینم
از همان روز که بر سینه ام آزار رسید
شعله ای حلقه زد و چادر من را سوزاند
ناله ای تا که زدم خنده ی انظار رسید
****
زوده علی و التماس بیهوده
هنوز حیاط خونمون دوده
خیال میکردم حال و روزت رو به بهبوده
به جون من نفس بکش
فاطمه ی پوست و استخون من نفس بکش
کجا داری میری تو بدون من نفس بکش
داغ تو پیرم کرده جوون من نفس بکش
جان علی زهرا زهرا زهرا
****
درده علی بمیره دست و پات سرده
آخه برا چی صورتت زرده
گفتن علی بیا که فاطمه تموم کرده
تو رو خدا نفس بکش
پارچه سفید کشیدی رو سرت چرا نفس بکش
با صورت افتادم توی کوچه ها نفس بکش
نرو که تنهاتر میشه مرتضی نفس بکش
جان علی زهرا زهرا زهرا
.
#مناجات_با_خدا
بدم؛ مرا به پیمبر ببخش یا الله!
به اشک دیدهی حیدر، ببخش یا الله!
تمام دار و ندارم محبت زهراست
مرا به سورهی کوثر، ببخش یا الله!
به اشک چشم حسین و حسن قبولم کن
مرا به این دو برادر، ببخش یا الله!
به درگه تو گناه مکرر آوردم
مرا به عفو مکرّر ببخش یا الله!
ببر به کرب و بلا زائر حسینم کن
به آن ضریح مطهر، ببخش یا الله!
به دستهای علمدار کربلا سوگند
به حرمت علی اکبر، ببخش یا الله!
به بانگ العطش نازدانههای حسین
به خون حنجر اصغر، ببخش یا الله!
به سیدالشهدا و به خون حنجر او
که شد بریده ز خنجر، ببخش یا الله!
به لحظهای که سر نیزه گشت با زینب،
سر حسین برابر، ببخش یا الله !
به خون میثم تمّار، جرم "میثم" را
به روی او تو نیاور؛ ببـخش یا الله!
✍ #غلامرضا_سازگار
.
#زمینه_احساسی
#فاطمیه ۱۴۰۳
نوکری توئه میراثم
گذشتی از همه چی واسم
هزار دفعه برات میمیرم
فکر نکنی نمک نشناسم
کشته مردتم
فدایی داریا
میدونم بدم
به روم نیاریا
روز محشرم
تنهام نزاریا
کاش بشم یه روزی خاک پات مادر
عاقبت بخیر شم از دعات مادر
بچه هام فدای بچه هات مادر
یا فاطمه
حبیبه ء علی
#امیرحسین_الفت ✍
#زمینه_حضرت_زهرا
#مناجات_مهدوی_فاطمی
#بستر
#لحظات_آخر
#گریز_به_گودال
یارب امان بده که دگر شیعه مضطر است
عمریست از نبود امامش مکدّر است
از لحظه ای که حضرت مهدی شده طرید
دنیا به کام مردم پست و ستمگر است
هر شنبه تا به جمعه رسد زجر می کشیم
بعد از غروب جمعه،به هر سینه آذر است
دیگر نمانده در دل ما صبر و طاقتی
یارب کدام جمعه ظهورش مقدّر است
دیگر بگو که نیست نیازی به آفتاب
با ماه روی خود به جهان، نورگستر است
یارب بس است دربه دری ِامام ما
تا کی غریب و خائف و بی یار ویاور است
او وارث تمامی غم های مرتضاست
یک عمر دیده، دشمن او روی منبر است
برچین بساط ظلم و جفا را به حرمت ِ
زهرای داغدیده که در بین بستر است
آمد دم شهادت و مهدیست خون جگر
در سینه ی شکسته او داغ مادر است
در بستر است حوریه ای که به نور او
عرش خدا و جنّت اعلیٰ، منوّر است
در بستر است قوّت بازوی مرتضی
نام نکوی او رجز شیر خیبر است
در بستر است فاطمه سرّ تمام خَلق
مصداق قدر و آیه ی تطهیر و کوثر است
در بستر است عالمه ی بی معلّمه
آن بانویی که حجّت آل پیمبر است
دارد میان بستر خود درد می کشد
اما به فکر درد غریبی ِ حیدر است
از داغ روی داغ شده چون شَـبَح ولی
تنها به فکر سینه ی پُرداغ همسر است
حیدر کنار بستر او ناله می زند
عمر ِ بهار زندگی اش رو به آخر است
یک گوشه ی نگاه علی سمت فاطمه
گوشه نگاه دیگر او سمت آن در است
با یک نگاه بر قد و بالای فاطمه
گوید به ناله؛ آه ، گل من چه پرپر است
چیزی نمانده است از او غیر استخوان
یارم چقدر خسته و رنجور و لاغر است
گاهی شده ست ذکر لبش فاطمه و گاه
لعن مغیره، قنفذ و ثانی کافر است
حالا که رو به قبله شده قبله ی علی
در قلب خون فاطمه یک درد دیگر است
گوید: علی به فکر حسینم زمان مرگ
بنگر به یاد کربوبلا دیده ام تر است
من در میان بستر خود سر گذاشتم
اما حسین من به روی خاک، بی سر است
زخمی شده ست گردن آسیب دیده ام
اما به روی حنجر او ردّ خنجر است
در زیر دست و پای عدو رفته ام درست
در زیر نعل تازه گلم پاره پیکر است
#امام_زمان
#فاطمیه
.
.
#امام_زمان
#مناجات_مهدوی_فاطمی
#قبر
دوباره درد ِهجرت، بر لب جوهر نشسته
و اشک نوکرت بر صفحه ی دفتر نشسته
ببین که نوکرت عمریست با دستان خالی
سر ِ راه وصالت، با دو چشم تر نشسته
برای مردن هر شیعه ای این جمله کافیست
امامش بین صحرا بی کس و یاور نشسته
تو آن شاه غریبی که هزار و چندسال است
به امّید فراهم گشتن لشکر نشسته
بیا که حسرت ما شد حکومت کردن تو
چرا جای تو دشمن روی هر منبر نشسته
شبیه قبر تاریک است دنیا بی حضورت
که در آن دل به دنبال مه و اختر نشسته
دوباره روضه ی مادر، دلم در زیر خیمه
به امّید شفاعت در صف محشر نشسته
ظهورت را همیشه خواستم وقتی که اشکم
کنار قبرهای آل پیغمبر نشسته
بیا بنگر کنار قبر مادر نیمه شبها
که با قدّ کمانی، فاتح خیبر نشسته
شده شرح غم ِسی سال ِ حیدر اینکه هرشب
کنار قبر کوثر، ساقی کوثر نشسته
پس از غسل تن مجروح، حق دارد علی که
کنار قبر جانش با دل مضطر نشسته
دوباره روضه خواند وگفت زهرا پیش قبرت
ببین با استخوانی در گلو، حیدر نشسته
همیشه روبه رویم بین دیوار و دری تو
چرا که خون تو بر روی میخ در نشسته
زمان غسل تو فهمیده ام که ردّ پای
چهل تا بی حیا بر روی بال و پر نشسته
چه دیدم، آه ؛ هنگام وداعت بین این قبر
به روی حور، دست ثانی کافر نشسته
به نوبت دیده ام، گاهی مغیره، گاه قنفذ
اگر اشکم میان کوچه و معبر نشسته
قرار بعدی ما کربلا و پیش گودال
ببینی زینبت پیش تنی بی سر نشسته
به جای تو زند بوسه به رگهای بریده
به روی حنجری که از قفا خنجر نشسته
سکینه، اربعین گوید کنار قبر سقا
عمو بعد تو صدها زخم بر پیکر نشسته
چه قبر کوچکی داری، یکی گفته: سکینه
کنار پیکر عباس یا اصغر نشسته؟
✍.