🔴میدونستید دانشمند شهید محسن فخری زاده ، کربلا نرفته بود؟!
▪️ ایشون خیلی دوست داشتن کربلا برن، ولی بخاطر محدودیتهای امنیتی که داشت نمیتونست از کشور خارج بشه و کربلا و مکه نرفته بود.
▪️ یک بار به حاج قاسم گفته بود امکانش هست، اینقدر تو عراق نفوذ داری، من تا حالا حرم امام حسین (علیه السلام) نرفتم یه بار برم و بیام..
▪️حاج قاسم بهش گفته بود : محال نیست ، اما من موافق نیستم. چون اگر من شهيد بشم جایگزین دارم، ولی تو معادل نداری، هیچ کسی نیست که جاتو پر کنه !!!!!
✍(روایت حاج حسین کاجی از شهید گرانقدر فخری زاده)
قسمت_اول #روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
به نفس حاجمهدی رسولی •✾•
یاری ز که جوید دل من یار ندارد
یک محرم و یک راز نگهدار ندارد
باید سر و کارش طرف چاه بیفتد
یوسف که در این شهر خریدار ندارد
از گریه ی پنهان علی در دل شبها
پیداست که دل دارد و دلدار ندارد
با فضه بگویید بیاید که در این باغ
نیلوفر بیمار، پرستار ندارد
بر حاشیه ی برگ شقایق بنویسید
گل تاب فشار در و دیوار ندارد
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
در و دیوار با او گریه میکرد
چرا باید علی تنها بماند
نگاهی گرم سوی کودکانش
نگاه دیگری با هم زبانش
علی را بیشتر شرمنده میکرد
همین لبخندهای نیمه جانش
علی رو حلال کن واسه زخم بازوت
علی رو حلال کن واسه درد پهلوت
علی رو حلال کن واسه دست بسته اش
نتونست که برداره اون در رو از روت
*لحظه های سختیه.. خانم صدا زد.. اسما! جانم خانم ..فضه! جانمخانم ..لحظه های سخت منه..خانم چیکار کنیم؟ ببینم بچه ها رو میتونید از خونه ببرید؟ زینب وکلثوم رو فضه از خونه برد..حسن و حسینم خانم فرستاد مسجد.این لحظه های آخر امیر المومنین اومد خونه تو این لحظات سخت با علی حرف میزنه.یا علی ! قربونت برم..پسرعمو چرا اینجور میکنی ..نرو ..تو بستر بمون ولی نرو ..سایه ات رو از رو سر ما نگیر خانم تمام دلخوشی من نگاه توعه..خیلی وقت به من خوب نگاه نمیکنی خیلی وقته توحسرت دیدن خنده ات موندم خانم!میشه نری..امیر المومنین گریه میکنه. با دست زخمیش اشک صورت علی رو پاک کردشونه های امیر المومنین از شدت گریه میلرزید.بی صدا گریه میکرد
یاعلی قربونت برمحواست با منه احساس میکنم روحم با اندوه آکنده است.کوه نه میلرزه نه گریه میکنه قهرمانم گریه نکن.زهرا دورت بگرده مهربونم.
آغلاما دا منه گلسین قادان آغلامادا
ای منی آغلادان آغلامادا
قرار این بود که عمری قرار هم باشیم
که بیقرار هم و غمگسار هم باشیم
اگر زمین و زمان هم به هم بریزد باز
من و تو تا به ابد در مدار هم باشیم
نگفتی ام ز چه خون گریه میکند دیوار
مگر قرار نشد رازدار هم باشیم
نگفتی ام ز چه رو، رو گرفته ای از من
مگر چه شد که چنین شرمسار هم باشیم
هی گفتم از دردات، هی گفتی چیزی نیست
گفتی اگه گاهی میفته چیزی نیست
تو دست به دیواری، گفتی یکم خسته ام
نصفه قنوت تو، گفتی یکم دستم
چشم پر آبِ تو نقش بر آبم کرد
تابوت تو اومد خونه خرابم کرد
دنیا عجب خاکی روی سرم ریخته
هم موی زینب هم خونه ام به هم ریخته
طفلی حسن هر شب تو خواب عزاداره
هی میگه دیوار و هی میگه گوشواره
نشد تو کوچه دستشو بگیرم
شدت ضربه اشو بگیرم
سینه سپر کردی خیلی محک خوردی
خانم سر من تو خیلی کتک خوردی
زینب با دلشوره هی روتو میبوسه
شونه که میفته بازوتو میبوسه
وقتی همه خوابن فضه با دلشوره
خونِ رو دیوارو با گریه میشوره
گفت پسرعموبلند شو برو مسجد وقته نمازه.آقا رو فرستاد مسجد.یه خانم موند واسما و فضه.. فضه!یه کم آب آمادهکن..نه بچهها خونه ان نه مردی توخونه است خانمها با همن..میخواست معجرش رو برداره دست افتاد. اسما اومد جلو گفت خانم اسما بمیره شما چرا معجر و باز کردی..معجر و باز کردن همان نمایان شدن کبودی صورت همان..اسما گفت دستش بکشنه. اسما گفت خانوم چرا خودتون رو به زحمت میندازین ؟بی بی فرمود: اسما کار واجب دارم امشب تو این خونه خیلی خبراست..کار برا علی بمونه سخت میشه ..فضه گفت خانم آب آماده است فرمود: اسما کمکم کن..هرچقدر با دستمال کشید خون سینه بند نمیومد..من این خونا رو نشورم شب برا علی خیلی سخت میشه ..شب علی رو خونه خراب میکنه..با دست شکسته خونا رو شست. آرام و با زحمت غسل کرد ..صدا زد اسما تازه پیراهن که پسر عمومخریده رو بیار.پیراهنو آوردن اسما اندازه ام بود میبینی الان چقدر برام بزرگه*
.
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها به نفس حاج مهدی رسولی •✾•
*پیراهن و از سر پوشوندن دست رد شد اما به دست دیگه که رسیدن هر چقدر کشیدن پیراهن رد نشد.دوباره معجر رو بست و محکم گره زد صدا زد اسما جای من و بکش وسط اتاق.دیوار کاهگلی رو دیدین دست بهش بندازدید جای دست میمونه مخصوصا اگه یکی با زحمت بخواد بلند شه..گوشه ی حجره بستر خانم رو پهن کرده بودن..هم بتونه بایسته هم اینکه موقع بلند شدن دست به دیوار بگیره جای دستان و انگشتان مبارک خانم روی دیوار مونده بود. آخه مولا از فردا میومد میدید بچه ها جای دستان مادر و میبوسن.زینب لبهاش رو میگذاشت جای دست مادر میگفت موهای من و شونه کن*
حسین!
من بی وضو موی تو را شانه نکردم
حالا به دنبال سرت باید بگردم
*بستر و آوردن وسط اتاق ..خانم پاهارو آرام دراز کرد رو به قبله صدا زد اسما برید بیرون درم ببندید. بعد ساعتی من و صدا کنید اگه جواب دادم که هیچ. اگه جواب ندادم بفرستید دنبال پسرعموم بیاد.اسما میگه پشت در منتطر بودیم. ساعتی گذشت آرام در زدم جواب نیومد.اسما میگه شروع کردم صدا زدم خانم ! جواب نیومد. گفت بذار اینجور بگم به این اسم حساسه صدا زدم مادر حسین جواب نیومد.دیدم اسم حسین اومد جواب نیومد گفتم کار تموم شده .در و باز کردم دیدم صورت کبودش روگذاشته رو زمین جان از بدن خارج شده..گریه میکردم دیدم در باز شد حسن و حسین اومدن اشک چشمم و پاک کردم. اسما میگه دیدم از آستانه در سر میکشن داخل و نگاه میکنن .دیدن مادر تو جاش نیست. صدا زدن اسما مادرمون کجاست؟گفتم آقا زاده هامادرتونخوابیده..همینگفتمخوابیده دیدم حسین رفت جلو گفت اسما مادرمون این ساعت نمیخوابید. دیدم حسن میخواد بره داخل گفتم وایستا بیاین بغلم مادرتون از دنیا رفت. این وگفتم دیدم حسن دوید اون چند روزه بعد کوچه مادر نذاشته بود صورتش رو ببینه. دوید اول معجر و زد کنار گفت بشنکه دستش..ابی عبدالله یه کم ایستاد قربون ادبش تا امام مجتبی صورت و دید اول دستش روگذاشت رو سینه اش یا أخا!تسلیت عرض میکنم ..دید امام مجتبی صورت به صورت مادر گذاشته ادب کرد رو دو زانو نشست عبا رو کنار زد صورت کف پاهای مادر گذاشت.یومّا کلمینی..با من حرف بزن.قدمها تو میبوسم کربلا زود بیای..اسما میگه با زحمت بچه ها رو از مادر جدا کردم.گفتم حسن جان دست حسین رو بگیر برید بگید باباتون بیاد. دست حسین و گرفت امام حسین سر گذاشته رو شونه ی امام حسن میرن مسجد.اینو من میگم رفتن رفتن یه دفعه دید امام حسن نشست رو زمین.حسنت بمیره..امام حسین دست انداخت گردن امامحسن چی شده؟ دید امامحسن مشت به زمین میزنه..الهی بشکنه دست مغیره.
از رو زمین بلند شد خودشون رو رسوندن مسجد صدای گریه اشون بلند شد مردم توو مسجد اومدن بیرون..یکی دید حسن گریه میکنه حسینگریه میکنه بچه ها چی شده ؟ یاد پیغمبر افتادین چرا گریه می کنید؟ چشمشون افتاد به امیر المومنین گفتن بابا..مولا فهمید چه خبره..دوید دیدن میدوه هی زمین میخوره.خونه خراب شدم.هی میگفت حالا کیه که حال منو بپرسه دوان دوان اومد تو حجره*
این اولین باره میلرزه دست و پام
این اولین باره که مرگمو میخوام
این اولین باره که بغضه تو صدام
*رسید کنار بستر خانم سرش رو بغل گرفت صدا زد فاطمه!خانم! جوابی نیومد. گفت تا حالا نشده بود صدات کنم جوابمو ندی.من علیم*
این آخرین باره میبینی حسنو
این آخرین باره یه حرفی بزنو
باور بکنم یا نکنم عزم سفر کردی
باور بکنم یا نکنم محاله برگردی
باور بکنی یا نکنی من بی تو میمیرم
باور بکنی یا نکنی همینه تقدیرم
صنوبریِ خمیده خدانگهدارت
خوشی ز عمر ندیده خدانگهدارت
اما زهرا!
قرار بعدی ما کربلا زمان غروب
کنار رأس بریده خدانگهدارت
.
[WWW.SARALLAH-ZN.IR]ma02092603.mp3
45.59M
↻
اشک آغاز جنون است، تماشا سخت است
دیدن بغض علی در غم زهرا سخت است
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
.
#روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها به نفس حاج مهدی رسولی •✾•
مادرم رفت و آه بعد از او
کار من غیر آه و شیون نیست
گر مرا تاب گفتنی باشد
در شما طاقت شنیدن نیست
چشمهای حسن به در مبهوت
چشمهای حسین بر تابوت
دامن خواهرم پر از یاقوت
و مرا جز گهر به دامن نیست
سایه اش تا که بر سر من بود
صد گلستان برابر من بود
گل اگر بود، مادر من بود
چون که او نیست گل به گلشن نیست
همه شب فکر و ذکر ما مادر
شاهد آتش دل ما، در
قصه ای مثل قصه ی مادر
همه ی آفرینش اصلا نیست
بی رخش جلوه مِهر دارد؟ نه
ماه و انجُم سپهر دارد؟ نه
سر نگیرد بنفشه از زانو
و زبانی به کام سوسن نیست
بر سر تربتش چو پروانه
هیچ یک را ز شعله پروا، نه
صبح مان تیره ز آنکه بی رویش
هیچ تکلیف روز روشن نیست
پدرم را که شد ز حق محروم
و کسی مثل او نشد مظلوم
سر غصه به چاه گفتن هست
پای رفتن به کوی و برزن نیست
گوزومده قطره قطره موجدن دریانی گیزلدی
اُرَحدَن باشلانن بیر سهملی طوفانی گیزلدی
او گونن که یخیلدی دلبریم
منده یخیلمشیدم
*این روزا گریه گریه ی غربته، امّ اَیمَن میگه من اومدم پشت در بنا به عادت همیشگیم، پشت در، در زدم، جواب نیامد، از پشت در صدا زدم.. یاالله صابخونه اجازه هست بیام داخل؟ یهو دیدم از تو خونه صدا بلند شد، امّ ایمن بیا داخل، اون خانمی که به احترام او همه باید پشت این در می ایستادن، دقُّ الباب میکردن اجازه میگرفتن، اُمِّ اَیمَن از این خونه رفته. این حرف منه، اُمِّ اَیمَن اونایی که باید ادب میکردن اجازه میگرفتن، نگرفتن...*
سیخلیدیم اوده یاندیم
دیلدکی عنوانی گیزلدیم
وفالی همسریم اوز دردنی منن نهان اتدی
آلشتیم منده اما آتش سوزانی گیزلدی
* امام صادق فرمود: خدا رحمت کنه اونی که برا مادرم بلند بلند گریه کنه، برا مادر آروم گریه نکنید، بلند داد بزنید، امشب اما بیاین با فاطمه گریه کنیم، برا فاطمه گریه نکنیم، بیاین با فاطمه گریه کنیم، برای کی گریه کنیم؟ بیاین با فاطمه برا علی گریه کنیم..انگار از تو دل چاه داره صداش میزنه، نمیدونم تا حالا تو چاه خم شدی؟ اگه میتونی خم شو تو چاه، بعد این دَلو رو بیار بالا، نگاه به این آب بکن، بگو من تا حالا تو رو میدیدم یاد امام حسین میفتادم، یاد عطش حسین میفتادم، اما این فاطمیه بعلاوه ی اون یاد این دارم میفتم مولام شبا به تو چی میگفت، علی به تو چی میگفت شبا؟
ای وای
پشت درو، میخ درو، سینه ی زهرای من
.
1_8307059892 (1)(1).mp3
32.12M
.
خورشید در تابوت تو غروب کرد و ملائکه به عشق دیدار تو به سجده در افتادند عروج خونینت را خدا خود به نظاره نشست تازخم هایت را خود مرهمی نهد و چشمه کوثرش را با تو به طهارت رساند…
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
.
#روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها به نفس حاج محمد رضا طاهری •✾•
ای داد بیداد، چشماشو باز کرد، از پشت در نیم سوخته به سختی خودشو خلاص کرد، عالم اگه مثالش رو داره رو کنه، در مقاومت، در یاری رسوندنِ به ولیّ خدا، نداریم تو عالم، کسی که هم پهلوش شکسته شده، هم سینه مجروحه، از همه مهمتر اگه الان همسرت خیلی معمولی وضع حمل کنه، میگن باید یه هفته تو جا بخوابه، کار سنگین انجام نده، کسی که بین در و دیوار بچه اش رو کشتن، اما تا چشمشو باز کرد هیچکدومو نگفت، نه گفت پهلو، نه سینه، نه بچه ام، گفت: علی کجاست؟ گفتن خانم دارن تو کوچه میبرنش، دوان دوان اومد دید عمامه رو دور گردن مولا، اومد دستشو حائل کرد، کمربند امیرالمؤمنین رو گرفت، خود اینجا هزار تا روضه است، امام صادق فرمود: سبب شهادت مادرمون همین جا بود، غلاف تیغی که نانجیب هی میزد به بازوی فاطمه، بخوان دستو جدا کنن، اینجا هم از حال رفت، "فَغُشِیَ عَلَیها"، اما تا چشمشو باز کرد دوباره آدرس دادن گفتن مولا رو بردن مسجد. اومد نگاه کرد دید نانجیب شمشیر رو سر علی گرفته، میگه بیعت میکنی یا بگم سر از بدنت جدا کنن؟ بی بی این منظره رو دید دیگه بیتاب شد، فرمود: یا شمشیر رو بردارید یا الان کنار قبر بابام میرم نفرین تون میکنم؟ سلمان میگه زود مولا منو صدا زد، فرمود: زود برو به فاطمه بگو دست نگه داره، اگه نفرین کنه الان مدینه زیر و رو میشه. سلمان میگه والله دیدم هنوز بی بی نفرین نکرده چهار ستون مسجد از جا بلند شد. جلو اومدم بی بی جان دست نگه دار، فرمود: کنار برو مگه نمیبینی شمشیر رو سرِ علی گرفتن؟ بی بی جان یه شمشیر رو سر علی دیدی اینگونه بیتاب شدی، آخه دخترت چی کشید؟ وقتی اومد بالا تل زینبیه، نگاه کرد شمشیردار با شمشیر، نیزه دار با نیزه، حسیــــن....
.
1403082105.mp3
11.63M
↻
حضرت زهرا(س) بانويي است كه تاريخ خلقت جهان هنوز چنين شخصيتي را به خود نديده است. او كسي است كه واسطة خلقت عالم و آدم و تمامي موجودات است.
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
12.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◈اصلا نیازے نیـست از بسترت پاشـے
بـا درد پیـش پاے شوهرت باشـے
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#⃣ #زمزمه
#⃣ #سبک_شهادت_حضرت_زهرا
#⃣ #حضرت_زهرا
#⃣ #فاطمیه
اصلا نیازی نیست از بسترت پاشی
با درد پیش پای شوهرت باشی
هی گفتم از دردات هی گفتی چیزی نیست
گفتی اگه گاهی میوفتی چیزی نیست
تو دست به دیواری گفتی یکم خستم
دیدم قنوتت رو گفتی یکم دستم
این بچه ها سایه رو سر میخوان بانو
تا وقت دامادی مادر میخوان بانو
از رفتن و از مرگ کمتر بگی ای کاش
مادر میخواد زینب فکر عروسیش باش
چشم پر آب تو نقش برآبم کرد
تابوت تو اومد خونه خرابم کرد
دنیا عجب خاکی روی سرم ریخته
هم موی زینب هم خونم بهم ریخته
طفلی حسن هر شب تو خواب عزاداره
هی میگه دیواره هی میگه گوشواره
زینب با دل شوره هی روتو میبوسه
شونه که میوفته بازوتو میبوسه
.
#مناجات_فاطمیه_امام_زمان_عج
#اذان_بلال
😭😭😭😭😭😭😭
چقدر اشک بریزم ز جدایی آقا
من دلم تنگ شده تنگ، کجایی آقا
همه دارند به تنهایی من میخندند
به همه گفته ام این جمعه می آیی آقا
وقت و بی وقت هوای همه کردم جز تو
کاش میخورد دلم با تو هوایی آقا
بیشتر از همه دنبال من و کار منی
من کیم دربدِر بی سر و پایی آقا
به خدا معترفم نوکر بد یعنی من
آمدم بر درت ای شاه گدایی آقا
تو فقط ناز بکش، اخم کنی میمیرم
یار و غمخوار من زار شمایی آقا
امتحان کردی و شرمنده شدم پیش حسین
من ندارم بخدا خرده حیایی آقا
مادرت واسطه باشد همه را می بخشند
قبل آنکه ببری کرببلایی آقا
کاش میشد که در این شعر زبان میشد لال
فاطمه باز دلش ریخت اذان گفت بلال
...________________________
#اذان_بلال
#فاطمیه
بخوان بلال، اذان بگو که یاس کبود دلتنگ است
اذان بگو که اذان تو آسمانرنگ است
اذان بگو که پس از رحلت رسول خدا
مصاحب دل من، ناله ی شباهنگ است
اذان بگو به صدای بلند، افشا کن
که پشت پرده ی ایمان، فریب و نیرنگ است
اذان بگو که بدانند بعد پیغمبر
نصیب آینه های خدانما سنگ است
نه من غبار یتیمی نشسته بر رویم
جمال آینه هایم مکدر از زنگ است
بگو که «اشهد ان علی ولی الله»
بگو که لحن مناجات من غمآهنگ است
بگو که فاطمه در حشر اگر که ناز کند
کُمیت جمله شفاعت کنندگان لنگ است
بگو که فاطمه این یک دو روز مهمان است
سفر به خیر بگویید، وقت ما تنگ است
.
#روضه_حضرت_زهرا_س
مهدی رسولی
🕯🖤🕯🖤🕯
یاری ز که جوید دل من یار ندارد
یک محرم و یک راز نگهدار ندارد
باید سر و کارش طرف چاه بیفتد
یوسف که در این شهر خریدار ندارد
از گریه ی پنهان علی در دل شبها
پیداست که دل دارد و دلدار ندارد
با فضه بگویید بیاید که در این باغ
نیلوفر بیمار، پرستار ندارد
بر حاشیه ی برگ شقایق بنویسید
گل تاب فشار در و دیوار ندارد
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
در و دیوار با او گریه میکرد
چرا باید علی تنها بماند
نگاهی گرم سوی کودکانش
نگاه دیگری با هم زبانش
علی را بیشتر شرمنده میکرد
همین لبخندهای نیمه جانش
علی رو حلال کن واسه زخم بازوت
علی رو حلال کن واسه درد پهلوت
علی رو حلال کن واسه دست بسته اش
نتونست که برداره اون در رو از روت
*لحظه های سختیه.. خانم صدا زد.. اسما! جانم خانم ..فضه! جانمخانم ..لحظه های سخت منه..خانم چیکار کنیم؟ ببینم بچه ها رو میتونید از خونه ببرید؟ زینب وکلثوم رو فضه از خونه برد..حسن و حسینم خانم فرستاد مسجد.این لحظه های آخر امیر المومنین اومد خونه تو این لحظات سخت با علی حرف میزنه.یا علی ! قربونت برم..پسرعمو چرا اینجور میکنی ..نرو ..تو بستر بمون ولی نرو ..سایه ات رو از رو سر ما نگیر خانم تمام دلخوشی من نگاه توعه..خیلی وقت به من خوب نگاه نمیکنی خیلی وقته توحسرت دیدن خنده ات موندم خانم!میشه نری..امیر المومنین گریه میکنه. با دست زخمیش اشک صورت علی رو پاک کردشونه های امیر المومنین از شدت گریه میلرزید.بی صدا گریه میکرد
یاعلی قربونت برمحواست با منه احساس میکنم روحم با اندوه آکنده است.کوه نه میلرزه نه گریه میکنه قهرمانم گریه نکن.زهرا دورت بگرده مهربونم.
آغلاما دا منه گلسین قادان آغلامادا
ای منی آغلادان آغلامادا
قرار این بود که عمری قرار هم باشیم
که بیقرار هم و غمگسار هم باشیم
اگر زمین و زمان هم به هم بریزد باز
من و تو تا به ابد در مدار هم باشیم
نگفتی ام ز چه خون گریه میکند دیوار
مگر قرار نشد رازدار هم باشیم
نگفتی ام ز چه رو، رو گرفته ای از من
مگر چه شد که چنین شرمسار هم باشیم
هی گفتم از دردات، هی گفتی چیزی نیست
گفتی اگه گاهی میفته چیزی نیست
تو دست به دیواری، گفتی یکم خسته ام
نصفه قنوت تو، گفتی یکم دستم
چشم پر آبِ تو نقش بر آبم کرد
تابوت تو اومد خونه خرابم کرد
دنیا عجب خاکی روی سرم ریخته
هم موی زینب هم خونه ام به هم ریخته
طفلی حسن هر شب تو خواب عزاداره
هی میگه دیوار و هی میگه گوشواره
نشد تو کوچه دستشو بگیرم
شدت ضربه اشو بگیرم
سینه سپر کردی خیلی محک خوردی
خانم سر من تو خیلی کتک خوردی
زینب با دلشوره هی روتو میبوسه
شونه که میفته بازوتو میبوسه
وقتی همه خوابن فضه با دلشوره
خونِ رو دیوارو با گریه میشوره
گفت پسرعموبلند شو برو مسجد وقته نمازه.آقا رو فرستاد مسجد.یه خانم موند واسما و فضه.. فضه!یه کم آب آمادهکن..نه بچهها خونه ان نه مردی توخونه است خانمها با همن..میخواست معجرش رو برداره دست افتاد. اسما اومد جلو گفت خانم اسما بمیره شما چرا معجر و باز کردی..معجر و باز کردن همان نمایان شدن کبودی صورت همان..اسما گفت دستش بکشنه. اسما گفت خانوم چرا خودتون رو به زحمت میندازین ؟بی بی فرمود: اسما کار واجب دارم امشب تو این خونه خیلی خبراست..کار برا علی بمونه سخت میشه ..فضه گفت خانم آب آماده است فرمود: اسما کمکم کن..هرچقدر با دستمال کشید خون سینه بند نمیومد..من این خونا رو نشورم شب برا علی خیلی سخت میشه ..شب علی رو خونه خراب میکنه..با دست شکسته خونا رو شست. آرام و با زحمت غسل کرد ..صدا زد اسما تازه پیراهن که پسر عمومخریده رو بیار.پیراهنو آوردن اسما اندازه ام بود میبینی الان چقدر برام بزرگه*