بسم الله الرحمن الرحیم
#وفات_حضرت_امالبنین_سلامالله
محرمانِ این حرم هستیم با أُمالْبَنِینَ
معنیِ یافاطمه یعنی که یا أُمالْبَنِینَ
عقل از درکِ مقامات بلندش عاجز است
عشق میگوید سلامالله عَلیٰ أُمالْبَنِینَ
زائرِ زهرا فقط این راز را فهمیده است
مصطفی بالاسر و پایینِ پا أُمالْبَنِینَ
مرقدِ این فاطمه پایینِ پای فاطمه است
نیست از آن قبرِ پنهان راه تا أُمالْبَنِینَ
زندگیات شد علی و بندگیات شد علی
آمدی تا قُرب تا حق تا خدا أُمالْبَنِینَ
با تو باید دید زهرایی شدن زینب شدن
با تو باید خواند ما اَدراک ما أُمالْبَنِینَ
در نجف نقشِ ضریحِ مرتضی یافاطمه است
در حرم دیدم به ایوانِ طلا أُمالْبَنِینَ
ابتدای این غزل از بیتِ زهرا شد شروع
ابتدایی که ندارد انتها أُمالْبَنِینَ
آمدی گفتی به اذنالله عشق آغاز شد
نامِ تو شد مادرِ آیینهها أُمالْبَنِینَ
از همان روزی که زینب گفت مادرجان به تو
از همان روزی که دختر شد تو را أُمالْبَنِینَ
مادری کردی برای تشنگیهای حسین
مادری کردی برای مجتبی أُمالْبَنِینَ
با کنیزان مینشستی و کنیزی کردهای
از خودت حتی زِ نامِ خود رها أُمالْبَنِینَ
"ای تمامِ مادران قربان این نامادری"
ای پس از سوءُ القضا حُسن القضا أُمالْبَنِینَ
چهار فرزندت فدای چهار فرزندِ علی
زندگی را ساختی با هشت تا أُمالْبَنِینَ
آه از روزی که آمد بِینِ آغوشت حرم
تکیه میدادی پس از آن بر عصا أُمالْبَنِینَ
در میانِ کاروانِ بچههایت رفتی و...
یک نفر اما ندیدی آشنا أُمالْبَنِینَ
تا که گفتی پیرزن دنبالِ زینب آمدم
گفت حق داری که نشناسی مرا أُمالْبَنِینَ
جانِ من داغِ کجا اینقدر پیرت کرده است
گفت رفتم قتلگاهِ کربلا أُمالْبَنِینَ
ای بلا دیده کدامش در کجایش سخت بود
گفت : وای از شام از شامِ بلا أُمالْبَنِینَ
کربلا بود و هجومِ نیزها در نیزها
شام بود و ضربههایی بی هوا أُمالْبَنِینَ
کربلا و خندها بر رو زدنهای حسین
شام بود و ناسزا در ناسزا أُمالْبَنِینَ
خواندهای وَیلی عَلیٰ شِبلی علیکَ یاحسین
خواندهای لا تَدْعُوِنِّی وَیْکِ یا أُمالْبَنِینَ
(حسن لطفی
بسم الله الرحمن الرحیم
#وفات_حضرت_امالبنین_سلامالله
تمام عمر من و آستانِ امبنین
که در تمامیِ عمریم میهمانِ امبنین
"هزار دشمنم اَر میکنند قصدِ هلاک"
چه غم مرا که منم در امانِ امبنین
اگر هزار گره باشدم خیالی نیست
فقط همین که بگویم به جانِ امبنین
بقیع و خاکِ بقیع سرمههای مادرهاست
همان غبار که دارد نشان امبنین
دعای فاطمه با فاطمه اجابت شد
که گشت خانهی او آشیان امبنین
چه برکتی است سرِ سفرهاش نمیدانم
علی شد از همه دنیا از آن امبنین
نشسته پنج امامم کنار سفرهی او
و خوردهاند همه آب و نانِ امبنین
بزرگ ، دُختِ قبیله ، کنیزِ زینب شد
همینکه گشت علی میزبان امبنین
رسید و خانهی زهرا دوباره مادر دید
حسین دید به سر سایبان امبنین
رسید و گیسوی کلثوم شانه شد با هر....
نوازش نَفَسِ مهربانِ امبنین
گرفته است به دامن چهار جانش را
هزار شُکر که آمد به خانه امبنین
ولی چه حیف که غم آمد و زمانه نوشت
جگر خراش بود داستان امبنین
میان قافله خورشید و ماهِ او رفتند
به راه ماند ولی دیدگان امبنین
بشیر آمد و پیغام بی کسی آورد
خراب شد بخدا خانمان امبنین
برای چار جوانش نگفت اما گفت :
بگو حسین کجا هست؟ جانِ امبنین
همینکه دید شده بی حسین اُفتاد و
به روی خاک نشست آسمانِ امبنین
مدینه گفت که اُمالبنین نمیشد پیر
گرفت نالهی زینب توانِ امبنین
نه گاهواره رسید و نه کودک و نه رُباب
ولی رسید بجایش خزان امبنین
خمید و خاکِ دوعالم به رویِ معجر ریخت
عصا گرفت و سیه شد جهانِ امبنین
سکینه خورد زمین وقتِ دادِ زینب شد
میان روضهی اَبرو کمانِ امبنین
* * *
عروسِ سوختهی فاطمه رسید از راه
رُباب شد پس از آن روضهخوانِ امبنین
مدینه دید که بیبی چقدر روضه گرفت
چقدر روضه شنید از زبانِ امبنین :
حسین دست غریبی به روی زانو زد
برای جرعهی آبی به حرمله رو زد...
(حسن لطفی
بسم الله الرحمن الرحیم
#وفات_حضرت_ام_البنین_سلامالله
یا ام العباس سلام الله علیها
هر نفس هربار در هربار : یا امالبنین
هر تپش تکرار در تکرار یا امالبنین
نذرِ من شد سُفرهاش از مادرم آموختم
خواندهام بسیار در بسیار یا اُمالبنین
با گرههایی که کور است آمدیم و واشدند
رو به او گفتیم تا یکبار یا امالبنین
سینهام آماج غمها شد ولی زخمی ندید
تا نوشتم روی این دیوار یا امالبنین
بچه سیدها که بر زهرا توسل میکنند
با رعیت هرکه دارد کار : یا امالبنین
کار عباسش که مشکل شد مدد از او گرفت
نالههای سینهی سردار : یا امالبنین
چادرش بابالحوائج خانهاش بابُ المراد
چارهی هر مشکلِ دشوار یا امالبنین
با دلِ زهراییاش دین باوریاش را ببین
با امیرالمومنین همسنگریاش را ببین
بچههای فاطمه مادر صدایش میزنند
مادریاش را ببین نامادریاش را ببین
کارِ عباس است وقفِ زینبِینِ خانهاش
دائما میگفت زینب نوکریاش را ببین
بی حسیناش مینشست و میشکست و میشکست
روضه خوانیاش ببین نوحه گریاش را ببین
بسکه از خاکِ بقیع رویِ سر خود ریخته
چادرِ خاکی ، سرِ خاکستریاش را ببین
از همه شرمنده اما از ربابش بیشتر
مَشک را میگفت خاکِ روسریاش را ببین
روزها گِرد سکینه میزند بر سینهاش
آه زینب چهره نیلوفریاش را ببین
زینبش پیشش نشست و مُشت خود را باز کرد
گفت مادر ردِ خون انگشتریاش را ببین
(حسن لطفی
.
بسمالله الرحمن الرحیم
#وفات_حضرت_ام_البنین_سلامالله
من و این یک نفس بشتاب مادر
مرا این لحظه ها دریاب مادر
شدم مثلِ رباب این روزِ آخر
عذابم میکند این آب ، مادر
نه دل گرمی نه تسکین مانده باقی
که داغی سخت و سنگین مانده باقی
ببین از پنج فرزندم برایت
فقط یک مَشکِ خونین مانده باقی
زِ تو حیف است بازویت بیاُفتد
و زخمی بینِ اَبرویت بیاُفتد
چه میشد وقتِ جان دادن عزیزم
سرم بر رویِ زانویت بیاُفتد
زمین خوردن تنت را هم بِهَم ریخت
حرامی پیکرت را هم بِهَم ریخت
حرم با تو زمین اُفتاد عباس
عمود آمد سرت را هم بِهَم ریخت
تو را بست از سرِ گیسو به نیزه
مگر تابَت دهد هر سو به نیزه
الهی بشکند دستانِ خولی
تو را محکم زد از پهلو به نیزه
سرت بر خاک بود و دردسر شد
که سرگرمیِ چندین رهگذر شد
سرت برگشت بر نیزه ولیکن
شکافِ اَبرویِ تو بازتر شد
هزاران تیر بر تَن تا پَر آمد
هزاران تیر بود و مادر آمد
مگر کم بود حجمِ تیر این سو
که غلطیدی و از آن سو در آمد
پُر است اینجا پَری آتش گرفته
لباس و مَعجری آتش گرفته
شنیدم روضهات را بارِ اول
خودم از دختری آتش گرفته
چقدر آن قافله شرمندهام کرد
نشانِ سلسله شرمندهام کرد
تو را نه ، کاش مَشکَت را نمیزد
بمیرد حرمله شرمندهام کرد
ببین این روزهای آخری را
شنیدم روضهی انگشتری را
خداوندا سنان از من گرفته
تمامِ لذتِ نامادری را
(حسن لطفی)
.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شور شهید گمنام و حضرت اُمُّالبنین سلام اللّه علیها سبک شنیدم عبّاس ....
شهیدِ گمنام
بمیرم برا دل مادرت آه
شهیدِ گمنام
مگه چیزی مونده از پیکرت آه
شهیدِ گمنام
سی و چند ساله که رفتی میکشه
شهیدِ گمنام
مادرت هنوز پشتِ سرت آه
نگو چهار تا اُستخوون
تویِ تابوت رو شونههاست
شاهدن اهلِ آسمون
این روضهیِ کربوبلاست
واویلا واویلا /۴/
شهیدِ گمنام
رویِ خاک اگر چه تو گمنامی
شهیدِ گمنام
تویِ آسمون چقدر خوشنامی
شهیدِ گمنام
کامِ تو شیرین با وصلِ یاره
شهیدِ گمنام
کی میگه تو زندگی ناکامی
شک ندارم که جون دادی
رو زانویِ ثاراللّه
آخه تابوتِت داره
عطر و بویِ ثاراللّه
واویلا واویلا /۴/
یا امُّالشّهدا
شنیدم رسیده از چار تا پسر
یا امُّالشّهدا
به تو یا امُّالبنین فقط سِپر
یا امُّالشّهدا
نمیگی چی به سر قمر اومد
یا امُّالشّهدا
میگی از حسین آقام چه خبر
ماه که رو خاکا افتاد
شاهو تو گودال بردن
نگم سرش چی اومد
پیرْهنِ یارم بردن
واویلا واویلا /۴/
یا امُّالشّهدا
نمیگیری سراغی از بچّهت
یا امُّالشّهدا
میگیری از سکینه حلالیت
یا امُّالشّهدا
روضه اینه که علمدار افتاد
یا امُّالشّهدا
دخترِ فاطمه رفت اسارت
باورشم سخته ولی....
به نیزه رفت سرِ امام
واویلتا بنتِ علی
نامحرما و بزمِ شام
واویلا واویلا /۴/
.
.
#شور_حضرت_عباس
#شور_حضرت_رقیه
[بند اول]
روزِ محشر میدونم تویی رمزِ نجاتم
افتخارم همینه نوکرِ نوکراتم
مهرِ تو بی نهایت تو شدی تاج سرم
ذکرت و دم میگیرم حتی بعد مماتم
همیشه میگم یا ابوفاضل
زندگیم خوبه با ابوفاضل
تویی عمویِ باوفام،قمر قمر قمر
تویی کلیدِ حاجتام،قمر قمر قمر
(یا ابوفاضل مددی قمر قمر قمر)
[بند دوم]
میگم از دختری ک شده هسته اباالفضل
میگه اسمش رو هرجا میشه خسته اباالفضل
وقتی سرهای عدو میزنه مولا قمر
میگه بی بی رقیه ناز شَسته اباالفضل
دم اعجازم یا رقیه مدد
میخونم بازم یا رقیه مدد
بدم ولی صدام بکن،رقیه جان مدد
تو روضه ها دعام بکن،رقیه جان مدد
(رقیه جان رقیه جان مدد مدد مدد)
.
#حضرت_زهرا سلام_الله_علیها
#امام_زمان عج
#زمزمه
۱۱۵۳
بیا آقا
بیا امروز توی روضهی زهرا
بمیرم واسه غریبی مولا
بیا آقا
ای بود و نبودم
ای تمام هستم
ای ماه دل آرا
دلتنگ تو هستم
میبینی
مادرت افتاد از نوا
یابن الحسن ای آقای ما
کارش بهجایی رسیده است
که در نمیاد ازش صدا
****
گل حیدر
توی شعله سوختی و شدی پرپر
دیدم مونده بودی تو به زیر در
گل حیدر
دیگه نمیتونی
تو برخیزی از جا
ای پا به ماهم
کشتن تورو با پا
میمیرم
که میزدنت چه بی خبر
تورو میزدن چهل نفر
بخدا سرم تیر میکشه
آخه زدنت از پشت سر
میمیرم
توو شلوغیا میزد تورو
یه غلام سیا میزد تورو
غلاف و لگد به جای خود
با هیزم چرا میزد تورو
****
در افتاده
درو هل دادن که مادر افتاده
به زیر در زهرا با سر افتاده
در افتاده
دیدم که چل تن
با کینه رسیدن
ناموس علی رو
بین خون کشیدن
رد شدن
از رو دری که افروخته بود
از رو مادری که سوخته بود
انقد کوبیدن با پا رو در
که میخو به سینه دوخته بود
دیدم که
زخم پهلوی تو کاری بود
از سینهت خونابه جاری بود
یه جوری درفشار دادن
روی زمین از تو باری بود
****
چه غمگینی
چرا راه نرفته تو میشینی
مغیره داره دست سنگینی
چه غمگینی
این جدایی والله
سخته واسه حیدر
بیتاب حسینی
این ساعت آخر
قرارِ
بعدیمون توی گودال
کنار تن پامال
وقتی که حسین ما
از عطش میره از حال
میبینی
که برش میگردونن
تنشو میسوزونن
استخون سینهشو
نعل اسبا میشکونن
****
.
#امام_زمان
ای که از حق دیدن ما را تمنا میکنی
پلک چشمت وا کنی ما را تو پیدا میکنی
آنقدر درگیر هجری که تمام لحظه ها
چشم خود را بسته و آشوب و بلوا می کنی
ناله از دست تو خود فریاد ماتم سر دهد
چشم طوفانی تر از طوفان دریا میکنی
در پی دیدار ما صحرا به صحرا می روی
جامه بر تن می دری خون در دل ما میکنی
روز و شب من با توام امّا ندیدی تو مرا
پرده از چشمت گشا ما را تماشا میکنی
روزیِّ هر روزهات از سفرهی ما می رسد
پس چرا روزی تو از مردم تمنا میکنی؟
سینهات را منزل امیال دنیا کردهای
شکوه از ما دائماً اینجا و آنجا میکنی
در گرفتاری بدادت ما رسیدیم و تو هم
بودن ما در کنارت را چه حاشا میکنی
می کشی آه از دلت انگار میجویی مرا
از چه در دیدار ما امروز و فردا می کنی
چشم پاک و روحعاری از گنه داری بیا
در میان اشک خود ما را تو پیدا میکنی
.
4_5967740458019856321.mp3
4.99M
#شور_امام_حسین
#شور و #زمینه #گودال #قتلگاه
ای وای ای وای
بمیرم صدات ضعیف تر میشه
.
ای وای ای وای
داره ناله هات ضعیف تر میشه
ای وای. ای وای.
چشمای خواهره تو تر میشه
ای وای. ای وای
داره زخمای تو بیشتر میشه
تو رو می زد
جلو چشمام
با خودش نگفت که خواهر داری
نشست با پا
روی سینت
نمی دیدش که تو مادر داری
هر چقدر که
داد زدم من
نبر این سرو رسیدم دیگه
می زد آتیش
به وجودم
می گفت با خنده بریدم دیگه
ای وای. ای وای ای وای. ای وای 3
ای وای
......................
ای وای ای وای
زیر و دست و پا تنت افتاده
ای وای ای وای
عزیزه من بدنت افتاده
ای وای. ای. وای
می کشی نفس های آخر رو
ای وای ای وای
می بره از پشت گردن سر رو
نمی کردن
که حیایی
از نبی و و از علیو و زهرا
تنت و با
نیزه هاشون
می کشن به روی خاکه صحرا
تنه بی حونه
تو داداش
طرفه گودال و شیب می بردن
زینته
دوشه محمد
چقدر تو رو غریب می بردن
ای وای. ای وای. ای وای. ای وای
ای وای
..............
ای وای ای وای
تو رفتی و من شدم بیچاره
ای وای ای وای
بعد تو شدم حسین اواره
ای وای. ای وای
می بینی که سره پیری داداش
ای وای. ای وای
شده قسمتم. اسیری دادا
پیرهن و
عما مت و من
می بینم تو دست این و اونه
می بینم
انگشتره تو
توی دسته پست ساربونه
بین این
لشگره نامرد
دیدی آخر زینبت تنها موند
همه ی
دارو ندارم
زیره نیزها تنه تو جا موند
ای وای. ای وای. ای وای. ای وای
ای وای
.
شهادت مأمور یگان امداد شیراز در درگیری با زمین خواران
🔹یکی از ماموران یگان امداد در شهرستان شیراز هنگام اجرای ماموریت و برخورد با زمین خواران در بخش دشت ارژن شیراز، بر اثر تیراندازی و درگیری افراد مخل نظم و امنیت عمومی با پلیس مجروح و به بیمارستان اعزام شد.
🔹با وجود تلاشهای کادر درمان استوار یکم محمدرضا بذرافشان به درجه رفیع شهادت نائل شد.
🔹پیکر پاک این شهید والامقام فردا ساعت ۹:۳۰ صبح در حرم مطهر شاهچراغ (ع) تشییع و برای خاکسپاری به زادگاهش شهرستان خرامه منتقل میشود.
#امنیت_اتفاقی_نیست
🌺شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات
⚫️ به مناسبت سالروز وفات حضرت ام البنین (سلام الله علیها)حرم امام حسین (علیه السلام) سیاه پوش شده است.
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
#شب_جمعه_ست_هوایت_نکنم_میمیرم
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
#روضه و توسل به حضرت ام البنین سلام الله علیهابه نفسِ حاج رضا گرمابی •✾•
"لا حول و لاقوة الا بالله العلی العظیم حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر"
ام البنین شدم که شوم یاور حسین
تا گل بیاورم، بشود پرپر حسین
قصدم نبود اینکه شوم مادر حسین
هستند دختران علی در بر حسین
هستند مثل مادرشان مضطر حسین
*وقتی میخواست کاروان حرکت کنه، دیدن ام البنین اومد زانو زد جلو ابی عبدالله..*
عهدی ست بین ام بنین و خدای خود
غیر از رضای دوست نخواهم برای خود
من دل نبسته ام به دلِ بچه های خود
اصلا حسین و زینب و کلثوم جای خود
عباس من فدای علی اصغر حسین
گفت آقا..
شرمنده ام نشد سپر مجتبی شوند
قسمت نبود زودتر از این فدا شوند
حالا بناست راهی دشت بلا شوند
حتی اگر که تک تک شان سر جدا شوند
جای گلایه نیست، فدای سر حسین
هر چند او دگر پسر خویش را ندید
*الهی قربونت برم مادر یا ام البنین، بخدا خیلی از تو این روضه حاجت گرفتن، اگر کاری داشتن گره خیلی کوری داشتن به دست با کفایت ام البنین حاجت گرفتن، مادر ابالفضله، مگر میشه نگاه نکنه..*
هر چند او دگر پسر خویش را ندید
اما غمین نبود که عباس شد شهید
*برا این غمگین نبود که عباسشو کشتن..*
دق کرد بعد از آنکه به او این خبر رسید
بودند دیو و دد همه سيراب و میمکید
خاتم ز قحط آب لب انور حسین
کارش دگر نشستنِ در آفتاب شد
آب زلال در نظر او مذاب شد
شرمنده ی نگاه غریب رباب شد
از اینکه هم قبیله ی شمر است آب شد
رو میگرفت نزد دو تا خواهر حسین
دیگر مدینه خنده به لب های او ندید
او نیز مثل زینب کبری قدش خمید
گرچه صبور بود کم آورد تا شنید
یک مرد بی حیا وسط مجلس یزید
با دست اشاره کرد سوی دختر حسین
شام یک محشر کبری ست، کجایی عباس؟
خواهرت بی کس و تنهاست، کجایی عباس؟
به نوامیس خدا پیر و جوان خندیدند
آستین معجر زن هاست، کجایی عباس؟
گاهی از طشت غضب کن که نگاهم نکنند
بی حیا روبروی ماست، کجایی عباس؟
.
روضه خانگی - حضرت ام البنین(س) - 1387.mp3
9.22M
.
حجت الاسلام والمسلمین سید محمد باقر علم الهدی استاد حوزه علمیه:
ادب و ولایتمداری را از شاخصههای شیوه تربیتی حضرت امالبنین (س) دانست و گفت: حضرت امالبنین شخصیتی با بصیرت بود.
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#قسمت_اول #روضه و توسل به حضرت ام البنین سلام الله علیها به نفسِ کربلایی حسین طاهری •✾•
کاروان بازگشته و حالا
مادری آمده به استقبال
مادری که نبود علقمه و
مادری که نبود در گودال
دخترِ از سفر رسیده ی او
در بساطش به غیر آه نداشت
دخترش تا که سیر گریه کند
غیر آغوش او پناه نداشت
*میگن این خانم دائماً چشمش به راه بود هی میگفت: پس چرا برنمیگردند از کربلا..تا حالا منتظر کسی بودی؟ اصلا ثانیهای نمیکشه چشمت از در بره کنار، هی میگی الان میاد، الان میاد؛ دیر نکرده؟ بنشین صبر کن الان میاد؛ دیر نکرده؟ منتظر اینطوریه دیگه، هی راه میرفت میگفت نمیدونم چه خبره ؟بیخبری بدترین درده.. یه وقت دید صدای بشیر داره میاد یعنی بشارت قافله را میده میگن خانم سریع، چادر سرش کرد رفت.ایستاد گفت بالاخره اومدند از دور داره نگاه میکنه چقدر مردای کاروان کم شدند. مگه کجارفتن؟ عباسم، حسینم کجاست؟ بشیر اومد خانم جان! تا قافله میرسه حکم بشیر اینه بشارت بده به همه. سرت سلامت خانم جان یه نگاهش کرد.. بشیر هرچه نگاه میکنم مردای کاروان نیستند. عباس کجاست؟ حسین کجاست؟ علی اکبرم کجاست؟ چرا مردان رو نمیبینم گفت خانم جان سرت سلامت گفت بذار آروم آروم بهش بگم مادر شهید شده. خانم سر سلامت عونت را کشتند کربلا میگه همون اقتدار که ایستاده بود یه نگاه کرد گفت فدای سر حسین. حسین کجاست؟ میگفت چی بگم به ام البنین؟ گفتم خانم جان سرت سلامت جعفرت هم کشتند کربلا. نگاهش را از تو چشمهام برنداشت گفت بشیر میگم فدای سر حسینم. حسینم کجاست؟ خانم جان عثمانت هم کشتند بشیر فدای سر حسین. حسین کجاست؟ گفت اگر این خبر را بهش بدم دیگه آروم میگیره نمیذاره من اینقدر من براش روضه بخونم خانم جان! عباست هم کشتند میگفت همانطور که نگام میکرد «انگار مادر را یه خبری بهش بدن چهار ستون بدنش داره میلرزد ها اما میخواد خودش رو نگه داره» گفت: بشیر از حسین چه خبر.. گفتم خانم جان از عباست نمیپرسی گفت بذار دونه دونه اشون را میپرسم بگو حسینم کجاست؟ گفت دیدم راهی ندارم شروع کردم روضه خوندن، گفتم "قتل الحسین بکربلا" میگه بچه قمر بنی هاشم تو دست ام البنین بود بچه از دستش رها شد خودش نشست رو خاکا هی رو پاهاش میزنه میگم خانم چهار تا بچهات رو بهت خبر دادم هیچی نگفتی گفت هیچی نگید بچههای من مادر دارند..آمد به سرم از آنچه میترسیدم اما حسین مادر نداره...روضه ام البنین از همین لحظه شروع شد...آی غریب مادر حسین..*
.
#قسمت_دوم #روضه و توسل به حضرت ام البنین سلام الله علیها
...رفقا برادرا اگر یه دردی داری یه گرفتاری داری یه حاجتی داری سفره، سفره ام البنینهها نباشه سفره امشب جمع بشه بری بیرون بگی یادم رفت گرفتاری دارم پول ندارم میخواستم برم کربلا یادم رفت رفیق الان دارم میگم روضه ام البنین یعنی از قدیم هر کسی هر گرفتاری داشت مادرا یه سفره میانداختن یه روضه خون دعوت میکردن یه روز ام البنین میخونی، پسرم مریضه، مادرم مریضه رفیقم درد داره.. آخه سر سفره ام البنین دو دست قلم شده ی عباس حاجتها رو امضا میکنه.. وسط روضه میگم همانطوری که مادرت برا حسین گریه میکرد به ما اشک چشم بده میگن سنگدلترین آدما با گریه ام البنین گریه میکرد.گفت بشیر یه سوال دارم ازت من میدونم چه پسری بار آوردم میگی عباس من رو کشتن باشه قبول اما من میدونم چه شیر دلاوری برا حسین بار آوردم.. بذار براتون یه خاطرهای بگم شروع کرد تعریف کردن لحظهای که همه از مدینه رفتند هی عباس میخواست منو بغل کنه خداحافظی کنه، هی من میرفتم یک قدم عقبتر مادرما دلم برای بچهام پر میزنه داشت میرفت اما تا میومد بغلم کنه میرفتم عقب. گذاشتم همه که رفتن قافله رفت یک پیکی فرستادم، گفتم عباسمو صدا کنید بگیدکارش دارم پیک رسید به قمر بنی هاشم آقا جان مادرت خانم ام البنین صدات زده. قمر بنی هاشم تعجب کرد مادرم منو یک عمر برا این لحظه بار آورده چطور الان صدام زده ابی عبدالله یه نگاه کرد، عباسم مادرمون را معطل نگه نداریا برو ببین خانم چی میگه. میگه برگشت از اسب پیاده شد مثل همیشه خاضعانه مقابل مادر؛ جانم مادر! تا ایستاد مقابل مادر دیدن مادر بغلش کرد حالا بیا بغل من. عباس هی اومدی بغلم کنی عقب رفتم حسین اونجا وایساده بود عزیز دلم حسین مادر نداره.. لحظه آخر دوباره صدات زدم عباسم خوب به ذهنت بسپار الان که داری از مدینه میری، داری با حسین میری اگه خواستی برگردی نکنه بدون حسین برگردی.. یعنی بشیر عباسم رو سفیدم کرده اما میدونم چه شیری پرورش دادم هیچ کسی جرأت رو درو شدن با پسر من را نداشته پسر من شیر عرب بود یه همچین پسری ، یه همچین علمداری برا حسین بار آورده بودم بگو ببینم چه جور عباسم را زدند؟ گفت خانم راست میگی کسی جرات نداشت رو در روش بایسته اول چهار هزار تیرانداز دوره اش کردند امام زمان فرمودند: هرجا اسم عموم عباس برده بشه من سراسیمه میام..از قدیم میگن چند تا روضه رو بلند بلند گریه کنید یکی روضه ی علی اکبره چون ابی عبدالله شروع کرد بلند بلند داد زدن. هفت بار شروع کرد فریاد زدن؛ یه جام بالاسر عباسه، تا ابی عبدالله گفت:" الان انکسر ظهری" دیدن همه دشمن شروع کردن کف زدن، شروع کردن هلهله کردن تیر زدن به چشمش. ام البنین! دستاشو قطع کردن، خانم قبل از اینکه بره، بهت بگم همه طوره میخواست بره بجنگه اما لحظه آخر از تو خیمه دختر ابی عبدالله اومد مشک را آورد گفت عمو العطش تمام خیمه بلند شده*
.
#قسمت_پایانی #روضه و توسل به حضرت ام البنین سلام الله علیها •✾•
میبینی رباب، علی اصغرو گرفته تو بغلش، همه چشم انتظارند، سقای حرم یه کاری کن...خانم! مشکو گرفته بود بره علقمهها گفت بگو ببینم مشکو برگردوند پسرم حتی اگر پسرم نیومده مدینه بگو ببینم مشکو رسوند به خیمهها یا نه گفت خانم تا لحظه آخر مشکو به دندونش گرفت اما لحظهای که تیر به مشکش خورد "فوقف العباس متحیرا "میگه دیدن عباس متحیر شد..مرحوم مازندرانی مینویسه خودش اسب را هی کرد سمت علقمه یعنی برو دیگه آبروی عباس ریخت..حالا میخوایم روضه بخونیم..*
کاش از دخترش نپرسد که
زینبم از حسین من چه خبر؟
از علی اکبر و علی اصغر
از جگر گوشهٔ حسن چه خبر؟
آه عون و محمدت را من
در کنارت چرا نمیبینم
از رقیه بگو چرا او را
بین این بچهها نمیبینم
*رقیهام کو؟ قربون اسمت برم تا اسمت میاد دلا زیر و رو میشه سه ساله ی حسین.. خانم ام البنین داره میپرسهها*
دخترم قامتت خمیده شده
دخترم صورتت شکسته شده
چیست این ... به روی دستانت
دستهایت مگر که بسته شده؟
عاقبت بغض دخترش ترکید
گفت مادر هر آنچه شد دیدم
بنشین تا که خوب گریه کنی
روضهها را به چشم خود دیدم
*بسم الله، گریه کنا! خانم داره روضه میخونه..*
دیدم از خیمهگاه مادر جان
علی اکبرش زمین افتاد
کاش بودی کنارم ام بنین
داشت آنجا حسین جان میداد
*روضه بعدی رو بگم ام البنین *
تیر وقتی به حلق اصغر خورد
دیدم از دور اضطرارش را
آه! در پشت خیمه خاکش کرد
تا مبادا کسی مزارش را پیدا کند
*اما ام البنین چشمت روز بد نبینه *
آه ام البنین چرا هرگز
از پسرهای خود نپرسیدی؟
مادر ما ای حزینه چرا از قمرهای خود نپرسیدی؟
قبل عباس هیچکس حتی
*شما که نپرسیدی بگذار من برات بگم ام البنین*
قبل عباس هیچکس حتی
فکر غارت به خیمهگاه نداشت
تا علم بود بین دستانش
هیچکس سمت خیمه راه نداشت
*اما چی شد؟ ام البنین میگه چی شد زینب؟*
آه بعد از برادرم عباس
دست غارت حریص شد مادر
میگذاری که بگذرم سخت است
یاد آن لحظههای دردآور
کاش بودی کنارم ام بنیین
* امام زمان این دو بند را برا شما میخونم سادات منو ببخشید آقا منو ببخشید اما برا ابی عبدالله مگه ننوشتی میکشی مرا حسین.. برا چی ما را میکشه*
کاش بودی کنارم ام بنین
روی تل عصر روز عاشورا
لشکری رفت سمت گودال و
پسر فاطمه تک و تنها
بدنش مانده بود روی زمین
که رسیدند ده نفر از راه
با چهل نعل تازه شد تشییع
*به شرف لا اله الا الله ام البنین برات روضه بخونم ..*
به سمت گودال از خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود دیر رسیدم من
سر تو دعوا بود ناله کشیدم من
سر تو را بردند دیر رسیدم
ای حسینم ای حسینم
ای ضیاء هر دو عینم
ای حسینم ای حسینم
ای ضیاء هر دو عینم
ای حسینم ای حسینم
.
1401102003.mp3
49.14M
↻
ادب حضرت عباس نیز ریشه در مدل تربیت حضرت امالبنین (س) دارد لذا حضرت عباس به شدت نسبت به امام حسین (ع) علاقه داشت چون با مدل رفتاری مادر تربیت شده بود.
امالبنین (س) شخصیتی ولایتمدار بود و فرزندانی ولایتمدار تربیت کرد.
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
.
🌤السلام علیک یا صاحب العصر و الزّمان🌤
🍁اى رفته سفر ، يوسف گمگشته كجايى؟
🍁هيهات از اين خونِ دل و دردِ جدایی...
🍁دنيا شده لبريز ز ظلم و ستم و جور...
🍁ای كاش خدا امر كند تا كه بيايی...
#جمعه های انتظار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙روضه | استاد عالی
▪️رحلت حضرت ام البنین (س) تسلیت باد.