👆👆👆👆👆
#پی_دی_اف
#pdf
『کتاب گوشوارۀ شکسته』
✓ #متن_روضه های
دهه ی اول و دوم فاطميه ◈
✓ شامل #متون_روضه هاي
اجرا شده مداحان مشهور کشور ◈
#پی_دی_اف
#pdf
『کتاب بَضعَةُ الرَّسُول』
👇👇👇👇👇👇👇
✓ #متن_روضه های
دهه ی اول و دوم فاطميه ◈
✓ شامل #متون_روضه هاي
اجرا شده مداحان مشهور کشور ◈
|⇦•این بار چندم است...
#سینه_زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
این بار چندم است کفن باز میکنم
دارم به این بهانه تو را ناز میکنم
پلکی تبسمی نَفَسی یا شکایتی
باشد بخواب فاطمه هر طور راحتی
باشد بُرو ولی جگرم را نگاه کن
پُشتم شکستهای کمرم را نگاه کن
برخیز باز چارهی درد مرا بده
برخیز و دستمالِ نبرد مرا بده
مثل قدیم پشت سرم آب را بریز
جانِ علی تو برجگرم آب را بریز
این بار چندم است کفن باز میکنم
دارم به این بهانه تو را ناز میکنم
داریم مثل سوزِ خزان گریه میکنیم
با آستین بین دهان گریه میکنیم
دارم به دوش خویش دو تابوت میکِشم
دستی به زخم گوشهی اَبروت میکِشم
این مرد کوه بود که درهم شکسته شد
دیدم که هفت جای تو باهم شکسته شد
تو غرق زخم رفتی و حیدر تمام کرد
امروز بی تو فاتح خیبر تمام کرد
دارند بچهها همه از دست میروند
خواهر تمام کرد و برادر تمام کرد
*کدوم یکی از بچه هارو آروم کنم؟ زینب داره میمیره، حسن داره میمیره، آخه میگن بعد از اینکه مصیبتی وارد شد اونی که گریه میکنه رو رها کنید، اونیکه گریه نمیکنه رو حواستون بهش باشه، آخه یه بغضی داره، اینجوری دق میکنه...
فاطمه! مگه حسن چی دیده؟ یه گوشه نشسته، هی میگم گریه کن قربونت برم، چی شده؟ چی دیدی مگه؟ میگه: بابا! مادرم گفته به هیچ کسی نگم .. اما حالا میخواد بگه...*
《من ایستاده بودم دیدم که مادرم را
دشمن گهی به کوچه گاهی به خانه میزد
گردیده بود هم دست قنفذ با مغیره
این با غلاف شمیشیر او تازیانه میزد》
پیش حسن، حسین به زانو نشسته است
وقتی به گریه گفت که مادر تمام کرد
دیدم که قاتلت اثر ضربِ خویش را
با چوبهای شعلهورِ در تمام کرد
وای از قلاف، زخمش از اول عجیب بود
وای از مغیره کارِ خود آخر تمام کرد
روز دوشنبه بود به آتش شروع شد
روز دهم به ضربهی خنجر تمام کرد
#شاعر :حسن لطفی
|⇦•قصد سفر داری....
#روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
بیا بیا گل نرگس، عزای مادر توست
صفای فاطمیه از صفای مادر توست
اگر چه سائلم و نوکرِ همیشگی ام
فقط به خاطر لطف و عطای مادر توست
*مادر بهت نظر کرده، امام زمام مَحرمت دونسته اومدی تو این مجلسِ روضه، خیلی ها نمی دونن این ایام، چه ایامی است...*
تمام عزتِ شیعه رحینِ منتِ توست
تمام زندگی ما فدایِ مادر توست
* هر کس محبت حضرت زهرا تو دلش باشه میتونه به حضرت زهرا بگه مادر!...*
قسم به مادر و آن اِحتجاج مادری اش
دوام خدمت ما با دعای مادر توست
ز نور چادرِ او ما همه مسلمانیم
که اصل طینت ما خاک پای مادر توست
به وقت مرگ که دستم به هر دری کوتاست
امید و دلخشوی من، وفای مادر توست
بیا که با تن خونین هنوز منتظر است
که انتقام تو تنها دوای مادرِ توست
*یابن الحسن!...*
قصد سفر داری، یار و پرستارم
شک نکنی بی تو، دَوُوم نمیآرم
نگو که با حیدر، قهری و دلگیری
یه گوشه کِز کردی و روتو میگیری
کی دیده گُل به آتیش خو بگیره
مادری ز دخترش رو بگیره
دست نذار رو دلی که خونه
زندگی بی تو برام زندونه
غصه ی محسن و زخمی شدنت
تا ابد حیدر و میسوزونه
*خانومم! حلالم کن، دیدی که دستامو بستن، کاش به جای دستام چشمامو می بستن...*
وای من، وای من، ای مادر!
کنج قفس داری هی میزنی پر پر
بالِ تو زخمی کرد لعنت به میخِ در
* از آیت الله کمپانی سئوال کرد: گفت: آقا! پشت در چه اتفاقی افتاد؟ فرمودند:
وَ لَستُ اَدرِي خَبَرَ المِسماري
سَل صَدرَها خَزِينة الاَسراري
فرمود: چرا از من می پرسی؟ برو از سینه ی زهرا بپرس...
امام صادق فرمود: خدا رحمت کنه اونایی که برا مادر ما بلند بلند گریه میکنند..
بذار روضه رو از زبون امام باقر بخونم، همه ناله بزنن، فرمود: مادرم شب ها از درد خواب به چشماش نمی اومد، چرا آقا؟ نمی تونست به بازو بخوابه، نه به پهلو...گاهی نفساش به شماره می افتاد، نفس نفس که میزد خون از جای زخم سینه اش جاری میشد...*
شب و روزت شده، آه و ناله
صورتت نیلی، چشات خون داره
* مقداد میگه: روز بعد از دفن حضرت زهرا سلام الله علیها از خونه اومدم بیرون، بی حیایِ دومی راهم رو گرفت، گفت: مقداد! کجا داری میری؟ بیا میخواهیم بریم فاطمه رو تشییع کنیم...
گفتم: علی دیشب زهرا رو به خاک سپرد، زهرا رو غریبانه توی خاک گذاشت...
تا اینو گفتم، عصبانی شد، چنان سیلی به صورتم زد...
مقداد گریه میکرد، میگفتن: مقداد! تو مرد جنگ هستی، پهلوونی تو، داری برای یه سیلی خوردن گریه میکنی؟ گفت: برا خودم گریه نمیکنم، نامرد دستش خیلی سنگین بود، با همین دست زهرا رو زده...
امام مجتبی میگه: یه جوری مادرم رو زد، دیدم مادرم روی زمین نشست، گفتم: مادر! پاشو بریم... فرمود: حسنم! چشمام جایی رو نمی بینه... ای زهرا...
یه روزی هم عمه ی سادات زینب کبری سلام الله علیها می فرمایند: ما رو که وارد مجلس یزید که میکردن، من و امام سجاد رو به یه طناب بسته بودن، این بچه ها هم بین ما بودن، ما رو از درهای مختلف وارد میکردن، یه عده دَم درها با چوب ایستاده بودن مارو میزدن...
امام سجاد میگه: دیدم عمه جانم زینب روی زمین نشسته، دارن بچه هارو هم میزنن، گفتم: عمه جان! پاشو دارن بچه هارو میکُشن... فرمود: عزیزِ برادر! چنان چوب به سرم زدن، دیگه چشمام جایی رو نمی بینه... حسین...*
به سمت گودال از خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود دیر رسیدم من
سر تو دعوا بود ناله کشیدم من
سر تو رو بردن دیر رسیدم من
پنجه گذاشته توی موت
خنجرش و گذاشته رو گلوت
بمیره خواهرت که اینطوری
با نوک نیزه کرده زیر و روت
أَلسَّلامُ عَلَى الْمُرَمَّلِ بِالدِّمآء
السَّلامُ عَلَى مُقطَّعُ الأعْضَاء
* هر کی کربلا میخواد بلند صدا بزنه: حسین!...*
|⇦•آماده شید برای عزای مادر...
#سینه_زنی و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
آماده شید برای عزای مادر
دعوت شدیم شبای عزای مادر
باز فاطمیه باز آتیش و دود
باز شرمِ علی از رویِ کبود
وای مادرم، وای مادرم...
افتاده بود نَفَسِ علی تو آتیش
هیچ کس نبود که بریزه آب رو آتیش
از بغض علی، بی غیرتِ پست
با ضربه ی پا پهلو رو شکست
وای مادرم، وای مادرم...
تا بسته شد توی خونه دستِ حیدر
دیدن شکست توی کوچه دستِ مادر
با ضربِ غلاف افتاد رو زمین
مولایِ همه شد خونه نشین
وای مادرم، وای مادرم...
چند وقته که ساکتِ و سر به زیره
از شوهرش توی خونه رو میگیره
از خواب میپره، هر شب حسنش
فریاد میزنه، نامرد نزنش
وای مادرم، وای مادرم...
شرم و حیا، خدا میدونه نداشتن
تا خورد رو زمین، پا رو چادرش گذاشتن
سیلی که زدن، گوشواره شکست
چشماش نمی دید رو خاکا نشست
وای مادرم، وای مادرم...
آتیشی که میسوزونه یاسِ مارو
تو کربلا میسوزونه بچه هارو
امروز دَمِ در با کینه میاد
فردا بخدا رو سینه میاد
وای یاحسین... وای یاحسین...
|⇦•دوباره دلم تو فاطمیه...
#روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
دوباره دلم تو فاطمیه بی قراره
هوای گریه بینِ روضه داره
برای مادری که بی مزاره
الهی نداره مادرم یه بارگاهی
که پر بشه ز پرچم و سیاهی
دیگه نمونده توی سینه آهی
ما که خیلی ساله نوکریم
آرزومونه از اون قدیم
یعنی میشه مسجد و نبی نوحه دَم بدیم
فاطمه عزیزِ حیدر...
دعام کن
ببین که مشکی پوشیدم، نگام کن
یه عُمره که صدات زدم صدام کن
با دست نیمه جون منو نگام کن
فداتم
دوباره فاطمیه شد گداتم
می بینی که میونه نوکراتم
منم شریک داغِ بچه هاتم
سایه ی روی سَرِ منی
داد زدم که مادرِ منی
آرزومه که تو یه بار بگی، نوکرِ من
فاطمه عزیزِ حیدر...
میسوزه
داره بهشتِ مصطفی میسوزه
یه مادری تو شعله ها میسوزه
به پیش چشم مرتضی میسوزه
* همچین که بی بی پشت در بود، رو زمین افتاده بود، مولا رو داشتن می بُردن، چه منظره ای امیرالمؤمنین پشت در دید؟ یه وقت دیدن سریع عباش رو انداخت روی زهرا...*
در افتاد
دَرِ خونه به روی مادر افتاد
یه ناله کشید و آخر افتاد
حرومیا دیدن که با سر افتاد
دل اسیرِ غصه ها شده
چه قیامتی به پا شده
روی چادرش خدا پر از رد پا شده
*حالا از مدینه بریم کربلا...*
بُنَیَّ!
خودم دیدم که گرد و خاک به پا شد
تن تو بوسه گاهِ نیزه ها شد
خودم دیدم سرت چطور جدا شد
بُنَیَّ!
تنت رو خاک کربلا رها بود
تو قتگاه تو سر و صدا بود
چرا رو جسم تو جایِ عصا بود
من خودم دیدم مَحاسنت
مونده بود تو دستِ دشمنت
تا ابد یادم نمیره که تشنه کُشتنت
یا حسین! غریبِ مادر...
#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
نمی خواهد مرا آن یار که دنیاست خواهانش
همان که کشته ما را ماجرای وصل و هجرانش
از آن روزی که فهمیدیم..،صحرا خیمهگاهِ توست
همیشه غبطه میخوردیم بر ریگ بیابانش
دل مجنون شکست و قصه ی لیلی زبانزد شد
همیشه رسم عشق این بوده..؛عاشق داده تاوانش
قفس یا قصر؟! فرقش چیست وقتی یار آنجا نیست
زلیخا هرکجا یوسف نبوده..، بوده زندانش
همین آشفتهحالی ها نیازِ وصل معشوق است
پشیمان می شود هرکس نمی گردد پریشانش
برای رزق گریه..،چشمپوشی کن ز مالِ غِیر
که ابری این چنین پایان نخواهد یافت بارانش
حضور تو میان شهرِ ما حاشا نمی گردد
کدامین سنگفرشِ کوچه خواهد کرد کتمانش؟!
کمال عقل یعنی فقر..،یعنی سائلتبودن
که ما هر کس گدایت نیست میخوانیم نادانش
غریبِ بی محلّیها! تو هم مثل حسن هستی
همان مردِ کریم کوچه ها..،جانم به قربانش
امیدِ آخر هر بچّهشیعه،چادر زهراست
برای اینکه برگردی گره خوردم به دامانش
تو را جان همان پهلوشکسته..،زودتر برگرد
همان خانم که میخِ داغِ در افتاد بر جانش
▪️
▪️
فقط ای کاش آتش صورت او را نمی سوزاند...
میان آن همه شعله گمانم نیست امکانش
🔸شاعر:
#بردیا_محمدی
____