قسم به عشق جدایی ز آشنا سخت است
جدایی از سحر و محفل دعا سخت است
برای دیده شب زنده دار خود گریم
قسم به اشک سحر دوری از بکا سخت است
صفای هر دل عاشق مرو مرو رمضان
دوباره رویت دل های بی صفا سخت است
بیا مرو که شیاطین دوباره می آیند
بدون جلوه تو انس با خدا سخت است
دوباره وقت اذان غفلت عارضم گردد
غم جدایی از ذکر ربنا سخت است
پرستوی دل ما را ز بام خود مپران
که ترک سفره شاهانه بر گدا سخت است
بعید نیست به زودی فرا رسد مرگم
امان که این سفر آخرت دلا سخت است
قیامتی است قیامت که روز وانفساست
اگر نظر ننماید امام رضا سخت است
مرا به ساحل دیدار دلبرم برسان
شکسته کشتی و دریایی از بلا سخت است
بگو به خیمه نشینان جبهه ای شهدا
فدائیان حسین دوری از شما سخت است
هنوز مرغ دل خسته ام مهیا نیست
هنوز پر زدنم سوی کربلا سخت است
خدا کند به دلم مهر نوکری بزنند
خدا کند خودشان سوی دلبرم ببرند
سیدمحمد میرهاشمی
وقتِ خداحافظیه، مهمونی ام تموم شد!
حسرتِ این روزایِ خوش، بغضی توی گلوم شد
صاب خونه ممنون توأم، هیچ چیزی کم نذاشتی
با اینکه لایق نبودم، سنگ تموم گذاشتی
نمی تونم دل بِکنم، جدایی خیلی سخته!
بدرقه رفتن اینطوری، خدایی خیلی سخته!
ماه رمضون کجا میری!؟ نرو دلم می گیره
از این به بعد باز غروبا، بی تو دلم می گیره
تا سال بعد چیکار کنم! زنده شاید نباشم
با چشم گریون دوباره، از تو باید جداشم
حرف جدایی که میشه، دلم عزا می گیره
دلم به یادِ روضه های کربلا می گیره
**
حسین من نرو بمون، سایه ی روسرم باش
حالا که عباس ندارم، پناه این حرم باش
دلم شده پشتِ سرت، مثل موهات پریشون
خودت بگو چیکار کنم، تنها تو این بیابون
داداش نرو تورو خدا، نذار که در به در شم
نذار با شمر و حرمله، تا کوفه همسفر شم
وحید قاسمی
همه رفتند، گدا باز گدا مانده هنوز
شب عید است و خدا عیدی ما مانده هنوز
دهه آخر ماه اول راه سحر است
بعد از این زود نخوابیم، دعا مانده هنوز
عیب چشم است اگر اشک ندارد، ور نه
سر این سفره ی تو حال و هوا مانده هنوز
کار ما نیست به معراج تقرّب برسیم
یا علیّ دگری تا به خدا مانده هنوز
گوئیا سفره ی او دست نخورده مانده است
او عطا کرد، ولی باز عطا مانده هنوز
گریه ام صرف تهی بودن این اشکم نیست
دستم از دامن محبوب جدا مانده هنوز
وای بر من که ببینم همه فرصت ها رفت
باز در نامه ی من جرم و خطا مانده هنوز
یک نفر بار زمین مانده ی ما را ببرد
کس نپرسید که این خسته چرا مانده هنوز
هر قد این فتنه گری رنگ عوض کرد ولی
دل ما مست علی، شکر خدا مانده هنوز
تا که در خوف و رجائیم توسل باقی است
رفت امروز ولی روز جزا مانده هنوز
هر چه را خواسته بودیم، به احسان علی
همه را داد، ولی کرب و بلا مانده هنوز
علی اکبر لطیفیان
حیف که از دست ما ماه خدا میرود
ماه مناجات و نور، ماه دعا میرود
ماه سحر خیزی اهل صفا میرود
ماه وصال علی، ماه ولا میرود
ماه خدا رفت رفت، جلوۀ بدرش به خیر
زمزمـههای شب و لیلۀ قدرش به خیر
بود به روی خدا، چشم تماشای ما
خواندن جوشن کبیر، صوت دلآرای ما
هر شب و هر روز بود، بزم خدا جای ما
زمـزمۀ افتتاح، سـر زد از آوای مـا
حیف که مانند برق، این مه معبود رفت
دیـر ز راه آمد و، خنده زد و زود رفت
ماه خداوند رفت، ماند به دل آه ما
دست خداوندگار بود به همراه ما
نور به افلاک داد، ذکر هو الله ما
ذکر هو اللهِ ما، اشک سحرگاه ما
نـالۀ العفو مـا از رمضان دل ربود
گاه دعای سحر، گاه ابوحمزه بود
زآینۀ دل گرفت ماه خداوند، زنگ
سلسلۀ زلف وصل، بود سحرها به چنگ
عبد خدا بود و صلح، دیو هوی بود و جنگ
یافت ز خون علی صورت این ماه، رنگ
محفل قرب خدا کوی علی بود و بس
روی جمیل خدا روی علی بود و بس
کیست علی؟ کیست؟ کیست؟ سرّ مگوی خدا
آن کـه هیـاهوی اوست، معنی هـوی خـدا
دست و زبان گوش و چشم روی نکوی خدا
داشته شصت و سه سال، دیده به سوی خدا
نور به او متکی، خلق به او زنده بود
عالم و آدم نبود، او به خدا بنده بود
ارض و سماوات را در همگان یک علی است
هم به مکان یک علی، هم به زمان یک علی است
هم به جهان یک علی، هم به جنان یک علی است
بلکه خداوند را در دو جهان یک علی است
قادر منان یکی است، خالق داور یکی است
بعـد خداونـدگار، احمد و حیـدر یکی است
حاصل لوح و قلم، نام علی بود و بود
نقش وجود و عدم، نام علی بود و بود
بعد خدا دم به دم، نام علی بود و بود
ذکر خداوند هم نام علی بود و بود
مدح علی هم همان مدح محمّد بوَد
احمـد حیـدر بـود حیـدر احمد بوَد
علی به نص صریح، نفس پیمبر بود
علی کنـار نبی، ساقی کوثر بود
علی تمام نماز، نه بلکه برتر بود
نمـاز بی مهر او، گنـاه اکبـر بود
عبد مؤید علی است، جمال سرمد علی است
نه، جان پیغمبر است، تمام احمد علی است
این دو ز صبح ازل، کنار هم زیستند
جدا ز هم تا ابد، نبوده و نیستند
خدای داند فقط که بوده و کیستند
که بوده و کیستند؟ چه بوده و چیستند؟
دو نـاشناس وجـود دو نـور غیب و شهود
به هر دو از حق سلام به هر دو از ما درود
علی است آقای من، علی است مولای من
علی است دنیای من علی است عقبای من
جحیم با مهر اوست، جنت اعلای من
اگر رَوَم در بهشت، سوای او، وای من
مرده بُدم با دمی زنده شدم از دمش
«میثمم» و میدهم جان به ره میثمش
غلامرضا سازگار
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
مثنوی امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف و روضهیِ حضرت عبّاس علیه السلام
ما انتظارِ دیدنِ دلدار داریم
در سینه عشقِ حیدرِ کرّار داریم
ما با غلامیِ علی شاهِ جهانیم
چشمانتظارِ مهدیِ صاحبزمانیم
هرچند از دوریِ رویت کوهِ دردیم
هر روز و شب لطفِ تو را احساس کردیم
هر جا که میآید سراغِ سینه غمها
حس میکنم آرامشِ دستِ شما را
گاهی پُر از نوری و گاهی سایهبانی
در هر دو صورت سرپناهِ عاشقانی
آئینهیِ پیغمبری در خُلق و خلقت
تو حیدری در منطق و ایثار و غیرت
حُجب و حیایِ مادرِ سادات داری
تو مجتبایِ صبر و سِلم و افتخاری
مثلِ حسینی در شجاعت بینظیری
من نوکرِ دربار و تو نِعمَالاَمیری
در سجدهها تکرارِ زینُالعابدینی
تو عالِمی چون باقر و عینُالیقینی
تصویرِ صدقِ صادق و کَظمِ خدایی
آقا تو رویایِ علی موسیَالرِّضایی
جودِ جوادی و علمدارِ هدایت
یابنَالحسن روحی فِدا شاهِ ولایت
هفت آسمان بر نامِ تو حسّاس امّا
تو عاشقِ اسم عمو عبّـاس... آقا
اسمِ عمو عبّاس میآید میآیی
تو روضهخوانِ ساقیِ کربوبلایی
جانم فدایِ اشکِ مشک و چشمِ دلبر
افتاده در ساحل دو دستِ آبآور
تیر آمد و اُمّیدِ او میریخت بر خاک
خَم میشود از غصّههایش قدِّ افلاک
اُفتان و خیزان میرسد ارباب...اِی وای
با روضهها شد نالهیِ سرداب... اِی وای
#حسین_ایمانی
به حقِّ معجرِ پاره به حقِّ انگشتر
از این غلامِ حسینت خدایِ من بگذر
#حسین_ایمانی
.
اگر درد داری دوا میکنم
اگر درد داری دوا میکنم
بیا حاجتت را روا میکنم
تو از من گریزانی و باز من
تو را بنده خود صدا میکنم
اگرچه زِکار تو ناراضیم
تو را باز، از خود رضا میکنم
تو با من کنی قهر و من آشتی
تو کردی خطا من عطا میکنم
تورا خواندم اکنون که باز آمدی
کجا دست خالی رها میکنم
به کارت زدی بس گره های کور
مخور غم، من از لطف، وا میکنم
تو از من جدا گشته ای وَر نه من
کجا از تو خود را جدا میکنم
تو مستوجب آتش دوزخی
من از اشک چَشمت، حیا میکنم
مَرنج از بلاها که من گاه گاه
نوازش تو را با، بلا می کنم
زِ آلودگی تا که پاکت کنم
تو را عاشق کربلا می کنم
به یک یا حسین و به یک قطره اشک
تو را پاک، از هر خطا میکنم
جواب تو را گر نگویم جفاست
کجا من به عبدم جفا می کنم
طبیب و دوای تو میثم منم
مداوات با یک دعا میکنم
به قول شهید حججی..
آسمان فرصت پرواز بلندیست ولی قصه این است چه اندازه کبوتر باشیم؟!!
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
وقتی میان نَفْس و هوس، جنگ می شود
شیطان دوباره دست به نیرنگ می شود
نقشه کشیده است، مرا دشمنت کند
با لشگرِ گناه هماهنگ می شود
دارد حنای توبه و شرمی که داشتم
پیشَت عزیزِ فاطمه بی رنگ می شود
با هر گناه، فاصله می گیرم از شما
کم کم وجب وجب، دو سه فرسنگ می شود
اشکم چه شد؟! به جانِ تو باور نداشتم
روزی دلم ز فَرطِ حَسد سنگ می شود
آقا ببخش، بس که سرم گرمِ زندگیست
کمتر دلم برای شما تنگ می شود!
#شاعر: وحید قاسمی
سَیدی بازآ که پیغمبر صدایت می زند
مادرت صِدّیقه ی اطهر صدایت می زند
چارده قرن است کز قلبِ مزاری گم شده
پهلوی بشکسته ی مادر صدایت می زند
زخمِ یاسین، قلبِ طاها، سینه ی مجروح نور
آیه آیه سوره ی کوثر صدایت می زند