رویاشم قشنگه ،ببینم گنبد داری
صحنای قشنگی ، شبیه مشهد داری
روی قبر خاکیت،یه دونه مرقد داری
زائر بی حد داری ..
بی قرارم ..
تویی قرار قلب زارم
من به جز تو ..
آخه مگه کسی رو دارم
آرزومه ..
سر رو ضریح تو بزارم
من با یاد روضه هات
گریه میکنم برات
امشب میزنم صدات ...
یا مولا امام باقر (ع)
بازم روضه داری، داره چشمات میباره
یاد کربلا و، یاد داغ گهواره
چشمات خونِ واسه، گلوی پاره پاره
دخترای آواره ..
با جسارت ..
گوشواره ها میرن به غارت
آه از این غم ..
رقیه میره به اسارت
بعد بابا ..
یه شب نداره خواب راحت
وای از اون همه بلا
دست زجر بی حیا
سیلی های بی هوا ..
یا مولا امام باقر (ع)
سفیر حسینم اما، اسیر دیار غمها
طعنه میزنن به مسلم، آدمای بی سروپا
میگن مرد گریه نمیکنه
میگن مرد ناله نمیزنه
أهای مردم خدا میدونه
چه آتیشی تو دله منه
گریه میکنم برا حرم
گریه میکنم برا حسین
کاشکی به أقام یکی میگفت
سمت کوفیا نیا حسین
حسین میا به کوفه کوفی وفا ندارد
کوفی بی مروّت شرم و حیا ندارد
یه چیزایی از استادهامون یادمه که تو
زندگیم خیلی تاثیر مثبت داشته و الان
نه اسم استاد نه چهرهشون یادم نیست!
عجیبه این دنیا،
میخوام بگم مثلاً اینجا تو همین کانال
یه چیز خوبی به دردت میخوره
خیلی ساده میفرستی واسه
یکی و شاید دنیاش
عوض شد.
و تو،
تو همهی حالِ خوبش شریکی ..
#باقیات_الصالحات
#روضه و توسل به راوی دشتِ کربلا حضرتِ امام محمدباقر علیه السلام
کمیت قافیه لنگ و زبان شاعر لال
چرا که وصف امام است در قصیده محال
صدای پای مسیحا حیات میبخشد
به عشق او فوران کرده ذوق رو به زوال
چه خوب جهل ندارد مَحلی از اعراب
چه خوب از اینکه میآید جواب هر چه سوال
به حکمتِ کلمات امام خورده گره
کلام و فلسفه و منطق و اصول و رجال
وَلَو ولیّ خدا را به احتجاج کِشی
ابوحنیفه که باشی نمیرسی به کمال
ز" قال باقرعلیهالـسلام" فهمیدم
دمش به حوزۀ علمیه میدهد پَر و بال
رواست گر بنویسد جناب شیخ صدوق
برای رحمتِ بیمنتش دوباره "خَصال"
خلاصۀ غزلِ من به قولِ "شیخ اجل"
بس است عشق گران مایۀ محمد و آل
دَمِ حرم متحول شود دل سنگم
چه شد مدینۀ من، ای مُحَوَّلُ الاَحوال!؟
به دوش خود بکِشم حسرت بقیعش را
چه میشود که خدا روزیام کند امسال
ببار چشم که تنها به داد ما برسد
میان قبر همین چند قطره اشکِ زَلال
به حشر گریه کنانش چه آبرومـنـدند
فروختند ز داغش جمال را به جَلال
به آیه آیۀ قرآن قسم نمیآید
به طفلِ بیسپرِ پنج ساله، قَد هِلال
غروبِ عصر دهم با دو چشمِ خود میدید
تمام روضۀ مکشوفه را...برایِ مثال:
کنار اهل حرم دید، دستِ پُر برگشت
حرامزادۀ ذی الجوشن از ته گودال
#شاعر علیرضا خاکساری
تفسیر شعر بود که سر رویِ نیزه رفت
زینب به روی ناقه ی عریان سوار شد
*عَمّار دُهْنی اومد پیشِ آقا امام باقر علیه السلام، گفت: آقا! یه جوری روضه ی کربلا رو برام مجسم کن، که گمان کنم من تویِ کربلا بودم...*
آقا! شنیده ایم که تهمت شنیده ای
در مجلسِ شراب چه غم ها ندیده ای
آقا! بگو به ما که چه شد مجلسِ شراب
از خنده های حرمله و گریه ی رباب
بس کن رباب حالِ تو بهتر نمی شود
این گریه ها برایِ تو اصغر نمی شود
آقا شنیده ایم در انظار رفته اید
با عمه هایتان سَرِ بازار رفته اید
*تا اسمِ امام باقر میاد، تویِ ذهنت یه اسمِ دیگه ای رو هم میاری...بگم؟...*
از کودکانِ ناله کنان، روضه ای بخوان
از عمه ی سه سالهِ تان روضه ای بخوان
آه ای پدر سکوت نکن، نیست دشمنی
چوب از یزید خورده ای و قهر با منی؟بار بلا به شانه کشیدم به کودکی
از صبح تا به عصر چه دیدم به کودکی
از خیمه گاه تا ته گودالِ قتلگاه
دنبال عمه هام دویدم به کودکی
آن شب که در مقابل عمه، مرا زدند
فریادِ اَلفَرار شنیدم به کودکی
عمه اگرچه در همه جا شد سپر ولی
من ضربِ دستِ شمر چشیدم به کودکی
آن شب که درخرابه سَر آمد میان مان
چون عمه ام رقیه، خمیدم به کودکی
با کعبِ نی لباس همه پاره پاره شد
بدتر ز اهل شام ندیدم به کودکی
یک سرخ مو زقافله ی ما کنیز خواست
این را به گوشِ خویش شنیدم به کودکی
در مجلس شراب که شخصیتم شکست
من آستین صبر جویدم به کودکی
#شاعر قاسم نعمتی
اومد خونه ی آقا امام باقر علیه السلام، آقا فرمود: اهلِ کجایی؟ گفت: آقا اهلِ کوفه ام. از کجایِ کوفه اومدی؟ گفت: از قبیله ی بنی اسد، تا اسمِ بنی اسد رو آقا شنید، دیدن رنگِ صورتِ آقا برگشت... اما چون مهمان داشت فوری آقا حرف رو عوض کرد، فرمود: خدا رحمت کنه حبیب بن مظاهر رو...
بعد از اینکه مهمان رفت، اصحاب خاص اومدن دورِ آقا، گفتن: آقا! چی شد تا گفت: از قبیله ی بنی اسدم رنگ چهره ی شما عوض شد؟ فرمود: آخه تا اسمِ بنی اسد اومد یادِ حرمله افتادم، نمی دونید حرمله کربلا با دلِ ما چه کرد...
یا امام باقر! شما فقط شنیدی اسمِ قبیله ی حرمله رو بهم ریختی، اما من یه آقازاده میشناسم، تو کوچه می رفت اون دوتا ملعون رو میدید، مسجد می رفت او دوتا رو می دید، قنفذ رو می دید، مغیره رو میدید، هی زیر لب می گفت: ای وای مادرم!
اما یا امام حسن! شما هم همیشگی این ملعون ها رو نمی دیدید، بعضاً چشمتون می افتاد، مرد کجا، زن کجا؟ اینکه بخوای چهل روز با یه عده بی حیا، نمک به حروم، حروم زاده، همسفر بشی، دلا بسوزه برا خواهرِ شما زینبِ کبری...*
رسید وقتِ سفر سر به زیر شد زینب
حسین! چشمِ تو روشن، اسیر شد زینب
سینه_زنی و توسل ویژه شهادت امام باقر علیه السلام و ایام مسلمیه
بگو که برام گریه کنن، گریه کنا
تا ده سال توی منا ..
گریه کنن برای من
با روضههای کربلا ..
گریهکنن آخه یه عمرِ یاد غمش دل و سوزونده
گریهکنن برا شهیدی که بدنش رو خاکا مونده
شهیدی که شد، چشمای آسمون، غرق اشک عزاش
عمریه روضه خوندم براش
قُتِلَ الحُسَین
بِالسَّیفِ وَ السَّنان وَ الحَجَرِ وَ العَصا
مظلومٌ عطشانٌ بکربلا ..
حالا که نمونده رمقی توی پاهام
از اثر زهر هشام
یادم میاد مصیبت
اسیری کوفه و شام
آبله بود، به روی پاها، لاله میریخت به روی خاکا
روضه میشد دوباره به پا، هر کی میگفت کجایی بابا
میرسید به گوش، از روی نیزهها، آیه آیه صداش
عمریه روضه خوندم براش
قُتِلَ الحُسَین
بِالسَّیفِ وَ السَّنان وَ الحَجَرِ وَ العَصا
مظلومٌ عطشانٌ بکربلا ..
#شاعر محمد رضا رضایی
*یه عده با سنگ میزدنش .. یهو دیدن دشمن داره کوچه باز میکنه صدا میزدن برید کنار شیخ قبیله داره میاد .. دیدن یه عده پیرمرد زورشون نمیرسید از دور بزنن، برا ثوابشم شده قربة الی الله .. عزیز فاطمه رو صورت روخاکا افتاده این محاسنُ رو خاک میکشه این نانجیب پیرمردا باعصا حسینُ میزدن .....
هدایت شده از 🚩مکتب حاج قاسم🚩
14.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نماهنگ | ویژه #شب_جمعه
🎙 بانوای: حاج میثم مطیعی
🌹 یا حسین یا حسین ؛
🌹 من کجا لیاقت اقامه عزای تو؟
🔸🌸🔸🌸🔸🌸🔸
هدایت شده از 🚩مکتب حاج قاسم🚩
enc_16874500265213467745966.mp3
2.77M
چه مبارک سحریه سحرای کربلا
داره یه لذت دیگه سفرای کربلا
غبطه میخورن ملائک به همه سینه زنا
جا دارن رو سر عالم نوکرای کربلا
🎙 #سید_رضا_نریمانی
✳️ #جدید
#️⃣ #فراق_و_دلتنگی_کربلا
#️⃣ #شب_جمعه_کربلا
#️⃣ #استودیویی
#️⃣ #شب_جمعه_ست_هوایت_نکنم_میمیرم
هدایت شده از 🚩مکتب حاج قاسم🚩
046918b5-5526-44c5-8671-6e52ee0a97dd.mp3
14.87M
غمت در نهان خانه ی دل نشیند
بنازی که لیلی به محمل نشیند
بنازم به بزم محبت که آنجا
گدایی به شاهی مقابل نشیند
🔸 سید مجید بنی فاطمه
#شب_جمعه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
💐نذر سلامتی و آمدنش صلوات.
کسی که هر شب جمعه، #سوره_واقعه را تلاوت کند:
● خداوند او را دوست می دارد.
● محبوب همه مردمانش می گرداند.
● و هرگز در دنیا گرفتار بدبختی، فقر، درماندگی و هیچ آفتی از آفات دنیا نخواهد شد.
● و از همراهان امیرالمومنین مولا علی (علیه السلام) خواهد بود.
📚ثواب اعمال، ج۱، ص۱۱۷
📚بحارالانوار، ج۸۹، ص۳۰۷
.
تو باقر العلوم هستیُ
تموم عالم به فرمانت
به زیر دین شما شیعه
الهی جانم به قربانت
از علمُ حلمُ صبرِ تو آقا
نفس کشیده دین پیغمبر
تو وارثِ صلابت حیدر
آقای من آقای من ..
به نور دانش تو روشن شد
صراط شیعه به زیبایی
تو وارث به حق زهرایی
آقای من آقای من ..
شفاعت محشر آقا
فقط به یک نگاهِ شما
تموم خواهش نوکرا
زیارتِ کرب و بلا
غریب اِی آقایِ من ..
تو از همون کودکی آقا
کشیدی بار غم و تنها
میونِ اشک و گریه میدیدی
که روی نیزه ها میرفت سرها
آتیش گرفته بود حرم اما
تو بینِ خیمه بودی سرگردون
دویدی پا برهنه تو میدون
آقای من آقای من ..
الهی من بمیرم آقا که
دیدی که قاتل رسید گودال
حسین تشنه رفته بود از حال
آقای من آقای من ..
برا غمای کربلا
تو روضه داره هر شبی
تا لحظه های آخرم
به یاد عمه زینبی
غریب اِی آقایِ من ..
میونه کوچه یهودی ها
چقدر خجالت کشیدی تو
به زیر تازیونه ها آقا
فقط جسارت شنیدی تو
تموم کربلا برات روضه ست
ولی برات نمیشه شام هیچ جا
خرابه و غصۀ زنها
آقای من آقای من ..
نداره این درد تو درمون
جلوی چشم تو زدن سیلی
که صورت رقیه شد نیلی
آقای من آقای من ..
کنار جسم مضطرت
امام صادق آشناست
شهادتین امشبت
سلام به شاه کربلاست
غریب اِی آقایِ من ..
تو بودی هرجا نبود هیچ کس
گرفتی دست منو آقا
نذاشتی تنها بمونم من
میون سیل غم و دردا
تویی تو تنها امید من
تو این شبای پر گرفتاری
برای من همیشه تو یاری
حسین من حسین من ..
دوباره آرومه با یادت
قرار قلب مضطرم هستی
خودِ تو این عهد و بام بستی
حسین من حسین ..
فقط رو لبهام این نواست
به قلبِ من حسین ناخداست
دوا و درمونم فقط
زیارت کرب و بلاست
دوست دارم آقای من ..
.
در مزارت نفسِ ثانیهها میگیرد
باد، دَم میدهد و مرثیه پا میگیرد
زائرت پنجرهفولاد ندارد به بغل
ولی از آجرِ دیوار، شفا میگیرد
.
گریونه گریونه یادگارِ کربلا
میخونه میخونه روضه هایِ سر جدا
تویِ دستاش ملکوتِ
زیرِ پاهاش همه عالم
یه چشش اشک یه چشش خون
روی دوشش غم و ماتم
غم خیمه ها داره، واویلا
غم کربلا داره، واویلا
می باره می باره گریه های بی امون
شد مثل شد مثل عمۀ قامت کمون
جلوۀ ذات خدایی
دم آخر شده تب دار
کودکی هاش تو مصیبت
اسیر کوچه و بازار
غم و غصه ها داره، واویلا
غم کربلا داره، واویلا
من مُردم من مُردم مجلسِ بزم یزید
اون روز بود اون روز بود من شدم از غم شهید
پا به پای بچه ها من
گریه کردم تو خرابه
تشت زر بود چوب دشمن
غمایی که بی حسابه
غم نیزه ها داره واویلا
غم کربلا داره واویلا
دلِ صد پارهی ما را نگاهی جمع میسازد
که از یک رشته بتوان بخیه زد چندین جراحت را
#مسلمیه
فمن تَبعنى فانه منّى»/ابراهیم-۱۴
رفت محضر امام باقر؛
مانند زنان اَشك مى ريخت!
میگفت از خانواده بنى اُميه هستم
و حال آنکه خدا آنها را در قرآن
#شجره_ملعونه ناميده است.
امام فرموده بود:
تو از آنها نيستى،
تو اُمَوی هستى
اما از ما اَهل بيتی!❤️
#شجره_طیبه
بوی عاشورا وزيده در مدينه
باز هم صاحب عزا گشته سکينه
باقر از اين غم سرا رفت
يا کتاب کربلا رفت
وا اماما .. وا اماما ..
بوده اين محمل نشين چهار ساله
در مصيبت با رقيه هم پياله
زآتش زهر جفا سر تا به پا سوخت
يا کتاب خاطرات کربلا سوخت
خاطرات کوفه تا شام
روي خارو زير هر بام
وا اماما .. وا اماما ..
در خرابه با دل باقر چه ها شد
چون ز هم بازي و هم دردش جدا شد
او پدر را از جفا مسموم ديده
داغ قتل زينب و کلثوم ديده
گرچه لحن کودکانه گفتگو کرد
شام را با خطبۀ خود زير و رو کرد
وا اماما .. وا اماما ..
بر عزيز جان زهرا زهر دادند
زين ذهر آلوده بر اسبش نهادند
پرپر از زين شد گل ياس
ناله ميزد ياد عباس
وا ماما .. وا اماما
من باقرِ بن زین العبادم
دستِ خدایم کز پا فتادم
یادم نرفته لب هایِ عطشان
بر خاکِ صحرا سلطانِ خوبان
از گوشۀ مقتل زنی میگفت: حسین جان ..
واویلا، حسین یا جدا ...
دیدم که خورشیدِ خدا شد پُر ستاره
دیدم لب خشک و گلویِ پاره پاره
از گوشۀ مقتل زنی میگفت: حسین جان ..
من خاطراتم پُر از غریبی
ارثیۀ ما غربت نصیبی
آتش گرفته قلبم زِ کینه
می سوزد آهم در کنج سینه
پَر می کشم دل خسته از شهر مدینه
هر روز و شب با این دلِ سرشارِ دردم
بر روضه های عمه خود گریه کردم
واویلا، حسین یا جدا ...
*ایام مسلمیه و شهادتِ حضرتِ مسلم اجازه بدید دو خط روضه بخونم .. گفت یه نامه بنویسید بگید آقام نیاد .. زن و بچه ش نیان .. یکی بره بگه حسین! اینا رو بام خونه هاشون سنگ جمع کردند .. زینبتُ نیار ..*
ظهر عطش در صحرای غوغا
من آب خوردم از دست سقا
یادم نرفته موی پریشان
حال فرار و قلبِ هراسان
من شیرِ شمشیرخورده را دیدم به میدان
من یادگار آخرِ کربُبَلایم
من شاهدِ شورِ شهیدانِ خدایم
واویلا، حسین یا جدا ...
من باقرِ بن زین العبادم
دستِ خدایم کز پا فتادم
یادم نرفته لب هایِ عطشان
بر خاکِ صحرا سلطانِ خوبان
از گوشۀ مقتل زنی میگفت: حسین جان ..
واویلا، حسین یا جدا
سیرهی حیات امام باقر(ع) یعنی
برای مبارزه با طاغوت زمانه باید؛
#کار_فرهنگی را سرلوحه قرارداد!
#امام_باقر(ع)
هاشمیٌ بین هاشمیَین،
عـلـویٌ بین عـلـویَین و
فـاطمیٌ بین فـاطمیَین
هاشـمی و عـلوی و فاطمی بود!
از نسـل پدرشـان #حـسینی بود
و از نسـل مادرشان هم #حسنی
#امام_باقر(ع)
خشکی ام رفت و فصل دریا شد
سردی ام رفت و فصل گرما شد
فارغم از خودم خدا را شکر
آسمانی شدم، خدا را شکر
ای حیاتِ مجدد دنیا
دومین یا محمد دنیا
ای که تنها خدا شناخت تو را
مثل بیت الحرام ساخت تو را
قافیه های بیت ما تنگ است
در مقامت کُمیت ما لنگ است
ای نسیم پُر از بهار حسین
حسنی زادهی تبار حسین
قبلهی مردم مدینه تویی
حسن دوم مدینه تویی
ای ظهور پیمبر اکرم
حاصل وصلتِ دعا و کرم
مادرت دختر کریم خداست
پدرت حضرت کلیم خداست
سَر شب فکر نور تو بودم
فکر شبهای طور تو بودم
خواب سجاده تو را دیدم
صبح دیدم کنار خورشیدم
ای نماز پُر از قنوت حسن
حاصل چلهی سکوت حسن
تو تولای دفترم هستی
قسم نونِ وَ القَلم هستی
تکیه بر بال جبرئیل زدی
مزرعه داشتی و بیل زدی
*قربونت برم .. گفت آقا عرق رو پیشونیت میشینه .. این همه خَدم و هَشم خودش کار می کرد .. همه عالم دور سرت بگرده یا امام باقر ..*
بهترین میوهی تو ایمان بود
گندم کالِ تو پُر از نان بود
بی تو این حوزه ها کمال نداشت
میوه ای غیر سیب کال نداشت
وقت آن است اجتهاد کنی
بی سوادِ مرا سواد کنی
وقت آن است منبری بزنی
حرف، یک حرفِ بهتری بزنی
علم را باز هم شکاف دهی
در کلاس ت مرا طواف دهی
اگر علم تو را حساب کنند
زندگی تو را کتاب کنند
علم و اخلاق می شود با هم
آدمی می شود بنی آدم
پَر جبرئیل زیر پای تو بود
گردن آویز بچه های تو بود
میوهی بهتر از رطب سیب است
باعث التیامِ تب سیب است
فاطمه سیبِ جَنتُ الاعلاست
پس تبِ تو یا زهراست
*شیخ عباس قمی می نویسه؛ هر وقت حضرت بهش عارضهی تب سرایت می کرد و تو تب میسوخت بلند فریاد می زد یا فاطمه! .. بعد شیخ عباس تو بیتُ الاحزان خودش تفسیر کرده گفته شاید یه علت این که آنقدر امام باقر بلند صدا می زد یافاطمه، مادرش رو صدا میزد بلند بلند .. نمی تونستن راحت برا مادرشون گریه کنن .. همون طوری که بدن لطیف و شریف حضرت از تب می سوخت، جگرش برا مادرش بیشتر می سوخت .. همچین که می گفت یا فاطمه آروم میشد .. آتشِ درون رو با این ذکر خاموش می کرد .. اگرچه این آتش هیچ وقت خاموش شدنی نیست ..
علامه امینی رفت مدینه برگشت گفتند علامه چه خبر از مدینه؟ زد زیر گریه .. گفت؛ چی بگم، کاشکی نمی رفتم مدینه .. گفتن چرا علامه؟ گفت هنوز صداش بینِ در و دیوار میاد ..
وگرنه آن رازِ سر به مُهر
که در هر سحربه او می گفت؛
مادرم به تضرع بیا، تویی
بی بی منتظرِ امام زمانِ .. همه آل الله هم برا مادرشون گریه می کنند ..
گریه کنای امام باقر به خودتون ببالید .. هم مجلس کم گرفته میشه برا امام باقر، هم الان کنار قبرش دیگه زائر نیست .. تا همین دو سه شب پیش مدینه زائر داشت .. شده از پشت پنجره ها این قبرا رو نگاه می کردن .. اما الان مدینه دیگه هیچ کس نیست ..
چه کسی گفته بی مزاری تو؟
یا چراغِ حرم نداری تو
قبرِ تو بارگاه توحید است
شمعِ بالا سَر تو خورشید است
چه کسی گفته سایه بان تو نیست؟
صحن در صحنِ آسمانت نیست
فرش که آسمان نمی خواهد
نور که سایه بان نمی خواهد
تو خودت سایه بان دنیایی
بهترین آسمان دنیایی
آری زهرش دادن، مسومش کردن حضرتُ .. اما همهی روضهی امام باقر این نیست .. غربت و مظلومیت گره خورده با روضه های کربلا .. دو سه بیت بخونم و از همه التماسِ دعا ..
تو زِ کودکی دائم محنت و بلا دیدی
با دو چشم مظلومت ظلم بر ملا دیدی
راهِ شام طی کردی دشتِ کربلا دیدی
اهل بیتِ عصمت را، زار و مبتلا دیدی
راس جد خود را بر طشتی از طلا دیدی
که زیرِ چوب بر لب داشت آیه های قرآنی
خیمهها کَز آتش سوخت، سیدی کجا بودی؟
*یه سئوال اینجا داریم از امام باقر .. یه سئوالم الان این گریز به ذهنم زد ..
مدینه ام وقتی بی بی و امیرالمؤمنین برگشتن خونه، زینب از مادر پرسید .. همه آرام شدن یه گوشه نشستن .. زینب اومد جلو مادر :
درآن ساعت که در می سوخت پرسیدی کجا بودم؟
تو می خوردی کتک من هم به زیر دستُ پا بودم
*حالا باید بلند گریه کنی ..*
خیمه ها کَز آتش سوخت سیدی کجا بودی
زیر خارها خفتیم، بین عمه ها بودیم
شاید ای عزیزِجان زیر دست و پا بودی
رویِ شانهی مادر یا از او جدا بودی
یا به زیر کعبِ نی در خدا خدا بودی
چهار سال سِنت بود با چنان پریشانی
*عرضِ روضه من تموم .. به نظرِ من سخت ترین صحنه بر امام باقر .. صبح شام غریبان بوده .. تا عمر داشت از یادش نرفت .. صبح که نور خورشید همه جا رو فرا گرفت .. دید صورتِ همه عمه ها کبوده .. شب چشم درست نمی بینه، کجا ضربه خورده ..*
یک رخ نمانده بود که سیلی نخورده بود ..
ای ملائک ناله در هامون کنید
شمر را از قتلگه بیرون کنید
یا زِ دست قاتلت خنجر بگیر
یا رهِ گودال بر مادر بگیر