.
خدایا مرا مشغول کارهایی کن
که فردای قیامت از من میپرسی
https://eitaa.com/Arbabhosyn
.
* گفتم که با چه احترامی فردا بی بی رو تویِ کربلا پیاده میکنن، اما عصر یازدهم که شد، بی بی همه رو سوارِ بر ناقه ها کرد، یه لحظه دورش رو نگاه کرد، کسی نمونده، یه نگاه کرد سمتِ گودال، صدا زد: داداش! ...*
سپردمت به غبار و به ريگهاي بيابان
سپردمت به وحوش، به آهوان پريشان
سپرديم به كه رفتي!؟به دلقكان به كنيزان؟!
به شمر و خولي و اَخنس به حرمله به سنان؟
*داداش! ببین میخوان بیان دستایِ من رو ببندن...حسین...*
.
روضه و توسل ویژۀ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده شبِ دوم محرم
به نفس سیدرضا نریمانی
امشب شبِ حساسی است، غیرتی ها! نوکرا! امشب یه جور دیگه باید ناله بزنید، آخه امشب ناموسِ خدا داره میرسه کربلا، امشب رفتی خونه، همچین که خواستی استراحت کنی، رو کن سمت کربلا، بگو: حسین جان! من اومدم راحت میخوابم، اما از امروز خودت و زن و بچه هات آواره ی صحراها شدن...
ابی عبدالله دید اسبش حرکت نمیکنه، گفت: کجاست اینجا، چرا هر چی نهیب میزنم اسب نمیره؟ اومد ساربان جلو، آقا! اینجا غاضریه است، خوب دیگه؟ نینوا هم بهش میگن، طَف هم بهش میگن، یه خورده فکر کرد، آقاجان! قدیمی ها به اینجا کربلا هم میگفتن... تا گفت کربلا، یهو ابی عبدالله یه جور که بقیه نفهمن، گفت:" أعوذُبِالله مِنَ الکَربِ وَالبَلاء" اما زینب تویِ صورت داداشش که نگاه میکنه همه چیز دستش میاد، میفهمه چه خبره، داداش! چرا بهم ریختی؟ اینجا چه خبره؟ چرا حرکت نمی کنیم؟ زینبم! قرارِ اینجا بمونیم... داداش! من حسّ خوبی به اینجا ندارم، اینجا به دلم نیست، خواهرم! تحمل کن عزیزِ دلم...
عباس! خیمه هارو برپا کن، به روی چشم، خیمه ها رو زدن، عباس جانم! داداش بیا، خیمه هارو زدی؟ اول زن و بچه ها رو جا و مکان بده، پاهاشون درد گرفته، چند وقت تویِ مسیرن، اول اومدن کنارِ ناقه ی رباب، رباب بچه رو آروم داد دستِ حسین، آقا! بچه خوابِ، بچه رو ابی عبدالله تویِ بغل گرفت، عباس اومد کنار ناقه ی بچه ها، رقیه جان! بیا رویِ دوشِ عمو، آروم پایینش گذاشت، پیشونیش رو بوس کرد، ای قربونت برم، عمو برات بمیره... تا رسیدن به ناقه ی زینب، عباس همه ی جوانهای بنی هاشم رو به خط کرد، زینب میخواد پیاده بشه، علی اکبر رکاب گرفت، قاسم دستِ عمه رو گرفت، عبدالله بچه ها رو صدا زد کوچه باز کردن، ناقه رو آوُرد دَمِ خیمه، کسی قد و بالای زینب رو نبینه، ناموسِ خداست، با احترام کامل بی بی رو پیاده کردن، بی بی که روی زمین نشست، تازه دلشوره اش شروع شد...
از سر صبح دلم داره می لرزه
چه اضطرابی داره خواهرِتو
کم بشه مویی از سرت می میرم
تو رو به من سپرده مادرِتو
این همه لشکر اومده به اینجا
خواهرتم ، دلم هزار جا میره
سر نماز فقط میگم خدایا
حسینمو کسی ازم نگیره
خاک بلاخیزی داره زمینت
از صدای طبلا دلم شکسته
خیمه زدی الهی من بمیرم
رو پلک تو گرد و غبار نشسته
از شبِ اولِ بی مادریمون
یادمه که بهت رسیده بودم
دلم یه جوری شد آخه تا حالا
مویِ تو رو خاکی ندیده بودم
* خاکی که چیزی نیست بی بی جان!، خاکستری هم می بینی...*
دیر نشده بیا بریم مدینه
دل ندارم غریبیتو ببینم
من که از اون خواهرا نیستم داداش
بیام سَرِ مزارتو بشینم
خدا نیاره روزی که ببینی
موی حسین تو مشت نیزه داره
دلت بخواد که موهاشو بشوری
به شرطی که پنجه ی شمر، بذاره
#شاعر ناصر دودانگه
بیابان با وجود تو برای ما بیابان نیست
کسی که با تو می آید سفر دیگر پریشان نیست
کنار تو کسی دلواپس خارِ مغیلان نیست
بیابان گردمان کردی ولی زینب پشیمان نیست
برادر جان تو ثارالله و ثارالله دیگر من
حسین قبل خنجر تو ، حسین بعد خنجر من
تجلی می کنم در تو ، تجلی می کنی در من
شهادت یا اسارت هر دو آغاز است ، پایان نیست
بنه پا بر زمین این خاک ها مشتاق و لبریزند
تمام دختران یک یک مژه بر پات می ریزند
نباید هم به مهمان داریت این قوم برخیزند
چرا که خلق می دانند صاحب خانه مهمان نیست
محال است از میان خیمه آه سرد برخیزد
ز کوه صبرِ من حتی نشانِ درد برخیزد
اگر زن شیرزن باشد به جنگِ مرد برخیزد
بجنگم با سنان ؟ هرگز!! سنان که جزو مردان نیست
به طفلان تو گریه بر پدر کردن نمی آید
به زینب معجر پاره به سر کردن نمی آید
برادر جان! به ما اصلاً سفر کردن نمی آید
کسی در خیمه های ما به جز شش ماهه خندان نیست
صدا زد : آی مردم این شهید ما مسلمان است
بزرگ خاندانم را نمی بینید عریان است؟!
جواب قاری قرآنِ زینب بوسه باران است
جوابِ قاری قرآن زینب سنگباران نیست
#شاعر علی اکبر لطیفیان
زینب رو صدا زدی، مادر رو صدا زدم
رو کردم سمت نجف، حیدر رو صدا زدم
رو کردم مدینه و گفتم وا محمدا
کوبیدم به سینه و گفتم وا محمدا
وا محمدا! حسینو بی رَدا ببین به کربلا
وا محمدا! تنش رو زیر پا ببین به کربلا
وا علیا! دخترِ حیدر رو سپردی به کیا
وا حسنا! دارن میان به سمت خیمۀ زنا
سیلی به هوا زدن، جدم رو صدا زدم
مارو بد صدا زدن، جدم رو صدا زدم
خیمه شعله ور شد و گفتم وامحمدا
لشکر حمله ور شد و گفتم وامحمدا
وامحمدا! حرم رو بی پناه ببین به کربلا
وامحمدا! میسوزه خیمه ها ببین به کربلا
وای حرم، بَدِ که غارت بکنن از خانِ کَرَم
وای حرم، شکسته زیرِ لگداشون کمرم
وای حرم،میگفتی از عطش میسوزه جگرم
وای حرم! آخ چه بلایی بود آوُردن به سرم
کربلا هم همین بود!!
آنها که شمر را انتخاب کرده بودند حتی
وقتی نوهی پیامبر خدا را ذبح کرد
از خواب بیدار نشدند!
عدهای همیشه در خوابند ..
روضه و توسل ویژۀ ورود خاندان آل الله
شب دوممحرم
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ،السَّلامُ عَلى قَتيلِ الأدْعِيَاءِ، السَّلامُ علی شَهیدِ الشُّهداء،السَّلامُ عَلى غَريبِ الغُرَبَاءِ، السَّلامُ عَلى ساکِنِ التُّرْبَهِ الزّاکِیَهِ ،السَّلامُ عَلى صاحِبِ الْقُبَّهِ السّامِیَهِ، السَّلامُ عَلی مَنِ جَعَلَ الاْجابَـهُ تَحْتَ قُـبَّـتِهِ، السَّلامُ عَلى مَنْ جَعَلَ اللهُ الشّـِفآءَ فی تُرْبَتِه"
*شب دوم مُحرمِ، شب ورود کاروان حسین به کربلا، فردا ارباب ما میرسه کربلا، فردا کربلا؛ کربلا میشه با حسین، روضه امشبم متفاوت از هرساله، شب دوم میخوام برا خاک کربلا روضه بخونم، این چه خاکیه؟ چرا خاکِ کربلا شد تربت حسین؟ چرا شد شفا؟*
آرزوی غبار این باشد روی دامان یار بنشیند
در مسیر عبور اوباشد زیر پایش به بار بنشیند
قطعه خاکی بلند مرتبه شد
ذره ای بود آفتاب شده
نسبش می رسد به شاه نجف
از ذَراریِّ بوتراب شده
*مگه نمیگن: امیرالمؤمنین پدرِخاکِ "ابوترابِ" این چهخاکی بودقبل ازعاشورا و قبل از کربلا؟
امیرالمؤمنین رسید به این سرزمین، از صفین برمیگشت،میگن از اسب پیاده شد، خاک کربلا رو برداشت بو کرد شروع کرد با خاککربلاحرف زدن، هنوز حسینی بهکربلا نرسیده، هنوزعاشورایی اتفاق نیوفتاده، خونی به زمین نریخته، خاککربلا رو برداشت "وَاهاً لَكِ أَيَّتُهَاالتُّرْبَةُ"شگفتا از تو ای خاک!" لَيُحْشَرَنَّ مِنْكِ أَقْوَامٌ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَبِغَيْرِ حِسابٍ." امیرالمؤمنین به خاک کربلا گفت:ای خاک از تو درشگفتم یه روزی میاد یه عده ازتو محشور میشن بی حساب میرن بهشت، یه عده میان همچین که خاککربلا به چهرهاشون میشینه رحمت خدا بر آنها نازل میشه ..بعد شروع کرد گریه کردن، فرمود: "هَا هُنَا مَصَارِعُ العُشَّاق"فرمود: اینجا جایگاه عاشقانه... اینقدر گریهکرد روایت میگه: اینقدر علی گریه کرد خاک با گریه عجین شد ،گِل شد...*
خاک می خواست نور محض شود
تا غبارش چو توتیا باشد
سجده می کرد بر قدوم حسین
تا شفا بخش و کیمیا باشد
خاک کرب و بلا دلش می خواست
مثل آیینه ها زلال شود
چشمه ای باشد از یم کوثر
خوردن تربتش حلال شود .
*امام صادق علیه السلام فرمود: پیغمبر نقل کرد: جبرائیل برمن نازل شد، جبرائیل گفت: یا رسول الله! خاکی که حسینت کشته میشه اسمش کربلاست ،از بعد شهادتِ حسینت دیگه اون خاکحُرمتش از کعبه میره بالاتر... یا رسول الله! تربت حسینت میشه شفا، میشه بهترین خاک عالم، پاکیزه ترین خاکعالم، یا رسول الله! خاکش میشه شفای هر درد ...*
خاک بر صورت حسین نشست
"أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریب"
خاک بر صورت حسین نشست
پرده داری آفتاب کند
بی سبب نیست سجده برتربت
خرق هفتاد تا حجاب کند
در دل خاک غصه ای دفن است
غزلش واژه واژه تلمیح است
مقتلی در سی وسه صفحه ورق
آه تربت همیشه تسبیح است
*امام صادق علیه السلام فرمود: سجده بر تربت هفتاد حجاب رو کنار میزنه...
اگه تسبیحِ تربت دستت باشه حتی ذکر هم نگی برات ثوابِ ذکر رو مینویسند، چرا ؟چونخاکحسینِ ...*
علت خلقت تمام جهان
خاک این روضه ی منوره است
سندش هست آیه ی تطهیر
تربت کربلا مطهره است
قبر زهرا بقیع گمشده بود
وسط این دیار پیدا شد
عرش بر روی خاک خیمه زد و
تربت کربلا معلی شد
آسمان را به انتظار نشست
تربت کربلا مؤدب شد
چقدر ذوق می کند وقتی
خاکِ پاک قدوم زینب شد
داداش چی قراره بیاد سرم
ببین خاک نشسته رو معجرم
*داداش این پیرمرد گفت:کربلا، درست شنیدم؟ این کلمه به گوشم آشناست .. الان یادم افتاد میدونی من این کلمه رو کِی شنیدم؟ اون شبی که مادرم کفن هارو داد.. اون شبی که گفت: این کفن مال منه، میدی بابات علی، این کفن مال بابات علیِ میدی داداشت حسن، اینم مال برادرت مجتباست .. دیدم بقچه رو بست هی میزد رو پاش میگفت: کربلا ...*
داداش چی قراره بیاد سرم
ببین خاکنشسته رو معجرم
من این قصه روپیش مادرم
شنیده بودم
داداش سراپا می لرزم تو اظطراب
داداش برای خودم نه برا رباب
من این روزها رو حتی توی خواب
ندیده بودم
گودال میبینم ..ای وای از تنت
احساس می کنم از من میگیرنت
ای کاش تو دلم آتیش به پا نشه
ای کاش پای من گودال وا نشه
*نکنه من قراره بیام تو گودال؟ نکنه میخوانکاری کنن تو رو نشناسم؟...*
بیا خواهر از محملت پایین
بیا آخرِ دنیامو ببین
منو میکُشن تو همین زمین
غریب و تنها
شده موقع دل بریدنُ
منو از تو آخر میگیرنُ
تو باید بری بسپری منُ
به ریگ صحرا
اینجاست کربلا؛ که گفته مادرم
هرچی مصیبته؛ اینجا میاد سرم
اینجا تو بی کَس و من بی قمر میشم
تو بی برادر و من بی پسر میشم
*"امام صادق علیه السلام فرمود: از اون ساعتی خاک شد تربت، که این خاک با پوست و گوشت و خون و استخوان جدَّم مخلوط شد" کجا ؟ وقتی اسباشون رو نعل تازه زدن یه کاری با بدن کردن... زینب هی این بدن رو از زیرخاکها در آوُرد، ناله بزن بگو:حسین....*
.
روضه و توسل ویژۀ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده شبِ دوم محرم
به نفس استاد حاج منصور ارضی
السلام علیکم یا اهل بیت نبوه
السَّلامُ عَلَى مَحَالِّ مَعْرِفَةِ اللَّهِ وَ مَسَاكِنِ بَرَكَةِ اللَّهِ
به عشق تو ای یار گفتم حسین
همین اول کار گفتم حسین
خداییش این یازده ماه را؛
به امید دیدار گفتم حسین
شنیدم حبیب عاشق روضه است
نیابت زِ انصار گفتم حسین
نمازِ همه برکت خون اوست
که در سجده بسیار گفتم حسین
شفا از حسین و دوا از حسین
به بالینِ بیمار گفتم حسین
به کوری هر کس نمی خواندش
چه خواب و چه بیدار گفتم حسین
حَسَن دست روی سر من کشید
از آن شب که یک بار گفتم حسین
زگهواره تا گور من نوکرم
بریدم زِ اغیار گفتم حسین
به رویِ دلم حسرت کربلاست
سحر با دل زار گفتم حسین
سر کوچه بازار سنگت زدند
سر کوچه بازار گفتم حسین
رسید بالاخره قافله کنار فرات
سلامتی حسین و قبیلهاش صلوات
ــــــــــــــــــ
رباب آمده با اصغرش خوش آمده است
رقیه آمده با اکبرش خوش آمده است
چقدر خوب که جمع بزرگان جمع است
تمام قافله پروانه عمه هم شمع است
به بنده ها برسان جلوۀ رب آمده است
خبر کنید زنان را که زینب آمده است
چه با شکوه میاید زِ محملش پایین
*بعد از آنی که دستور داد بارهارو بیارید پایین، اول خیمۀ خانم زینب رو بزنید .. حالا این خانم میخواد از ناقه بیاد پایین یکی عنان گرفته یکی زانو خم کرده ..*
چه با شکوه میاید زِ محملش پایین
سرِ تمامی مردان مقابلش پایین
حجابِ دخترِ حیدر هزار پردۀ نور
زِ قد و قامتِ این زن نگاهِ عالم دور
رکاب دار اباالفضل، پرده دار حسین
شکوه این زن اباالفضل و اقتدار حسین
چرا کسی نمیآید سلامشان بکند
سلامشان بکند، احترامشان بکند
بزرگ بانوی این قافله پریشان است
خدا به خیر کند خیره بر بیابان است
*تا رسید دست رو قلبش گذاشت گفت حسین اینجاست میخوان تو رو از من جدا کنن ..*
گمان کنم خبر سر براش آوردن
خبر زِ غارتِ معجر براش آوردن
رسانده اند خبر را که ای صبور حرم
شکسته میشود این سمت ها غرور حرم
اگرچه آمده ای با دو صد جلال اینجا
به عصر روزِ دهم میروی زِ حال اینجا
همان زمان که حسینت میانِ گودال است
همان زمان که تنش زیرِ چکمه پامال است
همان زمان که همه در میانِ آشوبند
به بوسگاهِ نبی نیزه نیزه میکوبند ..
*آقاجان شما مشغول خیمه زدن هستید، خواهرتون بین زن ها نشسته داره زار زار گریه میکنه ناله داره میزنه .. حضرت به عجله اومد سرش رو به سینه گرفت عزیزم چرا اینجوری گریه میکنی؟!.. فرمود داداش از وقتی که اومدم غم عالم به دلم افتاده .. میترسم تو رو از من بگیرن .. نوشتن ساعتی هر دو تا گریه کردن .. بعد آقا فرمود جدم کجا رفت! مادرم کجا رفت! پدرم کجا رفت! حسنم کجا رفت! گفت به خدا همه که رفتن تمام دلخوشیم این بود خدا سایهت رو از سرم کم نکنه .. خیمه ها که زده شد دیدن یه عده اومدن سلام کردن ما از قبیلۀ بنی اسدیم آقاجان .. اول کاری که کرد این زمین هارو همه رو خرید به نام دوستانش زد .. بنی اسد هدیه آوردن، قربونی آوردن .. حضرت فرمود من خودم قربونی دارم .. اما سفارش بهتون میکنم اگه اومدید تو مسیر و کمک دادید خدا کمکتون میکنه حرفاش رو زد به بنی اسد .. دونه دونه همه ساربان ها رو پول داد گفت برید .. همه رفتن .. من نمیدونم این یه دونه ساربان چرا موند تا آخر .. خدا ازت نگذره چه طمعی کرد .. ای حسین ..*
پیچیده در عالم چاووشِ محرم
با گریه بخوانم مادر با قدی خم
ای مذبوح عریان، ای آقای عطشان
مانده پیکرِ تو بی سر در بیابان
واویلا حسین جان ..
می آید زِ هر سو آوای جدایی
امشب جان زهرا گشته کربلایی
امشب قلب عالم دارد آه و ناله
می آید به مقتل هفتاد و دو لاله
واویلا حسین جان ..
از ماتم رسیده جانِ خسته بر لب
خیمه ها به پا شد وای از حال زینب
می ریزد ستاره از چشمانِ تارش
ترسد روی نیزه بیند راس یارش
واویلا حسین جان ..
.