eitaa logo
ذاکرین آل الله
278 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
299 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
مجموعه غزال محرم - گروه ادبی یاقوت سرخ.pdf
864.6K
اولین مجموعه اشعار عاشورایی در قالب ادبی با چینش شب‌های محرم‌الحرام
و توسل به حضرت سیدالشهداعلیه السلام ویژهٔ شب جمعه به نفس حاج مجتبی رمضانی •✾ دنیای منی حسین، از دنیا تو رو می‌خوام این خواهش قلبمه، شب جمعه حرم بیام اگه تمومِ حسرت دلم زیارته ولی دلم خوشه که این جدایی قسمته تموم زندگیم شبا میونِ هیأته ممنونم از در این خونه نکردی تو ردم با همهٔ سابقهٔ خوب و بدم به یاد لب‌هات نه به آب لب نزدم حســـــین وااای حســـــین وااای حســـــین وااای حســـــین وااای حســـــین وااای حســـــین وااای نوکرِ بدی بودم ولی دوست دارم تو رو رو سیاه شدم ولی، نکنه بگی برو بیا و مثل حر روی سیاهم و بخر این عبد عاصی و زیارتِ حرم ببر دار و ندارمه آقا همین چشمای تر حال من دیدنی میشه لحظهٔ جون دادنم وقتی که خاک می‌ریزن روی تنم اربابم بیای برای دیدنم حســـــین وااای حســـــین وااای حســـــین وااای حســـــین وااای حســـــین وااای حســـــین وااای .
چقدر دلنشین است که صاحب الامر و الزمان و منتقم خون پاک و مقدس حضرت حسین بن علی (ع) بدینگونه از زیارت جدش امام حسین (ع) سخن گفته و چنین نوید روح افزا و نشاط انگیزی را به زائران حسین (ع) می دهد. زیارت حسین علیه السلام در شب جمعه امان از آتش دوزخ در روز قیامت خواهد بود.» 📚بحار الانوار ، ج 53 ، ص 315
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با سلام و عرض ادب و آرزوی قبولی طاعات ؛ عبادات ؛ توسّلات و عزاداری های شما ذاکرین عزیز اهلبیت علیهم السلام و همه ی شما خادمین سرور و سالار شهیدان حضرت حسین بن علی علیه السلام.. از آنجایی‌که حقیر به علت آسیب سختی که به حنجره ام وارد شد؛ بعد از مراجعه به پزشک و تشخیص و درمان تخصصی اساتید فن آسیب شناسی حنجره و به دستور پزشکان حاذق این امر؛ به مدت یکماه توفیق نوکری در کسوت مداحی رو ندارم... لذا از همه ی شما عزیزان و صاحب نفسان عزیز در محافل و مجالس التماس دعای ویژه وفراوان دارم .. ولیکن در کماکان در کانال ذاکرین آل الله فعال و جوابگوی سوالات و خواسته های متن روضه و شعر و نوحه و عزیزان هستم انشاءالله ... ضمنا یه خواهش ویژه مخصوصا از همه ی ذاکرین عزیز آل الله دارم که بحث بهداشتی گلو و حنجره را واقعا جدی بگیرید که در دراز مدت به مشکل نخورید... مشکل بنده هم در همین بی توجهی ها بوده است و الان از فیض مداحی و منبر محروم گشته ام.. انشاءالله ارباب در این شب سوم محرم الحرام که توسّل به باب‌ الحوائج زهرای سه ساله دشت کربلا حضرت رقیّه سلام الله علیها نامگذاری شده؛ بی بی سه ساله ارباب بیکفن؛ شفای این حقیر را عاجلا و کاملا عنایت بفرماید... ((( گر دخترکی پیش پدر ناز کند گره ی کرب و بلای همه را باز کند ))) التماس دعا خادم الحسین(ع) حاج غلامرضا سالار شماره تماس حقیر 09351601259 کانال ذاکرین آل الله https://eitaa.com/Arbabhosyn
این شعر زیبا حُسنِ ختام عرایض حقیر تقدیم محضر خوبان در گروه ذاکرین آل الله... 👇👇👇👇 ​​گفتند کارتان؟ همه گفتیم نوکریم چون بار عشق را به سر شانه می‌بریم ما را اگر چه بازی دنیا خراب کرد اما به لطف روضۀ ارباب بهتریم از هر چه بگذری سخن دوست خوشتر است پس می‌شود به عشق تو از هر چه بگذریم فرقی نمی‌کند چه کسی با چه منصبی در پای سفره‌ات همه با هم برابریم گریه زبان مادری نوکران توست احساس می‌کنم همه با هم برادریم «ما را سری است با تو که گر خلق روزگار دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم» علامه‌ایم گاهی و گاهی رسول ترک یک روز روضه خوان تو، یک روز منبریم با هر که گفت گریه چرا؟ گفته‌ایم که ما داغدار حنجر در زیر خنجریم التماس دعا.. سالار
این فیلم یادگاری پارسال اربعین در حرم مطهر امام حسین علیه السلام تقدیم به حضور شما عزیزان ... 👇👇👇👇👇
فرقی ندارد که جهنم یا بهشت است هرجا که می‌‌گویم حسین، آنجا بهشت است هر روز از این روضه به آن روضه دویده حق دارد آنکه گفته این دنیا بهشت است چشمی که از داغت نمی‌بارد جهنم چشمی که از داغت شود دریا، بهشت است شش‌گوشه را از شش‌جهت دیدیم و گفتیم از هر جهت این کعبۀ زیبا، بهشت است بالا و پایینی ندارد خانۀ تو بالای سر فردوس و پایین پا، بهشت است با جبر ما را عاشق خود کن که فردا در اختیار حضرت زهرا، بهشت است گفتند زهرا زائر شب‌های جمعه است گفتیم زیر پای مادرها بهشت است خیمه به خیمه سوخت دست و پای طفلان در آتشی که شعله‌هایش تا بهشت است  https://eitaa.com/Arbabhosyn
|⇦•نجوا با شهدا به امید نابودیِ لیبرال های غربگرا و نکبت زاده های غرب پرست _ اجرا شده شب چهارم محرم به نفس حاج مهدی رسولی •✾• رسیدم حر شوم ، آزاد باشم همان که پایِ تو افتاد باشم مبادا از دلم غم را بگیری مبادا اشکهایم را بگیری سلام ای راسِ بر نیزه نشسته سلام ای کاروانِ دست بسته سلام من به یارانِ خدایی بلا جویانِ دشت کربلایی دلم تنگ شهیدان است امشب دلم دلتنگ یاران است امشب دلم امشب براشان روضه خوان است نوایِ زخمیِ است بخوان زانان خرابیدند و رفتند مرا بیچاره نامیدند و رفتند .. اسیر و زخمی و بی دست و پا من رفیقان این چه سودا بود با من اگه دیر آمدم مجروح بودم .. اسیر قبض و بست روح بودم .. در باب شهادت را نبندین به ما بیچارگان زان سو نخندین رفیقانم دعا کردند و رفتند مرا زخمی رها کردند و رفتند شهادت آسمان را نردبان بود چرا برداشتند این نردبان را چرا بستند راهِ آسمان را؟ تو بالا رفته ای من در زمینم برادر رو سیاهم .. شرمگینم .. مرا اسبِ سپیدی بود روزی شهادت را امیدی بود روزی بگو اسب سپیدم را که دزدید! امیدم را امیدم را که دزدید در میخانه را گیرم که بستند کلیدش را چرا یا رب شکستند خدایا تاب جان کندن ندارم خدایا طاقت ماندن ندارم بیا باز ای دل امشب در بکوبیم بیا اینبار محکم تر بکوبیم اگر جنس تو پاه نیاز است در باغ شهادت باز باز است .
|⇦•سینه زنی واحد زیبا تقدیم به پدران و مادرانِ معزز شهدا به امید نابودیِ لیبرال های غربگرا و نکبت زاده های غرب پرست به نفس کربلایی سید رضا نریمانی •✾• شهدا رفتن و همه پرپر شدن برا اربابشون علی اکبر شدن خاکی بودن ولی آسمونی شدن به فدایِ حسین تو جوونی شدن یه بغضی راهِ سینه‌ مو میبنده دلم اسیرِ غربت اَرونده تموم دلخوشیِ من این روزا همین پلاک و چفیه و سربنده آرزوم اینه که آقام ، یه روزی کربلایی شم مثل تموم شهدا، برا حسین فدایی شم «بابی اَنت و اُمی یاحسین به فدایِ لب عطشانِ حسین» سهمم از عاشقی غربت و دوریه آرزومه بشم راهیِ سوریه بغضی تو سینه‌ مِ ، غمی توی دلم بی‌بی جان نذرِ تو جونِ ناقابلم من از دیار عاشقا جاموندم نشسته بغضی تو دلِ وامونده‌م گناه دوباره دست و پامو بسته اسیرم و تو دام دنیا موندم دلم میخواد پر بزنم ، تو آسمون حرمت بشم فدایی تو و مدافعانِ حرمت «بابی اَنت و اُمی یاحسین به فدایِ لب عطشانِ حسین» تکیه‌گاهِ دلم علم زینبِ من بهشتم فقط حرم زینبِ روزیم از سفرۀ کرم زینبِ اشکم از روضه و علم زینبِ دل به تمنایِ توئه ، یازینب واله و شیدایِ توئه ، یازینب رزق شهادت همه این روزا بسته به امضایِ توئه یازینب چشمایِ بارونی من خیسِ همیشه از غمت کاش بشه قِسمَتم یه روز سینه‌زنی تو حرمت «بابی اَنت و اُمی یاحسین به فدایِ لب عطشانِ حسین» .
روضۀ جناب حر ابن یزید ریاحی اجرا شده شبِ چهارم ماهِ محرم به نفسِ حاج سید مهدی میرداماد✨ •┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈• «اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَى ذَلِكَ، اللَّهُمَّ الْعَنِ الْعِصَابَةَ الَّتِي جَاهَدَتِ الْحُسَيْنَ، وَ شَايَعَتْ وَ بَايَعَتْ وَ تَابَعَتْ عَلَى قَتْلِهِ، اللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمِيعاً، *می بینم بعضیا بی اختیار دستاشون میره رو سینه ، حق هم همینه .. آخه این شبا صدایِ مادرش میاد : بُنَیَّ .. اصلاً امشب اینجا نباش ، کربلا باش .. السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلاَمُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ، وَ لاَ جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ، السَّلاَمُ عَلَى الْحُسَيْنِ، وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، وَ عَلَى أَوْلاَدِ الْحُسَيْنِ ، وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْن» تو در عینِ غریبی بر تمام خلق سلطانی *فرمود «قبره في قلوب من والاه » اگه دیدی نام حسینُ می برم اشک می ریزی ، بدون همون لحظه زائر حرمش شدی .. اگه زائر نبودی این اشکُ نداشتی ..* تو در عین غریبی بر تمام خلق سلطانی تو در اوجِ عطش آبی ، تو دریایِ خروشانی اگرچه اهرمن انگشترت را برد می بینم تو در مُلکِ خدا تا عرصۀ محشر سلیمانی تو هم خونِ خدا هم زادۀ خونِ خداوندی تو مجروحی ، تو مذبوحی ، تو عریانی ... نیازی نیست تا قرآن بخوانی بر فراز نی تو قرآنی تو قرآنی تو قرآنی تو قرآنی به تن داری هزاران زخم تیر و نیزه و خنجر نباید سنگ بارانت کنند آخر تو مهمانی،تو مهمانی *میخوای حسینُ بشناسی؟ کی هستی آقاجان؟.. مگه ما زبانمون قادرِ تورو معرفی کنیم؟ مدح تورو به زبان جاری کنیم؟ خدا، پیغمبر، امیرالمومنین باید زبان باز کنه ... یه بیت (در خانه اگر کسی است ..) اونایی که شب چهارم محرم اومدن به واسطۀ ابی عبدالله آشتی کنن ، اومدن پاک بشن ..* نصیحت می کنی در زیر خنجر قاتلِ خود را ز بس دارایِ لطفُ رحمتُ عفوی و احسانی یا رحمَةُ اللّهِ الواسِعَة یا بابَ نَجاةِ الاُمَّة .. رحمت واسعه یعنی این ، نگاه کرد تو اون شلوغی گودال، دیگه چشمایِ ابی عبدالله تار می دید. دید یه نفر رو سینه ش نشسته .. سینه ش سنگین شد ، من انت؟ کی هستی تو؟ نانجیب گفت انا شمر بن ذالجوشن . حضرت بهش فرمود هل تعرفنی؟ (الله اکبر ..) ببین تو اون وانفسا تو نفسای آخر گفت منو میشناسی رو سینه م نشستی؟ گفت آره میشناسمت ، تو پسرِ فاطمه ای ... گفت تو پسرِ ساقیِ کوثری .. گفت چرا میخوای منو بکشی؟ گفت میخوام جایزه بگیرم .. لجائزه الامیر .. (الله اکبر .. ای اف به تو دنیا ..) حضرت بهش یه جمله گفت. گفت اگه الان بلند شی بری، اگه همین الان دست از کشتن من بکشی، قول میدم فردایِ قیامت شفاعتت کنم .. قول میدم جلو مادرم سفارشتُ کنم ، پاشو برو ... از کشتن من چیزی گیرت نمیاد .. پاشو برو .. (دیگه لال شم از اینجا به بعدُ نگم) فقط یه دونه شو بگم تا عاشورا بسوزی ... گفت حسین دهنتُ ببند ... شفاعتت به چه درد من می خوره؟ حسین کارت تمومه ... آخ چه خبره امشب؟ این حسینِ ، این کشتی نجاتِ بشرِ .. همینه که فرمودند انَ الحسین مصباحُ الهُدی ، کشتیِ نجاتِ ، رحمت واسعه ست. کشتی نجات یعنی چی؟ امام صادق فرمودند : مَنْ ذُکِرْنَا عِنْدَهُ فَفَاضَتْ عَیْنَاهُ وَ لَوْ مِثْلَ جَنَاحِ الذُّبَابِ اگه گریه کن و عاشقِ حسین گریه کرد ، اشکش رو گونه هاش جاری شد غَفَرَ اللَّهُ ذُنُوبَهُ وَ لَوْ کَانَتْ مِثْلَ زَبَدِ الْبَحْرِ همه گناهانشُ خدا می بخشه حتی اگه اندازۀ کفِ آب رو دریا باشه حالا امشب بگو آقاجان شب چهارمِ .. شنیدم حر یه قدم اومد طرفت .. شنیدم حر اومد جلو خیمه ت یه سوال کرد. هل لِی مِنْ تَوْبَةٍ؟ آیا من اجازه دارم توبه کنم؟ ابی عبدالله گذشتۀ حر رو یادش نیاورد. اصلا انگار نه انگار حر راه رو بسته، آب رو بسته، دل بچه هارو ترسونده، دل زینبُ شکونده، انگار نه انگار. حسین اینِ ... تا گفت اجازه دارم توبه کنم دیدم ابی عبدالله دست گذاشت زیر محاسن حر .. سر حر رو بالا آورد .. «إرفع رأسکَ یا حرّ» ... سرتو بالا بگیر ... یه حرفی بزنم ان شاالله امشب حسین به منو توام بگه ارفع راسه .. تو گریه کن منی .. تو سینه زن منی .. سرتو بالا بگیر ... ان شاالله امشب مثل حر بیای دم خونه ش ،پشیمون بیای، شکسته بیای، خاضع بیای، شرمنده بیای. اینجوری در خونه خدا قشنگه، اینجوری ابی عبدالله تورو میخره، اگه اینجوری بیای، مورد خطابِ حسین قرار میگیری، دید حر اینجوری اومده.* ای شده در عالم زر یار من خوش آمدی حُرِ گنهکارِ من تو از ازل یار ولی بوده ای حر حسینِ بن علی بوده ای ظرفِ وجود تو ز ما بوده پر مادرت از روز ازل خوانده حر سنگ بُدی با نِگَهم دُّر شدی با نفسِ مادر من حر شدی
*چرا میگه مادر من؟ آخه همه کارۀ عالم مادرشِ .. فرمودن قیامت همه می ایستن مادرِ ما رد بشه. اصلاً قیامت بدون فاطمه معنا نداره .. حر هم حر شد به خاطر اینکه ادب کرد. تا ابی عبدالله گفت مادرت به عزات بشینه سرشُ انداخت پایین بدنش لرزید، گفت آقاجان اگه هر کی غیر از شما اسم مادرمُ می آورد خونشُ می ریختم .. اما چه کنم تو مادرت فاطمه ست؟ دستم بسته ست ، احترام مادرت واجبه .. همون ادب عاقبت به خیرش کرد ..* حضرت صدیقه تو را برگزید حر حسینی تو نه حر یزید دیدم از آغاز که یار منی دوست من در سپه دشمنی خار بُدی ، حال گل یاس باش همدمُ هم سنگرِ عباس باش تو حر ریحانۀ پیغمبری برایِ من جایِ علی اکبری *دو بیت ، روضه بخونم ..* وفایِ خویش را نشان می دهی در بغل حسین جان می دهی غم مخور ای عاشق سرمست من بسته شود فرقِ تو با دستِ من حر رفت میدان. چه جنگی، چه رشادتی، وقتی به فرق سرش شمشیر زدن ، حر افتاد رو خاکِ کربلا .. اصلاً باورش نمی شد حسین بیاد بالا سرش .. اما این حسینِ .. یه مرتبه دید یه دستی سر حر رو از رو خاک برداشت عبارت مقتل میگه سر حر رو برداشت بغل کرد. مقتل نوشته وقتی سر حر رو بغل کرد دید خاک و خون با هم قاطی شده .. دیدن ابی عبدالله یه دستمالی از کمرش باز کرد .. فَجَعَلَ یَمْسَحُ التُّرَابَ عَنْ وَجْهِهِ .. صورتِ حر رو شروع کرد پاک کردن .. خاکارو از صورتِ حر پاک کرد .. دید فرق سر شکافته شده ..همون دستمالُ دور پیشانی حر بست .. با دستایِ خودش چشمای حر رو بست. صدا زد وَ یَقُولُ أَنْتَ الْحُرُّ کَمَا سَمَّتْکَ أُمُّکَ حُرّاً فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ .. چی میخوام بگم؟ همه اینارو گفتم به یه جمله برسم. حسین جان! آدم صورتش خاکی میشه دستمال برمیداره .. پیشونیش خونی میشه با دستمال پاک می کنه .. دستمالتُ بستی دورِ سر حر .. (آه.. بعضیا از من جلوترن) چی میخوای بگی؟ میخوام بگم دستمالشُ بست دور سر حر .. کاشکی اون وقتی که پیشونی خودت خونی شد، تیر به پیشونیت زدن ، سنگ به صورتت زدن .. کاشکی پیراهنتُ بالا نمی زدی، پیراهن عربی رو بالازد ، حرمله نشست رو کندۀ زانو ... حسین .. این پیرهن بالازدن، تیر سه شعبه به قلب زدن بمونه، اگه زنده بودیم شب عاشورا حرف زیادِ میخوام یه جا دیگه ببرمت یه جمله .. بادستمال خاکای صورت حر رو پاک کردی ، ای کاش وقتی سر تورو تو تنور خولی گذاشتن .. یه نفر میومد با دستمال خاکارو از رو صورتت برمیداشت .. (چرا؟) آخه مادرت اومد سر تورو خاکی دید .. هی گفت بُنَّی، حسین ... هر کی دلش میخواد آشتی کنه با خدا ،هر کی از عرفه جا مونده ... هر کی از شبهایِ قدر جامونده ... میخوای برسی باید امشب ناله بزنی .. بالحسین الهی العفو ... .
روضه حضرت حر ویژۀ ایامِ محرم _ شب چهارم محرم حاج میثم مطیعی↯ ┄┅═══••↭••═══┅┄ نیگام میکنی دوست دارم آب شم میخوام ازخجالت برم تو زمین بجز گریه چیزی ندارم دیگه ... پشیمونم ازکار زشتم همین چقدسخته احساس شرمندگی یکی قفلُ از بغضِ من وا کنه زمان کاشکی سمتِ عقب برمیگشت زمین کاش زیرپام دهن واکنه مسیر تو رو بستم از هر طرف عذابم میده صحنۀ اون گناه به قرآن دوست دارم از عمق دل ببخشین،حلالم کنین،روم سیاه *ای حر ...* تو مگو ما را بدان شه بار نیست با کریمان کارها دشوار نیست *شب چهارم رسید ... زودتموم میشه همه دستای گدایی رو درگاه خدا بلند کنید ،باالحسینِ الهی العفو ...* مسیر تو رو بستم از هر طرف *گفت میرم کوفه ... اجازه نمیدم ... برمیگردم، اجازه نمیدم ... یه نگاهی کرد فرمود : "ثکَلَتکَ اُمُّک؛ ماتُرید مِنّی" مادرت به عذات بشینه از من چی میخوای؟! * مسیر تو رو بستم از هر طرف عذابم میده صحنۀ اون گناه به قرآن دوست دارم از عمق دل ببخشین،حلالم کنین،روم سیاه یه جفت حلقۀ اشکِ دورِ چشام یه جفت چکمۀ جنگی رو گردنم اجازه بدی بر می گردم پیشت میخوام اشتبامو تلافی کنم... همون جوری که مادرت دوس داره میخوام از غم عشق تو پر بشم... همونجوری که مادرم دوس داشت مثه روز اول بازم حر بشم ... منو تویِ آغوش گرمت بگیر بیا و قبول کن پشیمونیمو با دستمال زردت بیا و ببند دل خسته و زخم پیشونیمو *وقتی رو زمین افتاد آقا رو صدا نکرد ... اما یه وقت دید یه دست مهربونی سر روبلند کرد،به دامن گذاشت"فَجَعَل یَمْسَهُ التّراب عَن وجهِه" آقا شروع کرد خاک ها روپاک کردن ... بعد فرمود :"َانت الحرُّ کماسَمَّتک امُّک" مادرت چه اسم خوبی برات گذاشت ...* *یکی از رزمنده هانقل میکنه ؛ تنگۀ چذابه ، یکی از بسیجی ها روی بلندی ایستاده بود مشغول جهادبود همون موقع یه خمپاره کنارش منفجر شد ، شکمش پاره شد ، بشدت مجروح شد ، میگه : همه امعاء و احشای رزمنده بیرون ریخت... میگه ؛ ما که نزدیکترین افراد بهش بودیم سریع رفتیم بالاسرش تا بهش کمک کنیم ،وقتی منو دید گفت: یه کاری بگم برام میکنی ؟! منم به خیال اینکه الآن از ما میخواد برسونیمش بیمارستان ... قبل اینکه خواستشو بگه گفتم: من وظیفه مِ همین الآن میرسونمت بیمارستان ، گفت: نه کار من از بیمارستان گذشته... گفتم ؛ پس چی میخای ؟! گفت کربلا کدوم طرفه ؟ کربلا رو به من نشون بده ... میگه : بهش نشون دادم با همون وضع مجروحش که خون زیادی هم ازش میرفت ، صورتشو گذاشت روخاک ... گفت : "السلام علیک یاحسین بی علی... "آقا سلام.... * یاحسین ، یاحسین گفتنُ مردن خوش است جان خود را به دست او سپردن خوش است یاحسین ... شهیدِ کرب وبلا ... وقت مردن بیا تودرکنارم حسین رویِ ماه تو را دیدن ومردن خوش است لب شط فرات بیاد سقّایِ عشق تشنه لب بودنُ از آن نخوردن خوش است یاحسین ... شهیدِ کرب وبلا ... قبرشش گوشه را بغل گرفتن خوش است ۲ راز دل با گل فاطمه گفتن خوش است ۲ *خلاصه میگه: این رزمنده به آقا سلام داد...من دیدم یه چیزی رو هی زمزمه میکنه؛ فکر کردم میخواد به من چیزی بگه، گوشمو نزدیک کردم ، دیدم آروم زیرلب صدا میزنه : آقا از من راضی باش ... آقا ازمن راضی باش ... میگه: اون رزمنده شهید شد ...* شادم به مرگ خود که هلاک تو می شوم با زندگی خوشم که بمیرم برای تو ... تو کربلام یه اصحابی بودن که سر روی دامن ارباب گذاشتن ، گفتن: آقا ازما راضی باش ... یکی از اینا سعید بن عبدالله حنفیه ازهمونایی که امام حسین رو به کوفه دعوت کرد اما برخلاف اهل کوفه پای حرفش ایستاد ، این سعیدبن عبدالله حنفی نرفت بازار آهنگرا ... تیر سه شعبه نخرید ... نعل تازه به اسبش نزد ... شب عاشورا شد ،اون وقتی که امام حسین به اصحابش فرمود ؛ " تَفَرّقوا فی سَوادِ هذاللَّیل " برید شب شده پاشید برید خونه هاتون ..." تَفَرّقوا فی سوادکم و مَدائنِکم حتّی یُفَرِّجُ الله فَاِنَّ القوم اِنّما یَطلُبون " اینا منو میخوان ،اینا با من کار دارن "و لو قد أصابونی لَهَوا عن طلبِ غیرى " اگه اینا به من برسن کاری با شما ندارن برید... اول یه نفربلند شد،گفت برا چی این کارو بکنیم ؟! برا اینکه بعد از تو زنده بمونیم ؟! سید میگه ؛ "وبداهم بذلک القول عباس بن علی " اول برادرش بلند شد ... دونه دونه اصحابش بلند شدند یکی یکی اعلام وفاداری کرد* خدا مرا به فراق تو مبتلا نکند خدا هر آنچه کند از توام جدانکند منو زکوی تورفتن زهی خیال محال که دام زلف توهرگزمرا رها نکند *یکی از اونایی که شب عاشورا بلند شد مقابل امام حسین صحبت جانانه کرد،همین سعید بن عبدالله بود... که امام زمان درناحیه مقدسه بهش سلام داده... آقا فرموده :"السلام علی سعد بن عبدالله الحنفی " سلام برسعید بن عبدالله...
"هُوَ واقِفٌ..."ایستاده بود..." إذ أتاهُ حَجَرٌ..."یه سنگی آمد..." فَوَقَعَ عَلى جَبهَتِهِ..." این سنگ به پیشانی مبارکش اصابت کرد ...* این آخرین سنگ نبودا ... رفت کوفه سنگ زدن .. رفت شام سنگ زدن ... رفت مجلس یزید چوب خیزران زدن... "فَسالَتِ الدِّماءُ مِن جَبهَتِهِ..."خون جاری شد؛روی صورت رو گرفت... "فَأَخَذَ الثَّوبَ لِيَمسَحَ عَن جَبهَتِهِ..."آقا دست برد پیراهن رو بالا آورد خون پیشانی رو پاک کنه...سفیدی قلب مبارکش نمایان شد..‌ *ای وای....این سینۀ ولی الله الاعظمه...* "فَأَتاهُ سَهمٌ مُحَدَّدٌ مَسمومٌ، لَهُ ثَلاثُ شُعَبٍ..."یه تیری روانه شد...(چند تا ویژگی داشت) خیلی تیز بود ... مسموم بود ... سه شعبه بود ... "فَوَقَعَ في قَلبِهِ..." تیر به قلبش اصابت کرد ... تیر در قلب مبارک فرو رفت ... دست برد پشت به کمر ... "ثُمَّ أخَذَ السَّهمَ ..."تیر رو گرفت"و أخرَجَهُ مِن وَراءِ ظَهرِهِ..."تیر رو از پشت بیرو کشید ... "فَانبَعَثَ الدَّمُ كَالميزابِ..."مثل ناودون خون فواره کرد ... خون پاشید... *این تیر رو بیرون کشید ... ولی بقیه این تیرها در بدن مبارک باقی موند ... فرصتی نداشت ... طاقتی نداشت تیرها رو بیرون بکشه ... با همین بدن وقتی اسب ها از روی بدنش رد شدن این تیرها با بدنش چه کردند....؟! * ____________
" القائِلِ لِلحُسَينِ وقَد أذِنَ لَهُ فِي الانصِراف" همون کسی که امام حسین بهش اجازه ی برگشت داد،گفت:"لا وَاللّهِ لا نُخَلّيكَ ..."به خدا قسم دست ازت برنمیدارم "حَتّى يَعلَمَ اللّهُ أنّا قَد حَفِظنا غَيبَةَ رَسولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وآلِهِ فيكَ..."تا خدا بدونه ما در غیاب پیغمبرش از تو پاسداری کردیم "وَاللّهِ لَو أعلَمُ أنّي اقتَلُ ثُمَّ احيى ثُمَّ احَرُقُ ثُمَّ اُذْرى" حسین جان اگر منو ۷۰بار(گفت:) ويُفعَلُ بي ذلِكَ سَبعينَ مَرَّةً..." اگر منو ۷۰بار بکشند؛دوباره زنده بشم؛دوباره زنده زنده بسوزانند ۷۰بار با من این کار رو بکنند... ما فارَقتُكَ" من از تو جدا نمیشم "حَتّى ألقى حِمامي دونَكَ" تا در راه تو مرگ رو ملاقات کنم " وكَيفَ لا أفعَلُ ذلِكَ..."و چرا این کارو نکنم؟! "وإنَّما هِيَ مَوتَةٌ أو قَتلَةٌ واحِدَةٌ..." این یه مردنه،یه کشته شدنه(بیشتر که نیست!) "ثُمَّ هِيَ بَعدَهَا الكَرامَةُ الَّتي لَا انقِضاءَ لَها أبَدا..."بعدش یه کرامت پایان ناپذیره. *امام زمان میدونید چه میفرمایند در ناحیه مقدسه؟!* "حَشَرَنَا اللّهُ مَعَكُم فِي المُستَشهَدينَ"خدا ما رو با شما بین شهیدا محشور کنه. "ورَزَقَنا مُرافَقَتَكُم في أعلى عِلِّيّين...."خدا همراهی و هم صحبتی شما رو روزی ما کنه خوش به حالت سعید! معلومه که حرفات خیلی دل امام زمان رو تسکین داده،بعد این همه سال هنوز امام زمان با حرفات آروم میشه.خوش به حالت! یعنی میشه وقتی هم امام زمان یاد ما می افته دلش آروم بشه؟!... شب عاشوراست،همه دارن این حرفا رو میزنن،زنا و بچه ها تو خیمه ها نشستن، زینب داره میشنوه، سُکینه داره میشنوه، شاید فردا شبش رقیه یاد حرفای دیشب اصحاب می افته؛ با خودش میگه: آی سعید! یه شب دیگه ای کاش پیش ما میموندی... سعید نبودی ببینی با بابای ما چه کار کردن... سعید نبودی ببینی چی به سر ما اومد... ظهر عاشورا شد... خیلی از اصحاب،شهید شده بودند، دشمن هنوز منتظر یه نفر بود... وقت نماز ظهر شد *قربون نماز خوندنت آقا...* خوارزمی میگه: "قالَ الحُسَينُ عليه السلام لِزُهيرِ بنِ القَينِ وسَعيدِ بنِ عَبدِ اللّهِ: تَقَدَّما أمامي" آقا خودش به زهیر بن قین و سعیدبن عبدالله میفرمایند:بیاید جلوی اصحاب؛میخوام نماز بخونم. *خوش به حال این شهدا...* اومدن مقابل امام حسین ایستادند. "فَتَقَدَّما أمامَهُ في نَحوٍ مِن نِصفِ أصحابِهِ.." زهیر و سعید با نصف دیگه اصحاب جلو امام ایستادند که سایرین نماز بخونند. "حَتّى صَلّى بِهِم صَلاةَ الخَوفِ..."راوی میگه: "أنَّ سَعيدَ بنَ عَبدِ اللّهِ الحَنَفِيَّ تَقَدَّمَ أمامَ الحُسَينِ عليه السلام" سعیدبن عبدالله مقابل امام حسین علیه السلام ایستاده بود" فَاستَهدَفَ لَهُ يَرمونَهُ بِالنَّبلِ..." خودش رو هدف تیر و نیزه هایی پرتاب میکردند، قرار میداد.*این جمله رو یادت بمونه* " فَما أخَذَ الحُسَينُ عليه السلام يَمينا وشِمالًا إلّا قامَ بَينَ يَدَيه"آقا امام حسین علیه السلام هر چی در نماز اندکی به چپ و راست میرفت سعید هم میرفت همون سمت تا نکنه تیری به آقاش بخوره "فَما زالَ يُرمى حَتّى سَقَطَ إلَى الأَرضِ" اینقدر تیر خورد که مقابل امام حسین افتاد زمین "حتّی سقط بین یَدَیِ الحسین" مثیرالاحزان این جوری میگه: مقابل امام حسین افتاد رو زمین چه خوش است رنج و محنت به ره وفا کشیدن چه خوش است ناز جانان همه را به جان خریدن چه خوش است جان سپاری به مِنای چون تو یاری به منای کربلای تو شها به خون تپیدن فقط یه جمله به آقا گفت:" اَوَفَیتَ یابن رسول الله؟! " آقا وفا کردم یا نه؟! *یادته اون رزمنده چی گفت؟ "آقا از ما راضی باش..."* سعید بن عبدالله شهید شد. راوی میگه" فَوُجِدُ بِهِ ثَلاثَةَ عَشَرَ سَهماً..."وقتی اومدن بدنشو نگاه کردن دیدن ۱۳ تیر خورده بود. "سِوى ما بِهِ مِن ضَربِ السُّيوفِ وطَعنِ الرِّماح" غیر از ضربه های شمشیر و نیزه. روضه م تمومه؛من با سعیدبن عبدالله حرف دارم. آی سعید! چند ساعتی گذشت، آقا امام حسین تنها شد، علیِ اکبرش رفت، قاسمش رفت، عباسش رفت ،اومد درِ خیمه ها علی اصغرشُ ببوسه؛ اونم رفت...این آقا تنها شد .. شیخ مفید در ارشاد نوشته: "اَمَرَ الرُّماط اَن یَرموا..." شمر به تیراندازا دستور داد بشینن ... هدف معلوم... کمان ها رو بکشید... گفت:همه تیربارانش کنید ... "فَرَشَقوها بالسِّهام..."اینا شروع کردن تیر زدن... "حتی صارَ کالقنفذ" اباعبدالله الحسین بدن مبارکش مثل خارپشت شد... اِنقدر تیر بهش زدن .... بدنش سوراخ سوراخ شد ... من میخوام یه تیرو بگم ... "فَوَقَفَ [الحُسَينُ عليه السلام] يَستَريح وقَد ضَعُفَ عَنِ القِتالِ.." یه لحظه دیدن امام حسین ایستاد ،دیگه خسته شده بود ،دیگه نمیتونست بجنگه آقای ما خسته شد...
. یعنی بچه های حضرت زینب سلام الله علیها که مانند یل صف شکن در مقابل دشمنان ولایت شمشیر زدند. .
روضه و توسل به طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شب چهارم محرم به نفس حاج مجتبی رمضانی•ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● اگر سنگِ مسی را کوه زر کردم ضرر کردم اگر اینگونه خود را معتبر کردم ضرر کردم منم آن تآجرِ یوسف فروشی که، نفهمیدم در این بازار سودی هم اگر کردم ضرر کردم من از “اِلّا جمیلا” یی که زینب گفت، دانستم به غیر از پرچمت هر جا نظر کردم ضرر کردم مرا جز بی قراری در هوای تو ، قراری نیست بجز خاک تو هر خاکی به سر کردم ، ضرر کردم "لَفی خُسری" که حق گفته، بُوَد توصیفِ حال من که یک لحظه بدونِ روضه سر کردم ضرر کردم به غیر از خاطراتِ راهِ تو ، وِرد زبانم نیست به غیر از کربلا ، هر جا سفر کردم ضرر کردم نکیر و منکر از من هر چه پرسیدند یادم رفت بجز نام تو هر نامی ز بر کردم ضرر کردم :عمران بهروج *حضرت آیت الله نخودکیِ اصفهانی از دنیا رفت، خوابش رو دیدن، گفتن چه خبر؟ گفت: وقتی همه رفتن، نکیر و منکر اومدن ازم سئوال کنن، گفتن: "مَن رَبُّک؟"گفتم: "الله جَلَّ جَلاله" دوباره پرسید:"مَن نَبیُّک؟مَن کِتابُک مَن دینُک"جوابشون رو دادم"مَن اِمامُک" گفتم:علی، گفت: خوب بعدی، گفتم:امام حسن، گفت: بعدی، گفتم: امام حسین، میگه: تا گفتم امام حسین، گریه ام گرفت، رو کرد به اون یکی گفت: ولش کن، حسابش با امام حسینِ... آقا! حسابِ منم خوت بردار، یادتِ شیطنت می کردی، میگفتن:بابات بیاد مدرسه، می گفتیم: من رو کتک بزن من جلو بابام خجالت میکشم، یه روزی بشه بگن اربابت بیاد، آقا من سرم رو میندازم پایین میرم طرفِ جهنم، من از خجالتِ گناهام تو چشمِ اربابم نمی تونم نگاه کنم... امشب شبِ حضرتِ زینبِ، شیخِ سامرایی تعریف کرده بود برا حضرتِ آیت الله سیبِویه، گفته بود من امام زمان رو سامرا دیدم، آقا فرمودن، شیخِ سامرایی! به شیعیان ما بگید برا من دعا کنن، گفتم:آقاجان! همه شما رو دعا میکنن، فرمود: بهشون بگو: خدا رو به عمه جانم زینب قسم بدن، وقتی خدا رو به حضرت زینب قسم بدی دستِ رَد نمیزنه...* زینب زینب زینب کنزِ حیا زینب، جانِ وفا زینب زینب زینب زینب درد آشینا زینب، غرقِ بلا زینب *سوریه که بری، وقتی وارد حرم حضرت رقیه سلام الله علیها میشی، دیگه زانوهات توان نداره، اشکات بی اختیار میاد، اما وقتی میری وارد حرم حضرت زینب میشی، مبهوت میشی، میگی: برا کدوم روضه هات گریه کنم؟زینب که بچه بود، چادر نمازِ مادرش رو سر می کرد، از چهار پنج سالگی بی مادر شد، مادرِ خونه شد...* زینب زینب زینب درد آشینا زینب، غرقِ بلا زینب *کنارِ بستر باباش امیرالمؤمنین بوده، زینب زینب زینب، کنار داداش حسنش، کربلا، گودی قتلگاه بوده، زینب زینب زینب،اسارت رفته، خرابه ی شام بوده، کوفه بود، زینب زینب زینب، بدترینش رو بگم؟کاخِ یزید، زینب زینب زینب، رقاصه ها دارن میرقصن، نوازنده ها دارن مینوازن، دخترِ علی رو وارد کردن.... دوتا پسر داره خانوم زینب، وقتی خبر شهادت علی اکبر رسید، خبر شهادت حضرت قاسم رسید، بچه هاش رو آماده کرد، بچه ها دیگه نوبتِ شماست،دایی خیلی تنها شده... مادرِ شهید کشوری تو خاطراتش میگه خودم موهایِ بچه ام رو شونه زدم، خودم سُرمه کشیدم، گفتم برو، تو رو میسپرم به امام حسین... زینب بچه ها رو آماده کرد ولی خودش نرفت، از گوشه ی خیمه نگاه کرد، دید بچه ها رفتن برگشتن، گفتن: دایی به ما اجازه نمیده، فرمود: ناراحت نباشید،خودم می دونم چیکار کنم، چادر سر کرد حرکت کرد رفت نیوفته تو چشمات، نگاهِ حزینم بمیرم ولی بی کَسیت رو نبینم اگه اِرباً اِربا شده اکبرِ تو هنوز دو فدایی داره خواهرِ تو گرفتارِ سر نیزه ها دیدمت گرفتم تو آغوش و بوسیدمت اگه هدیه هایِ من و رد کنی به پهلو شکسته قسم میدمت حسین جان،حسین جان حسین جان،حسین میرن تا به صحرا، بشن فرشِ راهت نیوفته به گودال، یه وقتی نگاهت میرن تا ببندن، چشِ کوفیارو میرن تا نبینه، کسی دخترارو میرن تا نبینن، رو دستم طناب من و دلِ شکسته تویِ اضطراب میرن تا نبینن من و با سَرِت میارن تو بازار و بزمِ شراب *دو تا بچه هایِ حضرت زینب شهید شدن، امام حسین دوتا بچه ها رو آوُرد تو خیمه، اما زینب بیرون نیومد، بعداً که برگشتن مدینه، شوهرش حضرت عبدالله سئوال کرد: خانوم! شنیدم وقتی جنازه ی بچه هامون رو آوُردن بیرون نیومدی، چی شده بود، بچه هام چیزی گفتن؟ نه عبدالله! نمک به زخم دلم نزن، عبدالله! نگاه کردم دیدم آقام داره خجالت میکشه، گفتم: اگه چشمش به چشمِ من بیوفته، نخواستم امامم خجالت بکشه...* دیدی میوه هایِ دلم رو بُریدن دیدی جسم شون رو، به نیزه کشیدن
دیدی زیرِ آفتاب، همه جسمشون سوخت تن هاشون رو نامرد، با نیزه بهم دوخت چشام سیلِ اشکِ، دلم غرقِ خون میدونی برام سختِ داغِ جَوُون دیدی که چه جوری زیرِ دست و پا بهارِ من و نیزه کرده خزون *زینبی که برا بچه های خودش از خیمه بیرون نیومد، اما تا صدا ناله ی امام حسین بلند شد: " وَلَدی علی!علی!علی!" آخه میگن: امام حسین تو کربلا یه جا خیلی داد زد، اونم کنارِ بدنِ علی اکبر بود، هی صدا میزد:" وَلَدی! وَلَدی!..." همین زینبی که برا بچه هاش بیرون نیومده بود، دیدن داره سینه زنون میاد، هی میگه: وای برادرم، وای علی اکبرِ حسینم، وای عزیزِ برادرم...اینجا زینب خودش رو رسوند حسین رو نجات داد،علما میگن: اگه زینب نبود، شاید حسین همون جا جون میداد، یه جایِ دیگه هم زینب خیلی کمک داد، دید حسین صورت رو کفِ پایِ مادر گذاشته، آخه پسر برا مادر میمیره... یکی از علما میگه: یک جوانی اومد به من گفت: چرا شما هیئتی ها اینقدر گریه می کنید، گفتم: بشین برات یه قصه بگم، پیغمبرِ ما یه دختر داشت، این دختر باردار بود، تو کوچه میرفت، جلوش رو گرفتن،جلو چشم بچه اش سیلی به صورتش زدن، که امام صادق میگه: گوشواره تو گوشِ مادرِ ما زهرا شکست، میگه: دیدم این جوان داره گریه میکنه، گفتم: دیدی؟ دیگه به من نگو گریه نکن .
روضه و توسل به طفلان حضرت زینب سلام الله علیها شب چهارم محرم به نفس حاج سید مجید بنی فاطمه •ೋ. ●•┄༻↷◈↶༺┄•● اَلسَّلَامُ عَلَیکَ یَا رَحْمَةَ اللهِ الْوَاسِعَه" "یٰا بابَ النِّجاةِ الاُمَّه" به جستجوی که باشم به جز خدایِ حسین که داده است سَرِ رحمت به ما سرایِ حسین نَفَس کشیدنِ ما زندگی نبود اگر نبود قسمتِ ما خواندنِ نوایِ حسین به فکر رفتم و دیدم که دوستت دارم اگر چه هیچ ندارم به کف برایِ حسین در آرزوی همینم اگر چه نا چیز است تمام زندگیم را کُنم فدایِ حسین به ابرهای دو چشم التماس خواهم کرد که خالصانه ببارند در عزایِ حسین گذشت و خیر ندیدم به جز زمان هایی که داشتم به دلم شوقِ کربلایِ حسین هر آنچه از قِبَلِ تو به ما رسد عشق است خدا کند که بیاید سرم بلایِ حسین دلیل سرخیِ رنگ شفق گمان دارم که باشد از هنرِ خون بوریایِ حسین *خیلی ها میگن:چرا ماها برا حسین اینجوری گریه میکنیم؟ کسی که گریه نداره، هیچی نداره،ما هر چی داریم از گریه ی بر حسینِ،اهلبیت می فرمایند،خصوصاً امام رضا علیه السلام،فرمودند: بر جدَّم حسین گریه کنید. همه ی انبیا از آدم تا خاتم برا حسین گریه کردن، جبرئیل نازل شد،گفت:آدم! چند هزار سالِ داری گریه میکنی؟میخوای توبه ات قبول بشه؟ خدا رو به این پنج نور قسم بده،آدم!من میگم و تو تکرار کن: "یا حمیدُ بحق محمد!یا عالیُ بحق علی! یا فاطرُ بحق فاطمه!یا محسنُ بحق الحسن!یا قدیم الاحسان بحق الحسین!" تا نامِ حسین رو شنید،بی اختیار زد زیرِ گریه،گفت: این آخری کیه؟این اسم هایی که گفتی حالم عوض شد،اما این آخری قلبم رو شکست،گفت:آدم! نوه ی پیغمبرِ آخرالزمانِ، عزیزِ خداست،اما یه روزی تو دشتِ کربلا،بین دو نهرِ آب، جلو چشمِ خواهرش،سر از بدنش تشنه جدا میکنن.. خدایا!بحق الحسین،به این مملکت و به این مردم یه نگاه ویژه بفرما،دستت رو بالا بیار با تمامِ وجودت صدا بزن: یا حسین! بهترین بنده ی خدا زینب هل اَتی زینب اِنَّما زینب ریشه ی صبرِ انبیا زینب زینبا زینبا و یا زینب بانی روضه هایِ غم زینب تا ابد مبتلایِ غم زینب گفت ای مصطفایِ عاشورا ای فدایِ تو زینب کبری تو علی هستی و منم زهرا پس فدایِ تمامِ پهلوها سر خواهر فدایِ این سر تو همه ما فدایِ اکبر تو گفت ای شاهِ ما اجازه بده حضرتِ کربلا اجازه بده جانِ این بچه ها اجازه بده جانِ زهرا اجازه بده قبل از آنکه سرِ تو را ببرند این سرِ خواهرِ تو را ببرند من هوای تو را به سر دارم به هوای تو بال و پر دارم از غریبی تو خبر دارم دو پسر نه دو تا سپر دارم زحمتم را بیا بهباد نده اشتیاقم را بیا به باد نده *اینقدر خوشحال بود بی بی زینب،دو تا عزیزاش رو فرستاد گفت:بروید از دایی اجازه بگیرید،برید میدان،وقتی رفتن،سرشون رو مؤدب پایین انداختن، دایی جان! به ما اِذنِ میدان بده،فرمود: نه شما برگردید. اومدن مقابل مادر، سرها مؤدب پایین، عزیزانم چرا ناراحتید؟گفتند: مادر! رفتیم به دایی عرض کردیم، فرمود: نه،اجازه میدان نداد، تا گفتند:دایی اجازه نداده، خودِ بی بی با عجله اومد جلویِ خیمه ی ابی عبدالله،گفت: حسین جان! نکنه بچه های من رو قابل نمیدونی؟ ابی عبدالله فرمود: عزیزم! شاید باباشون عبدالله راضی نباشه؟ بی بی زینب فرمودن:برادر جان! خودِ عبدالله به من امر کرد که هرجا کار به جنگ کشید بچه هایِ من رو فدایِ حسین کن. خواهر می دونه که برادرش چقدر عاشقِ مادرِ،یه مرتبه صدا زد:حسین! جانِ مادرمون اجازه بده،تا گفت: جانِ مادرمون.حسین قبول کرد،خواهر رو در آغوش گرفت...* در دلِ خیمه خسته اند این دو سَرِ راهت نشسته اند این دو دل به لطف تو بسته اند این دو با بزرگان نشسته اند این دو این دو با یارِ تو بزرگ شده اند با علمدارِ تو بزرگ شده اند در کَرَم سائلی به دست آور زین دو تا حاصلی به دست آور سپرِ قابلی به دست آور تا توانی دلی به دست آور دل شکستن هنر نمی باشد نظرت هم اگر نمیباشد ای فدایت تمامیِ سر ها سر چه باشد به پایِ دلبر ها از چه در اشتیاق خواهر ها تو نظر میکنی به دیگر ها آخرش یا اجازه میگیرم یا همین کنج خیمه میمیرم *وقتی اجازه داد،اینقدر زینب خوشحال شد،سُرمه کشید به چشم های بچه هاش، عزیزانِ من برید دلِ جَدِّمون رسول الله رو شاد کنید. رفتن،جنگیدن،به شهادت هم رسیدن،اما نوکرا! حسینیا! از صبح هر کی رو زمین افتاد، بعد از حسین،زینب بود که از خیمه ها بیرون می اومد،حسین رو دلداری میداد،اما هرچی نگاه کردن دیدن برا شهادتِ بچه هاش زینب از خیمه ها بیرون نیومد... عاشورا که تمام شد،وقتی بعد از اسارت برگشتن مدینه، وقتی عبدالله جلویِ زینب رو گرفت،گفت: خانم ازت یه گله ای دارم،شنیدم برا همه ی شهدا از خیمه بیرون اومدی،چرا برا بچه های من از خیمه بیرون نیومدی؟ فرمود: عبدالله! گفتم:اگه بیام بیرون، حسین چشمش به من بخوره،خجالت بکشه...
یه نگاه کرد عبدالله،گفت:خانوم! یه سئوال ازت دارم، چرا اینقدر شکسته شدی؟ چرا اینقدر پیر شدی که منِ عبدالله با یه نظر تو رو نشناختم، صدا زد: عبدالله! آخه اون چیزی که من دیدم،تو ندیدی، هر کی میدید دق می کرد، عبدالله میخوای بدونی من چی دیدم؟ واردِ گودال شدم، دیدم نیزه ها تو بدنِ حسینِ، سر که نداره، رگ های بریده رویِ این خاک هایِ داغِ کربلا، عبدالله! لباسِ حسین رو غارت کردن،عبدالله! داداشم یه نشونه داشت،یه انگشتری داشت، انگشت و انگشتر رو بریدن... این دستت بیاد بالا،با تمامِ وجود صدا بزن: یا حسین!