eitaa logo
ذاکرین آل الله
281 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
302 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
حاج غلامرضا سالار کانال ذاکرین آل الله(علیهم السلام اجمعین): چهره ها با اشک زیبا میشود عشق با تصویر معنا میشود عشق یعنی دل سپردن در الست از می وصل الهی مست مست عشق یعنی ذکر ناموس خدا یا علی گفتن به زیر دست و پا عشق یعنی جلوه صبر خدا شرم ایوب نبی از مرتضی عشق یعنی صبر در هنگام خشم عشق یعنی جای سیلی روی چشم عشق بر دل ها شهامت می دهد عشق بر غم ها حلاوت می دهد عشق بر دلداده فرمان می دهد عاشق جان داده را جان می دهد عشق باعث شد که دل سامان گرفت پشت درب خانه زهرا جان گرفت عشق یعنی انقلاب فاطمه عشق یعنی عشق ناب فاطمه بیت الاحزان خراب فاطمه عشق یعنی صحبت بی واهمه حیدر در بند پیش فاطمه آن که خود مَرد دلیر جنگ بود دستگیر فرقه ای صد رنگ بود عشق یعنی عاشقی در تار و پود گردش دستاس با دست کبود عشق یعنی گریه های حیدری دختری دنبال نعش مادری عشق یعنی قلب چون آیینه ای جای میخ در به روی سینه ای عشق یعنی انتظار منتظَر سینه ای مجروح از مسمار در عشق یعنی طاعت جان آفرین رد خون سینه بر روی زمین ای گل یاس کبود مرتضی ای تمام تار و پور مرتضی تو قیامت را قیامت میکنی بر امامان هم امامت میکنی کفو تو یا فاطمه تنها علیست هم علی زهراست هم زهرا علیست  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشماتو به روی حیدر نبند زخماتو خودم می‌بندم بخند آه بکش ولی بمون که همین آه دل گرمیِ علیِ دست به پهلو تو خونه که میری راه دل گرمیِ علیِ دنیام فاطمه میخوای داد بزنم تا همه بشنون تنهام فاطمه نمی تونم بایستم از بعد اون روز روپام فاطمه می بینی تو جَوُونی داره میلرزه دستام فاطمه من تنهام فاطمه... با اشک چشات دستامو نبند گریه میکنم باشه تو بخند سقف خونه ام رو سرم شده آوار دستِ علی رو بگیر حرفِ رفتن و نزن دست بردار دستِ علی رو بگیر چشمام فاطمه انگاری باز داره تار میبینه چشمات اینجام فاطمه من مرد جنگم اما از تو کمترِ زخمام فاطمه می بینی تو جَوُونی داره میلرزه دستام فاطمه دنیام فاطمه میخوای داد بزنم تا همه بشنون تنهام فاطمه نمی تونم بایستم از بعد اون روز روپام فاطمه می بینی تو جَوُونی داره میلرزه دستام فاطمه تنهام فاطمه #
بسترت جمع شد اما اثرت هست هنوز بالشی خیس ، ز چشمان ترت هست هنوز رنگ این پارچه ی بستر تو گلگون ماند اثری از بدن مختصرت هست هنوز ای پرستوی مهاجر سفرت کشت مرا کوچ کردی و در این لانه پرت هست هنوز رسمش این بود که تنها بروی بی حیدر ؟ شوق رفتن به دل همسفرت هست هنوز راستی حال تو خوب است ، خوشی بانویم ؟! اثر زخمِ همان میخ درت هست هنور ؟ خوب شد پهلوی تو ، درد نداری دیگر ؟ با تو آن دردِ شدید کمرت هست هنوز ؟ ناله های حسنت از همه جانسوزتر است نیمه های دل شب نوحه گرت هست هنوز زینبت زنده کند یاد تو را در خانه اصلا انگار ، که چادر به سرت هست هنوز جای من هم به روی محسن مان بوسه بزن پشت این در ، اثری از پسرت هست هنوز 🔸شاعر: ____
حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود: أنَّى تُؤْفَكُونَ؟ وَ كِتَابُ اَللَّهِ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ، أُمُورُهُ ظَاهِرَةٌ، وَ أَحْكَامُهُ زَاهِرَةٌ، وَ أَعْلاَمُهُ بَاهِرَةٌ شما را کجا به بیراهه می برند؟ درحالی که کتاب خدا قرآن میان شما هست ، امور قرآن آشکار است ، احکامش درخشان است و نشانه های آن فروزنده بحارالأنوار ، جلد ۲۹ ، صفحه ۲۲۰
هر چیزی که از دست دادی یه روزی دوباره به دست میاری! استخوانی که شکسته دوباره ترمیم میشه. سرمایه‌ای که نابود شده دوباره برمی‌گرده. ماشینی که خراب شده دوباره درست می‌شه. خونه‌ای که ویران شده دوباره ساخته می‌شه تنها چیزی که اگه از دست بره دوباره به دست نمیاد... روزگار جوانی‌ ماست گذر عمر ماست پس اینقدر سرسری ازش نگذر از لحظه به لحظه‌ اش نهایت استفاده را ببر زندگی رو جوری زندگی کن که اگه پنجاه سال بعد به سال‌ های قبل فکر کردی با حسرت نگی حیف عمری که برباد رفت ...
آسیابت یک طرف افتاده بستر یک طرف چادر تو یک طرف افتاده معجر یک طرف هر چه اینجا هست چشمان مرا خون کرده است رنگ این دیوار خانه یک طرف، در یک طرف گاه دلخون توایم و گاه دلخون پدر وای بابا یک طرف، ای وای مادر یک طرف از کنار تو که می آید به خانه ناگهان با سر زانو می افتد مرد خیبر یک طرف من چگونه پیرهن کهنه تن یارم کنم غُصه ی تو یک طرف داغ برادر یک طرف مثل آنروزی که افتادی می افتد بر زمین پیکر من یک طرف او یک طرف سر یک طرف من دو بوسه می زنم جای تو و جای خودم زیر گردن یک طرف رگهای حنجر یک طرف وای از آن لحظه که می ریزند بین خیمه ها گوشواره یک طرف خلخال و معجر یک طرف اکبر لطیفیان
رفتی ولی نرفته گلم بوی تو هنوز دارد سرم هوای سر کوی تو هنوز بعد از تو سوی چشم مرا اشک میبرد ای سمت چشمهای ترم سوی تو هنوز قلبم، سرم، تمام تنم تیر میکشد از آن لگد که خورد به پهلوی تو، هنوز مسمار اگر نبود تو بودی و دخترت سر میگذاشت بر سر بازوی تو هنوز مانده است روی معجرت از رو گرفتنت آثاری از جراحت ابروی تو هنوز ای کاش مانده بود به شانه یکی دوتا از تارهای سوخته موی تو هنوز از اینکه پیش روی حسن سیلی ات زدند شرمنده ام بجان تو از روی تو هنوز متولی
دیگر امشب به مدینه خبر از فاطمه نیست جز حریق حرمی در نظر از فاطمه نیست شهر در خواب فرو رفته ز خود می پرسد مگر این گریه ی بیدارگر از فاطمه نیست؟ آخر ای مرغ شباهنگ! در این خلوت راز مگر این ناله ی شب تا سحر از فاطمه نیست؟ این همه عطر دل‌انگیز مناجات و دعا از کدامین گل سرخ است؟ اگر از فاطمه نیست به همان سینه که شد دشت شقایق سوگند زیر این چرخ، علی‌دوست‌تر از فاطمه نیست ذرّه ای بهره ز خورشید ولایت نبرد هر که کانون دلش، شعله ور از فاطمه نیست به تسلّای دل زینب او برخیزید مگر این پاره ی جان و جگر از فاطمه نیست نزنید آتش بیداد به گل‌خانه ی وحی مگر این زمزمه ی پشت در از فاطمه نیست؟ غفورزاده «شفق»
در خانه مانده عطر خوش ربنای تو امروز زنده‌ام به هوایِ دعای تو همسایه ها به مجلس ختمت نیامدند من بودم و همین دو سه تا بچه های تو خیلی به مجتبایِ تو برخورد فاطمه! فامیل کم گذاشت برایِ عزای تو جایِ تمام شهر خودم گریه می کنم از بسکه خالی ست در این خانه جای تو زهرا مرا ببخش که نگذاشت غربتم یک ختم باشکوه بگیرم برای تو از دستِ گریه هایِ تو راحت شد این محل شِکوه نمی کنند به من از صدای تو دیگر به تیغ فتنه‌ی کوفه نیاز نیست خونِ مرا نوشته مدینه به پای تو قاسمی
رفتی مرا به وادی غم واگذاشتی تنهای من! مرا ز چه تنها گذاشتی؟ یادش به خیر باد که نه سال پیش بود آن شب که تو به خانه ی من پا گذاشتی حوریه ی بهشت علی! نیمه های شب رفتی سوی بهشت و مرا جا گذاشتی یاسین من! چقدر غریبانه از وطن رفتی و سر به دامن طاها گذاشتی کردی به هر نفس طلب مرگ از خدا تا داغ خویش بر جگر ما گذاشتی گردون به دیده ام چه قدر زشت گشته بود آن شب که سر به سینه ی صحرا گذاشتی تا ننگرم چه با تو شده، دست خویش را هنگام مرگ بر رخ زیبا گذاشتی هرکس نهد ز خویش نشانی، تو بعد خود یک قبر بی‌نشانه به دنیا گذاشتی دار و ندار من همه رفت و برای من تنها چهار کودک خود را گذاشتی گفتی ز داغ فاطمه و سینه ی علی «میثم!» چه داغ‌ها که به دل‌ها گذاشتی سازگار
به وقت مرگ پر کردم ز خون چشم تر خود را که تنها می گذارم بین دشمن شوهر خود را فتادم سخت در بستر، الهی برندارم سر که سر بنهاده بر دیوار، بینم همسر خود را خدایا! اولین مظلوم عالم را تو یاری کن که امشب می دهد از دست، تنها یاور خود را دلم خواهد که برخیزم ز جا و بازویش گیرم دل شب چون نهد بر قبر پنهانم، سر خود را اجل ای کاش، در آن ماجرا می بست چشمم را نمی دیدم نگاه دردناک دختر خود را الهی! تا جهان باشد، نبیند دیده ی طفلی کنار خانه زیر تازیانه، مادر خود را شهادت می دهد، فردای محشر عضو عضو من که کشتند این جماعت، دختر پیغمبر خود را علی جان گریه کن تا عقده ای از سینه بگشایی مکن حبس این قدر، آه دل غم پرور خود را براى بار دوّم، زانویت خم مى شود فردا که امشب مى دهى از دست، رکن دیگر خود را حلالم کن حلالم کن حلالم کن حلالم کن خداحافظ، که گفتم با تو حرف آخر خود را اگر شد شاخه های نخل عشقت باربر ای میثم نریزی جز به پای عترت و قرآن بر خود را رضا سازگار
حاجت به شرح آن نیست،دردی که خود عیان است این اشک شور گونه، شیرین ترین بیان است از عشق یوسف مصر یک دل فقط جوان شد در خیمه ی حسینی، دلها همه جوان است بالاترین عبادت، شادی قلب زهراست شادی قلب زهرا، ذکر حسین جان است زهرا تمام ما را با اسم می شناسد نزدیک درب هیئت چشم انتظارمان است این سرخی بدن ها، یا این به سرزدن ها از جهل سینه زن نیست، از عشق بی کران است "اینجا گناه بخشند، کوهی به کاه بخشند" وقتی که پیرمردی، با عشق روضه خوان است آهی کشید خواهر در ماتم برادر این آه تا قیامت در سینه ها نهان است مثل لب برادر، خون شد جبین خواهر گویا که چوب محمل همدست خیزران است 🔸شاعر: _________________________
به وقت مرگ پر کردم ز خون چشم تر خود را که تنها می گذارم بین دشمن شوهر خود را فتادم سخت در بستر، الهی برندارم سر که سر بنهاده بر دیوار، بینم همسر خود را خدایا! اولین مظلوم عالم را تو یاری کن که امشب می دهد از دست، تنها یاور خود را دلم خواهد که برخیزم ز جا و بازویش گیرم دل شب چون نهد بر قبر پنهانم، سر خود را اجل ای کاش، در آن ماجرا می بست چشمم را نمی دیدم نگاه دردناک دختر خود را الهی! تا جهان باشد، نبیند دیده ی طفلی کنار خانه زیر تازیانه، مادر خود را شهادت می دهد، فردای محشر عضو عضو من که کشتند این جماعت، دختر پیغمبر خود را علی جان گریه کن تا عقده ای از سینه بگشایی مکن حبس این قدر، آه دل غم پرور خود را براى بار دوّم، زانویت خم مى شود فردا که امشب مى دهى از دست، رکن دیگر خود را حلالم کن حلالم کن حلالم کن حلالم کن خداحافظ، که گفتم با تو حرف آخر خود را اگر شد شاخه های نخل عشقت باربر ای میثم نریزی جز به پای عترت و قرآن بر خود را رضا سازگار
آقای خوبی ها… کربلا را چگونه ساختی که این‌گونه آرام می کند هر دل بی دل را وقتی قدم به خاکش می گذاری؟ شب جمعه است هوایت نکنم پس چه کنم ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام زمان(عج)-مناجات اگر تو لطف کنی فتح باب خواهد شد سروده های دلم صد کتاب خواهد شد اگر تو خنده کنی گل دهد طبیعت خاک فضای کل جهان پر گلاب خواهد شد به هر کجا تو نباشی چو شام تاریک است تو هر کجا که روی آفتاب خواهد شد اگر ز پرده در آید امام عالمیان وقوع حتمی یک انقلاب خواهد شد هزار مرتبه گفتیم و باز می گوییم دعا به ذکر علی مستجاب خواهد شد اگر علیه علی مسجدی بنا گردد به دست مهدی زهرا خراب خواهد شد اگر که با نمکان امتحان حُسن دهند فقط امام زمان انتخاب خواهد شد اگر چه خدمت ذره است بی مقدار به پیش فاطمه اما حساب خواهد شد
امام زمان(عج)-مناجات ای غایب از نظرها کی می شود بیایی برقع ز رخ بگیری صورت به ما گشایی هم دست تو ببوسم هم دور تو بگردم هم رو نما ستانی هم رو به ما نمایی آیا به کوه رضوان آیا به طور سینا؟! آیا به بیت الاقصی آیا به ذی طوایی؟! در مکه و مدینه یا در نجف مقیمی؟! در مشهد مقدس یا دشت کربلایی؟! جانم شود فدایت تا بشنوم ندایت دائم زنم صدایت یابن الحسن کجایی؟! تنها مسیح عالم، تنها نجات آدم تنها وصی خاتم، تنها امید مایی ای انس و جان فدایت، محتاج یک نگاهت چشم همه به راهت، شاید ز در درآیی هم پرچم حسینی بر دوش خود بگیری هم قبر مادرت را بر شیعیان نمایی در قلب ما حبیبی، بر زخم ما طبیبی بر جان ما قراری، بر درد ما دوایی باشد شعار «میثم» ای شهریار عالم کی می شود بیایی کی می شود بیایی؟! غلامرضا سازگار
امام زمان(عج)-مناجات   دل تنگی غروب همه جمعه های من کی می رسد به صحن حضورت صدای من؟! دیگر دلم برای شما پر نمی زند برگرد و بال تازه بیاور برای من عمری اگر که می گذرد دل خوشم به این نزدیک تر شده است به تو لحظه های من غیر از ضرر برای تو چیزی نداشتم حتی نیامدست به کارت دعای من اشکت اگر به نامۀ  اعمال من نبود بخشش نبود شامل یا ربنای من یک روز، محض خاطر این چند قطره اشک وا می شود به خیمۀ سبز تو پای من یک شب میان سینه زدن ها و گریه ها مُهری بزن به نامۀ کرب و بلای من محمد بیابانی
امام زمان(عج)-مناجات بخوان دعای فرج را که یار برگردد بخوان دعای فرج را که شب سحر گردد بخوان دعای فرج را اگر که می خواهی حدیث غیبت یار تو مختصر گردد بخوان دعای فرج را و از خدا بطلب وجود نازکش ایمن ز هر خطر گردد بخوان دعای فرج را کنار پردۀ اشک که دانه دانۀ اشکت دُر و گوهر گردد بخوان دعای فرج را که یار می آید اگر دلت ز رَهِ اشتباه برگردد بخوان دعای فرج را و پیشه تقوا کن که دست لطف خدا با تو همسفر گردد بخوان دعای فرج را که رد نخواهد شد اگر که ناله و اشک تو بیشتر گردد بخوان دعای فرج را که حل مشکل هاست اگر که چشم و دل تو خدا نگر گردد بخوان دعای فرج را، ولی بدون عمل گمان مکن که دعای تو کارگر گردد بخوان دعای فرج را خدا کند آید که روضه خوان غریبی و میخ در گردد دوباره جمعه و ندبه دوباره باید گفت بخوان دعای فرج را که یار برگردد آقای شجاع
امام زمان(عج)- مناجات دل هوای روی ماه یار دارد جمعه ها دل هوای دیدن دلدار دارد جمعه ها صبح جمعه چشم در راهیم ما ای عاشقان یار با ما وعده دیدار دارد جمعه ها چشم های منتظر با اشک های عاشقی هر نگاهش حرف ها بسیار دارد جمعه ها آفتابا امرکن تا ابرها ‍پنهان شوند آسمان بر تابشت اصرار دارد جمعه ها بی تو دلتنگیم جان مادرت زهرا بیا بی تو دیگر حالت تکرار دارد جمعه ها دلخوشم با جمله ای سرشار ازعشق و امید: یار با ما وعده دیدار دارد جمعه ها محمدی
امام زمان(عج)- مناجات   صحبت روى تو را هر دم شنیدن تا بکى  در دلم نقش جمال تو کشیدن تا بکى؟  اى چراغ زندگى روشن نما قلب مرا  بى تو در تاریکى دنیا نشستن تا بکى؟  تو کریمىّ و منم یک طایر بى آشیان  روى بام این و آن دائم پریدن تا بکى؟  راویان گویند روى گونه‏ات خالى بود  یک نظر خال سیاهت را ندیدن تا بکى؟  داغ دوریّت زده بر خرمن هستى شرر  طعم دورىّ و غم هجران چشیدن تا بکى ؟  من خودم دانم نیم لایق براى نوکرى  پادشاه از نوکر خود دل بریدن تا بکى؟  عاشقانت را تو مى‏خوانى بسوى خیمه‏ات  منتظر ماندن براى خواندن من تا بکى؟  یا بُکش یا زنده کن قلبم به نور فاطمى  بى وجودت نازنینا زنده ماندن تا بکى؟  وقت مردن یک نگاه تو به فریادم رسد  بى وجودت مَه جبینا جان سپردن تابکى؟  روز و ماه و سال‏ها بگذشت در هجران تو  در فراقت صبح جمعه ندبه کردن تا بکى؟  جان فداى غربتت، برگو که اى پور على  همچو حیدر سر درون چاه بردن تا بکى؟  اى صبا از من به آن آرام جان و دل بگو  طعنه‏ها از سوى دشمن‏ها شنیدن تا بکى؟ جوادفاتح
امام زمان(عج)- مناجات   چرا به خیمۀ سبزت مرا نمی خوانی  برای دیدن خود لایقم نمی دانی  تمام آرزویم بوده با تو باشم من  چرا درون دلم تا ابد نمی مانی  برای درک حضورت بگو چکار کنم  چگونه پیش تو آیم شبی به مهمانی  مرا گناه و معاصی ز چشم تو انداخت  بیا بیا که به این دردها تو درمانی  تمام عمرِ من اندر فراق یار گذشت  خدا کند که دهی بر دلم تو سامانی  جهان بدون حضورت چقدر پژمرده است  به قلب عالم امکان تو جان جانانی  تو را به جان همه عاشقان مجنونت  رها نما تو مرا از غم و پریشانی جوادفاتح
هر شیعه تو را صدا کند آقا جان بهر فرجت دعا کند آقا جان یک روز تو خواهی آمد و وقت نماز عیسی به تو اقتدا کند آقا جان ×××  عمری که تباه می کنم می بینی لب را که پر آه می کنم می بینی مُردم ز خجالت چو شنیدم آقا وقتی که گناه می کنم می بینی ×××  تکیه به وفای ما نکن آقا جان گریه تو برای ما نکن آقا جان بهر فرجت خودت بیا کاری کن دل خوش به دعای ما نکن آقا جان  ××× آن کس که رئیس مذهب ما باشد شاگرد کلاس او مسیحا باشد فرمود که عید عترت پیغمبر روز فرج یوسف زهرا باشد سیدمجتبی شجاع
امام زمان(عج)-مناجاتی مرا ببخش نگشتم چنان که می خواهی به پات جان نسپردم ز فرط خودخواهی همیشه عهد شکستن ز سمت من بوده مرا ببخش که سوگند خورده ام گاهی تمام عمر فقط ادعا، که یار توام ولی دریغ چه گویم، خودت که آگاهی عزیز کشور جانی و یوسف دنیا ولی دریغ که ماه نشسته در چاهی و باز پرسش آخر ، جواب معلوم است " عزیز فاطمه آیا بود سویت راهی " علی لواسانی
امام زمان(عج)-مناجاتی منتظر مانده زمین تا که زمانش برسد صبح همراه سحر خیز جوانش برسد خواندنی تر شود این قصه از این نقطه به بعد ماجرا تازه به اوج هیجانش برسد پرده چاردهم وا شود و ماه تمام از شبستان دو ابروی کمانش برسد لیله القدر بیاید لب آیینه‌ی درک سوره فجر به تاویل و بیانش برسد نامه داده ست ولی عادت یوسف اینست عطر او زودتر از نامه رسانش برسد شعر در عصر تو از حاشیه بیرون برود عشق در عهد تو دستش به دهانش برسد ظهر آن روز بهاری چه نمازی بشود که تو هم آمده باشی و اذانش برسد قاسم صرافان
طوایی؟! در مکه و مدینه یا در نجف مقیمی؟! در مشهد مقدس یا دشت کربلایی؟! جانم شود فدایت تا بشنوم ندایت دائم زنم صدایت یابن الحسن کجایی؟! تنها مسیح عالم، تنها نجات آدم تنها وصی خاتم، تنها امید مایی ای انس و جان فدایت، محتاج یک نگاهت چشم همه به راهت، شاید ز در درآیی هم پرچم حسینی بر دوش خود بگیری هم قبر مادرت را بر شیعیان نمایی در قلب ما حبیبی، بر زخم ما طبیبی بر جان ما قراری، بر درد ما دوایی باشد شعار «میثم» ای شهریار عالم کی می شود بیایی کی می شود بیایی؟! غلامرضا سازگار امام زمان(عج)-مناجات   دل تنگی غروب همه جمعه های من کی می رسد به صحن حضورت صدای من؟! دیگر دلم برای شما پر نمی زند برگرد و بال تازه بیاور برای من عمری اگر که می گذرد دل خوشم به این نزدیک تر شده است به تو لحظه های من غیر از ضرر برای تو چیزی نداشتم حتی نیامدست به کارت دعای من اشکت اگر به نامۀ  اعمال من نبود بخشش نبود شامل یا ربنای من یک روز، محض خاطر این چند قطره اشک وا می شود به خیمۀ سبز تو پای من یک شب میان سینه زدن ها و گریه ها مُهری بزن به نامۀ کرب و بلای من محمد بیابانی امام زمان(عج)-مناجات بخوان دعای فرج را که یار برگردد بخوان دعای فرج را که شب سحر گردد بخوان دعای فرج را اگر که می خواهی حدیث غیبت یار تو مختصر گردد بخوان دعای فرج را و از خدا بطلب وجود نازکش ایمن ز هر خطر گردد بخوان دعای فرج را کنار پردۀ اشک که دانه دانۀ اشکت دُر و گوهر گردد بخوان دعای فرج را که یار می آید اگر دلت ز رَهِ اشتباه برگردد بخوان دعای فرج را و پیشه تقوا کن که دست لطف خدا با تو همسفر گردد بخوان دعای فرج را که رد نخواهد شد اگر که ناله و اشک تو بیشتر گردد بخوان دعای فرج را که حل مشکل هاست اگر که چشم و دل تو خدا نگر گردد بخوان دعای فرج را، ولی بدون عمل گمان مکن که دعای تو کارگر گردد بخوان دعای فرج را خدا کند آید که روضه خوان غریبی و میخ در گردد دوباره جمعه و ندبه دوباره باید گفت بخوان دعای فرج را که یار برگردد آقای شجاع امام زمان(عج)- مناجات دل هوای روی ماه یار دارد جمعه ها دل هوای دیدن دلدار دارد جمعه ها صبح جمعه چشم در راهیم ما ای عاشقان یار با ما وعده دیدار دارد جمعه ها چشم های منتظر با اشک های عاشقی هر نگاهش حرف ها بسیار دارد جمعه ها آفتابا امرکن تا ابرها ‍پنهان شوند آسمان بر تابشت اصرار دارد جمعه ها بی تو دلتنگیم جان مادرت زهرا بیا بی تو دیگر حالت تکرار دارد جمعه ها دلخوشم با جمله ای سرشار ازعشق و امید: یار با ما وعده دیدار دارد جمعه ها محمدی امام زمان(عج)- مناجات   صحبت روى تو را هر دم شنیدن تا بکى  در دلم نقش جمال تو کشیدن تا بکى؟  اى چراغ زندگى روشن نما قلب مرا  بى تو در تاریکى دنیا نشستن تا بکى؟  تو کریمىّ و منم یک طایر بى آشیان  روى بام این و آن دائم پریدن تا بکى؟  راویان گویند روى گونه‏ات خالى بود  یک نظر خال سیاهت را ندیدن تا بکى؟  داغ دوریّت زده بر خرمن هستى شرر  طعم دورىّ و غم هجران چشیدن تا بکى ؟  من خودم دانم نیم لایق براى نوکرى  پادشاه از نوکر خود دل بریدن تا بکى؟  عاشقانت را تو مى‏خوانى بسوى خیمه‏ات  منتظر ماندن براى خواندن من تا بکى؟  یا بُکش یا زنده کن قلبم به نور فاطمى  بى وجودت نازنینا زنده ماندن تا بکى؟  وقت مردن یک نگاه تو به فریادم رسد  بى وجودت مَه جبینا جان سپردن تابکى؟  روز و ماه و سال‏ها بگذشت در هجران تو  در فراقت صبح جمعه ندبه کردن تا بکى؟  جان فداى غربتت، برگو که اى پور على  همچو حیدر سر درون چاه بردن تا بکى؟  اى صبا از من به آن آرام جان و دل بگو  طعنه‏ها از سوى دشمن‏ها شنیدن تا بکى؟ جوادفاتح امام زمان(عج)- مناجات   چرا به خیمۀ سبزت مرا نمی خوانی  برای دیدن خود لایقم نمی دانی  تمام آرزویم بوده با تو باشم من  چرا درون دلم تا ابد نمی مانی  برای درک حضورت بگو چکار کنم  چگونه پیش تو آیم شبی به مهمانی  مرا گناه و معاصی ز چشم تو انداخت  بیا بیا که به این دردها تو درمانی  تمام عمرِ من اندر فراق یار گذشت  خدا کند که دهی بر دلم تو سامانی  جهان بدون حضورت چقدر پژمرده است  به قلب عالم امکان تو جان جانانی  تو را به جان همه عاشقان مجنونت  رها نما تو مرا از غم و پریشانی جوادفاتح امام زمان(عج)- اخلاقی بعد از گذشت این همه لیل و نهارها تازه شدیم مثل همه بی قرارها غفلت که همدم همۀ لحظه های ماست کوتاه کرده دست مرا از نگارها میل گناه در دل ما موج می زند بیهوده نیست این همه دوری ز یارها در این زمانه هیچ کسی فکر یار نیست! یعنی گرفته آینه ها را غبارها در راه وصل او قدمی برنداشتیم جا مانده ایم گوشۀ تنگ حصارها افعال خویش را همه توجیه می کنیم با کثرت مشاغل و با این شعارها ... این چه بساطی است که ما در می آوریم بی حرمتی به او بُوَد این