#سینه_زنی و توسل بهحضرت سیدالشهدا علیه السلام ویژهْ شب جمعه اجرا شده به نفس کربلایی حسین طاهری •✾•
این فرش روضه که روش نشستی
اینجا، همین جایی که هستی
یه روزی آرزوت میشه
وقتی بری برا همیشه
همین حسین حسین گفتنا
همین شبا روضه رفتنا
یه روزی آرزوت میشه
وقتی بری برا همیشه
یه ثانیه ش بر نمیگرده
خاک تورو اسیر کرده
تا میتونی تا زنده ای
گریه کن برا حسین
زندگیت فدا حسین
«حسین ...حسین»
چایی قبل و بعد هیئت
این گریه ها همین دو سه ساعت
یه روزی آرزوت میشه
وقتی بری برا همیشه
همین کتیبه ها رو میبینی
همین سیاهیها رو میبینی
.
#سینه_زنی وتوسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام ویژهٔ شب جمعه اجراشده به نفس کربلایی حسین طاهری
چند وقتیه که گوشه گیرم
تا دوباره کربلا نرم هیچ جا نمیرم
تازه فهمیدم که بی حرم از دنیا سیرم
از دنیا سیرم...
حرم که نباشه آخه چه جور دردا دوا شه
حرم که نباشه می خوام اصلاً دنیا نباشه
آرزوم زیارته یاره، کربلا دلخوشی دنیاست
بی هوای حرم این شب ها زندگیم رو هواست
«یا حسین یا اباعبدالله، یا ابا عبدالله»
از آدما هیچی نمیخوام
کربلا نباشم انگاری تنهای تنهام
فقط از خدا میخوام برم دیدار آقا
دیگه هیچی نمیخوام
چی بدتر از اینه غمه فراق باشه تو سینه
چی بدتر از اینه نوکری آقاش و نبینه
بهتر از همه تو میدونی حال من واسه چی داغونه
بیشتر از این نزار این روزا اینجوری بمونه
یا حسین یا ابا عبدالله...یا اباعبدالله
این روزا حالم رو به راه نیست
من مریضِ دوریم ولی حیف که دوا نیست
به خدا علاج دردِ من جز کربلا نیست
چهجوری میتونم اینهمه از تودور بمونم
چهجوری میتونم خودم وآخر میرسونم
وقتی که درِ خونه ات بازه
کی میگه راه حرم بسته است
کربلا نمیرسم اما روضه های توهست
«یا حسین یا ابا عبدالله...ابا عبدالله»
#سینه_زنی وتوسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام ویژهٔ شب جمعه اجراشده
به نفس کربلایی حسین طاهری •✾•
●━━━━━━───────
پای غمت گیرم حسین
نوشته ی کتابِ تقدیرم حسین
از غیرِ تو سیرم حسین
آخر یه شب، تو روضه میمیرم حسین
هر شب باید مجنونت شم
لیلا کیه؟ لیلا تویی قربونت شم
بی سر و بی سامونت شم
کاشکی یک شب کرب و بلا مهمونت شم
«جانم حسین، جانم حسین... »
با روضه هات قلبم گرفت
قابِ چشمامو بارون نم نم گرفت
گفتم حسین گریه ام گرفت
اِنقد مَرده که دستِ نامَردم گرفت
هر شب باید مجنونت شم
لیلا کیه؟ لیلا تویی قربونت شم
بی سر و بی سامونت شم
کاشکی یک شب کرب و بلا مهمونت شم
«جانم حسین، جانم حسین...»
#سینه_زنی و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام تقدیم به ارواح طیبۀ شهدا و بنیانگذار انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره) به نفس سیدرضا نریمانی
زده به سرم حال و هوای حرم
کبوترِ بشکسته بال و پرم
دوباره دلم تنگِ کرب و بلاست
دوباره از این غصه در به درم
بدون تو از زندگی سیرم
من از همه غیرِ تو دلگیرم
به یاد حرم افتاده دلِ من
دارم دیگه از دوری می میرم
آی رفیقا! حرمِ کرب و بلا یادش بخیر
پابرهنه تو حرم با زائرا یادش بخیر
توی بین الحرمین ذکرِ آقا یادش بخیر
گنبد طلای ارباب
یادته؟ یادته؟ یادته؟
صحن با صفای ارباب
یادته؟ یادته؟ یادته؟
تا به عشقمون رسیدی
یادته؟ یادته؟ یادته؟
وقتی شیش گوشه رو دیدی
یادته؟ یادته؟ یادته؟
دلم برات تنگ شده...
ندیده بگیر گناهامو
بیا و ببین اشک چشمامو
دوباره منُ کربلایی کن
نیار تو به روم اشتباهامو
شده دوریت آینه ی دقِ من
نمک به روی زخم دل تو نزن
دیگه سخته بی حرم موندن
یه رحمی کن این دلُ نشکن
ای دل ای دل، ای دل ای دل، کربلا
حل مشکل، پایِ این دل، ای کربلا
میشه قاتل، واسه این دل، کربلا
گنبد طلا رو ای دل
یادته؟ یادته؟ یادته؟
صحن باصفا رو ای دل
یادته؟ یادته؟ یادته؟
پرچم سرخ آقا رو
یادته؟ یادته؟ یادته؟
گریه های زائرا رو
یادته؟ یادته؟ یادته؟
وقتی کربلا رو دیدی
یادته؟ یادته؟ یادته؟
مثه دیوونه دَویدی
یادته؟ یادته؟ یادته؟
تا به عشقمون رسیدی
یادته؟ یادته؟ یادته؟
بوسه از شیش گوشه چیدی
یادته؟ یادته؟ یادته؟
دلم برات تنگ شده...
برای عزات دل سیاه پوشه
تو سینه من غصه می جوشه
الهی بشه چشم من خیره
دوباره به اون صحنِ شیش گوشه
ریاضت من، عکس کرب و بلاست
شده گنهم عاشقیِ برات
خدارو چه دیدی ان شالله میشه
جونم توی روضه یه روزی فدات
مگه میشه عشق تو آروم جون، یادم بره؟!
ماجرایی که گذشت مابینمون، یادم بره؟!
خاطرات کربلا ای مهربون، یادم بره؟!
تو حرم سینه زنیمو
یادته؟ یادته؟ یادته؟
زیر بارون عاشقیمو
یادته؟ یادته؟ یادته؟
التماس و گریه هامو
یادته؟ یادته؟ یادته؟
اون وداع آخریمو
یادته؟ یادته؟ یادته؟
دلم برات تنگ شده...
روا بود که گریبان ز هجر پاره کنم
دلم هوای تو کرده بگو چه چاره کنم؟
دلم برات تنگ شده...
سلام کربلا، سلام خیمه گاه
سلام قتلگاه، ای آقا
سلام شیرخواره
سلام ای مشک پاره
من اومدم دوباره
ای آقا! ای آقا!
سلام ای باوفا
سلام آب آور
سلام ای بی یاور
اباالفضل
سلام ای نیزه ها
سلام ای باوفا
اباالفضل
آقا سلام، سلام آقا
سلام آقایِ خوبم
.
شب عاشورا اباعبـدالله علیه السلام به اصحاب فرمود هرکه از شما حق الناسی به گردن دارد برود و آن حق را ادا کند ، که خدا شهداتش را نمی پذیرد.
سیدالشهدا علیه السلام به همهی ما فهماند: که حتی شهادت در راه خدا در کربلا بالاتر از رعایت حق الناس نیست
این روایت هم درست است: که یک قطـره اشک بر آقا سیـدالشهدا علیه السلام ضامن بهشت است
اما تصور بعضی از حق الناس همان مال مردم خوردن است، که صحیح است ،
ولی رعایت قواعد عرفی ، قانونی ، عاطفی دیگرانهم حق الناس است.
دل شکستن والدین ، خانواده و به طرق مختلف، همسایه آزاری، مردم آزاری ، گران فروشی و ...
پس بیاییم همه اهل رعایت باشیم.
.
زمزمه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شبِ شامغریبان محرم به نفس حاج میثممطیعی •✾•
خداحافظ ای نگار و حبیبم
خداحافظ ای غمگسار و طبیبم
«زینبش گفت:
چون چاره نیست می روم و می گذارمت
ای پاره پاره تن به خدا می سپارمت»
خدا حافظ ای قرار و شکیبم
خداحافظ ای امام غریبم
«حسین جان ای آبروی دوعالم»
خداحافظ ای تمامیِ هستم
خداحافظ ای برفته زِ دستم
دلِ زینب بسته بر سرِ مویت
زنم بوسه من به زیرِ گلویت
«حسین جان ای آبروی دوعالم»
مسوزان از غم تو بال و پرم را
ببین اشک کودکانِ حرم را
تو از مرکب طفل خسته جدا کن
زِ گوش او گوشواره تو وا کن
*کجا رو داره میگه؟وقتی اباعبدالله ارادهٔ میدان کرد "عَزَمَ عَلَى لِقَاءِ الْقَوْمِ بِمُهْجَتِهِ" به اسبش نهیب زد.دید اسبش تکون نمی خوره.یه نگاهی انداخت.دید دخترش آمده.دست ها رو دور دست اسب حلقه کرده.داره گریه می کنه.دخترش صدا زد:
"یا اَبَه اَسْتَسْلَمْتُ للموت؟"بابا آیا تسلیم مرگ شدی؟گریه کرد.فرمود:دخترم! "کَیْفَ لا يَسْتَسْلِمُ لِلْمَوت مَنْ لا ناصِرَ لَهُ وَ لا مُعین"کسی که یار نداره.کسی که تنها مونده؛چطور تسلیم مرگ نشه؟!دخترش یه حرفی زد آقا شروع کرد گریه کردن.صدا زد حالا که این جوریه:"رُدَّنا إِلَی حَرمِ جَدِّنا"ما رو برگردون مدینه....
آقا رفت.این دختر با این اسب اینطورمواجهه داشت.نذاشت اسب به میدان بره.به زور جداش کردند.یه اتفاقاتی افتاد.وقتی ذوالجناح پر از زخم،کاکُلش رو به خون گلوی آقا آغشته کرده،برگشت سمت خیمه ها،دخترش دوباره اومد.فقط یه سوال کرد:"يا جوادُ أَبی! "ای اسب پدرم!"هَلْ سُقِیَ ابی أوْ قَتَلُوهُ عَطْشَاناً"فقط به من بگو به بابای من آب دادند یا تشنه کشتنش؟
ای آبروی چَشم همیشه ترم حسین
ای سِرِّ نینوایی تو در سرم حسین
«موندم چرا زنده ام مولا؟!
ما را به سخت جانی خود این گمان نبود
ما روضه حسین شنیدیم و زنده ایم»
عَطر شهادت است که دل میبرد ز من
نام تو را همین که به لب میبرم حسین
هرسال بیشتر شدهام مَحرم غمت
امسال از همیشه شکستهترم حسین
لبَیک گوی توست نه تنها لبانِ من
لبَیک گویِ توست رگِ حنجرم حسین
*سعیدبن عبدالله حنفی شب عاشورا چی گفت به مولا؟وقتی اصحاب یک یک بلند شدند هر کدوم صحبتی کردند.دلدادگی خودشون رو نشون می دادند.
هفتاد بار بر سر کوی ِ تو گر مرا
آتش زنند، باز در این لشکرم حسین
*گفت اگه هفتاد بار من رو بکشند.زنده شم.دوباره من رو بکشند.خدا به خاطر این هفتاد بار کشته شدن رو از تو دور کنه من حاضرم.یک نفر دیگه یه حرف دیگه ای زد.زهیر بلند شدگفت:..*
خاکسترم به باد رَود گر هزاربار
گوید به شوق و هِلهله خاکسترم: حسین
*واقعه تمام شد.همسر زهیر فاصله گرفته بود.زهیر بهش دستور داده بود،دور شو...
شاید مثل فردایی غلامِ زهیر رو صدا کرد.
گفت:میدونم مولات رو کشتند.میری کربلا مولات رو کفن می کنی برمیگردی.غلام اومد؛نگاه کرد.کفن نکرد برگشت. همسر زهیرگفت:چرا کفن نکردی؟!گفت:خجالت کشیدم.دیدم مولای زهیر کفن نشده.*
از پیکرم اگر که سرم را جدا کنند
گوید سرم جدا و جدا پیکرم حسین
بادا که بارها بِدَرَندم درندگان
گر لحظهای ز بیعت تو بگذرم حسین
*شب عاشورا قاصد رسید کربلا.محمدابن بشیرِ حضرمی کجاست؟ آمد جلو..پسرت در ری اسیر شده.خبر به گوش آقا رسید.محمد ابن بشیر رو صدا کرد.وقتی رفت خدمت آقا دید کیسه های زر مقابل امام حسینه. اولین جمله ای که ابی عبدالله گفت، فرمود:"أَنْتَ في حِلٍّ مِنْ بَيْعَتي"بیعتم رو از تو برداشتم.این پول ها رو هم بردار ببر پسرت رو آزاد کن.گفت:درنده ها من رو زنده زنده پاره پاره کنند اگه من دست از تو بردارم.بعدش گفت:آقا من دست از شما بردارم،برم.بعد از کاروانا بپرسم چه خبر شده؟!بگن همه رو کشتن.بعد من بگم من یه مولای مهربونی داشتم.میگن مولای تو بود؟هزار و چهارصد و اندی زخم بهش زدند.زجرکُشش کردند...
از فردا و پس فردا هر کاروانی از اون نزدیکی رد میشد و میخواست بره کوفه؛میگفتند خبر داری پسر پیغمبر روکشتندخبرتو شهر به شهر پیچید...*
از دامن تو دست نخواهم کشید؛ نه
نذر تو کرده است مرا مادرم حسین
صیقل به تیغ میدهی و آه میکشی
از مرگ گفتی و نشود باورم حسین
پشت و پناه ما! به که خواهی سپردمان؟
با شعلهها بگو چه کند این حرم؟ حسین!
*خبر داری دامن بچه ها آتیش گرفته بود این بچه ها همه می دویدند صورتاشون سوخته بود...*
پناه عالمیان زینبت پناه ندارد
به جز تو ای شه خوبان پناهگاه ندارد
اگر اجازه دهی صف کشیده از پی ات آییم
که این سپاه نگوید حسین سپاه ندارد
حسین..واااای....
#شاعران: دکتر محمدمهدی سیار
میلاد عرفانپور
به تربت امام حسین علیه السلام زیاد سجده کردن اخلاق را عوض می کند .
حاج اسماعیل دولابی
📖مصباح الهدی ۲۷۳
قالت فاطمة بِنتُ الحُسینِ عَلیه السّلام: دیدم قلبم داره از جا کنده میشه بند بند تنم شروع کرد به لرزه بیافته. دیدم یه مردی خیره خیره به من نگاه میکنه. آقا به من چیکار داری؟ من که به جز خوبی کاری نکردم شروع کردم فرار کنم. با کعب نی به بازوهام میزد..زمین خوردم، گوشواره امو کشید .گوشم پاره شد خونا داره جاری میشه."وَأَخَذَ مَقْنِعَةَ مِن رَأسی" مقنعه از سر من کشید، بیهوش شدم زمین که خوردم دیگه چیزی نفهمیدم ...
تا به هوش اومدم دیدم عمه ام سرم رو بغل گرفته. چی شده دختر برادرم؟عمه جان ! ببینم چیزی تو خیمه هست رو سرم بندازم. بی بی یه نگا هی کرد گفت: دختر برادرم منم مثل توأم ..ای حسین ..
روضه وتوسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام وحضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده شبِ شام غریبان محرم به نفس کربلایی سید رضا نریمانی •✾•
بیا و حال مرا روبراه کن، ارباب!
به دست خالی من هم نگاه کن، ارباب!
شکسته بال تر از من در این حوالی نیست
نگاهِ ویژه بر این روسیاه کن، ارباب!
گناه دارم و آواره ام! بیا فکری
به حالِ نوکرِ بی سرپناه کن، ارباب!
بگیر دستِ مرا و همیشه هیئت را
برای خستگی ام تکیه گاه کن، ارباب!
مرا به کرب وبلایت دوباره راه بده
تمام ماه مرا غرقِ آه کن، ارباب!
بیا و تا که پُر از اشک روضه ات بشود
دو چشمهای مرا بی گناه کن، ارباب!
به جز برای تو مُردن برای من ننویس
مرا شهید کن و دل بخواه کن، ارباب!
قبول کن که بمیرم برای حنجر تو
مرا فدای غمِ قتلگاه کن، ارباب!
#شاعر:مرضیه عاطفی
هرکس به طریقی دل ما را آزُرد
بی واهمه هر چیز که میشد را بُرد
بالفرض که انگشتر تو قیمت داشت
پیراهن پاره به چه دردش میخورد
سر پیراهن تو گریه ی ما را درآوردند
میان این همه کشته تنها تو عُریانی
*حضرت زینب سلام الله هردفعه میومد پَرِ خیمه رومیزد بالا یه نگاهی می کرد تو قتلگاه، میگفت: ای وای داداشم همین جوری برهنه است....*
السّلام ای بدنِ بی سرِ گرما دیده
السّلام ای سرِ مجروحِ کلیسا دیده
با چه وضعی تَه گودال کشاندند تو را
ما شنیدیم ولی زینبِ کبری دیده
ای به قربان نگاهش که از این دشتِ بلا
هر بلایی به سرش آمده زیبا دیده
زینَت دوش نبی بودی و، بی وجدانها
سر بریدند و گرفتند تو را نادیده
*مادرش حضرت زهرا امشب نوحه خونه، امشب ناله میزنه.میدونی چه جوری نوحه میخونه...میدونی چه جوری ناله میزنه؟*
«حسینم ای بی سر،حسین عریان پیکر
تورا تشنه کشتند بمیرم ای مادر
دوید و دویدم برید و بریدم
سرت را سر نیزه دیدم
بُنَیَّ قَتَلَکوکَ ذَبَحوکَ بُنَیَّ»
خنجر انداخت مسیحی و مسلمان برگشت
به گَمانم ته گودال مسیحا دیده
ای عزیزی که تنت پیش همه عُریان شد
بر سر پیروهنت فاطمه دعوا دیده
دختری که همه ی دل خوشیش بابا بود
عوضِ دیدن بابا، سر بابا دیده
با گریه خیمه گاه و میبینم
با غصه ذوالجناح و میبینم
با گریه صورتت رو می بوسم
با غصه قتلگاه و میبنم
یه عده بی حیارو میبینم
فرار بچه ها رو میبینم
همین که خِیره به سرت میشم
یه خنجر از قفا رو میبینم
می بینمت به مشکل افتادی
به زیر پای قاتل افتادی
جلو چشای من به خاک و خون
شبیه مرغ بِسمِل افتادی
غریب گیر آوردنت داداش
فدای غصه خوردنت داداش
برات بمیرم..
که ته گودال به زور نیزه بردنت
آخه اینا چی میخوان از جونت ؟!
فدای موهای پریشونت
تو رو خدا ..
هنوز که خِیزرون نیاوردن
بگو چرا شکسته دندونت؟
فدای این نگاهِ مظلومت
از آب هم کردن مَحرومِت
تو رو خدا نگو أنَا العَطشان
با نیزه میزنن تو حلقومت
داره چه غوغایی به پا میشه
دم غروبه کربلا میشه
الشِمرُ جالِسٌ عَلی صَدره
داره سر از تنت جدا میشه
مقتل میگه:" قالت فاطمة بِنتُ الحُسینِ عَلیه السّلام" دختر حسین که اسمش فاطمه است میگه یه عده اوباش وارد خیمه شدن "وَ أنَا جاریَةُ صَغیره" من یه دختر خردسال بودم. تو پاهام دوتا خلخال طلا داشتم. دیدم این خلخالها رو از پای من کشید اما دیدم داره گریه میکنه " وَ هُو یُبکی،فَقُلْتَ ما یُبکیکَ عَدوَّنا" چرا گریه می کنی ای دشمن خدا؟ "فَقال کَیفَ لا أَبکی" چرا گریه نکنم؟ در حالی که همه شما رو میشناسم. همه ی شما دختر رسول خدایید. پس گفتم این کارو نکن، گفت: اگه من نبرم یکی دیگه میاد میبره. هرچی تو خیمه بود به تاراج بردن، حتی روپوشایی که داشتیم بردن. دیدم یه ملعونی وارد خیمیه ی علی ابن الحسین امام سجاد شد.یه زیر اندازی زیر امام سجاد بود. "وَکان مَریضا" آقا مریضه این زیرانداز رو جوری از زیر امام سجاد کشید آقا با صورت زمین خورد. "ثُمَّ أِشْعَلُ فِی الخِیَمِه نارا"صدا زد آتیش بیارید خیمه ها رو می خوایم بسوزونیم. بی بی زینب کبری پیش امام سجاده، داره مراقبت می کنه .بی بی به امام سجاد یه نگاهی کرد،ای یادگار برادرم ! خیمه ها رو آتیش زدن آقا چی دستور میفرمایید؟ "فَقال علیهِ السّلام عَلَیکُنَّ بِالفِرار" بگو همه فرار کنن. "فَخَرَجْنَ بَناتَ رَسولَ اللّه" دخترای رسول خدا پا برهنه، گریان، نالان همه بیرون اومدن "اِلّا زَینبَ الکُبری"، فقط زینب توخیمه مونده... بی بی توخیمه همه جوره مراقب ولی خداست، ولی خدا آسیب نبینه حتی اگه خیمه رو بسوزونن. آخه از مادرش حضرت زهرا یاد گرفته وقتی در خونه رو آتیش زدن علی هی میگفت: برو عقب، اینا حیا ندارند.....
آخ مادرم پشت در سوخت ..علی سوختم ..*
#امام_خمینی_رضوان_الله_علیه:
باید ما محرّم و صفر را زنده نگه داریم به ذکر مصائب اهل بیت علیهم السلام…
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
موضوعِ كارِ هيئت، عبارت است از ايجاد ارتباط بين جامعه و عاشورا. و برنامهريزی برای اينكه اين ارتباط، بهشكل صحيح برقرار شود.
#استاد_میرباقری
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
.
روضه و توسل به حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده شب شام غریبان محرم به نفس سید رضا نریمانی •✾
پیمانه خالی است و کرم بینهایت است
اما همین گدایی ما، اوج عزت است
کودک به غیر خانۀ بابا نمیرود
یعنی همیشه خانۀ عشاق، هیئت است
*امشب وقتی خانم بچه های ابی عبدالله رو جمع کرد همشون سوخته بودن .. همۀ بچه هارو با یه دردسری با یه مکافاتی زیر یه خیمه نیم سوخته جمع کرد ، همه رو یکی یکی خوابوند برای همه یکی یکی لالایی خوند ، تا همه خوابیدند تا بی بی اومد یه کم استراحت کنه بشینه تا نشست رو زمین گفت کمرم چقدر از صبح تا حالا دویدم .. شام غریبان باید آروم بسوزی و گریه کنی ، تا اومد بشینه یهو دید از پشت خیمه ها صدای ضجه شیون بلند شد گفت ای بابا من که همه رو خوابوندم صدای کیه؟ اومد آروم آروم پشت خیمه ها دید رباب جان خانم جان شما اینجا چیکار میکنی ..
گفت زینبم خوابم نمیبره چرا آخه؟.. رباب جان کمک من باش میبینی که من با چه مکافاتی بچه هارو خوابوندم اومدی گریه میکنی ،گفت خانم جان میدونم اما دست خودم نیست از دم غروب که آب و آزاد کردن حواسم نبود یه کم آب خوردم ..
تا دستم را به زیر آب بردم
حلالم کن نبودی آب خوردم
خانم جان سینه هام شیر آورده یادم اومد ظهر همین چند ساعت پیش این بچه هی چنگ می انداخت ولی شیر نداشتم بهش بدم حلالم کن حلالم کن ..(زبانِ حال) گفت حالا چرا پشت خیمه ها ؟.. بیا تو بشین گفت نه آخه دیدم اون لحظه هم خیلی خودم و کنترل کردم دیدم آقام این بچه رو زیر عبا پنهان کرد منم نمیخواستم آقام خجالت زده بشه نرفتم جلو اما از لای پردۀ خیمه میدم اومد همینجا پشت خیمه ها نشست دیدم یه قبر کوچولو کند .. خودم دیدم زینب جان همین جا خاک کرد ولی هر چی میگردم پیداش نمیکنم ..*
اینجا حسینیه است، در این خانۀ حسین
حتی نفس کشیدن ما، هم عبادت است
آغوش اگر که باز کنی ، خوبها چرا
هرکس گناه بیشتر آورده ، دعوت است
خاکی شدم برای تو خاکم، درست شد
زحمت برای روضۀ تو، عین رحمت است
ما پرورش گرفتۀ ، زهرای اطهریم
از مادر آنچه میرسد اصلا، محبت است
روی در، خون سر انگشت مرا، میبینی
خانهات را، کسی اندازۀ من، در نزده
گر به زهرا برسد نامۀ من، نیست غمی
هرکسی بچۀ بد را زده، مادر نزده
محشر همه به دور حسین ، جمع میشویم
فردوس بیحضور تو خاموشُ خلوت است
نزدیک اربعین شده ، کاری بکن حسین
دیگر برات را بده ، وقت زیارت است
.
.
در #کربلا
#زبان_نفهمها
داعیهی فضل داشتند!
#حسین(ع) از آنها #انتقاد کرد،
با تَشَر و تیشه جوابش
را دادند!
.
روضه و توسل جانسوز حضرت رقيه سلام الله عليها سیدمجید بنی فاطمه
السلامُ علَی الجوهرةِ القُدسیَّة فی تعیُّنِ الإنسیّة ، صورةِ النَّفسِ الکُلیّةِ ، جوادِ العالمِ العَقلیّةِ ، بِضعَةِ الحَقیقةِ النَّبویّةِ ، مطلع الأنوارِ العلویّةِ ، عینِ عیونِ الأسرارِ الفاطمیّة ، النّاجیةِ المُنجیّةِ لِمُحبّیها عن النّار ، ثمرة شَجَرة الیقین ، سیدة نساء العالمین ، المعروفة بالقَدْر ، المجهولةِ بِالْقَبرِ ، قُرّةِ عین الرَّسولِ ، الزَّهراءِ البتول ، علیها الصّلوة و السّلام.
بابا بیا ببین غمِ چشم تر مرا
چشمان ضرب دیده و درد سر مرا
بابا ببین که فاطمه خیلی شکسته شد
با رفتنت زمانه شکسته پر مرا
اَجر رسالت تو به پهلوی من رسید
میخی به خون نشانده پدر پیکر مرا
مظلومیِ علی به خدا باور من است
بردند با طناب همه ی باور مرا
سیلی که جای خود، پسرم را شهید کرد
آنکس که خون نموده دل مضطر مرا
خیلی دلم برای علی سوخت ای پدر
وقتی که دید خونِ روی معجر مرا
آینده ی حسین و حسن آتشم زده
در دل ببین غمِ دختر مرا
دیدم میان شام غم باغِ لاله را
تصویر کودکی خودم را، سه ساله را
_______
من آسمانِ ابری باران گرفته ام
از چشم عمه غیرتِ طوفان گرفته ام
از لحظه ای که سر روی نیزه گذاشتی
زنجیر بسته راهِ، بیابان گرفته را
من با وجود ضعف تنم در مسیر شام
با خطبه های عمه مان جان گرفته ام
بابا ببین حکایت دندانمان یکیست
امشب برات روضه ی دندان گرفته ام
ماهم ولی هلال قدم پر ستاره ام
خورشید خون گرفته به دامان گرفته ام
میدانم از تنور فقط نان میاورند
حالا چجور از تو بوی نان گرفته ام
طفل گرسنه با شکم سیر میزدند
در شهر شام ، شام غریبان گرفته ام
دیگر خرابه درد سرش گریهی من است
بابا ببر مرا که دلم تنگ رفتن است
_______
مرغ اسیر هم وطنش فرق میکند
هم اینکه نوع پرزدنش فرق میکند
شیرین زبان تو شده لکنت زبان پدر
طرز تکلم و سخنش فرق میکند
خیلی مرا زدند ولی بین این همه
این شمر لعنتی زدنش فرق میکند
از دستها مپرس که با گوشها چه کرد
*بعضیا هنوز ساکتن...دوست داری من روضه کلامی بخونم باشه... دختر بچه دیدی یا نه...دختر بچه از تاریکی میترسه...دختر بچه از صدای بلند میترسه...دختر بچه همیشه از سفری میترسه که بابا توش نباشه...اما این خانوم رو، هم باباشو کشتند هم عموش رو کشتند، هم داداشاش رو کشتند...نیزه دار سر بریده ي آقا میگه نیمه شب خودم رو به خواب زدم ببینم صدا گریه کیه...دیدم این دختر خودشو آروم آروم کشوند پا نیزه سر بریده ی بابا...هی میگفت: بابا دلم برات تنگ شده...بابا کجا بودي ریختن تو خیمه...فقط همین قدر بگم...بابا گوشم درد میکنه...بابا همیشه دخترتو بغل میگرفتی...میگه یه وقت دیدم نیزه خم شد...این دختر بابا رو بغل گرفت... یه جمله گفت بابا دیگه خسته شدم...بابا منم با خودت ببر...ها این دستا همه بیاد بالا ،بلند همه بخونن: حـسـیـن...
گفت تار سید جلوی ضریح حضرت رقیه ...با لهجه ی شیرین آذریش گفت خانم...ما تو دهاتمون...وقتی بیرون میریم چادر به چادر هر فصلی عوض می کنیم...اما تو بیابون میریم این خارا پاها رو اذیت می کنه...یه چیزی درست می کنیم به پاهامون میزنیم...شنیدم پاهات ترک خورده...برات دارو آوردم...
خواهر کوچولو داری؟ هی میگه داداش دلم درد میکنه...زمین و زمان و زیر و رو می کنی میگی یه کار کنم دیگه گریه نکنه...هی به زور می خوابوندنش هی از خواب می پرید... میگفت عمه دلم درد میکنه...یه داغ مشترک همین خانم داره مثل امام حسن...بعد از کوچه وقتی اون نانجیب جلو چشمش مادرشو زدن حسن هی از خواب می پرید...بعد از اون شبی که این دختر از ناقه افتاد... این دختر دیگه نتونست بخوابه...هی میگفت: عمه! میترسم*.
تا دَرِ خرابه واشد نیمه شب
فهمیدم تعبیر رؤیای منی
هرکی هرچی که میخواد بذار بگه
توی تشتم باشی بابای منی
من میخواستم که به آغوشت بیام
به خدا خسته شدم از اینکه هی
شب بلرزم و روزا تب بکنم
کاش خبر میدادی که داری میای
یکم اینجا رو مرتب بکنم
بگو از چی بگم از کجا بگم
آخه فرصت کمه و حرفا زیاد
آرزوم بود مثل مادرت بشم
فکر کنم موی سفید بهم میاد
خوب نگاه کن همه چی عوض شده
بدنا سیاه و مو سفید شدیم
کار دنیا رو میبینی باباجون
رفتی و همسایه ی یزید شدم
من نمیتونم بخوابم نه بشینم
نه که راه برم بابایی چند قدم
واسه دلخوشی عمه این شبا
الکی هی خودمو به خواب زدم
آره اونجا بود که مارو میزدن
دقیقا کنار نیزه روبروت
تا که اومدم بگم عمو کجاست
یکی سیلی زد و گفت اینم عموت
از مدینه یاد گرفتن همشون
اهل بیت و توی کوچه میزنن
باشه اصلا همه ی ما خارجی