ما تا ظهور آقا #امام_زمان(عج) به مبارزه ادامه میدهیم. حالا میخواهد #سوریه و عراق باشد و یا جنگ با خود اسرائیل در #فلسطین اشغالی باشد. هر جا ندای مظلومی بلند شود ما آنجاییم. هر جا که برای زمینهسازی #ظهور آقا احتیاجی به ما باشد ما آنجاییم.
#شهید_مصطفی_نبی_لو
تا نفس در سینه دارم، دوستت دارم حسین
با همه ایل و تبارم، دوستت دارم حسین
عشق تو راز سعادت، دوستت دارم حسین
گفته ام قبل از ولادت، دوستت دارم حسین
*دوستش داری که اومدی اینجا، دوسِت داره که دعوتت کرده، خوشبحال اونایی که الان کربلا هستن، خوشبحال شما که الان اینجا نشستید دارید حسین حسین میگید...
پیغمبر داشت رد میشد، دید چند تا بچه دارن بازی میکنن، دست رو سَرِ همشون کشید، بهشون محبت کرد، اما یه بچه ای رو بغل کرد، یه طور دیگه ای تحویلش گرفت، اصحاب گفتن: یارسول الله! چطور این بچه رو نسبت به بچه های دیگه، یه جور دیگه تحویل گرفتی؟ پیغمبر فرمود: آخه این بچه حسینِ من رو خیلی دوست داره، هر وقت حسینِ من رو میبینه می بوسه، میگه: حسین! خیلی دوسِت دارم...*
ای تمام آرزویم، دوستت دارم حسین
روز محشر هم بگویم، دوستت دارم حسین
هر چه هستم هر چه بودم، دوستت دارم حسین
خوانده ام بینِ سجودم، دوستت دارم حسین
تا همیشه عاشقانه، دوستت دارم حسین
با بهانه بی بهانه، دوستت دارم حسین
دوستت دارم حسین، دوستت دارم حسین...
*خدایا! هم این دنیا و هم اون دنیا مارو از امام حسین جدا نکن، که اگه جدا شدیم بیچاره شدیم...*
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
سیل اشکش بست بر شَه، راه را
دود آهش کرد حیران، شاه را
در قفای شاه رفتی هر زمان
بانگ مهلاً مَهلَنَش بر آسمان
که اِی سوار سرگران کم کن شتاب
جان من لختی سبک تر زن رکاب
تا ببوسم آن رخ دلجوی تو
تا ببویم آن شِکَنجِ موی تو
شه سراپا گرم شوق و مست ناز
گوشۀ چشمی به آنسو کرد باز
دید مشکین مویی از جنس زنان
بر فَلَک دستی و دستی بر عنان
زن مگو مرد آفرینِ روزگار
زن مگو بنتُ الجلال، اُخت الوقار
زن مگو خاک درش نقش جبین
زن مگو، دستِ خدا در آستین
پس زجان بر خواهر استقبال کرد
تا رخش بوسد الف را دال کرد
همچو جان خود در آغوشش کشید
این سخن آهسته بر گوشش کشید
که اِی عنان گیر من آیا زینبی؟
یا که آه دردمندان در شبی؟
پیش پای شوق زنجیری مکن
راه عشق¬ست این عنانگیری مکن
با تو هستم جانِ خواهر، همسفر
تو به پا این راه کوبی، من به سر
خانه سوزان را تو صاحبخانه باش
با زنان در همرهی مردانه باش
جانِ خواهر در غمم زاری مکن
با صدا بهرم عزاداری مکن
*عرشیان میگن: حسین نرو، جنیان میگن: حسین نرو، زمین و زمان میگن: حسین نرو... هر چی صدا زد دید حسین داره میره، گفت: الان یه کاری میکنم قدم ازقدم بر نداره، صدا زد: حسین! جانِ مادرم صبر کن... خواهر رو در آغوش گرفت ابی عبدالله...*
جانِ خواهر در غمم زاری مکن
با صدا بهرم عزاداری مکن
معجر از سر، پرده از رخ، وامکن
آفتاب و ماه را رسوا مکن
هست بر من ناگوار و ناپسند
از تو زینب گر صدا گردد بلند
هر چه باشد تو علی را دختری
ماده شیرا کی کم از شیر نری؟!
با زبان زینبی شاه هرچه گفت
با حسینی گوش، زینب می¬شِنُفت
#شاعر: عمان سامانی
*حسین خواهر رو در آغوش گرفت، زینب گفت: داداش! یادِ مادرم افتادم، آخه مادرم گفت: زینبم! هر وقت عاشورا، حسین ازت طلبِ لباسِ کهنه ای رو کرد، بدون این حسین دیگه بر نمیگرده، عوضِ من زیرِ گلوی حسینم رو ببوس، داداش! سرت رو بالا بیار...
بچه ها دارن از خیمه نگاه میکنن، ببینن بینِ ابی عبدالله و زینب چی میگذره.... بابا!...*
ز دورادور، می دیدم گلویت عمه می بوسید
مگر آماده کردی بهر خنجر، حنجر خود را
به دنبال مسافر آب میریزن، من ناچارم
کنون ریزم بپایت اشکِ چشمانِ تر خود را
*همه دارن می بینن زینب چطور داره وداع میکنه با اباعبدالله!.. زینب اینجا گلویِ حسین رو بوسید عوضِ مادرش...
هفت تا وداع داره ابی عبدالله... یه جا ابی عبدالله شمشیر زده، خسته، گاهی بر می گشت سمت خیمه ها خطبه ای میخواند، یه مرتبه هر چی نهیب زد دید ذوالجناح حرکت نمیکنه، سرش رو پایین آوُرد، دید سکینه پاهای ذوالجناح رو گرفته، بابا! تا پایین نیایی نمیذارم بری میدان، یه کاری کرد حسین از ذوالجناح پایین اومد، اومد بابارو بغل گرفت، بابایِ قشنگم، بابایِ مهربونم! یادتِ خبر شهادتِ مسلم رو دادن، یادمه اول کاری که کردی، حمیده دخترِ مسلم رو صدا زدی، دختر مسلم رو بغل کردی، دست به سرش کشیدی، گفتی از حالا به بعد سکینه خواهرته، هر کاری داری به عمه زینبت بگو، یادته دست رو سرش کشیدی؟ حمیده گفت: آقا! این دستی که رویِ سرم کشیدی فهمیدم یتیم شدم، همون جا گفتی: دخترم! بابات رو کشتن، آره یادمه عزیزِ دلم! بابا! میدونم بری میدون دیگه بر نمیگردی، کسی نیست نوازشم کنه، بعد تو باید تازیانه بخورم، میخوام الان بغلم کنی، خودت نوازشم کنی...
این دختر با بابا وداع کرد، اما ساعتی بعد، جلو خیمه منتظرن الان بابا بر میگرده، یه وقت دیدن از دور داره ذوالجناح میاد، یاالله، اما ناله ی اهل خیمه بلند شد...*
همه از خیمه ها بیرون دویدن
ولی سالارِ زینب را ندیدن
*این دست بیاد بالا، شب عاشورایی ناله بزن: حسین!...*
امشب یه جورِ دیگه ای خیره به چشمامی
دورت بگردم میکُشی زینب رو اینجوری
خواهر فداشه هر چی که میخوای بگو آقا
حرفی نیاری دیگه از دوری
از من نخواه از تو یه روزه دل بِبُرم من
پنجاه سالِ زیر سایه ات زندگی کردم
یادش بخیر روزای خوبی که با هم داشتیم
به اون روزا چی میشه برگردم
من زینبم، دردت به جونم
دریای احساسم، عزیزم
می میرم اشکاتو ببینم
گریه نکن واسم عزیزم
*داداش! قول میدم حواسم به بچه هات باشه، برو... اگه رفتی سلامِ من رو به مادرم برسون...*
نزدیکِ عصرِ زینب از اون دور می بینه
با دستایِ لرزون از قتلگاه اومد
اهل حرم از خیمه بیرون اومدن دیدن
تنهای تنها ذوالجناح اومد
از پا زمین کوبیدنِ این اسب پیدا بود
آقارو تویِ قتلگاه خیلی عذاب دادن
پرسید، ذوالجناح! آیا خبر داری
آخر به بابایِ من آب دادن؟
تنها نه پیراهن، که بُردن
هر چی که بوده واسه حسین رو
چی شد تو اون گودال که حتی
زینب نمیشناسه حسین رو
فرزند #آیت_الله_بهجت ره:
.
مطلب دیگری که پدرم در این #روضهها بر آن اصرار داشت
این بود که #مجلس به مناسبت هر امامی که برگزار شده بود
باید آخرش به امام #حسین (ع) ختم میشد
.
امام سجاد(علیهالسلام) میفرمایند:
عمه ام #زینب در جریان حادثه کربلا با آن همه مشکلات و مصائب حتی در #شب_عاشورا و شب یازدهم محرم نیز #نماز_شب را ترک نکردند
علامه امینی(ره) در #شب_عاشورا
برای امام زمان عجل الله #صدقه کنار میگذاشتند
و میگفتند: امشب #قلبِ آن حضرت در فشار است.
https://eitaa.com/Arbabhosyn
#سینه_زنی و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده دهه اول محرم به نفس سید رضا نریمانی •✾•
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَين
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَين
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَين
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَین
من که یه روزی میمیرم
من که یه روزی خاک میشم
اونقده گناه کردم آقا
فقط با شهادت پاک میشم
چقدر خوبه با رفیقای هیئت
بذاریم ما سر روی خاکِ تربت
بگیریم غسل شهادت بین خون
بگیریم با لطفِ زهرا ما قیمت
به تو از دور سلام
به سلیمان نبی از طرف مور سلام
به تو از دور سلام
میزنه واسه زیارت دل ما شور سلام
به تو از دور سلام
به حسین از طرف وصلهی ناجور سلام
«اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَين
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَين
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَين
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَین»
من که قراره تنها شم
من که تو قبرم بییارم
پای تو جوونیمو دادم
تا بیای آقا به دیدارم
به غیر از تو کی به دردامه درمون
نگاهم کردی که میبارم بارون
تو روزی که هیچکی فکر هیچکس نیست
میگیره دست منو چِشم گریون
همه دنیام حسین
من فقط تو رو برا خودِ تو میخوام حسین
همه دنیام حسین
یاد گرفتم اسمتو از لب بابام حسین
همه دنیام حسین
واسه اربعین بده تَوون به پاهام حسین
↫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 میخواید بدونید چی نصیب زائر میشه وقتی در ایام گرما به زیارت مشرف میشه؟؟
✅به بهانه ی گرما و سختی و یا حالا وقت هست کربلارو به تاخیر نیندازیم...
#
#شب_جمعه_کربلا
ساده لوحانه ، با تصور اینکه بی حجاب هم حق شرکت در عزاداری امام حسین ع رو داره، بازیچه هجوم دشمن و میزبان اجرای طرح قبح زدایی از بی حجابی و هجوم به حجاب نباشیم
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
.
#نماهنگ و توسل به حضرت سیدالشهداعلیه السلام ویژهٔ شب جمعه به نفس حاج مجتبی رمضانی •✾•
دنیای منی حسین، از دنیا تو رو میخوام
این خواهش قلبمه، شب جمعه حرم بیام
اگه تمومِ حسرت دلم زیارته
ولی دلم خوشه که این جدایی قسمته
تموم زندگیم شبا میونِ هیأته
ممنونم از در این خونه نکردی تو ردم
با همهٔ سابقهٔ خوب و بدم
به یاد لبهات نه به آب لب نزدم
حســـــین وااای حســـــین وااای
حســـــین وااای حســـــین وااای
حســـــین وااای حســـــین وااای
نوکرِ بدی بودم ولی دوست دارم تو رو
رو سیاه شدم ولی، نکنه بگی برو
بیا و مثل حر روی سیاهم و بخر
این عبد عاصی و زیارتِ حرم ببر
دار و ندارمه آقا همین چشمای تر
حال من دیدنی میشه لحظهٔ جون دادنم
وقتی که خاک میریزن روی تنم
اربابم بیای برای دیدنم
حســـــین وااای حســـــین وااای
حســـــین وااای حســـــین وااای
حســـــین وااای حســـــین وااای
چقدر دلنشین است که صاحب الامر و الزمان و منتقم خون پاک و مقدس حضرت حسین بن علی (ع) بدینگونه از زیارت جدش امام حسین (ع) سخن گفته و چنین نوید روح افزا و نشاط انگیزی را به زائران حسین (ع) می دهد.
زیارت حسین علیه السلام در شب جمعه امان از آتش دوزخ در روز قیامت خواهد بود.»
📚بحار الانوار ، ج 53 ، ص 315
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده شبِ دهم محرم به نفس سید مهدی میرداماد •✾•
نمیشه باورم؛ که وقتِ رفتنه…
تمومِ این سفر، بارش رو شونه ی منه
کجا می خوای بری؟ چرا منو نمیبری؟
حسین! این دمِ آخری؛ چقدر شبیه مادری
*مادرم رفت دلم به تو گرم بود داداش. بابام رو با فرق شکافته آوردن چشمم به تو بود داداش.. برادرم حسن از دست رفت همه تگیهگاهم تو بودی داداش..*
باید جوابتو با نفسم بدم
بدون من نرو تو رو به کی قسم بدم
قرارمون چی شد که بی قرار هم باشیم
حسین! هر چی که پیش اومد
باید کنار هم باشیم
داداش! کجا میخوای بری؟ چرا منو نمی بری
حسین! این دم آخری چقدر شبیه مادری
من روی خاک و تو سوار مرکبی
من توی قلبِ تو اما، تو چشم زینبی
آهسته تر برو بزار منم باهات بیام
حسین! دیگه نمیکشه پاهام
که پا به پا به بیام
*رسید به برادر، دو نفری با هم وداع کرد «مَهلاً مَهلا، یَابنَ الزَهرا» کار خودش رو کرد، بذار وصیت مادرم رو عمل کنم، زیر گلوت رو ببوسم. شاید زینب داره می بینه..*
دل نگرونه خواهرت باش
به فکر اشک دخترت باش
فردا بلا سرت میارن داداش
خیلی مراقب سرت باش
باشه برو ولی زینب فدا بشه
راضی نشو روی تنت برو بیا بشه
تنهای بی سپاه، مظلوم بی گناه
جلوی مادر دست و پا نزن تو قتلگاه
*هرجوری بود و به هرکیفیتی بود باخواهر وداع کرد..حالا دیگه میخواد بره اما نوشتن توهمه ی وداعهای ابی عبدالله این وداع آخر صدای گریه ی حسین رو بلند کرد... دختر دارا میدونن وقتی بخواب بری سفر دخترا تو شلوغی اصلاً جلو نمیان.. سکینه خاتون هم گذاشت همه ی مخدَّرات اومدن، امکلثوم آمد، زنها آمدن، عمه اش زینب آمد وداع کرد.. گذاشت همه خداحافظی ها رو کردن اون لحظه ی آخر ابی عبدالله دید ذوالجناح حرکت نمیکنه دید این خانم دستای اسب روگرفته نمیذاره حرکت کنه..بابا بیا پایین باهات کار دارم. همچین که بابا از اسب اومد پایین یه نگاه کرد گفت"اِسْتَسْلَمُتَ لِلْمَوْت؟" آیا داری به سمت مرگمیری؟
یه حرفی زد جیگر حسین رو کباب کرد. گفت بابا! ما رو وسط این نامحرما تنها میذاری "رُدَّنا إِلی حَرم جَدِّنا "ما رو برگردون بابا....
حسینه کوه عاطفه است چه جوری به سکینه بگه نمیتونم. بغلش کرد. صدا زد: سکینه جان! اینقدر بابا رو آتیش نزن، اینقدر جیگرم رو کباب نکن. یه جوری بغلش کرد دختر همه چی رو فهمید. ابی عبدالله یه حرفی هم آروم آروم بهش زد گفت: سکینه جان یه توصیه بهت می کنم..صدا زد دخترم چند ساعت دیگه به عمه ات خیلی سخت میگذره، ازت میخوام عمه ات رو تنها نذاری . اگه عمه ات اومد تو گودال باهاش بیا ..تنهایی براش سخته..
به حرف باباش عمل کرد عمه اش رو تنها نذاشت یه ساعتی اومد تو گودال یه نگاه کرد دید عمه اش داره دنبال یه بدن می گرده.. چه جوری یه بدن روشناسایی می کنن؟ برا شناسایی بدن چی لازمه؟ یا سر میخواد یا صورت میخواد یا پیراهن میخواد یا انگشتر میخواد..اگه صورت نباشه اگه پیراهن نباشه اگه انگشتر نباشه یه علامت دیگه هم هست که بشناسی، از کجا؟ از حجم بدن..حجم بدن رو ببینن میشناسن..اما کدوم حجم بدن؟! ده تا اسب سه بار رو بدنش رفتن یه بار روی سینه اش، یه بار روی پهلوش، یه بار روی کمرش... ای حسین....
دید عمه اش یه بدن رو بغل کرده" اللّهُمَ تَقَبَّلْ مِنَّا هَذَا الْقَلِیلَ الْقُرْبَانَ" خدایا این قربانی اندک رو از ما قبول کن. سکینه دوید گفت عمه صبر کن. این بابای منه؟! خودش رو روی بدن بابا انداخت.. زینب تو گودالِ، شمر هم اومده توی گودال، سکینه هم تو گودالِ، یکی لگد میزنه یکی بچه رو میکِشه.. چادر رو میکِشه..حسین...
اگه امام زمان نگفته بود کسی جرأت نمی کرد بگه. امام زمان تو زیارت ناحیه مقدسه فرمودن: وقتی اسب بی صاحب اومد "وَ أَسْرَعَ فَرَسُک َ شارِداً ، إِلى خِیامِک َ قاصِداً ، مُحَمْحِماً باکِیاً" اسب اومد همه ریختن بیرون. نوشتن " بَرَزْنَ مِنَ الخُدُور"زن و بچه ریختن بیرون" بَرَزْنَ مِنَ الْخُدُورِ لِلشُّعُورِ نَاشِرَاتٍ وَ لِلْخُدُودِ لَاطِمَاتٍ وَ لِلْوُجُوهِ سَافِرَاتٍ وَ بِالْعَوِيلِ دَاعِيَاتٍ" رسیدن بالای بلندی نگاه می کنن گرد و خاکه چه خبره؟!بچه ها رو پنجه ی پا بلند شدن. کی اون وسطه؟ نگاه کردن دیدن " وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِكَ"
تا حالا کسی تو حرم کفش بُرده... اگه بخواد ببره جلوش رومی گیرن میگناینجا حُرمت داره، حرمحسینه کفش نبر... اما روز عاشورا شمر ملعون با دوتا چکمه اومد..امام زمان (عج)میگه نشست "قابِضٌ عَلى شَيبَتِكَ بِیَدِهِ" محاسن حسین رو گرفت..زانوش رو گذاشت تو گودی گلوش ... *
غریب گیر آوردنت
جلو چشای مادرت
نیزه میزد تو دهنت
نیزه میزد توکمرت
غریب گیر آوردنت
بریدن از قفا سرت
روایت شده که وقتی روز قیامت بر پا می شود ، پیامبر صلوات الله علیه و علی آله به مولا علی علیه السلام می فرمایند که به زهرا بگو ، برای شفاعت و نجات امت چه داری ؟ مولا پیام حضرت رسول را به خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها می رسانند و ایشان در پاسخ می فرمایند که :
دو دست بریده پسرم عباس برای ما در مورد شفاعت کافی ست.
📚معالی السبطین ، جلد 1 ، صفحه 452
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
🏴 اشعار #شب_عاشورا
========================
#امام_حسین
چه بلایی سرت ای خون خدا آمده است
مادرم پیش تو با هول و ولا آمده است
چشمَم از فرط عطش دود فقط می بیند
عطرِ سیب تن تو راهنما آمده است
من که نه، چاره ی غمهای ربابت را کن
گفتمش تا ته گودال نیا، آمده است
سینه ات عرش خدا نیست مگر ای مظلوم
وسط عرش خدا شمر چرا آمده است
پنج تن گرم عزاداری تو در گودال
ساربان هم وسط بزم عزا آمده است
رفتی و بعد تو یک شهر دم دروازه
در پی دیدن و آزردن ما آمده است
دست بردارِ عزیزان دلت نیست حسین
شمر با قافله تا شام بلا آمده است
بیشتر از دل زینب، سر تو سوخته است
چه بلایی به سر زلف رها آمده است
همه از وضعیت لعل لبت دل خون اند
چوب هم آخر کاری به صدا آمده است
🔸شاعر:
#گروه_یا_مظلوم
===========================
🏴 اشعار #شب_عاشورا
========================
#امام_حسین
سرش آمد بلایی از همه نوع
دید چشمش جفایی از همه نوع
از لبش نذر دستگیری ما
رفت بالا دعایی از همه نوع
ته گودال قتلگاهش خواند
زیر لب ربنایی از همه نوع
درد زخمش نه بلکه او را کشت
درد بی اعتنایی از همه نوع
قاتل حجت خدا شده بود
لشگر بی حیایی ازهمه نوع
روی مرکب از این و ان میخورد
ضربه هایی نهایی از همه نوع
داشت خولی بی حیا مثل
حرمله اشتهایی از همه نوع
نیزه داری حریص می انداخت
نیزه ی بی هوایی ازهمه نوع
زیر هر نعل تجربه بکنند
دنده ها جابجایی از همه نوع
جهت قتل صبرش اوردند
دشمنان حربه هایی از همه نوع
میشمارم یکی یکی همه را
میکِشم بین روضه فاطمه را
همه جا بود صحبت شمشیر
صحبت از فرط کثرت شمشیر
همه بالاتفاق می گفتند
بعد نیزه است نوبت شمشیر
دوستان را همه خبر کردند
دشنه امد به دعوت شمشیر
جه بگوییم از چکاچک ان ؟
گریه دارد حکایت شمشیر
کار دست تن ضعیفش داد
کینه ی بی نهایت شمشیر
وسط دشت ریخت برگ و برش
گل زهرا به ضربت شمشیر
در تنی تکه تکه پیدا بود
شدت هر اصابت شمشیر
وقت تقطیع ؛ استخوان هایش
شده اسباب زحمت شمشیر
زخم هایش همه دهن وا کرد
بعد کلی لجاجت شمشیر
نیت استلام رویش داشت
آه از قصد قربت شمشیر
می کشیدند روی صورت او
شبث و شمر با خط شمشیر
به همین ضربه ها بسنده نشد
کم به اشک حسین خنده نشد
هرکسی داشت بین دامان سنگ
این چنین جمع شد هزاران سنگ
همه را کرده بود در خیمه
سخت دلواپس و پریشان سنگ
بغض حیدر بهانه ای شده بود
تا بگیرد دوباره تاوان سنگ
چقدر مثل نیزه جولان داد
دم مغرب میان میدان سنگ
به بزرگ قبیله رحم نکرد
ذره ای هم نداشت وجدان سنگ
وسط کشمکش چه می بارید
بر سر او شبیه باران سنگ
دردش از تیر تیز کمتر نیست
مثل تیری سه شعبه سوزان سنگ
دهنش را هدف گرفتند آه
تا اصابت کند به دندان سنگ
لحظات گرسنگی میخورد
عوض چند لقمه ی نان سنگ
تا همان لحظه های اخر زد
بوسه ها بر لبان عطشان سنگ
ذره ای هم خطا اگر رفته
میکند شهر شام جبران سنگ
طلب سکه ی دوچندان کرد
ان که انداخته دوچندان سنگ
وای از ضربت به پیشانی
سر او را شکست یک آن سنگ
بهتر ان است تا بگویم که
خورده بر ایه های قران سنگ
سنگباران او تمام نشد
سوره ی فجر احترام نشد
وقت گشت و گذار تیر و کمان
سخت باشد مهار تیر و کمان
چه بگویم که بی خبر باشید ؟
ازقرار و مدار تیر و کمان
عصر روز دهم به چشم امد
جرات بی شمار تیر و کمان
هرکه طوری خودی نشان می داد
حرمله پای کار تیر و کمان
باز آمد به قصد ازار
پدر شیرخواره تیر و کمان
رفت بالا همین که دشداشه
شد "سپیدی" شکار تیر و کمان
مثل مسمار داغ اینجاهم
سینه را کرد پاره تیر و کمان
هیچ کس مثل او نخواهد شد
تا قیامت دچار تیر و کمان
بر دل اهل خیمه داغ گذاشت
تا که امد دوباره تیر و کمان
کم می امد اگر که تیر ان وقت
کعب نی بود یار تیر و کمان
حرمله قصد داشت اخر کار
سازد از گاهواره تیر و کمان
چشم بر راه نوبت خویش اند
تیغ های کنار تیر و کمان
در بگو و بخند زخم زدند
باز هم امدند زخم زدند
وای از لحظه ی فرود عمود
از قیام و سپس قعود عمود
بی گمان بندگی شیطان است
حاصل چندتا سجود عمود
بچه های امام دل نگران
ترس دارند از وجود عمود
نفسی تازه کرد سر نیزه
از همان لحظه ی ورود عمود
غرق خون کرد کاکل او را
صاحب بزدل و حسود عمود
تار و پود حسین ریخت بهم
از زمختی تار و پود عمود
سر اقای ما چه اورده
رفت و برگشت دیر و زود عمود
زخم فرق حسین پس از چیست ؟
بین میدان اگر نبوده عمود
باهرانچه که شد زدند او را
لگد ازرده کرد پهلو را
باعث هرچه دردسر چکمه
دارد از هر نظر خطر چکمه
دشمنانش امان نمی دادند
نیزه میخورد پشت سر چکمه
گاه میخورد روی لبهایش
گاه میخورد بر کمر چکمه
امد از راه ناسزا هم گفت
تا زند زخم بر جگر چکمه
به کسی چکمه های خود را داد
که از او خورد بیشتر چکمه
اینکه میراث مادرش زهراست
پهلویش میخورد اگر چکمه
پای سنگین گریز روضه ماست
گریه دارد از این نظر چکمه
نذر کردند تا که پرت کنند
سوی جسمش چهل نفر چکمه
وقت گودال رفتنش زینب
چقدر دید دور و بر چکمه
در غیاب سنان می امد چوب
پیرمردی به صورتش زد چوب
شرم دارم ز گفتن خنجر ...
این روضه ادامه دارد...
🔸شاعر:
#علیرضا_خاکساری
===========================
🏴 اشعار #شب_عاشورا
========================
#امام_حسین #وداع
پسر مرتضی خداحافظ
نوهی مصطفی خداحافظ
برو ای نازنین برادر من
در پناه خدا، خداحافظ
ای به قربان صورت ماهت
ای به قربان عُمرکوتاهت
برو دست خدا به همراهت
تشنهی کربلا خداحافظ
بعد تو زینب است و داغ سفر
داغ انگشت و داغ انگشتر
داغ گهوارهی علی اصغر
ای به غم مبتلا خداحافظ
بعد تو زینب است و روی کبود
بعد تو زینب است و آتش و دود
بعد تو زینب است و چشم یهود
وارث انبیا خداحافظ
زینت شانههای پیغمبر
آخرین یادگاری مادر
بعد تو زینب است و این لشکر
سرور سرجدا خداحافظ
برو ای آسمان خریدارت
برو ای اولیا عزادارت
برو دست علی نگهدارت
ای شفیع جزا خداحافظ
🔸شاعر:
#محمود_یوسفی
===========================
🏴 اشعار #شب_عاشورا
========================
#امام_حسین #گودال
تا زمین را تیره دید و آسمان را تار دید
خونجاریخدا از عرش بر هامون چکید
داغ اکبر زخمکاری بود بر قلب حسین
از کمان حرمله تیری سهشعبه هم رسید
نیزه این قدِ کمان را قدکمانیتر نکن
آخر او بعد پسر، داغ برادر هم چشید
آنقدر زخم تن از زخم جگر پیشی گرفت
شاه عالم لحظه آخر چو بسمل میپرید
از حرم تا قتلگاهش را دوید اما چهسود
شمر ملعون زودتر از خواهرش زینب رسید
کند بوده خنجرش، نه، احتمالا مست بود
پیکرش را پشت و رو کرد، از قفا سر را برید
🔸شاعر:
#امیر_عظیمی
===========================
روضه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شب عاشورا محرم به نفس حاج مهدی سلحشور
"اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَولادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ"
"یَا صَاحِبَ الزَّمَان! الْغَوْثُ الْأَمَان..."
بی سایه لطف تو نه امنی، نه امانی
بی پرتو رویت نه بهاری نه خزانی
عادت نشود غیبتِ تو کاش برایم
ای آنکه بدون تو یتیم است جهانی
بد جور شدم بندۀ دنیا، کمکم کن
ما را به خودش دوخته این عالمِ فانی
*امشب دنیا زده ها، حسین رو رها کردن...*
یک بار دگر ماه محرم شد و افسوس
از دوست ندیدیم نه نامی نه نشانی
ماییم شریکِ غمِ تو، آجرک الله
ازجدّ تو داریم به دل، داغِ عیانی
ای وای به چشمی که نشد خیس ز اشکی
وان شانه که از گریه نخورده است تکانی
ساعاتِ وداع است، امان از دلِ زینب
دارد بخدا میکُشدَت دل نگرانی
نزدیک شده ساعتِ سوزاندن خیمه
نزدیک شده غارتِ این لشگرِ جانی
درخیمه نمانده است دگر قطره ی آبی
اطفال ندارند به کف، تکه ی نانی
زین بعد نبینند به جز غارتِ معجر
زین بعد نگیرند به جز زخمِ زبانی
ای کاش که خون گریه کنم مثلِ تو یک روز
آن روز خودت باشی و ناحیّه بخوانی
"أَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ الَّذی سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ أَطاعَ اللهَ فی سِـرِّهِ وَ عَلانِـیَـتِـهِ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ جَعَلَ اللهُ الشّـِفآءَ فی تُرْبَتِهِ، أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاجابَـةُ تَحْتَ قُـبَّـتِهِ، أَلسَّلامُ عَلى مَنِ الاَ ئِـمَّـةُ مِنْ ذُرِّیَّـتِـهِ ،أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ خاتِمِ الاَ نْبِیآءِ، أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ سَیِّدِ الاَوْصِیآءِ، أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ فاطِمَةَ الزَّهْرآءِ ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُرَمَّلِ بِالدِّمآءِ.... أَلسَّلامُ عَلى غَریبِ الْغُرَبآءِ، أَلسَّلامُ عَلى شَهیدِ الشُّهَدآءِ... أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ کَرْبَلآء... أَلسَّلامُ عَلَى الشِّفاهِ الذّابِلات*سلام به اون لب های خشکیده* أَلسَّلامُ عَلَى الاَجْسادِ الْعارِیات... أَلسَّلامُ عَلَى الاَعْضآءِ الْمُقَطَّعات"
*عصر امروز لشکرِ عُمر بن سعد، به سوی خیمه ها حرکت کردن":ثُمَّ نَادَى عُمَرُ بْنُ سَعْد، یا خَیْلَ اللّهِ ارْكَبی وَ بِالْجَنَّةِ اَبْشِری" ای لشکرِ خدا بروید بهشت منتظرِ شماست...
باید از این داغ مُرد، حسین رو قربةَ الی الله کشتن...
سپاه حرکت کردن سمت خیمه ها، امام جلویِ خیمه نشسته، به شمشیرش تکیه داده، چشمان مبارک رویِ هم رفته، حضرت خوابش برده، یه وقت حضرت زینب اومد گفت: داداش! صدایِ پایِ مرکب میاد، دارن به خیمه ها نزدیک میشن، امروز دلِ زینب خیلی لرزید، بلند شد ابی عبدالله، سرش رو بلند کرد، داره زینب رو آماده میکنه، گفت: زینب جان! الان خوابِ پیغمبر رو دیدم، پیغمبر فرمود به زودی پیشِ من میایی...
تا این حرف رو ابی عبدالله زد، روایت میگه: زینب تویِ صورتِ خودش زد، شروع کرد گریه کردن، ابی عبدالله، عباسش رو صدا زد، عباس جان!" بِنَفْسِی أَنْتَ یا أَخِی" قربونت برم، برو به سمت این نانجیبا، ببین برای چی به خیمه ها نزدیک شدن، چیکار دارن، اباالفضل العباس با بیست نفر جنگجو رفت مقابل اینا ایستاد، برا چی اومدید؟ گفتند: چاره ای ندارید، یا جنگ، یا تسلیمِ امیر بشید... اباالفضل فرمود:همین جا بایستید من پیغام شمارو به آقام برسونم، پیغام رو رسوند به ابی عبدالله، حضرت فرمود: عباس جان! امشب رو برو مهلت بگیر، من عاشقِ نمازم، من عاشقِ قرآن خوندنم، من عاشقِ استغفارم، بذارید امشب ما یه خورده نماز بخونیم، یه خورده قرآن بخونیم...
امشب مشغول نماز شدن، صدایِ قرآن می اومد، صدایِ گریه می اومد، خیمه رو امشب ابی عبدالله تاریک کرد، فرمود: باوفاتر از شما تویِ عالم سراغ ندارم، بعد فرمود: اینها با من کار دارن، دستِ زن و بچه هارو بگیرید، از این تاریکی شب استفاده کنید، هرکی میخواد بره، بره... هر کسی یه جوری ابراز ارادت و وفاداری کرد به ابی عبدالله، یه کی گفت: اگه بدنم رو صد بار بسوزونن، خاکسترم رو بر باد بدن، دوباره زنده بشم، دست از تو بر نمیدارم، دوباره برایِ تو کشته میشم... یکی گفت: من زندگیِ بی تو رو نمیخوام، یکی گفت: برم جوابِ مادرت رو چی بدم؟ اینقدر با این حرفا دلِ زینب خوشحال شد، ابی عبدالله پرده ها رو کنار زد، جایگاهشون رو در بهشت نشونشون داد... امشب اصحاب خوشحال بودن، با هم شوخی میکردن...
یه جمله ای سیدحسن نصرالله داره، میگه: امروز خیمه ی حسین ایران است، یزیدیان خیمه را محاصره کردن، حسینِ زمان، شخصِ امام خامنه ای است، خطاب به او میگویم، آقایِ من! اگر کشته شویم و سپس سوزانده شویم، خاکسترِ مارو به باد بدهند، و هزاران بار این کار با ما انجام شود، دست ازتو نمیکشیم، ای پسرِ فاطمه!
حاج قاسم چی می گفت: والله والله والله از مهمترین شئون عاقبت به خیری، رابطه قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروز سکان انقلاب را به دست دارد. در قیامت خواهیم دید، مهمترین محور محاسبه این است.
لذا رفقا اطاعتِ بی چون و چرا از رهبری لازمه، در زمان دفاع مقدس، عملیات خیبر، وقتی جهنم شده بود، وجب به وجب رو دشمن میزد، توی اون شرایط و فشاری که به رزمنده ها می اومد، نزدیک بود که بچه ها جزایر رو خالی کنن، یه پیام از امام خمینی رسید که امام سلام رسونده و فرموده اند که جزایر رو نگه دارید... همه گفتند: امام فرموده، به روی چشم...برگردیم تویِ روضه، یه وقت شنید زینب، ابی عبدالله داره آروم آروم راه میره، داره زمزمه میکنه:...*
یا دَهرُ اُفّ لَکَ مِن خَلیلِ
کَم لَکَ بِالاِشراقِ وَ الاَصیـلِ
*امام سجاد میگه: من متوجه شدم منظورِ بابام رو، زینب عمه ام هم متوجه شد، دنبال برادر حرکت کرد، داداش! این حرفا چیه داری میزنی؟ گفت: زینب جان! جدم از من بهتر بود، از دنیا رفت، بابام علی ازمن بهتر بود از دنیا رفت، مادرم از من بهتربود از دنیا رفت، داداش حسنم رفت... یه وقت زینب گفت: داداش! یعنی تو هم میخوای بری؟
چقدر خانوم زینب بی تاب شد امشب، حالا این زینب لحظاتی رسیده که دید ابی عبدالله، در اوجِ غربت اومد دَرِ خیمه اصحاب و یاران، پرده ی خیمه رو کنار میزد، علی اکبر رو صدا میزد، پرده ی خیمه رو کنار میزد، بچه های عقیل رو صدا میزد، بچه های اُم البنین رو صدا میزد، یِکّه و تنها که موند، دیدن ابی عبدالله اومد سمتِ خیمه ی زنها، دید زین العابدین در تب داره میسوزه، حضرت حالش خیلی بده، حضرتِ زینب داره پرستاری میکنه، تا ابی عبدالله واردِ خیمه شد، شروع کرد امام زین العابدین با بابا صحبت کرد، باباجان! چه خبر؟ کار به کجا رسیده؟ از عموم عباس چه خبر؟ ابی عبدالله فرمود: عباسم رو کنارِ علقمه کشتن، دستاش رو از بدن جدا کردن... گفت: بابا! از برادرم علی اکبر چه خبر؟ یکی یکی اسم شهدارو آوُرد، ابی عبدالله گفت: عزیزِ دلم، خیالت رو راحت کنم، به جز من و تو مردی تویِ خیمه ها نمونده... تا این حرف رو زد زین العابدین فرمود:عمه جان! شمشیرم رو بده... من زنده باشم بخواد آسیبی به ولیِّ خدا برسه! حضرت زین العابدین رو آرام کرد، ای بهترین ذریّه من، ای جانشینِ من، تو باید این زن و بچه رو سرپرستی کنی، تو باید اینها رو تا شام و کوفه ببری، سایه ی یک مرد رو باید بالا سرشون ببینن، اما عزیزِ دلم، سلامِ من رو به شیعیانم برسون" إِنَّ أَبي ماتَ غَريباً فَانْدُبُوهُ وَ مَضى شَهيداً فَابْكُوهُ" به اونا بگو: پدرم غريبانه به شهادت رسيد پس بر او اشك بريزيد...
اونجا بود گفت: لباس کهنه رو بیارید، این لباس رو پاره پاره کنید، زیر همه لباسام بپوشم، کسی این لباس رو غارت نکنه...
علامه مجلسی تویِ حرم امیرالمؤمنین، آخرِ درسِ، میخواد روضه بخونه، یه کسی اومد یه پیغامی براش آوُرد، علامه رو بهم ریخت، بعداً به خواصش گفت، گفت: این پیک از طرفِ حضرت زهرا سلام الله علیها بود، خانوم تویِ حرم هستن، فرمودن: به علامه بگید روضه ی وداعِ حسینم رو بخونه...
کاراش رو کرد، وداعش رو کرد، یه وقت دید سکینه خیلی داره گریه میکنه، بچه رو بغل گرفت، گفت:" لَا تُحْرِقِی قَلْبِی" قلبم رو نسوزون، قلبم رو آتش نزن... همه رو آرام کرد، تا اومد بره سمت میدان دید زینب هم پشتِ سرش داره میگه: "مَهلاً مَهلا"... زینب رو هم آرام کرد، اما گذشت تا فردا، سکینه خودش رو انداخت رویِ بدنِ ابی عبدالله، اینقدر گریه کرد، اینقدر ناله زد، اومدن گفتن: امیر! این دختر رو نمیشه از پدرش جدا کنیم، گفت: یه راهی داره، بچه رو بزنید... گفتن: بابا بچه رو بغل گرفته، دستاش دورِ بچه حلقه شده، گفت: اگه بچه رو بزنید دستاش باز میشه، بچه رو رها میکنه، تا با تازیانه زدن، دستایِ حسین بازشد...
•|حسینِمن|•
.
.
نوشتهاند مقاتل، که عصر عاشورا ..
بلند مرتبهای خسته، نیمه جان آمد
بلند مرتبه شاها! همین که افتادی ..
میان هروله "زینب" دوان دوان آمد
«محسن ناصحی»
#شب_جمعه
🆔 https://eitaa.com/Arbabhosyn
.
این #امتحان_خدا خیلی عجیب است!
فُرات را بر #علی_اصغر مسدود میکند،
امّا آب زَمزَم را زیر پای اسماعیل، رَوان!
چاقو را برگلوی اسماعیل نرم میکند
امّا خَنجر را بر قَفای #حسین بُرنده!
.
#سینه_زنی و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام _ کربلایی نریمان پناهی •ೋ
پُر از جنجال شیب قتلگاه ..
گرفت دور جسمت رو یک سپاه
تنت مونده رو خاکا بی پناه، حسین جانم ..
نشسته قاتل رویِ پیکرت
شده نیزه بارون دورو برت
برای غارت ریختن رو سرت، حسین جانم ..
نفس نفس زدی ولی حیا نکرد
تو دست و پا زدی و اعتنا نکرد
خنجرُ از روی گلوت جدا نکرد
آه زدن .. تو رو قربه الی الله زدن
آه زدن .. دوره کردن تو رو بی گناه زدن
غریبِ من .. غریبِ من
یا شیب الخضیب من
غریبونه افتادی بی سرم
میخندیدن لشکر دو رو برم
تو رفتی و شد آواره حرم ، حسین جانم ..
داری خبر با تازیونه زدنم
شبیه پیکر تو زخمی تنم
بمیره زینبت برات بی کفنم ، حسین جانم ..
آه دلم .. با عصا میزدنت مقابلم
آه دلم .. دیدن سرت رو نیزه قاتلم
غریبِ من .. غریبِ من
یا شیب الخضیب من