eitaa logo
ذاکرین آل الله
282 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
304 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️وداع پدر شهید عباس بابایی با پیکر فرزندش 🔹امروز سالروز شهادت سرلشکر خلبان عباس بابایی است.
چند نکته ناب اخلاقی بعضی آدم‌ها به فراموشی محتاج‌تر هستند تا به خاطره. بعضی آدم‌ ها از خاطرات خنجر می‌ سازند. و با خنجرِ خاطره ، خط می‌ اندازند روی همه‌ چیزِ زندگی گاهی اوقات زندگی خجالت میکشد که از ذهن بیرون بیاید ، از بس که تن‌ و‌ بدن و سر و صورت او خط‌ خطی خاطرات است. گاهی خاطره ها، خطرناک‌ترین چیز جهان هستند ... و یا این مطلب 👇👇👇 دامادشون‌ چکاره است؟ وضع مالی پدر عروس‌ چطوره؟ حالا بچه‌ شون دختره‌ یا پسر؟ در گوشِ فلانی چی گفتی؟ صبر کنید ، من نشنیدم در مورد کی حرف می‌ زدید؟ و ... میلِ به دانستنِ اسرار دیگران و یا هر آنچه که دانستنش به ما مربوط نمی‌ شود ؛ لحظه به لحظه از ما انسان متجاوزتر و خطرناک‌ تری می‌ سازد! تا دیر نشده برای درمان‌ خود فکری کنیم https://eitaa.com/Arbabhosyn
⊰•🕊🍃•⊱ یکی از دوست‌داشتنی‌ترین فرماندهان دفاع مقدس- را به ریش بلند و صورت خندانش می‌شناختند که در خنثی کردن انواع مین‌ها تبحر خاصی داشت. در سال1363 به سفر حج رفت و در سال66 وقتی برای بار دوم فرصتی دست داد تا خانه خدا را زیارت کند، حضور در جبهه را مهم‌تر دانست و نرفت تا اینکه در پانزدهم مرداد همان سال همزمان با عید قربان وقتی در یکی از میادین مین مشغول خنثی‌کردن مین ضدتانک بود، به شهادت رسید و پیکر پاکش در قطعه 29 شهدای بهشت زهرا(س) آرام گرفت. در تقویم دفاع مقدس، روز 15 مرداد به شهادت ، معاون عملیات نیروی هوایی ارتش و ، فرمانده گردان تخریب لشکر 27 محمد رسول الله(ص) ثبت شده است. جالب تر آنجاست که این دو شهید در یک روز از یک سال یعنی 15 مرداد سال 66 همزمان با عید قربان و درحالی که هر دو سفر حج همان سال را نرفتند تا در میدان جنگ میان حق و باطل حضور داشته باشند، به شهادت رسیده اند. 🕊🕊
نوحه امام حسین سلام الله علیه بگرید زمین و بگرید سما فلک نوحه خوان ، سینه زن نینوا سلام علی شاه شیب الخضیب سلام علی ساکن کربلا 💥حسین یا حسین بر آن پیکر پاره پاره سلام بر آن چشم پر از ستاره سلام بر آن قتلگاه پر از بوی سیب بر آن زخم بیش از شماره سلام 💥حسین یا حسین به زخم تنت گریه ها مرهم است هر آنچه به زخمت بگریم کم است عزادار تو مادرت فاطمه عزای تو عظما ترین ماتم است 💥حسین یا حسین گدای توام هر طلوع و غروب منم زائرت  ، قبرک فی قلوب بگریم که پیشانی ات خورده سنگ بسوزم که لبهای تو خورده چوب 💥حسین یا حسین میثم مومنی نژاد
نوحه امام حسین حسینم وا حسینم وا حسینم۲ الا ای ماه تابان در شب تار ببین باشد اسیری سخت و دشوار ز دشمن خواهرت میبیند ازار زکویت میروم ای جان زهرا به دنبال سرت صحرا به صحرا سرت بر نوک نی از جور اعدا حسینم وا حسینم وا حسینم۲ .............................. زروی نیزه بنگر حال طفلان همه اشتر سوارند چون اسیران که زینب ای سلطان خوبان چه سازد بی تو با خیل یتیمان رسد بر عرش ز انان اه و افغان فغان از ظلم بیداد لعینان حسینم وا حسینم وا حسینم ..........ً................. نظر کن بر رخ طفلان مضطر زند سیلی دمادم شمر کافر ز روی نیزه بین حال اسیران روانند بر سر خار مغیلان روم از کوفه من تا شام ویران پیاده میدویدم اندر بیابان حسینم وا حسینم وا حسینم۲ ز ضرب چوب و ضرب تازیانه ببین زخمی تنم را ای یگانه قدم از بار این غمها شکسته دلم از داغ یاران گشته خسته نباشد صبری و در من نشانه نمازم را همی خوانم نشسته حسینم ای گل سرخ بهاری انیس دل عزیز کردگاری اگر کشتند چرا خاکت نکردند کفن بر جسم صد چاکت نکردند تنت را کوفیان در خون کشیدند چرا مدفون تن پاکت نکردند
‍ ‍ ‍سینه_زنی_باسبک زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها گل دادیمه عمه جان - گل دوداقه جان گلوب منیم یارالی بابام - لبلرینده قان گلوب وای منه - وای منه - مهربان قوناقه باخ من باخا بیلمورم - یاره لی دوداقه باخ الله. مسافرلری - سالماسین یامان گونه هانسی مسافر دوشر - بو بابام قالان گونه هی دئدیم گئتمه بو - یول خطرلیدی بابا کربلا یولاری - دردسرلیدی بابا من بو باشین عمه جان - یوز گوزون گرک یووام حقدن ئولوم ایسترم - مستجاب اولار دعام دردیمین سهمینی - هئچ کسیله بولمرم قویما گئتسین بابام - گئتسه راحت ئولمرم باد صبا دردیمی - یاریمه یتورمدی گلدی بابام حیف اولا - اصغری گتورمدی منتظردی گوزوم - قانه دوندی گوزیاشیم قورتار الله منی - هاردا قالدی قارداشیم من بیلوردوم سویگولوم - اختارار تاپار منی گلدی یوخوما گئجه - گل دئدیم اپار منی عمه زهرا جانی - یار اپاردی صبریمی اکبریم گلمدی - قاز منیمده قبریمی ✍کلامی زنجانی متن نوحه👆👆 سبک بانوای مرحوم حاج محمدباقرمنصوری اردبیلی 👇👇👇
💢مثل شهدا زیستن 🔹شهید در روستای سُه شاهین شهر به دنیا آمد و در تهران بزرگ شد او تا شانزده سالگی ساکن تهران بود و در همان سن بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به روستای خود بازگشت. 🔹تحصیلات خود را تا پنجم ابتدایی در تهران سپری کرد. او در روستا به ساختن در و پنجره مشغول شد و کمک حال خانواده ی خود بود او پنجمین فرزند خانواده بود و با همه ی فرزندان خانواده فرق داشت. 🔹بسیار خوش رفتار و بشاش بود. او حافظ جزء سی ام قرآن مجید بود. 🔹او نخست به صورت بسیجی و داوطلبانه به جبهه¬ی آبادان و خرمشهر اعزام شد و سپس به خدمت سربازی اعزام و پس از دوره¬ی آموزش راهی نقده شد و در همان شهر به شهادت رسید شهید محمد رضا خادمی سهی فرزند عباس متولد 1342/04/01 محل تولد : روستای سه شاهین تاریخ شهادت : 1361/05/16 محل شهادت : منطقه عملیاتی غرب انتشار به مناسبت سالگرد شهادت
عمرو بن جناده، در کربلا یازده ساله بود، پس‌از شهادت پدرش به محضر امام حسین علیه السلام رسید برای ورود به میدان مبارزه ، از امام اجازه خواست. امام اجازه نداد ، و فرمود: پدرت در حمله اول دشمن به شهادت رسیده است ، و اکنون شاید مادرت راضی نباشد عرض کرد مادرم خود به من فرمان داده به میدان بروم. وقتی امام علیه السلام سخن او را شنید ، به او اجازه مبارزه داد. عمرو به میدان رفت‌و پس از مدتی مبارزه به شهادت رسید. دشمن سر او را از تن جدا کرد، و به سوی سپاه امام حسین علیه السلام انداخت مادرش سر را برداشت، خاک‌و خون را از آن پاک کرد؛ سپس آن را بر سر مردی از سپاه کوفه که در نزدیک او قرار داشت کوبید و او را به هلاکت رساند بعد به خیمه بازگشت و عمود خیمه و بِنا به روایت شمشیری‌را بر گرفت و این رجز را خواند: من پیرزن ضعیف و ناتوان و نحیف و سال خورده‌ام، اما شما را ضربتی شدید می‌زنم ، تا از فرزندان شریف فاطمه دفاع کنم. به دشمنان حمله برد، و دو نفر را به درک واصل کرد ، امام علیه السلام او را به خیمه باز گرداند ... .
❣﷽❣ 🍃 عج 🍃: دوباره مرغ روحم سه شنبه ها که میشه دلم خدایی میشه برای جمکرانِ آقا  هوایی می  شه پرستوی وجودم کشیده پر دوباره شعله ی عشق  تو  زد  قلب  منو شراره 🍃یابن الحسن کجایی 🍃داد از غم جدایی الهی که همیشه نوکر تو بمونم از در خونه ی خود دست  خالی نرونم خدا کنه فدات شم فدای خاک پات شم تو  راه  جمکرونت  فدای  نوکرات   شم 🍃یابن الحسن کجایی 🍃داد از  غم  جدایی اگه  دعا  کنی  تو برای   من   همیشه این دل عاشق  من  از  تو جدا  نمیشه جا مونده ام ز  عشقت  آقا منو  نیگا کن به  این غلام سیاهت  یه کربلا  عطا  کن 🍃یابن الحسن کجایی 🍃داد از  غم  جدایی .
الزمان (مناجات زیبا) آنقدر  که  از  ماه  زمین  فاصله  دارد از  محضرتان  دورم  و    قلبم   گِله دارد خیره  شده  چشمم   به دعای سحر تو کِی  اهل   دلی   همچو   شما  نافله  دارد عشق تو مرا گوشه نشین کرده به هر جا آواره ی    روی   تو    مگر    حوصله  دارد برسفره ی  اِطعام شما چشم  به  راهم لطفی   به   گدایت   که   امید   صِله  دارد #
امام حسین علیه السلام: کسی که چشمانش قطره‌ای اشک برای ما بریزد، خداوند بهشت را به او عطا خواهد کرد.
روضه و توسل به حضرت زینب کبری سلام الله علیها اجرا شده به نفس حاج‌مهدی سماواتی * "بَکَتْ وَ أَبْکَتْ وَاللّهِ کُلُّ عَدُّوٍ وَ صَدیق"عمه ی سادات زینب کبری کنار کشته ی داداشش نشسته بود واشک می ریخت طوری گریه می‌کرد دوست و دشمن به حالش گریه میکردند.گاهی صدا میزد "أَنتَ أَخی؟" آیا تو برادر منی؟ گاهی صدا میزد..یا جَدّاه...* این کشته‌ی فتاده به هامون حسین توست این صیدِ دست و پا زده در خون حسین توست *گاهی دست زیر بدن پاره پاره برادر میبرد، صدا می‌زد.. خدا! این قربانی رو از آل محمد قبول کن..حسین... چه کردن با این خواهر داغ دیده؟ یابن الحسن! یه عده از عربها اومدند اما با کعب نی و تازیانه، از بدن برادر جداش کردند،بی بی زینب زن‌ها رو سوار ناقه ها کرد، بچه‌هاشون رو كنارشون گذاشت، اما وقتی نوبت به خودش رسید دیگه کسی نبود کمکش کنه، یه نگاه به طرف گودی قتلگاه کرد، زبان حالش این بود داداش پاشو زینبت می خواد سوار ناقه بشه یه نفر مَحرم نداره.... حسین....* نوایِ کاروان هر دَم زند آتش به جانم خدایا بر زمین مانده تنِ آرامِ جانم رَوان با شور و شینم خداحافظ حسینم رفتم من و هوای تو از سر نمی‌رود داغِ غمت زِ سینه‌ی خواهر نمی‌رود می‌روم از کربلایت می‌سپارم بر خدایت ای حسین جان... *خدایا به سوزِ دل زینب کبری، به اشک چشمش، به دل داغ دیده اش، به چادر خاک آلودَش، به بدن تازیانه خورده‌اش، فرج امام زمانمان را برسان، موانع فرجش برطرف بفرما... .
حضرت زینب«سلام الله علیها» مانند پدر گرامی خود، امیرالمؤمنین علی«سلام الله علیه» یک انسان شجاع بود؛ به این معنا که هیچ گاه در جزر و مدّ روزگار خودش را نباخت و در مراحل مختلف زندگی، به تشخیص وظیفه و عمل صحیح به وظیفه پرداخت. .
روضه و توسل به حضرت زینب کبری سلام الله علیها اجرا شده به نفس حاج‌مهدی سماواتی بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ صَلَی اللهُ عَلَیْکَ یا أَبا عَبْدِالله وَ صَلَی اللهُ عَلی قَلبِ زینَب صَبور وَ لِسانَ شَکور.. کسی که غیر مصیبت ندید زینب بود کسی که عشق از او شد پدید زینب بود کسی که فاطمه او را به دامن از اول برای کرب و بلا پرورید زینب بود نُخست روز به بازار عشق آن که ز جان مَطاعِ جور و جفا را خرید،زینب بود برادرش به سر اکبرش شتافت ولی کسی که زودتر از او رسید زینب بود *مصیبت ها دید، الهی بمیرم دردناک تر از همه گمان میکنم این بود اومد گودی قتلگاه بدن برادر را پیدا کرد، گاهی صدا میزد: "أنتَ أخی؟" آیا تو برادر منی؟ گاهی صدا میزد:"یَومٌ عَلیٰ صَدرِ المصطفیٰ یَومٌ عَلیٰ وَجهِ الثَّریٰ...." داداش یه روز رو سینۀ پیغمبر جات بود؛ یه روز رو خاک کربلا... یک وقت دیدن لحنش عوض شدصدا میزنه: "یا جَدّاه هذا حُسَینٌ بِالعَراء، مُقَطَّعُ الْأَعْضاءِ،مَسْلُوبُ الْعِمامَةِ وَالرِّداءِ، مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ" گفت و گفت تا به این جمله رسید یا رسول الله این همون حسینیه که زیر گلوش رومیبوسیدی... حسیـــــن..حســـــین.... جانم این همه راه دویدم ز پی دلداده ام به امیدی که در این دشت برادر دارم حسین من! عزیز دلم! تو دعا کن که کنار بدنت جان بدهم فکر همراهی با شمر دهد آزارم گفت: داداش! خیز نگذار که ما را به اسیری ببرن من که از راهی بازار شدن بیزارم یک عبا داشتی و خرج علی اکبر شد گو چه سان نَعش تو را از روی زمین بردارم *حـــــسین جانم داداشم! نه زخمات یه جوریه برات ببندم عزیر دلم! نه یه سفری رفتی منتظرت باشم برگردی.. حـــــسین....حـــــسین جانم "صَلَی اللهُ عَلَیکَ وَ عَلَی الْباکِینَ عَلَیکَ یا ذَبیحَ الْعَطشان" .
روضه و توسل به حضرت زینب کبری س به نفس حاج سید ناصر کهربایی اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً. جز حسین‌ کیست که در شأن و شرف بی همتاست این حسین‌کیست که محبوب تمام دلهاست او‌ حسین است و حسین میوه ی قلب زهراست فاطمه امّ ابیها به حسین می نازد همه جا زینب کبری به حسین‌ می نازد هواتو‌ کردم، اسیر دردم بزار بیام‌ منم‌ حرم‌ دورت بگردم حسین‌جان! حالم عجیبه، دلم‌غریبه فضای قلب من پُر از شمیم سیبه تا کی صبوری، آخه چه جوری خسته شدم دیگه از این فراق و دوری ای سر بریده! موهام سفیده با حسرت ِحرم ببین قَدّم‌خمیده *اما حسین‌جان ! قامت خم من‌ کجا و قامت خم اون‌ مادری که امشب تو‌ حرمت از این طرف به اون‌ طرف هی دور قتلگاه راه میره هی صدا میزنه بُنَیَّ ..پسرم حسین..کجا* مادری در طواف قربانگاه هی بُنَیَّ بُنَیَّ می گوید تشنه ای زیر نیزه، گه مادر گه اُخَیَّ إلَیَّ می گوید *هی صدا میزنه...حسین‌جان!* من بی وضو‌ موی تو را شانه نکردم‌ حالا به به دنبال سرت باید بگردم ؟زینب صدا زد: حسین‌ جان!..* چه شد که از ته گودال سر در آوردی؟ تو زینت سر دوش پیمبرم باشی داداش! در این شلوغی گودالِ تنگ قول بده کمی مراقبِ پهلوی مادرم‌ باشی جواب خندۀ دشمن به خواهرت با کیست؟ مگر تو قول ندادی برادرم باشی چقَدر دور و بَر عمّه ی ما جار زدن ساز با ناله ی طفلانِ عزادار زدن چون نبودن مدینه بزنن فاطمه را عوضَش فاطمه ها را سر بازار زدن *این سرها بارها از روی نی افتاد اما اون‌ سری‌ که بیشتر از همه افتاد سر قمر بنی هاشم بود......* بی سبب نیست بیافتد سر عباس زِ نی آخه عمّه ام را جلوی چَشم علمدار زدند *صدا زد: حسین‌ جان! ماهِ من!..* تکیه زدی بر لب دیوار چرا؟ آمدی دیدن زینب سر بازار چرا؟ مُردم و زنده شدم بس که نگاهم غم دید چقدر خواهر تو‌ مجلس نامحرم دید *چه‌گذشت به زینب..کربلا یه طور، کوفه یه طور، شام یه طور، همین زینب برگشت کربلا یه نگاهی کرد به قبر حسینش صدا زد..حسین جان!* خبر داری چه خاکی بر سرم شد دوباره تازه داغ مادرم‌ شد به اشک‌ِ خواهرت لبخند زد شمر اسیری تازه آنجا باورم شد داداش خبر داری مرا بازار بردن؟ میان مجلس اغیار بردند؟ حسین‌جان! حلالم کن ای نور چشمان زهرا حسین‌جان! رَوَم‌ تا به‌ کوفه به‌ همراه اعداء حسین‌جان! تن بی سرت‌ مانده بر خاکِ صحرا حسین‌جان ..حسین‌جان... *داداش دارم میرم سفرِ اسارت، دارم از کنار بدنت جدا میشم ..داداش!رفتی سلام‌ من رو‌ به بابام علی برسون بگو‌: بابا! زینبت رو به اسیری بردن ...* .
گمشده داشت و از دِیر تماشایش کرد او نه دراصل که آن گمشده پیدایش کرد سالها معتکفِ گوشه‌ی تاریکش بود تا سَری آمد و یک باره مسیحایش کرد راهِ صدسال عبات همه را یک شبه رفت آن شبِ قدر که مهمانِ کلیسایش کرد دید جمع‌اند به گِرد سر و هِی می‌نوشند جگرش سوخت  از آن جمع تمنایش کرد هرچه در خانه‌ی خود داشت به آنها بخشید جایِ نیزه  به رویِ دامن خود جایش کرد یوسف آورده ولی وای به حال یعقوب... یوسفی که ته گودال معمایش کرد ضجه‌ی مادری انگار به گوشش آمد اولین گریه کنِ روضه‌ی زهرایش کرد دید زخم است لب و گونه و پیشانیِ او آنقدر زار زد از گریه مداوایش کرد مویِ خاکستری‌اش شُست ولی با ناله پاک از لخته‌ی خون  از رَدّ صحرایش کرد - - - گفت ای کاش از این بیش تبسم نکنی با لبی که به زمین خورده تکلم نکنی از چه بدجور گلوی تو بهم ریخته است چه شده اینهمه رویِ تو بهم ریخته است مگر ای سر  بدنت روی صلیبی مانده آه   بر حنجرِ تو زخمِ عجییبی مانده از جراحات مرا کُشت لبالب شدنت تا سحر طول کشد وای مرتب شدنت بوی سیبِ تو مرا بُرد به پای نیزه جگرم سوخت برای تو بجای نیزه نیزه‌دارِ تو کنارِ لبت آبش را خورد شمر بود اسم همانی که شرابش را خورد   خوب پیداست که از منزلِ دور آمده‌ای رازِ تو چیست که با بویِ تنور آمده‌ای - - - حرف زد از دل  وَ زُنّار و چَلیپا وا کرد* قبله‌ی صومعه و کعبه‌ی تَرسایش کرد جانِ بابا که شنید از لبِ زخمی  فهمید دختری باز هوایِ رُخِ بابایش کرد گشت در دِیر و کمی مرهَم و معجر برداشت  نذر  آشفتگیِ دخترِ نوپایش کرد دختری که دو سه سال است قلم‌دوش  شده ناله تا صبحدَم  از آبله‌ی پایش کرد پیرمردی به کنارِ سر و آنسو اما عمه حسرت زده از دور تماشایش کرد صبح آورد سر و داد به دست نیزه بازهم همسفرّ خواهرِ تنهایش کرد 🔸شاعر: ==============================
آمد سراغ صندوق، آمد شبانه راهب از قبل شد کمان تر قدّ کمان راهب یک عمر منتظر بود تا سر بیاید از راه به او سپرده بودند پیشینیان راهب با مشت زد به سینه، با اشک دیده اش گفت زیباتر از مسیحا دردت به جان راهب شاهی که هر دو عالم بودند در امانش آن شب سپرد اما سر در امان راهب بعد از تنور خولی قبل از مساجد شام شد نوبت کلیسا شد میهمان راهب تا شد سرش مرتب پیش نگاه زینب فوراً رسید خیرش به خاندان راهب مریم به سینه میزد آسیه گریه میکرد در مجلسی که زهرا شد روضه خوان راهب حجم گلاب کم بود از حجم خون‌ رویش تا که به کارش آمد اشک روان راهب دردی به جانش افتاد تا دید وضع سر را دردی که شعله میزد تا استخوان راهب گیسوی چنگ خورده... ابروی سنگ خورده... اوضاع صورتش برد تاب و توان راهب وضع بد دهان را زخم روی زبان را تا دید ناگهان بند آمد زبان راهب آبی نخورد دیگر نانی نخورد دیگر خونِ جگر از آن پس شد آب و نان راهب آرام شد رقیه وقتی که از کلیسا آمد سحر به گوشش صوت اذان راهب در اوج قِصه بوسه میزد به گونه ی او جای رباب خالی در داستان راهب 🔸شاعر: ==============================
گذشته چند صباحی ز روز عاشورا همان حماسه، که جاوید خوانده‌اند او را همان حماسهٔ زیبا، همان قیامت عشق به خون نشستنِ سرو بلندقامت عشق به همره اُسرا، می‌روند شهر به شهر سپاه جور و جنایت، سپاه ظلمت و قهر ندیده چشم کسی، در تمام طول مسیر به جز مجاهدت، از آن فرشتگان اسیر «چهل ستاره» که بر نیزه می‌درخشیدند به مهر و ماه در این راه، نور بخشیدند طناب ظلم کجا، اهل‌بیت نور کجا؟ سر بریده کجا، زینب صبور کجا؟ هوا گرفته و دلتنگ بود، در همه جا نصیب آینه‌ها سنگ بود، در همه جا نسیم، بدرقه می‌کرد آن عزیزان را صبا، مشاهده می‌کرد برگ‌ریزان را نسیم، با دل سوزان به هر طرف که وزید صدای همهمه پیچید، در سپاه یزید سپاه، مستِ غرور است و مستِ پیروزی و خنده بر لبش، از شورِ عافیت‌سوزی... چو برق و باد، به هر منزلی سفر کردند چو رعد، خندهٔ شادی از این ظفر کردند 🔸شاعر:
بر روی نیزه ماه درخشان برای چه؟ افتاده کنج صومعه قرآن برای چه؟ راهب به خیل می‌زدگان گفت «گِرد نی امشب شده ستاره فراوان برای چه؟»... بر غربتت گریست کواکب که ماهِ دین امشب شده به صومعه مهمان برای چه؟... پرسیده زآن لبان ترک‌خورده از عطش نام تو چیست؟ کشتۀ عطشان برای چه؟ گفتی که زادۀ نبی‌ام، گفت «پس تو را کشتند مردمان مسلمان برای چه؟» آه ای لبت عزیزترین غنچۀ خدا از تو دریغ آمده باران برای چه؟... صورت خضاب کرده‌ای از خونِ خود، چرا؟ موی تو خاکی است و پریشان برای چه؟... این شمع‌ها برای چه هی شعله می‌کشند؟ قندیل‌های صومعه، لرزان برای چه؟ تمثال مریم از چه به محراب، خون گریست؟ چشم مسیح شد به تو گریان برای چه؟... ای در غمت صحایف پیشین گریسته ظلمی چنین بر اشرف انسان برای چه؟ 🔸شاعر:
ای جمال ملکوتی! که چنین زیبایی تو مه چارده یا مهر جهان‌آرایی؟   ای مه منخسف! آیا ز شبستان که ای؟ کامشب از مهر و وفا، شاهد بزم مایی 🔸شاعر: مرحوم ==============================
  چون حریم خسرو بطحا ز بیداد زمانه سوی شام از کربلا بهر اسیری شد روانه جملگی چون طایر پر بسته بی‌آشیانه در یکی منزل مکان کردند هنگام شبانه بر در دیر نصاری به افغان و اضطرابی راهبی می‌بود در آن دیر اندر کیش عیسی طالب طور تجلی سالها مانند موسی جا پی گنج حقیقت کرده در کنج کلیسا جذبه نور حسینی شد دلیل مرد ترسا دید شد بر پا به دور دیر شور و انقلابی لشگر خونخوار جراری بدد از حصر بیرون نیزه‌ها بر دست زیب نیزه‌ها سرهای پرخون هر سری از نور چهر آتش زده بر ماه گردون چند زن با دختر منتظم چون در مکنون در پی هر نیزه با دست بسته در طنابی رفت راهب را از این هنگامه هوش از سر ز تن تاب گفت یا رب این به بیداریست بینم یا که در خواب صبح محشر گشته ظاهر در جهان گویا از این باب آفتاب است از زمین یک نی بلند از امر وهاب ورنه هرگز بر سر نی کس ندیده آفتابی این زنان موپریشان غریب تیره کوکب کیستند و از برای چیست روز جمله چون شب از چه رو دارند ذکر واحسینا جمله بر لب هادی من شوبجاه و قرب روح الله یا رب برگشا از بهر من از سر این اسرار بابی پس از بام دیر نصرانی به قلب پرتلاطم بر زمین گردید نال چون مسیح ار چرخ چارم گفت ای قوم شده از راه و رسم مردمی گم این چه آشوبست این سیر کیست ای بی‌رحم مردم کس ندیده گوش نشنیده چنین ظلم و عذابی گفت با او ظالمی زان ناکسان زشت ابتر هست این سر از حسین بن علی سبط پیمبر بر امیر شام یاغی گشت و شد لب تشنه بی‌سر این اسیراناهل بیت او بود از بهر کیفر سوی شام آورده‌ایم از کوفه با چنگ و ربابی ریخت نصرانی به دامن گوهر از دریای دیده گفت ای قوم ز کف دین داده و دنیا خریده کز طمع پیوسته با شیطان و از یزدان بریده چند بدر زر ز میراث پدر بر من رسده می‌دهم این زر که سردار شما سازد ثوابی این سر ببریده را امشب نهد اندر بر من در زمان کوچ تسلیمش کنم بر وجه احسن مرغ روح شمر زد از وعده زربال بر تن داد سر زر را گرفت از راهب پاکیزه دامن دیده گریان برد سوی دیر سر را باشتابی هاتفی در گوش وی داد این ندای روح افزا کای مسیحا ساختی از خود رضا روح مسیحا سودها از بهر این سودا نصیبت شد ز یکتا راهب پاکیزه سیرت راس نور چشم زهرا شست و جا در معبد خود داد با مشک و گلابی رفت اندر گوشه‌ای آن مرد نصرانی نهان شد دید بعد از لحظه‌ای هنگامه کبری عیان شد از خروش واحسینا لرزه بر کون و مکان شد با ندای طرقوا سوی زمین از آسمان شد شش زن معجر سیه در ناله یا قلب کبابی ساره و مریم، صفورا، آسیه، حوا و هاجر حلقه ماتم زدند از گریه در اطراف آن سر عرش و فرش افتاد از نور در تزلزل بار دیگر از فلک آمد خدیجه بر سر آن راس انوار شد زمین از اشک وی چون بر سر دریا حبابی ناگهان آمدند ابر گوش آن راهب دوباره می‌رسد زهرای اطهر چشم بر بند از نظاره چشم حق بین را به هم بنهاد راهب زان اشاره لیک می‌آمد به گوش وی از آن دارالزیاره ناله زار و حزینی از دل پرپیچ و تابی با فغان می‌گفت ای شاهنشه بی‌سر حسینم از قفا ببرید سر سلطان بی‌لشکر حسینم زیب پیکر زینب آغوش پیغمبر حسینم کشته بی‌یار غمخوار و الم‌پرورم حسینم از چه‌ای مظلوم با مادر نمی‌گویی جوابی ای غریب کشته بی‌غسل و کفن کو پیکر تو کو علمدار و سپه کو اکبر و کو اصغر تو کو ستمکش زینب آواره غم‌پرور تو محنت دوران چه آورده است ای سر بر سر تو گه به مطبخ گه بنی گه دیرو گه بزم شرابی رفت نصرانی ز هوش از ناله جان‌سوز و زهرا چون به هوش آمد کسیر ازان زنان نادید برجا نزد آن سر گفت و در عین ادب استاد برپا ایهاالراس المبارک ای عزیز فرد یکتا تو کدامین سرفرازی سرور عالی جنابی گفت ای راهب من مظلوم سبط مصطفایم مادرم زهرای اطهر خود حسین سر جدایم در منای نینوا قربانی راه خدایم تشنه لب سر داده اندر راه حق در کربلایم نیست ای راهب غم و درد مرا حد و حسابی بر دل راهب دگر طاقت نماند از گفتگویش زد بسر دست عزا بنهاد روی خود برویش کرد روی خویشتن را سرخ از خون گلویش از ادب زد بوسه بر پمرده لبهای نکویش با تضرع نزد آن سر کرد عجز و اضطرابی گفت شاها بر ندارم دست امیدت ز دامن تا نگویی در قیامت شافع تو می‌شوم من گفت بیرون کن دگر زنا راهب ز گردن شو مسلمان تا شفیع تو شوم در پیش ذوالمن همچو (صامت) روز محر از وصالم کامیابی 🔸شاعر:
با وفا بوده خدا خیر به راهب بدهد شستشو داده دو چندان شده زیبائی تو https://eitaa.com/Arbabhosyn
در احوالات دیر راهب گوردی راهب گوزونه مهرِ درخشان گورونور ددی بو شعشعه دن سرِّ فراوان گورونور دیریدن دیشره چیخوب کشف اِیده تا اسرارین گوردی بیر باشدی یغوبدور باشینا انصارین نیزه دن دم به دم آفاقه سالور انوارین صبح صادق ایله بیر چاکِ گریبان گورونور نوک نی ده او کسیک باشه اولوب خیره بیرآز ناگهان گوردی یارالی باش ایدور راز و نیاز دیدی هر کیمسه دی معراج ایلیوبدور آغاز کیم بَصیر اولسا گورور مهرِ درخشان گورونور یوز دوتوب دِیره طرف سسلدی ای اهل وفا ترک ایدون دیری چیخون دیشره که وار اوزگه صفا آیری عالم یارادیب نیزه ده بیر مرد خدا نورِحق جلوه لنور بوردا نمایان گورنور دیمیرم گورسنوری گوزلریمه وادی طور طوریده اولمیوب اولماز بیله بیر شورِنَشور گوئیا حشر به پادور چالینور نفخه یِ صور پای میزاندی هامی بی سر و سامان گورونور آخموری خون جگر عارضیمه اوز باشینا باخیرام دیده یِ حسرتله او نیزه باشینا ویره لر کاش او باشی من دولانام بیر باشینا یارالی باشدا منیم دردیمه درمان گورونور اِله زینت ویروری نورِ رخی دنیایه دوشسه ایّوب گوزی بو گهر والایه ممکنی چوخدی دوشه ناله کنان صحرایه منت حقدی، منه آیت منّان گورنور جذبه ی عشقی ایدور راهبی سر مست و خراب روحیمه حسرتِ وصلی ویروری رنج و عذاب کیم بولور کیمدی بو باش کیمسه منه ویرسه جواب حق اونا یار اولا، چون صاحب احسان گورنور ناگهان سسلدی بیر کیمسه که ای دل نگران قاتلی شمردی، ویردی منه بیر شامی نشان او بولر کیمدی او باش ایلمه چوخ آه و فغان صدرِ لشکرده دوروب صورتی خندان گورونور لشکره ساری گیدوب تاپدی مقابلده حضور وار سوالیم دیدی سیزدن دیدیلر امر بویور دیدی بو قافله که ایلیری بو یردن عبور وار کیمه نسبتی؟چون اوزگه بیر عنوان گورونور خوش دگول ساکت اولوب قلبیمی سیز سیندیراسیز کیمدی بو باش دیوری ذکر خدا آندیراسیز دئمسز قلبیمی باور ایلیون یاندیراسیز دیدیلر خارجیدور قانینه غلطان گورنور راهبا، کرب و بلاده او باشی قان آپاروب قاتلی شمردی جانلاردان آلوب جان، آپاروب خولی یاخشی تانیار بیر گجه مهمان آپاروب او کسیک باشه اودور بوردا نگهبان گورونور گوزلرین اشکیله دولدوردی ایدوب آه و فغان سویلدی ممکنی اولسا ویرسوز فوری نشان عرض ایدوبلراو باشین صاق طرفینده دایانان... صدرِ لشکرده دوروب فتنه ی شیطان گورونور گلدی خولیله او نصرانی مقابل دایانوب دیدی بو باشدان اوتور کاسه ی صبریم جالانوب ویر منه باشی که باغریم ایله قانه بویانوب طالعیمدن منه ده بو گجه مهمان گورنور دیدی خولی وِرم حاشا بو باشی، چون که یزید چوخ بویوک جایزه تعیین ایلیبدور، بو نوید قسمتیمدیدی منیم اولدی کماکان، پدید سنه ویرسم بو باشی قیمتی ارزان گورونور دیدی راهب یولا گل بیر بیله یاندیرما منی نچه درهم که دِیورسَن ایلیوم راضی سنی آپاروم دیریمه مهمان بو گلِ یاسمنی نوک نی ده گوزومه لُؤلُؤُ و مَرجان گورنور دل دیدی گتدی مسلمانی یولا دیرانی آپاروب دیرینه مهمان ایلدی جانانی دیدی بو قانلی باشین راهب اولا قربانی او قدر یاره ویروبلار، آخوری قان گورنور یارالی باشی قویوب بیر داشین اوسته او جناب یودی قانین گتیروب سپدی صورا عطر و گلاب آخدی قان اولدی چو عمان قئیدوب ایتدی خطاب بو آخان قان گوزومه سلسله جنبان گورونور بخت یار اولدی منه گور نه بصیر اولدی گوزوم تا سنی گوردی گوزوم قالمادی قلبیمده دوزوم یارالی باشیوه قربان اولا اجدادیم اوزوم آچ گوزون خانه ی دل گورنجه ویران گورنور نطقه گل صحبت ایله زحمتیمی ایله قبول سس یتور قویما اولا راهبی چوخ زار و ملول صبح آچیلسا سنی مندن آییرار قومِ جهول گوزومه ایندیدن اول موقع هجران گورنور او قَدر دل دیدی آخر او باشی گَتدی دیله دیدی هجران سوزی راهب سحره قالسون هله حق رضاسین بو گیجه یاخشی گتیردون سن اله ظلمت شَبده اودور جلوه یِ جانان گورونور اجریوی حق ویره جاخ روز جزا ایلمه غم قوی دیوم کیم سنه مهماندی کلیساده بو دم جمعیدور پنج تنِ آلِ عبا بوردا، وَ هم عیسیِ مریمیله موسیِ عمران گورنور خامس آل عبا که ایشیدوبسن او منم سَن منه عاشق و من عاشق رویِ حسنم علتی واردی بو دمده بیله غرق محنم باخیرام لبلرینه لبلری القان گورنور اتام حیدردی، آنام حضرت زهرا ،راهب شانینه غبطه ایدوب مریم و سارا، راهب شافعِ روزِ جزا هیکل تقوا، راهب اودی شانینده اونون سوره یِ قران گورنور عرشِ اَعلایه او که دهریده معراج ایلدی او که دل تیرِغمه دم به دم آماج ایلدی او که ظلمت یولی خلق اللّهه منهاج ایلدی جدّیم احمددی ویرور مژده که احسان گورنور تا رسول آدینی راهب ایشیدوب چکدی بیر آه دیدی لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ پنج تن خاطرینه ایلدی احسان الله شکرلله گوزیمه روضه یِ رضوان گورنور
کیمسه عالمده (عتیقا) ایلسه فکرِ عمیق گوره جاخ آل پیمبردی اونا یار طَریق اولماسا طِیّ طَریقینده اگر یارِشفیق خط سیرینده اونون یکسره نقصان گورنور استاد طهمورثی (عتیق) https://eitaa.com/Arbabhosyn
‍ ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂 🍂🌹 🌺 قدیمی ، مشهور دامن کشان رفتی دلم زیر و رو شد چشم حرامی با حرم روبرو شد بیا برگرد خیمه ای کس و کارم منو تنها نگذار ای علمدارم آب به خیمه نرسید فدای سرت حسین قامتش خمید فدای سرت از تو خبر دارم با دستای خونی زهرا وساطت کرد تو میدون بمونی تو که پیرم کردی ای پناه من زمین گیرم کردی ای سپاه من پیر شده برادرت فدای سرت خونه چشم خواهرت فدای سرت علی العباس واویلا حسین تنهاست واویلا منم روشنگر بزم عالمین. منم فرمانده عشاق الحسین. علمدار نشأتین حسین امیر کربلای تویی میر خیمه ها منم ببین که مانده رشته عشق تو به گردنم علی العباس واویلا حسین تنهاست واویلا منم که شیر سرخ این مکتبم. ببین در خیمه آمد جان بر لبم. عزادار زینبم حسین بیا و رخصتم بده تا روم به علقمه به خاطر رقیه ات به عشق وصل فاطمه علی العباس واویلا حسین تنهاست واویلا شکر خدا را که در پناه حسینم عالم از این خوبتر پناه ندارد 🌺 🍂🌺 🍃🍂🌺🍃 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ╭┅──────┅╮
💢 شهادت دو افسر پلیس در برخورد با ساخت و سازهای غیرمجاز در تهران 🔹از ابتدای صبح روز یکشنبه و در اجرای دستور مقام قضایی مبنی بر برخورد با ساخت و سازهای غیر ایمن و غیرقانونی ، واحدهای انتظامی فرماندهی تهران بزرگ به جهت پشتیبانی از عوامل شهرداری تهران در محله خلازیر واقع در منطقه ۱۹ تهران حاضر شدند . 🔹 در زمان اجرای تخریب یکی از واحدهای غیرایمن در این منطقه ، به علت عدم رعایت نکات ایمنی از سوی ساختمان های همجوار این ساختمان و عدم پایداری سازه ، تعداد ۵ ساختمان همجوار دچار تخریب شد که بر اثر آن تعداد ۴ نفر از پرسنل انتظامی و دو نفر از پرسنل شهرداری در زیر آوار ساختمانی گرفتار شدند. 🔹بر اساس این گزارش، پیکر شهدای فرماندهی انتظامی تهران بزرگ که در منطقه خلازیر و در حین انجام ماموریت اطلاعاتی امنیتی و در راستای مبارزه با برهم زنندگان نظم و حقوق عمومی به لقاء الله پیوستند ، کشف شد . 🔹هویت شهدای پلیس امنیت تهران بزرگ به شرح ذیل اعلام شده است : 🔹شهید سرهنگ یزدان سلیمان آبادی رئیس پایگاه دهم پلیس امنیت تهران بزرگ 🔹شهید سرگرد حسین اسماعیلی از پرسنل پایگاه دهم پلیس امنیت تهران بزرگ .