eitaa logo
ذاکرین آل الله
278 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
299 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
*لذا خواهرش هم تا واردِ گودال شد، يادِ رسول الله افتاد، صدا زد:" يا رسول الله! اُنظر إلى جسد ولدك ملقى على الأرض بغير غسل، و كفّنه الرمل السافي عليه، و غسّله الدم الجاري من وريديه" همين روزها اومدن خونه رو آتيش زدن، مادر رو زدن، كربلا هم زينب صدا زد:" يا رسول الله! هؤلائك السبايا، يساقونَ الاُساري" اين زن و بچه اي رو كه دارن اسارت مي برن، اين زن و بچه اي كه تازيه ميخورن ناموسِ تو هستند...* هر چه او بيشتر نفس ميزد، مي زدند زينب را نيزه هاشان ميانِ گودال و با سپر مي زدند زينب را زينت دوشِ نبي، رويِ زمين، جايِ تو نيست خار و خاشاكِ زمين، منزل و مأوايِ تو نيست خاكِ عالم به سرم، كز اثرِ تيغ و سنان جايِ يك بوسه ي من، در همه اعضايِ تو نيست حسينِ من،حسينِ من... از حرم تا قتلگه، زينب صدا مي زد: حسين دست و پا مي زد حسين، زينب صدا مي زد:حسين *" یوم علی صدر المصطفی و یوم علی وجه الثری..* من که ز آغاز عمر، بی‌تو نکردم سفر خیز و ببين يا اَخا، با که سفر می‌کنم ↫...
روضه و توسل ویژه شهادت پبامبر اکرم صلوات الله علیه "أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ" " رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ" هر عاشقي ست در طلبت، أيها الرّسول اَلجَنَةُ لَهُ وَجَبَت، أيها الرّسول عالم هنوز تشنه ي درکِ حضور توست أرض و سماست در طلبت أيها الرّسول روشن شده است تا به ابد، عالمِ وجود از سجده ي نماز شبت، أيها الرّسول تو مي روي و در دلِ هر کوچه جاري اَست عطر متانت و ادبت، أيها الرّسول آماده ي سفر شدي و با وصيتت جانها اسير تاب و تبت، أيها الرّسول گفتي رضايِ فاطمه، شرط رضاي توست خشم خداست در غضبت، أيها الرّسول اما تو چشم بستي و يک شهر درد و داغ شد سهم ياسِ جان به لبت، أيها الرّسول اَجر رسالت تو ادا شد ولي چه زود بي تو نصيب فاطمه شد، چهره اي کبود .. یوسف رحیمی *خيلي فاطمه بي تاب بود، وقتي مادر بي تاب باشه بچه ها هم بي تاب هستن، وقتي فاطمه بي تاب باشه، علي بي تابِ، لذا پيامبر چشم باز كرد، ديد توي حجره همه نالان هستن، همه بي تاب....صدا زد فاطمه رو، فاطمه نزديك پيغمبر شد، يه چيزي پيغمبر دَرِ گوشِ فاطمه اش نجوا كرد، يه وقت ديدن فاطمه اي كه داشت گريه مي كرد يه وقت لبخند زد، به غير از اين لبخند بعد از پيامبر، يه بار ديگه هم لبخند زده، اينجا پيامبر فرمودن: فاطمه جان! گريه نكن، خيلي زود به من ميرسي، يه بار ديگه هم وقتي چشمش به تابوتي كه براش ساخته بودن افتاد لبخند زد...* کار و بار دو جهان ریخت بهم غوغا شد چشم زهرا و علی بعدِ شما دریا شد رفتی و خنده به کاشانه ی تو گشت حرام رختِ مشکیِ یتیمی به تن زهرا شد عهد و پیمان غدیرت به فراموشی رفت حُکم بر خانه نشینیِ علی امضا شد بعدِ تو حُرمت کاشانه ی حق حفظ نشد پایِ اولاد حرامی به حریمت وا شد *خبر شهادتِ رسول خدا كه رسيد، باديه نشين ها اومدن بيان تسليت بگن، ميگه: چند روزي تويِ راه بودم، رسيدم مدينه، رسمِ عرب اينه، خونه اي كه عزادار باشه، تنور روشن نمي كنه، ديدم از محله ي بني هاشم، دود به آسمان بلند شده، با خودم گفتم: الحمدالله، اشتباه خبر اومده كه رسولِ خدا از دنيا رفته، مگه ميشه رسول خدا رفته باشه تنور خونه ي بني هاشم روشن باشه، نه، خودم رو زود رسوندم، كاش چشم نداشتم نمي ديدم، ديدم دَرِ خونه آتيش گرفته، يه طناب به گردنِ علي بستن، از يه طرف چهل نفر ميكِشن، يه خانومي از يه طرف...همين حين يه حرامي صدا زد: قنفذ! چرا ايستادي، دستش رو كوتاه كن...* دخترت پشتِ در و آتش و دود و مسمار خوب فرمانِ مُوَدَّت به خدا اجرا شد خبرِ پَر زدن فاطمه، حیدر را کشت چند باری به زمین خورد علی تا پا شد روضه ها هست، بمانند... ولی عاشورا تشنه لب، شاه غریبی که تک و تنها شد از بلندی فرس تا به زمین خورد شنید صحبت از غارت معجر ز سَرِ زن ها شد *نشسته رويِ منبر پيامبر داره خطبه ميخونه، همه ي اعراب نشستن، همه محو كلامِ پيامبر، يه وقت يه بچه ي سه ساله يا چهار ساله، از دَرِ مسجد داخل شد، دوان دوان، پاش گير كرد به جايي زمين خورد، ديدن پيامبر منبر رو رها كرد، پسر رو رويِ زانو نشانده، هي پاش رو ميتكونه، صورتش رو مي بوسه به سينه مي چسبونه، اومدن به رسول الله گفتن: برا يه بچه منبر رو رها كرديد؟ فرمود: آري، خدا من رو به اين كار امر كرد، آخه حسينِ، "حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْن"...* زینتِ دوش شما بود ولی کرب و بلا منزلش خار و خسِ بادیه و صحرا شد داد زد زینب کبری: به روی سینه نرو... گوش نحسش نشنید و قد مادر تا شد سر او تا که جدا شد زره اش را بردند زره اش هیچ،سرِ پیرهنش دعوا شد خاتمش را ته گودال به دشمن بخشید بار دیگر به خدا جود و سخا معنا شد *ديدن دَرِ حجره باز شد، حسين و حسن، دوان دوان خودشون رو رويِ سينه ي پيامبر انداختن، اميرالمؤمنين جلو آمد، آخه ميگن: محتضر بايد سينه اش سبك باشه، لذا ميگن: دكمه هاش رو هم باز كن، بذار راحت نفس بكشه، اما همچين كه خواستن حسين رو از سينه بلند كنن، ديدن پيامبر ميگه بذار باشه، وقتي حسين رويِ سينه ي من باشه من راحت جون ميدم... يا رسول الله! سينه ات سنگين شد اما حسين رويِ سينه ي شما بود، اما كربلا" وَالشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَی صَدْرِه"...يا رسول الله يه حرفي رو به حسين زديد، اي كاش نزده بوديد، كربلا وقتي ابي عبدالله ديد سينه اش سنگين شده ديد يه حرامي با نقاب نشسته، گفت: نقابت رو كنار بزن، نقاب رو كه كنار زد، چشمِ آقا تا به چشمِ شمر اُفتاد، فرمود:" صَدَقَ رسول الله" پيامبر خدا راست گفت، مگه پيامبر خدا چي گفته؟ فرمود: رسول خدا وعده داد من به دستِ كسي كشته ميشم كه از بدترينِ مردمِ، پوزه اي مثلِ سگ داره، لذا نانجيب عصباني شد، بلند شد، با چكمه بدن رو برگردوند...* از قفا خنجر رسيد بر حنجرش رفت تا گردون صدايِ مادرش
روضه و توسل ویژه ایام پایانی ماهِ صفر به نفس حاج سید مهدی میرداماد درسته روز رحلت پیامبرِ .. اما مطمئنم امروز پیامبرم میگه جانم حسن .. اون روز وقتی داشتن تو خونه با اباعبدالله به اصطلاح ما کشتی می گرفتن و بازی می کردن مادرش دید همۀ خونه میگن حسین فقط پیامبر میگه حسن حسن .. بعضی وقتا هم با ستش کمکش می کرد .. یارسول الله بچۀ کوچکترُ تشویق میکنن!! صدا زد فاطمه جان حق داری گلایه کنی اما نگاه کردم دیدم ملک و ملکوت همه میگن حسین کسی نبود حسنمُ صدا کنه .. اگه امروز ناله بزنی معلوم میشه هم نالۀ کی شدی .. هرگز یتیم های مدینه ندیده اند از ذکر مهربان حسن چاره سازتر صلح تو شد دلیل سرافرازی حسین ای از تمام اهل جهان سرفرازتر حتی شریک زندگیت دشمن تو بود مولا کدام داغ از این جانگدازتر از برادرشم مظلومتر بود .. ابی عبدالله یه همسر داشت به نام رباب .. اومد پیش زین العابدین، کاروان می خواست از کربلا اربعین برگرده، با ادب محضرِ آقاش زانو زد آقاجان اجازه میدید من کربلا بمونم؟! صدا زد رباب ما همه داریم بر می گردیم چرا نمیخوای با ما مدینه برگردی؟ گفت من که دیگه مدینه کسی را ندارم .. همه هستیم زیر خاکِ .. امام سجاد به نقل معروف سپرد این بانو رو به طایفۀ بنی اسد .. به طائفۀ بنی اشد فرمود این عروسِ ماست مواظبش باشید .. نزارید اذیت بشه .. میومد کنار قبر ابی عبدالله (چون امام سجاد بهش گفته بود این هم قبر حسینِ هم قبر بچه تِ .. دنبال بچه ت نگردی ..) بچه تُ رو سینۀ بابام گذاشتم .. میومدن میگفتن خانم جان بزار برات یه سایبون درست کنیم میگفت زیر سایه نمیرم .. خودم دیدم بدن اقام برهنه و عریان .. ای حسین .... .
امیرالمومنین علیه السلام: «عَلَيكَ بِالآخِرَةِ تَأتِكَ الدُّنيا صاغِرَةً» «در كار آخرت باش تا دنيا ذليلانه به تو رو آورد» | غررالحكم، حديث ۶۰۸۰ |
سینه_زنی و توسل ویژه شهادت پبامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس حاج محمود کریمی دل فاطمه غوغاست چشای علی دریاست سر حسین و حسن رویِ دامن طاهاست صدا میاد از دو لب های پیغمبر خدا برسه به داد دل حیدر یا علی، من برم در خونت آتیش می گیره یا علی، من برم یکی پس این در می میره دو عالم زیر دینِ امیر ثقلینِ وصیت آخرش برای حسنینِ آمادۀ روزگار خزون باشید مراقبِ حال مادرتون باشید یا علی، بعد من فاطمه از عالم سیر میشه یا علی، بعد من دو سه روزه زهرا پیر میشه صدا میاد از دو لب های پیغمبر خدا برسه به داد دل حیدر یا علی، من برم در خونت آتیش می گیره یا علی، من برم یکی پس این در می میره بیا فاطمه جونم برات روضه بخونم دم سفره از غمِ حسینم پریشونم حسین چقدر از غم تو زدم ناله قرار من و تو بین یه گوداله یا حسین، همه رسولا میشن مدیونت یا حسین، زنده می کنی منو با خونت صدا میاد از دو لب های پیغمبر خدا برسه به داد دل حیدر صدا میاد از دو لب های پیغمبر خدا برسه به داد دل حیدر یا علی، من برم در خونت آتیش می گیره یا علی، من برم یکی پس این در می میره ↫.
اَتَقُولُونَ ماتَ مُحَمَّد؟! حرفشان این بود که پیامبرخدا(ص) دیگر رفته است و او رها شده!!! این اولین بود
های مدینه آمدند نزد رسول خدا(ص)، گفتند ایرانی است! از ما نیست، به او اعتماد نکنید! ما را پیش او خوار و ذلیل نکنید پیامبر هم امّا را عزیز تر کرد: سَلمانُ مِنّا أَهلَ البَیت...
روضه و توسل ویژه شهادت پبامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس حاج مهدی سماواتی اي ملائک سوي يثرب همه پرواز کنيد شمع سان ناله و سوز جگر آغاز کنيد همه با هم به سما دستِ دعا باز کنيد خون فشانيد ز چشم و به خدا راز کنيد مُهر غم نقش به بال و پرتان مي گردد مرگ دور سر پيغمبرتان مي گردد پيک غم از حرم خواجه ي اسرا آيد خبر از فاجعه ي محشر کبري آيد کاورانِ اجل از جانبِ صحرا آيد نگذاريد دَرِ خانه ي زهرا آيد قاصد مرگ کجا کعبه ي مقصود کجا مَلَکُ الموت کجا خانه معبود کجا اَجل اِستاده هراسان به دَرِ بيت رسول پشت در لحظه به لحظه طلبد اذن دخول لرزد از زمزمه ي او دلِ زهراي بتول فاطمه نزد پدر آمده محزون و ملول که اي پدر پيک عجيبي است تو را مي خواند کيست کز هر سخنش قلب مرا لرزاند گفت در پاسخ زهرا پدر، اي پاک سرشت دست تقدير براي تو غمي تازه سرشت پدرت مي رود امروز به گلزار بهشت آسمان کوهِ بلا را به سر دوش تو هشت فلک امروز پُر از ناله ي جبرائيل است اين غريبي که بُوَد پشت در، عزرائيل است *ديد هي دَقُّ الباب ميكنه، اصرار ميكنه وارد بشه، اومد خدمت بابا، باباجان! جواني اومده شمارو ميخواد؟ فرمود: فاطمه جان! اون مَلَكُ الموتِ، عزرائيلِ، تا به حال هيچ كجا اجازه نگرفته و نمي گيره، اما اينجا منتظرِ اذنِ توئه فاطمه، تا تو اجازه اش ندي نميآد، اجازه بده بياد فاطمه جان... حبيبه ي خدا در به روش باز كرد،وارد شد، اومد كنارِ بسترِ رسولِ خدا، عرضِ سلام و ادب كرد، عرضه داشت: يا رسول الله! من در اختيار شما هستم، اجازه بديد روحتون رو به مَلَكوتِ اَعلي ببرم؟ پيغمبر فرمود: لحظه اي صبر كن، برادرم جبرائيل بياد...آمد، عرضه داشت: يا رسول الله! بهشت رو آذين بستن، بهشتيان همه منتظرِ تو هستن، اؤلياء و انبياء منتظرِ شما هستن...* گفت ای پیک خدا حاملِ فیض و رحمت سخنی گو که ز قلبم برُبائی محنت غم من نیست غم حور و قصور و جنت چه کند روز جزا خالق من با امت *تا لحظه ي آخر، به فكرِ اُمتش بود، هي ميگفت:"رَبِّ اُمّتي..."* گفت جبریل که فرموده چنین معبودت آنقدر بر تو ببخشم که کنم خوشنودت *خدا وعده فرموده قيامت آنقدر از اُمّتِ تو مي بخشم، تا تو راضي بشي"وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى" بگيم:يا رسول الله!...* ای به دوشت غم اُمت همه دَم در همه حال بُرده بر شانه ي خود کوهِ غم و درد و ملال اُمت اَجرِ تو عطا کرد به قرآن و به آل حُرمَتِ هر دو کنارِ حَرَمَت شد پامال کرده غصب فدک و حقِ علی را بردند پهلوی فاطمه‌ات را ز لگد آزردند *هنوزِ آبِ غسلت خشك نشده بود، هيزم آوُردن، دَرِ خانه ي فاطمه رو آتيش زدن، بهش گفت: فاطمه پشتِ دَرِ خانه است، گفت: اگر فاطمه هم پشتِ در باشه آتش ميزنم... اي كاش به اين جنايت اكتفا مي كرد، ديگه لگد به دَرِ نيم سوخته نمي زد...بينِ در و ديوار، صداي ناله ي دخترت بلند شد:" یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ الله! هکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِک" ببين با دخترت چيكار كرد...* با سر انگشتِ زمان سخت ورق برگردید غنچه و لاله ی خونینِ تو پرپر گردید *ناله ي اول گفت: بابا! ناله ي دوم فضه رو صدا زد"یا فِضَّةُ خُذینی "...يا رسول الله!...* به حَسَن از همه کس ظلم فزون‌تر گردید *جلو چشمش باباش رو فحش ميدادن، به خودش هم جسارت مي كردن، مي گفتن:"يا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِین" عصاي زهر آلود به پاش زدن، خنجر به پايِ مبارك آقا زدن، سجاده ي نماز رو از زيرِ پاش كشيدن...يا رسول الله!...* به حَسن از همه کس ظلم فزون‌تر گردید دومين اَجرِّ تو زخمِ سَرِ حيدر گرديد بعد از آن زهر که بر نورِ دو عینت دادند اَجرها بود که امت به حسینت دادند *گاهي كنارِ بدنِ اِرباً اِربايِ علي اكبرش ناله ميزد:"وَلَدي!..عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَا" گاهي شش ماه اش رويِ دستش با گلويِ پاره صدا ميزد:" هَوَّنَ عَلَىَّ ما نَزَلَ بي أَنَّهُ بِعَيْنِ الله"...حسين بعد از آن زهر که بر نورِ دو عینت دادند اَجرها بود که امت به حسینت دادند *گاهي كنارِ بدنِ قاسم ناله ميزد، گاهي كنارِ نهر علقمه" أَلانَ إنکَسَرَ ظَهرِي"حسين...لحظات آخر هم صورت رويِ خاك گذاشت، لباش مثلِ دو چوبِ خشك از تشنگي بهم ميخورد، صدا ميزد" إلهِى رِضًى بِقَضائِکَ،صبراً عَلَي بَلائك، تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ یا غِیاثَ المُستَغیثینَ" بعد از آن زهر که بر نورِ دو عینت دادند اَجرها بود که امت به حسینت دادند ↫..
و توسل جانسوز ویژۀ شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس استاد حاج منصور ارضی اگرچه روز و شب هستیم دائم برسَرِ خوانت ببخش آقا که کم بودیم عُمری مرثیه خوانت *غیر از اینِ؟ عاشورا چقدر شلوغِ،اما برا پیغمبر اکرم اینجور نیست...حالا چه کسایی غریبند؟ سه تا غریب آخرِ ماهِ صفر، هر کدومشون از یکی دیگه غریب تر،هم حضرت رضا،هم حضرت مجتبی،و چه حضرت رسول الله...امشب وقتی گریه می کنی باید چشمات مثلِ چشمایِ حضرت زهرا باشه...کسی نیست که برا باباش گریه کنه...* پراز دردم ولی درد من اصلا جسم خاکی نیست بیا روح مرا درمان بکن قربان درمانت فقط یا رحمة لِلعالمین یک گوشه چشمی کُن کویرم خاکِ بی خیرم، من و اُمیدِ بارانت مرا همسفره ی یک وعده نانِ خشک خود گردان که طعنه میزند برهر ضیافت تکه ی نانت برای تا خدا رفتن بدستان تو محتاجم بِکَش دستی سرم شاید شدم یکروز سلمانت *اومده اجازه میگیره،دَقُ الباب میکنه،کی هستی داری در میزنی؟جوانی از راهِ دور اومدم،برا زیارت پیغمبر،گفت: بابام حالش خوب نیست برگرد...لحظاتی بعد دوباره در زدن،حضرت باز جوابش کرد..دفعه ی سوم،یه وقت پیغمبر چشماش رو باز کرد،دخترم کیه؟ بابا همین که در میزنه بدنم میلرزه...فرمود: این برادرم عزرائیلِ...دخترم فقط از خونه ی تو اجازه می گیره،از هیچ پیغمبری اجازه نگرفته...* گدایی را ندیدم از درت نومید برگردد به هرکس میرسد بی شک و شُبهه لطف و احسانت من اعجاز تو را دیدم میان لحظه هایی که عیادت رفتی و درجا یهودی شد مسلمانت گفت:سلمان!...جانم آقا!...گفت: این کوچه ای که رد می شدم هر روز بر سرم یه جوانی از بالا زباله می ریخت، دو سه روزِ نیستش،پیداش کن، برو ببین چی شده،اومد گفت: یارسول الله! مریض شده...گفت:سلمان! بریم عیادتش...آی رحمةالله!...به جوان خبر دادن پیغمبرِ اسلام داره میاد تو خونه ات وارد میشه...روپوشی که داشت کشید رو صورتش،گفت: من خجالت می کشم،چند وقتِ آشغال میریزم رو سرش...پیغمبر اومد گفت: چطوری،چرا مریض شدی؟ گفت: یا رسول الله باهات حرف نمیزنم،مگر اینکه شهادتینی که به همه گفتی به منم بگی،بعد روپوش از صورتم بر میدارم.... من اعجاز تو را دیدم میان لحظه هایی که عیادت رفتی و درجا یهودی شد مسلمانت *گفتم یهودی مسلمان شد...یاد یه جایِ دیگه هم افتادم...یهو وسط کوچه بنی هاشم یکی داد زد: " أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّه"و" أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ ٱللَّه" یکی گفت: آی یهودی! این حرفا چیه میزنی؟ گفت: من این دست بسته رو می شناسم...یه روزی این آقا دَرِ خیبر رو از جا تنهایی در آوُرد، اما امروز...* چه اُنسی با حَسن داری که باهم سفره وا کردید میان عرش غوغا کرده آوای حسن جانت سید پوریا هاشمی
هر کسی که به و نزدیکتر است، به ضربات و حملات و تهمتها و هوچی گری ها و سوء قصدها و بدجنسی ها و موذی گری های هم نزدیکتر است.
توسل جانسوز ویژۀ شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس استاد حاج منصور ارضی سایه ات از سر من رفت سرم درد گرفت جگرم بودی ورفتی جگرم درد گرفت تکیه گاهم شدی و تکیه به تومی کردم در نبودت سِپرمن، سِپرم درد گرفت قُوَّت قلب وخوشیِ دلِ دخترپدر است بی توای ریشه یِ من برگ وبَرَم دردگرفت پلک من سوخت کجایی که ببینی بابا آنقدر زار زدم چشمِ ترم درد گرفت حرمتی داشتی و حرمت من دست نخورد حرمتت نیست که اینگونه پرم درد گرفت کوچه ها بعد تو، جای گُذرِ زنها نیست صورتم در جریانِ گُذرم درد گرفت *بابا! اول قباله ام رو پاره کرد،اونی که تو دادی دستم...بعد طوری زد،نمی دونم چی شد، دو طرف صورتم وَرَم کرده...* باخبر هستی ازاین غم، که دو دستی خوردم گونه ام خورد به دیوار و سرم درد گرفت خبرش آمده که پیش حسنم افتادم مثل من صورت سُرخِ پسرم درد گرفت تا توبودی دَرِ این خانه به لگد باز نشد بی تو در باز شداما کمرم دردگرفت تَنِ من پشت درافتاد و دَر رویِ تنم کمترم سوخت ولی بیشترم درد گرفت ↫
اصلی عبودیت در مقابل این است: هیچ را در مقابل خدا به حساب نیاوردن،راه خدا را به خاطر دیگران نکردن... .
توسل و روضه ویژۀ شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس سیدمجید بنی فاطمه. گفتم که عُمر ماه صفر، رو به آخر است دیدم شروعِ محشرِ کبرای دیگر است گردون شده سیاه و فضا پُر زدود و آه تاریک تر ز عرصه ی تاریکِ محشر است گردِ مَلال بر رُخ اسلام و مسلمین اشک عزا به دیده ی زهرای اطهر است گفتم چه روی داده که زهرا زند به سر دیدم که روز، روزِ عزای پیمبر است پایان عمرِ سید و مولای کائنات آغازِ دور غربتِ زهرا و حیدر است قرآن غریب و فاطمه از آن غریب تر اسلام را سیاه به تن، خاک بر سر است رویِ حسین مانده به دیوارِ بی کسی چشمِ حسن به اشکِ دو چشمِ برادر است ای دل بیا و گریه ی زینب نظاره کن مانند پیروهن جگرِ خویش پاره کن زهرا به خانه و مَلَکُ الموت پُشتِ در از بهر قبض روحِ شریف پیامبر از هیچ کس نکرده طلب اِذن و ای عجب بی اذن فاطمه ننهد پای پیش تر با آن که بود داغِ پدر سخت، فاطمه در باز کرد و اشک فرو ریخت از بصر یک چشم او به سوی اَجل، چشم دیگرش محو نگاه آخرِ خود بود بر پدر اشک حَسن چکیده به رخسارِ مصطفی روی حسین بر روی قلب پیامبر دیگر نداشت جان که کُند هر دو را سوار بر روی دوش خویش به هر کوی و هر گذر زد بوسه ها به حلق حسین و لب حسن از جان و دل گرفت چو جان هر دو را به بر هر لحظه یاد کرد به افسوس و اشک و آه گاهی ز طشت و گاه ز گودال قتلگاه دردا که بعدِ فاطمه روز حسن رسید روز مَلال و غصه و رنج و مَحَن رسید از زهر همسرش جگرش پاره پاره شد بس تیرها که لحظه ی دفنش به تن رسد بعد از حسن به نیزه عیان شد سر حسین بیش از هزار زخم وِرا بر بدن رسید بر پیکری که بود پُر از بوسه ی رسول از گرد و خاک و نیزه شکسته کفن رسید از جامه های یوسف کرببلا فقط بر زینبِ ستم زده یک پیرُهن رسید پاداش آن نصایح زیبا از آن گروه تیرش درون سینه، سنان بر دَهان رسید : حاج غلامرضا سازگار .
. مردم بود. با آن که مقامش آن بود ولی بود، می کرد. .
توسل جانسوز ویژۀ شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس سیدمجید بنی فاطمه•✾• می باره اشک ماتم،مصیبت همینه تموم شد روزایِ خوشیِ مدینه پیمبر از این شهر، دیگه داره میره باید عالم امشب از این غم بمیره دلش بی قرارِ، مثالِ حبیبِ توی اُمتش هم ،خدایی غریبِ داره میره با او،دلِ آسمونی ندیدن از آقا، به جز مهربونی حالا وقتِ رفتن،دلش بی قراره به جز حقِ حیدر،وصیت نداره قلم کاغذی خواست،نیاوردن آخر همونا که حق از علی خوردن آخر شکایت از اینها، به پیشِ خدا کرد نفس هایِ آخر، علی رو صدا کرد میشه خون علی جان!دلت از زمونه به دستِ تو زهرام، امانت بمونه چه روزایِ سختی،برات هست در پیش یه روزی میگیره،دَرِ خونه ات آتیش می بینم از الان، پس از من یه روزه گل یاسم آروم، تو آتیش می سوزه می بینم از الان، می ریزن تو خونه رو پهلویِ زهرا، نشونه خزونه بگو ای پیمبر،نبودی ببینی ندیدی تو داغِ،فراتر از اینی نبودی ببینی،گُلت تو آتیشه نبودی ببینی، چی شد بارِ شیشه غمِ کوچه هارو ندیدی، نبودی ببینی چی بود اون کبودی، نبودی ببینی ره چاره گم شد، نبودی ببینی یه گوشوراه گم شد،نبودی ببینی ولی چند جایی، تو بودی و دیدی کنار یه گودال، با زهرا رسیدی تو بودی و دیدی خونایِ گلوشُ تو بودی و دیدی، تنِ زیر و روشُ لبِ تشنه رو خاک،کنارِ فرات بود پایِ قاتلش رو، جایِ بوسه هات بود .
به قدری ریاضت کشید و در مقابل حق کرد که قدمهای مبارکش ورم کرد و از طرف ـ جل جلاله ـ نازل شد: «طه، ما انزلنا علیک القرآن لتشقی»
سینه_زنی و توسل به پیامبر اکرم صلوات الله علیه و کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام به نفس سیدمجید بنی فاطمه رسیدم به شبهایِ تو سَرِ من کفِ پایِ تو رسولِ خدایی تو بابایِ مایی از امشب یتیم است،طفلِ اُمتِ تو می میرم برایِ روزِ غربتِ تو فاطمه شد زار و حزین یا رحمةَ لِلعالمین به اشک دو چشمِ ترش به خاکستر بر سرش شد آماجِ غربت برایِ هدایت مولا زار و گریان،زهرا پایِ بستر آغوشِ شریفش،جایِ سبطِ اکبر به پایِ تو،حسین غمین یا رحمةَ لِلعالمین فاطمه شد زار و حزین یا رحمةَ لِلعالمین شده سبط اکبر فدا مدینه شده کربلا دلم پُر شرر شد حسن خون جگر شد غم از سینه ی تو، آمد تا دهانت خون شد حرفت آخر،راحت گشته جانت گریه ی بی صدا، حسن گُشته ی کوچه ها، حسن ↫.
اين هدف را دنبال مي‌كرد كه هرجا زمينه مساعد بود، بذر و را بپاشد؛ با اين اميد كه در زمان مساعد، اين بذر خواهد شد
زمزمه و توسل ویژۀ شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس حاج میثم مطیعی دیگر آیات قرآن ، نخواهد آمد.. بعد پیغمبر باران ، نخواهد آمد.. بسوز مدینه از این عزا به همراهِ مرتضی که محشر گشته به پا ... مگر چه گفته پیغمبر به فاطمه که خندان است؟! دعا کنید علی را که ، پریشان است امان .. خداحافظ جانِ ما دلیلِ ایمانِ ما رسولِ قرآنِ ما .. «امان، رسول الله الأمان ..» بویِ آتش می آید ، أعوذ بالله .. فتنه‌ای گشته شاید، أعوذ بالله .. خدا خودت رحمی کن به ما از این قومِ بی وفا اگر شد فتنه به پا.. اگر شود فراموش آن، سفارشاتِ پیغمبر کشان کشان سویِ مسجد، رود حیدر «امان، ز غم‌هایِ فاطمه ..» جایتان خالی مردم، مدینه امشب جان ز داغ مجتبی، رسیده بر لب امان که قبرش بی گنبد است که بی رفت و آمد است کجا مثل مشهد است..؟! خوشا دلی که این شب‌ها ز ره رسیده مهمان است حرم پر از دمِ مولا، رضا جان است «حسن .. غریب مادر حسن .. رضا .. عزیزِ زهرا رضا ..» نغمه پرداز: روح‌الله اسماعیلی شاعر: رضا یزدانی ↫ ﴿.
. فاطمه(س)؛ اولین شهید بود، ولایتِ علی(ع) هم اولین هدف فتنه‌گران... با تا شُعار (س) بود .