آیت الله جوادی آملی
چهره زهرا عليها السلام كه مظهر عطوفت رحماني و رأفت يزداني است، نسبت به شيعيان و پيروان ولايت كه گرد عصيان و غبار طغيان بر سيماي جانشان نشسته است، همانند باران رحمتي شست و شوگر ذنوب و رافع كدورات است.
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
هم تو میدونی و هم من فاطمه
من و تو با هم نباشیم میمیریم
تو که چیزی کم نذاشتی واسه من
یه کم دیگه بمون با هم میریم
چجوری جواب باباتو بدم
گفته بودم که ازم جدا نشو
دارم از خجالت آب میشم ببین
به تو گفتم سپر بلا نشو
با یه چشم سخته نگاهم بکنی
یه کمی بخوابی رو به را میشی
خودتو خسته نکن جون علی
دو سه روز دیگه ایشالا پا میشی
دست و پام داره میلرزه فاطمه
نکنه بِری و تنها بمونم
ای خدا مرگ علی رو برسون
نمیخوام بدونه زهرا بمونم
تو تموم هستی و زندگیمی
تو بری شادی میره و غم میاد
لعنت خدا به مسمار و به در
دیگه از هرچی دَرِ بدم میاد
فدای سرت زمین خوردن من
تو بمونی من دوباره پا میشم
من که یادم نمیره پشت درو
تو نرو این دفه من فدا میشم
من که یادم نمیره پشت درو
چه جوری افتاده بودن به جونت
بخدا که هنوزم تو گوشمه
صدای شکستن استخونت
کدوم زنی زشوهرش رو میگیره
کدوم جونی دست به پهلو میگیره
راه که میره دست و به زانو میگیره
یار نیمه جون من همسر جون من
ای مادر حسین و زینب و حسن
یه بار دیگه با علی بگو سخن
جان علی ولی نبر اسم کفن
یار نیمه جون من همسر جون من
چرا این قدر دلم و خون می کنی
ز علی چهرتو پنهون می کنی
تو مرا بی سرو سامون می کنی
یار نیمه جون من همسر جون من
در دل شب پر شكسته بلبلي
برده بهر باغبان خونين گلي
گل مگو پامال گشته لاله ای
برگ برگش را صداي ناله ای
خاك،گِل مي شد زاشك جاري اش
تاكند دستي زرحمت ياري اش
ناگهان از آن بهشت بي نشان
گشت بيرون دستهاي باغبان
كاي شكسته بال و پر بلبل بيا
وي به قلبت مانده داغ گل بيا
باغبانم هست و بودم را بده
يا علي ياس كبودم را بده
ازچه ياسم اين چنين پرپر شده
لاله ی من باغ نيلوفر شده
اي بيابان گِل زاشك جاري ات
آفرين بر اين امانت داري ات
باغبان تا ياس پرپر را گرفت
اشك خجلت چشم حيدررا گرفت
يا محمد از رخت شرمنده ام
فاطمه جان داده و من زنده ام
شاخه ياست اگر بشكسته بود
دستهاي باغبانت بسته بود
غصه هارا در دل صد پاره ريخت
بر تن محبوبه خود خاك ريخت
حبس شد در سينه تنگش نفس
بود چون مرغ اسيري در قفس
زمزم ازدرياي چشمش سرگرفت
مثل كعبه قبر او در بر گرفت
ناله زد كاي با وفا يار علي
اي چراغ چشم بيدار علي
همسرم دستي برون از خاك كن
اشك از رخسار حيدر پاك كن
اي ترابت گِل ز اشك بوتراب
وي دعاي شامگاهت مستجاب
بار ديگر يك دعا كن از درون
جان حيدر با نفس آيد برون
اي شكسته پيش من آئينه ات
وي مدال دوستي بر سينه ات
آنقدر بر بغض من دامن زدند
تا تو را در پيش چشم من زدند
كاش آنجا دست من بشكسته بود
كاش چشمم جاي دستم بسته بود
منی كه روز و شب از اشك چاره می نوشم
دلم گرفت از این روزهای خاموشم
فراغتی كه فراق تو را ز پی دارد
هزار مرتبه سنگین تر است بر دوشم
بهار می رسد از راه آن زمانی كه
رسد ز كعبه انا المهدی تو بر گوشم
سیاهی دلم از تو اگرچه دورم كرد
میان روضه ولی با تو زود می جوشم
بدون روضه ببین دست های سینه زنم
گرفته زانوی غم در میان آغوشم
هزار شكر كه این چند ساله عیدم را
برای مادرت از ابتدا سیه پوشم
بقیع، گریه كنِ روضه های مادر توست
كنار تربت زهرا مكن فراموشم
دردهایم را اگر با تو بگویم بیش تر
لحظه لحظه می شود بغض گلویم بیش تر
پشت پرچینِ نگاهت چینِ پیشانیِ من
خوب معلوم است، دقت كن به رویم بیش تر
مانده ام آیینه ی از چند جا افتاده ام
تكه هایت را كجا باید بجویم بیش تر
با تو بودن خاطرِ روی تو دیدن آرزوست
خاطراتم مُرد امّا آرزویم بیش تر
خوب شد مسجد نمی آیی ببینی قاتلت
تازگی ها می نشیند رو به رویم بیش تر
زیر نورِ ماه می فهمم كه پهلوی تو را
از همه ی عضو ها باید بشویم بیش تر
دیشب تا صبح گریه کردی گریه کردی گریه کردی
من هم با تو گریه کردم گریه کردم گریه کردم
دیشب که رویت شد قاتل من
دست تو میلرزید چون دل من
ای وای مادر وای مادر وای مادر ...
از این ماتم خانه ما را غبار غم گرفته
مادر بنگر که حسن با چشم گریان دَم گرفته
در خواب گوید مادر کجایی
راهی نمانده تا خانه بیایی
دیشب دیدم تا بخواهی روی پهلو باز گردی
با هر لرزش ناله کردی ناله کردی ناله کردی
دیدم که بابا دور از گل روت
با دست لرزان شد سرگرم تابوت
4_5897909916194048293.mp3
7.84M
باز فاطمیه سجاده غم بازه
دل مرثیه میسازه از غربت زهرا
باز فاطمیه آتیش به دل افتاده
خون نغمه به سر داده از غربت زهرا
امان از سوزِ غم ها ، میان کوچه تنها ، امان از ناله ی زهرا
فصل عزای مادر شد ، اُم اَبیها پرپر شد ، ماه عزای حیدر شد
امون امون ای دل ، ای دل
باز فاطمیه باز غصه ی اون سیلی
یاسی که شده نیلی ، میخ در و مادر
باز فاطمیه شمعی که زده سوسو
دست میگیره به پهلو ، وای از دل دختر
امان از گوش پاره ، فقط با یک اشاره ، پُر از خون زخم گوشواره
چشای کم سوش پُرخونه ، فصل نگاهش بارونه ، انگاری مادر مهمونه
امون امون ای دل ، ای دل
باز فاطمیه باز اشکای پنهونی
باز پیراهن خونی ، وای از دل زینب
باز فاطمیه وقت نماز مادر
از خواب میپره دختر از ناله ی یا ربّ
دلم خون از بلا شد ، مدینه کربلا شد ، دوباره تازه غم ها شد
همیشه یادت میمونم ، برا حسینت میخونم ، به یاد زینب مجنونم
امون امون ای دل ، ای دل
#باز_فاطمیه_سجاده_غم_بازه
.
4_6050796084618332534.mp3
4.68M
❣﷽❣
🥀#سینه_زنی_حضرت_زهرا س
⚜#آقای_بنی_فاطمه
🥀#آقای_کریمی
گل یاس مهربونم
فاطمه چراغ خونم
الهی نیاد یه روزی
بی تو من زنده بمونم
نزار دستام از تو دور شه
آرزوم زنده به گور شه
کی می تونه بعد زهرا
واسه من سنگ صبور شه
🥀یا زهرا مادر جان🥀
از تو خونه نبر صداتو
صدای گرم دعاتو
تو بگو بدم چه جوری
من جواب بچه هاتو
بانوی رفته به خوابم
فاطمه بده جوابم
نشکنی شیشه عمرم
نکنی خونه خرابم
ای همیشه همنشینم
ای امیرالمومنینم
دعا کن تا من بمیرم
خونه نشینی تو نبینم
🥀یا زهرا مادر جان🥀
نمیتونم ببینم که دم به دم
بیهوش میشی
آروم آروم میسوزی
پیش چشام خاموش میشی
جون زینب دوباره
چشماتو وا کن و ببین
آسمون ابری تره
یا چشم این خونه نشین
منو تنها نزاری
روی دلم پا نزاری
میون این همه دشمن
علی رو جا نزاری
🥀یا زهرا مادر جان🥀
.
#فیش_روضه #فاطمیه یک
#دستگاه_ماهور #حاج_اسماعیلی
فاطمیه آمد و آن مونس و همدم کجاست
شمع میپرسد ز پروانه گل نرگس کجاست
در عزای مادرت یابن الحسن یکدم بیا
تا نپرسد این جماعت بانی مجلس کجاست
وجود نازنین پیغمبر ص فرمود: فاطمه جان، هر کس بر تو صلوات بفرستد خداوند او را می آمرزد و در هر جای بهشت که باشم او را به من ملحق میکند
امشب این صلوات را با هم زمزمه کنیم
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها بعدد ما أحاط به علمک
هرکه با زهراست احساس سخاوت میکند
مور این وادی سلیمان را ضیافت میکند
دست پخت فاطمه نان است و نانش جذبه است
هر که شد یک بار سائل کمکم عادت میکند
فرشیان نه عرشیان هم رو به او میایستند
در میان خانهاش وقتی عبادت میکند
هرچه مولا مدح خود را کرد مدح فاطمه است
آینه از شان همتایش روایت میکند
روز محشر که بیاید کار دست فاطمه است
مرتضی میایستد زهرا قیامت میکند
رشتهای از چادرش هم دست ما باشد بس است
رشتهای از چادرش آری قیامت میکند
آره والله همینطوره__ رشتهای از چادرش آری شفاعت میکند__ اما کدوم چادر؟... همون چادری که ابن شهرآشوب و قطب راوندی نقل میکنند :
یه روزی امیر المؤمنین محتاج به قرض شد... یه چادر پشمی از حضرت زهرا رو به یه مرد یهودی به امانت داد.. یه مقدار جو قرض گرفت
یهودیه چادر و برد تو خونهاش.. داخل حجره گذاشت.. نیمههای شب زن یهودیه دید تمام حجره نورانی شده.. شوهرش رو صدا زد.. هر دوتایی سراسیمه اومدن تو حجره... دیدند تمام این انوار مقدس از چادر حضرت فاطمه داره ساطع میشه.. همون شب خبر پیچید.. همه فامیل و همسایهها شون خبردار شدند.. تو روایت اومده هشتاد نفر یهودی اونشب مسلمان شدند
چادرت وقتی یهودی را مسلمان میکند
یک نگاهت عالمی را مثل سلمان میکند
اما بمیرم یه روزی اومد.. همین چادری که یهودی مسلمان کرد.. حسنین دیدند زیر دستوپا افتاده
یا زهرا
اینجا یه خانم بود وقتی از خواب بیدار شد دید نوری به آسمان ساطع شد و به برکت این نور مسلمان شد.. اما من یه خانم رو میشناسم.. نیمهشب از خواب بیدار شد.. دید از تنور خانه نوری به آسمان ساطع میشه... زن خولی میگه وقتی اومدم کنار تنور.. دیدم هودجی از آسمان به زمین داره نازل میشه.. یه بانوی قد خمیده ای روی هودج ایستاده.. یه حوریه ای صدا میزد راه بدید_ راه بدید.. فاطمهٔ زهرا برا دیدن سر فرزندش حسین میآید.. وقتی کنار تنور رسید دست برد میان تنور.. سر نورانی را بیرون آورد.. سر رو بغل گرفت و با گریه صدا زد
ولدی ولدی یا حسین.. أیها الشهید أیها مظلوم... قتلوا که وما عرفوک.. و من شرب الماء منعوک
... کشتنت ولی آبت ندادند..
حسین....
شب است و مادری پهلو شکسته
کنار مطبخ خولی نشسته
بریز ای دیده خون دل ز دیده
که رنگ از صورت زهرا پریده
بگوید از غمت در شور و شینم
حسینم وا حسینم وا حسینم
مولف فیش:حجت الاسلام سمیعی
.