eitaa logo
ذاکرین آل الله
360 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
2هزار ویدیو
446 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم‌الله الرحمن الرحیم زبان حال حضرت زینب سلام الله در دلم آتشی از داغِ تو برپا شده است بيشتر از سرِ شب زخمِ سَرَت وا شده است لَخته‌خون بسته ببين چادرِ مادر امشب قامتت سرخ شده ، قامتِ من تا شده است قاتل از شيرِ تو نوشيده به من ميخندد يعنی ای كوفه نشين نوبتِ بابا شده است باز يك گوشه حسن گرم زبان ميگيرد باز اين خانه پُر از روضه‌یِ زهرا شده است ديدم آن روز در آن كوچه‌یِ باريك چه شد ديدم آن روز كه يك مُشت مُهَيّا شده است   وای از آن چهره که دیوار غمش را حِس کرد آه از آن گونه که زخمی به رویَش جا شده است (حسن لطفی) دکتر_حسن_لطفی
بسم‌الله الرحمن الرحیم كیست این مرد كه شب كیسه‌ی خرما می‌بُرد روز می‌آمد و از سینه نفسها می‌بُرد كیست این مَرد كه تا تیغ به بالا می‌بُرد رزم را با مدد از حضرت زهرا می‌بُرد این خدا نیست ولی مقصدِ هر راه است این اَشهدُ اَنَّ علیّاً ولیّ الله است این كیست این شیر كه از خصم جگر در آورد از میانِ كمرش تیغِ دوسر در آورد از دلیرانِ عرب جمله پدر در آورد کار او بود که اسلام ثمر در آورد یاعلی روز و شب و شمس و قمر می‌گویند ها عَلی بَشرٌ کیفَ بَشَر می‌گویند آه همسفره‌ی کوری دل ویرانه کجاست نان پز خانه‌ی این جمع یتیمانه کجاست  مرکب بازیِ این طفل در این خانه کجاست شانه‌ی بارکش و دستِ کریمانه کجاست پیرزن پیش تنور است که آقایم کو کودکی چشم به راه است که بابایم کو گرچه از ضربه‌ی شمشیر سرش ریخت بهم زهر کاری شد و با سر جگرش ریخت بهم تا علی ریخت بهم دور و برش ریخت بهم دید چشمان طبیب و  پسرش ریخت بهم آه در آتش غم حاصل زینب را ریخت سر تکان داد طبیب و دل زینب را ریخت سوخت از حرف طبیب از خبرش عباسَش می‌زند روی سرش هِی به سرش عباسَش روضه خوانش حَسنش نوحه گرش عباسَش قلبِ او هست حسین و جگرش عباسَش وقت روضه شد و عباس به زانو اُفتاد رفت از حال علی  درد به پهلو اُفتاد وای از امروز حسن گوشه‌ی بستر اُفتاد باز هم یادِ غمِ بسترِ مادر اُفتاد خواهر اُفتاد زمین تا كه برادر اُفتاد یادِ روزی كه رویِ مادرشان دَر اُفتاد هیزم و آتش و كابوس عجب بد دردی است ضربِ نا مَحرم و ناموس عجب بد دردی است قنفذ از راه از آن لحظه كه آمد میزد تازه می‌كرد نفس را و مجدد میزد وای از دستِ مغیره چقدر بد میزد جای هركس كه در آن روز نمیزد میزد آخرین حرفِ علی  بود خواهش می‌كرد زینبش را به اباالفضل سفارش می‌كرد زینم آه ببینی غمِ حنجرها را می‌کشی روی جگر داغ برادرها را بعد از آن جمع کنی پاره‌ی پیكرها را میزنی چند گره معجرِ دخترها را میزنی داد به گودال حرامی نزنید تبر كوفی و سر نیزه‌ی شامی نزنید (حسن لطفی)
بسم‌الله الرحمن الرحیم صورت همینکه بر کفِ پای پدر گذاشت آتش گرفت از غم و روی جگر گذاشت چون بچه‌های فاطمه بر گِرد بسترند او رفت سر به زیر و... سرش را به در گذاشت ام‌البنین به شانه‌ی او گریه می‌کند از اضطراب ، دستِ دعا روی سر گذاشت آمد صدای زخمی مولا ؛ تو هم بیا لب را به گوشِ او پدری محتضر گذاشت جانِ تو جانِ دخترِ زهرا عزیزِ من آتش به سینه‌اش، نفَسی شعله‌ور گذاشت.. کف را به آب برد و نهیبی به آب زد آبِ فرات سر کفِ پای قمر گذاشت خم شد به روی مشک تنش را سپر نمود خم شد به روی مشک قدم در گذر گذاشت نگذاشت تا به خیمه رسد مَشک با عمو زخمی که حرمله به دو چشمان تر گذاشت تیری که کُشت اهل حرم را ؛ رُباب را تیری گذشت و فاطمه را خونجگر گذاشت یک نانجیب تیغ به کتفش زد و گذشت یک نانجیب آمد و  زخم تبر گذاشت زینب دوید و دخترکان را به خیمه بُرد وقتی حسین دست به روی کمر گذاشت زخمِ سه‌شعبه‌ای که عمو را به مَشک دوخت نفرین به حرمله روی حلق پسر گذاشت از آن به بعد جای عموجان و شانه‌اش سر رویِ سنگ  دخترکی دربه‌در گذاشت..‌. (حسن لطفی ۴۰۲/۰۱/۲۱)
بسم‌الله الرحمن الرحیم از زبان حضرت زینب سلام‌الله خانه ویران شده‌ام غُصه‌ی بابا سخت است حرفِ دیگر بزن امشب غمِ فردا سخت است دیدنِ رویِ تو و لَخته‌یِ خونها سخت است سوختم از نَفَسَت سوختن اما سخت است باز هم روضه نخوان روضه‌یِ زهرا سخت است شعله‌هایِ نَفَسِ شعله‌وَرَت جمع نشد زهرِ این تیغ چه کرده جگرت جمع نشد لکه خونهای رویِ بال و پَرَت جمع نشد بسته‌ام روسری‌ام را به سَرَت جمع نشد زخمِ پیشانیِ تو وقتِ تماشا سخت است آه ای چشمِ به خون خسته تو بیدار بمان حرفِ ناگفته بگو پیشِ پرستار بمان پشتِ در بودم و گُفتی به علمدار بمان گرچه بی دست ولی آب نگهدار بمان از سرِ رو به زمین خوردن سقا سخت است شبِ آخر شده ‌اِی کوکبِ اِقبال مَرو روضه‌ی باز مخوان این همه از حال مَرو سَرِ آن پیکرِ اُفتاده‌ی پامال مَرو جانِ بابا جگرم سوخت به گودال مَرو بینِ گودال مَیا دیدنم آنجا سخت است کاش میشُد که بگویی بدنش را نکشید پنجه‌ها از همه سو پیرهنش را نکشید تیر در کتف فرو کرده تنش را نکشید نیزه‌ها شرم کنید و دهنش را نکشید پیشِ مادر زدنِ سنگ به لبها سخت است منم و دیدنِ او لحظه‌ی اُفتادنِ او منم و ضربه‌ی سرنیزه به روی تنِ او وقتِ ضربه زدن و خَم شدنِ دشمن او منم و کُندی خنجر به رویِ گردنِ او زدن ضربه به سینه ولی با پا سخت است (حسن لطفی)