|⇦•عشق رسوایی محض است...
#روضه و توسل ویژهٔ شهادت امام رضا اجرا شده به نفسِ حاج حسن شالبافان •✾•
"لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم
حسبنالله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر"
*یکی یکی تیرها رو به جان میخرید سعید حواسش هست تا نماز امام تمام بشه سجده آخر رو که ابی عبدالله رفت همینجوری داره تیرها میاد با دست و صورت و سینه میگرفت. تا ارباب ما فرمودند: السلام علیکم و رحمت الله و برکاته.. دیدن سعید با صورت جلوی حسین خورد زمین.. ابی عبدالله سراسیمه سرش رو از رو زمین برداشت داره نفس های آخرش رو میکشه یه نگاه تو صورت ارباب کرد. آقا وفا کردم یا نه؟ آقا جان راضی شدی یا نه ؟ امیری حسین و نعم الامیر...*
عشق رسوایی محض است که حاشا نشود
عاشقی با اگر و شاید و اما نشود
*حبیب اومد بره رفیق خوب چقدر خوبه مسلم ابن عوسجه تو صف ایستاده بود حبیب صداش زد گفت بیا اومدم حنا بخرم گفت بیا بری.کجا؟ نامه برام اومده "من الغریب الی الحبیب"*
شرط اول قدم آن است که مجنون باشيم
هر کسی در بدر خانه ی لیلا نشود
دیر اگر راه بیفتیم به یوسف نرسیم
سر بازار که او منتظر ما نشود
لذت عشق با این حس بلاتکلیفی است
لطف تو شاملم آیا بشود یا نشود
آقا جان !
من فقط روبروی گنبد تو خم شده ام
کمرم غیر در خانه ی تو تا نشود
هر قدر باشد اگر دور ضریح تو شلوغ
من ندیدم که بیاید کسی و جا نشود
*دلم برا بالا سر امام رضا تنگ شده...*
مرده را زنده کند خواب نسیم حرمت
کار اعجاز شما با دم عیسی نشود
آقا جان بارها حاجتی آوردم و هر بارش
پاسخی آمده از سمت تو الا نشود
امتحان کرده ام این را حرمت دیدم که
هیچ چیزی قسم حضرت زهرا نشود
*خیلی آقا مادریه از بس مادری بود بچه نگاه به بابا میکنه جوادش چهار پنج سال داشت هی مشت رو زمین میکوبید.مفضّل دوید امام جواد رو بغلش کرد آورد محضر آقا. چیه بابا ؟ چرا انقدرهی مشت رو زمین میکوبی؟ کی و میکشی ؟کی و آتیش می زنی؟ گفت: بابا اونهایی که مادرم و بین در و دیوار شهید کردن...*
معلوم بود آقای ما را زهر دادن
آخه وقتی که می آمد عبایش بر سرش بود
دختر ندارد تا که دستش را بگیرد
پس لااقل ای کاش آنجا خواهرش بود
*شکر خدا این خواهر نرسید به حجره امام رضا ..شکر خدا لحظه آخر خانم جان تا نبود
آخه میگن امام رضا هی به خودش میپیچید هی میگفت جگرم داره میسوزه این خواهر نبود لحظه ی آخر..اما یه خواهری سراغ دارم..*
از حرم تا قتلگه زینب
صدا می زد حسین
*همچین که رسید دید شمر با چکمه سیاه با خنجر برهنه میبرن..دارن از پشت، سر تو ...*
والشمر و جالسٌ نفس مادرش گرفت
سر را برید و جلوی خواهرش گرفت
↫
@babolharam_net02.mp3
زمان:
حجم:
19.05M
#روضه و توسل ویژه شهادت امام رضا علیه السلام
🔻#روضه حضرت سکینه س
استاد میرزامحمدی
السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار ولا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم
تادَم مرگ اینو دائما هر وقت مُشرَف میشی به زیارت میگی
آقاجان نکنه این زیارت آخرین زیارت ماباشه
بخدا اربعین که اومدن اخرین زیارت شون شد
دیگه نتونستن کربلا برگردن
اونقده کنار این قبور مطهر ناله زدن...سه روز اونقده زجه زدن که امام سجاد فرمود:
دیدم عمه هامو و خواهرام دارن جون میدن ...دستور دادم سوار شن به سمت مدینه حرکت کنیم ....همه سوار شدن اما دیدن سکینه هنوز ازکنار قبر بابا جدانشده
الله اکبر
روز یازدهم هم آخرین نفری که از گودال جدا کردن همین دختر بود
چجوری جداش کردن؟
من ازشما میپرسم مگه یه بچه سیزده ساله چقد نیرو لازم داره که او رو ازکنار بدن بابا جدا کنن ...
اما نوشتن : این ناز دانه رو کشون کشون از کنار گودال بردن😭
اربعینم که وقتی آخرین نفر خواست با تربت بابا خداحافظی کنه دید دیگه کسی نمونده باهاش حرف بزنه ...رو کرد به خاک گرم کربلا ...
فرمود الا یا کربلا ...جسم عزیزانم بدون عسل وکفن اینجاست
قافله رسید به مدینه ...روزجمعه بود وارد مدینه نشدن
بشیر اومد وارد مدینه ...هی صدا زد یا اهل یثرب ...تو خونه هاتون دیگه نمونید
چرا ...؟؟
اخه حسین وکشتن ....جسمش در کربلا و سرش بر روی نیزه😭
دنبال بشیر اومدن بیرون پدینه
به استقبال قافله ابی عبدالله ...چجوری وارد مدینه شدن بماند
هرکی رفت سراغ یه بانویی ...زنان اومدن نزد سکینه
همه کنار قبر پیغمبر جمع شدن
دیدن دختر علی زینب سلام الله علیها یه پیراهن پاره پاره ...یه پیراهن غرق خون
سوراخ سوراخ ..رو قبر پیغمبر پهن کرد
سفره ی روضه رو باز کرد
دیدن دیگه نمیشه با زینب حرف زد
اومدن سراغ سکینه ...
گفتن آی بانو از کربلا تا مدینه کجا به شما بیشتر سخت گذشت؟
فرمود هیچ جا برا ما مجلس یزید نمیشد
سربریده ی بابای غریبم میان تشت ..همه مشغول لهو ولعب ...خوشگذرانی و میگساری بودن ...مارو به طنابی بسته بودن ...
آی حسیییییین ..
.
|⇦•هر شب به دل غم زده...
#قسمت_اول #روضه و توسل ویژهٔ شهادت ابا المهدی آقا امامحسنعسکری علیه السلام اجرا شده به نفسِ سید مجید بنی فاطمه
هر شب به دل غم زده غوغای تو دارم
نقشی به دل از قامت رعنای تو دارم
گر پیش نظر باشی و در قلب هویدا
اما چه کنم میل تماشای تو دارم
ای یوسف زهرا سر بازار محبت
با رشته کلافی سر سودای تو دارم
*خودمونی حرف بزنیم یابن الحسن نکنه بمیریم نبینیمت آقا..از قدیم یه بیتی در گوشمون همیشه گفتن..*
لب تشنه اگر آب نبینم سخت است
نوکر رخت ارباب نبیند سخت است
* آجرک الله یا صاحب الزمان شب شهادت بابای مظلومش هرجا نشستی صدا بزن یابن الحسن...*
آنکه بر محضر شما نرسد
مطمئناً که تا خدا نرسد
بهتر است این که زیر خاک رود
آن سری که به سامرا نرسد
نرسد عطر سرداب را نفهمیده
آنکه بر سُرِّ مَن رایٰ نرسد
چشم بر خاک آن اگر بکشی
آسمان هم به گرد ما نرسد
سامرا رفته ها به من گفتند
هیچ جایی به کربلا نرسد
از کفن کردنی دوباره بخوان
تا که روضه به بوریا نرسد
با حسینیم با حسن هستیم
ما گدای دو تا حسن هستیم
نام ما را که از قدیم نوشت
از گدایان این حریم نوشت
تا خدا حال روز ما را دید
بعد نام حسن کریم نوشت
تا که پیش تو درد دل کردی
نام ما را خدا کلیم نوشت
دل ما را اسیر کرد آن که
بال جبرئیل را گلیم نوشت
رفته بودیم مشهد و آقا
باز هم روزی عظیم نوشت
سامرا واجبیم امام رضا
نه کبوتر که یا کریم نوشت
با حسینیم با حسن هستیم
ما گدای دوتا حسن هستیم
این طرف صحن صاحب کرم است
آن طرف یک غریب بی حرم است
این طرف هرچه هست زائر هست
آن طرف بی چراغ بی عَلم است
این طرف احترام میبینی
آن طرف ناسزا که دَم به دَم است
*یادته خراب کرده بودن چه حالی شدی..*
سامرا تا شد خراب فهمیدم
چقدر روضهها شبیه هم است
مادری اند هر دو تا آقا
مو سفید است هر که غرق غم است
پیش هر دو به گریه میشنوی
روضهٔ پهلویی که محترماست
با حسینیم با حسن هستیم
ما گدای دوتا حسن هستیم
کاش پلکت کمی تکان بخورد
به زمین ورنه آسمان بخورد
پسرت آمده است تا جگرت
زخم کمتر از این و آن بخورد
*آقا یا امام عسکری! آخرین ساعتا همشون یا یاد مادرشون افتادن. یا یاد جدشون افتادن. امام رضا هفتاد بار هی میشست رو زمین بلند میشد.. والله تو کوچه دو نفر بودن هی میشستن بلند میشدن یکی امام رضا یکی مادرش فاطمه.. امام عسکری هم هی میگفت جیگرم..گاهی میگفت مادرم ..*
پسرت آمده است تا جگرت
زخم کمتر از این و آن بخورد
ظرف آبی به دستهایش
تا پدر آبی نفس زنان بخورد
#قسمت_پایانی #روضه و توسل ویژهٔ شهادت ابا المهدی آقا امامحسنعسکری علیه السلام
فرمود: جیگرم داره میسوزه لبا خشکه..آقا حجت بن الحسن العسکری خودشون ظرف آبی رو آوردن مقابل دهان بابا گرفتن. همه بچهها زودی میان بالا سر باباشون اگه کاری داشته باشه. همه ی بابا هم عشق میکنن میگن موقع جون دادن بچهمون بالا سرمون باشه.. تشنه بودی میدونم اما مهدی برات آورد. یه نفرم گفت من آب ببرم سپرشو آب کرد تا رسید نزدیک گودال دید شمر داره بیرون میاد. گفت: بگو ببینم هلال کجا میری؟ گفت میخوام حسینو سیرابش کنم. یه وقت نگاه کرد گفت من حسینو سیرابش کردم..*
زهر افتاده به جان جگرم مهدی جان
لرزه افکنده ز پا تا به سرم مهدی جان
به لب خشک پدر جرعه آبی برسان
که من از سوز عطش شعلهورم مهدی جان
قبل از آنی که به دل زهر اثر بگذارد
کشته از صحنهٔ دیوار و درم مهدی جان
لحظهای نیست عزیزم که تداعی نشود واقعهٔ کرب و بلا در نظرم مهدی جان
قدح آب روان تا به لبم شد نزدیک
عطش اهل حرم زد شررم مهدی جان
بشکند دستی که با بغض علی سیلی زد
به رخ عمه نیکو سیَرم مهدی جان
*بازم بیحرمتی کردن به حضرت چند تا از این بچههای حضرت زهرا بوده ریختن تو خونَشون به هم زدن اما آقای من شما رو آزار دادن خونه زندگیتونو به هم ریختن ریختن تو خونَتون، امام صادقم به همین شکل، امام عسکری هم به همین شکل، اما فقط یه در خونه رو آتیش زدن.یا امام عسکری خیلی اذیتت کردن ی ابن الحسن خیلی غربت شنیدی و غربت کشیدی آقا جان.. درسته شما چهار ساله بودید باباتونو شهید کردن بارها و بارها حرمت باباتونو نگه نداشتن.. اما من بمیرم برای اون بچههای قد و نیم قدی که بعد پیغمبر همه دور مادر و گرفتن برا پیغمبر عزاداری میکنن که ریختن تو خونه در خونه رو آتیش زدن دستای باباشونو بستن.
علامه امینی گریه میکرد. گفتن آقا چرا اینجور گریه میکنی؟ گفت الان تو این فکر بودم.. اگه برا مادر اتفاق بیفته بچهها پناه میبرن به بابا، اگه برا بابا یه اتفاق بیفته بچهها پناه میبرن به مادر. تو کوچه بچهها به کی پناه بردن؟ یکی علی رو میکشه یه عده حرومی خانمی رو میزنن.. جانم بعضی روضهها گریه داره اما بعضی روضهها داد داره بلدی داد بزنی یا نه چرا داد نزنم، چرا فریاد نزنم، یه کاری کردن مادر هجده ساله امون مثل پیرزنا راه میرفت. یا الله میدونی چرا مثل پیرزنا راه میرفت؟ الان یه بیت میخونم..*
از آن روزی که سیلی خوردم دشوار میبینم
به چشم نیمه باز خود جهان را تار میبینم
دلم میخواست چشمانم نمیدیدن جایی را
که خون محسن خود بر در و دیوار نمی دیدم
« آخ مادر...»
*بیادب میگه بچه ای که به دنیا نیومده مگه میشه براش روضه بخونن الان یه روضه فقط برای زنا میخونم مردا رو نمیدونم چیکار میکنن..اما بدون زنی که میخواد بچه به دنیا بیاره قبلش براش لباسا آماده میکنه..بعد در و دیوار نیمای شب هر وقت بچهها میخوابیدن مادرمون لباس بچه اشو بغل میگرفت هی میگفت: محسن مادر خیلی دوست داشتم ببینمت اما این مغیره تو کوچه امون نداد...شبیه این مادر فقط یکیه، تو شام یه وقت زینب نگاه کرد دید رباب دستش رو تکونمیده چی شده عروس مادرم ؟ گفت خانوم مابین این زنا دیدم زنی بچه اشو بغل گرفته یاد علی اصغرم افتادم..*
#روضه و توسل ویژهٔ شهادت ابا المهدی آقا امامحسن عسکری علیه السلام
ای آفتاب مهر تو روشنگر وجود
در پیشگاه حکم تو ذرات در سجود
نور تو بود مشعل کانون کاف و نون
روزی که هیچ جلوهٔ شمس و قمر نبود
ای میر عسکری لقب ای فاطمی نسب
آن را که نیست مهر تو از زندگی چه سود
این افتخار گشته نصیبت که از شرف
در خانه ی تو مصلح کل دیده برگشود
قربان دیده ای که به بزم تو فاش دید
جای قدوم عیسی وموسی و شیث و هود
ای قبله ی مراد که در برکه الصباع
شیران به پیش پای تو آرند سر فرود
*سالها زندان بود امام عسکری علیه السلام یکی از زندانبانها خیلی شقی و پست بود
به دستور خلیفه تصمیم گرفت حضرت عسکری علیه السلام رو ببرد مقابل شیران درنده به زعم اینکه شیران درنده حمله میکنن حضرت رو از بین میبرند هر چی همسرش بهش اسرار کرد که این کار رو نکن فرزند پیغمبر خداست اما گوش نداد امام عسکری علیه السلام رو آورد وارد قفس شیران درنده کرد نگاه میکرد،دقت میکرد فکر میکرد الان شیران درنده حضرت رو میدرند. اما دید حضرت با آرامش تمام آمدن میان شیران ایستادن به نماز.. شیران درنده دور حضرت حلقه زدن ملتمسانه نگاه به قد و بالای حضرت میکردند. همین جا یه جمله عرض کنم بگم یا امام عسکری شیران درنده احترام کردن دور شما را گرفتند آقا جان.. اما چه گرگهای درنده ای بودند کربلا...یکی نیزه میزد، یکی شمشیر میزد، یه عده سنگ میزدن، یه عده پیرمردها با عصا میزدن.. "فرقه بالسیوف فرقه بالرماح فرقه بالحجاره فرقه بالعصا "آقا جان امروز دل همه ی شیعیان شما سامراست..*
پر میزند دوباره دلم در هوای تو
دارم هوای بوسه به صحن و سرای تو
*سامرا رفتی الان خودت رو تو اون حرم با صفا ببین برو کنا ضریح حضرت یه زائر قطعا داره اون هم امام زمان ارواحنا له الفداء مجلس امروز با همه ی مجلسها فرق داره امروز آقا و مولامون شال عزا به گردن انداخته عزای پدر بزرگوارشونه.امروز اگر سری بزنن بگن کجا برای پدر بزرگوارشون عزا گرفتن بگن لحظاتی شرکت کنم. عزاداران پدر بزرگوارشون را ببینن *
اذن دخول خوانده دلم تا کنی نظر
زائر شوم دوباره سوی سامرای تو
ای دومین حسن چو حسن ذره پروری
پر میشود دو دست گدا از عطای تو
هم تو غریب هستی و هم مرقدت غریب
اما غریب نیست دمی آشنای تو
دشمن نهاد به زندان و بیخبر
از آنکه هست از عالم امکان برای تو
*اما حرف من همینه...*
مانند مادرت به جوانی شکسته ای
امام بیست وهشت سال داشت اما زهر کاری با حضرت کرد بدنشون میلرزید دستش میلرزید به عقیده گفت
برو تو حجره پسرم رو بگو بیاد..*
کاسه ی آب بدستم بنگر میلرزد
زهر افکنده شرر در جگرم مهدی جان
*تصور کنید طفل پنج ساله ای دور بابا میگرده بابای غریبم بابای غریبم ..اما غریب تر از بابا خود امام زمانه چرا؟*
بعد من سر به بیابان بگذاری شب و روز
باشد از حالت زارت خبرم مهدی جان
بابا دشمن دور خونه ی نا را محاصره کرده میخواد تو را دستگیر کنه بابا....
میان این همه دشمن چها کند مهدی
ز غربت پسر من خدا خبر دارد
*سر بابا را رو زانو گذاشت ،سر بابا رو رو سینه گذاشت بگم یا امام عسکری سرت رو زانوی عزیز دلبندت بود آقا..اما من فدای اون سری که السلام علی الراس المرفوع صلی الله علیک یا ابا عبدالله..*
|⇦•سلام ما به سامره...
#روضه و توسل ویژهٔ شهادت ابا المهدی آقا امامحسنعسکری علیه السلام
"السلام علیک یا حسن بن علی ایها الزکی العسکری یابن رسول الله"
محیط معرفت یگانه گوهرش تویی
سپهر نور اگر دهد مَه منورش تویی
مَلک اگر مَلک شده امام و رهبرش تویی
سلام ما به سامره که سایه گسترش تویی
مزار تو در آن زمین، نموده نورگستری
تویی امام عسکری تویی امام عسکری
در آسمان معرفت شمس تویی،قمرتویی
تمام نخل علم را ریشه تویی ثمرتویی
بحار نور را همه صدف تویی، گوهر تویی
به ده امام و یک ولی؛ پدر تویی،پسر تویی
ز وصف ما،ز مدح ما تو بهتری،تو برتری
تویی امام عسکری،تویی امام عسکری
توچشمه ی علوم حق زِ دَه یَمِ ولایتی
تو حُسن کردگار را جمال بی نهایتی
تو برتر از حدیثی و تو فوق هر روایتی
تو مظهر حقیقتی تو مشعل هدایتی
تو آن ستوده حضرتی،تو آن بزرگ آیتی
که میکند جمال تو، ز ،خالقِ تو دلبری
سلام روح و انبیا به پیکر مطهرت
چه شد که زهر دشمنان شراره زد به پیکرت
به وقت مرگ مهدیت چو جان گرفت در بَرت
دگر نگشت تشنه لب، بریده از قفا سرت
دگر به نیزه برسرت نشد جفا ز همسری
تویی امام عسکری تویی امام عسکری
نماز خواند مهدیات به پیکر مطهرت
به احترام شد نهان، به خاک، جسم اطهرت
آقای من مولاجانم!
دگر میان شهرها نشد اسیر؛ خواهرت
نخورد چوب بر لبت نرفت نوک نی سرت
نگشت توتیا دگر زِ سُم اسب؛ پیکرت
نشدتن تو غرق خون ز تیر و تیغ و خنجری
تویی امام عسکری تویی امام عسکری
دوباره پر زند دلم به محفل عزای تو
شراره بر دلم فکند که سوزم از برای تو
چه میشود سفر کنم به شهرِسامرای تو
سلام من درود من به صحن باصفای تو
وجود و بذل دست تو ،میثم وخاکِ پای تو
نمیزنم جز در این حرم دری
تویی امام عسکری تویی امام عسکری
#شاعر:استاد سازگار
|⇦•روضه ی غربت تو...
#روضه و توسل ویژهٔ شهادت ابا المهدی آقا امامحسنعسکری علیه السلام
مثلِ بغض از وسطِ حنجره برخاستهایم
همچو اشک از غمِ یک خاطره برخاستهایم
با دو صد حاجت و درد و گره برخاستهایم
به هوایِ حرمِ سامره برخاستهایم
روضهی غربتِ تو حالِ عجیبی دارد
هرکه نامَش حسن است ارثِ غریبی دارد
جان به قربانِ دلت، جان به فدایِ سرِ او
فرقها داشت نگاهِ تو و چشمِ ترِ او
که تفاوت بکند همسرِ تو همسرِ او
طعنه بسیار شنیده دلِ غمپرورِ او
حسنِ سامره صحنِ حَرمت محترم است
حسنی بینِ بقیع است که او بیحرم است
یا حسن آهِ تو پرداختنی میخواهد
یاحسن داغِ تو بر سر زدنی میخواهد
یاحسن نامِ تو دور از وطنی میخواهد
یاحسن روضهی تو سوختنی میخواهد
دلِ تو تنگِ مدینهست که دلگیر شدی
مادری هستی عزیزم تو اگر پیر شدی
خانهی کوچکِ تو هیچ کم از زندان نیست
خالی از آمدن و رفتنِ زندانبان نیست
بینِ یک مُشت نگهبان که بویِ ایمان نیست
زندگی با زن و بچه بخدا آسان نیست
*چقدر سخته تو جایی زندگی کنی همش حس کنی تو محاصرهای.اما این اولینبار نیست تو این خونواده محاصرهشون میکنن
این اولینبار نیست میان درِ خونه رو محاصره میکنن..*
آقاجان!
راهِ ناموسِ تو کِی بسته شده در کوچه؟
همسرت را زده پیوسته کسی در کوچه؟ ۲
*دو تا فرق داره با حسنِ مدینه!همچین که اسمِ امامِ عسکری میاد یادِ اون صحن و سرای باصفا میفتی دلت پَر میزنه، شاد میشی اما همچین که یادِ حسنِ مدینه میکنی، یه مشت قبرِ خاکیِ بیچراغ میاد تو ذهنت، غمِ عالَم رو سرت خراب میشه اما فرقِ دوم ..*
کوچه ای بود مدینه که زنی خورد زمین
ناگهان مادرتان با زدنی خورد زمین
فاطمه با لگدِ بددهنی خورد زمین
حسنِ عسکری! آنجا حسنی خورد زمین
قسمت این بود که او درد و مِحن جمع کند
گوشوار از وسطِ کوچه حسن جمع کند
از عمد مادرُ پیشِ پسر زدن
از عمد با لگد محکم به در زدن
هیچکی نبود بگه این گل که پرپره
این زن که میزنید ناموسِ حیدره
از صبرِ شوهرش سو استفاده کرد
دیدی که نقشهشو آخر پیاده کرد
پشتش مغیره بود، ملعون نگام کرد
چند تا لگد زد و کارُ تمام کرد
*ای مادر مادر ... *
آقاجان!
قسمت این بود از این داغ تو را هم دادند
به تو هم مویِ سپیدی و قدی خَم دادند
در جوانی پسرِ فاطمه را سَم دادند
به لبِ خشکِ تو از جامِ مُحرم دادند
عطشِ پیکرِ مسمومِ تو میگفت حسین
نفسِ تشنهی حُلقومِ تو میگفت حسین
پسری داشتی و آب به لبهایِ تو ریخت
لحظهی تشنگیات گریه به غمهایِ تو ریخت
اشک بالایِ سرِ پیکرِ تنهایِ تو ریخت
خاکها بر سَرش از ماتمِ عظمایِ تو ریخت
رویِ زانویِ پسر بودی و عطشان نشدی
حسنِ فاطمه، صد شُکر که عریان نشدی
خواهری داشتی و حُرمتِ او حفظ شده
احترامِ دلِ بیطاقتِ او حفظ شده
بعدِ تو روسریِ عصمتِ او حفظ شده
دست بسته نشده، عزتِ او حفظ شده
خواهرت بَزمِ شراب و سرِ بازار نرفت
به اسیری وسطِ مجلسِ اغیار نرفت
* لحظههای آخر، عمهی امامِ زمان حکیمه خاتون منزلِ امامِ عسکریه اما آقا خیالش راحتِ از بابتِ خواهرش با خیالِ راحت جون داد..اما "لا یَوم کَیومُکَ یا أباعبدالله"شنیدم غصهدار کُشتنِت..." قُتِلَ مَکروباً "لحظههایِ آخر غصهی چی رو میخوردی آقا ؟ زیرِ تیغ و تیر و نیزه و خنجر ...*
چشمی بسویِ قاتل و چشمی به خیمه ها
همراهِ کاروانِ خود ای کاش زن نداشت
|⇦•نشد که غورهٔ نارس...
#روضه و توسل ویژهٔ شهادت ابا المهدی آقا امام حسن عسکری علیه السلام به نفسِ استاد حاج منصور ارضی •✾•
نشد که غورهٔ نارس شراب ناب شود
ضریح دامن او دست این گدا نرسد
نشد که فُطرس آن آستانه باشم حیف
شکسته باد، پَرَم چون به سامرا نرسد
غریب کرب و بلا لااقل زُهیری داشت
کنار حضرت آقا حبیب بوده و هست
همیشه هر شب جمعه حرم پُر از زائر
ولی مزار حسنها غریب بوده و هست
شبیه برگ گلی بین حجره میلرزید
ز درد در وسط حجره دست و پا میزد
برای مرهم زخمش برای تسکینش
بلند مادر خود را فقط صدا میزد
همین که بر جگرش زهر چنگ میانداخت
شراره میزد و داغی دوباره شد تازه
دوباره کوچه و نامحرم و فدکنامه
و زخمِ گم شدن گوشواره شد تازه
همین که او دم آخر لبش عطش نوشید
برای تشنگیاش قدری آب آوردند
هنوز خاطر او مانده است این روضه
برای حضرت هادی شراب آوردند
*اینا رو امام عسکری میدونه، برا باباش شراب آوردن تو مجلسش، ولی بدونید بچهها اگر هزار مرد اینطوری ببرن تو مجلس شراب، میگن مردِ و جواب میده ولی عمه ساداتو بردن، عمه جان ما رو بردن، این بچه کوچکها به همدیگه نگاه میکردند به هم میگفتن این چیه تو دست یزیده، هی میریزه کنار سر بابامون، عمه جان ما رو بردن....یا اباعبدالله...*
فدای تو پدر و مادرم حسینِ غریب
فدای آن تن زخمی که بوریا شده بود
شنیدهام که لباس تو را کسی برده
*یا به این زبان دیگه میگه..*
شنیدهام که لباس تو را کسی دزدید
سه روز روی زمین پیکرت رها شده بود
«ای حسین ....»
*توی سامرا که میری قشنگ دور امام عسگری، خواهرشه عمهاشه، پدر بزرگوارشون همه یه ضریح دارن، گفتم امام عسگری عمهتون بهش یه اهانت نشد، حکیمه خانوم یه اهانت به این مادر عزیزِ امام زمان که همسر امام عسکریه ، نشنیدی تا حالا که کسی اهانت کنه، یعنی تاریخ ما نداریم. بمیرم برا تمام کسایی که قرآن ازش یاد گرفته بودند، تمام اونهایی که قرآن یاد گرفته بودن اومده بودن کنار ناقه زینب هرچی از دهنشون در اومد گفتن.تازه یکی اومد گفت این چیه آوردی؟ گفت این نان و خرماست، اومدم صدقه بدم خدا کنه بچهها مثل شما نشن...*
.
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#روضه امام حسن عسکری (ع)(2)
#روضه شهادت
بسمالله الرحمن الرحیم
یا رحمن یا رحیم
یا اَبامُحَمَّدٍ یا حَسَنَ بنَ عَلِیٍ اَیُّهَا الزَّکِیُّ العَسکَرِیُّ یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه”
🔸تسلیت ای حجت ثانی عشر یابن الحسن
🔸زود بود از بهر تو داغ پدر یابن الحسن
🔸قلب بابت از شرار زهر دشمن آب شد
🔸سوخت جسم و جانش از پا تا به سر یابن الحسن
🔸کودک شش ساله بودی بر پدر خواندی نماز
🔸ریختی از چشم خود خون جگر یابن الحسن
🔸زود گرد بی کسی بر ماه رخسارت نشست
🔸زود کردی جامه ی ماتم به بر یابن الحسن
🔸طفل بودی پیش چشمت چشم بابا بسته شد
🔸تو نگه کردی و او زد بال و پر یابن الحسن
🔸قرنها فریاد زهرا مادرت آید بگوش
🔸از مدینه بین آن دیوار و در یابن الحسن
🔸یوسف زهرا بیا با ما بگو آخر چرا؟
🔸تربت زهراست مخفی از نظر یابن الحسن
🔸قرنها چشم تو گریان است بر جدت حسین
🔸لحظه لحظه ریختی اشک از بصر یابن الحسن
⬅️آجرک الله یا صاحب الزمان! ….شب شهادتِ بابای مظلومش،هرجا نشستی صداش بزن:یابن الحسن…اللهم عجل لولیک الفرج
حسن جان …. حسن جان … قربونِ غریبیت برم آقا … زائر کم داره ، امشب درسته شبِ تاج گذاری امامِ زمانِ ، ولی از ادب دورِ وقتی حجت ابن الحسن امشب چشمانش اشک باره ما شادی کنیم ، ما خوشحالیم ولی شادیمون رو فردا بروز میدیم ” امشب خدا یه فرصتی داده برا بابات گریه کنیم … بهت تسلیت بگیم آقا … مجلسِ ختم منعقد است به نامِ نامیِ امامِ عسکری … آقا ، بینِ ما اینطور رسمِ مجلسِ ختمِ پدر ، اگه پسر زنده باشه دمِ در می ایسته … همه بهش سر سلامتی میگن ، تسلیت میگن … خدا بهتون صبر بده ، غم نبینید … صاحب عزا هم تشکر میکنه میگه خوش اومدی زحمت کشیدید … آقا ما انتظارِ تشکر نداریم اما اومدیم امشب بهت تسلیت بگیم …اونایی که اربعین امسال روزیتون نشد برید حرمش … این آقا موسس و بنیانگذارِ سفرِ اربعینِ
یاد شهدا امام شهدا اموات جمع حاضر فیض ببرند اقاجان ما امشب با مهدیت هم ناله شدیم برای شما عزاداری کردیم ما روهم
امشب زائرِ خودت حساب کن …
دلم برایِ سامرا تنگ شده … آقا حرمت داره آباد میشه الحمدالله … اون روزی که گنبدت رو خراب کردن با خودم گفتم ای کاش خونۀ ما خراب میشد … به به چه گنبدِ زیبایی رونمایی شده … اما حرمِ حسنِ فاطمه هنوز ساخته نشده
حسن جان
روضه بخونم برا امامِ عسکری بلند گریه کنیم … شیخِ طوسی در الغیبة نقل کرده ، چنان زهر به بدنِ امامِ عسکری اثر کرد ۲۸ بهار فقط از عمرش گذشته بود … براش ظرفِ آب آوردن ، آقایِ ما تشنه شد ، ظرف رو بلند کرد روایت میگه انقدر دستاش میلرزید … این ظرف مرتب به دندان هاش اصابت میکرد … ظرف رو رویِ زمین گذاشت ، خادم رو صدا زد درون حجره بیا ، مهدیِ من مشغولِ نمازِ سر به سجده گذاشته صداش بزن
میگه وارد حجره شدم ، آقا پدرتون حالشون خوب نیست ، مهدیِ فاطمه آمد … امامِ عسکری فرمود ای آقای خاندانِ من به پدرت آب بده … ظرف رو بلند کرد به لب هایِ بابا آب گذاشت … من بمیرم امام عسکری موسسِ زیارتِ اربعین اما عزاداران من یک آقایِ رو می شناسم به لبهایِ مبارکش آب که نرسید … ظرفِ آب به دندان هایِ مبارکش نخورد … اما اون نامرد چوبِ خیزران رو بلند کرد … به لبُ دندانِ پسرِ زهرا میزد ..… ای حسین …..
حسین آرام جانم.. حسین روح روانم
الالعنة الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون
#التماس_دعا