eitaa logo
ذاکرین آل الله
360 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2هزار ویدیو
446 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
. حاج سیدرضا نریمانی بيا نگار آشنا شب غمم سحر نما مرا به نوكریِ خود شها تو مفتخر نما ای گل وفا حسين معدن سخا حسين میكشی مرا حسين 📋 نامه عبدالله بن جعفر به ابی عبداالله و بدرقه فرزندان خود (س) کاروان ابی‌ عبدالله از مدینه راه افتاد. این دوتا آقازاده‌ی بی‌بی حضرت زینب دنبال کاروان نبودند اینقدر به پدرشون اسرار کردند. - آخه بابا بزار ما هم بریم. آخه عبدالله مریض احوال بود اینا قرار بود. بایستند آقا بهشون فرمود:« شما کنار پدرتون بمونید». گفتند:«چشم». ولی تا کاروان راه افتاد، اومدن پیشِ بابا. -بابا! آخه علی‌اکبر رفت، قاسم رفت، عبدالله رفت، بنی‌هاشمیا همشون رفتند کسی دیگه توو مدینه نمونده. به ما هم اجازه بده بریم. عبدالله بن جعفر قبول کرد. یه دست خطی نوشت برا ابی عبدالله و برای خواهرش. دست خط و داد بهشون، سریع برید خودتون و برسونید به کاروان. نزدیکای مکه بود که این دوتا سواره، این دوتا آقازاده‌ خودشون و رسوندن. از اون دور منادی فریاد زد:« دوتا سوار دارن میان آقا». یهو ابی عبدالله از دور نگاه کرد، بی‌بیم از محمل سرشون و بیرون آورد. - کیه؟! آخه دل بی‌بی هی توو این سفر شور میزد. سرش و از محمل بیرون آورد، بَه بچه‌هامند الهی قربونشون برم. خدا رو شکر الحمدلله خودشون رو رسوندند. دست خط رو آوردن پیش ابی عبدالله، به پاهای داییشون افتادند. دایی جان بابامون ما رو فرستاده اینم دست خطشه. ما اومدیم کنار مادرمون باشیم، آخه شنیدیم وقتی تو رو می‌کشند قراره مادرِ ما به اسارت بره. چه جوری میشه ما توو مدینه باشیم، مادرمون رو ببرند به اسارت، دستاش و ببندند مادرِ ما حضرت زهرا هم که از خونه می‌خواست بره مسجد، برا فدک هرکاری کرد امام حسن گفت:« من باید دنبالت بیام، آخه نمیشه که». توی مسیرم هی دلش شور میزد، خدایا اتفاقی برای مادرم نیوفته... آخرشم توو راه برگشت همینجور که دستش توو دست مادرش بود، اون نامرد اومد گفت:« بده فدک و»... مادر این قباله رو گرفت پشتش، پشت کمرش، پشت چادرش پنهان کرد. جلو امام حسن چنان توو صورت مادرم زد فلذا رو پاهای حسین افتاده، نمیذاریم مادرمون تنهایی بیاد... . 📋 رود سمت برادر به تنش تب دارد (ع) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ رود سمت برادر به تنش تب دارد دو پسر دارد و یک زمزمه بر لب دارد به فدای سر تو! هرچه که دارم این است چه کنم؟ هست همین هر چه که زینب دارد ارث زینب قد خم بود، قسم داد و گرفت إذن خود را هم از آن قدّ مورّب دارد پسرش رفت به میدان و شغالان دیدند شیر این بیشه عجب باد به غبغب دارد رفت و فریاد برآورد برادر! بشتاب تیغ ورّاث علی از دو طرف لب دارد حق همین است که قربانی اکبر بشویم زینب است این که دو فرزند مؤدب دارد از یمین می‌روم از سمت یسارش با تو دشمن معرکه یک روزِ معذّب دارد بد به دل راه مده مطمئناً پیروزیم مادر ماست که در خیمه، مرتّب دارد: زیر لب زمزمه ناد علی می‌خواند دارد از هیبت اولاد علی می‌خواند تکیه دادند به هم هر دو برادر اینبار هر دو در مرکز این دایره و چون پرگار دور خود ساخته‌اند از سر دشمن کوهی تن بی‌سر چقدر ماند و در این انبوهی خُدعه زد دشمن بی‌عرضه و ترسو ای وای بارش تیر شد آغاز ز هر سو ای وای ناگهان هر دو برادر به کمین افتادند زیر باران جفا هر دو زمین افتادند بدن هر دو پر از تیر، به هم دوخته شد چشم هر دو پسرِ شیر به هم دوخته شد اول از ترس در آن حال رهاشان کردند بعد با تیغه شمشیر جداشان کردند این طرف، حادثه از چشم زنی دور افتاد آن طرف در وسط خیمه دلی شور افتاد گَرد، خوابید و شد آن واقعه پیدا کم‌کم چشم مادر نگران شد به پسرها کم‌کم عاقبت واقعه، شد آنچه که زینب می‌خواست نذر او گشت اَدا! شکر، حسینش برجاست پسرانم به فدای سر تو، غم نخوری هر دو قربان علی‌اکبر تو، غم نخوری پسرانم که بماند! خودِ زینب هم هست جان من نذر علی اصغر تو، غم نخوری تو سفارش شده مادرِمانی، قَسَمَت می‌دهم جان من و مادر تو، غم نخوری هر چه غم مال من و قول بده تا آخر هر چه غم خورد اگر خواهر تو، غم نخوری ✍ 📋 دلاوری طفلان زینب در واقعه کربلا (س) (س) وقتی دو برادر اومدن اذن گرفتند از داییشون، بهشون اجازه داد، گفت داداش از همدیگه جدا نشیم. گفت« چشم داداش»؛ شمشیر برداشتند یکی از این طرف یکی از اون طرف زدند به دل لشکر انقدر لشکر کشته داد نگرانیِ تو رو نمی‌تونم ببینم، این زن نمی‌تونه نگرانیِ امامش و ببینه یه روزیم رسید امیرالمومنین رسید بالا سر فاطمه‌ش، هرچی صداش میزد جواب نمیداد، گفت: تو هم جواب علی رو نمیدی؟ اشکای چشم علی رو صورت فاطمه چکید، بی‌بی چشماشو باز کرد دستای شکسته‌ش و بالا برد اشکا رو از گوشه چشمای علی پاک کرد، علی جان! اصلا من اینجوری شدم اشک تو رو نبینم
زمان: حجم: 397.8K
. سلام ما بر شهدای کربلا به جان نثاران منای کربلا دنیا ندیده مثه اصحاب حسین ای به فدای شهدای کربلا میگیم با اصحابِ الحسین (کُلُّ الخیر فی بابِ الحسین) السلام علی الحسین وعلی اصحاب الحسین ................... سلام ما بر وهب و امّ وهب مادر و فرزند و عروس با ادب یکی فدایی حسین بن علی دو تا فدایی عقیله العرب مادر از دلبندش گذشت از سر فرزندش گذشت السلام علی الحسین وعلی اصحاب الحسین ....... سلام بر حرّ و غلام و پسرش بهشت و دوزخ بوده در نظرش کرده ادب به نام مادر حسین رحمت حق به شیر پاک مادرش شد آزاده در عالمین تا که شد اسیر حسین السلام علی الحسین وعلی اصحاب الحسین
Mohjat.NetSh 04 Moharam 1402 Taheri [Mohjat_Net] (5).mp3
زمان: حجم: 1.63M
جان فرزندان من قربان فرزندان تو خواهرت قربان تو هرچه دارم من فدای لحظه ای از جان تو خواهرت قربان تو حسین به تو دلبسته جانم حسین ای امامِ زمانم حسین تا آخر با تو بمانم حسین من بنت الوقارم حسین به کفم ذوالفقارم حسین من آن نام ماندگارم حسین جانم ای جانم ای جانم **** من که مدهوش تو هستم عالمی مدهوش من پرچمت بر دوش من میشوم بنیانگذار مرقد شش گوشه من پرچمت بر دوش من اگر که شدم خسته و زار اگر همه جا دیدم آزار اگر رفته ام بین کوچه بازار ولی برپا شد قیامت ولی برپا مانده نامت ولی با من زنده شد قیام ات حسین جانم ای جانم ای جانم شب چهارم ماه محرم
4_5911008840597373436.mp3
زمان: حجم: 1.34M
مناجات 3 🔸چرا ز یوسف زهرا خبر نمی آید یابن الحسن... آقا جانم... 🔸چرا ز یوسف زهرا خبر نمی آید 🔸چرا شب غم ما را سحر نمی آید امام زمان... آقاجانم... امسال هم یه محرم دیگه رسید و... عزاخانه های جد غریبت حسین برپا شد... اما... بازم شما نیومدید... آقای من .. مولای من... 🔸چرا شب غم ما را سحر نمی آید چرا آقای ما نمیاد...‌ چرا امام زمان ما نمیاد... 🔸عزیز فاطمه مهدی بیا به مجلس ما امشب میخواهیم خدا رو به مادرت زهرا قسم بدیم آقا... یوسف گم شده ی فاطمه... 🔸عزیز فاطمه مهدی بیا به مجلس ما 🔸مگر به مجلس مادر پسر نمی آید امشب میخواهیم روضه ی مادر پهلو شکسته ات رو بخونیم...آقا... هرکجای عالم هستی یه سرم بیا به مجلس ما... پسر فاطمه.... 🔸مگر به مجلس مادر پسر نمی آید هرکجای این مجلس نشستی... اگه با امام زمانت کار داری صداش بزن... همه با هم ... یا صاحب الزمان... -
. اَلسَّلَامُ عَلَیکَ یَا رَحْمَةِ اللهِ الْوَاسِعَة وَ يَا بَابَ نِجَاتِ الاُمَة *مگه میشه تو روضه های جدت حاضر نباشی .. مگه میشه عزای محرم بیاد، پرچم‌های محرم بیاد ولی شما نیای؟! تو صاحب عزایی .. تو حاضری اونی که غایبِ منم .. چشم بهم گذاشتیم شبِ چهارم رسید.. *آره دلم خوشه، اما دلم به اعمالم خوش نیست .. عملی ندارم .. من همونی ام که از عرفه جاموندم .‌. من همونی ام که از شبای احیا جا موندم .. اما دلم خوشه الان عزادارِ حسینم .. دلم خوشه فاطمه منو دعا کرده .. مگه تو اون حدیث تو کامل الزیارات نفرموده بی بی دو عالم ... آخه تا پیغمبر فرمود فاطمه جان یه زمانی میرسه مردم برا حسینت دورِ هم جمع میشن، یه جوری براش گریه میکنن برا عزیزان خودشون اینجوری گریه نمیکنن .. گریه برا حسینت دوا برا همه دردای منه .. اونجا بی بی یه جمله فرمود؛ فرمود بابا سلام منو به گریه کن های حسینم برسان.. بگو فردای محشر میام دستِ تک تکشونُ میگیرم ..* *اصلاً نمیتونم فکر کنم محرمُ از تو زندگیم حذف کنم.. از قبلِ محرم هی دلشوره داشتم .. هی میگفتیم امسال چی میشه میتونم برم برا حسین گریه کنم یا نه .. آخه من یه روز نمیتونم بدونِ حسین زندگی کنم ..* آقا جان ... امشب اومدم اعتراف کنم که رفیق خوبی نبودم .. امشب اومد اعتراف کنم دلتو شکستم .. *امشب اجازه دارم نام رو ببرم؟! این صحابی و این شهیدِ در رکابِ حسین که به من و تو راه رو یاد داده .. راه رو برا منه گنهکار باز کرده ‌..* مگه نمیگن حسین کشتی نجاتِ .. مگه نفرمود کُلُّنا سَفنُ النِّجاة وَ لکِن سَفینةُ جَدِیَّ الحُسَیْن أَوسَع وَ فی لُجَجِ البِحار أَسْرَع ‌.. کشتی حسین زودتر به مقصد میرسه و وسیع تره ‌.. مگه نفرمود اِنَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاة .. مگه نفرمود هرکی گم شده ، راه رو با حسین پیدا کنه .. خوش بحال اونی که گم میشه و تو راه حسین خودشو پیدا میکنه آی دلای کربلایی .. امشب اومدیم چی بگیم؟ آقا جان قول میدم شبِ حر آدم بشم .. قول میدم همون نوکری بشم که تو میخوای .. هرچی میخوای ازم بگیر، کربلاتُ نگیر این نوکری رو نگیر.. میگفت تو حرم ابی عبدالله نشسته بودیم یه موقع یه کاروانِ آذری زبان وارد حرم شدن .. سر وضعشون همۀ حرم رو بهم ریخت .. لباسا همه پاره سر و صورت سوخته، چهره ها همه آفتاب دیده .. وارد حرم شدن یه عده سینه زنان به عده لطمه زنان رسیدن کنارِ ضریح .‌ همه به حال و روزِ اینا گریه میکرد یه موقع روضه خوانِ کاروان شروع کرد آذری حرف زدن رو به ضریح دیدم این جمعیت مثه اسپندِ رو تو آتیش دارن میسوزن سوال کردم ببینم چی مگن به آذری! گفتن داره میگه یااباعبدالله ما دوازده روزِ تو راهیم .. پیاده اومدیم گم شدیم چندتا شهر رو اشتباهی رفتیم اما بالاخره تو رو پیدا کردیم بعدِ دوازده روز تشنه و گرسنه .. حسین جان ما تو دنیا خیلی گشتیم بالاخره تو رو پیدا کردیم .. قیامت تو بگرد ما رو پیدا کن .. ما توو گناه گم شدیم .. همون کاری که با حر کردی با ما بکن .. اومد محضرِ ابی عبدالله یه سوال کرد، یه جواب شنید .. اومد محضر ابی عبدالله: هل لی من توبه؟! آیا من میتونم توبه کنم .. ابی عبدالله بغلش رو باز کرد .. به گذشتۀ حر نگاه نکرد .. خطاشُ به روش نیاورد .. تا گفت اجازه دارم توبه کنم امام ازش استقبال کرد .. حالا چی شد حر برگشت بسمت امام؟ وقتی آقای ما اومد مقابل لشگر ایستاد،صدا رو به غریبی بلند کرد...راوی میگه: "وَاضطَرَبَ قُلبُه،وَ دَمَعَت عَیناه فَخَرَجَ باکیاََ مُتَضَرِّعاََ... " یه مرتبه دلش آشوب شد...شروع کرد گریه کردن... یه گوشه ای ایستاد...تصمیم خودش رو گرفت..." فَضَرَبَ فَرَسَه قاصداََ نَحوَالحُسَین.. " چندتا کارم انجام داد...اول سپر رو واژگون کرد...یعنی من برای جنگ نیامدم ..."وَ یَدُهُ عَلی رأسِه" دست ها رو روی سر گذاشت... یه وقت رو به آسمان صدا زد:" اللّهُمَّ الیک اَنَبتُ و تُب عَلَیَّ.."من توبه کردم...توبه من رو قبول کن... مگه چه کار کردی؟!" فَقَد هَرَبتُ قُلوبَ اَولیائک و اولاد بنتِ نبیّک صلی الله علیه و آله ...."من دل دخترای حسین رو لرزوندم... اومد مقابل آقا ایستاد ... سربه زیر و شرمنده امام فرمود:"اِرفَع رأسَکَ یا شَیخ! "سرت رو بلند کن... رفت سمت لشکر دشمن و یه حرفی به مردم زد...مقابل لشگر ایستاد... گفت:آی مردم! آبی که ماهیان دریا ازش متنعمند؛ وحشِ بیابون ازش می خوره؛ شما به پسر پیغمبرتون نمی دهید؟! اذن میدان گرفت و جنگ نمایانی کرد حر وقتی رو زمین افتاد؛ آقا رو صدا نزد... چون خجل بود اما یکدفعه دید یه دست مهربونی سرش رو بلند کرد،رویِ دامن گذاشت "فَجَعَلَ الحُسین یَمسَحُ التُّرابَ عَن وَجهِه شروع کرد خاک ها رو پاک کردن ــــــــــــــــــ علیه_السلام .
زمان: حجم: 352.5K
▪️نوحه طفلان حضرت زینب لاله های زینب آماده شکفتنند در راه ولایت بی تابِ میدان رفتند از داغت یا حسین هر دو جان بر لبیم شاگرد زینبیم حبیبنا حسین... ما درس جنگیدن از مادر خود گرفتیم از عشقت یا حسین لحظه به لحظه می گفتیم ما سربازیم و تو فرمانده ی مایی فرزند زهرایی حبیبنا حسین(س) در این عالم کسی دلخون تر از خواهرت نیست خون ما که رنگین تر از خون اکبرت نیست رزمنده ی عشقیم در کرب و بلایت جان ما فدایت حبیبنا حسین.... ✍امیر عباسی
. حرّ از امام حسین(ع)اجازه گرفت تا برود و با لشکر عمرسعد صحبت کند،حضرت به او اجازه داد،حرّ با صدای بلند گفت: "ای مردم کوفه!مادرتان عزایتان را ببیند و در مرگتان اشک بریزد،چون حسین را دعوت کردید و او را تنها گذاشتید.از هر سویی او را محاصره کردید و نگذاشتید به جای دیگری که برای خود و اهل بیتش امن باشد برود. او همچون اسیری شد که هیچ اختیاری از خود ندارد.آب فرات را که یهودی و نصاری و مجوسی از آن می نوشند و سگ و خوک در آن آب تنی میکنند،به روی او،زن و کودکانش و همراهانش بستید. اکنون از شدت تشنگی به حالت بی هوشی در آمده اند،حق محمد را درباره ذریه اش چه بد به جا آوردید،خدا در روز قیامت که روز تشنگی است به شما آب ندهد". چون سخن حرّ به این جا رسید عده ای از پیاده نظام عمرسعد به او حمله کرده و تیر بارانش کردند،حرّ با دیدن تیرها در حالی که رو به طرف دشمن داشت آهسته آهسته برگشت و به حضور امام رسید. 📚مقتل مقرم،ص۲۹۱ 📚ابن اثیر،ج۴،ص۲۷ پس از شهادت حبیب،حرّبن یزید ریاحی و زهیربن قین،به عنوان پشتیبانی از حرّ به میدان کارزار رفتند.درگیری هر کدام وقتی شدت می یافت و سخت می شد،دیگری به کمک او آمده و نجاتش می داد.ساعتی بدین منوال گذشت. اسب حرّ از ناحیه گوش لب مجروح شد و خون از سر رویش می ریخت.حرّ شعری را زمزمه می کرد. حصین به یزیدبن سفیان گفت:این همان حرّی است که دوست داشتم او را بکشم.به سوی او رفت و خواستار مبارزه شد،طولی نکشید که حرّ او را به هلاکت رساند.ایوب بن مشرح خیوانی تیری به اسب حرّ زد و موجب رم کردن آن شد. اسب نزدیک بود حرّ را پرت کند که او خودش از روی زین اسب با چالاکی به پایین پرید.او همچون شیری بود که شمشیر به دست گرفته است.حرّ بدون اسب و به صورت پیاده نبرد را ادامه داد و بیش از چهل نفر از سپاه عمرسعد را کشت.آن گاه سپاهیان ابن سعد حمله ای به او کردند و توانستند او را به شهادت برسانند. یاران امام حسین(ع)او را نزد شهدای دیگر آوردند و بر زمین نهادند.امام فرمود: "این شهدا همچون شهدای پیامبران و خاندان آنها هستند". بعد رو به جانب حرّ کرد_که هنوز رمقی در بدن داشت_و در حالی که خون های روی صورتش را پاک می کرد،فرمود: [أنت الحرّ کما سمتک امّک و انت الحرّ فی الدنیا و الآخرة_تو همان گونه که مادرت نامیده حرّ و آزاده هستی،تو هم در دنیا و هم در آخرت آزاده ای]. یکی از اصحاب امام حسین(ع) و شاید امام سجاد(ع) و بنابر نقلی خود امام در رثای حرّ شعری به این شرح سرود: [لنعم الحرّ حرّ بنی ریاح_صبور عند مشتبک الرماح_و نعم الحر إذا فادی حسیناً_و جاد بنفسه عند الصباح]. 📚مقتل مقرم،ص۳۰۲_۳۰۳ 📚تاریخ طبری،ج۶،ص۲۵۲ 📚البدایه،ج۸،ص۱۸۳ 📚تاریخ طبری،ج۸،ص۲۴۸_۲۵۰ 📚مناقب ابن شهر آشوب،ج۲،ص۲۱۸ 📚تظلم الزهرا،ص۱۱۸ 📚مقتل عوالم،ص۵۸ 📚روضة الواعظین،ص۱۶۰ .
زمان: حجم: 370.8K
‍ ‍ . ☑️بند اول حسین جان بمیرم برای غریبیت توو این دشت که لشکر نداری چی میشه بیای و به خواهر تو منت بذاری یامظلوم یامظلوم حسین جان بزار دسته گل‌های خواهر فدای سرت شن دو تایی برن سمت میدون دو تا لشکرت شن یامظلوم یامظلوم تو رو جون مادر بده اذنه میدون ببین گریه و خواهش و با قلبه خون اجازه بده نذر زینب ادا شه بشن پهلوونام فدای دایی شون ☑️بند دوم حسینم تموم وجودم فدای دوچشمات برادر ازت ممنونم هدیه هامو قبول کردی آخر ای داداش حسینم می‌دیدم من از توی خیمه چقدر غصه خوردی تا نعش دوتا بچه ها مو تا خیمه آوردی واویلا واویلا می‌دیدم دو تا نو گلام و توو میدون می‌دیدم من اون لحظه رو که دادن جون می‌دیدم خجالت کشیدی وقتی که رسیدی توو مقتل با چشمای پرخون ☑️بند سوم حسین جان جگر گوشه هام رفتن و قلب من رو شکستن ولی ترسم این بود ببینن که دستامو بستن واویلا واویلا حسین جان چه خوب شد که غم روی غم بین صحرا ندیدن منو با اراذل یا توو جمع اعدا ندیدن واویلا واویلا .... چه خوبه منم سهمی دارم توواینجا شدم مادر دو شهید کربلا میگفتی برام خیلی سخته برادر غروب پر آشوبه روز عاشورا .
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋 ‍ بخش اول مناجات اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن ، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ ،فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ،وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً،حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا" دلم از انتظار آب مکن با فراغت مرا عذاب مکن گر جوابم نمیدهی دیگر از در خانه ات جواب مکن .... گرچه لایق نیَم تو ای مولا جز غلامت مرا حساب مکن گرچه من خود حجاب وصل توام تو دگر چهره در حجاب مکن گنه بی حساب آوردم تو کرامت کن و حساب مکن ..... ..... ...... أَلسَّلامُ عَلى حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمینَ، أَلسَّلامُ عَلى خامِسِ أَصْحابِ الْکِسْآءِ أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ کَرْبَلآءَ أَلسَّلامُ عَلَى الاَعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ. السَّلامُ عَلى الدِّمَاءِ السَّائِلاتِ  أَلسَّلامُ عَلَى الْجُیُوبِ الْمُضَرَّجاتِ أَلسَّلامُ عَلَى النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ ..... ....... ............ .... از نوکر بد هم که بپرسی گوید ارباب به خوبی تو پیدا نشود .... .
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋 ‍ بخش اول مناجات اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن ، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ ،فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ،وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً،حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا" دلم از انتظار آب مکن با فراغت مرا عذاب مکن گر جوابم نمیدهی دیگر از در خانه ات جواب مکن .... گرچه لایق نیَم تو ای مولا جز غلامت مرا حساب مکن گرچه من خود حجاب وصل توام تو دگر چهره در حجاب مکن گنه بی حساب آوردم تو کرامت کن و حساب مکن ..... ..... ...... أَلسَّلامُ عَلى حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمینَ، أَلسَّلامُ عَلى خامِسِ أَصْحابِ الْکِسْآءِ أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ کَرْبَلآءَ أَلسَّلامُ عَلَى الاَعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ. السَّلامُ عَلى الدِّمَاءِ السَّائِلاتِ  أَلسَّلامُ عَلَى الْجُیُوبِ الْمُضَرَّجاتِ أَلسَّلامُ عَلَى النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ ..... ....... ............ .... از نوکر بد هم که بپرسی گوید ارباب به خوبی تو پیدا نشود .... .