eitaa logo
ذاکرین آل الله
361 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2هزار ویدیو
446 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
منو ببخش برای لحظه هایی که بردم از یاد تو رو مهربونم از من فقط بدی رسید و تنها خدا به خاطر تو داد امونم دلگیر جمعه ها برای اینکه دلگیری از منو تموم کارام وقتی که تو راضی نباشی از من بارونی شبیه ابره چشمام این که میگم دوست دارم دروغ نیست دروغ هر چی غیر از این شنیدی بیا که پیر شدم توی جوونی رنگ موهام میزنه به سفیدی قصه عشق من به تو نبوده برای این یکی دو روز دنیا من اگه مردم و تو رو ندیدم بدون که بودم عاشق تو تنها هر جا میرم یاد تو ام عزیزم چون که تو هم به یادمی همیشه من تو رو دوست دارم فقط ببینم قسمت من میشه یا که نمیشه؟ گریه کن روضه شاه بی سر کجایی روضه خون مشک بی آب تو رو به جون عمه سه ساله ت منم نگاه کن نوکرت رو دریاب گریه کن روضه ی فاطمیه روضه مادر و خودت بخونش دلیل مرگ مادرت غلاف غلافی که خورده به استخونش
اگر به لب رسیده جان بگو به صاحب الزمان نمانده گر تو را توان بگو به صاحب الزمان غم به دل نهفته را راز به کس نگفته را مگو به این مگو به آن بگو صاحب الزمان بگو که دل شکسته ای از این زمانه خسته‌ای ز فتنه‌های این زمان بگو به صاحب الزمان دلت که بی‌قرار شد و بی‌قرار یار شد دعای ندبه را بخوان بگوبه صاحب الزمان گلایه کن، بهانه کن شکایت از زمانه کن ولی نگو به دیگران بگو به صاحب الزمان گره اگر به کارشد مشکل اگر هزارشد برو به زیر آسمان بگو به صاحب زمان فاطمه گفت یا علی، کشت مرا عدو ولی شکایت مرانهان بگو به صاحب الزمان رقیه جان اسیر شد سه ساله بودو پیر شد گفت غمم تو عمه جان بگوبه صاحب الزمان
رودها خشک ولی چشم من از غم تر شد روزها هر چه گذشتند جهان بدتر شد آه از این آب و هوایی که ندارد بویت خاک، از آتش هجران توام بر سر شد کاشتم گل، که به پای تو بریزم صبحی آه از غیبت طولانی ، گل پرپر شد هر سحر وقت دعا، اشک خودش آتش بود هر کجا ریخت به پا آتش غم پرور شد این سیاهی است رفیق ره من تا به کجا؟ روشنای سحرم هجر تو رنج آور شد کاش از صبح ظهورت خبری می دادی که الا مردم عالم شب هجران سر شد من به امید نشستم که‌ منادی گوید صبح آمد ، فرج منتقم مادر شد من (قتیل) غم هجران تو باشم عشق است تا به کی زخم از این غم که چنان خنجر شد؟
نشسته ام بنویسم بهار یعنی تو گل محمدی گُلعُذار یعنی تو گل همیشه بهارم گلی که خوشبو تر بُوَد ز عنبر و مشک تَتار یعنی تو طراوت گل و ریحان ، طراوت باران طراوت چمن و لاله زار یعنی تو شکوه کوه عظیمی و آبشار بلند شکوه رودی و هر چشمه سار یعنی تو تو بر ضریح علی خوشه های انگوری به دست فاطمه اما انار یعنی تو به کوچه باغ دلم رَد پایتان گُل کرد خزان قلب مرا نو بهار یعنی تو تو که حلاوت شیر و شکر به کام منی چقدرخوش نمکی ، پس نگار یعنی تو چقدر گشته دلم بیقرار آمدنت قرار خاطر هر بیقرار یعنی تو به روی لوح دلم نقش نام و روی شماست که نامدار تو و ماندگار یعنی تو به شوق آمدنت طاق نصرتی بستیم به صبح فتح و ظفر اقتدار یعنی تو قسم به گُل ، به سحرگه، قسم به زُلف نسیم شکوفه های گلِ ذوالفقار یعنی تو نشسته ام لب جاده که تکسوار آید به شوق روی تو ، آن تکسوار یعنی تو به آن امید که ما را پناه می‌آید بلند مرتبه شاهی ز راه می‌آید
پیش تو هستیم و صدها فیض بر ما می رسد قطره ی ناچیز هم آخر به دریا می رسد ظرف عاشق بشکند یعنی که معشوق آمده حال مجنون خوب باشد نذر لیلا می رسد التماست می کنم این گریه را از من نگیر بر وصال یار، سائل با تمنا می رسد هر کجا هم رفته برمیگردد اینجا صبح زود نوکر بد آخرش به حرف مولا می رسد آن کسی که دوستش دارم همین نزدیکی است قول داده زودتر ... امروز و فردا می رسد از هوای شهر بیزارم، هوایت کرده ام کی به روی چشم تارم گرد صحرا می رسد یوسفی و من شدم سرگرم بازاری شلوغ در صف عشاقت از دستم تماشا می رسد یا ابانا! با همین اعمال زشتم آمدم زحمت من که گنهکارم به بابا می رسد یک نفر حال مرا می پرسد و آنهم تویی فکر من هستی که دائم لطف زهرا می رسد ریزه خوار سفره ی سلطانم و معصومه اش روزی من از کنار خوان آنها می رسد
اندوه ناتمام زمان را تمام کن ظلم از سر زمانه گذشته، قیام کن ما را برای صبح ظهورت نگاه دار ما را بیا نظاره گر انتقام کن حق تیره جلوه می کند اینجا بدون تو حق را به بانگ آمدنت صبح فام کن تزویر، مست بی خبریِ جهانی است بر کام جهل، خواب گران را حرام کن در گرگ و میش آدمیان ای همیشه صبح آیینه را به سمت خودت مستدام کن یک عمر ما به شوق شما زنده مانده ایم تا زنده ایم پس، به ظهورت سلام کن لات و هُبل دوباره به دولت رسیده اند ای ذوالفقار خسته بزن فتح شام کن
بی تو همرنگ خزانیم خودت را برسان مرده ایم و پی جانیم خودت را برسان مرگ آخر همه‌را پیش خودش خواهد برد تا زمانی که جوانیم خودت را برسان دور باطل زدن ما همه از دوری توست خسته از این دورانیم خودت را برسان با همین آبرویی هم که نداریم همه در صف منتظرانیم خودت را برسان صبح تا شب عوض اینکه به‌یادت باشیم فکر یک لقمه‌ی نانیم خودت را برسان یک نفر هم که نداریم که با واسطه اش به حضورت برسانیم خودت را برسان ارزش ما همه از توست؛ وگرنه بی تو به خدا مفت ، گرانیم خودت را برسان
دنیا ندارد قیمتی وقتی که آقا نیست در عصر غیبت زندگی کردن که زیبا نیست باید بسوزیم و بسازیم از فراق یار هرکس نمی سوزد در این هجران که از ما نیست باید به قصد فتح ؛ سمت قله راه افتاد پس جابماند هرکسی اهل تقلا نیست مهدی به دنبال من آماده می گردد بیچاره من وقتی دلم اصلا مهیا نیست تب میکنیم آقای مان تب میکند با ما دارد هوای شیعه را...پس شیعه تنها نیست دل هایمان حکم حرم دارد ؛ در این دل هم جز مهدی زهرا برای هیچ کس جا نیست جوینده یابنده ست میگردیم دنبالش لبخندی از یوسف مگر سهم زلیخا نیست ؟ دنبال راه وصل اگر می گردی ای عاشق راهش بجز دل کندن از لذات دنیا نیست باید برای قبر خود امروز کاری کرد اه از دل غافل که قدری فکر فردا نیست باید همیشه زینت اش باشم ولی صدحیف آلوده ای مانند من در شان مولا نیست جایی که بین روضه زهرا می رود از هوش باور بفرمایید که جای تماشا نیست زهرای مرضیه سرش را در بغل دارد آقای لب تشنه ته گودال تنها نیست از محضر او قاتلش هم دست پر برگشت هرجا حسین فاطمه باشد فراوانی ست
(گذشت عمر منو عمر روزگار گذشت جوانی ام همه در بهت انتظار گذشت) خزان گرفت بدون تو باغ زندگی ام چه سالها که بر این خسته بی بهار گذشت چه روزها سپری شد نیامدی آقا چه جمعه های غریبی که بی شمارگذشت دوروز بود تمام جوانی ام آن هم به بی قراری من بر سر قرار گذشت سوال از شب و روزم نپرس عزیز دلم شبم به هق هق و روزم به زار زار گذشت زمان گذشتنی است و اجل به دنبالش چه خوب شد که به ما در فراق یار گذشت فراق یار به از بی تفاوتی باشد خوشم که عمر گران در ره نگار گذشت اگر نیامدی و زیر خاک پوسیدم بگو که این بیچاره به ما دچار گذشت چنانچه خاک شوم باز عاشقت هستم ز دامن تو وجودم چنان غبار گذشت
دور از تو دلسردیم تنهاییم تنها ارواح افسرده اسیران بدن ها افتادگان ، بیچاره گان ، بی همزبانیم بی برگ و بر چون خار در بین چمن ها باید گذشت از خویش اما کار ما نیست مایی که محبوسیم در زندان من ها ما بی تو از هم نیز در حال فراریم از آشنایی های مضحک در وطن ها در گیر و دار نفس پابندیم انگار ای کاش بگشاید کسی عَقد رسن ها ذوق معاصی برده هوش و گوش ما را دیدار می‌خواهیم در آواز لن ها برگرد تا از زندگی چیزی بفهمیم مردیم در غوغای این زاغ و زغن ها باید عمل آورد ، پای لفظ لنگ است فرق است بین کار با حرف دهن ها آه فراقت سوخت دلهای فراوان طوری که بالا میرود دود از کفن ها منجر به دیدار تو خواهد گشت یک روز تاثیر خواهد داشت این یابن الحسن ها یک روز دنیا می‌شود محو جمالت تنهاترین بالانشین انجمن ها.....
دوباره چشم ترت میهمان باران است فدای سینه‌ی تنگت که داغ مهمان است حسین چشم تو را زخم کرده می‌بینم هزار سال گذشت و هنوز گریان است مریز روی سرت خاک، خاک بر سرِ ما شبیه گیسوی تو، حالِ ما پریشان است میان گریه نفَس‌کش، به هق هق اُفتادی هنوز اول ماه است و غم فراوان است غمِ حسین کشیدیم اگر که جان سختیم اگر به مردم ما حرف مرگ آسان است غمِ حسین کشیدیم اگر که فهمیدیم که مرگِ سرخ بِه از ننگِ نقض پیمان است کسی که پیراهن مشکی‌اش به تن نکند به صد کفن اگر آید به حشر عریان است* تو هم کنار رُبابی تمام سال آنجا.. ..که سایبان سرش آفتاب سوزان است اگر که سر به بیابان گذاشت حق بدهید که دید گریه کُنش وحشی بیابان است سری به نیزه بلند است در برابر زینب سری که شانه زنش مادری پریشان است *این مصرع از استاد احد ده بزرگی میباشد
از جلال و شوکتِ تو هرچه که گویم کم است نیستی و سهمِ من از این جهان حالا غم است ما مصیبت دیده ایم در زندگی‌هامان ولی غیبتت برما به واللهِ بلای اعظم است تو تمام قدرت و تاب و توانِ نوکری گر نباشی لحظه‌ای، پشتِ گدایانت خم است درد های ما زیاد و سخت و جان‌فرسا شده یادِ تو بر درد ها و زخم هامان مرهم است تو قدم بُگذار بر چشمانِ تارم، العجل ! جای پایت روی چشمِ نوکرانت محکم است مادر تو نرجس و مادربزرگت فاطمه ست مقتدا و پیروِ راهت جناب مریم است روزی خلق به دستانِ تو تقسیم شده‌ست ریزه‌خوارِ سفره‌ی مهرت تمام عالم است گر کرم میشد مجسّم حضرتت آن جسم بود دانش‌آموزِ کلاسِ جود و لطفت حاتم است ای که نام پر مسمای تو درمان من است نام زیبا و دل‌انگیزِ تو اسم اعظم است تو مفیضِ فیضِ هر موجود و واجد گشته‌ای بی حضور روحبخش‌ت هر وجودی عدم است در محرم صاحب سوگ و عزاداری تویی کار تو هر روز و شب، گریه و اشک و ماتم است