eitaa logo
ذاکرین آل الله
360 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
2هزار ویدیو
446 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ .   سر اومد انتظارم ، دگر غمی ندارم راه من و نبندید ، که میرسم به یارم علی علی علی جان عمریه زاری کردم ، دل بیقراری کردم برای امشب خود ، لحظه شماری کردم علی علی علی جان شب حضور علی ، شب سرور علی با اشکاتون نبندید ، راه عبور علی علی علی علی جان علیِ دل شکسته ، بار سفر رو بسته از غمها راحت میشه ، این پیرمرد خسته علی علی علی جان نباشدم واهمه ، غمم شود خاتمه بیشتر از این نخواهید ، علی رو بی فاطمه علی علی علی جان ** آروم میشه دل من ، حل میشه مشکل من خدا کنه که امشب ، نخوابه قاتل من علی علی علی جان
. گناه آورده ام بسیار یا غفار ارحم بپوشان هر چه را می‌بینی ای ستار ارحم کنار این همه گل آمدم چون خار ارحم تمنا میکنم همواره پُر تکرار ارحم نبخشی میروم سر به بیابان می‌گذارم طلب کن هر چه خواهی تو بگو جان می‌گذارم شب قدر آمد و من همچنان پشت درم وای شکسته از گناه و معصیت بال و پرم وای به دست غم چه خاکی پس بریزم بر سرم وای اگر با دست لطف خود نگیری در برم وای حسابم را نده دست کسی غیر از امیرم اگر چه از خجالت پیش مولایم بمیرم من از دست امام مهربانم مطمئنم که از همدردی صاحب زمانم مطمئنم خودش یک عمر داده آب و نانم مطمئنم نمیاندازد آتش را به جانم مطمئنم میان سینه طرح آه میاندازد امشب دعایش کار ما را راه میاندازد امشب ✍ آسمان و قمر پریشان است چقدر این سحر پریشان است صحن این خانه مثل هر شب نیست مثل دیوار و در پریشان است در نگاه پدر چنین دیدیم مژه چشم تر پریشان است منتظر بوده سالها انگار غصه دارد اگر پریشان است دست بر دامنش اگر زد میخ از همه بیشتر پریشان است محکم از خانه رفت تا مسجد مرد و مردانه رفت تا مسجد ماذنه خاک بوس مولا شد بعد از آن روز قامتش تا شد داشت محراب بر سرش میزد آتش از جان به منبرش میزد ناگهان اشقی الاشقیا برخواست قاتل نفس مصطفی برخواست آبرو از تمام دنیا برد تیغ را با دو دست بالا برد آنچنان ضربه زد که سر وا شد در جنان قد فاطمه تا شد قامت دین به خاک افتاده حیدر است این به خاک افتاده مثل دستار خونی بابا چشم های پسر پریشان است چشم های حسین کاسه خون چشمهای قمر پریشان است از دل کوچه بوی خون آمد زینب از این خبر پریشان است ام کلثوم می‌زند بر سر بر روی شانه سر پریشان است
‍ . : دوباره_مرغ_روحم   سر اومد انتظارم ، دگر غمی ندارم راه من و نبندید ، که میرسم به یارم علی علی علی جان عمریه زاری کردم ، دل بیقراری کردم برای امشب خود ، لحظه شماری کردم علی علی علی جان شب حضور علی ، شب سرور علی با اشکاتون نبندید ، راه عبور علی علی علی علی جان علیِ دل شکسته ، بار سفر رو بسته از غمها راحت میشه ، این پیرمرد خسته علی علی علی جان نباشدم واهمه ، غمم شود خاتمه بیشتر از این نخواهید ، علی رو بی فاطمه علی علی علی جان ** آروم میشه دل من ، حل میشه مشکل من خدا کنه که امشب ، نخوابه قاتل من علی علی علی جان
‍ .   سر اومد انتظارم ، دگر غمی ندارم راه من و نبندید ، که میرسم به یارم علی علی علی جان عمریه زاری کردم ، دل بیقراری کردم برای امشب خود ، لحظه شماری کردم علی علی علی جان شب حضور علی ، شب سرور علی با اشکاتون نبندید ، راه عبور علی علی علی علی جان علیِ دل شکسته ، بار سفر رو بسته از غمها راحت میشه ، این پیرمرد خسته علی علی علی جان نباشدم واهمه ، غمم شود خاتمه بیشتر از این نخواهید ، علی رو بی فاطمه علی علی علی جان ** آروم میشه دل من ، حل میشه مشکل من خدا کنه که امشب ، نخوابه قاتل من علی علی علی جان
. گناه آورده ام بسیار یا غفار ارحم بپوشان هر چه را می‌بینی ای ستار ارحم کنار این همه گل آمدم چون خار ارحم تمنا میکنم همواره پُر تکرار ارحم نبخشی میروم سر به بیابان می‌گذارم طلب کن هر چه خواهی تو بگو جان می‌گذارم شب قدر آمد و من همچنان پشت درم وای شکسته از گناه و معصیت بال و پرم وای به دست غم چه خاکی پس بریزم بر سرم وای اگر با دست لطف خود نگیری در برم وای حسابم را نده دست کسی غیر از امیرم اگر چه از خجالت پیش مولایم بمیرم من از دست امام مهربانم مطمئنم که از همدردی صاحب زمانم مطمئنم خودش یک عمر داده آب و نانم مطمئنم نمیاندازد آتش را به جانم مطمئنم میان سینه طرح آه میاندازد امشب دعایش کار ما را راه میاندازد امشب ✍ آسمان و قمر پریشان است چقدر این سحر پریشان است صحن این خانه مثل هر شب نیست مثل دیوار و در پریشان است در نگاه پدر چنین دیدیم مژه چشم تر پریشان است منتظر بوده سالها انگار غصه دارد اگر پریشان است دست بر دامنش اگر زد میخ از همه بیشتر پریشان است محکم از خانه رفت تا مسجد مرد و مردانه رفت تا مسجد ماذنه خاک بوس مولا شد بعد از آن روز قامتش تا شد داشت محراب بر سرش میزد آتش از جان به منبرش میزد ناگهان اشقی الاشقیا برخواست قاتل نفس مصطفی برخواست آبرو از تمام دنیا برد تیغ را با دو دست بالا برد آنچنان ضربه زد که سر وا شد در جنان قد فاطمه تا شد قامت دین به خاک افتاده حیدر است این به خاک افتاده مثل دستار خونی بابا چشم های پسر پریشان است چشم های حسین کاسه خون چشمهای قمر پریشان است از دل کوچه بوی خون آمد زینب از این خبر پریشان است ام کلثوم می‌زند بر سر بر روی شانه سر پریشان است