#حضرت_جواد_علیه_السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#غزل_مرثیه
۳۱۵
غربت هیچ کسی مثل تو مولا نشود
مرهم زخم دلت؛زخم زبانها نشود
جگرت سوخته از زهرو دلم می سوزد
جگر سوخته با خنده مداوا نشود
به لب تشنه ی تو همسر تو می خندید
طعنه می زد که دگر ابن رضا پا نشود
بازهم شکر که با نیزه نخوردی به زمین
خاطرت جمع سرِ راس تو دعوا نشود
هلهله بود به دور تو ولی حرمله نه
به روی سینه ی تو پای کسی وا نشود
دور ناموس تو را جمع حرامی نگرفت
دخترت در ملاعام تماشا نشود
#محمود_اسدی_شائق ✍
#شهادت_امام_جواد
.
.
#حضرت_جواد_علیه_السلام
#غزل_مرثیه
۳۱۷
بیا یکدم تماشا کن ببین حال پریشانم
بود ذکر لبم هر دم بیا بابا رضا جانم
بیا دامن کشان و بر سر دامن سرم بگذار
که باشد یکسره بابا به درب حجره چشمانم
زسوز زهر می غلتم ازاین پهلو به آن پهلو
به مانند غریب کربلا بنگر که عطشانم
اگر در حجره ی در بسته ماندم من ولی بابا
خیالت جمع در زیر سم مرکب نمی مانم
بخود پیچیده ام اما تنم را برنگرداندند
دراین ساعات آخرهم به یاد جسم عریانم
کنیزان کف زدندو من به یاد شام افتادم
دراین حجره به غیر از روضه ی عمه نمی خوانم
زنان شام دور عمه ی ما هلهله کردند
به یاد عمه ام در کوچه و بازار گریانم
#محمود_اسدی_شائق✍
#شهادت_امام_جواد
.
.
#امام_جواد_علیه_السلام
#غزل_مرثیه
۳۱۲
به چشم نیلی ات بنگر،به چشمان ترم مادر
ز ظلم همسرم،چون مرغ بی بال و پرم مادر
اگر چه قاتلم در پشت در خنده به حالم کرد
ولی من یاد خون سینه و میخ درم مادر
اگر از سوزش زهر جفا،خشکیده حلقومم
ولی دیگر نخورده نیزه ای بر حنجرم مادر
به خاک حجره می غلتم من از فرط عطش اما
به زور نیزه ای دیگر نغلتد پیکرم مادر
تنم را روی بام خانه آوردن ولی هرگز
نباشد زیر دست و پای مرکبها سرم مادر
خدا را شکر در حجره به خود وقتی که پیچیدم
ندیده حالت جان کندنم را خواهرم مادر
شنیدم عمه ام روی بلندی بوده و دیده
به یاد حنجر خشک و،به یاد خنجرم مادر
شنیدم زنده زنده راس جدم را جدا کردند
خدا داند که این صحنه نیاید باورم مادر
#محمود_اسدی_شائق✍
#شهادت_امام_جواد
.
.
#شب_اول_محرم
#غزل_مرثیه
#حضرت_مسلم
آغوش من برای ابد آشنای توست
گوشم پر از صدای خوش ربنای توست
من مسلم و موحد یک بارگه شدم
آن واحد احد به خدا که خدای توست
وقت وداع گریهام از دوری تو بود
از ترس جان نبود که جانم فدای توست
در غربت استقامت من بیدلیل نیست
تا آن زمان که پشت سر من دعای توست
کوفیست خط نامهی نامردمان اگر
همراه و همدمم خط مشکل گشای توست
مسلم کجا و میل امان نامه از کسی
امن و امان من همه جا در رضای توست
این لحظهها به غربت تو فکر میکنم
این اشکهای آخر عمرم برای توست
من بی پناه ماندهام اما غمِ من است
آن شیرخواره ای که پناهش عبای توست
غارتگرند مردم این شهر بیحیا
دلواپسیم روسری بچههای توست
اینجا که کوفه است پر از محنت و بلاست
خاکم به سر دگر چه خبر کربلای توست
با پیکرم هر آنچه شود نیست غصهای
ای بی کفن تمام غمم بوریای توست
#سعیده_کرمانی✍
.
.
#غزل_مرثیه
#شب_اول_محرم
#حضرت_مسلم علیه السلام
گل بودم و به بزم خزان میهمان شدم
پژمردم و شکستم و افسرده جان شدم
کوچه به کوچه خانه به دوشم در این دیار
همچون نسیم طائر بی آشیان شدم
افتاده ام زچشم همه کوفیان حسین
در کوچه های شهر چو اشک روان شدم
هر صبح شاهد است نسیمی گذر نکرد
از من مگر که دست به دامان آن شدم
دارد صدای قافله ات می رسد که من
با گریه های خود جرس کاروان شدم
از بس که سنگ خوردم و آقا شکسته ام
سر تا به پا چو حجره شیشه گران شد
با دیدن سه شعبه ای اندازه علی
تیر آنچنان کشید دلم تا کمان شدم
از بس که پاره های تنم بین شهر ریخت
چون دانه های سبحه بی ریسمان شدم
ای کشتی نجات به دادم نرس برو
آخر تو را به موج بلا بادبان شدم
ای کاش کس اسیر نیاید در این دیار
من که چنین نیامده بودم چنان شدم
#موسی_علیمرادی ✍
.
.
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیه_السلام
#غزل_مرثیه
۳۸۸
حرامیان بی حیا چند نفر به یک نفر
عمو فتاده از نوا چند نفر به یک نفر
شمر لعین به روی سینه ی عمو نشسته است
پنجه به مو شد آشنا چند نفر به یک نفر
فقط نه اینکه بر تنش تیر زدند ناکسان
مانده به زیر دست و پا چند نفر به یک نفر
به مثل فاطمه که بین کوچه اش کتک زدند
زدند ضربه بی هوا چند نفر به یک نفر
نفس کشیدن عمو حسینِ من سخت شده
نیزه به حلقش شده جا چند نفر به یک نفر
****
#محمود_اسدی_شائق✍
#شب_پنجم_محرم
#حضرت_عبدالله
.
.
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیه_السلام
#غزل_مرثیه
۳۹۱
سنگ ها سوی عمویم چقدر می آید
عمه جان،فاطمه با دیده ی تر می آید
عمه بگذار روم تا که کنارش باشم
از دل قتلگهش بوی پدر می آید
مثل بابای غریبم به تنش تیر زدند
ولی اینجا به بدن تیر سه پر می آید
عمه جان،نیزه گره خورده به پهلویِ عمو
خون ز اعضای تنِ او بنگر می آید
خون ز پهلوی عمو نیست که بر خاک چکید
بعد اکبر همه خونها ز جگر می آید
یکنفر نیزه ی خود را به بدن می چرخاند
نوک نیزه به گمانم ز کمر می آید
عمه جانم به زمین خوردن او می خندد
آنکه از بهر جدا کردن سر می آید
عمه قاتل به کفش خنجر هندی دارد
گوییا شمر به همراه تبر می آید
بس که مرکب به تنش رفته،به هم ریخته است
بدنش مثل خمیری به نظر می آید
****
#محمود_اسدی_شائق✍
#شب_پنجم_محرم
#حضرت_عبدالله
.
.
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیه_السلام
#غزل_مرثیه
۳۸۷
شکرخدا عمو مرا مست خدا کرد
سرتا به پا، پا تا به سر مست خدا کرد
بعد از غلاف کوچه، بابای غریبم
دست مرا نذر غریب کربلا کرد
عمه رهایم کن نمی بینی که دشمن
جسم عمویم را چگونه جابجا کرد
دیدم سنان را خصم بین سینه چرخاند
عمه ببین که استخوانهایش صدا کرد
عمه ببین این بی حیا با میخ چکمه
برسینه ی زخمی این مظلوم جاکرد
عمه بگو این لب ترک خورده،مزن پا
زد بی هوا با پا،چه غوغایی به پا کرد
شکرخدا در قتلگه تا من رسیدم
آن بی حیا موی عمویم را رها کرد
دیدم یکی شمشیر بالا برده، رفتم
دستم سپر کردم،که او از تن جدا کرد
دستم به مو آویز شد،یک لحظه دیدم
بابا کنار قتلگه، بر من دعا کرد
****
#محمود_اسدی_شائق✍
#شب_پنجم_محرم
#حضرت_عبدالله
.
.
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیه_السلام
#غزل_مرثیه
۳۹۱
سنگ ها سوی عمویم چقدر می آید
عمه جان،فاطمه با دیده ی تر می آید
عمه بگذار روم تا که کنارش باشم
از دل قتلگهش بوی پدر می آید
مثل بابای غریبم به تنش تیر زدند
ولی اینجا به بدن تیر سه پر می آید
عمه جان،نیزه گره خورده به پهلویِ عمو
خون ز اعضای تنِ او بنگر می آید
خون ز پهلوی عمو نیست که بر خاک چکید
بعد اکبر همه خونها ز جگر می آید
یکنفر نیزه ی خود را به بدن می چرخاند
نوک نیزه به گمانم ز کمر می آید
عمه جانم به زمین خوردن او می خندد
آنکه از بهر جدا کردن سر می آید
عمه قاتل به کفش خنجر هندی دارد
گوییا شمر به همراه تبر می آید
بس که مرکب به تنش رفته،به هم ریخته است
بدنش مثل خمیری به نظر می آید
****
#محمود_اسدی_شائق✍
#شب_پنجم_محرم
#حضرت_عبدالله
.
.
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیه_السلام
#غزل_مرثیه
۳۸۷
شکرخدا عمو مرا مست خدا کرد
سرتا به پا، پا تا به سر مست خدا کرد
بعد از غلاف کوچه، بابای غریبم
دست مرا نذر غریب کربلا کرد
عمه رهایم کن نمی بینی که دشمن
جسم عمویم را چگونه جابجا کرد
دیدم سنان را خصم بین سینه چرخاند
عمه ببین که استخوانهایش صدا کرد
عمه ببین این بی حیا با میخ چکمه
برسینه ی زخمی این مظلوم جاکرد
عمه بگو این لب ترک خورده،مزن پا
زد بی هوا با پا،چه غوغایی به پا کرد
شکرخدا در قتلگه تا من رسیدم
آن بی حیا موی عمویم را رها کرد
دیدم یکی شمشیر بالا برده، رفتم
دستم سپر کردم،که او از تن جدا کرد
دستم به مو آویز شد،یک لحظه دیدم
بابا کنار قتلگه، بر من دعا کرد
****
#محمود_اسدی_شائق✍
#شب_پنجم_محرم
#حضرت_عبدالله
.
.
#غزل_مرثیه
#میخواستمکهخیمهبهسامانشودنشد
#شب_هفتم_محرم
#حضرت_علی_اصغر
میخواستم که خیمه به سامان شود نشد
غم لحظه ای اگر شده پنهان شود نشد
گفتم در این دقایق آخر اگر شده
روی پر اضطراب توخندان شود نشد
روی لب علی که خودش چشمهی بقاست
یک جرعه آب هم شده مهمان شود نشد
با دیدنش به رحم بیاید دلی مگر
از سنگها جدا دل انسان شود نشد
هرکس که در میان جماعت مردد است
شوقش به بازگشت دو چندان شود نشد
جز تیر حرمله که سر از پا نمیشناخت
یک تن دگر بگو که پریشان شود ...نشد
شرمنده ام رباب که آغوش زخمیام
میخواستم براش نگهبان شود نشد
تا پشت خیمهها برسم خواستم کمی
دستم عمود این سر بی جان شود نشد
از اشک خود مضایقه کردی که ذره ای
دفن علی برای من آسان شود؟
نشد
#سعیده_کرمانی✍
.
.
#پنجم_صفر
#غزل مرثیه #حضرت_رقیه سلام الله علیها
****
ای سربلندِ من که چنین با سر آمدی
با سر برای دیدنِ این دختر آمدی
قدری شکسته ای تو ولی سرشکسته نه!
ای سر ، تو بر سران دو عالم سرآمدی
با نورِ تو قدم به قدم راه رفته ام
خورشیدِ من ، کِی از نوکِ نیزه در آمدی؟
ای نازنین کبوترِ من ناز کرده ای
در آشیانه از چه بدونِ پر آمدی
ای غرقِ نور ، از چه تنوری است صورتت؟
وای از دلم که از دلِ خاکستر آمدی
لبریز از غمم ، که لبت خیزرانی است
از طشت زر ، زیارتِ این گوهر آمدی
راحت بخواب خسته ی راهی عزیز من
امشب خیال کن بغلِ مادر آمدی
با اشکِ دانه دانه به تو آب می دهم
ای تشنه لب به چشمه ای از کوثر آمدی
حتی به روی نیزه دم از حق زدی پدر
بابا چه خوب از پسِ دشمن بر آمدی
*********
#رضا_یزدی_اصل
#غزل_مرثیه
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
.