eitaa logo
ذاکرین آل الله
360 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2هزار ویدیو
446 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
علیهاالسلام 🔹ام الادب🔹 ببین باید چه دریایی از ایمان و یقین باشی که همراه امیری، چون امیرالمؤمنین باشی ببین باید چقدر احساس باشد در دل شیرت که در بین زنان، تنها تو عباس‌آفرین باشی شجاعت را، شرافت را، بلاغت را، ولایت را خدا، یک‌جا به تو بخشید، تا اُمّ البنین باشی همه عالم، پسر دارند، تو قرص قمر داری مگر بی‌نور می‌شد، مادر زیباترین باشی؟ مگر بی‌نور می‌شد، در دل خورشید بنشینی؟ تمام عمر با عباس و زینب همنشین باشی گرفتی دستِ ماهی را که از ما دست می‌گیرد رسیدی، باغبانِ غیرةٌ للعالمین باشی رسیدند و فقط پرسیدی از زینب: حسینم کو؟ تویی اُمّ الادب؛ آری! تو باید اینچنین باشی پسرهای تو را کشتند، اما اِرباً اِرباً، نه! نبودی شاهد تکرار اکبر، بر زمین باشی هوای پر کشیدن سوی حق داری و حق داری پس از کرببلا سخت است که اُمّ البنین باشی 📝
. علیه‌السلام آن که در سایۀ مهر تو اقامت دارد چه غم از آتش صحرای قیامت دارد؟ نکشد ناز ستاره، نَبَرد منت ماه هر که در سایۀ مهر تو اقامت دارد محشر حُسن و ملاحت رخ نورانی توست جلوۀ قامت تو، شور قیامت دارد ذکر «قَد قامت» از آن بر لبم آید به نماز که اشارت به تو و آن قد و قامت دارد روشن از نور نبّوت، نه همین چهرۀ توست مهربان شانۀ تو مُهرِ امامت دارد تویی آن‌یار سفرکرده که«حافظ» می‌گفت «هر کجا هست خدایش به سلامت دارد» چه حکایت کند از سوز دلم، چشمۀ اشک «چشمِ از گریه نیاسوده علامت دارد» گر «شفق»جام به‌دست‌آمده،عیبش مکنید قطره‌ای، چشم به دریای کرامت دارد «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» 📚 یاایهاالعزیز ..................... علیه‌السلام در این هوای بهاری شدم دوباره هوایی بهار می‌رسد اما بهار من! تو کجایی؟ چه‌برکتی،چه‌نویدی؟چه‌سبزه‌ای و چه‌عیدی؟ به سال نو چه امیدی؟ اگر دوباره نیایی مقلّبانه به قلبم، هوای تازه بنوشان محوّلانه به حالم اشاره کن به دعایی مقدر است به فالم مدبّرانه بتابی خوش است لیل و نهارم اگر نظر بنمایی اگر قرار چنین شد، تو را بهار نبیند چنین‌نکو ز چه‌رویی؟چنین‌خجسته‌چرایی؟ اگر چه حُسن‌فروشان به جلوه آمده باشند تو آبروی جهانی، تو روی ماه خدایی دل از امیر سواران گرفته است بشارت از آسمان خراسان شنیده است ندایی به سوی‌ چشمۀعشقت، اگر که تشنه‌بیاییم قسم که حضرت باران! همین بهار می‌آیی خودت‌مگر که به‌زهرا، توسلی کنی امشب نمی‌رسد گل نرگس! دعای ما که به جایی «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .
ویژۀ میلاد کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام به نفسِ حاج میثم مطیعی•✾• پیچیده در این کوچه ها عطر عبایت همراه با نجوای زیبای دعایت در جام چشمان زلالت شور داری در کیسه با خرما مگر انگور داری؟ دارد ‌شرابِ کوثری میخانه ی تو شالِ شکوه حیدری بر شانه ی تو با نان و خرما میرسی من هم یتیمم اما نه خرما، مست دستان کریمم میزد به پایت بوسه لب های مدینه ای خوش به حال نیمه شب های مدینه در دست هایت یاکریمان لانه دارند وقت قنوتت قُدسیان پیمانه دارند نوشیده ام با قُدسیان ساغر به ساغر نوشیده ام با نام تو تا جام آخر از واژه ها مِی می چکید و می نوشتم: سر مستِ آقای جوانان بهشتم شمس بن شمسی، آبروی آفتابی با صحن خاکی، ساقی ابن بوترابی میخانه ی خاکی غبارش هم شراب است اِنعام صحن خاکیت هم بی حساب است این مثنوی تا یاد سردار جمل کرد روح القدس گویی هوای یک غزل کرد یا محسن أم در حال مستی یا حَسَن شد نامت قلم را محو نوری در ازل کرد من در زمان، آواره ی آن لحظه هستم وقتی که دستان تو قاسم را بغل کرد آنگونه او را خوش در آغوشت کشیدی تا بی تو بودن مرگ را پیشش عسل کرد دست کریمت یاکریمان را غذا داد شاه و گدا را لطف تو ضرب المثل کرد با تو وجود عشق اثباتی نمیخواست نور خدا را چشم هایت مستدل کرد آورده ای از آسمان نور خدا را چشم تو روشن کرد چشم مرتضی را پای تو دوش مصطفی را عرش کرده جبریل بالَش را برایت فرش کرده پای پیاده کعبه می آید سراغت لب های زمزم تشنه ی آب وضویت روح تو را از نور زهرا آفریدند از اسم تو اسماء حُسنا آفریدند نام حَسَن یعنی تمام حُسنِ دنیا حالا من و دستِ کریمِ آل طاها شاعر:
قدّ و بالای علی از چشم زهرا دیدنی‌ست وای! وقتی می‌رسد دریا به دریا دیدنی‌ست @navaye_asheghaan
. آسمان می‌خواند امشب، قدسیان دف می‌زنند حوریان کِل می‌کشند و خاکیان کف می‌زنند شیر عاشق کش! کدام آهو دلت را برده است؟ تیغ مرحب جو! کدام ابرو دلت را برده است؟ آسمانی بی کرانی، عاشق دریا شدی آمدی آیینه‌ی انسیه‌ی حورا شدی امشب ای زیباترین! ای دلبر کوثر بیا! شب، شبِ عشق است، ای داماد پیغمبر بیا! «لیلةُ القدرِ» نگاهش یا علی! اجر تو است او «سلامٌ فیه حَتی مَطلَعِ الفجر» تو است از ازل در پرده بود آیینه‌دارش می‌شوی در عبور از کوچه‌باغ عشق، یارش می‌شوی قدّ و بالای علی از چشم زهرا دیدنی‌ست وای! وقتی می‌رسد دریا به دریا دیدنی‌ست ماه در امواج دریا دیدنی‌تر می‌شود قدر زهرا با علی فهمیدنی‌تر می‌شود مانده احمد تا کدامین وجه رب را بنگرد روی حیدر را ببیند یا به زهرا بنگرد ای بلال! امشب اذانی را که می‌خواهی بگو «اَشهدُ اَنَّ علیاً حجتُ الله»ی بگو عقد زهرا و علی در آسمان‌ها بسته شد سرنوشت عشق هم بر زلف آن‌ها بسته شد گفت احمد: این زره خرج جهاز دختر است خوب می‌دانست حیدر بی زره هم حیدر است تا در میخانه امشب روح را پر می‌دهیم دل به چشم کوثر و دستان حیدر می‌دهیم ✍ . @navaye_asheghaan
یا اهل بیت النبوه محمّد، با خودش آورد، محبوبش، حبیبش را حسن، آن باغ حُسنش را، حسین و عطر سیبش را زنی از راه می‌آید، که مریم آرزو دارد، به رویش وا کند، یک لحظه چشمان نجیبش را رسید از راه، روح‌الله و سرّالله و سیف‌الله شنید از آسمان، عیسی‌ابن‌مریم هم، نهیبش را پدر با ما، پسر با ما، دَمِ روحُ‌القدس با ماست بگو در پای حیدر، افکنَد ترسا، صلیبش را به پای «ایلیا» اُفتند، یا در نار، می‌بخشد قسیمُ النار والجنت، به هر نفسی، نصیبش را بپرس از خیبر، ای نجران! که لرزان با تو واگوید: چه خواهد شد اگر حیدر، کِشد تیغ مهیبش را فقط «دست خدا» کافی است، بی‌تیغ دودم، حتی به آنی رو کند، دست کلیسا و فریبش را نگاهی می‌کند یعسوب و می‌ترسند ترسایان چه کس، این‌گونه بیرون کرده از میدان، رقیبش را؟  قاسم صرافان
این خانواده، اشرف اولاد آدمند این پنج نور، علت زیبای خلقتند اسرار پنج حرفِ شریف «کرامت»ند این خانواده، اشرف اولاد آدمند آنان طبیب درد طبیبان عالمند این پنج تن، خلاصه‌ی احساس خالقند اندازه دل همه‌ی خلق، عاشقند خاکی شدند تا ره افلاک وا کنند «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند» زیباترین سپاه به میدان رسیده بود نام ابوتراب به نجران رسیده بود آنان که لاف، پیش شه لافتی زدند تا چشمشان به هیبتش افتاد، جا زدند یک اخم مرتضی علی و ختم غائله اینگونه‌ شد خلاصه‌ی روز  مباهله  قاسم صرافان 🌹
🏴 اشعار ============================== @Shere_aeini زدن نداره دختری که رمق به تن نداره راه می‌رم آروم این پا که نای دویدن نداره گفته بودم: آب این دیگه ناراحت شدن نداره خیال می‌کردم نماز خونه؛ دست بزن نداره سه ساله‌مه من سه ساله دختر که زدن نداره هیچ کسی تو شام ماه تر از بابای من نداره بگم کی هستم ظاهر من جای سخن نداره شاهزاده آخه پیراهن پاره به تن نداره اومدی بابا! گلت که رنگ یاسمن نداره موهای سوخته ببخش دیگه شونه زدن نداره اسیر کوچیک جز آغوش باباش وطن نداره دیگه رقیه‌ت طاقت بی بابا شدن نداره عمه! بمیرم بابای من چرا بدن نداره؟ گلاب و معجر کسی واسه غسل و کفن نداره؟ هیچ کسی اینجا جواب واسه سوال من نداره 🔸شاعر: ============================= 🔹اشعار ناب آئینے🔹 @shere_aeini
از بزرگی، از شرف، از غیرت، از ایمان بخوان از شکوه مردمی با عشقِ بی‌پایان بخوان گوش کن! هر ذره از این خاک، می‌گوید: حسین حاج محمود کریمی! امشب «از ایران بخوان» .
. تقدیم به کریم آل‌طاها، مجتبی علیه‌السلام: آن ماه که در دامن زهرا بنشیند باید که چنین در دل دنیا بنشیند ای عرش نشین! شأن قدمهای تو تنها این است که بر شانه‌ی طاها بنشیند بر دوش نبی، عطر تو، با موجی از اعجاز برخیزد و بر قلب دو دریا بنشیند حالا که تویی آیه‌ای از سوره‌ی کوثر، باید که به تفسیر تو مولا بنشیند آنقدر کریمی که فقیر آمد و گفتی: از ماست، بگویید که بالا بنشیند آقای جوانان بهشت است، جماعت! دورِ که نشستید؟ که تنها بنشیند اسلام شما چیست؟ که در آن پسر هند، جای پسر امّ ابیها بنشیند شاید پسر فاطمه از پای بیفتد، اما که شنیده است که از پا بنشیند؟ صلح تو، چنان تیر که در چله نشسته ست گیرد هدف امروز، که فردا بنشیند در حیرتم از جَعده، چگونه دلش آمد، آن زهر، به کام تو دل‌آرا بنشیند؟ لعنت به دلِ سنگ و سیاهی که سبب شد داغت به دلِ گنبد خضرا بنشیند این تیر که اینجا کفنت را به تنت دوخت فرداست که بر دیده سقا بنشیند شیرین دهن کرببلا، گل‌پسر توست از توست که اینگونه به دلها بنشیند می‌گفت: عمو! نامه‌ی باباست به دستم برخوان و بگو قاسمت آیا بنشیند؟ با اذن عمویش، شب آخر، قمر تو برخاست که خیمه به تماشا بنشیند جسم پسرت، آه! شبیه جگرت شد تا خونِ تو هم، در دل صحرا بنشیند ✍ .
نفس‌های آخر، عطش، روضه‌خوان شد که لب‌های تشنه، به یادم بیاید اباصلت! آبی بزن کوچه‌ها را قرار است امشب، جوادم بیاید قرار است امشب، شود طوس، مشهد شود قبله‌گاه غریبان، مزارم اگر چه غریبی، شبیه حسینم ولی خواهری نیست اینجا کنارم به دِعبِل بگو: شعر کامل شد اکنون «و قبرٍ بطوس»ی که خواندم برایش بگو: این نفس‌های آخر هم، اشکم روان است، از ابیات کرببلایش از آن زهر بی‌رحم، پیچیده‌ام من به خود، مثل زهرای پشت در، از درد شفابخش هر دردم، از بس که خواندم در آن لحظه‌ها، روضه‌ی مادر از درد بلا نیست جز عافیت، عاشقان را تسلای دردم، نگاه طبیب است من آن ناخدایم، که غرق خدایم «رضا»یم، رضایم، رضای حبیب است رئوفم، شهیدم، امامم، امیدم من آن شمس عشقم که بخشیده‌ام نور شود هر کسی، هر کجا، بی‌قرارم دلش را در آغوش می‌گیرم از دور شدم آسمان، تا کبوتر شوی تو رسیدم که آهویی آزاد باشی بیاور غمت را، بیا زائر من! که مهمان صحن گهرشاد باشی اباصلت! آبی بزن کوچه‌ها را به یادِ سواری که با ذوالفقارش بیاید سحر، تا بگردند دورش خراسان و یاران چشم انتظارش ✍
. فقط نه آمنه؛ حیرانِ جمال و حُسن تو دنیایی چه عطر و بوی دل انگیزی، چه چشم و ابروی گیرایی جهان که شمس و قمر دارد، به خوبی تو مگر دارد؟ حلیمه خوب خبر دارد، ز کودکی، تو چه آقایی سلام فخر بنی‌هاشم! سلام بر تو ابوالقاسم! به خَلق و خُلق تو شد قائم، اصول دینِ دل‌آرایی چنان بلند و درخشانی، به نور و شوکت رحمانی که دید راهب نصرانی، همان ستوده‌ی عیسایی به هیچ آینه، جز حیدر، نه پادشاه و نه پیغمبر شکوه و حُسن تو را دیگر، خدا نداده به تنهایی به قلب عالمیان چون ماه، نشانده مهر تو را الله به مسندی که ندارد راه، نه قیصری و نه کسرایی به آرزوی نگین تو، درآمده‌ست به دین تو مسیح من! به کمین تو، نشسته است، یهودایی به دختران نهان در گِل، بیا محمدِ نازک دل! ببار تا که شود نازل، به قلب پاک تو، زهرایی چه کوثری و چه بانویی، چه یاس عرشی خوشبویی نبی امّی از آن رویی، که غرق امّ‌ابیهایی قسم به لَیل و به گیسویت، به ذکر یاحق و یاهو یت  به آیه‌، آیه‌ی ابرویت، به آن دو چشم تماشایی در این هزاره‌ی ظلمانی، میان این همه حیرانی برای این شب طوفانی، بخوان از آن دل دریایی از او که خال تو را دارد، که نام و حال تو را دارد به شانه‌، شال تو را دارد، می‌آید او و تو می‌آیی بخوان که در عرفاتم من، کنار آب حیاتم من نفس نفس، صلواتم من، به شوق این همه زیبایی ✍ .