#مصائب_شام
#مرثیه_امام_سجاد_ع
من چهل سال غم وغصه مکرر دیدم
نرود از نظرم آنچه که آخر دیدم
بلبلان از غم گلها همه بیتاب شدند
غنچه ها را همه پژمرده و پرپر دیدم
کوچه ی تنگ ندیدم چو عمویم امّا
تنگی قتلگه و پیکر بی سر دیدم
مات و مبهوت نظر کردم و فریاد زدم
جای یک زخم هلالی روی پیکر دیدم
آنچه من دیده ام ای کاش نبیند چشمی
من خودم کاکل او در کف لشکر دیدم
از همه سختی گودال همین بس باشد
قتل صبر پدر و نیزه و خنجر دیدم
بوریا جمع تنش را همه بر عهده گرفت
پی انگشت پدر در همه جا گردیدم
با عبا جمع نمودم که نریزد عباس
پاره های تنِ سقای دلاور دیدم
کاش می مردم ازاین غم که نبینم امّا
چادر سوخته وپاره ی خواهر دیدم
وای از شام که ناموس خدا را بردند
خنده و هلهله در مردم کافر دیدم
سخت تر از همه بازار یهودی ها بود
عمه ها را همه در حالت مضطر دیدم
سخن از برده فروشی شد و لرزید رباب
به روی نیزه سرشک علی اصغر دیدم
✍شاعر: #محمود_اسدی
شدی آشفته و من هم ز تو آشفتهترم
پشت در سوختی و سوخته من هم جگرم
زخم شد پلک تو از بس که به من پلک زدی
با اشاره تو سلامم کنی ای محتضرم
بس که ضربه به سرت خورد سرت را بستی
تو سرت بستی و من بر سر زانوست سرم
پیش چشمم چه بلایی سر چشمت آمد
با همین چشم کبودت بنگر چشم ترم
همه تقصیر مغیره است خودم میدانم
قوت بازوی من بازوی تو کرده ورم
مُردم آندم که صدای تو شنیدم زهرا
گفتی ای فضه بیا زود،که من زیر درم
بس که از روی در سوخته دشمن رد شد
از تو و سینهی خونین شدهات باخبرم
میکشیدند مرا تا که نگاهم افتاد
دیدم از ضربه پا له شده محسن پسرم
#شعر_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
#محمود_اسدی
یا رب مرا آواره جز این در مگردان
دیگر گدای خانهای دیگر مگردان
غیر علی منکه کس و کاری ندارم
هرگز اسیرِ کَس، بهجز حیدر مگردان
تنها امیدم اینکه زهرا مادرم هست
یا رب مرا شرمندهی مادر مگردان
دیوانهی عشق حسینم کن خدایا
امّا مرا درمانده در محشر مگردان
گاهی غم دنیا دلم سوزاند امّا
جز داغ زینب دیده ام را تر مگردان
از روی تل دخت علی با گریه میگفت
ای بی ادب گلچین! گلم پرپر مگردان
تازه رسیده مادرم در بین گودال
در پیش مادر، یوسفش را برمگردان
#شعر_مناجات_با_خدا
#محمود_اسدی
یابن زهرا تو طبیب دل بیمار منی
غم نباشد به دلم چون که تو غمخوار منی
گرچه ماه رمضان رفت ز دستم امّا
بخداوند که تو ماه شب تار منی
با همه روسیهیام، درِ دیگر نزنم
تا تو مولای منی، تا که تو دلدار منی
گرچه ای گل بجز از خار نبودم اما
به همه گفتهام ای دوست، که تو یار منی
کاش یکبار مریض غم هجر تو شوم
به امیدی که ببینم تو پرستار منی
بارها با عملم قلب تو را خون کردم
گرچه آلودهام امّا تو کس و کار منی
کاش روزی نشود تا که بگویی با من
تو مخوان یار مرا بلکه تو سربار منی
قسمت میدهم آقا به عمویت عباس
که همه عمر انیسی به دل زار منی
جان جدت که دم خیمه صدا زد عباس
چه غم از اینهمه لشگر، تو علمدار منی
#شعر_مناجات_امام_زمان_عح
#عید_فطر
#محمود_اسدی
به غدیرِ خُم به خدا قسم نِعمایست نعمت بیحد است
نه فقط زمین نه فقط سما که تمام خُلد مُخلّد است
و ثنای شیر خدا علی بشنو به عهدهی احمد است
نبوَد توانِ کسی که دم زند از مقام تو یا علی
نمی از فضائل مرتضی بشنو ز لعل لب نبی
که علیست حجّ و زکات هم که علیست صوم و صلات هم
که علی است رمز صراط هم که علی است راز نشاط هم
که علی است موت و حیات هم که علی است راه نجات هم
به شما بگویم از این علی به خدا که حبل متین علی
و تمام دین و تمام دین و تمام دین به یقین علی
که علی است رهبر و رهنما که علیست نقطه تحت با
که علیست مروه و هم منا که علیست زمزم و هم صفا
که علیست قبلهی اولیا که علیست کعبهی انبیا
که علیست شافع محشرو که علیست رازق ماسوا
که علی معلم جبرییل که علیست آینهی خدا
ز محبت به علی فقط به خدا که فاطمه برتر است
و به خاطر علیَست که هدف هجوم دو کافر است
بوَد این عیان به نگاه من که گلم به شعله آذر است
زده هر نفس به دلم شرر به لبم دعایی و زمزمه
و دعا کنم که دگر لگد نخورد به پهلوی فاطمه
#فقط_حیدر_امیرالمومنین_است
#شهدای_غدیر
#عید_غدیر
#محمود_اسدی
بیا در این شب آخر که بشنوم سخنت
سخن بگوی برادر به شمع انجمنت
بگو در این شب آخر چه بر سرت آید
بگو چه می شود آقا به نازنین بدنت
ترک ترک شده لعل لبت عزیز دلم
خدا کند نخورد سنگ بر لب و دهنت
کنار پیکر تو سینه می زند طفلت
خدا کند که نخندد کسی به سینه زنت
خدا کند تنت از زخم ها ورم نکند
خدا کند نشود نیزه جابجا به تنت
خدا کند نکشی زجر در ته گودال
و عاقبت نکشد طول دست و پا زدنت
خدا کند نشود نرم استخوان هایت
خدا کند نشود کهنه بوریا کفنت
تمام ترس من این است عده ای بی دین
کنند هلهله فردا به زیر و رو شدنت
#محمود_اسدی
#شب_عاشورا
یوسف فاطمه در معرض گرما مانده
کار نیزه است اگر زخم تنت وامانده
با که گویم به تنت پیراهنی نیست که نیست
کهنه پیراهن تو زیر لگدها مانده
از همان لحظه که اعضای تو را درهم دید
قامت عمهام از دیدن تو تا مانده
روی یک کهنه حصیری بدنت را چیدم
ولی انگار تنت در همه صحرا مانده
بوریا پر شده اما بدنت جمع نشد
بین زنبیل کمی از بدنت جا مانده
بدنت پخش زمین هست ولی سینه کجاست
سینهات زیر سُم مرکب اعدا مانده
ذره ذره بدنت از سم مرکب میریخت
به سم مرکبشان دیده زهرا مانده
#روضه
#محمود_اسدی
وای از شام اسیران غم بی حد دیدند
خاک از بام به فرق سرشان پاشیدند
بر غم و غصه ی اولاد علی خندیدند
پای سرهای بریده همگی رقصیدند
بغض دیرینه ی خود را به علی نو کردند
بی حیاها همه ی قافله را هو کردند
پیش چشم اسرا چنگ و دف و تار زدند
کعب نی بر بدن عابد بیمار زدند
دختران را به سر کوچه و بازار زدند
سخت تر از همه در پیش علمدار زدند
دختر فاطمه را جا ملاعام دهند
دسته دسته به اسیران همه دشنام دهند
شامیان ظلم به ذریه ی طاها کردند
خنده بر بی کسی زینب کبرا کردند
خون به قلب علی و احمد و زهرا کردند
اسرا را سر هر کوچه تماشا کردند
خون عباس سر نیزه بجوش آمده بود
دور ناموس خدا برده فروش آمده بود
#کوفه_شام
#الشام_الشام_الشام
#محمود_اسدی
رفتی و بعد تو ای یار خدا رحم کند
شام، قلبم شده خونبار خدا رحم کند
سایه ام را که ندیدهست کسی تا حالا
مانده ام بر سر بازار خدا رحم کند
محملم پرده ندارد همه غارت شده ایم
وای از اینهمه آزار خدا رحم کند
بود ناموس تو در کوچه و بازار حسین
وسط دیدهی انظار خدا رحم کند
سنگ برداشت یکی تا که به سرها بزند
هدفش راس علمدار خدا رحم کند
دسته بسته به سوی بزم شرابم بردند
چه شود عاقبت کار خدا رحم کند
مجلس مِی خورهگی شان، چقدَر طول کشید
خواهرت گشت گرفتار خدا رحم کند
#الشام_الشام_الشام
#محمود_اسدی
در مجلس یزید هیاهو به پا شده
زهرا خدا کند که نبیند چها شده
وضع سرت توان حرم را ربوده ست
خیلی یزید خون به دل ما نموده ست
می خورد آب و در طفلانت آب ریخت
ای خاک بر سرم به سر تو شراب ریخت
از شدت عطش لب تو چاک خورده است
با من بگو رخ تو کجا خاک خورده ست
برخواستم چو،چوب به لبهای تو نشست
دندان تو مقابل چشمان من شکست
وای از دل رباب به پا گشت هلهله
با نیش خند-آمده از راه حرمله
ناموس تو به حلقه ی نامحرمان حسین
شد آستین،حجاب رخ کودکان حسین
ای وای مطربان همه در مجلس آمدند
بر اشک غربتم همه ساز و دهل زدند
من آبله به پا و ستادم به پا حسین
اما حرامیان همه بنشسته یا حسین
در پرده جای داده عیال خودش،ولی
در بین ازدحام بوَد،دختر علی
سربسته گویمت وسط مجلس یهود
دور و برم حسین پر از چشم هیز بود
#مجلس_یزید
#الشام_الشام_الشام
#محمود_اسدی
شام خاکت به سر،ای کاش که گردی تو خراب
ده نفر را همه بستی به سر و دست طناب
فاطمه چشم تو روشن،وسط بزم شراب
خنده کردند به لیلا و عروس تو رباب
جای دارد که بمیرد ز همین غم آدم
که بوَد گرد نوامیس خدا نامحرم
چشم ها از همه سو،تا که به زنها افتاد
زین محن ولوله در عرش معلی افتاد
بین آن بزم دگر، زینب کبرا افتاد
مادرش فاطمه در پای سر از پا افتاد
تا به لبهای حسین چوب به شدت می خورد
دستها رفته به بالا و به صورت می خورد
خواهرش دید و صدا زد که حرامی زاده
بزن آهسته،نبی بوسه بر این لب داده
بزن آهسته که آن سوی علی استاده
بزن آهسته،سکینه به زمین افتاده
به لب خشک حسین خنجر تیزی می زد
وای من سرخ مویی حرف کنیزی می زد
#الشام_الشام_الشام
#محمود_اسدی
بابا غم تو بر جگرم چرخ میزند
اشک غمم به چشم ترم چرخ میزند
گرچه ز سنگ، جوجهی تو پر شکسته شد
صیاد باز دور پرم چرخ میزند
آن دختری که زیور من شد به گوش او
با خنده هی به دور و برم چرخ میزند
از تاریانهای که عدو بر سرم زده
بابا خرابه دور سرم چرخ میزند
موی مرا کشید و لگد زد به پهلویم
دردش مدام بر کمرم چرخ میزند
#شعر_شهادت_حضرت_رقیه_س
#محمود_اسدی