#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
به آتش طعنه زد هیزم که غوغا کردنش با تو
حمایت از من اما فتنه برپا کردنش با تو
زنی میآید و در سینه اش مهر علی دارد
پس آن را با نوک مسمار امضا کردنش با تو
جوابش را چنین داد آتش این در را که سوزاندم
تحمل کرد اگر آن زن تقلا کردنش با تو
در و دیوار را بر هم بزن با پایکوبیدن
که خون تازه جاری پای لولا کردنش با تو
به لولا گفت میخ در کمی من را تحمل کن
بیا و صبر را این دفعه معنا کردنش با تو
غلافی با غلافی آن سوی در زمزمه کردند
حمایل را ز دست فاطمه وا کردنش با تو
بزن طوری که با صورت بیافتد بر زمین زهرا
علی را پیش چشم مرد و زن تا کردنش با تو
غلافی رو به درب خانهی همسایه کرد و گفت
شکست بازویش با من تماشا کردنش با تو
شنیدم تیغها بین غلاف اینطور میگفتند
سر جسم حسینش نیز دعوا کردنش با تو
🔸شاعر:
#وحید_عظیم_پور
____
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
آمد و یک مدینه آه آورد
چشم گریان به شوق ماه آورد
آمده با صلابت گریه
ایستاده به قامت گریه
در هوای نگاش ابر کشید
بر زمین نقش چار قبر کشید
بر مزار خیالیاش که نشست
مرثیه خواند و گریه کرد و شکست
بر روی دستهای اخلاصش
زره یادگار عباسش
نه فقط از تبار اشک است او
بلکه مادربزرگ مشک است او
فاطمه بود،فاطمه اما
پشت در جاگذاشت اسمش را
روز ، خورشیدو ماهتاب شبند
اهل تقوا همیشه با ادبند
گفت این خانه مال آل عباست
گفت که فاطمه فقط زهراست
به خودش ام بی بنین میگفت
و به زینب هم اینچنین میگفت
روزگارم شدهست پاییزی
که نبینم تو اشک میریزی
هی مرا مادرم خطاب نکن
هی مرا از خجالت آب نکن
شان من چون بتول اقدس نیست
مادری کار هرکسی پس نیست
مادر من به حکم لم یزلی
شیر داده مرا به ناد علی
آسمان نور دست من داده
ماه در دامن من افتاده
پسری داشتم که سقا بود
خادم بچه های زهرا بود
پسری داشتم مودب بود
پسرم تکیه گاه زینب بود
افتخار من و عشیرهٔ من
یل من نافذ البصیرهٔ من
علمش مرکز سپاه امام
دستهایش ستون کل خیام
آه اما بریده شد یارب
آن دوتا دست از سر زینب
اهل تکفیر پرپرش کردند
نیزه ها جنگ بر سرش کردند
تیغها پاره پاره اش کردند
ماه را پرستاره اش کردند
غیرتالله که زمین افتاد
دخلت زینبُ علیَ بْنِ زیاد
آه از دست بی بصیرت ها
خنده ها طعنه ها شماتت ها
گریه های سکینه اشک رباب
آه از خیزران و بزم شراب
🔸شاعر:
#وحید_عظیم_پور
_______________
#حضرت_ام_البنين #مرثیه_حضرت_ام_البنین
آمد و یک مدینه آه آورد
چشم گریان به شوق ماه آورد
آمده با صلابت گریه
ایستاده به قامت گریه
در هوای نگاش ابر کشید
بر زمین نقش چار قبر کشید
بر مزار خیالیاش که نشست
مرثیه خواند و گریه کرد و شکست
بر روی دستهای اخلاصش
زره یادگار عباسش
نه فقط از تبار اشک است او
بلکه مادربزرگ مشک است او
فاطمه بود،فاطمه اما
پشت در جاگذاشت اسمش را
روز ، خورشیدو ماهتاب شبند
اهل تقوا همیشه با ادبند
گفت این خانه مال آل عباست
گفت که فاطمه فقط زهراست
به خودش ام بی بنین میگفت
و به زینب هم اینچنین میگفت
روزگارم شدهست پاییزی
که نبینم تو اشک میریزی
هی مرا مادرم خطاب نکن
هی مرا از خجالت آب نکن
شان من چون بتول اقدس نیست
مادری کار هرکسی پس نیست
مادر من به حکم لم یزلی
شیر داده مرا به ناد علی
آسمان نور دست من داده
ماه در دامن من افتاده
پسری داشتم که سقا بود
خادم بچه های زهرا بود
پسری داشتم مودب بود
پسرم تکیه گاه زینب بود
افتخار من و عشیرهٔ من
یل من نافذ البصیرهٔ من
علمش مرکز سپاه امام
دستهایش ستون کل خیام
آه اما بریده شد یارب
آن دوتا دست از سر زینب
اهل تکفیر پرپرش کردند
نیزه ها جنگ بر سرش کردند
تیغها پاره پاره اش کردند
ماه را پرستاره اش کردند
غیرتالله که زمین افتاد
دخلت زینبُ علیَ بْنِ زیاد
آه از دست بی بصیرت ها
خنده ها طعنه ها شماتت ها
گریه های سکینه اشک رباب
آه از خیزران و بزم شراب
🔸شاعر:
#وحید_عظیم_پور
#حضرت_زهرا #مدح_حضرت_زهرا
آمد زلال آسمانها مادر باران
عطر ولایت میوزد در کوچه ایمان
آمد زنی از جنس نور و آب و آیینه
نازل شده حوریهای در شکل یک انسان
آمد زنی که کاشفالکرب امامش بود
خورشید رویش بود بر درد علی درمان
تسبیح او مشکلگشای عالم و آدم
سجادهی او رازق هر سفرهی احسان
در ساحل تربیتش دُرّ است و مروارید
دامان حُسنش پرورانده لؤلؤ و مرجان
از واژهی مادر حروفی معتبرتر نیست
بخشیده زهرا اعتبارش را به این عنوان
رکن و ستون خانهی مولا علی، زهراست
بیت خدا هم غبطه دارد بر چنین ارکان
او بی مزارش حاجت زوار خود را داد
پنهانترین پیداست و پیداترین پنهان
آرامگاه فاطمه در قلب حیدر بود
یک بارگاه ازجنس یاس و لاله و ریحان
بوده قسیمالنار والجنة علی اما
در این میان بودهست حب فاطمه میزان
حاجت اگر از مرتضی داری نجف رفتی
فریاد کن «لبیکِ یا زهرا» دم ایوان
اینجا نجف ایوان طلا ذوب علی هستیم
یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه گویان
**
زهرا به ایرانی همیشه مرحمت دارد
گهواره جنبان حسینش میشود سلمان
سربند یازهراست حرز هشت سال ما
وقتی مجهز بود دشمن تا بُن دندان
هرجا و هر سنگر که میدان جهادی بود
از بچههای فاطمه خالی نشد میدان
حالا هم این فرزند زهرا پیشگیری کرد
از فتنهی هرزی که رویاندند هر دوران
از انقلاب مصر درسی ماند و آن این بود
بی رهبری بُرد انقلابش را به استهجان
ایران به نام فاطمه خود را تبرک داد
باید مراقب شد نیافتد دست نا اهلان
بایدکه بگذاریم اسم کشورمان را
جمهوری اسلامی زهرایی ایران
عرضم تمام، این انقلاب ارثیهی زهراست
هستیم پای وارث آن، تا به پای جان
🔸شاعر:
#وحید_عظیم_پور
#حضرت_علی_اکبر #مدح_حضرت_علی_اکبر
قاری والشمس و والضحی علی اکبر
حضرت داود کربلا علی اکبر
بود مسیحا حسین ، دم پسرش بود
حضرت موسی حسین ، عصا علی اکبر
قامت حُسنش ضریح اهل حرم بود
یوسف مصری کجا کجا علی اکبر
کربوبلا را جناب کعبه حسین است
مروه ابالفضل شد صفا علی اکبر
جبههی پیشانیاش چراغ هدایت
زلف سیه ، رایة الهدی علی اکبر
حی علی الکربلا نشسته به لبهاش
ماذنه ها را زده صدا علی اکبر
ماه در آیینه از ستاره خبر خواست
آینه فرمود انّما علی اکبر
گفت که افتادگی نشان کمال است
دید که رفتهست زیر پا علی اکبر
گر بدهد صد پسر خدا به حسینش
اصغر است ، اوسط است ، یا علی اکبر
پیرها حبیب ، طفلها علی اصغر
هرکه جوان بود گفت یاعلی اکبر
جلوهی تمثیل ، کربلای معلاست
اکبر اگر احمد است آمنه لیلاست
🔸شاعر:
#وحید_عظیم_پور
============================
#تنور_خولی
مادر سلام خانهی خولی چه میکنی
ای گنج در خزانهی خولی چه میکنی
من آمدم درآرمت از کنج این تنور
با بازوی کبود ، عزیزم ، ولی به زور
مادر فدای چانهی آتش گرفته ات
لبهای خشک با سر نیزه شکفته ات
دست شکسته بر سر و رویت کشیده ام
خاکستر تنور ز مویت کشیده ام
با چوب یا وسیلهی دیگر بریده اند؟
این طور ناشیانه چرا سر بریده اند
پایت چقدر کار به دعوا کشیده ؟ ها؟
روی لبان تو چه کسی پا کشیده ؟ها؟
بر روی حنجری که از آن بوسه چیده ام
حالا دوازده اثر ضربه دیده ام
یک زخم نه دو زخم نه زخمت لبالب است
اینقدر نیزه خورده سرت نامرتب است
ای جان به لب رسیده بگو پیکرت کجاست
آن یار جان به لب شده آن خواهرت کجاست
او را به سوی کوفه پریشان میآورند
ناموس حق به ناقهی عریان میاورند
🔸شاعر:
#وحید_عظیم_پور
==========================
#مرثیه_حضرت_زینب
#مصائب_شام
دم دروازه ساعات گرفتار شدم
هدف ساز و دف مردم بیعار شدم
دختر هیچ نبی مثل من آواره نشد
هیچ عزیزی نشد اینقدر که من خوار شدم
شام از خلوتی خود به ستوه آمده بود
من که رفتم به خدا رونق بازار شدم
هیچ کس مثل من اینقدر خجالت نکشید
که ز ابرارم و بازیچهی اشرار شدم
یوسفی دیده ام از چاه تنور آوردند
من کلافم جگرم بود و خریدار شدم
سر تو با زن رقاصه گلاویز شدم
با کس و ناکسشان وارد پیکار شدم
دختر فاطمه را بزم شرابش بردند
هیچ عزیزی نشد اینقدر که من خوار شدم
خیزران خورد به لبهات دلم هُرّی ریخت
خیزران خورد به دندان تو بیمار شدم
🔸شاعر:
#وحید_عظیم_پور
=============================
.
#امام_علی
علی جمال خدا و جلال زهرا بود
علی ولی خدا بود و وال زهرا بود
علی نفس نفس زندگی فاطمه بود
علی برای پریدن دو بال زهرا بود
تنور فاطمه را گرم کرد عشق علی
علی خمیرهی نان حلال زهرا بود
نبود خلقت کامل کسی به جز زهرا
دم از علی زدن اما کمال زهرا بود
قرار بود که دائم دم از علی بزند
علی رسالت زهرا و آل زهرا بود
علی به سجده اگر رفت و شکر لله گفت
تمام شکر علی در قبال زهرا بود
علی نبود برای کسی به جز زهرا
علی که مُلکْ و مَلِک بود مال زهرا بود
علی و فاطمه بهر هم آفریده شدند
و مادر و پدر عالم آفریده شدند
سلام عرش بر امّ الکرم ، ابالایتام
علی و فاطمه یا ذالجلال و الاکرام
علیست پیکر اسلام و فاطمه صدرش
صیام ، حیدر و زهراست لیلة القدرش
ابالحسن که فقط بود یار ام حسن
بدون فاطمه اش لم یکن له کفوا
علی نماز فرادا نخواند با زهرا
علی دمی تک و تنها نماند با زهرا
علی دلش شده تنگ ضریح فاطمه اش
علی نشسته به بستر شبیه فاطمه اش
چه بستری که هنوز عطر یار را دارد
به خون نشستن هجده بهار را دارد
آهای بستر دلخون بگو چه ها دیدی
رد غلاف و رد تازیانه را دیدی
نگفت خس خس سینهش اسیر دود شده
به تو نگفت چرا صورتش کبود شده
چطور موی حسن زودتر سفید شده
چطور محسن من پشت در شهید شده
بیا برات بگویم چقدر پر دردم
زمان غسل تنش به خدا که دق کردم
برای غسل تنش سخت بود کار علی
سیاه بود تنش مثل روزگار علی
که هرچه شستمش آن زخم میخ بند نشد
که بعد فاطمه کارم بگو بخند نشد
نگفت پشت همان در چطور سوخته است
چرا برای حسینش کفن ندوخته است
بگو وصیت زهرا چه بود با زینب
نگفت از سر و روی کبود با زینب
نگفت زینبم آخر اسیر خواهد شد
نگفت از غم گودال پیر خواهد شد
نگفت داغ عروسم رباب را چه کند
نگفت غصهی بزم شراب را چه کند
#وحید_عظیم_پور ✍
#مرثیه_حضرت_زینب
#مصائب_شام
دم دروازه ساعات گرفتار شدم
هدف ساز و دف مردم بیعار شدم
دختر هیچ نبی مثل من آواره نشد
هیچ عزیزی نشد اینقدر که من خوار شدم
شام از خلوتی خود به ستوه آمده بود
من که رفتم به خدا رونق بازار شدم
هیچ کس مثل من اینقدر خجالت نکشید
که ز ابرارم و بازیچهی اشرار شدم
یوسفی دیده ام از چاه تنور آوردند
من کلافم جگرم بود و خریدار شدم
سر تو با زن رقاصه گلاویز شدم
با کس و ناکسشان وارد پیکار شدم
دختر فاطمه را بزم شرابش بردند
هیچ عزیزی نشد اینقدر که من خوار شدم
خیزران خورد به لبهات دلم هُرّی ریخت
خیزران خورد به دندان تو بیمار شدم
🔸شاعر:
#وحید_عظیم_پور
=============================
#مرثیه_حضرت_زینب #مصائب_شام
#حضرت_رقیه #مرثیه_حضرت_رقیه
حرم شاه کجا اینهمه اشرار کجا
ما کجا شام کجا اینهمه آزار کجا
آن که در رو به همه عالم و آدم وا کرد
میشود پشت در بسته گرفتار کجا
همه دم بال ملک فرش قدمهامان بود
پای این دستهی حوریه کجا خار کجا
دست شیطان و نقاب روی خورشید کجا
دختر فاطمه و معرض انظار کجا
طفل معصوم کجا قوم نظر شوم کجا
تنگی کوچه و جمعیت بسیار کجا
سربلند آمده بودیم و سرافکنده شدیم
دوش عباس کجا سکوی بازار کجا
داخل تشت اگر گریه کنی حق داری
دختر سَبْیِه کجا مجلس اغیار کجا
🔸شاعر:
#وحید_عظیم_پور
=============================
#مرثیه_حضرت_رقیه #مصائب_شام
شب سرد خرابه آمد اما «سر» نمیآید
بیا با سر بیا که بغضهایم سر نمیآید
به من گفتند با زور لگد بابا نگو اینقدر
ولی از دختران ، بابا نگفتن بر نمیآید
سرت با بوی نان آمد ولی خود نان نیاوردی
پدر جان از تنور کوفیان نان در نمیآید
پر از لاله شده پیراهنم از بس زمین خوردم
لباس گل گلی به دختر لاغر نمیآید
برای دیدنت از کربلای پر بلا تا شام
دویدم پس نفسهایم از این بهتر نمیآید
نخواه از من که موهایم رسد بر شانههای من
اگر زلفی به آتش خورد دیگر در نمیآید
حساب کوچکی داریم من با خیزران بابا
تو را بوسیده قبل از من ؟ مگر محشر نمیآید؟
🔸شاعر:
#وحید_عظیم_پور
=============================
#مرثیه_حضرت_رقیه #مصائب_شام
شب سرد خرابه آمد اما «سر» نمیآید
بیا با سر بیا که بغضهایم سر نمیآید
به من گفتند با زور لگد بابا نگو اینقدر
ولی از دختران ، بابا نگفتن بر نمیآید
سرت با بوی نان آمد ولی خود نان نیاوردی
پدر جان از تنور کوفیان نان در نمیآید
پر از لاله شده پیراهنم از بس زمین خوردم
لباس گل گلی به دختر لاغر نمیآید
برای دیدنت از کربلای پر بلا تا شام
دویدم پس نفسهایم از این بهتر نمیآید
نخواه از من که موهایم رسد بر شانههای من
اگر زلفی به آتش خورد دیگر در نمیآید
حساب کوچکی داریم من با خیزران بابا
تو را بوسیده قبل از من ؟ مگر محشر نمیآید؟
🔸شاعر:
#وحید_عظیم_پور
=======================
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها