eitaa logo
ذاکرین آل الله
271 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
296 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 مصائب شام منابع نقل سهل بن سعد از رسیدن کاروان به شام موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) ؛ ج‏6 ؛ ص376 به نقل از مجلسى، جلاء العيون،/ 729 و همچنین: موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) ؛ ج‏6 ؛ ص364 الخوارزمي، مقتل الحسين، 2/ 60- 61- عنه: المحمودي، العبرات، 2/ 268، عن أبي خالد، عن زيد، عن أبيه عليه السّلام: أنّ سهل بن سعد قال: خرجت إلى بيت المقدس حتّى توسّطت الشّام، فإذا أنا بمدينة مطّردة الأنهار، كثيرة الأشجار، قد علّقوا السّتور و الحجب و الدّيباج، و هم فرحون مستبشرون، و عندهم نساء يلعبن بالدّفوف و الطّبول؛ فقلت في نفسي: لعلّ لأهل الشّام عيدا لا نعرفه نحن؛ فرأيت قوما يتحدّثون فقلت: يا هؤلاء! ألكم بالشّام عيد لا نعرفه نحن؟ قالوا: يا شيخ! نراك غريبا. فقلت: أنا سهل بن سعد، قد رأيت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و حملت حديثه، فقالوا: يا سهل! ما أعجبك السّماء لا تمطر دما، و الأرض لا تخسف بأهلها. قلت: و لم ذاك؟ فقالوا: هذا رأس الحسين عترة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و سلّم، يهدي من أرض العراق إلى الشّام، و سيأتي الآن. قلت: وا عجباه! يهدى رأس الحسين و النّاس يفرحون، فمن أيّ باب يدخل؟ فأشاروا إلى باب يقال له باب السّاعات. فسرت نحو الباب، فبينما أنا هنالك، إذ جاءت الرّايات يتلو بعضها بعضا، و إذا أنا بفارس بيده رمح منزوع السّنان؛ و عليه رأس من أشبه النّاس وجها برسول اللّه، و همچنین: المجلسي، البحار، 45/ 127 عنه: البحراني، العوالم، 17/ 428؛ القمي، نفس المهموم،/ 430 موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) ؛ ج‏6 ؛ ص365 عماد الدّين طبرى، كامل بهايى، 2/ 296 همچنین ر،ک: موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) ؛ ج‏6 ؛ ص381 به نقل از نفس المهموم،/ 431. قال القمي فی نفس المهموم نقلا عن کامل البهائی: و للرّأس الشّريف مهابة عظيمة، و يشرق منه النّور بلحية مدوّرة، قد خالطها الشّيب و قد خضبت بالوسمة، أدعج العينين، أزج الحاجبين، واضح الجبين، أقنى الأنف، متبسّما إلى السّماء، شاخصا ببصره إلى نحو الأفق و الرّيح‏ تلعب بلحيته‏ يمينا و شمالا كأنّه أمير المؤمنين.] این توصیف از راس مقدس نزدیک است به توصیفی که از چهره مبارک سول خدا و امام زمان نیز شده است. در توصیف چهره امام زمان آورده اند: «وَاضِحُ‏ الْجَبِينِ‏ أَبْلَجُ الْحَاجِبِ مَسْنُونُ الْخَدَّيْنِ أَقْنَى الْأَنْفِ أَشَمُّ أَرْوَعُ كَأَنَّهُ غُصْنُ بَانٍ وَ كَأَنَّ صَفْحَةَ غُرَّتِهِ كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ بِخَدِّهِ الْأَيْمَنِ خَال‏» ر،ک: كمال الدين و تمام النعمة ؛ ج‏2 ؛ ص446 همچنین در توصیف چهره مبارک رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گفته شده است:«مقرون الحاجبين أدعج العينين سبط الأشفار أقنى الأنف واضح‏ الجبين‏ رقيق الأجفان مفلج الثنايا» (العدد القوية لدفع المخاوف اليومية ؛ ؛ ص121) این نقل ها نشانگر این است که چهره امام حسین و امام زمان شبیه چهره رسول خدا (صلوات الله علیهم اجمعین) است. .
🔰 مصائب اسارت آل الله 🔴 مصائب شام 🔸ادامه نقل سهل 🔸در نقل مدینة المعاجز این قسمت را افزون بر دو نقل دیگر دارد: « دیدم سواری را که نیزه بلندی در دست دارد و بر آن نیزه سری است شبیه ترین چهره به چهره رسول خدا (صلی الله علیه و آله) که از چهره او نور می درخشد گویا ماه شب چارده است و دیدم زنی از آن میان فریاد بر آورده است وا محمّداه! وا عليّاه! وا حسناه‏! ای کاش بودید و می دیدید که از دشمنان چه مصائبی بر ما وارد می شود گویا ما از اسیران یهود و نصاری هستیم و او ناله می زد به صدای جانسوز که دله را می آزرد بر طفل شیرخوار و بر پیر سربریده از قفا که حرمت او را شکستند و عریان بدن او را رها کردند و می گفت واحزناه از آنچه بر ما هل بیت وارد می شود پس این مصیبت را به حساب خدا می گذاریم. سهل گوید ستون محمل را گرفتم و به صدای بلند صدازدم: السّلام عليكم يا آل بيت محمّد و رحمة اللّه و بركاته! و شناختم که آن زن همان ام کلثوم دختر امیر المومنین است و ایشان پاسخ داد: ای مرد تو کیستی که از وقت شهادت برادر و آقایم حسین کسی با ما مانند تو سلام نکرده است. گفتم من از اهالی شهرزور هستم و نام من سهل است و از کسانی هستم که پیامبر را دیده ام. 🔸همچنین در نقل دیگری این چنین آورده اند: «دیدم دختری را بر شتری لاغر بدون پوشش و زیرا نداز که بر صورت او نقاب از خز است و فریاد می زند وا محمّداه! وا جدّاه! وا عليّاه! وا أبتاه‏! وا حسناه! وا حسيناه! وا عقيلاه! وا عبّاساه! وای از طول سفر! وای از این روز بد! رو به او رفتم ناگهان فریادی بر من زد که مرا مدهوش ساخت وقتی بهتر شدم نزدیک شدم و گفتم ای بانوی من! چرا بر سر من فریاد کشیدید؟ فرمود: آیا از خدا و رسول حیا نمی کنی که به حرم رسول خدا نگاه می کنی؟ [...] سپس سهل خود را به آن خاتون دو سرا معرفی کرد و می گوید: رو کردم به امام سجاد علیه السلام) و عرض کردم: مولای من! آیا خواسته ای داری؟ فرمود: آیا چیزی از درهم نزد تو هست؟ گفتم آری هزار دینار. فرمود مقداری از آن را بردار و به نیزه دار راس مقدس ابا عبدالله بده و از او بخواه تا سر را از زنان دور کند تا مردم مشغول تماشای سر حسین شوند و از تماشای بانوان باز مانند. در نقل موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) ؛ ج‏6 ؛ ص368 به نقل از مدینة المعاجز ص283، این قسمت را اضافه دارد: «إذا بفارس بيده رمح طويل و عليه رأس وجهه أشبه بوجه رسول اللّه- صلّى اللّه عليه و آله- و هو يتهلهل نورا، كأنّه البدر الطالع، و من ورائه النساء على أقتاب الجمال بلا وطاء و لا غطاء و قائلة منهنّ تقول: وا محمّداه! وا عليّاه! وا حسناه‏! لو رأيتم ما حلّ بنا من الأعداء؟ يا رسول اللّه! بناتك أسارى كأنّهنّ بعض أسارى‏ اليهود و النّصارى، و هي تنوح بصوت شجيّ يقرح القلوب‏ على الرّضيع الصّغير و على الشّيخ الكبير المذبوح‏ من القفاء، و مهتوك الخباء، العريان بلا رداء، وا حزناه‏ لما نالنا أهل البيت، فعند اللّه‏ نحتسب مصيبتنا. قال: فتعلّقت بقائمة المحمل، و ناديت بأعلى الصّوت: السّلام عليكم يا آل بيت محمّد و رحمة اللّه و بركاته. و قد عرفت أنّها أمّ كلثوم بنت عليّ عليه السّلام، فقالت: من أنت أيّها الرّجل الّذي لم يسلّم علينا أحد غيرك‏ منذ قتل أخي و سيّدي الحسين عليه السّلام؟ مثل سلامک.فقلت‏: يا سيّدتي! أنا رجل من شهرزور اسمي سهل رأيت جدّك محمّد المصطفى صلّى اللّه عليه و اله و سلم‏.» در نقل دیگری چنین اضافه می کند: و أقبلت جارية على بعير مهزول بغير غطاء و لا وطاء، على وجهها برقع خزّ أدكن، و هي تنادي: وا محمّداه! وا جدّاه! وا عليّاه! وا أبتاه‏! وا حسناه! وا حسيناه! وا عقيلاه! وا عبّاساه! وا بعد سفراه! وا سوء صباحاه! فأقبلت إليها، فصاحت بي‏، فوقعت مغشيّا عليّ‏، فلمّا أفقت دنوت‏ منها، و قلت لها: سيّدتي! لم تصيحين عليّ؟ فقالت: أما تستحي من اللّه و رسوله أن تنظر إلى حرم رسول اللّه؟ فقلت: و اللّه ما نظرت إليكم بريبة. فقالت: من أنت؟ فقلت: أنا سهل بن‏ سعيد الشّهرزوريّ‏ و أنا من مواليكم و محبّيكم. ثمّ أقبلت على عليّ بن الحسين عليه السّلام و قلت له: مولاي‏ ! هل لك من حاجة؟ فقال لي: هل عندك‏ من الدّارهم شي‏ء؟ فقلت: ألف دينار، و ألف ورقة. فقال: خذ منها شيئا، و ادفعه إلى حامل الرّأس، و أمره أن يبعده عن النّساء حتّى تشتغل‏ النّاس بالنّظر إليه عن النّساء. ر،ک: موسوعة الامام الحسين(عليه‏السلام) .
🔰 شناخت بهتر از چهره رسول خدا و امام زمان و سایر اهل بیت علیهم صلوات الله ادامه از پیام بالا👆👆👆 در توصیف چهره مبارک رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گفته شده است: «مقرون الحاجبين أدعج العينين سبط الأشفار أقنى الأنف واضح‏ الجبين‏ رقيق الأجفان مفلج الثنايا» همچنین در توصیف چهره امام زمان آورده اند: «وَاضِحُ‏ الْجَبِينِ‏ أَبْلَجُ الْحَاجِبِ مَسْنُونُ الْخَدَّيْنِ أَقْنَى الْأَنْفِ أَشَمُّ أَرْوَعُ كَأَنَّهُ غُصْنُ بَانٍ وَ كَأَنَّ صَفْحَةَ غُرَّتِهِ كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ بِخَدِّهِ الْأَيْمَنِ خَال‏» در ادامه به ترتیب و به اختصار توضیحی درباره این ویژگی ها بیان خواهد شد. زیرا یکی از مسائلی که محبان اهل بیت علیهم السلام به بیشتر دانستن درباره آن علاقه مند هستند چگونگی چهره اهل بیت علیهم السلام است. این مساله وقتی اهمیت بیشتری پیدا می کند که بدانیم یکی از علامات امام زمان عجل الله فرجه الشریف که در روایات ما بدان توجه شده است، توصیف چهره ایشان است. معلوم می شود که با بهتر شناختن کیفیت چهره امام زمان علیه السلام راه بر مدعیان دروغین مهدویت نیز بسته می شود. در روایات چهره امام زمان را شبیه به رسول خدا دانسته اند لذا با شناختن بهتر چهره رسول خدا صلی الله علیه و آله شناخت دقیق تری از امام زمان حاصل می شود. بلکه از روایاتی که در مورد بسیاری از اهل بیت به ما رسیده است این معنا دانسته می شود که آن حضرات از جهت چهره شباهت زیادی به رسول خدا داشته اند. در روایات ما چهره امیرالمومنین، فاطمه زهرا و امام مجتبی ، سیدالشهدا، امام باقر، امام رضا، امام زمان، جعفر ابن ابی طالب و علی اکبر (علی جماعتهم صلوات الله) شبیه ترین چهره ها به رسول خدا معرفی شده است. پس با شناخت چهره پیامبر در واقع چهره این حضرات نیز تا حدودی معرفی خواهد شد. ادامه در پیام بعدی 👇👇👇 هدیه به شهید رئیسی و شهید سلیمانی
🔰ادامه مطلب شناخت چهره پیامبر صلی الله علیه و آله ادامه از پیام بالا👆👆👆 در ادامه نخست با توصیفی از چهره رسول خدا اشاره می شود و سپس این توصیفات با نقل های رسیده در باره سایر اهل بیت علیهم السلام مقایسه می شود. 🔸 در روایات برای چهره رسول خدا چند خصوصیت شمرده شده است: 🟢 الف) نورانیت و سفیدی و زیبایی خیره کننده چهره این نکته علاوه بر رسول خدا درباره بسیاری از اهل بیت از جمله امیرالمومنین ، فاطمه زهرا ، سیدالشهدا ، امام باقر ، امام عسگری ، امام زمان و حضرت عباس و حضرت قاسم بن حسن آمده است. البته نورانیت چهره برای ائمه معصومین امری بدیهی است و غرض از این جمع آوری اشاره به روایاتی بود که یافت شده است. 🟢 ب) سیاهی شدید چشم و درشتی آن (أدعج العینین): این واژه علاوه بر رسول خدا درباره چهره امیر المومنین ، امام مجتبی ، سیدالشهدا و امام زمان علیهم الصلوه و السلام به کار رفته است. درباره معنای آن گفته اند أدعج به معنای سیاهی چشم است یا سیاهی شدید چشم همراه با سفیدی شدید آن و برخی آن را به درشتی چشم در عین سیاهی معنا کرده اند. 🟢 ج) ابروی کشیده و کمانی (أزج الحاجبین): این تعبیر علاوه بر پیامبر درباره امیر المومنین ، سید الشهدا و امام زمان نیز آمده است. 🟢 د) پیشانی سفید و نورانی و فراخ (واضح الجبین): در روایات این تعبیر درباره پیامبر ، سیدالشهدا و امام زمان نیز وارد شده است. درباره معنای آن گفته اند «واضح الجبین» یعنی «پیشانی سفید و زیبا». ه) بینی کشیده و زیبا همراه با برآمدگی در وسط آن (أقنی الأنف): این تعبیر در توصیف پیامبر ، سیدالشهدا و امام زمان نیز به کار رفته است. چنانکه تعبیر «أشم الأنف» نیز در توصیف پیامبر و امام زمان به کار رفته است. در برخی نقل ها این دو تعبیر درباره پیامبر و امام زمان با هم به کار رفته است، (أقنی و أشم). 🟢 و) فاصله در بین دندان بالا( مفلج الثنایا): این تعبیر علاوه بر پیامبر درباره امام زمان نیز وارد شده است. درباره امام زمان تعبیر «أفرق الثنایا » نیز آمده است. این واژه به معنای فاصله بین دو دندان بالا آمده است. البته این ویژگی در توصیف سیدالشهدا علیه السلام یافت نشد ولی برای تکمیل توصیف چهره پیامبر و امام زمان علیهما السلام بیان شد. 🔸این بود برخی از نکات مهم در توصیف چهره رسول خدا صلی الله علیه و آله که باعث شناخت دقیق تر از چهره امام زمان عجل الله فرجه و سایر اهل بیت خواهد بود. در یک جمله می توان چهره سیدالشهدا را با یک چهره: «نورانی، خیره کننده، با چشمانی شدیدا سیاه و درشت و زیبا، با ابروی کشیده و کمانی و پیشانی سفید، نورانی و فراخ و بینی کشیده با برآمدگی زیبا در وسط آن» شناخت.
. مقتل ورود اهل بیت علیهم السلام به شام به هرحال اهل بیت رسول اکرم (ص) را همراه سرهای نورانی و پاک به طرف «دمشق» آوردند، چون نزدیک دروازه دمشق رسیدند، ام کلثوم علیها السلام، شمر لعنه الله علیه را صدا زد و فرمود: ما را از دروازه‌‏ای وارد دمشق کنید که مردم کمتر اجتماع کرده باشند و سرها را از میان محمل‌ها دور کنید تا نظر مردم به آنان جلب شده به نوامیس رسول خدا (ص) نگاه نکنند.  شمر ملعون کاملا” بر خلاف خواست ام کلثوم علیها السلام عمل کرد و کاروان اهل بیت را در روز اول ماه صفر(۵۹) از دروازه ساعات(۶۰) – که برای ورود کاروان تزیین شده بود و مردم زیادی در آنجا اجتماع کرده بودند – وارد شهر دمشق کرد، و اهل بیت عصمت علیه‏م السلام و سرهای مقدس را در این دروازه نگاه داشت تا در معرض تماشای مردم قرار گیرند، سپس آنان را در نزدیکی درب مسجد جامع دمشق، در جایگاهی که اسیران را نگاه می‌‏دارند، نگاه داشت!!(۶۱)  در بعضی از نقل‌ها آمده است که: اهل بیت را سه روز در این دروازه نگاه داشتند.  ۱- مشهور بر سر زبان‌ها، زجر بن قیس(با جیم) است ولی صحیح، زحر بن قیس می‏‌باشد.  ۲- بعید نیست همانگونه که عمر بن سعد سر امام حسین علیه‏‌السلام را زودتر از اهل بیت و در همان روز عاشورا به کوفه فرستاد، عبیدالله نیز قبل از اعزام اهل بیت به شام، ابتدا سر، مقدس امام حسین علیه‏‌السلام را به نزد یزید فرستاده و بعد از آن اهل بیت را با سایر سرها روانه شام کرده باشد، همانگونه که از نقل شیخ مفید استفاده می‏‌شود و زندانی کردن اهل بیت که طبری و دیگران نقل آن را تأیید کرده‏‌اند، صحت این مطلب را تأیید می‏‌کند.  ۳- تاریخ طبری ۵/۲۳۲ ؛ ارشاد شیخ مفید ۲/۱۱۸٫ همچنین نقل شده است که: عبیدالله بن زیاد پس از آنکه سر مبارک امام را برای یزید فرستاد دستور داد تا بانوان و کودکان آن حضرت برای سفر به شام آماده شوند و فرمان داد تا بر گردن علی بن الحسین علیه‏‌السلام زنجیر نهادند و مجفر بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن را به دنبال آنان روانه کرد، تا رفتند و به آن گروهی که سر امام را برده بودند رسیدند و علی بن الحسین علیه‏‌السلام با کسی سخن نگفت تا به دمشق رسید.  (ارشاد شیخ مفید ۲/۱۱۹). و در ضبط ارشاد مجفر بن ثعلبه (با جیم) آمده و در بعضی نقلها مخفر (با خاء) و در بعضی محفر (با حاء) ذکر شده است. و از این نقل چنین استفاده می‌‏شود که سر مقدس امام را عبیدالله قبل از اهل بیت به شام فرستاده است و این همان چیزی است که قبلا نیز بدان اشاره کردیم. ✅منابع:  🔹۵۹- صاحب کتاب کامل بهائی و ابوریحان بیرونی در الاثار الباقیه و کفعمی در مصباح، تاریخ ورود اهل بیت را به شام در روز اول ماه صفر نوشته‌‏اند. (مقتل الحسین مقرم ۳۴۸). 🔹۶۰- وجه تسمیه این دروازه به «باب الساعات» این بوده است که در آنجا صورت حیواناتی را از نحاس درست کرده بودند و نطمی در آن ایجاد شده بود که ساعات روز را تعیین می‏‌کرد. و در مقتل خوارزمی آمده است که: اهل البیت را از باب توما وارد دمشق کرده‏‌اند و آثار دروازه توما هم اکنون در دمشق موجود است. (مقتل الحسین مقرم ۳۴۸). 🔹۶۱- الملهوف ۷۳. .
. مقتل ورود کاروان اسرا به شام بستان الواعظین: إنَّ الحُسَینَ علیه السلام استَسقى ماءً حینَ قُتِلَ؛ فَمُنِعَ مِنهُ، وقُتِلَ وهُوَ عَطشانُ، و أتَى اللّهَ حَتّى سَقاهُ من شَرابِ الجَنَّةِ، وذُبِحَ ذَبحا، وسُبِیَت حَرَمُهُ وحُمِلنَ مُکَشَّفاتِ الرَّؤوسِ عَلَى الاکُفِ بِغَیرِ وِطاءٍ، حَتّى دَخَلنَ دِمَشقَ ورَأسُ الحُسَینِ بَینَهُنَّ عَلى رُمحٍ، إذا بَکَت إحداهُنَّ عِندَ رُؤیَتِهِ ضَرَبَها حارِسٌ بِسَوطِهِ، ووَقَفَ أهلُ الذِّمَّةِ لَهُنَّ فی سوقِ دِمَشقَ یَبصُقونَ فی وُجوهِهِنَّ، حَتّى وَقَفنَ بِبابِ یَزیدَ، فَأَمَرَ بِرَأسِ الحُسَینِ علیه السلام فَنُصِبَ عَلَى البابِ وجَمیعُ حَرَمِهِ حَولَهُ، ووُکِّلَ بِهِ الحَرَسُ، وقالَ: إذا بَکَت مِنهُنَّ باکِیَةٌ فَالِطموها. فَظَلَلنَ ورَأسُ الحُسَینِ علیه السلام بَینَهُنَّ مَصلوبٌ تِسعَ ساعاتٍ مِنَ النَّهارِ. وإنَّ امَّ کُلثومٍ رَفَعَت رَأسَها، فَرَأَت رَأسَ الحُسَینِ علیه السلام فَبَکَت، وقالَت: یا جَدّاه تُریدُ رَسولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله هذا رَأسُ حَبیبِکَ الحُسَینِ مَصلوبٌ، وبَکَت، فَرَفَعَ یَدَهُ بَعضُ الحَرَسِ ولَطَمَها لَطمَةً حَصَرَ وَجهَها، وشَلَّت یَدُهُ مَکانَ بستان الواعظین: حسین علیه السلام زمانى که کشته شد، آب خواست، ولى به او ندادند و با زبان تشنه، کشته شد و نزد خدا رفت و خداوند، او را از نوشیدنى بهشتى، سیراب ساخت. او را آن‏چنان، سر بُریدند و خانواده‏اش را به اسارت بردند و در حالى سرهایشان باز بود، با مَرکب‏هاى بدون جهاز و پالان، حرکتشان دادند، تا وارد دمشق شدند، در حالى که سرِ حسین علیه السلام، در میانشان بر بالاى نیزه بود. هرگاه یکى از آنان با دیدن سر مى‏گریست، نگهبانان، او را با تازیانه مى‏زدند. اهل ذمّه، در بازار دمشق براى تماشاى آنان، صف کشیده بودند و به صورتشان، آب دهان مى‏انداختند تا این که بر درِ کاخ یزید، متوقّف شدند. یزید، دستور داد تا سر حسین علیه السلام را بر در بیاویزند، در حالى که خانواده امام علیه السلام در اطرافش بودند. همچنین، نگهبانانى را بر آن گماشت و دستور داد که: هرگاه یکى از آنان گریست، او را بزنید. آنان، همچنان ماندند، در حالى که سر حسین علیه السلام در میان آنها به مدّت هفت ساعت، در روز آویزان بود. امّ کلثوم، سرش را بلند کرد و سرِ حسین علیه السلام را دید و گریست و گفت: اى پدر بزرگ (منظورش پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بود)! این، سرِ حبیب تو حسین است که آویزان شده است. سپس گریست. یکى از نگهبانان، دستش را بالا برد و به صورت امّ کلثوم زد که به تمامى صورت او آسیب زد. در دَم، دست نگهبان، از کار افتاد. ✅بستان الواعظین: ص ۲۶۳ ح ۴۱۹ نقلًا عن کتاب التعازی والعزا . .
. مقتل ورود  به شام- سهل ساعدی مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی عن زید عن أبیه [زین العابدین‏] علیه السلام: إنَّ سَهلَ بنَ سَعدٍ  قال: سهل نقل میکند: به سوى بیت المقدّس، روانه شدم و به [شهرهاى‏] شام رفتم. در شهرى پُر آب و درخت دیدم که پارچه و پرده و دیبا آویخته‏اند و شاد و خوش‏حال اند و زنانى هم پیش آنان، دف و طبل مى‏زنند. با خود گفتم: شاید شامیان، عیدى دارند که آن را نمى‏شناسیم. دیدم مردمى سخن مى‏گویند. گفتم: اى مردم! آیا شما در شام، عیدى دارید که ما آن را نمى‏شناسیم؟! گفتند: اى پیرمرد! تو را غریبه مى‏بینیم؟ گفتم: من سهل بن سعد هستم. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله را دیده‏ام و از او حدیث شنیده‏ام. گفتند: اى سهل! آیا تعجّب نمى‏کنى که آسمان، خون نمى‏بارد و زمین، ساکنانش را فرو نمى‏برد؟ گفتم: چرا این گونه شود؟ گفتند: این، سر حسین، از خاندان پیامبر خدا صلى الله علیه و آله است که آن را از سرزمین عراق به شام، هدیه مى‏برند و اکنون مى‏رسد. گفتم: شگفتا! سر حسین را به هدیه مى‏برند و مردم، خوش‏حالى مى‏کنند؟! از کدام دروازه مى‏آورند؟ مردم به دروازه‏اى به نام «دروازه ساعات»، اشاره کردند. به سوى آن رفتم و آن‏جا که بودم، پرچم‏هایى پى در پى آمد و اسب‏سوارى را دیدم که به دستش نیزه سرشکسته‏اى بود و سرى بر آن بود که شبیه‏ترینِ صورت‏ها به پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بود و در پى آن، زنانى سوار بر شتران بدون جهاز آمدند. به یکى از آنها نزدیک شدم و به او گفتم: اى دختر! تو کیستى؟ گفت: سَکینه دختر حسین. به او گفتم: آیا درخواستى از من دارى؟ من، سهل بن سعد هستم که جدّت را دیده و از او حدیث شنیده‏ام. سکینه گفت: اى سهل! به حامل سر بگو که سر را جلوى ما ببرد تا مردم به دیدن او سرگرم شوند و به ما نگاه نکنند، که ما حرم پیامبر خدا هستیم. به یکى از آنها نزدیک شدم و به او گفتم: اى دختر! تو کیستى؟ گفت: سَکینه دختر حسین. به او گفتم: آیا درخواستى از من دارى؟ من، سهل بن سعد هستم که جدّت را دیده و از او حدیث شنیده‏ام. سکینه گفت: اى سهل! به حامل سر بگو که سر را جلوى ما ببرد تا مردم به دیدن او سرگرم شوند و به ما نگاه نکنند، که ما حرم پیامبر خدا هستیم. سهل گفت: به حامل سر، نزدیک شدم و به او گفتم: آیا درخواستم را اجابت مى‏کنى تا در عوض، چهارصد دینار بگیرى؟ گفت: درخواستت چیست؟ گفتم: سر را جلوتر از اهل حرم، حرکت بده. او چنین کرد و من هم آنچه را وعده داده بودم، به او پرداختم. ✅مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی: ج ۲ ص ۶۰؛ بحار الأنوار: ج ۴۵ ص ۱۲ .
🩸 گوشه‌ای از مجلس یزید لعین 🩸 📎 | | 📎 سلام‌الله علیها 🥀 حسین علیه‌السلام زمانى که کشته شد، آب خواست، ولى به او ندادند و با زبان تشنه، کشته شد و نزد خدا رفت و خداوند او را از نوشیدنى بهشتى، سیراب ساخت. 🥀 او را آن‏چنان سر بُریدند و خانواده‏اش را به بردند و در حالى با مَرکب‏هاى بدون جهاز و پالان حرکتشان دادند، تا وارد دمشق شدند، در حالى که سرِ حسین علیه‌السلام، در میانشان بر بالاى نیزه بود. 🥀 هرگاه یکى از آنان با دیدن سر مى‏گریست، نگهبانان او را با تازیانه مى‏زدند. اهل ذمّه، در بازار دمشق براى تماشاى آنان صف کشیده بودند و به آنان جسارت می‌کردند تا این که بر درِ کاخ یزید،گ متوقّف شدند. 🥀 یزید، دستور داد تا سر حسین علیه‌السلام را بر در بیاویزند، در حالى که خانواده امام علیه‌السلام در اطرافش بودند. همچنین، نگهبانانى را بر آن گماشت و دستور داد که: هرگاه یکى از آنان گریست، او را بزنید. 🥀 آنان، همچنان ماندند، در حالى که سر حسین علیه‌السلام در میان آنها به مدّت هفت ساعت، در روز آویزان بود. امّ کلثوم سلام‌الله علیها، سرش را بلند کرد و سرِ حسین علیه‌السلام را دید و گریست و گفت: اى پدر بزرگ (منظورش پیامبر خدا صلى‌الله علیه و آله بود) این سرِ حبیب تو حسین علیه‌السلام است که آویزان شده است. سپس گریست. 🥀 یکى از نگهبانان، دستش را بالا برد و به صورت آن مخدره زد که به تمامى صورت او آسیب زد، اما در دَم، دست نگهبان، از کار افتاد. 📕 بستان‌الواعظین، صفحه ۲۶۳ .
. 🩸 صلوات‌الله علیه و پیرمرد شامی 🩸 🥀 اولین سخن حضرت سجاد علیه‌السلام بعد از ، در شهر آن هنگامى بود که اسرا روى پله‏هاى مسجد ایستاده بودند. 🥀 پیرمردى از اهالى شام نزد آنها آمد و گفت: سپاس خداى را که شما را کشت و هلاک کرد. شهرها و روستاها را از آسیب مردان شما آرامش برقرار ساخت و امیرالمؤمنین یزید را بر شما مسلط گردانید. 🥀 سیدالساجدین علیه‌السلام به آن پیرمرد گفت: آیا قرآن خوانده‏اى؟ گفت: بلى! فرمود: آیا این آیه را مى‏شناسى: «قل لا اسالکم علیه اجرا الا المودة فى القربى‏» بگو اى پیامبر! در مقابل ابلاغ رسالت، مزدى از شما نخواستم مگر اینکه خویشانم را دوست‏بدارید؟ گفت: آرى خوانده‏ام. 🥀 امام علیه السلام فرمود: اى پیرمرد! ما همان «قربى‏» هستیم. سپس پرسید: آیا این آیه را قرائت کرده‏اى که خداى سبحان فرموده است: «و اعلموا انما غنمتم من شى‏ء فان لله خمسه و للرسول و لذى القربى‏» و بدانید هر چیزى که به غنیمت گرفتید، یک پنجم آن براى خدا و پیامبر و از آن خویشاوندان اوست؟ گفت: بلى! امام فرمود: اى پیرمرد ما همان «ذى القربى‏» هستیم! 🥀 امام بار دیگر پرسید: آیا این آیه را تلاوت کرده‏اى: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» همانا خدا مى‏خواهد آلودگى را از شما خاندان بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند؟! پیرمرد پاسخ داد: آرى این آیه را هم خوانده‏ام. حضرت سجاد علیه‌السلام فرمود: اى پیرمرد! ما همان اهل‏بیتى هستیم که خداوند آیه تطهیر را مخصوص ما قرار داد. 🥀 پیرمرد ساکت‏ شد و از سخنانى که گفته بود، شرمنده و پشیمان شد و با تعجب پرسید: شما را به خدا! شما همانهائید؟! 🥀 سپس على بن الحسین علیهما‌السلام فرمود: بدون هیچ شکى به خدا ما همانها هستیم و به حق جدمان سوگند، ما همانهائیم! 🥀 با سخنان امام سجاد علیه‌السلام پیرمرد منقلب شد، شروع به گریه کرد، عمامه‏اش را به زمین انداخت، سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! من از دشمنان آل محمد، اعم از جن و انس، بیزارم. سپس به امام زین‏العابدین علیه السلام عرض کرد: آیا راهى براى توبه من هست؟! 🥀 امام فرمود: بله! اگر بازگردى، خداوند توبه تو را مى‏پذیرد و تو با ما خواهى بود. پیرمرد گفت: من توبه مى‏کنم! 🥀 هنگامى که خبر گفتگوى امام علیه‌السلام و پیرمرد به یزید رسید، دستور داد آن پیرمرد را به شهادت رساندند. 📕 بحارالأنوار جلد ۴۵ صفحه ۱۲۹ .
. 🏴 الشام الشام الشام اسارت اهل‌بیت علیهم‌السلام در شام از سخت‌ترین مصائبی بود که بر آن‌ها روا شد که ذکر وقایع آن اشک هر انسانی را در می‌آورد. ✍🏻 ام كلثوم نزد شمر رفت و فرمود: از تو تقاضايى دارم. گفت: چه تقاضايى؟ فرمود: چون ما را وارد شهر كردى، به دروازه‌اى ببرى كه تماشاگر كمترى داشته باشد و به آنان [مأموران‌] بگو كه سرها را از ميان كجاوه‌ها بيرون ببرند و از ما دور كنند؛ زيرا از بس ما را به اين حال ديدند، خوار شديم. شمر در پاسخ تقاضاى او دستور داد سرها را بر نيزه كرده و در وسط كجاوه‌ها ببرند و در چنين وضعيتى آنان را در ميان مردم بگردانند. تا آنكه به دروازه دمشق رسيدند و بر پلّه‌هاى مسجد جامع همان جايى كه اسيران را نگه مى‌داشتند، ايستادند. 📚 جمعی از نویسندگان، با کاروان حسینی، بینش، ج6، ص99. .
. ✍توسل به (ع) (السلام علیک یا اباعبدالله) ▪︎ عمری گذشت اما به درد تو نخوردم شرمنده ام آقا به درد تو نخوردم تو فکر من بودی ولیکن من نبودم اصلا به فکر نوکری کردن نبودم من دور بودم تو مرا نزدیک کردی راه مرا از کربلا نزدیک کردی گفتی اگر تو بی تو‌پناهی من حسینم حتی اگر غرق گناهی من حسینم آواره ام آواره را آواره تر کن بیچاره ام بیچاره را بی چاره تر کن آوارگی در این حسینیه می ارزد بیچارگی در این حسینیه می ارزد من چای میریزم گناهم را بریزی یکجا تمام اشتباهم را بریزی اینجا همان جاییست که مولا می آید زینب می آید، بیشتر، زهرا می آید منت ندارم بر سرت، تو لطف کردی حالاکه هستم نوکرت،تو لطف کردی ▪︎ حضرت علی اصغر ع: همه داشتن نگاه میکردن...همه سرها رو بالای نیزه برده بودند....هر سری رو جلوی یه محملی نگه داشته بودند... سَر ابی عبدالله،جلوی محمل زینب... سر علی اکبر جلو محمل سکینه خانم... سر ابالفضل جلوی چشمان رقیه.... اما نگاه کردن دیدن یه سیبِ سرخی بالای نیزه ها جلوی چشم یه مادره.... ▪︎ حضرت علی اصغر ع: چقدر نیزه بلند است، نَیُفتی پسرم گیر این حرمله ی پست، نیفتی پسرم هر طرف رفت سرت دست به آن سو بردم نیزه دار تو بود مَست، نیفتی پسرم بیشتر جای خودت را سر نِی محکم کن سفر شام به پیش است، نیفتی پسرم ▪︎: هِی زن های کوفه این سرُ به هم نشون میدادن...هِی میگفتن الهی مادرش براش بمیره...یه نفر صدا زد..اونی که داره زیر آفتاب، لطمه میزنه مادرش ربابه.... ▪︎مرثیه زبانحال به سبک : دو دستم را به زیر آب بردم حلالم کن نبودی آب خوردم شکایت، زیر لب از تیر دارم بیا پایین زِ نیزه شیر دارم ▪️ حضرت علی اصغر ع: میخواستم بزرگ شوی محشری شوی تا چند سال بعد، علی اکبری شوی می خواستم كه قد بكشی مثل دیگران شاید عصای پیریِ یک مادری شوی مثل دو تکه چوب لبت را بهم نزن اسبابِ خجلتم جلوی دیگری شوی این مادریِ من که به دردت نمیخورد تو حاضری علی که تاج سری شوی ▪︎تک بیتی آخر روضه: میکرد به نِی اشاره میگفت رباب ای کاش، سرِ نیزه کمی کوچک بود ▪︎تک بیتی آخر مجلس: اگر این است تاثیر شنیدن شنیدن کِی بُوَد مانند دیدن صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله ▪︎دعای آخر مجلس: باسمک العظیم الاعظم... الهی بحق خضرت رباب س،۱۰مرتبه یاالله ▪️۵ دعایی که باید حفظ کنید: 🤲فرج امام زمان عج برسان. 🤲آقامون از ما راضی و خوشنود بگردان. 🤲رهبر عزیزمون حفظ بفرما. 🤲مریضای اسلام،شفا بده. 🤲حاجات این جمع،برآورده به خیر بفرما. ▪︎جمله ی صلوات آخر مجلس: *برای سلامتی وجود مقدس آقا امام زمان عج صلوات ختم کنید. اجرا: استاد درویش🎤 👇
1⃣1⃣شامیان نظاره گر بودند! 👤خوارزمی(۵۶۸ق) می نویسد : سهل بن سعد می گوید؛ سکینه بنت الحسین(ع) را در آن روز به من گفت : «یَا سَهلُ! قُل لِصَاحِبِ الرَّأسِ أَن یَتَقَدَّمَ بِالرَّأسِ أَمَامَنا حَتّى یَشتَغِلَ النَّاسُ بِالنَّظَرِ إلَیهِ فَلا یَنظُرُونَ إِلَینَا فَنَحنُ حَرَمُ رَسُولِ اللّهِ(ص)» ♦️اى سهل! به حامل سر بگو که سر را جلوى ما ببرد تا مردم به دیدن او سرگرم شوند و به ما نگاه نکنند، که ما حرم پیامبر خدا(ص) هستیم. 📚منبع : مقتل الحسین(ع) خوارزمی، ج۲ ،ص۶۸
2⃣1⃣اهانت و فحاشی! 👤سید بن طاووس(۶۶۴ق) می نویسد : در آن روز فردی شامی می گفت : «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي قَتَلَكُمْ وَ أَهْلَكَكُمْ وَ أَرَاحَ الْبِلَادَ عَنْ رِجَالِكُمْ» ♦️خدا را سپاس كه شما را كُشت و نابود كرد و شهرها را از مردان شما آسوده ساخت. 📚منبع : اللهوف ابن طاووس، ص۱۷۶
3⃣1⃣از درب پر ازدحام وارد شهر کردند! 👤ابن نما حلی(۶۴۵ق) می نویسد : «سَلَكَ بِهِمُ النَّظَارَةَ عَلَى تِلْكَ الصِّفَةِ حَتَّى اءَتى بِهِمْ بَابِ دِمَشْقَ» ♦️اسرای کربلا را بر همين حال از راهى وارد دمشق نمودند كه ازدحام خَلق در آن بسيار بود. 📚منبع : مثیر الاحزان ابن نما حلی، ص۹۷
4⃣1⃣پیشنهاد کنیزی به زنان اسرای کربلا در مجلس یزید! 👤شمس الدین ذهبی(۷۴۸ق) می نویسد : در مجلس یزید مردی به یزید گفت : «یَا أَمِیرَالمُؤمِنینَ! هَب لِی هَذِهِ اَلْجَارِيَةَ!» ♦️اى اميرمؤمنان! اين دخترک را به من ببخش!(۱) 👤ابن سعد بغدادی(۲۳۰ق) نیز می نویسد : مردی در مجلس یزید با صدای بلند گفت : «إِنَّ سَبَایَاهُم لَنَا حَلَالٌ!» ♦️اسیران آنها، بر ما حلال هستند.(۲) 📚منابع : ۱)سیر اعلام النبلاء ذهبی، ج۳، ص۳۰۹ ۲)الطبقات الکبری ابن سعد، ج۱، ص۴۸۹
5⃣1⃣اسارت در غل و زنجیر! 👤علی بن ابراهیم قمی(۳۰۷ق) می نویسد : «كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ع) مُقَيَّدَاً مَغْلُولًا» ♦️امام سجاد(علیه السلام) در غُل و زنجیر بود. 📚منبع : تفسیر قمی، ج۲، ص۳۵۳
6⃣1⃣وارد کردن بر مجلس شراب! 👤شیخ صدوق(۳۸۱ق) می نویسد : «..وَ أَصْحَابُهُ يَأْكُلُونَ وَ يَشْرَبُونَ الْفُقَّاعَ» ♦️هنگامی که اسراء وارد شدند، یاران یزید مشغول خوردن و نوشیدن شراب و آبجو بودند. 📚منبع : من لایحضره الفقیه شیخ صدوق، ج۴، ص۴۱
7⃣1⃣تهدید به قتل! 👤علی بن حسین مسعودی(۳۴۶ق) می نویسد : «فَشَاوَرَ يَزِيدُ جُلَسَاءَه فِي أَمرِهِ، فَأشَارَوا بِقَتلِهِ!» ♦️یزید در مورد اسراء و امام سجاد(علیه السلام) با مشاورین خود مشورت کرد، که همگی رای بر کشتن ایشان دادند! 📚منبع : اثبات الوصية مسعودی، ص۱۷۱
8⃣1⃣لباس های کهنه و پاره! 👤محمد بن جریر طبری(۳۱۰ق) می نویسد : «وَ کَانَ ثِيَابُهُم مُرَمَّلَةً وَ خُدُودُهُم مُعَفَّرَةً» ♦️لباس ها خونین و پاره و صورت ها خاک آلود بود. 📚منبع : تاريخ طبری، ج۵، ص۴۶۰
9⃣1⃣مقابل دیدگان دختران امام حسین(علیه السلام) بر لب و دندان ایشان، چوب خیزران زده شد! 👤شیخ صدوق(۳۸۱ق) می نویسد : «فَوُضِعَ بَينَ يَدَيهِ فِی طَسْتٍ مِن ذَهَبِ وَجَعَلَ یَضرِبُ بِقَضیبِ فِی یَدِه عَلَی ثَنَایَاهُ» ♦️سر مبارک امام حسین(علیه السلام) جلوی او در طشت طلا قرار داده شد، وآن لعین با چوپ، بر میان دو لب مطهر ایشان می زد.(۱) 👤طبرانی(۳۶۰ق) می نویسد : «فَجَعَلَتْ فَاطِمَةُ(س) وَ سُكَيْنَةُ(س) يَتَطَاوَلَانِ لِتَرَيَا رَأْسَ أَبِيهِمَا» ♦️فاطمه(سلام الله علیها) و سَكينه(سلام الله علیها)، گردن مى‌كشيدند تا سرِ پدرشان را ببينند.(۲) 📚منابع : ۱)من لایحضره الفقیه شیخ صدوق، ج۴، ص۴۱۹ ۲)المعجم الكبير طبرانی، ج۳، ص۱۰۴
0⃣2⃣حبس در خرابه! 📋«ثُمَّ إِنَّ يَزِيدَ لَعَنَهُ اللَّهُ أَمَرَ بِنِسَاءِ الْحُسَيْنِ(ع) فَحُبِسْنَ مَعَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(ع) فِي مَحْبِسٍ لَا يُكِنُّهُمْ مِنْ حَرٍّ وَ لَا قَرٍّ حَتَّى تَقَشَّرَتْ وُجُوهُهُمْ [مِن حَرِّ الشَّمسِ]» ♦️یزید دستور داد، خانواده ی امام حسین(ع) را با امام سجاد(ع) زندانی کردند، زندان چنان بود که آنان را از گرما و سرما، نگاه نمی داشت تا آنجا که صورتهای آنان پوست انداخت. 📚منبع : امالی شیخ صدوق، ص۱۶۸
🩸با امرِ عقیله بنی هاشم زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها ، زمین «شمرِلعین» را در خود فرو می‌برَد... در نقلی آمده است: 🥀 چون اسرا به نزدیکی شهر شام رسیدند، در دروازه شام، عُليا مخدّره حضرت زينب کبری سلام‌اللّه‌علیها، شمر را طلبيده و فرمود: 📋 حاجَتی إلَیکَ اَنْ تَدخُلَنا مِن بابٍ غَیرِ مُزدَحمٍ و تَسلُکَ بنا طریقاً قلیلَ النّظّارة ▪️حاجتى به تو داريم، و آن اینکه ما را دروازه شلوغی وارد شهر نکنید و از راه خلوتى داخل شام نماييد تا کمتر به ما نظر کنند. 📋 فَکانَ جَوابُهُ قَرَعَها بِسَوطِهِ و زَجَرَها بِغَمَدِ سیفهِ ▪️آن ملعون به خواسته حضرت اعتنا نکرد و چند تازيانه بر آن مخدّره زد و بعد با غلاف شمشیرش، بر پشت آن بانوی مظلومه ضربه‌ای زد. 🥀 آن معدن صبر و وقار از فرط‍‌ غيرت منقلب و متاثّر شد. لذا امر به زمين نموده و فرمود: 📋 يا أرض! خُذِيهِ! ▪️ای زمین! او را بگیر! 📋 و اِذاً تَنفرجُ الارضُ و تَبتَلعُ شمرَ إلیٰ ظَهرِه ▪️ در آن حال ناگهان زمين، دهان باز کرد و شمر را تا كمر فرو بُرد. 🥀 در این هنگام بود که سر مطهر سیدالشهدا علیه السلام بر فراز نیزه‌ها به سخن درآمد و فرمود: 📋 يا اُختاه! اِصبِرى وَ احْتَسبى في مَرضات اللّه. ▪️ای خواهرم! صبر کن و همه این دردها را به حساب خدا بگذار. 🥀 پس آن مكرّمه امر نمود به زمين و زمین آن ملعون را رها کرد. 📚الخصائص الزینبیّه ص١٨۵ ✍ علی با چادر زهرا،چه غوغایی،چه تصویری حسین بن علی دارد،عجب همشیره‌ی شیری من از آن خطبه‌هایی که عقیله خواند،فهمیدم حریف حرف حق هرگز نخواهد گشت شمشیری زنی با دست بسته کرد مُشت حیله‌‌ها را رو زنی مردانه شد کابوس هر زوری و تزویری به هر جمله که می‌گوید،‌به روی منبر محمل ز سرهای بریده می‌رسد آوای تکبیری ... ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ ✍ رسید وقت سفر سر به زیر شد زینب حسین چشم تو روشن! اسیر شد زینب هزار زخم روی پیکرت دهن وا کرد هزار سال ز داغ تو پیر شد زینب سه چهار مرتبه با شمر هم‌کلام شده نداشت چاره دگر ناگزیر شد زینب چقدر پای غنیمت کتک ز لشگر خورد چقدر زخمی مشتی فقیر شد زینب گرسنه بود ولی تازیانه خیلی خورد غذا نبود ولی خوب سیر شد زینب همان زمان که به سرنیره ها هُلش دادند نشست و حرف نزد گوشه گیر شد زینب نبودن تو و عباس کار خود را کرد و با سنان و شبث هم مسیر شد زینب بگیر گوش خودت را! کسی صدایش کرد.. بلند شو همه رفتند دیر شد زینب!
🩸در ورودیِ شام، کار به کجا رسید که دختر امیرالمؤمنین «علیهماالسلام» مجبور شد به شمر لعین، رو بزند! در نقل‌ها آمده است: 🥀 ... چون به دمشق رسيدند، حضرت اُمّ‌كلثوم سلام‌الله‌علیها به شمر ملعون نزديك شد و به او فرمود: 📋 لِي إِلَيْكَ حَاجَةٌ. ▪️درخواستى از تو دارم! 🥀 آن ملعون گفت: درخواستت چيست؟ آن بانوی مظلومه فرمود: 📋 إِذَا دَخَلْتَ بِنَا الْبَلَدَ فَاحْمِلْنَا فِي دَرْبٍ قَلِيلِ النَّظَّارَةِ، ▪️هنگامى كه ما به شهر شام رسیدیم، ما را از دروازه‌اى ببر كه تماشاگر كمترى دارد. 📋 وَ تَقَدَّمْ إِلَيْهِمْ أَنْ يُخْرِجُوا هَذِهِ الرُّءُوسَ مِنْ بَيْنِ الْمَحَامِلِ وَ يُنَحُّونَا عَنْهَا، ▪️به آنها بگو كه اين سرها را از ميان ما بيرون ببرند و دور كنند (تا مردم به بهانه نگاه به آنها، دیگر به ما نظر نکنند) 📋 فَقَدْ خُزِينَا مِنْ كَثْرَةِ النَّظَرِ إِلَيْنَا وَ نَحْنُ فِي هَذِهِ الْحَالِ. ▪️چرا كه ما با این وضعی که داریم، از كثرتِ نگاه‌های مردم تا به اینجا دیگر خوار شده‌ايم! 🥀 شمر، از سرِ سركشى و ناسپاسى، در پاسخ درخواست آن حضرت فرمان داد كه سرها را بر سر نيزه و در وسط كاروان، حركت دهند و به همان حال، آنها را از ميان تماشاگران عبور دادند تا آنها را به دروازه دمشق رساند و بر راه پلّه مسجد جامع، آن جا كه اسيران را نگه مى‌دارند، ايستادند. 📚لهوف، ص ۲۱۰ 📚مثير الأحزان، ص ۹۷ ✍ پشت دروازه عجب غوغا شده! کاری بکن ای برادر! خواهرت تنها شده! کاری بکن گفتم از اینجا نبر مارا؛ ولی لج کرد و بُرد روی خیلی‌ها به‌رویم‌ وا شده! کاری بکن دختری را که سر بازار گم کردم حسین در کنار نیزه، ات پیدا شده! کاری بکن سنگ آن بدکاره از ایوان، سرِ من را شکست خون این سَر، غُصه‌ی سقا شده! کاری بکن خیزرانش بیشتر از تازیانه درد داشت_ که رباب از شدت آن پا شده! کاری بکن
🩸سه روز أسرای آل الله را پشت دروازهٔ شام، معطل گذاشتند تا شهر را آذین ببندند … | پانصد هزار نفر به تماشا آمدند … در نقل‌ها آمده است: 📋 أَوقَفُوا أهلَ البيتِ عليهم‌السّلام عَلَى بابِ الشّامِ ثَلاثة أيّامٍ حتّى یَزّيَّنوا البَلدَة ، فَزيّنوها بِكلٍّ حُليٍّ و زينَة و مِرآةٍ كانَتْ فيها ▪️و بر در شهر شام سه روز اسراء آل الله را نگه داشتند تا شهر را بيارايند و هر حُلّى و زيورى و زينتى كه در آن بود، به آيين‌ها بستند. 📜 ثُمّ اسْتَقبَلَتْهم مِن أهلِ الشّامِ زِهاءَ خَمسَ مِائَة ألفٍ مِن الرّجالِ و النّساءِ ▪️قريب پانصد هزار مرد و زن از اهل شام، به جهت استقبال، بيرون آمدند. 📋 و كانَ فيهم أُلوفٌ مِن الرّجالِ و الشّبّان و النِّسوانِ يَرقُصونَ و يَضرِبونَ بِالدّفِّ و الصِّنجِ و الطّنبور، ▪️در بین این پانصد هزار نفر، چند هزار مرد و زن و جوان، رقص‌كنان با دف و صِنج و طبل‌زنان به استقبال آمدند. 📜 و قد تَزيّنَ جَميعُ أهلِ الشّام بألوانِ الثّيابِ و الكُحلِ و الخَضاب ▪️همه اهل شام دست و پاى خود را از خوشحالی خضاب كرده و سُرمه در چشم كشيده و لباس‌های زیبا و رنگارنگ پوشيده بودند. 📚كامل بهايى، ج۲ ص۲۹۲ 📚نفس المهموم، ص ۴۳۲ ✍ دم دروازه‌ی ساعات خدا رحم کند به دلِ عمه‌ی سادات خدا رحم کند محملم پرده ندارد مددی یا ستّار حاجتم وقت مناجات خدا رحم کند چشم من تار شده ، یا تو به هم ریخته ای گریه دار است ملاقات خدا رحم کند کو علمدار حرم ؟ آبرویم در خطر است وسط این همه الواط خدا رحم کند سر بازار به انگشتْ نشانم دادند رد شدم با چه مکافات خدا رحم کند به همان خنجر کندی که تو را زجرت داد می کند شمر مباهات خدا رحم کند سرت از نیزه زمین خورد دلم ریخت حسین زیر پا رفتی ؟ به لب هات خدا رحم کند نیزه نیزه شده از بس گلوی پاره ی تو گم شدی بین جراحات خدا رحم کند چانه می‌زد سر گهواره یکی پیش رباب بهر تسکین مصیبات خدا رحم کند
🩸اول صبح، أسرای آل الله را وارد شام کردند… اما آن‌قدر ازدحام بود که وقت ظهر به قصر یزید لعین رسیدند … در نقل‌ها آمده است: 🥀 آن روزی که أسرای آل الله را وارد شهر شام کردند، روز چهارشنبه‌ای بود.... 📋 و كانَ خارجُ البَلَدِ مِن كِثرةِ الخَلائق كعَرصَةِ المَحشرِ يَموجُ بَعضُها في بَعضٍ. ▪️بیرون از شهر، چنان مردم شام ازدحام کرده بوده که گویی صحنه محشر اتفاق افتاده بود؛ به طوری که بعضی روی بعضی دیگر، موج می‌خوردند. 🥀 اول صبح، به وقت سپیده دم،سرهای مقدس و أسرای آل الله را وارد شهر کردند اما از کثرت ازدحام، وقت ظهر بود که اسرا با خستگی شدید، به گونه ای که بدن و مفاصل هر انسانی از دیدن آن ها به لرزه در می آید، به در کاخ یزید ملعون رسیدند. 📚نفس المهموم، ص۴۳۲ 📚معالي السّبطين،ج۲ ص۱۴۱ 📚مقتل الحسين عليه السّلام،مقرم، ص۴۴٧ ✍کوفه که شهر علی بود چنان کرد به من! وای از شام که بغض پدرم را دارند... سر هر کوچه معطّل شده‌ام،خسته شدم! چشمشان کور! همه قصد تماشا دارند! سر بازار که رفتیم سرم داد زدند... ای ابالفضل بیا! نیّت دعوا دارند! جگرم سوخت زمانیکه رقیه می‌گفت عمه جان!اینهمه دختر همه بابا دارند … دخترانی که پَس پرده عصمت بودند … بعد تو در وسط مجلس مِی جا دارند!