🔰ادامه مطلب شناخت چهره پیامبر صلی الله علیه و آله
ادامه از پیام بالا👆👆👆
در ادامه نخست با توصیفی از چهره رسول خدا اشاره می شود و سپس این توصیفات با نقل های رسیده در باره سایر اهل بیت علیهم السلام مقایسه می شود.
🔸 در روایات برای چهره رسول خدا چند خصوصیت شمرده شده است:
🟢 الف) نورانیت و سفیدی و زیبایی خیره کننده چهره
این نکته علاوه بر رسول خدا درباره بسیاری از اهل بیت از جمله امیرالمومنین ، فاطمه زهرا ، سیدالشهدا ، امام باقر ، امام عسگری ، امام زمان و حضرت عباس و حضرت قاسم بن حسن آمده است.
البته نورانیت چهره برای ائمه معصومین امری بدیهی است و غرض از این جمع آوری اشاره به روایاتی بود که یافت شده است.
🟢 ب) سیاهی شدید چشم و درشتی آن (أدعج العینین):
این واژه علاوه بر رسول خدا درباره چهره امیر المومنین ، امام مجتبی ، سیدالشهدا و امام زمان علیهم الصلوه و السلام به کار رفته است.
درباره معنای آن گفته اند أدعج به معنای سیاهی چشم است یا سیاهی شدید چشم همراه با سفیدی شدید آن و برخی آن را به درشتی چشم در عین سیاهی معنا کرده اند.
🟢 ج) ابروی کشیده و کمانی (أزج الحاجبین):
این تعبیر علاوه بر پیامبر درباره امیر المومنین ، سید الشهدا و امام زمان نیز آمده است.
🟢 د) پیشانی سفید و نورانی و فراخ (واضح الجبین):
در روایات این تعبیر درباره پیامبر ، سیدالشهدا و امام زمان نیز وارد شده است.
درباره معنای آن گفته اند «واضح الجبین» یعنی «پیشانی سفید و زیبا».
ه) بینی کشیده و زیبا همراه با برآمدگی در وسط آن (أقنی الأنف):
این تعبیر در توصیف پیامبر ، سیدالشهدا و امام زمان نیز به کار رفته است. چنانکه تعبیر «أشم الأنف» نیز در توصیف پیامبر و امام زمان به کار رفته است. در برخی نقل ها این دو تعبیر درباره پیامبر و امام زمان با هم به کار رفته است، (أقنی و أشم).
🟢 و) فاصله در بین دندان بالا( مفلج الثنایا):
این تعبیر علاوه بر پیامبر درباره امام زمان نیز وارد شده است. درباره امام زمان تعبیر «أفرق الثنایا » نیز آمده است.
این واژه به معنای فاصله بین دو دندان بالا آمده است.
البته این ویژگی در توصیف سیدالشهدا علیه السلام یافت نشد ولی برای تکمیل توصیف چهره پیامبر و امام زمان علیهما السلام بیان شد.
🔸این بود برخی از نکات مهم در توصیف چهره رسول خدا صلی الله علیه و آله که باعث شناخت دقیق تر از چهره امام زمان عجل الله فرجه و سایر اهل بیت خواهد بود.
در یک جمله می توان چهره سیدالشهدا را با یک چهره:
«نورانی، خیره کننده، با چشمانی شدیدا سیاه و درشت و زیبا، با ابروی کشیده و کمانی و پیشانی سفید، نورانی و فراخ و بینی کشیده با برآمدگی زیبا در وسط آن»
شناخت.
.
#راس_الحسین
#بعد_از_شهادت_امام_حسین
مقتل ورود اهل بیت علیهم السلام به شام
به هرحال اهل بیت رسول اکرم (ص) را همراه سرهای نورانی و پاک به طرف «دمشق» آوردند، چون نزدیک دروازه دمشق رسیدند، ام کلثوم علیها السلام، شمر لعنه الله علیه را صدا زد و فرمود:
ما را از دروازهای وارد دمشق کنید که مردم کمتر اجتماع کرده باشند و سرها را از میان محملها دور کنید تا نظر مردم به آنان جلب شده به نوامیس رسول خدا (ص) نگاه نکنند.
شمر ملعون کاملا” بر خلاف خواست ام کلثوم علیها السلام عمل کرد و کاروان اهل بیت را در روز اول ماه صفر(۵۹) از دروازه ساعات(۶۰) – که برای ورود کاروان تزیین شده بود و مردم زیادی در آنجا اجتماع کرده بودند – وارد شهر دمشق کرد، و اهل بیت عصمت علیهم السلام و سرهای مقدس را در این دروازه نگاه داشت تا در معرض تماشای مردم قرار گیرند، سپس آنان را در نزدیکی درب مسجد جامع دمشق، در جایگاهی که اسیران را نگاه میدارند، نگاه داشت!!(۶۱)
در بعضی از نقلها آمده است که:
اهل بیت را سه روز در این دروازه نگاه داشتند.
۱- مشهور بر سر زبانها، زجر بن قیس(با جیم) است ولی صحیح، زحر بن قیس میباشد.
۲- بعید نیست همانگونه که عمر بن سعد سر امام حسین علیهالسلام را زودتر از اهل بیت و در همان روز عاشورا به کوفه فرستاد، عبیدالله نیز قبل از اعزام اهل بیت به شام، ابتدا سر، مقدس امام حسین علیهالسلام را به نزد یزید فرستاده و بعد از آن اهل بیت را با سایر سرها روانه شام کرده باشد، همانگونه که از نقل شیخ مفید استفاده میشود و زندانی کردن اهل بیت که طبری و دیگران نقل آن را تأیید کردهاند، صحت این مطلب را تأیید میکند.
۳- تاریخ طبری ۵/۲۳۲ ؛ ارشاد شیخ مفید ۲/۱۱۸٫ همچنین نقل شده است که: عبیدالله بن زیاد پس از آنکه سر مبارک امام را برای یزید فرستاد دستور داد تا بانوان و کودکان آن حضرت برای سفر به شام آماده شوند و فرمان داد تا بر گردن علی بن الحسین علیهالسلام زنجیر نهادند و مجفر بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن را به دنبال آنان روانه کرد، تا رفتند و به آن گروهی که سر امام را برده بودند رسیدند و علی بن الحسین علیهالسلام با کسی سخن نگفت تا به دمشق رسید.
(ارشاد شیخ مفید ۲/۱۱۹).
و در ضبط ارشاد مجفر بن ثعلبه (با جیم) آمده و در بعضی نقلها مخفر (با خاء) و در بعضی محفر (با حاء) ذکر شده است. و از این نقل چنین استفاده میشود که سر مقدس امام را عبیدالله قبل از اهل بیت به شام فرستاده است و این همان چیزی است که قبلا نیز بدان اشاره کردیم.
✅منابع:
🔹۵۹- صاحب کتاب کامل بهائی و ابوریحان بیرونی در الاثار الباقیه و کفعمی در مصباح، تاریخ ورود اهل بیت را به شام در روز اول ماه صفر نوشتهاند. (مقتل الحسین مقرم ۳۴۸).
🔹۶۰- وجه تسمیه این دروازه به «باب الساعات» این بوده است که در آنجا صورت حیواناتی را از نحاس درست کرده بودند و نطمی در آن ایجاد شده بود که ساعات روز را تعیین میکرد. و در مقتل خوارزمی آمده است که: اهل البیت را از باب توما وارد دمشق کردهاند و آثار دروازه توما هم اکنون در دمشق موجود است. (مقتل الحسین مقرم ۳۴۸).
🔹۶۱- الملهوف ۷۳.
#مقتل_مصایب_کوفه_و_شام
#کوفه #شام
#اسارت
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله
.
.
مقتل ورود کاروان اسرا به شام
بستان الواعظین:
إنَّ الحُسَینَ علیه السلام استَسقى ماءً حینَ قُتِلَ؛ فَمُنِعَ مِنهُ، وقُتِلَ وهُوَ عَطشانُ، و أتَى اللّهَ حَتّى سَقاهُ من شَرابِ الجَنَّةِ، وذُبِحَ ذَبحا، وسُبِیَت حَرَمُهُ وحُمِلنَ مُکَشَّفاتِ الرَّؤوسِ عَلَى الاکُفِ بِغَیرِ وِطاءٍ، حَتّى دَخَلنَ دِمَشقَ ورَأسُ الحُسَینِ بَینَهُنَّ عَلى رُمحٍ، إذا بَکَت إحداهُنَّ عِندَ رُؤیَتِهِ ضَرَبَها حارِسٌ بِسَوطِهِ، ووَقَفَ أهلُ الذِّمَّةِ لَهُنَّ فی سوقِ دِمَشقَ یَبصُقونَ فی وُجوهِهِنَّ، حَتّى وَقَفنَ بِبابِ یَزیدَ، فَأَمَرَ بِرَأسِ الحُسَینِ علیه السلام فَنُصِبَ عَلَى البابِ وجَمیعُ حَرَمِهِ حَولَهُ، ووُکِّلَ بِهِ الحَرَسُ، وقالَ: إذا بَکَت مِنهُنَّ باکِیَةٌ فَالِطموها.
فَظَلَلنَ ورَأسُ الحُسَینِ علیه السلام بَینَهُنَّ مَصلوبٌ تِسعَ ساعاتٍ مِنَ النَّهارِ. وإنَّ امَّ کُلثومٍ رَفَعَت رَأسَها، فَرَأَت رَأسَ الحُسَینِ علیه السلام فَبَکَت، وقالَت: یا جَدّاه تُریدُ رَسولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله هذا رَأسُ حَبیبِکَ الحُسَینِ مَصلوبٌ، وبَکَت، فَرَفَعَ یَدَهُ بَعضُ الحَرَسِ ولَطَمَها لَطمَةً حَصَرَ وَجهَها، وشَلَّت یَدُهُ مَکانَ
بستان الواعظین: حسین علیه السلام زمانى که کشته شد، آب خواست، ولى به او ندادند و با زبان تشنه، کشته شد و نزد خدا رفت و خداوند، او را از نوشیدنى بهشتى، سیراب ساخت. او را آنچنان، سر بُریدند و خانوادهاش را به اسارت بردند و در حالى سرهایشان باز بود، با مَرکبهاى بدون جهاز و پالان، حرکتشان دادند، تا وارد دمشق شدند، در حالى که سرِ حسین علیه السلام، در میانشان بر بالاى نیزه بود. هرگاه یکى از آنان با دیدن سر مىگریست، نگهبانان، او را با تازیانه مىزدند. اهل ذمّه، در بازار دمشق براى تماشاى آنان، صف کشیده بودند و به صورتشان، آب دهان مىانداختند تا این که بر درِ کاخ یزید، متوقّف شدند.
یزید، دستور داد تا سر حسین علیه السلام را بر در بیاویزند، در حالى که خانواده امام علیه السلام در اطرافش بودند. همچنین، نگهبانانى را بر آن گماشت و دستور داد که: هرگاه یکى از آنان گریست، او را بزنید.
آنان، همچنان ماندند، در حالى که سر حسین علیه السلام در میان آنها به مدّت هفت ساعت، در روز آویزان بود. امّ کلثوم، سرش را بلند کرد و سرِ حسین علیه السلام را دید و گریست و گفت: اى پدر بزرگ (منظورش پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بود)! این، سرِ حبیب تو حسین است که آویزان شده است.
سپس گریست. یکى از نگهبانان، دستش را بالا برد و به صورت امّ کلثوم زد که به تمامى صورت او آسیب زد. در دَم، دست نگهبان، از کار افتاد.
✅بستان الواعظین: ص ۲۶۳ ح ۴۱۹ نقلًا عن کتاب التعازی والعزا
.
#راس_الحسین
#بعد_از_شهادت_امام_حسین
.
.
مقتل ورود به شام- سهل ساعدی
مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی عن زید عن أبیه [زین العابدین] علیه السلام: إنَّ سَهلَ بنَ سَعدٍ قال:
سهل نقل میکند: به سوى بیت المقدّس، روانه شدم و به [شهرهاى] شام رفتم. در شهرى پُر آب و درخت دیدم که پارچه و پرده و دیبا آویختهاند و شاد و خوشحال اند و زنانى هم پیش آنان، دف و طبل مىزنند. با خود گفتم: شاید شامیان، عیدى دارند که آن را نمىشناسیم. دیدم مردمى سخن مىگویند. گفتم: اى مردم! آیا شما در شام، عیدى دارید که ما آن را نمىشناسیم؟!
گفتند: اى پیرمرد! تو را غریبه مىبینیم؟
گفتم: من سهل بن سعد هستم. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله را دیدهام و از او حدیث شنیدهام.
گفتند: اى سهل! آیا تعجّب نمىکنى که آسمان، خون نمىبارد و زمین، ساکنانش را فرو نمىبرد؟
گفتم: چرا این گونه شود؟
گفتند: این، سر حسین، از خاندان پیامبر خدا صلى الله علیه و آله است که آن را از سرزمین عراق به شام، هدیه مىبرند و اکنون مىرسد.
گفتم: شگفتا! سر حسین را به هدیه مىبرند و مردم، خوشحالى مىکنند؟! از کدام دروازه مىآورند؟
مردم به دروازهاى به نام «دروازه ساعات»، اشاره کردند. به سوى آن رفتم و آنجا که بودم، پرچمهایى پى در پى آمد و اسبسوارى را دیدم که به دستش نیزه سرشکستهاى بود و سرى بر آن بود که شبیهترینِ صورتها به پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بود و در پى آن، زنانى سوار بر شتران بدون جهاز آمدند.
به یکى از آنها نزدیک شدم و به او گفتم: اى دختر! تو کیستى؟
گفت: سَکینه دختر حسین.
به او گفتم: آیا درخواستى از من دارى؟ من، سهل بن سعد هستم که جدّت را دیده و از او حدیث شنیدهام.
سکینه گفت: اى سهل! به حامل سر بگو که سر را جلوى ما ببرد تا مردم به دیدن او سرگرم شوند و به ما نگاه نکنند، که ما حرم پیامبر خدا هستیم.
به یکى از آنها نزدیک شدم و به او گفتم: اى دختر! تو کیستى؟
گفت: سَکینه دختر حسین.
به او گفتم: آیا درخواستى از من دارى؟ من، سهل بن سعد هستم که جدّت را دیده و از او حدیث شنیدهام.
سکینه گفت: اى سهل! به حامل سر بگو که سر را جلوى ما ببرد تا مردم به دیدن او سرگرم شوند و به ما نگاه نکنند، که ما حرم پیامبر خدا هستیم.
سهل گفت: به حامل سر، نزدیک شدم و به او گفتم: آیا درخواستم را اجابت مىکنى تا در عوض، چهارصد دینار بگیرى؟
گفت: درخواستت چیست؟
گفتم: سر را جلوتر از اهل حرم، حرکت بده.
او چنین کرد و من هم آنچه را وعده داده بودم، به او پرداختم.
✅مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی: ج ۲ ص ۶۰؛ بحار الأنوار: ج ۴۵ ص ۱۲
#مقتل_مصایب_کوفه_و_شام
.
🩸 گوشهای از مجلس یزید لعین 🩸
📎 #شام | #مجلس_یزید | #اسرا
📎 #حضرت_امکلثوم سلامالله علیها
🥀 حسین علیهالسلام زمانى که کشته شد، آب خواست، ولى به او ندادند و با زبان تشنه، کشته شد و نزد خدا رفت و خداوند او را از نوشیدنى بهشتى، سیراب ساخت.
🥀 او را آنچنان سر بُریدند و خانوادهاش را به #اسارت بردند و در حالى با مَرکبهاى بدون جهاز و پالان حرکتشان دادند، تا وارد دمشق شدند، در حالى که سرِ حسین علیهالسلام، در میانشان بر بالاى نیزه بود.
🥀 هرگاه یکى از آنان با دیدن سر مىگریست، نگهبانان او را با تازیانه مىزدند. اهل ذمّه، در بازار دمشق براى تماشاى آنان صف کشیده بودند و به آنان جسارت میکردند تا این که بر درِ کاخ یزید،گ متوقّف شدند.
🥀 یزید، دستور داد تا سر حسین علیهالسلام را بر در بیاویزند، در حالى که خانواده امام علیهالسلام در اطرافش بودند. همچنین، نگهبانانى را بر آن گماشت و دستور داد که: هرگاه یکى از آنان گریست، او را بزنید.
🥀 آنان، همچنان ماندند، در حالى که سر حسین علیهالسلام در میان آنها به مدّت هفت ساعت، در روز آویزان بود. امّ کلثوم سلامالله علیها، سرش را بلند کرد و سرِ حسین علیهالسلام را دید و گریست و گفت: اى پدر بزرگ (منظورش پیامبر خدا صلىالله علیه و آله بود) این سرِ حبیب تو حسین علیهالسلام است که آویزان شده است. سپس گریست.
🥀 یکى از نگهبانان، دستش را بالا برد و به صورت آن مخدره زد که به تمامى صورت او آسیب زد، اما در دَم، دست نگهبان، از کار افتاد.
📕 بستانالواعظین، صفحه ۲۶۳
.
.
#شام
#اسارت
🩸 #امام_سجاد صلواتالله علیه و پیرمرد شامی 🩸
🥀 اولین سخن حضرت سجاد علیهالسلام بعد از #اسارت، در شهر #شام آن هنگامى بود که اسرا روى پلههاى مسجد #دمشق ایستاده بودند.
🥀 پیرمردى از اهالى شام نزد آنها آمد و گفت: سپاس خداى را که شما را کشت و هلاک کرد. شهرها و روستاها را از آسیب مردان شما آرامش برقرار ساخت و امیرالمؤمنین یزید را بر شما مسلط گردانید.
🥀 سیدالساجدین علیهالسلام به آن پیرمرد گفت: آیا قرآن خواندهاى؟ گفت: بلى! فرمود: آیا این آیه را مىشناسى: «قل لا اسالکم علیه اجرا الا المودة فى القربى» بگو اى پیامبر! در مقابل ابلاغ رسالت، مزدى از شما نخواستم مگر اینکه خویشانم را دوستبدارید؟
گفت: آرى خواندهام.
🥀 امام علیه السلام فرمود: اى پیرمرد! ما همان «قربى» هستیم. سپس پرسید: آیا این آیه را قرائت کردهاى که خداى سبحان فرموده است: «و اعلموا انما غنمتم من شىء فان لله خمسه و للرسول و لذى القربى» و بدانید هر چیزى که به غنیمت گرفتید، یک پنجم آن براى خدا و پیامبر و از آن خویشاوندان اوست؟
گفت: بلى! امام فرمود: اى پیرمرد ما همان «ذى القربى» هستیم!
🥀 امام بار دیگر پرسید: آیا این آیه را تلاوت کردهاى: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» همانا خدا مىخواهد آلودگى را از شما خاندان بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند؟!
پیرمرد پاسخ داد: آرى این آیه را هم خواندهام. حضرت سجاد علیهالسلام فرمود: اى پیرمرد! ما همان اهلبیتى هستیم که خداوند آیه تطهیر را مخصوص ما قرار داد.
🥀 پیرمرد ساکت شد و از سخنانى که گفته بود، شرمنده و پشیمان شد و با تعجب پرسید: شما را به خدا! شما همانهائید؟!
🥀 سپس على بن الحسین علیهماالسلام فرمود: بدون هیچ شکى به خدا ما همانها هستیم و به حق جدمان سوگند، ما همانهائیم!
🥀 با سخنان امام سجاد علیهالسلام پیرمرد منقلب شد، شروع به گریه کرد، عمامهاش را به زمین انداخت، سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! من از دشمنان آل محمد، اعم از جن و انس، بیزارم. سپس به امام زینالعابدین علیه السلام عرض کرد: آیا راهى براى توبه من هست؟!
🥀 امام فرمود: بله! اگر بازگردى، خداوند توبه تو را مىپذیرد و تو با ما خواهى بود. پیرمرد گفت: من توبه مىکنم!
🥀 هنگامى که خبر گفتگوى امام علیهالسلام و پیرمرد به یزید رسید، دستور داد آن پیرمرد را به شهادت رساندند.
📕 بحارالأنوار جلد ۴۵ صفحه ۱۲۹
.
.
#دروازه_ساعات
🏴 الشام الشام الشام
اسارت اهلبیت علیهمالسلام در شام از سختترین مصائبی بود که بر آنها روا شد که ذکر وقایع آن اشک هر انسانی را در میآورد.
✍🏻 ام كلثوم نزد شمر رفت و فرمود: از تو تقاضايى دارم.
گفت: چه تقاضايى؟
فرمود: چون ما را وارد شهر كردى، به دروازهاى ببرى كه تماشاگر كمترى داشته باشد و به آنان [مأموران] بگو كه سرها را از ميان كجاوهها بيرون ببرند و از ما دور كنند؛ زيرا از بس ما را به اين حال ديدند، خوار شديم.
شمر در پاسخ تقاضاى او دستور داد سرها را بر نيزه كرده و در وسط كجاوهها ببرند و در چنين وضعيتى آنان را در ميان مردم بگردانند. تا آنكه به دروازه دمشق رسيدند و بر پلّههاى مسجد جامع همان جايى كه اسيران را نگه مىداشتند، ايستادند.
📚 جمعی از نویسندگان، با کاروان حسینی، بینش، ج6، ص99.
#أَیْنَ_الطّالِبُ_بِدَمِ_الْمَقْتُولِ_بِکَرْبَلاءَ
.
.
✍توسل به #حضرت_علی_اصغر(ع)
(السلام علیک یا اباعبدالله)
▪︎#غزل #امام_حسین
عمری گذشت اما به درد تو نخوردم
شرمنده ام آقا به درد تو نخوردم
تو فکر من بودی ولیکن من نبودم
اصلا به فکر نوکری کردن نبودم
من دور بودم تو مرا نزدیک کردی
راه مرا از کربلا نزدیک کردی
گفتی اگر تو بی توپناهی من حسینم
حتی اگر غرق گناهی من حسینم
آواره ام آواره را آواره تر کن
بیچاره ام بیچاره را بی چاره تر کن
آوارگی در این حسینیه می ارزد
بیچارگی در این حسینیه می ارزد
من چای میریزم گناهم را بریزی
یکجا تمام اشتباهم را بریزی
اینجا همان جاییست که مولا می آید
زینب می آید، بیشتر، زهرا می آید
منت ندارم بر سرت، تو لطف کردی
حالاکه هستم نوکرت،تو لطف کردی
▪︎#روضه_کلامی حضرت علی اصغر ع:
همه داشتن نگاه میکردن...همه سرها رو
بالای نیزه برده بودند....هر سری رو جلوی
یه محملی نگه داشته بودند...
سَر ابی عبدالله،جلوی محمل زینب...
سر علی اکبر جلو محمل سکینه خانم...
سر ابالفضل جلوی چشمان رقیه....
اما نگاه کردن دیدن یه سیبِ سرخی
بالای نیزه ها جلوی چشم یه مادره....
▪︎#مرثیه حضرت علی اصغر ع:
چقدر نیزه بلند است، نَیُفتی پسرم
گیر این حرمله ی پست، نیفتی پسرم
هر طرف رفت سرت دست به آن سو بردم
نیزه دار تو بود مَست، نیفتی پسرم
بیشتر جای خودت را سر نِی محکم کن
سفر شام به پیش است، نیفتی پسرم
▪︎#روضه_کلامی:
هِی زن های کوفه این سرُ به هم نشون
میدادن...هِی میگفتن الهی مادرش
براش بمیره...یه نفر صدا زد..اونی
که داره زیر آفتاب، لطمه میزنه
مادرش ربابه....
▪︎مرثیه زبانحال #حضرت_رباب به سبک #دشتی :
دو دستم را به زیر آب بردم
حلالم کن نبودی آب خوردم
شکایت، زیر لب از تیر دارم
بیا پایین زِ نیزه شیر دارم
▪️#مرثیه_مکمل حضرت علی اصغر ع:
میخواستم بزرگ شوی محشری شوی
تا چند سال بعد، علی اکبری شوی
می خواستم كه قد بكشی مثل دیگران
شاید عصای پیریِ یک مادری شوی
مثل دو تکه چوب لبت را بهم نزن
اسبابِ خجلتم جلوی دیگری شوی
این مادریِ من که به دردت نمیخورد
تو حاضری علی که تاج سری شوی
▪︎تک بیتی آخر روضه:
میکرد به نِی اشاره میگفت رباب
ای کاش، سرِ نیزه کمی کوچک بود
▪︎تک بیتی آخر مجلس:
اگر این است تاثیر شنیدن
شنیدن کِی بُوَد مانند دیدن
صلی الله علیک یا مظلوم یا اباعبدالله
▪︎دعای آخر مجلس:
باسمک العظیم الاعظم...
الهی بحق خضرت رباب س،۱۰مرتبه یاالله
▪️۵ دعایی که باید حفظ کنید:
🤲فرج امام زمان عج برسان.
🤲آقامون از ما راضی و خوشنود بگردان.
🤲رهبر عزیزمون حفظ بفرما.
🤲مریضای اسلام،شفا بده.
🤲حاجات این جمع،برآورده به خیر بفرما.
▪︎جمله ی صلوات آخر مجلس:
*برای سلامتی وجود مقدس آقا
امام زمان عج صلوات ختم کنید.
#روضه_حضرت_علی_اصغر
اجرا: استاد درویش🎤
👇
1⃣1⃣شامیان نظاره گر بودند!
👤خوارزمی(۵۶۸ق) می نویسد :
سهل بن سعد می گوید؛ سکینه بنت الحسین(ع) را در آن روز به من گفت :
«یَا سَهلُ! قُل لِصَاحِبِ الرَّأسِ أَن یَتَقَدَّمَ بِالرَّأسِ أَمَامَنا حَتّى یَشتَغِلَ النَّاسُ بِالنَّظَرِ إلَیهِ فَلا یَنظُرُونَ إِلَینَا فَنَحنُ حَرَمُ رَسُولِ اللّهِ(ص)»
♦️اى سهل! به حامل سر بگو که سر را جلوى ما ببرد تا مردم به دیدن او سرگرم شوند و به ما نگاه نکنند، که ما حرم پیامبر خدا(ص) هستیم.
#وقایع_شام
📚منبع :
مقتل الحسین(ع) خوارزمی، ج۲ ،ص۶۸
2⃣1⃣اهانت و فحاشی!
👤سید بن طاووس(۶۶۴ق) می نویسد :
در آن روز فردی شامی می گفت :
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي قَتَلَكُمْ وَ أَهْلَكَكُمْ وَ أَرَاحَ الْبِلَادَ عَنْ رِجَالِكُمْ»
♦️خدا را سپاس كه شما را كُشت و نابود كرد و شهرها را از مردان شما آسوده ساخت.
#وقایع_شام
📚منبع :
اللهوف ابن طاووس، ص۱۷۶
3⃣1⃣از درب پر ازدحام وارد شهر کردند!
👤ابن نما حلی(۶۴۵ق) می نویسد :
«سَلَكَ بِهِمُ النَّظَارَةَ عَلَى تِلْكَ الصِّفَةِ حَتَّى اءَتى بِهِمْ بَابِ دِمَشْقَ»
♦️اسرای کربلا را بر همين حال از راهى وارد دمشق نمودند كه ازدحام خَلق در آن بسيار بود.
#وقایع_شام
📚منبع :
مثیر الاحزان ابن نما حلی، ص۹۷
4⃣1⃣پیشنهاد کنیزی به زنان اسرای کربلا در مجلس یزید!
👤شمس الدین ذهبی(۷۴۸ق) می نویسد :
در مجلس یزید مردی به یزید گفت :
«یَا أَمِیرَالمُؤمِنینَ! هَب لِی هَذِهِ اَلْجَارِيَةَ!»
♦️اى اميرمؤمنان!
اين دخترک را به من ببخش!(۱)
👤ابن سعد بغدادی(۲۳۰ق) نیز می نویسد :
مردی در مجلس یزید با صدای بلند گفت :
«إِنَّ سَبَایَاهُم لَنَا حَلَالٌ!»
♦️اسیران آنها، بر ما حلال هستند.(۲)
#وقایع_شام
📚منابع :
۱)سیر اعلام النبلاء ذهبی، ج۳، ص۳۰۹
۲)الطبقات الکبری ابن سعد، ج۱، ص۴۸۹
5⃣1⃣اسارت در غل و زنجیر!
👤علی بن ابراهیم قمی(۳۰۷ق) می نویسد :
«كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ع) مُقَيَّدَاً مَغْلُولًا»
♦️امام سجاد(علیه السلام) در غُل و زنجیر بود.
#وقایع_شام
📚منبع :
تفسیر قمی، ج۲، ص۳۵۳
6⃣1⃣وارد کردن بر مجلس شراب!
👤شیخ صدوق(۳۸۱ق) می نویسد :
«..وَ أَصْحَابُهُ يَأْكُلُونَ وَ يَشْرَبُونَ الْفُقَّاعَ»
♦️هنگامی که اسراء وارد شدند، یاران یزید مشغول خوردن و نوشیدن شراب و آبجو بودند.
#وقایع_شام
📚منبع :
من لایحضره الفقیه شیخ صدوق، ج۴، ص۴۱
7⃣1⃣تهدید به قتل!
👤علی بن حسین مسعودی(۳۴۶ق) می نویسد :
«فَشَاوَرَ يَزِيدُ جُلَسَاءَه فِي أَمرِهِ، فَأشَارَوا بِقَتلِهِ!»
♦️یزید در مورد اسراء و امام سجاد(علیه السلام) با مشاورین خود مشورت کرد، که همگی رای بر کشتن ایشان دادند!
#وقایع_شام
📚منبع :
اثبات الوصية مسعودی، ص۱۷۱
8⃣1⃣لباس های کهنه و پاره!
👤محمد بن جریر طبری(۳۱۰ق) می نویسد :
«وَ کَانَ ثِيَابُهُم مُرَمَّلَةً وَ خُدُودُهُم مُعَفَّرَةً»
♦️لباس ها خونین و پاره و صورت ها خاک آلود بود.
#وقایع_شام
📚منبع :
تاريخ طبری، ج۵، ص۴۶۰
9⃣1⃣مقابل دیدگان دختران امام حسین(علیه السلام) بر لب و دندان ایشان، چوب خیزران زده شد!
👤شیخ صدوق(۳۸۱ق) می نویسد :
«فَوُضِعَ بَينَ يَدَيهِ فِی طَسْتٍ مِن ذَهَبِ وَجَعَلَ یَضرِبُ بِقَضیبِ فِی یَدِه عَلَی ثَنَایَاهُ»
♦️سر مبارک امام حسین(علیه السلام) جلوی او در طشت طلا قرار داده شد، وآن لعین با چوپ، بر میان دو لب مطهر ایشان می زد.(۱)
👤طبرانی(۳۶۰ق) می نویسد :
«فَجَعَلَتْ فَاطِمَةُ(س) وَ سُكَيْنَةُ(س) يَتَطَاوَلَانِ لِتَرَيَا رَأْسَ أَبِيهِمَا»
♦️فاطمه(سلام الله علیها) و سَكينه(سلام الله علیها)، گردن مىكشيدند تا سرِ پدرشان را ببينند.(۲)
#وقایع_شام
📚منابع :
۱)من لایحضره الفقیه شیخ صدوق، ج۴، ص۴۱۹
۲)المعجم الكبير طبرانی، ج۳، ص۱۰۴
0⃣2⃣حبس در خرابه!
📋«ثُمَّ إِنَّ يَزِيدَ لَعَنَهُ اللَّهُ أَمَرَ بِنِسَاءِ الْحُسَيْنِ(ع) فَحُبِسْنَ مَعَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(ع) فِي مَحْبِسٍ لَا يُكِنُّهُمْ مِنْ حَرٍّ وَ لَا قَرٍّ حَتَّى تَقَشَّرَتْ وُجُوهُهُمْ [مِن حَرِّ الشَّمسِ]»
♦️یزید دستور داد، خانواده ی امام حسین(ع) را با امام سجاد(ع) زندانی کردند، زندان چنان بود که آنان را از گرما و سرما، نگاه نمی داشت تا آنجا که صورتهای آنان پوست انداخت.
#وقایع_شام
📚منبع :
امالی شیخ صدوق، ص۱۶۸
#اسارت
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
🩸با امرِ عقیله بنی هاشم زینب کبری سلاماللّهعلیها ، زمین «شمرِلعین» را در خود فرو میبرَد...
در نقلی آمده است:
🥀 چون اسرا به نزدیکی شهر شام رسیدند، در دروازه شام، عُليا مخدّره حضرت زينب کبری سلاماللّهعلیها، شمر را طلبيده و فرمود:
📋 حاجَتی إلَیکَ اَنْ تَدخُلَنا مِن بابٍ غَیرِ مُزدَحمٍ و تَسلُکَ بنا طریقاً قلیلَ النّظّارة
▪️حاجتى به تو داريم، و آن اینکه ما را دروازه شلوغی وارد شهر نکنید و از راه خلوتى داخل شام نماييد تا کمتر به ما نظر کنند.
📋 فَکانَ جَوابُهُ قَرَعَها بِسَوطِهِ و زَجَرَها بِغَمَدِ سیفهِ
▪️آن ملعون به خواسته حضرت اعتنا نکرد و چند تازيانه بر آن مخدّره زد و بعد با غلاف شمشیرش، بر پشت آن بانوی مظلومه ضربهای زد.
🥀 آن معدن صبر و وقار از فرط غيرت منقلب و متاثّر شد. لذا امر به زمين نموده و فرمود:
📋 يا أرض! خُذِيهِ!
▪️ای زمین! او را بگیر!
📋 و اِذاً تَنفرجُ الارضُ و تَبتَلعُ شمرَ إلیٰ ظَهرِه
▪️ در آن حال ناگهان زمين، دهان باز کرد و شمر را تا كمر فرو بُرد.
🥀 در این هنگام بود که سر مطهر سیدالشهدا علیه السلام بر فراز نیزهها به سخن درآمد و فرمود:
📋 يا اُختاه! اِصبِرى وَ احْتَسبى في مَرضات اللّه.
▪️ای خواهرم! صبر کن و همه این دردها را به حساب خدا بگذار.
🥀 پس آن مكرّمه امر نمود به زمين و زمین آن ملعون را رها کرد.
📚الخصائص الزینبیّه ص١٨۵
✍ علی با چادر زهرا،چه غوغایی،چه تصویری
حسین بن علی دارد،عجب همشیرهی شیری
من از آن خطبههایی که عقیله خواند،فهمیدم
حریف حرف حق هرگز نخواهد گشت شمشیری
زنی با دست بسته کرد مُشت حیلهها را رو
زنی مردانه شد کابوس هر زوری و تزویری
به هر جمله که میگوید،به روی منبر محمل
ز سرهای بریده میرسد آوای تکبیری ...
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
✍ رسید وقت سفر سر به زیر شد زینب
حسین چشم تو روشن! اسیر شد زینب
هزار زخم روی پیکرت دهن وا کرد
هزار سال ز داغ تو پیر شد زینب
سه چهار مرتبه با شمر همکلام شده
نداشت چاره دگر ناگزیر شد زینب
چقدر پای غنیمت کتک ز لشگر خورد
چقدر زخمی مشتی فقیر شد زینب
گرسنه بود ولی تازیانه خیلی خورد
غذا نبود ولی خوب سیر شد زینب
همان زمان که به سرنیره ها هُلش دادند
نشست و حرف نزد گوشه گیر شد زینب
نبودن تو و عباس کار خود را کرد
و با سنان و شبث هم مسیر شد زینب
بگیر گوش خودت را! کسی صدایش کرد..
بلند شو همه رفتند دیر شد زینب!
#مصائب_شام
🩸در ورودیِ شام، کار به کجا رسید که دختر امیرالمؤمنین «علیهماالسلام» مجبور شد به شمر لعین، رو بزند!
در نقلها آمده است:
🥀 ... چون به دمشق رسيدند، حضرت اُمّكلثوم سلاماللهعلیها به شمر ملعون نزديك شد و به او فرمود:
📋 لِي إِلَيْكَ حَاجَةٌ.
▪️درخواستى از تو دارم!
🥀 آن ملعون گفت: درخواستت چيست؟ آن بانوی مظلومه فرمود:
📋 إِذَا دَخَلْتَ بِنَا الْبَلَدَ فَاحْمِلْنَا فِي دَرْبٍ قَلِيلِ النَّظَّارَةِ،
▪️هنگامى كه ما به شهر شام رسیدیم، ما را از دروازهاى ببر كه تماشاگر كمترى دارد.
📋 وَ تَقَدَّمْ إِلَيْهِمْ أَنْ يُخْرِجُوا هَذِهِ الرُّءُوسَ مِنْ بَيْنِ الْمَحَامِلِ وَ يُنَحُّونَا عَنْهَا،
▪️به آنها بگو كه اين سرها را از ميان ما بيرون ببرند و دور كنند (تا مردم به بهانه نگاه به آنها، دیگر به ما نظر نکنند)
📋 فَقَدْ خُزِينَا مِنْ كَثْرَةِ النَّظَرِ إِلَيْنَا وَ نَحْنُ فِي هَذِهِ الْحَالِ.
▪️چرا كه ما با این وضعی که داریم، از كثرتِ نگاههای مردم تا به اینجا دیگر خوار شدهايم!
🥀 شمر، از سرِ سركشى و ناسپاسى، در پاسخ درخواست آن حضرت فرمان داد كه سرها را بر سر نيزه و در وسط كاروان، حركت دهند و به همان حال، آنها را از ميان تماشاگران عبور دادند تا آنها را به دروازه دمشق رساند و بر راه پلّه مسجد جامع، آن جا كه اسيران را نگه مىدارند، ايستادند.
📚لهوف، ص ۲۱۰
📚مثير الأحزان، ص ۹۷
✍ پشت دروازه عجب غوغا شده! کاری بکن
ای برادر! خواهرت تنها شده! کاری بکن
گفتم از اینجا نبر مارا؛ ولی لج کرد و بُرد
روی خیلیها بهرویم وا شده! کاری بکن
دختری را که سر بازار گم کردم حسین
در کنار نیزه، ات پیدا شده! کاری بکن
سنگ آن بدکاره از ایوان، سرِ من را شکست
خون این سَر، غُصهی سقا شده! کاری بکن
خیزرانش بیشتر از تازیانه درد داشت_
که رباب از شدت آن پا شده! کاری بکن
#مصائب_شام
🩸سه روز أسرای آل الله را پشت دروازهٔ شام، معطل گذاشتند تا شهر را آذین ببندند … | پانصد هزار نفر به تماشا آمدند …
در نقلها آمده است:
📋 أَوقَفُوا أهلَ البيتِ عليهمالسّلام عَلَى بابِ الشّامِ ثَلاثة أيّامٍ حتّى یَزّيَّنوا البَلدَة ، فَزيّنوها بِكلٍّ حُليٍّ و زينَة و مِرآةٍ كانَتْ فيها
▪️و بر در شهر شام سه روز اسراء آل الله را نگه داشتند تا شهر را بيارايند و هر حُلّى و زيورى و زينتى كه در آن بود، به آيينها بستند.
📜 ثُمّ اسْتَقبَلَتْهم مِن أهلِ الشّامِ زِهاءَ خَمسَ مِائَة ألفٍ مِن الرّجالِ و النّساءِ
▪️قريب پانصد هزار مرد و زن از اهل شام، به جهت استقبال، بيرون آمدند.
📋 و كانَ فيهم أُلوفٌ مِن الرّجالِ و الشّبّان و النِّسوانِ يَرقُصونَ و يَضرِبونَ بِالدّفِّ و الصِّنجِ و الطّنبور،
▪️در بین این پانصد هزار نفر، چند هزار مرد و زن و جوان، رقصكنان با دف و صِنج و طبلزنان به استقبال آمدند.
📜 و قد تَزيّنَ جَميعُ أهلِ الشّام بألوانِ الثّيابِ و الكُحلِ و الخَضاب
▪️همه اهل شام دست و پاى خود را از خوشحالی خضاب كرده و سُرمه در چشم كشيده و لباسهای زیبا و رنگارنگ پوشيده بودند.
📚كامل بهايى، ج۲ ص۲۹۲
📚نفس المهموم، ص ۴۳۲
✍ دم دروازهی ساعات خدا رحم کند
به دلِ عمهی سادات خدا رحم کند
محملم پرده ندارد مددی یا ستّار
حاجتم وقت مناجات خدا رحم کند
چشم من تار شده ، یا تو به هم ریخته ای
گریه دار است ملاقات خدا رحم کند
کو علمدار حرم ؟ آبرویم در خطر است
وسط این همه الواط خدا رحم کند
سر بازار به انگشتْ نشانم دادند
رد شدم با چه مکافات خدا رحم کند
به همان خنجر کندی که تو را زجرت داد
می کند شمر مباهات خدا رحم کند
سرت از نیزه زمین خورد دلم ریخت حسین
زیر پا رفتی ؟ به لب هات خدا رحم کند
نیزه نیزه شده از بس گلوی پاره ی تو
گم شدی بین جراحات خدا رحم کند
چانه میزد سر گهواره یکی پیش رباب
بهر تسکین مصیبات خدا رحم کند
#مصائب_شام
🩸اول صبح، أسرای آل الله را وارد شام کردند… اما آنقدر ازدحام بود که وقت ظهر به قصر یزید لعین رسیدند …
در نقلها آمده است:
🥀 آن روزی که أسرای آل الله را وارد شهر شام کردند، روز چهارشنبهای بود....
📋 و كانَ خارجُ البَلَدِ مِن كِثرةِ الخَلائق كعَرصَةِ المَحشرِ يَموجُ بَعضُها في بَعضٍ.
▪️بیرون از شهر، چنان مردم شام ازدحام کرده بوده که گویی صحنه محشر اتفاق افتاده بود؛ به طوری که بعضی روی بعضی دیگر، موج میخوردند.
🥀 اول صبح، به وقت سپیده دم،سرهای مقدس و أسرای آل الله را وارد شهر کردند اما از کثرت ازدحام، وقت ظهر بود که اسرا با خستگی شدید، به گونه ای که بدن و مفاصل هر انسانی از دیدن آن ها به لرزه در می آید، به در کاخ یزید ملعون رسیدند.
📚نفس المهموم، ص۴۳۲
📚معالي السّبطين،ج۲ ص۱۴۱
📚مقتل الحسين عليه السّلام،مقرم، ص۴۴٧
✍کوفه که شهر علی بود چنان کرد به من!
وای از شام که بغض پدرم را دارند...
سر هر کوچه معطّل شدهام،خسته شدم!
چشمشان کور! همه قصد تماشا دارند!
سر بازار که رفتیم سرم داد زدند...
ای ابالفضل بیا! نیّت دعوا دارند!
جگرم سوخت زمانیکه رقیه میگفت
عمه جان!اینهمه دختر همه بابا دارند …
دخترانی که پَس پرده عصمت بودند …
بعد تو در وسط مجلس مِی جا دارند!
#مصائب_شام
🩸یک سر طناب به گردن امام سجاد علیهالسّلام و سر دیگر آن را به زینب کبری سلاماللّهعلیها بسته بودند و میکشاندند …
در نقلها آمده است:
📋 ...اَتَوهُم بِحِبالٍ فَرَبَقُوهُم بِهٰا
▪️تمام اُسرا را در حالیکه با یک طناب به هم بسته بودند، به سمت کاخ یزید لعین میبردند.
📋 فكانَ الحَبلُ في عُنُقِ زَينِالعابدينَ اليٰ زينب و امّکلثوم و باقي بَناتِ رسولِ الله
▪️یک سر طناب را بر گردن إمام سجاد علیهالسلام انداخته بودند و سر دیگر طناب را به زینب کبری و حضرت امّکلثوم علیهماالسلام و دیگر دختران رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بسته بودند و آنها را میکشاندند.
📋 و كُلّمٰا قَصَروا عَنِ المَشيِ ضَرَبُوهُم
▪️و هرگاه که این زنان و بچهها، توانِ راهرفتن نداشتند، آنها را کتک میزدند.
📋 حتّي اَوقَفوهم بَينَ يَدَي يزيد و هُو علَي سَريرِه
▪️تا اینکه کشان کشان آن ها را آوردند در مقابل یزید و آن نانجیب بر تاج و تخت حکومتش، نشسته بود ...
📚مقتل الحسین علیهالسلام،مقرّم، ص۳۱۱
✍ بَدا به حال نجیبی که در حجاب نباشد
و بزم، جای نوامیس بوتراب نباشد
فتاده جسم تو عریان به روی خاک بیابان
خدا کند که دگر زیر آفتاب نباشد
خدا کند که پس از خواهر تو در همه دنیا
دگر دو دست زنی بسته با طناب نباشد
میان این همه ماهِ نشسته بر روی نیزه
خدا کند که سر کودک رباب نباشد
خدا کند که نبیند کسی سر پدرش را
اگر که دید، به خون سرش خضاب نباشد
سوار ناقهی عریان شدن که کار زنان نیست
اگر که مرد نباشد، اگر رکاب نباشد
خدا کند قدحی را که ریخت روی سر تو
گلاب باشد عزیز دلم، شراب نباشد...
http://www.telewebion.ir/episode/0x7d3afb5
مراسم سوگواری حضرت اباعبدالله الحسین - موکب آل حیدر. ..تهران ولنجک ..سال ۱۴۰۲
مراسم سوگواری حضرت اباعبدالله الحسین - 27 تیر 1403
https://telewebion.com/episode/0xe1e4586
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پسی تماشایی ناهید کیانی به کیمیا علیزاده نماینده بلغارستان😆😄
✅این از نتیجه وطن فروشی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صعود «ناهید کیانی» با شکست «کیمیا علیزاده»
ناهید کیانی در یکهشتم وزن -۵۷ کیلوگرم مسابقات تکواندو المپیک ۲۰۲۴ پاریس مقابل کیمیا علیزاده از بلغارستان در دو راند به پیروزی رسید و راهی یکچهارم نهایی شد.
#سینه_زنی وتوسل به حضرت رقیه سلام الله علیها به نفسِ حاج رضا نبوی •✾•
پا به پای سرت حسین میدود دخترت حسین
گوید ای بابا بمیرم که نیزه شد منبرت حسین
پدر از روی نیزه بنگر که مرا میزند ستمگر
تو دعا کن که زجر ملعون نزند تازیانه دیگر
به تن بی جان رقیه دختر کوچکترت حسین
گوید ای بابا بمیرم که نیزه شد منبرت حسین
پا به پای سرت حسین میدود دخترت حسین
چه کند با درد یتیمی دختر غم پرورت حسین
سر اطهرت به نیزه بدنت به قتلگاهی
پدر از فراز نیزه به رقیه کن نگاهی
شکند دست نانجیبی که سرت را شکسته گاهی
جان من قربان چشمت فدای چشم ترت حسین
پابه پای سرت حسین میدود دخترت حسین
چه کند بادرد یتیمی دختر غم پرورت حسین
پدر ای آرام و قرارم گل خوشبوی لاله زارم
چه کنم با درد یتیمی که دیگه من پدر ندارم
بشکند دستی که زد تیر و نیزه برپیکرت حسین
گوید ای بابا بمیرم که نیزه شد منبرت حسین
پا به پای سرت حسین میدود دخترت حسین
چه کند با درد یتیمی دختر غم پرورت حسین
.
1_6124269026
2.14M
↻
پا به پای سرت حسین میدود دخترت حسین
چه کند با درد یتیمی دختر غم پرورت حسین
.
#سینه_زنی وتوسل به حضرت رقیه سلام الله علیها به نفسِ کربلایی رضا پیروی •✾•
سلام بابای رقیه...دنیای رقیه...
بابای رقیه...بابای رقیه...
دنیای بی حسین، معنایی نداره
عشقم اون حسینه رو نیزه سواره
رو نیزه سواره...
سلام بابای رقیه...دنیای رقیه...
بابای رقیه...بابای رقیه...
دنیای بی حسین معنایی نداره
دنیام اون سره که دست نیزه داره...
دست نیزه داره..
.