eitaa logo
ذاکرین آل الله
278 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
299 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
|⇦•اُمّ البنین شدم که شَوَم... و توسل ویژۀ وفات حضرت اُم البَنین سلام الله علیها به نفس کربلایی محمدحسین پویانفر•✾• اُمّ البنین شدم که شَوَم یاورِ حسین تاگل بیاورم بشود پرپر حسین قصدم نبود اینکه شَوَم مادرِ حسین هستند دختران علی در بر حسین هستند مثل مادرشان مضطر حسین شد شاملم دعای سحرهای فاطمه روشن شدم به نور قمرهای فاطمه تاج سر مَنند گهرهای فاطمه اولاد من کجا و پسر های فاطمه هستند هر چهار پسر نوکر حسین شرمنده ام نشد، سپر مجتبی شوند قسمت نبود زودتر از این فدا شوند حالا بناست راهی دشت بلا شوند حتی اگر که تک تک شان سرجدا شوند جای گلایه نیست، فدای سر حسین *وقت خداحافظی کاروان ابی عبدالله از مدینه ، اباالفضل خدای ادبِ، یه گوشه ای ایستاده بی بی اُم البنین با همه وداع کرد، زینبش رو بغل گرفت ،دست خدا به همرات، حسینش رو به آغوش گرفت، با عباسش خداحافظی کرد. یه منزل که کاروان دور شدن خبر آوردن عباس برگرد مادرت اُم البنین باهات کار داره، خودش رو سراسیمه رسوند محضر مادرش، یه نگاه کرد گفت فقط گفتم بیای یه حرف بهت بزنم، عباس! با حسین داری میری، بی حسین برنگردی...* پسرهای من جریان گرفته اند کنار ابوتراب از آل هاشم اند نه قوم بَنی کِلاب اصلا نیاز نیست به ترس و به اضطراب عباسِ من شده به علمداری انتساب او هست یک تنه همه ی لشکر حسین .
14001025eheyat-poyanfar-roze.mp3
1.78M
. سر اردات ما نزد حضرت زهراست میان عرصه ی عالم ، فاطمه تنهاست کنون که فخر سیادت نصیبمان نشده برای ما حضرت زهراست .
و توسل ویژۀ وفات حضرت اُم البَنین سلام الله علیهابه نفس حاج حنیف طاهری•✾• *یه گوشه از حرف های حضرت زینب با حضرت اُم البنین...* گمان مکن که مرا ناتنی برادر بود قسم به عشق، کنارم حسینِ دیگر بود منال اُم بنین و ببال بر عباس تو شیرمادر و شیر تو شیرپرور بود سقوط قلعۀ خیبر اگر به نام علی ست فرات خیبر دیگر، یل تو حیدر بود زشام تا به سحر دور خیمه ها می گشت زبس که ماه منیر تو مِهرپرور بود *هرکی هرچی داره ازپرقنداق داره، از پر چادر مادرش داره ...* «خونی که داد سرور آزادگان حسین مرهون حُسن‌ِ تربیت شیر مادر است » *حضرت زینب داره میگه: اُم البنین چه پسری تربیت کردی ،چقدر مطیع بود بر حسین... * به جای دست، روی چشم خویش تیر گذاشت ببین که تا به کجا مطیع رهبر بود به روی خاک چو افتد گُلی، شود پرپر ولی گُل تو سَرِ شاخه بود و پرپر بود :علی انسانی *یعنی حتی مهلتش ندادن از اسب پیاده بشه دوره اش کردن....* به فرقم‌ تا عمود آهنین‌خورد تنم زخم از یسار و از یمین خورد دو‌ دستم را زتن‌ افکنده بودن علمدار تو با صورت زمین خورد خیز از خاک بگو‌ تا کمرم را چه‌کنم ؟ تو‌که راحت شده ای من‌جگرم‌ را چه کنم؟ مادرم آمده اینجا که مرا جمع کند پدرم از نجف آمد، پدرم را چه کنم ؟ از رشیدی تو‌ در راه‌ کمی ریخته است بازویت را چه‌کنم، چشم‌ ترم‌ را چه‌ کنم ؟ .
14001025eheyat-taheri-roze-1.mp3
2.22M
روضه هایی عجیب می خواند از شب و روز کربلای حسین با خجالت به زینبش می گفت: پسرانم همه فدای حسین .
|⇦•عهدی است بین اُم بنین... و توسل ویژۀ وفات حضرت اُم البَنین سلام الله علیهابه نفس کربلایی محمدحسین پویانفر•✾• عهدی است بین اُم بنین و خدای خود من دل نبسته ام به دل بچه های خود اصلا حسین و زینب و کلثوم جای خود عباس من فدای علی اصغر حسین *وقتی آقا امیرالمومنین فرمود یه همسری میخوام با چنین خصوصیاتی، بی بی اُم البنین رو انتخاب کردن، دَم در ایستاد وارد خانه نشد گفتن وارد نمیشی؟ گفت اجازه بدید زینب بیاد، یه عده‌گفتن هنوز نیومده داره بزرگی میکنه... نقل میکنن: خودش رو‌ روی پای زینب انداخت صدا زد: خانوم! نیومدم‌ توی این‌ خونه خانومی کنم، من کنیز این خونه ام.. تو‌ خانه فاطمه صداش میزدن یه روز سرش رو‌ پایین انداخت فرمود: یا امیرالمومنین! مادر و پدرم خیلی سفارش کردن تو‌ این خونه از شما چیزی نخوام، اما ازت یه خواهش دارم، دیگه من رو فاطمه صدا نزن ... نام به این زیبایی چرا ؟صدازد: آقا وقتی من رو فاطمه صدا میزنی، بچه های فاطمه غصه دار میشن... الله اکبر به این ادب، فرمود: اُم البنین صدات میزنم، یه نگاه کرد گفت: آقا من پسری ندارم گفت بهت وعده میدم‌ خدا بهت پسرهایی میده یکی از یکی زیباتر، یکیشون‌میشه قمر بنی هاشم عباس، اُم البنین قراره علمداری حسین رو بکنه.... وقتی عباسش به دنیا اومد قنداقه عباسش رو دست آقا داد، آقا قنداق رو‌گرفت شروع کرد بوسیدن چشمهارو ،بی بی دید آقا قُمات قنداق رو باز کرد، دستهارو بیرون آورد شروع کرد بوسیدن، دید چشای امیرالمؤمنین خیس شده گریه میکنه، آقا بچه ام ایرادی داره اینطور بی تاب گریه میکنید؟فرمود نه اُم البنین نمیدونی این دستها قراره قطع شه ... این چشمها قراره تیر بخوره ..* هرچند او دگر پسر خویش را ندید اما غمین نبود که عباس شد شهید دق کرد بعد از آنکه به او این خبر رسید بودند دیو و دد همه سیراب و می مکید خاتم ز قحط آب، لبِ اَنور حسین کارش دگر نشستن در آفتاب شد آب زلال در نظر او مذاب شد شرمنده ی نگاه غریب رباب شد از اینکه هم قبیله ی شمر است، آب شد رو میگرفت نزد دو تا خواهر حسین *یه وقت صدا تو‌مدینه بلند شد"یا اهل المدینه قُتِلَ الحُسینُ بكربلا" همه پریشان دور بشیر جمع شدن، گفتن: اُم البنین هم اومده راه رو باز کردن، یه نگاه کرد اُم البنین فرمود :"أخبِرنی عَن أبِی عَبدالله الحُسَین" بشیر گفت:کیه این خانم احترام میکنید؟ گفتن این خانوم ،خانوم امیر المؤمنینِ ، مادر عباسِ ،یه نگاه کرد گفت خانم عباست رو کشتن، دوباره اُم البنین صداش بلند شد "اأخبِرنی عَن أبِی عَبدالله الحُسَین" باز بشیر صدا زد: عثمانت رو‌ کشتن ، جعفرت رو کشتن... اُم البنین صدا زد:"أولادی وَمَن تَحتَ الخَضراء کُلُّهُم فداءُ لأبی عَبدِاللهِ الحُسین"همه ی بچه هام فدای حسین، یه نگاه کرد بشیر صدا زد: خانوم! حسینت رو بین دو نهر آب لب تشنه، درحالی که دوره اش کرده بودن سرش رو از قفا جدا کردند، یه آه اُم البنین کشید و از حال رفت... چند روز بعد بشیر رو صداش زدن بیا بی بی اُم البنین کار باهات داره... رسید محضر خانوم، صدا زد: بشیر! چندروزی دارم فکر میکنم باورم نمیشه از خبری که آوُردی.... بشیر گفت: خانم‌! هرچی دیده‌و شنیده بودم عرض کردم، گفت: هیهات اگه کسی بتونه به سر عباسم عمود بزنه! عباس من رشید بود، شنیدم با عمود به سرش زدن،گفت: خانوم! چون سؤال میکنی میگم‌.. اول دستاشو قطع کردن، جرأت نمی کردن به چشاش نگاه کنن، با سه شعبه به چشمش زدن .. خانوم‌ جان‌! خم شد تیر رو بین زانو قرار بده، کلاه خود ازسرش افتاد... حَکیم بن طُفَیل صدا زد: عباس اگه دست به بدن نداری من دست دارم، چنان با عمود به سرش زد... لذا مقتل نوشته: حسین مثل باز شکاری اومد طرف علقمه، یه وقت متحیر ایستاد ..میدونید چی شده بود؟ صدا زد: عباس! * دیدم از دور که با نیزه بلندت کردند بی سبب نیست که بال و پر تو می ریزد *یه وقت یه سرباز زمین میخوره یه نفر سراغش میره کارش رو تموم‌میکنه .. اما عرب رسم داره برا خودش افتخار میدونه وقتی سردار زمین میخوره همه‌ میرن، افتخار میکنن میگن ما این نیزه رو تو تن فلان سردار شکستیم .. فلان بزرگ‌رو ما این طور شمشیر زدیم .. لذا همه حمله کردن ..* نیزه زار آمده ام یا تو پُر از نیزه شدی؟! چو ملائک بدنت پُر شده از بال و پر است سقای دشت کربلا اباالفضل دستش شده ازتن‌جدا اباالفضل .
14001025eheyat-poyanfar-roze2.mp3
3M
اگر چه با همه گفتی کنیز زهرایی به چشم آل پیمبر عزیز زهرایی
|⇦•نشستم در بقیع... و توسل ویژۀ وفات حضرت اُم البَنین سلام الله علیهابه نفس سیدمجید بنی فاطمه•✾• *امشب گوشه ی دلت بگو، آی اباالفضل! امشب روضه ی مادرته آقاجان ....* نشستم در بقیع اشکی بریزم *هرروز میومد تو بقیع، چهار تا صورتِ قبر برا پسراش درست کرده بود... * نشستم در بقیع اشکی بریزم شنیدم علقمه رفتی عزیزم شنیدم کودکان بیتاب بودند تو بودی و همه بی آب بودند شنیدم از عطش افتاده بودند بدستت مشک خالی داده بودند الا ای ماه بی شمشیر رفتی میان روبهان چون شیر رفتی صدایت میزنم با اشک عباس به‌ جای نیزه بردی مشک عباس شنیدم مشک‌بردی برنگشتی هزاران تیر خوردی برنگشتی شنیدم‌مشک‌زیر آب بردی دراوج تشنگی آبی نخوردی الا مادر به قربان تو‌عباس جدا کردن دستان تو‌عباس شنیدم راه نخلستان‌گرفتی شنیدم مشک بر دندان گرفتی شنیدم مشک‌آبت تیر خورده شنیدم پیکرت شمشیر خورده الا ای که دل از من برده‌چشمت شنیدم که شده آزرده چشمت اگر می بود شمشیرت به چنگت کسی هرگز نمی آمد به‌جنگت *شنیدم نتونستی آب ببری...* شنیدم کرده ای غوغا اباالفضل کنارت آمده زهرا اباالفضل الا ای عُمر مادر ای جوانم جوان مهربانم‌ پهلوانم من و داغ شما و حال پیری کجایی دست مادر را بگیری شنیدم بعد تو غوغا شد عباس عزای زینب کبری شد عباس پی تو روی تل از اطفال رفتن همه اهل حرم از حال رفتن شنیدم دشمنان خوشحال بودن همه دور و بر گودال بودن شنیدم زینت اطفال بردن حسینم را ته گودال بردن درآن ساعت کجا بودی اباالفضل به زیر نیزه ها بودی اباالفضل من از بعد حسین، همراه زهرا زنم ناله: حسینم‌ وا حسینم وا ↫
14001025eheyat-banifatemeh-roze.mp3
2.55M
عجب حکایت سختی ست مرگ این مادر هنوز مانده به ره، دیدگان پر گهرش تمام دل خوشی اش چهار صورت قبر است چهار صورت زیبا همیشه در نظرش .
و توسل، ویژۀ وفات حضرت اُم البَنین سلام الله علیها _ حاج حسن شالبافان •ೋ ای روشنای خانه حیدر پس از زهرا کامل ترین و بهترین همسر پس از زهرا ایثار از رفتار و الطاف تو می جوشد مهر و محبت از دل صاف تو می جوشد هر چند در عالم علی را کفو و همتا نیست هر چند همتایی برایش غیر زهرا نیست اما علی گمگشته اش را در تو پیدا کرد آری خدا پایِ تو را در خانه اش وا کرد در تو حیا و عفت و بذل و شجاعت دید در قلبِ تو یک آسمان عزم و شهامت دید پرواز کرده این دلم تا تربتت امشب دستِ توسل می زنم بر ساحتت امشب دست تو لبریز از کرم سرشار از بذل است هر کس گدایت هست کارش با اباالفضل است بانو تو را در عالم خلقت شبیهی نیست هم رتبۀ علمت در این دنیا فقیهی نیست بانو خدا خیرت دهد خیرآفرین بودی عمری تسلای امیرالمومنین بودی روزی که سوی خانۀ مولا سفر کردی آن روز که رخت عروسی را به بر کردی برداشتی آرام سوی خانه گامت را کوچه به کوچه میگرفتند احترامت را قبل از ورودت لحظه‌ای در پشت در ماندی با یاد زهرا گریه کردی فاتحه خواندی بردی به سمت آسمان دست دعایت را گفتی خدایا من کجا و خانه زهرا؟ گفتی خدا لبریز از عشق و امیدم کن جان علی در پیش زهرا روسپیدم کن اول کلامی با حسین و با حسن گفتی زانو زدی در محضر زینب سخن گفتی گفتی که اینجا آمدم قصدم عزیزی نیست باور بفرما، نیتم غیر از کنیزی نیست من آمدم اینجا برایت خادمه باشم عمری کنیزِ بچه های فاطمه باشم بانو همه دیدند بر عهدت وفا کردی الحق که در بیت علی حق را ادا کردی در تو خدا ظرفیت بسیار را می دید فانی شدن در حیدر کرار را می دید آخر خدا هدیه به تو ماهی منور داد چون لیلۀ قدر از هزاران ماه بهتر داد مولا که دید از شوق داری در بغل عباس فرمود با گریه و ما ادراک ماالعباس بانو علم در مشت عباس تو می چرخد عالم سر انگشت عباس تو می چرخد بانو گره خورده به کار ما گشایش کن امشب بیا ما را به عباست سفارش کن شاعر : مجتبی شکریان همدانی دو سه جمله روضه و از همه التماسِ دعا .. خدا به شما خیر بده روضۀ مادر رو برپا کردید .. ان شالله خانم ام البنین دعاگوتون باشه .. تو مدینه روضه خوان و میاندارِ گریۀ بر ابی عبدالله این خانم بود گریه سلاحِ .. این گریه از ضعف نبوده! من یه گریه کن دیگه ام سراغ دارم که علم گریه رو برداشت .. نگفتی من دل دارم، رفتی نگفتی دختر داری، رفتی بدونِ این که بارِ غم رو از رو دلم برداری رفتی حالا من بدونِ تو کجا برم؟! حالا من بدونِ تو چی کار کنم؟! انقدر گریه میکنم که نیمه شب از خوابِ ناز سرتُ بیدار کنم وای وای وای .. سرم بابا وای وای وای .. از بس زدنم، کمرم بابا خدا رحمت کنه همه مدافعانِ حرم زینبی رو .. (هم کاخ یزید ملعون هست هم حرم خانم رقیه همون خرابه ای که این نازدانه همونجا به شهادت رسید)؛ چی جوری این دختر گریه کرد، این صدا از تو خرابه رسید تو کاخ .. طاهر ابن عبدالله دمشقی (1) میگه نیمه‌های شب بود، سرِ یزید ملعون رو پای من خوابش برده بود. سرِ مبارکِ ابی عبدالله هم تو تشت .. میگه یهو دیدم چشمای سر داره میچرخه هی میگه خواهرم دخترمُ ساکتش کن .. میگه دیدم آروم از گوشه چشم سر، داره اشک میاد .. صدای این دختر رسید یزید از خواب نحسش بیدار شد .. یه نگاه کرد گفت صدا گریه برا کجاست؟! گفتن امیر این حسین یه دختر داره .. نانجیب گفت سرِ باباش رو براش ببرید .. وای وای وای .. سرم بابا وای وای وای .. از بس زدنم، کمرم بابا منابع: 1)منتخب التواريخ،‌ باب پنجم، ‌ص۲۲۹ كامل بهائی، ج 2 ص 179 انوار الشهادة ص 244 ریاض القدس: 2/326 نفس المهموم ص 456 .
باب الحرم _ حسن شالبافان-Segment 1.mp3
17.1M
. میگم راستی! انقدر که مداحی حفظ هستیم سوره های قرآن رو هم بلدیم؟!! اهل سنت را گرفتند و را رها کردند!! مبادا ما برعکسشون بشیم ..! .
|⇦•نشستم روی خاکِ .. و توسل، ویژۀ وفات حضرت اُم البَنین سلام الله علیها _ سید مهدی حسینی •ೋ صَل الله عَلَيْكَ يا أَبَا الْفَضْلِ الْعَبّاسَ یا قَمرَالعَشیره .. نشستم روی خاکِ آرزوهایم بغل کردم خیالی از مزارت را اگر چه قابِ این خاک از تنت خالی‌ست نسیم آورده از مقتل غبارت را اگر سوسوی چشمان ترم کم شد اگر تسبیحِ تربت خیسِ اشکم شد نشستم می‌شمارم با نفس‌هایم شمارِ زخم‌های بی‌شمارت را شنیدم پَر زدی دستت زمین افتاد تو بالا رفتی و اُم‌البنین افتاد به عرشِ خیمه‌ها با مشک می‌رفتی که تیری آرزوی آب‌دارت را ... زد و بی‌آرزو بر خاک افتادی تنِ خود را به دستِ نیزه‌ها دادی صدای نوحۀ ادرک اخایت گفت زیارت کرده زهرا نیزه‌زارت را کنار رود، اما تشنه لب بودی به جای آب، سقای ادب بودی تو دریازاده‌ای؛ هر چند بی‌آبی نمی‌سنجند، با مشکت عیارت را *مادر داره روضه میخونه ها ..* اگر می‌شد به جایت آب می‌بُردم به جای قلبِ مشکت تیر می‌خوردم به پای آرزوهای تو می‌مردم نمی‌دیدم نگاهِ شرمسارت را اگر می‌شد به جنگِ تیر می‌رفتم به زیر کوهی از شمشیر می‌رفتم که حتی نشکند آیینۀ چشمت نبیند هیچ سنگی انکسارت را به من پیکِ اجل نزدیک شد رفتی تمام آسمان تاریک شد رفتی شده «ام‌ُّالقَمر»؛ «ام‌ُّالبُکا» بی تو ببین ای ماه، ابرِ در مدارت را اگر چه قدّم از داغت خمید آخر ولی مادر به رویایش رسید آخر که شد اُم‌البنین «اُم‌الشهید» آخر ببر حالا کنارت داغدارت را شاعر: رضا قاسمی چهار صورت قبر درست کرده بود .. پشتِ بقیع برا همدیگه روضه میخواندن .. (1) یه گوشه از روضه رو خانم زینب میخواند (زبان حال)، یه گوشه از روضه رو اُم البنین .. یه وقت سکینه بلند میشد؛ اُم البنین من شرمنده‌ام .. من بودم مشکُ رو دوشِ عباس گذاشتم «فَسَمَعَ الأَطفَالُ يُنادُونَ العَطَشَ اَلعَطَشَ فَرَكَبَ فَرَسَهُ وَ أَخَذَ رُمحَهُ وَ القُربَةُ وَ قَصَدَ نَحوَ الفُراتِ ..» (2) زینب سلام الله صدا میزد ام البنین شما که نبودی فقط شنیدی چه گذشت کربلا .. انقدر برا عباس و حسین داری ناله میزنی .. ام البنین داغ عباس با دلِ حسین کاری کرد .. روزِ عاشورا هر شهیدی رویِ زمین می افتاد اول حسینم میومد دم خیمۀ زن ها ما رو سر سلامتی میداد .. اما وقتی عباس رو زمین افتاد .. انگار دیگه کاری از حسینم بر نمیومد صدا زد .. «و قال الحسين ع الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتِي ..» (2) زینب به بچه ها بگو آماده اسارت بشن .. کربُبَلا نبودم حیف، داغش تو سینه‌م مونده ولی همه روضه‌‌ها رو زینب برا من خونده مادر؛ چشماتُ دوست داشتم عباس؛ غریبی‌تُ قربون دستی نداشتی از چشمت تیرُ و بکشی بیرون .. چشمتُ و زدن بمیره مادرت برات چشمتُ و زدن راحت شن از خشم نگات چشمتُ و زدن دیگه نگی چَشم به آقات امیدِ مادرت بودی رفتی و من آشفته‌ام نیستی زیرِ بال و پرم خیلی زمین می اُفتم قدِ رشیدُ و زهراییت نورِ نگاهِ خسته‌م بود بازوی حیدری تو عصایِ دستم بود .. دستتُ و زدن، بیفته روی خاک علم دستتُ زدن، راحت برن سمتِ حرم دستتُ زدن، قامت آقا بشه خم چشمتُ و زدن بمیره مادرت برات چشمتُ و زدن راحت شن از خشم نگات چشمتُ و زدن دیگه نگی چشم به آقات یاقمرالعشیره ، عباس عباس عباس .. منابع: (مربوط به روضه خوانی حضرت ام البنین در رثای امام حسین(ع) و شهدای کربلا:) 1)مقاتل الطالبیین، ۱۳۶۸ق، ص۸۵ ریاحین الشریعه، ۱۳۶۴ش، ج۳، ص۲۹۳ حسون، اعلام النساء، ص۴۹۶-۴۹۷ 2)بحارالأنوار مجلسی، ج‏۴۵، ص۴۱ ↫
باب الحرم _ سید مهدی حسینی.mp3
13.8M
● چیزی را که نمی توانـی در قیامت از آن دفاع کنی؛ نه ببین، نه بشنو و نه بنویس ..! .
|⇦•گریه کن .. و توسل ویژۀ وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها _سید مهدی حسینی•ೋ گریه کن، منم تا صبح برات گریه میکنم گریه کن، تا زنده ام پا به پات گریه میکنم گریه کن زینب، گریه کن زینب .. برام تعریف کن چی شد! با این غصه چیکار کردی؟! آخه کی باورش میشد بری تنهایی برگردی؟! .. از عباسم بعید بود خواهرش آوارشه از عباسم بعید بود مشکِ آبش پاره شه حلالش کن نتونسته برات کاری کنه حلالش کن نذاشتن خیمه رو یاری کنه علمداری کنه .. گریه کن، منم تا آخرش گریه میکنم گریه کن، براش با خواهرش گریه میکنم گریه کن زینب ، گریه کن زینب .. چقدر درد آورِ وقتی با ناله روضه میخونی از آتیشِ همین روضه ت یه دنیا رو می سوزونی از اون بارونِ تیر و نیزه ها شرمندتم از این که من نبودم کربلا شرمندتم شنیدم که حسینُ سر بریدن وایِ من شنیدن کی بود مانند دیدن وای من می سوزی جای من .. گریه هام، از این دردم خلاصم نمیکنه گریه هام، چیزی از غصه هام کم نمی کنه آه و واویلا .. رویِ پلکم پُر از زخمه علاجم گریه کردن نیست با این حالی که من دارم علاجم غیرِ رفتن نیست سکوتِ من برا حفظِ غرورم نیست رباب نگی اُم البنین سنگِ صبورم نیست رباب خجالت میکشم وقتی نگاهم میکنی میبینم داری به سختی نگاهم میکنی ـــــــــــــــــ خبر داری از چشمِ زمزم شده؟! یه شب دختری گم شد از قافله خبر داری از گیسویِ کم شده خبر داری از سنگ و دشنام و شام خبر داری از سنگ و خاشاک و بام من و گردشِ تویِ بازارِ شام خبر داری از تهمت و ناسزا تماشایِ زینب تو اون ازدحام به رخسارِ ناموسِ زهرا نزن به پهلویِ ما بی هوا پا نزن ببین از رو نیزه نگات میکنه اقلاً جلو چشم سقا نزن .. خبر داری از قامتِ خم شده خبر داری از چشم زمزم شده یه شب دختری گم شد از قافله خبر داری از گیسوی کم شده یا اُم البنین .. یا اُم البنین .. ↫
باب الحرم _ کربلایی سید مهدی حسینی.mp3
11.67M
مثل عباس باشید! فقط دنبال نبود! رزمنده‌ای بود که برای حفاظت از آرمانش تا آخرین لحظه مبارزه میکرد
شهادت مأمور یگان امداد شیراز مرکز اطلاع رسانی پلیس از شهادت یکی از ماموران یگان امداد در شهرستان شیراز خبر داد. بر اساس این گزارش، استواریکم محمدرضا بذرافشان بامداد نوزدهم آذر ماه هنگام اجرای ماموریت برخورد با زمین خواران در بخش دشت ارژن شیراز، بر اثر تیراندازی و درگیری افراد مخل نظم و امنیت عمومی با پلیس مجروح و به بیمارستان اعزام شد که علی رغم تلاش کادر پزشکی به درجه رفیع شهادت نائل گردید. گفتنی است پیکر پاک و مطهر این شهید والامقام روز پنج شنبه ۲۲ آذر ماه ساعت ۰۹۳۰صبح در حرم مطهر شاهچراغ (ع)طواف و بلافاصله برای تشییع و خاکسپاری به زادگاهش شهرستان خرامه منتقل خواهد شد.
🍁🍂*روضه جانسوز_حضرت ام البنین سلام الله علیها _سید مهدی میرداماد *🍁🍂 ( باید اینجا حرم درست کنند چهار تا مثل هم درست کنند ) 2 با امام حسن سزاوار است چند باب الکرم درست کنند ... *آی امام حسنی ها،آخ اگه بشه چی میشه،هر حرمی میری هر دری یه اسم داره،حرم کاظمین میری باب المراده،یعنی میشه امام حسن یه حرم داشته باشه؟بالا در حرم بنویسند باب الکرم،هر چی گداست سرشو بندازه پایین بره گدایی* باید اینجا حرم درست کنند چهار تا مثل هم درست کنند با امام حسن سزاوار است چند باب الکرم درست کنند با طلا دور مرقد سجاد بیتی از محتشم درست کنند به تولای باقر و صادق صحن دارالقلم درست کنند نزد ام البنین نمادی از 2 مشک و دست و علم درست کنند ( "دودمه" نه! در این مکان باید شاعران "چاردم" درست کنند ) 2 با کریمان "کریم خانی"ها قطعه ی "آمدم" درست کنند کاش هرچیز را نمی سازند 2 کوچه را دست کم درست کنند ... *چیه؟!مگه یه کلمه چقدر میتونه آدمو به هم بریزه؟چرا وقتی میگم کوچه ناخودآگاه زبون دلت تغییر میکنه؟!هی تو سینت میزنی میگی آخ مادر ..." این ناله ی تو به من اجازه میده وارد کوچه بشم، اما شب بقیع شب تاریکی و غربت بقیعه،ان شاالله باهم بریم،بین اونی که شب میرسه مدینه با اونیکه روز میرسه هزار درجه فرق میکنه" وقتی شب میرسی مدینه دلت میخواد یه گوشه ای بشینی،هی به این تاریکیا خیره بشی،زانوتو بغل کنی،ای مهربونم ... ننه... ننه... ننه..." من نمیگما،پسرش داره میگه:دردت به جونم ننه..." مگه نگفته علامه امینی برگشته بود از مدینه، شاگرداش میرفتند دیدنش،میدیدند اشکش قطع نمیشه،میگفتند علامه دیگه بسه،این همه تو مدینه ناله زدی بس نبود حالا که برگشتی چته؟!مگه چی دیدی؟! چی شنیدی؟ گفت:آخه رفتم و اومدم این همه سال گذشته،اما هنوز صدای ناله فاطمه میاد ..."مگه ناله ی فاطمه چیه؟! امان از بی کسی،ای داد بی داد ... غم دلواپسی،ای داد بی داد ... امان از ، کوچه های بی مروت 2 امان از مردم بشکسته بیعت ... امان از آسمان شهر یثرب ... از آن دلتنگی هنگام مغرب ... *همه ی مدینه پخش شده بود که یه مادری زیر آفتاب میشینه،چهار تا صورت قبر درست میکنه برای بچه هاش گریه میکنه،اما هر کی می اومد بقیع میدید ام البنین داره گریه میکنه،هر چی صبر میکرد شاید یه بار اسم بچه هاشو ببره نمیشنید" میدید فقط میزنه تو سینش میگه آخ حسین ..." کشتنت عزیزم ..."من که نبودم اما شنیدم: کشتنت عزیزم آبت ندادند ... کشتنت عزیزم خاکت نکردند ... گریه ی مادر با همه ی گریه ها فرق میکنه،مادر اگر گریه کنه عرش خدا به لرزه میفته؛اونم مادری که مادر چهار تا شهیده،چقدر گریه سوزناکه،همه ی مدینه منتظر بودند بگه ابالفضل" فقط یه بار گفت:ابالفضل،دید بشیر داره روضه میخونه،میگه ام البنین به سر عباست عمود آهن زدند؛بلند شد گفت باور نمیکنم،کی تونسته عمود آهن به سر عباس من بزنه؟!!باور کن ، میخوای بگم چه جوری عمود زدند؟راست میگی باورش سخته،اما قبل از اینکه عمود بزنند دستاشو جدا کردند ..." تیر به چشمش زدند ..." چهار هزار تیرانداز عباسو هدف گرفتن ..." ام البنین تا این موقع مشکلی نبود،اما وقتی مشک آبش رو زدند دیگه امید عباست ناامید شد ..." نانجیب اومد روبه روش ایستاد،حکیم بن طفیل لعنة الله علیه گفت اگر تو دست نداری من دارم چنان با عمود آهن زد ... شاعر:مهدی رحیمی
⚜🕊سینه زنی ویژۀ شهادت حضرت اُم البنین سلام الله علیها به نفسِ سید رضا نریمانی⚜ خانمی که تا خود خورشید ، قامت داشته در رشادت با ابالفضلش رقابت داشته مادرِ باب‌ُ الحوائج بوده و با این ‌حساب دامن او را گرفته هرکه حاجت داشته میرسد از والدین اخلاق فرزندان ولی این زن از اول به فرزندش شباهت داشته اول از عباسِ او اذن حرم را خواسته هرکسی در کربلا قصد زیارت داشته با کلام نافذش در روضه‌ها حاضر شده در زمین کربلا هر چند غیبت داشته تحت فرمانش کلام و تحت امرش وا‌ژه‌ها صحبتش با ابروی عباس نسبت داشته فاطمیه رفته و آمادۀ رفتن شده بس که بر زهرای مرضیه محبت داشته بعد زهرا آمده پس بعد زهرا میرود اینچنین در مکتب مولا ولایت داشته دانه پاشیده برای کفتران قبر او در مدینه هرکسی یک جو لیاقت داشته تا ابد شرمنده‌ی عباس شد چون قبر او بیشتر از قبر فرزندش مساحت داشته .
⚜🕊سینه زنی زمینه ویژۀ شهادت حضرت اُم البنین سلام الله علیها به نفسِ حاج محمود کریمی⚜ به جایِ اشک میچکه خون از چشام میرسه تا آسمونا ناله هام جیگرِ سنگ آب شده از گریه هام چهار تا پسر داشتم چهار تا قمر داشتم چهار یلِ سردار و تیغِ دو سر داشتم هر چهار تا فدا سر فاطمه قربانیِ پسرِ فاطمه ... چهار تا پسر داشتم چهار تا قمر داشتم چهار یلِ سردار و تیغِ دو سر داشتم به جای اشک میچکه خون از چشام میرسه تا آسمونا ناله هام جیگر سنگ آب شده از گریه هام مدینه از ناله هام غوغا شده قد من هم مثل زینب تا شده صدای گریه م مثه زهرا شده چهار تا امیر داشتم چهار بچه شیر داشتم چهار اقیانوس تو قلبِ کویر داشتم عباسم برا حسین جون سپرد خوش حالم که پسرم آب نخورد چهار تا پسر داشتم چهار تا قمر داشتم چهار یلِ سردار و تیغِ دو سر داشتم کنار من دخترایِ فاطمه برا پسر هام گریونن همه رو لبشون روضۀ عباسمِ چهار تا شهید داشتم سروِ رشید داشتم پایِ ولی چهارتا ، عبد و مرید داشتم جون دادن فدائیام ، با حسین نالۀ روز و شبام ، یا حسین .
⚜🕊روضه و توسل ویژۀ شهادت حضرت اُم البنین سلام الله علیها به نفسِ حاج مهدی سلحشور⚜ ┄┅═══••↭••═══┅┄ قسم به گریه ی صاحب عزایِ اُمِّ بَنین من آفریده شدم با دعای اُمِّ بَنین قسم به کعبه که از کعبه حُرمتم بیش است چنان که سوختم از ماجرایِ اُمِّ بَنین پس از ظهور اگر آمدم مدینه رفیق قرارمان دَمِ ایوان طلایِ اُمِّ بَنین به جانِ دستِ قلم،در جزا نمی سوزد دلی که سوخت در نینوایِ اُمِّ بَنین مکان گریه برای حسین اگر حرم است مگو بقیع، بگو کربلایِ اُمِّ بَنین شبیه مشک اباالفضل می چکد اشکم به پای غربتِ بی انتهایِ اُمِّ بَنین اگر چه دست ندارد به تن،ز راه کرم گرفته دستِ مرا،مرتضایِ اُمِّ بَنین به یادِ چادر زهراست،بالِ شان خاکی کبوترانِ حریمِ هوایِ اُمِّ بَنین *می اومد پشت بقیع می نشست،مدینه ای ها می اومدن،کربلایی ها می اومدن،دورِ اُمُّ البَنین حلقه می زدند،شروع می کرد روضه خواندن،یه جمله اُمُّ البَنین می گفت،زینب گریه می کرد،یه جمله زینب می گفت، اُمُّ البَنین گریه می کرد،اما اونی که اون وسط روضه رو به هم می ریخت ناله زدن های سکینه بود،ناله می زد،ناله می زد،می گفت: اُمُّ البَنین منو حلال کن، من مشک رو دادم دستِ عباست* نخورد آب زمانی که روضه می خوانده گرفته بوده یقیناً صدایِ اُمِّ بَنین "محمّدقاسمی" تو زیبا شدی،کوه و دریا شدی یه باغی پُر از عطرِ گُل ها شدی یه همدم تو غم ها برایِ علی یه زهرا ترین بعدِ زهرا شدی تو موندی کنار علی یک تنه تو گفتی که زهرا پناهه منه نذاشتی علی بهت بگه فاطمه نذاشتی که زینب دلش بشکنه *اصرار کرد،علی جان! دیگه منو فاطمه صدا نزن...چرا؟ چون هر وقت میگی:فاطمه! این بچه ها زانوهاشون رو بغل می گیرند،یاد مادرشون می افتند...* نخِ چادُرت دلبری میکنه تو رو فاطمه یاوری میکنه واسه بچه هاش مادری کَردیُ برا بچه هات مادری میکنه چقدر مثل زهرا شده شوکتت چقدر مثل زهرا شده غیرتت ان شاءالله نشه دست و بازوت کبود ان شاءالله که نیلی نشه صورتت ان شاءالله که آتیش نیاد سویِ تو نشینه غلافی رو بازویِ تو بمونی همیشه کنارِ علی نره میخِ در تویِ پهلویِ تو الهی نبینی غمِ حیدر رو نبینی غمِ ساقیِ کوثر رو نداره دلی خوش زدیوار و در امیری که کنده دَرِ خیبر رو می ترسم بخونم برات روضه من فقط اینه دیگه دعام دائماً ان شاءالله توی کوچه عباسِ تو نبینه چیزایی که دیده حسن خدا گر زحکمت ببندد دری زرحمت گشاید دَرِ دیگری خدا محسنُ بُرده پیشِ خودش به جاش داده عباسِ نام آوری *نیمه شب که کاروان از مدینه حرکت کرد،یه خورده که از شهر فاصله گرفت،دو نفر خودشون رو رساندند به قافله،یکی عبدالله بود،دست بچه هاشو گرفته بود رسوند به قافله،اینقدر زینب خوشحال شد،گفت:عبدالله خدا خیرت بده،دستِ خالی نیستم کربلا،قربونی هایِ منو آوردی،نکنه رباب هدیه داشته باشه من نداشته باشم،نکه نجمه هدیه داشته باشه من نداشته باشم،خدا خیرت بده...بچه هارو گرفت برد.. نفر دوم هم،ابی عبدالله نگاه کرد دید یه خانوم بلند قامتی داره خودش رو میرسونه به قافله،نگاه کرد دید اُم البنینِ داره میاد،گفت:عباسم مادرتون داره میاد،با شما کار داره،عباس که برگشت،سریع برگشت داداش هاشو خبر کرد،مادر اومده با ما کار داره،چهار برادر اومدن،دور مادر حلقه زدن،ابی عبدالله داره از دور این منظره رو میبینه،لذت میبره،قند تو دل حسین داره آب میشه،دور مادر که حلقه زدن،گفت:عباسم!عونم،عزیزانم،دارید با حسین می روید کربلا،اگه حسین برگشت حق دارید برگردید،اگه حسین برنگشت حق ندارید برگردید،نکنه شما باشید یه مو از سر حسین کم بشه،پای شما ایستادم برای اینچنین روزی،عباسم! نکنه من شرمنده ی فاطمه بشم،نکنه من خجالت زده بشم،همه دغدغه اش اینه کربلا میرن میتونن روی مادر رو سفید کنند یا نه؟ گذشت،گذشت،حالا از کربلا قافله برگشته،کربلایی ها از این طرف با محوریت زینب،مدینه ای ها از طرف دیگر با محوریت اُم البنین،راه باز کردن این دو مادر شهید رسیدن به هم،دست به گردن هم انداختن،نشستن زمین،ام البنین به زینب سر سلامتی میده،زینب به ام البنین،این دوتا شروع کردن برا هم روضه خواندن،هر کار کرد زینب که از عباس بگه،ام البنین نذاشت،هی می گفت:عباسم رو رها کن،از حسینم چه خبر؟ خیلی که اصرار کرد زینب گفت: بهت بگم ام البنین چه خبر شد؟ فقط بگم خوب شد کربلا نیومدی،برو ببین رباب رو ، چه حال و روزی داره،دیگه از زیر آفتاب نمیآد تو سایه،گفت: بیشتر توضیح بده زینب جان،گفت:آمدم بالای یک بلندی ایستادم دیدم دور حسینم حلقه زدن، نیزه دار با نیزه میزد،شمشیر دار با شمشیر میزد،اونی که شمشیر و نیزه نداشت سنگ میزد،اُم البنین! نگاه کردم دیدم پیرمردها دارن با عصا میزنند،حسین.... .
⚜🕊روضه و توسل ویژۀ شهادت حضرت اُم البنین سلام الله علیها به نفسِ حاج ميثم مطيعي⚜ ┄┅═══••↭••═══┅┄ دگر این کاروان یاسی ندارد *کاروان داره میاد سمت مدینه....ام البنین منتظره....* دگر این کاروان یاسی ندارد که با خود شور و احساسی ندارد بیا ام البنین برگشته زینب *بیا استقبال زینبت...بیا دختر امیرالمومنین رو به آغوش بگیر...مادر برگشته از رسالت انجام داده ام...اونقَدَر به ما سنگ زدند بی بی...بی بی....* بیا ام البنین برگشته زینب ولی افسوس عباسی ندارد.... *حسین جان.....* مزن آتش به جان، ای نورِ عینم مخوان از ماهِ مَـقطُوع الیدَینم *زینب من یه سوال دیگه دارم! * چه شد در کربلا هستیِ زهرا؟ حسینم وا حسینم وا حسینم *یه جواب داده خانم زینب....مادر!ام البنین!* دلم را تا ابد در خون کشیدند حسینم را به مقتل سر بریدند شاعر: یوسف رحیمی
⚜🕊روضه و توسل جانسوز_ ویژۀ شهادت حضرت اُم البنین سلام الله علیها به نفسِ حاج ميثم مطيعي⚜ ┄┅═══••↭••═══┅┄ دوباره گفتم: دیگر سفارشت نکنم دوباره گفتم: جان تو و حسین، پسر! دوباره گفتم و گفتی: "به روی چشم عزیز!" فدای چشمت، چشم تو بی بلا مادر مدام بر لب من "ان یکاد" و "چارقل" است که چشم بد ز رخت دور بهتر از جانم! *عباس من ! عزیزدلم! مرد خانه ی من! * بدون خُود و زره نشنوم به صف زده ای اگرچه بهر تو "جوشن کبیر" میخوانم *باید حسین بگی...هرجا خواستی ناله بزنی....برای هر کی خواستی گریه کنی باید حسین حسین بگی.... حسین....حسین....حسین...* شنیده ام که خودت یک تنه سپاه شدی شنیده ام که عَلَم بر زمین نمی افتاد شنیده ام که به آب فرات لب نزدی فدای تشنگی ات ...شیر من حلالت باد *ازت میخوام سوال کنم....جواب مادرتو بده....به یاد مادراي شهدا....شهدای گمنام....* بگو چه شد لب آن رود، رودِ تشنه ی من! بگو چه شد لب آن رود، ماهِ کامل من! بگو که در غمِ تو رود، رود گریه کنم کدام دست تو را چید میوه ی دل من! بگو بگو که به چشمت چه چشم زخم رسید؟! که بود تیر بر آن ابروی کمانی زد؟! بگو بگو که بدانم چه آمده به سرت؟ بگو بگو که بدانم چه آمده بر سرم آمد؟ همین که نام مرا می برند می گریم *دیگه به من ام البنین نگید"لا تَدْعُوِنِّي وَيْكِ أُمَّ الْبَنِينَ، تُذَكِّرِينِي بِلِيُوثِ الْعَرِينِی"دیگه منو مادر پسران صدا نزنید....منو یاد بچه هام میندازه...."كَانَتْ بَنُونَ لِي أُدْعَى بِهِمْ"من یه پسرایی داشتم که به خاطر این پسرام به من ام البنین میگفتند...."وَ الْيَوْمَ أَصْبَحْتُ وَ لا مِنْ بَنِينَ"دیگه کسی برام نمونده.... یه سوالی هم کرد"يَا لَيْتَ شِعْرِي أَ كَمَا أَخْبَرُوا "ای کاش میدونستم دارن راست میگن... چی رو بی بی؟"! بِأَنَّ عَبَّاسا قَطِيعُ الْيَمِين"آیا دست راست عباس منو قطع كردن...؟* همین که نام مرا می برند می گریم از این به بعد من و آه و چشم تر شده ای چه نام مرثیه واری ست "مادر پسران" برای مادرِ تنهای بی پسر شده ای..... شاعر: محمدمهدی سیار
⚜🕊روضه و توسل _ ویژۀ وفات حضرت اُم البنین سلام الله علیها به نفسِ حاج ميثم مطيعي⚜ السلام علیکِ یا اُمَّ البنین یا زوجَةَ امیرِ المؤمنین.السلام علیکِ یا اُمَّ اَبی الفضل العباس... دیگر مرا ام البنین نخوانید زیرا که من دیگر پسر ندارم.... او ماند و دخترانِ یتیمِ قبیله اش اُم البنینِ بی پسر ؛ اُم البنات شد *مادر پسرها،مادر دخترها شد* قدم اگر خمید، فدای سر حسین جانم به لب رسید ، فدای سر حسین ام البنینِ سابقِ این شهر عاقبت شد مادر شهید ، فدای سر حسین از بعدِ کربلا کسی از مردمان شهر لبخندِ من ندید ، فدای سر حسین هر جمله ی بشیر مرا پیر کرده است مویم شده سفید ، فدایِ سر حسین گلچین چهار تا گُلِ گلخانه ي مرا چه وحشیانه چید ، فدای سر حسین هر شب به یاد عمر کم ناز دانه ها اشکم به رخ چکید ، فدای سر حسین هر شب به یاد تشنگی کودک رباب خواب از سرم پرید ، فدای سر حسین *رباب جان من شرمنده ات شدم...حسین....* عباس پاسبان حرم شد به جای من دستش اگر برید ، فدای سر حسین گویند جا شده به مزار مُحقَّری *شنیدم دست و پاتو بریدن.....* گویند جا شده به مزار مُحقَّری آن قامت رشید ، فدای سر حسین *حسین جان....حسین جان....* .
⚜🕊روضه و مقتل خواني_ویژۀ وفات حضرت اُم البنین سلام الله علیها یادته اون لحظۀ آخر بابات،گفت به جز،بچه‌های فاطمه باقی برن، اما تو عبّاس بمون ،یادته؟ ،من خوبِ خوب یادمه... *ام البنین داره با پسر صحبت میکنه.... یادته به همه گفت برن بیرون؛عباس بمونه...* یادته اون لحظۀ آخر بابات،گفت به جز،بچه‌های فاطمه باقی برن، اما تو عبّاس بمون ،یادته؟ ،من خوبِ خوب یادمه... مُزد کنیزی‌هام بود،فاطمه شد مادرت *آخه میگن علقمه مادرِ عباس اومد، اما زهرا بود...زهرا اومد بغل باز کرد گفت:پسرم...علقمه بوی گل یاس میاد،صدایِ مادر عباس میاد...* مُزد کنیزی‌هام بود،فاطمه شد مادرت چه افتخاری کردم ،شاید نشه باورت فخرم این بود، می‌گفتن، بچّه‌های علی بِت برادر مادر هستم،برای،اونکه زهرا براش بوده مادر واویلا....واویلا.... *قربونت برم با چه افتخاری بچه هاتو فرستادی کربلا... تو هم اگر زرنگ باشی همین امشب اربعینتو میگیری و میری کربلا....* کنار قدم هایِ جابر سوی نینوا رهسپاریم ... ستون های این جاده را ما به شوق حرم میشماریم شبیه رباب و سکینه برای شما بی قراریم از این سختی و دوری راه به شوق تو باکی نداریم فدایی زینب،پر از شوق و عشقیم اگر که خدا خواست،به زودی دمشقیم لبیکَ یابن الحیدر ... یابن الحیدر ... یابن الحیدر‌ ... *اونجایی که گفتم «شبیه رباب و سکینه،برای شما بی قراریم» یکی از بی قراریای سکینه رو بگم .... بی بی جان ام البنین ! مقاتل نوشتن امام حسین به هزار زحمت از کنار علقمه بلند شد .... تنها برگشت ... آخه سعی کرد این بدنُ جمع کنه ... نشد .... عباس لحظه های آخر صدا زد : «یا اَخی ماتُرید منّی» میخوای با من چه کنی ؟ منو به خیمه ها نبر .... میدونید امام حسین چه جوری برگشت؟ «و رَجَعَ الحسَین منکَسِراً، حزیناً، باکیاً....» دیدند آقا داره برمیگرده سمت خیمه ها .... کمرش خم شده .... داره گریه ... «یُکَفکِفُ دُموعَه بِکُمِّه...» هی با آستین اشکاشُ پاک میکنه ... زن ها اومدن دورشو گرفتن .... سکینه آمد یه سوال کرد .... «وَ سألَتهُ عَن عَمِّها ...» بابا عمو کجاست؟ «فَاَخبَرَها بِقَتلِه...» دخترم! دستای عموتو بریدن .... دخترم تیر به چشماش زدن .... دخترم! تیر به مشکش زدن .... دخترم ! با عمود آهن به سرش زدن .... (چی فکر کردی؟! اگر در مقاتل معتبر ندیده بودم نمیگفتم ....) پاشو قطع کردن .... (میدونید چی شد؟) میگه زن ها شروع کردن بلند بلند گریه کردن .... (خب این طبیعیه ... اشکالی هم نداره ... زن ها دلشون رقیقه .... اما نوشته) «وَ بَکَی الحُسَین مَعَهُنَّ ....» لشکر دشمن نگاه کرد .... دید امام حسین بین زن ها ایستاده داره بلند بلند گریه میکنه ....حسین.....* وقتی گرفت دستتو اون روز بابات، یادته؟، گریه‌ ش گرفت آسمون گفت که حسینم رو سپردم به تو،بعد از این،جون تو و جون اون حالا بگو کو حسین؟، زینب برا چی تنهاست؟ *عباس! قرارمون این نبود....قرار نبود زینب تنها برگرده....* حالا بگو کو حسین؟،زینب برا چی تنهاست؟ به دختر پیمبر، بگم عزیزش کجاست؟ کاش نپرسه،پیمبر، پس کجاست روشنیِ دو دیده ا‌م؟ کاشکی حیدر، نخواد که، بِش بگم تو مدینه چی دیدم؟ واویلا....واویلا.... .