|⇦•مرا مثل یک ابرِ حیران ..
#مدحوتوسل ویژۀ ولادت کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام
مرا مثلِ یک اَبرِ حیران کشیدند
مرا مثلِ رودی خروشان کشیدند
خدا آفرید و خدا عاشقم کرد
مرا مثلِ زُلفی پریشان کشیدند
کمی خاکِ تربت کمی آبِ زمزم
گِلم ساختند و پس از آن کشیدند
مرا جان که دادند، قلبم علی گفت
مرا در نجف پایِ ایوان کشیدند
علی گفتم و لطفِ زهرا همان جا
مرا هم گدایِ حسن جان کشیدند
سلامِ من امشب سلامِ حسین است
به زهرا قسم این امامِ حسین است
خدا گفته امشب، خدا یاحسن جان
که غوغا نموده خدا، با حسن جان
مدینه بیا بشنوی تا خودِ صبح
فقط از علی جانِ بابا حسن جان
ندیده است این خانه شیرین تر از این
پس از این شد افطارِ زهرا حسن جان
پس از این مدینه شلوغ است و بنبست
به هرجا که میآید آقا حسن جان
جمل از دَمِ خیمه تا شورِ او دید
فقط زیر لب گفت: مولا حسن جان
سلامِ من امشب سلامِ حسین است
به زهرا قسم این امامِ حسین است
تو آوردهای در زمین آسمان را
تو آوردهای در کران بی کران را
پیمبر نشان میدهد جلوهات را
ببینید آقای مُلک جنان را
تو میدان بیایی حضورِ تو کافی است
که دَرهم بدوزی زمین و زمان را
پدر اذن داد و پسر تیغ میزد
زدی بر زمین فتنهی بی امان را
سلام من امشب سلام حسین است
به زهرا فسم این امامِ حسین است
کسی بارِ اُفتاده را بر ندارد
بجز تو که چون تو پیمبر ندارد
اگر ما برایت حرم هم بسازیم
به جانت قسم این حرم در ندارد
زیاد است اینجا هر آنچه بخواهیم
که معنی در این خانه کمتر ندارد
به یک گام پُشتت حسین است و گوید
کسی چون حُسینت برادر ندارد
و چندین قدم هم پس از او اباالفضل
که از سینه دستانِ خود بر ندارد
سلام من امشب سلام حسین است
به زهرا قسم این امامِ حسین است
کَرَم در کَرَم در کَرَم دارد آقا
گدا و گدا هر قدم دارد آقا
الهی بگویم به سمتِ مدینه
پیاده رَوی تاحرم دارد آقا
چه میشد ببینیم زیرِ رواقش
برای خودش محتشم دارد آقا
از این صحن تا صحن امالبنینش
دو صف خادمِ محترم دارد آقا
از آن صحن تا صحنِ زهرا هم آنجا
پُر از گریه کن پشت هم دارد آقا
سلامِ من امشب سلام حسین است
به زهرا قسم این امامِ حسین است
#شاعر :حسن لطفی
.
.
يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ
ای انسان برگرد پیشم حتی اگه از
خودتم بدت میاد...
کاش میشد، خدا رو بوسید ...
انشقاق/۶
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
|⇦•خاک را به آسمان ...
#سرودویژۀ ولادت کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام
خاک را به آسمان میکند بدل حسن
روزگارِ تلخ را میکند عسل حسن
تا ابد هر انچه حُسن جزیی از محیط اوست
جمعِ مُفردات حُسن بوده از ازل حسن
مولانا یا حسن یا حسن ..
هر حواله ای که شد خیر در بساط ما
روی گوشه ای از آن حک شده منِ الحسن
شوق در لباس روح، روح در مسیر وحی
وصل در سریر عشق، عشق در عمل حسن
مولانا یا حسن یا حسن ...
نَجلِ شیرِ کردگار نخلی از ابوتراب
عرش را گرفته است تنگ در بغل حسن
لا فَتَیٰ اگر که چه داشت ماجرای دومی
باز میرسید بر فاتحِ جمل حسن
مولانا یا حسن یا حسن...
جنگ گُر گرفته از مختصر ترین رَجز
مختصر ترین رَجز نَعرهٔ أَنَا الحسن
مولانا یا حسن یا حسن ...
بر تمام عالمین بر حسین و زینبین
کیست آن که حجت است ؟حضرت عجل حسن
مولانا یا حسن یا حسن ...
.
.
امام حسن علیه السلام:
خداوند ماه رمضان را میدان مسابقه اى براى آفریدگان خود قرار داده تا با طاعتش براى خشنودى او از یکدیگر پیشى گیرند.
📚تحف العقول، ص ۲۳۶.
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
.
|⇦•آمده ماه اجابت کردن ..
#مناجات ویژۀ ماه مبارک رمضان
آمده ماه اجابت کردنِ هر خواسته
بنده ی بی چشم و رو را بنده پرور خواسته
آی صاحَبخانه! مهمان آمده رَدَّش نکن
حاجتش را سائلت تنها از این در خواسته
گرچه بد کردم، نوازش کن مرا، تنبیه نه !
عبدِ خاطی جز محبت چیز دیگر خواسته
یا غِیاثَ المُسْتَغیثین! تو به فریادم برس
دادِ من از دستِ نفسِ سرکشم برخواسته
کارِ من تا بیخ پیدا کرد، اشکِ من چکید
اینکه وا گردَد گرهها، دیده ی تَر خواسته
داشتم رسوای عالم می شدم، زهرا رسید
سربلندی مرا همواره مادر خواسته
ذوق افطاری من، خرمای نخلِ مرتضی است
از همان جنسِ رطب هایی که قنبر خواسته
وقتِ دفن بچّه شیعه می رسد بابای او
ما نمی گوئیم، این را شخصِ حیدر خواسته
چند سالی قسمتِ ما کربلا رفتن نشد
مَضْجَعِ ارباب را آغوشِ نوکر خواسته
مقتل آورده است آقای غریبم تشنه بود
آه! جای جرعه آبی، شمر، خنجر خواسته
.
وقتی سکوت خدا را در برابر راز و نیازت دیدی..
نگو خدا بامن قهر است،
او به تمام کائنات فرمان سکوت داده ..
تا حرف دلت را بشنود، پس حرف دلت را به او بگو…
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
|⇦•عبدِ فراری ام به درت...
#مناجات ویژۀ ماه مبارک رمضان
عبدِ فراریام؛ به دَرت باز آمدم
اقرار میکنم که گُنه کارم و بدم
اعلان صلح و آشتی از جانبِ تو بود
باور نمیکنم که بخواهی کنی رَدم
سنگینی گناه زِ پایم فکنده است
جز تو، که دست گیرد و جز تو، که بخشدم
ای وایِ من که چون به درت توبه میکنم
سر میزند دوباره گناهِ مجددم
با آنکه عهد خویش شکستم هزار بار
این دفعۀ هزار و یکم باز آمدم
خواهی ببر به دوزخ و خواهی ببر بهشت
من عاشق محّمد و آل محّمدم..
معبودِ من! چگونه بسوزی در آتشش؟!
دستی، که من به دامنِ آل علی زدم
رَه دور و لرزهِ بر قدم و قبر پیش رو
در زیرِ کوههای گُنه خم شده قدم
سرمایه ی گداست همان دستِ خالی اش
من آمدم گدایی و خالی بُود یَدم
«میثم» که نیست در خورِ بخشش گناهِ او
بخشی مگر به حیدر و زهرا و احمدم
#شاعر:استاد سازگار
بر خوان غم، چو عالمیان را صَلا زدند
اول صَلا به سلسله ی انبیا زدند
نوبت به اولیا که رسید، آسمان تپید
زآن ضربتی که بر سرِ شیرِ خدا زدند
آن در که جبرئیلِ امین بود مَحرمش
اهل ستم به پهلوی خَیرُالنِّسا زدند
بس آتشی زِ اخگر الماس ریزه ها
افروختند و بر جگر مجتبی زدند
وانگه سُرادِقی که ملک محرمش نبود
کَندند از مدینه و در کربلا زدند
پس ضربتی کز آن جگرِ مصطفی درید
بر حلقِ تشنه ی خلفِ مرتضی زدند
اهل حرم، دریده گریان، گشوده مو
فریاد بر درِ حرم کبریا زدند
#شاعر :محتشمکاشانی