|⇦•کف زدنهای کنیزان.....
#روضه وتوسل به حضرت جواد الائمه علیه السلام
پشت در با جگری سوخته، تب میکردی
دست و پا میزدی و آب طلب میکردی
گوشه ی حجره، عَطش فاتحهات را میخواند
اشکهایت به نظر روضهی سقا میخواند
زهر تنها کمی از بال و پرت را سوزاند
کف زدنهای کنیزان جگرت را سوزاند
*کنیزا هلهله می کردن صدات به گوش کسی نرسه. هلهله کردن مال زنهاست اما بمیرم برا جدّ غریبت مردا هلهله می کردن"يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ"..*
دردِ این غربت جانسوز مرا خواهد کشت
خونِ لبهای تو امروز مرا خواهد کشت
کهنه داغی به دلِ داغ نشین میریزند
آب را پیش نگاهت به زمین میریزند
*آقاجان !بمیرم برا جدّ غریبت، لحظه های آخر طلب آب کرد یکی برگشت گفت آب نمی خوری تا اینکه دقایقی بعد به جهنم وارد بشی...*
تشنگی، زخم ترک روی سبویت انداخت
ناگهان شمر شد و پنجه به مویت انداخت
از لبت، خاکِ کف حجره تیمم میکرد
نالهات را وسط هلهلهها گم میکرد
بر سر بام عجب مرثیه جان فرسا بود
سایه بان بدنت بالِ کبوترها بود
اُجرتِ کُشتن تان گندم مرغوب نشد
پیکرت در ته گودال لگدکوب نشد
#شاعر:مرضیه عاطفی
|⇦•کجا بره سائل....
#سینه زنی وتوسل به حضرت جواد الائمه علیه السلام
کجا بره سائل آلِ موسی ابن جعفر
همه درا، بسته میشه به روش غیر این در
عزیزِ قلبِ سلطان، امیدِ قلب زارم
دعا کن من مُحرم زنده باشم تا ببارم
ای پناه بی پناها، آبروی رو سیاها
ای جواد آلِ طاها، بابِ بخشش گناها
«یا جوادَ الائمه ادرکنی»
سرت رو از، خاک حجره اگه برنداشتی
غریبونه، پر کشیدی و خواهر نداشتی
اسیرِ، ظلم همسر، نه غمخواری نه یاری
بمیرم مثل جَدّت، ای غریب مادر نداشتی
دست و پا زدی تو حجره
خندیدن به اشکِ چِشمات
روضهی علی اکبر
پیش تو گرفته بابات
«یا جواد الائمه ادرکنی»
جوونی و خون بباره کمه واست عالم
مثل حسن، بین خونه نداشتی یه مَحرم
صدای نالههاتو ، شنیدن ارض و سماوات
بمیرم مثل جدّت، تشنهای و خشکه لبهات
روضه روضهی عطش شد، اشکِ چِشم دنیا بارید
جون فدای تشنهای که، آسمونو تیره دید
.
همسر فرعون تصمیم گرفت عوض شود و
فرزند حضرت نوح ، تصمیمی برای عوض شدن خودش نداشت
همسر فرعونایمان نداشت، اما نفر دوم فرزند پیامبر خدا بود
برای عوض شدن هیچ بهانهای قابل قبول نیست.
خود تو هستی که تصمیم می گیری تا عوض شوی.
بعضی چیزها دیر که شد ، بی فایده می شوند.
مثل بوسیدن پیشانی ، و دست یک عزیزی که از این دنیا می رود ...
.
#روضه و توسل به حضرت جوادالائمه علیه السلام
ز فراقت گره خوردیم و نمردیم هنوز
سالها بی تو فِسردیم و نمردیم هنوز
عملاً کار نکردیم و فقط حرف زدیم
بار هجر تو نبردیم و نمردیم هنوز
دل ما را نشکستی و دلت زود شکست
دل به غیر تو سپردیم و نمردیم هنوز
دست دادیم ولی خنجری از پشت زدیم
دست بیعت نفشردیم و نمردیم هنوز
تو همان اولش از غصهی ما پیر شدی
ما به درد تو نخوردیم و نمردیم هنوز
بِینمان بودی و رفتیم به دنبال گناه
در جهالت همه مُردیم و نمردیم هنوز
غیبت از ماست نه از تو! چقدر تعطیلیم
این همه جمعه شمردیم و نمردیم هنوز
شدهایم آهوی سلطان که بشارت بدهید
تا نمردیم به ما حال زیارت بدهید
شاعر: #رضا_دین_پرور
ــــــــــــــــــــــــ
نکشی دست کسی را تو ز دامانت نه!
بر نداری نظرت را ز محبانت نه!
فرق دارد کرمت با همه، یعنی هرگز
نشنید از لب تو این همه مهمانت نه!
آن که حتی همهی خلق جوابش کردند
نیست نومید ز الطاف فراوانت نه!
گر کویر است کویر است ولی هیچکسی
دست خالی نرود از در بارانت نه
ای که در روضهی تو، حرف امام حسن است
نیست در خانه کسی هم نفس جانت نه
باز هم شکر خدا روضهی تو مردانست
جگر سوخت ولی دامن طفلانت نه
سایه کردند به روی بدنت کفترها
نیزه کردند مگر بر تنَ عریانت نه
گرچه لب تشنه شدی آب ندادند ولی
نشکستند به چوبی لب و دندانت نه
سایه کردند به روی بدنت کفترها
نیزه کردند مگر بر تن عریانت، نه!
گرچه لب تشنه شدی آب ندادند ولی
نشکستند به چوبی لب و دندانت، نه
ای فدای لب عطشانت اباعبدالله
ای به قربان عزیزانت اباعبدالله
سلام بر دل خونِ امامِ معصومی
که سوخت از ستم و جورِ همسر شومی
کنار محتضر آواز و رقص و پاکوبی؟!
عجب طریقهی آزارِ غیر مرسومی!
کسی که داره جون میده رو رهاش میکنند، دیگه اذیتش نمیکنند؛ آزارش نمیدن، طعنه بهش نمیزنند گوشه بهش نمیگن...
بمیرم برای اون آقایی که در حجره رو بسته صداش به کسی نرسه. اما این آقا هی داره دست و پا میزنه، داد میزنه هی میگه جگرم...
شرم دارم که بگویم سخن از تشنه لبی
تشنه آن بود که میگفت به لشکر جگرم
شاعر: #محمد_جواد_شیرازی
ــــــــــــــــــــــ
صل اللهُ علیکَ یا عطشان
مقتل میگه افتادی آقا جان
از روی زین بر خاک و خون غلطان
آقای من!
مقتل میگه از مادر آب خواستی
آقا بردن پیرهنت راستی
تنها نذار اُمُّ المصائب رو
خیمه نفرست اسب بیصاحب رو
مقتل میگه پنجه توو موت کردن
بیپیراهن هی زیر و روت کردن
خواهرت به نفسنفس افتاد
خیمه دست شمر و شَبَث افتاد
آقای من!
بعضیا میگن آب رو اُمُّالفضل معلونه گرفت از اون کنیز همون جا رو زمین ریخت گفت:« برای کی میخوای آب ببری»؟!
-گفت:« مگه نمیشنوی آقام داره میگه جگرم میسوزه »
آخه این که داره میمیره بزار یکم آب بهش بدیم...
کربلا هم همین جور شد
همچین که آقام داشت توو گودال دست و پا میزد با خدا مناجات میکرد هی میگفت:« يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ»
بعضیا میگن اون نامرد آب و برد جلوی گودال آبا رو هی زمین میرخت میگفت:« حسین ببین آب هست بهت نمیدیم! نمیذاریم یه قطرهشم بهت برسه».
آقا توجه نمی کرد هی « يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ»
همینجور هی اینا رو زمزمه میکرد.
اینا رو اعصابشون بهم ریخته...
دید آقا هی داره میگه:« يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ»
-گفت: حالا آبت میدم؛ نیزه رو برداشت...
.
|⇦•گدایم گدای جواد الائمه..
#مدح وتوسل به حضرت جواد الائمه علیه السلام
به لطف خدای جوادُالائمه
گدایم، گدای جوادُالائمه
غریبم نخوانید یا أیُهاالنّاس
شدم آشنای جوادُالائمه
رسیدم به آزادگی تا دلم شد
اسیر ولای جوادُالائمه
از آن صورت گندمین بوی گندم
گرفته هوای جوادُالائمه
رضای خدای امامِ رضا را
بِـجو در رضـای جوادُالائمه
اگر عاشقی هر نفس مثل سایه
برو در قفای جوادُ الائمه
تو و جنّت و قصر و حور، آی زاهد
من و خاک پای جوادُالائمه
مَلَک در لباس کبوتر می آید
به ایوانْ طلای جوادُالائمه
نه تنها فَلک، عرش هم، تکیه داده
به گلدسته های جوادُالائمه
شمیم دل انگیز مشهد می آید
زِ صحن و سرای جوادُالائمه
در این آخر ماه ذی القعده باید
بسوزم برای جوادالائمه
مرا بیمه ام می کند تا مُحرّم
لباسِ عزای جوادُالائمه
زنی بود و ظالم و دَف بود و پایکوبی
عطش بود و نای جوادُالائمه
درِ حجره را بسته اند، آه خانه
شده کربلای جوادُالائمه
بُریده بُریده، شکسته شکسته
می آید صدای جوادُالائمه
دَم العَطش شد دَم وا حسینا
عوض شد نوای جوادُالائمه
شبیه حسین، آه آبش ندادند
صدا زد، بمیرم جوابش ندادند
کنیزان شنیدند آهش بلند است
جوابی به حالِ خرابش ندادند
اگر منع کردند از شُرب آبش
ولی جا به بزم شرابش ندادند
تنش را رها بر روی بام کردند
ولی تیغ و نیزه عذابش ندادند
دَم آن همه کفترِ باوفا گرم
که تحویل بر آفتابش ندادند
تنش از سر بام در کوچه افتاد
ولی نعل ها پیچ و تابش ندادند
دگر سنگها بغض خود را نشانِ
گُلِ رویِ از خون خضابش ندادند
زمانی که تشییع شد، رهگذرها
عذابی به عالی جنابش ندادند
ولی آه، در گودیِ قتله گاهی
غروبی، غریبی پس از بی سپاهی
تنش زیر سُمّ ستوران رها شد
به بغض علی یکصد و ده هجا شد
همین که سرش رفت روی سنان ها
نشستند در موج خون آسمان ها
در آمد زِ عمق جگر، آهِ زنها
که در بین گودال می گفت تنها
زنی قد خمیده: بُنیّ بُنیّ
گُلِ سر بُریده: بُنیّ بُنیّ
#شاعر:قاسم نعمتی
.