eitaa logo
ذاکرین آل الله
245 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
272 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
. شیر آب حیاط را به‌اندازۀ یک شیر سماور باز کرده بودند و داشتند وضو می‌گرفتند. گفتم: آقا، دارد می‌آید و من یک ماه برای تبلیغ می‌روم. سفارشی کنید که آویزه گوشم کنم. همان‌جور که وضو می‌گرفت، تکیه داد به دیوار و آهسته گفت: «آسید محمد! سعی کن هر شبانه‌روزی یک‌مرتبه برای گریه کنی...» . https://eitaa.com/Arbabhosyn .
: بزرگان به محرم چشم ميدوختند تا چیزی بگیرند. ما هم بايد با اخلاص و توجه كاسه خود را پر كنيم. اگر ميخواهي متحول شوي ، دهه تحول است.
روضه و توسل ویژۀ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا کاروان سلاله های خدا کاروان امام عاشورا کاروان بهشتیان زمین کاروان فرشتگان سماء یکی از نوکرانشان جبریل یکی از چاکرانشان حوا گوشه ای از صدایشان داوود نفسی از دعایشان عیسی نوجوانانشان چو اسماعیل پیرمردانشان خلیل آسا زائر اشک هایشان باران تشنه ی مَشک هایشان دریا یوسفان عشیره ی حیدر مریمان قبیله ی زهرا تا به حالا ندیده هیچ کسی این همه آفتاب در یک جا همه با احترام و با معجر همه در پرده های حجب و حیا پرده را از مقابل محمل باد حتی نمی برد بالا دور تا دورشان بنی هاشم تحت فرمان حضرت سقا پای اولیا مخدره زینب روی زانوی اکبر لیلا از غروب مدینه می آیند در زمینی به نام کرب و بلا میرسیدند و یاد می کردند از سر و تشت و حضرت یحیی حق نگهداره این همه مجنون حق نگهداره این همه لیلا *هر چه کرد دید ذوالجناح حرکت نمی کنه، یه نگاه به زن و بچه اش کرد شروع کرد گریه کردن، فرمود: پیرمردِ کاروان رو بگید بیاد، تا اومد، بله آقاجان!؟ بگو ببینم این سرزمین رو میشناسی یا نه؟ بله آقا جان! نام این سرزمین چیست؟ عرض کرد: آقاجان! به این سرزمین نینوا میگویند، چندتا اسم گفت، حضرت فرمود: آیا نام دیگری هم دارد یا نه؟ عرض کرد: بله آقا جان! به اینجا کربلا هم میگویند، گریه‌ی حسین بیشتر شد، فرمود: بار بگشایید اینجا کربلاست..اینجا همون جایی است که جدم رسول خدا فرمودن، بابام علی مرتضی فرمود، اینجا همون جایی است که با اسمش مادرم صدیقه کبری گریه کرد... فرمود: خیمه هارو عَلَم کنید، شروع کردن خیمه هارو زدن، من یه سوال دارم میدونی زینب چطور از محمل پایین اومد؟ خبر داری چه دلشوره ای تو دل بچه های حسین اومد؟ صدای ناله‌ی زینب بلند شد: حسین جان! بیا برگردیم داداش، از اون ساعتی که پامون رو توی این سرزمین گذاشتیم غم عالم روی دلم اومده، داداش سن و سالی نداشتم بین و در دیوار مادرمون رو کشتن، گفتم: سایه‌ی سرم حسینِ، بابامون رو کشتن، گفتم: الحمدلله برادر دارم، پاره های جگر حسن بالا اومد، اما گفتم: حسین رو دارم، حسین جان من میترسم این سرزمین تو رو از من بگیره... با احترام جوانان هاشمی اومدن جلوی محمل عمه جانشون، بی بی حضرت زینب میخواد پایین بیاد، علی اکبر یه دست زینب رو گرفته، یه دستش رو قاسم گرفته، عباس زانو زده، جوانان هاشمی کوچه باز کردن میدونی چرا؟ بخاطر اینکه مبادا از دور چشمی بخواد قد و بالای عمه شون رو ببینه، زینب با احترام اومد کربلا... من ادامه نمیدم روضه رو، فقط یه جمله میگم میخوام خودت باخودت روضه بخونی، اصلاً من از شما یه سوال دارم، زینب چطور برگشت از کربلا،چطور خارج شد؟ همچین که همه رو سوار کرد، سکینه رو سوار کرد، رقیه رو سوار کرد، رباب رو سوار کرد، اما یه وقت نگاه کرد دید کسی نیست کمک خودش کنه، صدا زد: کجایی عباس ببینی خواهرت تک و تنها شده؟ ای حسین...* بیا بریم بیا باهم از این بیابونا بریم دل شورمو ببین تورو خدا بریم بعد تو ما کجا و با کیا بریم؟ اینها فکر سَرِ تواَند فکر انگشترِ تواَند حتی تو فکر غارت از گوش های دختر تواَند قلب زینب و غرق غم نکن دور زینب و بی مَحرم نکن *حسین جان بیا برگردیم داداش* همه کَسَم دق می کنم داداش به جون تو قسم وقتی که بالایِ تَنِ تو می رسم مثل سرت بریده میشه نفسم داداش! می کُشنت چه کارها که نمی کنند با بدنت یه جای سالم نمیذارن رو تنت دعوا میشه حتی سر پیروهنت .
. خدایا مرا مشغول کارهایی کن‌ که فردای قیامت از من می‌پرسی https://eitaa.com/Arbabhosyn .
* گفتم که با چه احترامی فردا بی بی رو تویِ کربلا پیاده میکنن، اما عصر یازدهم که شد، بی بی همه رو سوارِ بر ناقه ها کرد، یه لحظه دورش رو نگاه کرد، کسی نمونده، یه نگاه کرد سمتِ گودال، صدا زد: داداش! ...* سپردمت به غبار و به ريگهاي بيابان سپردمت به وحوش، به آهوان پريشان سپرديم به كه رفتي!؟به دلقكان به كنيزان؟! به شمر و خولي و اَخنس به حرمله به سنان؟ *داداش! ببین میخوان بیان دستایِ من رو ببندن...حسین...* .
روضه و توسل ویژۀ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده شبِ دوم محرم به نفس سیدرضا نریمانی امشب شبِ حساسی است، غیرتی ها! نوکرا! امشب یه جور دیگه باید ناله بزنید، آخه امشب ناموسِ خدا داره میرسه کربلا، امشب رفتی خونه، همچین که خواستی استراحت کنی، رو کن سمت کربلا، بگو: حسین جان! من اومدم راحت میخوابم، اما از امروز خودت و زن و بچه هات آواره ی صحراها شدن... ابی عبدالله دید اسبش حرکت نمیکنه، گفت: کجاست اینجا، چرا هر چی نهیب میزنم اسب نمیره؟ اومد ساربان جلو، آقا! اینجا غاضریه است، خوب دیگه؟ نینوا هم بهش میگن، طَف هم بهش میگن، یه خورده فکر کرد، آقاجان! قدیمی ها به اینجا کربلا هم میگفتن... تا گفت کربلا، یهو ابی عبدالله یه جور که بقیه نفهمن، گفت:" أعوذُبِالله مِنَ الکَربِ وَالبَلاء" اما زینب تویِ صورت داداشش که نگاه میکنه همه چیز دستش میاد، میفهمه چه خبره، داداش! چرا بهم ریختی؟ اینجا چه خبره؟ چرا حرکت نمی کنیم؟ زینبم! قرارِ اینجا بمونیم... داداش! من حسّ خوبی به اینجا ندارم، اینجا به دلم نیست، خواهرم! تحمل کن عزیزِ دلم... عباس! خیمه هارو برپا کن، به روی چشم، خیمه ها رو زدن، عباس جانم! داداش بیا، خیمه هارو زدی؟ اول زن و بچه ها رو جا و مکان بده، پاهاشون درد گرفته، چند وقت تویِ مسیرن، اول اومدن کنارِ ناقه ی رباب، رباب بچه رو آروم داد دستِ حسین، آقا! بچه خوابِ، بچه رو ابی عبدالله تویِ بغل گرفت، عباس اومد کنار ناقه ی بچه ها، رقیه جان! بیا رویِ دوشِ عمو، آروم پایینش گذاشت، پیشونیش رو بوس کرد، ای قربونت برم، عمو برات بمیره... تا رسیدن به ناقه ی زینب، عباس همه ی جوانهای بنی هاشم رو به خط کرد، زینب میخواد پیاده بشه، علی اکبر رکاب گرفت، قاسم دستِ عمه رو گرفت، عبدالله بچه ها رو صدا زد کوچه باز کردن، ناقه رو آوُرد دَمِ خیمه، کسی قد و بالای زینب رو نبینه، ناموسِ خداست، با احترام کامل بی بی رو پیاده کردن، بی بی که روی زمین نشست، تازه دلشوره اش شروع شد... از سر صبح دلم داره می لرزه چه اضطرابی داره خواهرِتو کم بشه مویی از سرت می میرم تو رو به من سپرده مادرِتو این همه لشکر اومده به اینجا خواهرتم ، دلم هزار جا میره سر نماز فقط میگم خدایا حسینمو کسی ازم نگیره خاک بلاخیزی داره زمینت از صدای طبلا دلم شکسته خیمه زدی الهی من بمیرم رو پلک تو گرد و غبار نشسته از شبِ اولِ بی مادریمون یادمه که بهت رسیده بودم دلم یه جوری شد آخه تا حالا مویِ تو رو خاکی ندیده بودم * خاکی که چیزی نیست بی بی جان!، خاکستری هم می بینی...* دیر نشده بیا بریم مدینه دل ندارم غریبیتو ببینم من که از اون خواهرا نیستم داداش بیام سَرِ مزارتو بشینم خدا نیاره روزی که ببینی موی حسین تو مشت نیزه داره دلت بخواد که موهاشو بشوری به شرطی که پنجه ی شمر، بذاره ناصر دودانگه بیابان با وجود تو برای ما بیابان نیست کسی که با تو می آید سفر دیگر پریشان نیست کنار تو کسی دلواپس خارِ مغیلان نیست بیابان گردمان کردی ولی زینب پشیمان نیست برادر جان تو ثارالله و ثارالله دیگر من حسین قبل خنجر تو ، حسین بعد خنجر من تجلی می کنم در تو ، تجلی می کنی در من شهادت یا اسارت هر دو آغاز است ، پایان نیست بنه پا بر زمین این خاک ها مشتاق و لبریزند تمام دختران یک یک مژه بر پات می ریزند نباید هم به مهمان داریت این قوم برخیزند چرا که خلق می دانند صاحب خانه مهمان نیست محال است از میان خیمه آه سرد برخیزد ز کوه صبرِ من حتی نشانِ درد برخیزد اگر زن شیرزن باشد به جنگِ مرد برخیزد بجنگم با سنان ؟ هرگز!! سنان که جزو مردان نیست به طفلان تو گریه بر پدر کردن نمی آید به زینب معجر پاره به سر کردن نمی آید برادر جان! به ما اصلاً سفر کردن نمی آید کسی در خیمه های ما به جز شش ماهه خندان نیست صدا زد : آی مردم این شهید ما مسلمان است بزرگ خاندانم را نمی بینید عریان است؟! جواب قاری قرآنِ زینب بوسه باران است جوابِ قاری قرآن زینب سنگباران نیست علی اکبر لطیفیان زینب رو صدا زدی، مادر رو صدا زدم رو کردم سمت نجف، حیدر رو صدا زدم رو کردم مدینه و گفتم وا محمدا کوبیدم به سینه و گفتم وا محمدا وا محمدا! حسینو بی رَدا ببین به کربلا وا محمدا! تنش رو زیر پا ببین به کربلا وا علیا! دخترِ حیدر رو سپردی به کیا وا حسنا! دارن میان به سمت خیمۀ زنا سیلی به هوا زدن، جدم رو صدا زدم مارو بد صدا زدن، جدم رو صدا زدم خیمه شعله ور شد و گفتم وامحمدا لشکر حمله ور شد و گفتم وامحمدا وامحمدا! حرم رو بی پناه ببین به کربلا وامحمدا! میسوزه خیمه ها ببین به کربلا وای حرم، بَدِ که غارت بکنن از خانِ کَرَم وای حرم، شکسته زیرِ لگداشون کمرم وای حرم،میگفتی از عطش میسوزه جگرم وای حرم! آخ چه بلایی بود آوُردن به سرم
کربلا هم همین بود!! آن‌ها که شمر را انتخاب کرده بودند حتی وقتی نوه‌ی پیامبر خدا را ذبح کرد از خواب بیدار نشدند! عده‌ای همیشه در خوابند ..
روضه و توسل ویژۀ ورود خاندان آل الله شب دوم‌محرم اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ،السَّلامُ عَلى قَتيلِ الأدْعِيَاءِ، السَّلامُ علی شَهیدِ الشُّهداء،السَّلامُ عَلى غَريبِ الغُرَبَاءِ، السَّلامُ عَلى ساکِنِ التُّرْبَهِ الزّاکِیَهِ ،السَّلامُ عَلى صاحِبِ الْقُبَّهِ السّامِیَهِ، السَّلامُ عَلی مَنِ جَعَلَ الاْجابَـهُ تَحْتَ قُـبَّـتِهِ، السَّلامُ عَلى مَنْ جَعَلَ اللهُ الشّـِفآءَ فی تُرْبَتِه" *شب دوم ‌مُحرمِ، شب ورود کاروان حسین به کربلا، فردا ارباب ما میرسه کربلا، فردا کربلا؛ کربلا میشه با حسین، روضه امشبم متفاوت از هرساله، شب دوم میخوام برا خاک کربلا روضه بخونم، این چه خاکیه؟ چرا خاکِ کربلا شد تربت حسین؟ چرا شد شفا؟* آرزوی غبار این باشد روی دامان یار بنشیند در مسیر عبور اوباشد زیر پایش به بار بنشیند قطعه خاکی بلند مرتبه شد ذره ای بود آفتاب شده نسبش می رسد به شاه نجف از ذَراریِّ بوتراب شده *مگه نمیگن: امیرالمؤمنین ‌پدرِخاکِ "ابوترابِ" این چه‌خاکی بودقبل ازعاشورا و قبل از کربلا؟ امیرالمؤمنین رسید به این سرزمین، از صفین برمیگشت،میگن از اسب پیاده شد، خاک کربلا رو برداشت بو کرد شروع کرد با خاک‌کربلاحرف زدن، هنوز حسینی به‌کربلا نرسیده، هنوزعاشورایی اتفاق نیوفتاده، خونی به زمین نریخته، خاک‌کربلا رو برداشت "وَاهاً لَكِ أَيَّتُهَاالتُّرْبَةُ"شگفتا از تو ای خاک!" لَيُحْشَرَنَّ مِنْكِ أَقْوَامٌ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَبِغَيْرِ حِسابٍ." امیرالمؤمنین به خاک کربلا گفت:ای خاک از تو درشگفتم یه روزی میاد یه عده ازتو ‌محشور میشن بی حساب میرن بهشت، یه عده میان همچین که خاک‌کربلا به چهرهاشون میشینه رحمت خدا بر آنها نازل میشه ..بعد شروع کرد گریه کردن، فرمود: "هَا هُنَا مَصَارِعُ العُشَّاق"فرمود: اینجا جایگاه عاشقانه... اینقدر گریه‌کرد روایت میگه: اینقدر علی گریه کرد خاک با گریه عجین شد ،گِل شد...* خاک می خواست نور محض شود تا غبارش چو توتیا باشد سجده می کرد بر قدوم حسین تا شفا بخش و کیمیا باشد خاک کرب و بلا دلش می خواست مثل آیینه ها زلال شود چشمه ای باشد از یم کوثر خوردن تربتش حلال شود . *امام صادق علیه السلام فرمود: پیغمبر نقل کرد: جبرائیل برمن نازل شد، جبرائیل گفت: یا رسول الله! خاکی که حسینت کشته میشه اسمش کربلاست ،از بعد شهادتِ حسینت دیگه اون خاک‌حُرمتش از کعبه میره بالاتر... یا رسول الله! تربت حسینت میشه شفا، میشه بهترین خاک عالم، پاکیزه ترین خاک‌عالم، یا رسول الله! خاکش میشه شفای هر درد ...* خاک بر صورت حسین نشست "أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریب" خاک بر صورت حسین نشست پرده داری آفتاب کند بی سبب نیست سجده برتربت خرق هفتاد تا حجاب کند در دل خاک غصه ای دفن است غزلش واژه واژه تلمیح است مقتلی در سی وسه صفحه ورق آه تربت همیشه تسبیح است *امام صادق علیه السلام فرمود: سجده بر تربت هفتاد حجاب رو‌ کنار میزنه... اگه تسبیحِ تربت دستت باشه حتی ذکر هم نگی برات ثوابِ ذکر رو مینویسند، چرا ؟چون‌خاک‌حسینِ ...* علت خلقت تمام جهان خاک این روضه ی منوره است سندش هست آیه ی تطهیر تربت کربلا مطهره است قبر زهرا بقیع گمشده بود وسط این دیار پیدا شد عرش بر روی خاک خیمه زد و تربت کربلا معلی شد آسمان را به انتظار نشست تربت کربلا مؤدب شد چقدر ذوق می کند وقتی خاکِ پاک قدوم زینب شد داداش چی قراره بیاد سرم ببین خاک نشسته رو معجرم *داداش این پیرمرد ‌گفت:‌کربلا، درست شنیدم؟ این کلمه به ‌گوشم آشناست .. الان یادم افتاد میدونی من این کلمه رو کِی شنیدم؟ اون شبی که مادرم‌ کفن هارو ‌داد.. اون شبی که گفت: این کفن ‌مال منه، میدی بابات علی، این کفن مال بابات علیِ میدی داداشت حسن، اینم مال برادرت مجتباست .. دیدم بقچه رو بست هی میزد رو ‌پاش میگفت: کربلا ...* داداش چی قراره بیاد سرم ببین خاک‌نشسته رو ‌معجرم‌ من این قصه رو‌پیش مادرم شنیده بودم داداش سراپا می لرزم تو اظطراب داداش برای خودم نه برا رباب من این روزها رو حتی توی خواب ندیده بودم گودال میبینم ..ای وای از تنت احساس می کنم از من میگیرنت ای کاش تو دلم آتیش به پا نشه ای کاش پای من گودال وا نشه *نکنه من قراره بیام تو‌ گودال؟ نکنه میخوان‌کاری کنن تو رو‌ نشناسم؟...* بیا خواهر از محملت پایین بیا آخرِ دنیامو ببین منو می‌کُشن تو همین زمین غریب و تنها شده موقع دل بریدنُ منو از تو آخر میگیرنُ تو باید بری بسپری منُ به ریگ صحرا اینجاست کربلا؛ که گفته مادرم هرچی مصیبته؛ اینجا میاد سرم اینجا تو بی کَس و من بی قمر میشم تو بی برادر و من بی پسر میشم
*"امام صادق علیه السلام فرمود: از اون ساعتی خاک شد تربت، که این خاک با پوست و گوشت و خون و استخوان جدَّم مخلوط شد" کجا ؟ وقتی اسباشون رو ‌نعل تازه زدن یه کاری با بدن کردن... زینب هی این بدن رو‌ از زیرخاکها در آوُرد، ناله بزن بگو:حسین....* .
روضه و توسل ویژۀ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده شبِ دوم محرم به نفس استاد حاج منصور ارضی السلام علیکم یا اهل بیت نبوه السَّلامُ عَلَى مَحَالِّ مَعْرِفَةِ اللَّهِ وَ مَسَاكِنِ بَرَكَةِ اللَّهِ به عشق تو ای یار گفتم حسین همین اول کار گفتم حسین خداییش این یازده ماه را؛ به امید دیدار گفتم حسین شنیدم حبیب عاشق روضه است نیابت زِ انصار گفتم حسین نمازِ همه برکت خون اوست که در سجده بسیار گفتم حسین شفا از حسین و دوا از حسین به بالینِ بیمار گفتم حسین به کوری هر کس نمی خواندش چه خواب و چه بیدار گفتم حسین حَسَن دست روی سر من کشید از آن شب که یک بار گفتم حسین زگهواره تا گور من نوکرم بریدم زِ اغیار گفتم حسین به رویِ دلم حسرت کربلاست سحر با دل زار گفتم حسین سر کوچه بازار سنگت زدند سر کوچه بازار گفتم حسین رسید بالاخره قافله کنار فرات سلامتی حسین و قبیله‌اش صلوات ــــــــــــــــــ رباب آمده با اصغرش خوش آمده است رقیه آمده با اکبرش خوش آمده است چقدر خوب که جمع بزرگان جمع است تمام قافله پروانه عمه هم شمع است به بنده ها برسان جلوۀ رب آمده است خبر کنید زنان را که زینب آمده است چه با شکوه میاید زِ محملش پایین *بعد از آنی که دستور داد بارهارو بیارید پایین، اول خیمۀ خانم زینب رو بزنید .. حالا این خانم میخواد از ناقه بیاد پایین یکی عنان گرفته یکی زانو خم کرده ..* چه با شکوه میاید زِ محملش پایین سرِ تمامی مردان مقابلش پایین حجابِ دخترِ حیدر هزار پردۀ نور زِ قد و قامتِ این زن نگاهِ عالم دور رکاب دار اباالفضل، پرده دار حسین شکوه این زن اباالفضل و اقتدار حسین چرا کسی نمی‌آید سلامشان بکند سلامشان بکند، احترامشان بکند بزرگ بانوی این قافله پریشان است خدا به خیر کند خیره بر بیابان است *تا رسید دست رو قلبش گذاشت گفت حسین اینجاست میخوان تو رو از من جدا کنن ..* گمان کنم خبر سر براش آوردن خبر زِ غارتِ معجر براش آوردن رسانده اند خبر را که ای صبور حرم شکسته میشود این سمت ها غرور حرم اگرچه آمده ای با دو صد جلال اینجا به عصر روزِ دهم میروی زِ حال اینجا همان زمان که حسینت میانِ گودال است همان زمان که تنش زیرِ چکمه پامال است همان زمان که همه در میانِ آشوبند به بوسگاهِ نبی نیزه نیزه میکوبند .. *آقاجان شما مشغول خیمه زدن هستید، خواهرتون بین زن ها نشسته داره زار زار گریه میکنه ناله داره میزنه .. حضرت به عجله اومد سرش رو به سینه گرفت عزیزم چرا اینجوری گریه میکنی؟!.. فرمود داداش از وقتی که اومدم غم عالم به دلم افتاده .. میترسم تو رو از من بگیرن .. نوشتن ساعتی هر دو تا گریه کردن .. بعد آقا فرمود جدم کجا رفت! مادرم کجا رفت! پدرم کجا رفت! حسنم کجا رفت! گفت به خدا همه که رفتن تمام دلخوشیم این بود خدا سایه‌ت رو از سرم کم نکنه .. خیمه ها که زده شد دیدن یه عده اومدن سلام کردن ما از قبیلۀ بنی اسدیم آقاجان .. اول کاری که کرد این زمین هارو همه رو خرید به نام دوستانش زد .. بنی اسد هدیه آوردن، قربونی آوردن .. حضرت فرمود من خودم قربونی دارم .. اما سفارش بهتون میکنم اگه اومدید تو مسیر و کمک دادید خدا کمکتون میکنه حرفاش رو زد به بنی اسد .. دونه دونه همه ساربان ها رو پول داد گفت برید .. همه رفتن .. من نمیدونم این یه دونه ساربان چرا موند تا آخر .. خدا ازت نگذره چه طمعی کرد .. ای حسین ..* پیچیده در عالم چاووشِ محرم با گریه بخوانم مادر با قدی خم ای مذبوح عریان، ای آقای عطشان مانده پیکرِ تو بی سر در بیابان واویلا حسین جان .. می آید زِ هر سو آوای جدایی امشب جان زهرا گشته کربلایی امشب قلب عالم دارد آه و ناله می آید به مقتل هفتاد و دو لاله واویلا حسین جان .. از ماتم رسیده جانِ خسته بر لب خیمه ها به پا شد وای از حال زینب می ریزد ستاره از چشمانِ تارش ترسد روی نیزه بیند راس یارش واویلا حسین جان .. .
جوانی عکس خودش را نزد حضرت امام (ره) فرستاد و گفت: آقاجان ؛ یک نصیحتی برای دنیا وآخرت به من کنید تا برایم کافی باشد، حضرت امام(ره) نوشت : « اِنّا لِلّه و اِنّا اِلیه راجعون » ما مال خدائیم آدم مالِ کسی را صرف دیگری نمی کند ... .
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم "لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاّ بِالله العَلی العَظیمِ ،حسبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِیلُ نِعْمَ الْمَوْلَى‏ وَنِعْمَ النَّصِیر" "أَسْتَغْفِرُاللهَ الَّذى لا إِلـهَ إِلاّ هُو الْحَىُّ الْقَیُّومُ ، الرَّحْمنُ الرَّحیمُ ، ذُوالجَلالِ وَ الإِکْرامِ ، وَ أَسْأَلُهُ اَنْ یَتُوبَ عَلَىَّ تَوْبَةَ عَبد ذَلیل خاضِع فَقیر بائِسٍ مِسْکینٍ مُسْتَکینٍ مُسْتَجیر لایَمْلِکُ لِنَفْسِهِ نَفْعاً وَ لاضَرّاً وَ لا مَوْتاً وَ لا حَیاةً وَ لانُشُورا" بِالحسینِ الهی العفو... اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَولادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ. قرار بود به پروانه ها امان بدهید برای سوختن امشب کمی زمان بدهید قرار بود که خاکسترِ مرا فوراً به دستِ باد، همان پایِ شمعدان بدهید بنا نبود که اینگونه زابراه شویم بنا نبود که اینگونه زجرمان بدهید به روی بامِ حسینیه یا کنارِ حیاط به این کبوترِ پر خسته آشیان بدهید قسم به چادرِ خاکیِ مادرش زهرا مُحرم آمده، لطفاً پناهمان بدهید نیاز نیست، به وللهِ راضی ام َدمِ در به من میان همین کفش ها، مکان بدهید *این شب و روزا این ناله ات رو خرجِ اربابت کن، خرجِ جلساتِ ابی عبدالله کن، یه وقتی میاد میخوای بگی حسین، دیگه زبانت نمیچرخه، دهانت باز نمیشه...حسین...* هنوز میوه ی چشمانِ من نیفتاده درخت عاطفه ام را کمی تکان بدهید تنورِ اشکِ مُحرم دوباره داغ شده به این گرسنه ی گریه، دو تکّه نان بدهید خدا نیاورد آن روز را که لال شوم برای بُردن نامش به من زبان بدهید چِقَدر گفتنِ نامِ حسین شیرین است حلاوتِ عسلش را به هر دهان بدهید *شبِ دومِ، شب ورود این کاروان به کربلاست، از الان میخوای برای کجا گریه کنی؟...* بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد بلند مرتبه شاهِ مرا امان بدهید چه خوب می شد اگر قبلِ عصرِ روز دهم نگین خاتم خود را به ساربان بدهیدگفت: داداش!...* من از لبت شنیدم تا اسم کربلا را دادند دستِ روحم، درد و غم و بلا را روز ده مُحرّم، روز قرارتان بود تو زود آمدی تا راضی‌کنی خدا را گفتند میهمانید امّا چه میهمانی؟ فعلا که تا به امروز، با ما نشد مدارا *اینا ادعای مسلمانی میکردن، اصلا اگر حسین مسلمان نبود، مهمان شما که بود...* در ابتدا که یا ربّ، مهمانِ نیزه‌هاییم ختم به خیر فرما، پایان ماجرا را *چندتا از آدابِ مهمانی رو برات بگم، میگه: وقتی مهمان اومد به استقبالش برو، وقتی مهمان اومد خوب ازش پذیرایی کن، با هر چی میتونی، کمترینش با یه لیوانِ آب ازمیهمان پذیرایی کن، بعد میگن: هدیه بده به مهمان موقع رفتن، مهمانت رو بدرقه کن موقعِ رفتن..* اینها که راهِ ما را در کربلا گرفتن دیروز در مدینه بستن راهِ ما را من عهد بستم با مادر که با تو باشم بفرست شان مدینه زنها و بچه ها را لب تر کنی عزیزم، سر میدهم بجایت تغییر میدهم من، تقدیر را، قضا را بر دوشِ تو شهادت، بر دوشِ من اسارت بسپار دستِ زینب اولادِ مصطفی را *وقتی ابی عبدالله روضه هارو خوند برا زینب...ببین زینب کجارو داره میبینه...* صد قطعه ازتنِ تو، در چشمِ زینب آمد وقتی نگاه کردم هرجایِ نینوا را ای کاش بینِ گودال عصر دهم، عزیزم حداقل ندزدن از پیکرت عبا را *آدابِ مهمانی رو رعایت کردن کوفیان، عجب آدابی رعایت کردن، وقتی رسیدن نزدیکِ کربلا، یه وقت یکی صدا زد: "الله اکبر" حضرت صدازد: چرا داری تکبیر میگی؟ گفت: آقاجان! دارم نخلستونها رو می بینم...بعضی ها گفتن: اینجا نخلستانی نداره، وقتی دقت کردن، گفتن: نه! نخلستان نیست، اینها همه نیزه هستن...اینطور اومدن به استقبال ابی عبدالله... حضرت فرمود: یه جایی پناه بگیرید، اگرجنگی شروع شد، از یک سمت با دشمن بجنگیم، یه جایی پناه بگیرید که زن و بچه در امان باشن...همینطور هزار نفر، دوهزار نفر،چهار هزار نفر همینجور داشت می اومد به استقبال ابی عبدالله...این از استقبالشون...پذیرایی کردن ازمهمان... دستور داد عُبیدالله ملعون به عمر بن سعد: هر کاری میکنی بکن، آب رو به رویِ اینها ببند، بین اینها و آب فاصله بنداز، اینها دسترسی به آب نداشته باشن، یه قطره از این آب به اینها نرسه...* از آب هم مضايقه کردند کوفيان خوش داشتند حُرمت مهمان کربلا
*به مهمانتون هدیه بدید، نه اینها هدیه که ندادن، غارت کردن این خیمه هارو، از کجاش برات بگم؟ از خودِ ابی عبدالله شروع کنم؟ که حتی کهنه پیراهن هم به تنش نذاشتن...از کجا بگم؟ از انگشترش بگم؟ انگشترش رو هم نذاشتن، نه تنها به ابی عبدالله، به خیمه ها هم رحم نکردن...دخترِ ابی عبدالله ست، میگه: وقتی حمله کردن به خیمه ها، من یه خلخال به پام بود، هی میدویدم، خلخال از پای ما کشیدن، میگه: حتی چادر از سر زنها کشیدن... اما عجب بدرقه ای کردن این خانواده رو، وقتی مثل فردا رسید به زمینِ کربلا، حضرت زینب سلام الله علیها، با چه عزتی از بالای ناقه پیاده شد، عباس جلو اومد رکاب گرفت، زینب پاش رو گذاشت رویِ زانوی عباس از بالای مرکب با احترام پیاده شد، جوانهای بنی هاشم دورش رو گرفتن، خیمه ی حضرت زینب اولین خیمه کنارِ ابی عبدالله بود، مثل پروانه دارن دورِ زینب میگردن، اما عصرِ روزِ یازدهم این زن و بچه رو سوارِ بر ناقه کرد، یه لحظه نگاه کرد، دید شمر ملعون داره میاد سمتِ محملها، فریاد زد: نانجیب از ما دور شو، ناقه نشست، زینب سوارِ بر ناقه شد، اما یه نگاه کرد سمتِ علقمه، گفت: عباس جان! این امانت رو داری دستِ کی می سپری؟ ببین حرامزاده ها دورِ زینب حلقه زدن، یه مَحرم کنارِ زینب نمانده...ای حسین!
نیّت‌هایمان پنچر است! ما نظر میکنیم به برای شدن باید، "زاویه‌ نگاه"را عوض کرد... https://eitaa.com/Arbabhosyn .
. و توسل ویژۀ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده شبِ دوم محرم به نفس کربلایی حسین سیب سرخی " اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَظلوم،یا مَهموم،یا غریب، یا اَباعَبْدِاللَّه" السلام، ای امامِ نوکرها پاسُخت التیامِ نوکرها عشق یعنی حسین و دیگر هیچ هست حرفِ تمامِ نوکرها غبطه ها میخورند در محشر شهدا بر مقامِ نوکرها عشقِ دنیا به کامِ بعضی ها عشقِ آقا به کامِ نوکرها در این خانه هست مویِ سفید پرچمِ احترامِ نوکرها عَطرِ ارباب می‌رسد تا عرش از مزارِ تمامِ نوکرها ذره ای از تبارِ خورشیدند نور دارد مَرامِ نوکرها به فدایِ لبانِ عطشانت هست تکیه کلامِ نوکرها روضه ی زخم هایِ گودالُ گریه ی مُستَدامِ نوکرها غمخوارِ کربلا، غمِ عالم نمیخورد دنیایِ بی حسین، به دردم نمیخورد هر کس که خورد نانِ تو، جایی نمی‌رود هر کس که خورد داغِ تو را غم نمیخورد شأنِ دو چشمِ خیسِ عزادار، عرشی اَست این حرفا به چشمه ی زمزم نمیخورد آن که به زیرِ سایه زهرا نشسته غم های روز حشر، مُسَلَّم نمیخورد من با مُحَرَّمِ تو نفس میزنم هر روز هر چند طعنه، نوکرتان کم نمیخورد قلم شدم بنویسم: قسم به باورِ زینب قسم به عشق،حسین است نامِ دیگرِ زینب حسین اولِ زینب، حسین آخرِ زینب دَخیلِ چادرِ او آسمان و هفت فَلَک هم فقیرِ درگه او تا همیشه نان و نمک هم نه ما که، مُلکُ و مَلَك هم به زیرِ شهپَرِ زینب مَلیکه ی مَلَکوت و جَلیلِه ی جَبروت بهشتِ هر برهوت و تمام غرقِ ثُبوت و روشن است عوالم ، زِ نورِ اَنورِ زینب خداست مَحوِ حجابش، نبی‌است ماتِ نقابش حسن زمانِ نمازش، گرفته است به قابش تمامِ خانه‌ی زهرا به گِردِ محورِ زینب حمایل است برایش، دو تیغِ اَبرویِ عباس نشسته نقشِ قدومش، به رویِ زانوی عباس به سینه است دو دستش، همیشه در بَرِ زینب چقدر هول و هیاهو، چقدر نیزه در آن سو چقدر تیغِ بلند و چقدر تیرِ سه پهلو قسم به این همه بانو، قسم به مادرِ زینب صدای اکبرش آمد دَمِ اذان که رسیدیم قدم گذار بر این خاک عمه جان که رسیدیم دلش گرفت از اینجا دلِ مُطَهَّرِ زینب برادران همه هستند در این زمان همه هستند هزار شُکر به گِردش که مَحرمان همه هستند دو صف شدند رَوَد خیمه لشکرِ زینب بجای آب، فقط سنگ و خار و سراب است صدایِ ناله‌ی من نَه، که التماسِ رُباب است بیا بزن دو سه باره، گِره به مَعجرِ زینب چقدر نیزه کشیده، میانِ دشت دویده چقدر خورده زمین و گمان کنم که بُریده و خیره مانده به جایی نگاهِ آخر زینب .
مداح عزیز..برادر..نوکر.... أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ.. ﴿۵۹ نساء﴾ میزانِ رابطۀ ما با علما و مراجع سنگِ محک خوبی میتونه باشه ببینیم تو این دستگاه کجایِ کاریم!!