.
آنطون بارا (مسیحی):
اگر حسین از آن ما بود، در هر سرزمینی برای او بیرقی بر میافراشتیم و در هر روستایی برای او منبری بر پا مینمودیم و مردم را با نام حسین به مسیحیت فرا میخواندیم.
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
.
راز جاودانگی امام حسین علیه السلام در آن است
که تمام عشقهای کوچکتر را به پای بزرگترین عشقی
که میتوان متصور شد ریخت و آن عشق خدا بود
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
روضه وتوسل به ابن الکریم حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم محرم
به نفس سیدمهدی میرداماد •✾•
"يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ"
السّلامُ عَلیکَ یا اَبا مُحَمَّدٍ یاحَسَنَ بنِ عَلِیِ اَیُّهَا المُجتَبی یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه
ای پسرِ اولِ شیرِ خدا
ای به حسین ابن علی مُقتدا
تَجسُّم جمالِ سِرُّ و عَلم
کریم آلِ فاطمه یا حسن
مدح تو شد زینتِ لوحوقلم
بین امامان به کِرامت عَلم
*از ابی عبدالله پرسیدن "فَمَل کَرَم"آقا کرم چیه؟حضرت فرمودن: "الِابْتِدَاءُ بِالْعَطِيَّةِ قَبْلَ الْمَسْأَلَةِ"یعنی قبل از اینکه چیزی ازت بخوان عطا کنی. آقا امام حسن آقای کرمه..خودش خدای کرم بود، خونش تو رگ بچه هاش هم جاریه، قبل از اینکه حسین بگه، این دو تا آقا زاده چه کردند کربلا. عبدالله ابن حسن وقایم ابن الحسن جوری کشته شدن که هیچ کس کشته نشد....*
سلام بر تیغِ شرر بار تو
جنگ جَمل شاهد پیکارِ تو
دستِ تو دستِ علی مرتضی ست
اشاره ی چَشم تو خیبر گشاست
علی تو زهرا تو، پیمبر تویی
وارثِ ذوالفقار حیدر تویی
ای که بقیعِ دلِ ما قبر توست
شجاعت برتر تو صبر توست
مثل باباش امیرالمؤمنین بود. می تونست دست به قبضه ی شمشیر ببره اما صبر کرد. با دینش دین خدا رو نگه داشت ...
تو پسر اصبر الصابرین
تو آسمان وحی در زمینی
این عبارت فقط برا امامِ مجتبی اومده،" أَشْهَدُ أَنَّكَ عِشْتَ مَظْلُوماً" بعضیا شهادتشون مظلومانه بود اما زندگیشون مظلومانه نبود. خودِ امیرالمؤمنین اول مظلوم عالم مگه نیست؟ ابی عبدالله مگه مصیبت ما اعظمها نیست؟ اما امیرالمؤمنین بیرون خونه اذیت میشد، سلامش روجواب نمیدادن، در رارو به روش میبستن، حقش رو می خوردن، بهش توهین می کردن اما میومد خونه یه فاطمه داشت.... قربونت برم عشت مظلوما مظلومانه زندگی کردی نه محرمت نه کس وکارت غریب غریب....
تو شهریارِ دست بسته دیدی
تو گوشواره ی شکسته دیدی
تو شاهد شهادت مادری
تووارث غریبی حیدری
*انقدر امامحسن وامامحسین علیه السلام باهم درد ودل می کردن .. لحظه ی آخر عمر امامحسن وقتی سه نفر اومدن کنار بسترش، با محمد حنفیه حرف زد، با زینب کبری حرف زد، با برادرش ابی عبدالله حرف زد ..یه نگاه کرد دید حسین داره اشک می ریزه."مَا يُبْكِيكَ یا أخا"چرا داری گریه می کنی ؟همه ی عالم یه روزی برا تو گریه می کنن. اونجا فرمود:"لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ"اما صدا زد بردارم! عزیز دلم گریه نکن داداش، یه قسمتی از بلا مال من بود بقیّه بلا مال توعه.. امام مجتبی شروع کرد با ابی عبدالله حرف زدن....*
غریب کوچه ها شدن با من
غریب کربلا شدن با تو
دیدن مادر روی خاک با من
شهید سر جدا شدن با تو
تو نبودی و دیدم روی خاکِ یه مادر
نیستم و تو می بینی روی خاکِ یه خواهر
*من یه بار دیدم مادرم رو خاک افتاد، اما یه ساعتی میاد میبینی زینب بالای تَلِّ زینبیه هی میخوره زمین میگه: وا حسینا..*
غریبِ در وطن شدن با من
شهید بی کفن شدن با تو
توخونه دست و پا زدن با من
قتلگاه دست و پا زدن با تو
*من تو خونه دست و پا میزنم اما تو جلو چشم سی هزار نفر دست و پا میزنی...*
من با خاطره های غمِ فاطمه مُردم
غریبونه به دستت پسرام و سپردم
ابی عبدالله کنار بستر امام حسن، یکی از حرفهایی که امام مجتبی فرمود این بود."کُلَّهُمْ والِدا "برا بچه هام پدری کن.تاریخ میگه ابی عبدالله مظهر یتیمموازی وعطوفته.وقتی زین العابدین بدن باباش رو دفن می کرد.بنی اسد دیدن روشونه های حضرت جای پینه ها و زخم قدیمیه، گفتن اینا برا عاشورا نیست. امام زین العابدین فرمودن:اینا جای کیسه های نون و خرماست. ابی عبدالله نسبت به یتیمخیلی حساس بود. حالا یتیم بشه عزیز برادرت، یادگار برادرت. لذا ابی عبدالله شب عاشورا با قاسم و عبدالله اونجوری برخورد کرد. فرمود :"إِحْبِسیهِ یا مُختار" یعنی محکم دستش رو بگیر رهاش کنی میاد وسط میدان..چی دیده عبدالله؟چی شد دستش رو رها کرد رفت سمت میدان؟ دستش تودست عمه است. یعنی هرجا عمه رفته عبدالله هم رفته. یعنی هرچی عمه دیده عبدالله هم دیده..*
او میدوید و من میدویدم
او میکشید و من میکشیدم
*دید عموش رو سنگ بارون کردن، دید پیشانی عموش خونی شد، دید تیر به قلب عمو خورد.دید عموش از بالای ذوالجناح افتاد، همه ی اینها رو دیده..هی میخواست دستش رو بکشه عمه نمیذاشت. دست عبدالله رو محکم گرفته بود..وای به دل زینب..یه نگاه کرد دید تا عمو افتاد، "إِجْتَمِعوا عَلَیه وَ حَمِلو أَحاطوا بِه" همه ریختن دور عمو، شمشیرها بالا میره ، نیزه ها بالا میره، دید گردوخاک شد هوا تیره وتار شد دیگه عمو رو نمیبینه. هی چشماش رو تیز کرد، هی رو پنجه ی پا بلندشد، هی دستش رو کشید، عمه نذاشت. گرد و خاک آروم آروم خوابید..تا گرد وخاک خوابید دید موهای عموش تودستای نامرده. الان که سر و جدا کنه. تا شمشیر بالا رفت، دست زینبم بالا رفت..دست عبدالله رها شد، الان وقت خوبیه دوید وسط میدان ،از لای اسبها هی خورد زمین ..*
عمه ببین عمو چه بی حال شده
عمه، عمو وارد گودال شده
عمه ببین جلوچش مادرش
به زیر دست وپا لگد مال شده
هر جوری که شد میرم تو قتلگاه
نمیذارم عموی من بمونه بیپناه
فکری واسه زخم پرِ عمو کنم
دستم رو باید سپرِ سر عمو کنم
*تا شمشیر رفت بالا، این بچه بازوش رو سپر کرد..استخون رو زد شکست. افتاد تو بغل عمو، اولین حرفی که زد گفت:وای مادرم ...داغ مادر برا حسین تازه شد..این بچه تو بغل حسین، جون داد...*
*کسی این بچه رو آورد عقب یا نه؟ اصلاً کسی مونده بود برش گردونه؟ هیشکی برش نگردوند تو بغل حسین بود وقتی شمر اومد..وقتی اسبا اومدن..شهدا "حَلَّتْ بِفِنائِکَ اند" با روح و جانشون فدای حسین شدن.. اما این بچه یه فرق دیگه هم داره. جدای از اون شهدای کربلا "حَلَّتْ بِفِنائِکَ"
عبدالله با پوست وگوشت وخونش با حسین حل شد.... حسین..*
«اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج...»
خدایا نسل ما ذریه ی ما زیر سایه ی حسین، حسینی ثابت قدم قراربده..
.
گاندی:
من نهضتم را مدیون حسین بن علی (ع) هستم و من چیز تازه ای برای مردم هندوستان به ارمغان نیاورده ام.
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
.
مناجات و توسل به امام زمان روحی له الفدا ویژۀ شهادت حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم محرم
به نفس حاج محمدرضا طاهری •✾•
ای دیده خون ببار نیامد نگار ما
آخر سحر نگشت شبِ انتظار ما
صاحب عزا به مجلس ما هم سری بزن
رحمی نما بر این جگر داغدار ما
ای کاش گریه وا کند این دیده بنگريم
در مجلس عزا تو نشستی کنار ما
یا صاحب البکاء سبوئی حواله کن
خشکانده است گناه دو ابر بهار ما
سوگند بر نوای حسین جان فاطمه
باشد گدائی حرمت اعتبار ما
خیمه زدی به چادر خاکی ِ مادرت
تا درس نوکری بدهی بر تبار ما
ای کاش با دعای شما تا خدا رویم
همراه تو زیارتِ کرب و بلا رویم
#شاعر قاسم نعمتی
سخن اهل عشق این سخن است
کربلا در احاطه ی حسن است
هرکسی رو به کربلا کرده
باطناً رو به مجتبی کرده
بَزم مارا حَسَن فراهم کرد
او حسین را عزیز عالم کرد
*اِبن عباس ميگه: گفتم آقا جان! اين همه ادب ميكنيد وقتي حسين مياد، كسي ندونه فكر ميكنه برادرتون امامِ بر شماست، امام حسن فرمود: بايد هم احترامش كنم، من هيبت بابام علي رو در حسين مي بينم، شجاعتِ علي رو در حسين مي بينم... هر كجا حسين رو مي ديد ادب مي كرد، احترام مي كرد...*
اینهمه مجلس مصیبت ها
پرچم یاحسین هیات ها
خیر ها را به ما حسن داده
او به ما اِذن سوختن داده
*اون ذاكرِ اهلبيت كه از سادات هم بود ميگه: در عالم رؤيا بي بي حضرت زهرا سلام الله عليها رو ديدم، ديدم بي بي حضرت زهرا از من ناراحته، سلام كردم جوابم رو با ناراحتي دادن، گفتم: بي بي جان! قصوري از من سر زده؟ اشتباهي كردم؟ من عُمري نوكري دَرِ خونه ي شما رو كردم... بي بي فرمود: ازت دلگيرم، به من بگو آيا حسن پسر من نيست؟ دو ماه از حسينم داري ميخوني، خدا خيرت بده، چرا از حسنم حرفي نمي زني؟ حسنم مظلومه، غريبِ...*
میوه ي نور میدهد شجرش
ای به قربان هردوتا پسرش
با حسن، جانِ تازه میگیریم
امشب از او اجازه میگیرم
که بگویم ز جلوه آن ماه
مددی یا جنابِ عبدالله
یازده ساله است و صف شکن است
پس یتیم حَسَن خودش حَسَن است
دست آورده جای شمشیرش
همه ماتند مات تکبیرش
حق شده پیش هو بزرگ شده
این پسر با عمو بزرگ شده
گریه کن ها نظر به راه کنید
حسن کوچه را نگاه کنید
از روی تل خدا خدا میکرد
عمویش را فقط صدا میکرد
*اين بچه دستش تو دستِ عمه است، سفارش خودِ ابي عبدالله است، فرمود: زينب جان! اين بچه خيلي بي قرارِ، من سَرِ قاسم خيلي خجالت زده ي داداشم حسن هستم، نكنه دستش رو رها كني...
يه جايي دست زينب بي حس شد، عبدالله تونست دستش رو از دست عمه جدا كنه، اون جايي كه زينب نگاه كرد، ديد"فَسَقَطَ الْحُسَیْنُ عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْض"
«بلندمرتبه شاهی ز صدرِ زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
بلند مرتبه شاهی و پیکرت افتاد
همین که پیکرت افتاد خواهرت افتاد
تو نیزه خوردی و یک بار زمین خوردی
هزار مرتبه زینب، برابرت افتاد
همین که از طرف جمعیت دو تا چکمه
رسید اول گودال، مادرت افتاد»
*دستورِ وقتي ميخواي بري زيارتِ امام "فَاخْلَعْ نَعْلَيْك" كفشات رو در بيار، بايد احترام كني، يه وقت ديدن عبدالله داره دوان دوان مياد، نانجيب چكمه ات رو از روي سينه ي عمويِ من بردار...*
چه عمویی؟میان چندسپاه
تشنه ای در میان قربانگاه..
صحنه را تا که دید گفت حسین
دست خود را کشید گفت حسین
*چه صحنه اي بوده اين صحنه، عبدالله مي دويد، زينب مي دويد، چادرِ عربي به پاهاي عمه ي سادات گير مي كرد، هي با صورت روي زمين ميخورد...*
حَسَنِ کربلا به جان آمد
پابرهنه دواندوان آمد
آمد و دید گریه بی اثر است
یک نفر روی سینه ی پدر است
*ابي عبدالله هميشه به عبدالله مثل بچه هاي خودش نگاه كرده، لذا گاهي صدا ميزدن: عمو! گاهي صدا ميزدن: بابا!...*
پاره پاره شدست پیرهنش
میزند با قلاف بر دهنش
بند بند تنش گسسته شده
نیزه ها در تنش شکسته شده
داد زد ای عموی خون جگرم
غم نخور من برای تو سپرم
چشم بر سمت خیمه گاه ندوز
دست ناقابلم که هست هنوز
میدهم دست در برابر تو
تا بلا دور باشد از سر تو
دیدی آخر تنم ز عشقت سوخت
تیر من را به روی جسم تو دوخت
#شاعر پوریا هاشمی*اومد بالا سرِ عمو ايستاد، چند نفر اومدن به قصد جدا كردن سر مقدس ابي عبدالله، يكي شون اِبن كعب ملعونِ، وقتي عبدالله اومد ديد اين نانجيب شمشير كشيده ميخواد سر عموش رو جدا كنه، فرمود: " يَا ابْنَ الْخَبِيثَةِ أَ تَقْتُلُ عَمِّي؟" آيا ميخواهي عموي من رو بكشي؟ مگه عبدالله مُرده باشه، دستش رو جلو آوُرد، همچين كه نانجيب شمشير رو پايين آوُرد، استخون دست كه شكست، مثل اينكه يادِ مدينه افتاد، يه مرتبه ديدن صدا ميزنه: "وا اُمّاه!..."
از سخت ترين لحظه ها براي ابي عبدالله جون دادنِ عبدالله تو بغلش بود، وقتي حرمله ي نانجيب آخرين تير رو در كمان گذاشت، گلوي عبدالله رو نشونه گرفت، چنان نانجيب تير رو زد، گلو به سينه ي عمو دوخته شد، خون تو صورت حسين پاشيد...
تا قبل از اينكه عبدالله بياد دستور ابي عبدالله بود كه زينب برگرد خواهرم، برو به سمت خيمه ها اين صحنه هارو نبيني، ان شاءالله اين صحنه رو هم عمه نديده باشه، اين بچه رويِ سينه ي حسينِ، يه مرتبه ده تا اسب رو نعل تازه زدن، حسين!..
از خيمه ها اومد به ياريِ عموش
مي بينه شمر چطور رسيده روبروش
ميگه چكار داري با تنِ زير و رو
بايد كه برداري چكمه رو از گلو
ميشه كه نعل اسب سراغ من بياد
اون و رها كنه
ميشه كه ساربون دستِ من و جايِ
عمو جدا كنه
اما نشد اوني كه من ميخواستم
تنش رو مركب خاكِ كربلا كرد
تنم با عمو تو گودال يكي شد
ساربون هم انگشتش رو جدا كرد
.
این بدن تمام ما نیست
این بدن ابزار کارِ ماست!
این بدن میپوسداما ما هستیم
که هستیم موجودی ابدی هستیم ..
.
هنوز خمیده قامتش وای مادر....
هنوز کبوده صورتش وای مادر....
دارم میسوزم....
*خوش به حالت اونایی که محرم برات گریه می کنند...اربعین برات پیاده میان...
برای تو کاری نداره...دلم برات تنگ شده...یه کاری بکن....
برا باباش امام حسن بخونم...
کار عبدالله اینجا تمام نشد...*
برادر زاده داشت با عمو حرف میزد
که با تیری راه حنجرش بند اومد
حرمله با یه تیر ذبحش کرد...
خونش پاشید به روی مولا....
دست و پا زد تو آغوشش... رسید به بابا
" فَرَمَاهُ حَرْمَلَةُ بْنُ كَاهِلٍ بِسَهْمٍ فَذَبَحَهُ وَ هُوَ فِي حَجْرِ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ..."
حرمله با یه تیر ذبحش کرد...
خونش پاشید به روی مولا....
دست و پا زد تو آغوش عشق...
رسید به بابا...
جسمش رو با نیزه کنار زد دشمن
دوباره به جون حسین افتادن....
*همه روضه من از اول تا به الان همین دو جمله هست....*
حسین زجرکُش شد...
دیگه چیزی باقی نموند از اون تن
آقای مارو ذره ذره کشتن...
حسین زجرکش شد...
*پسرش زین العابدین وقتی وارد کوفه شد،فرمود:
"اَنا بنُ المَذبوح بِشطِّ الفُرات...."
من پسر اون آقایی ام که کنار نهر سر از تنش جدا کردند...
" أنا ابن من انتهك حريمه..."
من پسر اون آقایی ام که حریمش رو هتک کردند...
"و ُسلِبَ نَعيمُه... وَانتَهَبَ مالُه..."
بار و بنه شو دزدیدند...
" وَ سُبيَ عِيالُه..."
زن و بچه هاش رو به اسارت بردند...
"وَ قُتِلَ صَبراََ..."
بابای من رو زجر کش کردند...
"و کفی بذلک فخرا..."
حسییین..
#روضه حضرت عبدالله ابن الحسن (ع)
شب پنجم محرم
به نفس حاج میثم مطیعی
میبینی عمه، توو قتلگاه افتاده
به زیر دست و پای سپاه افتاده
من عبدالله مو واللهِ
بابای من اباعبداللهس
آخه این رسمشه؟ من زندهام، ولی اون تنهاس!
دارم میام یه ذره دیگه صبر کن
عمه با گریه داره میگه صبر کن
ولی من میرم
دووم بیار یه خرده دیگه بابا
تا من نیومدم نزن دست و پا
برات میمیرم...
*ای حسین..
سیدبن طاووس نوشته:
فَخَرَجَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ"
از خیمه ها بیرون آمد.
"وَ هُوَ غُلَامٌ لَمْ يُرَاهِقْ مِنْ عِنْدِ النِّسَاءِ"
هنوز بالغ نشده بود.
" يَشْتَدُّ حَتَّى وَقَفَ إِلَى جَنْبِ الْحُسَيْنِ علیه السلام"
آمد..به سمت آقا دوید.
زینب آمد جلو.. آمد نگهش داره
"فَلَحِقَتْهُ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ لِتَحْبِسَهُ ..."
زینب اجازه نمی داد...
"فَأَبَى وَ امْتَنَعَ امْتِنَاعاً شَدِيداً..."
عمه بذار برم...
هی صدا می زد:
" فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّي..."
من از عمو جدا نمیشم...
همین جور که می دوید سمت قتلگاه...هی صدا می زد:
"وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّي" *
دارم میام یه ذره دیگه صبر کن
عمه با گریه داره میگه صبر کن
ولی من میرم
دووم بیار یه خرده دیگه بابا
تا من نیومدم نزن دست و پا
برات میمیرم...
*یه حرفی عبدالله داره، تو هم بگو....این نوجوونا بگن..*
«اگر که من شهید نشم میمیرم، شهیدت میشم»
دارن شمشیرا بالا و پایین میرن
*اگر الان من یه حرفی بزنم دست از سرم بر نمی دارید.. چرا این حرفو زدی؟
یه روز مادرش بین در و دیوار بود...
"والنّار تَصعُر"
آتش زبانه می کشید...
"فَیَضرِبُنی بِیَدِه"
از چپ و راست به صورت من سیلی می زد...
تو این خانواده عادته*
دارن شمشیرا بالا و پایین میرن
*ای کاش فقط شمشیر بود
"قُتِل الحسین بالسیف و السنان و الحجر والعصا..."
پیرمردان ناتوان حتی
با عصا می زدند بر بدنت..
حسین....*
دارن شمشیرا بالا و پایین میرن
مدام رو زخمای قبلی جا میگیرن
*عبدالله داره نگاه می کنه...
بابا جات خالیه قاسم برام گفته بود اینقدر به کفنت تیر زدند کفن به تنت دوخته شد...الان دارم یه صحنه هایی رو می بینم...*
دارن شمشیرا بالا و پایین میرن
مدام رو زخمای قبلی جا میگیرن...
پاشو با هم بجنگیم بازم
اومده پسرِ کوچیکت
دستام میشه شبیه عباس، سپرِ کوچیکت
*شمشیر رو بالا آورد...
"فَأَهْوَى بَحْرُ بْنُ كَعْبٍ وَ قِيلَ حَرْمَلَةُ بْنُ كَاهِلٍ إِلَى الْحُسَيْنِ علیه السلام بِالسَّيْفِ"
شمشیر رو که بالا برد،قصد امام حسین کرد...
تمام توانش رو جمع کرد...گفت با این ضربه حسین رو می کشم...
" فَقَالَ لَهُ الْغُلَامُ وَيْلَكَ يَا ابْنَ الْخَبِيثَةِ..."
نوجوون صدا زد:وای بر تو فرزند زن ناپاک...
" أَ تَقْتُلُ عَمِّي ..."
میخوای عموی من رو بکشی؟!
"فَضَرَبَهُ بِالسَّيْفِ..."
شمشیر رو پایین آورد...
" فَاتَّقَاهَا الْغُلَامُ بِيَدِهِ..."
این دست نازک رو جلوی شمشیر گذاشت...
" فَأَطَنَّهَا إِلَى الْجِلْد..."
دست به پوست آویزان شد...
"فَإِذَا هِيَ مُعَلَّقَةٌ..."
دست که به پوست آویزان شد،جلوی ضربت شمشیر رو گرفت یا نه....
یه اتفاقی افتاد...
ضربه به حسین بن علی اصابت کرد...
"فَنَادَى الْغُلَامُ يَا عَمَّاهْ..."
" فَأَخَذَهُ الْحُسَيْنُ علیه السلام وَ ضَمَّهُ إِلَي صَدرِه..."
نوجوان رو به سینه چسباند...
"وَ قَالَ يَا ابْنَ أَخِي اصْبِرْ عَلَى مَا نَزَلَ بِكَ "
عزیزدلم صبر کن...
"وَ احْتَسِبْ فِي ذَلِكَ الْخَيْرَ..."
به حساب خدا بذار...
" فَإِنَّ اللَّهَ يُلْحِقُكَ بِآبَائِكَ الصَّالِحِينَ..."
شهادت گوارای وجودت...نگران بودی...گفتی قاسم رفت...من جا می مونم...
شهادتت مبارک عمو...*
پاشو با هم بجنگیم بازم
اومده پسرِ کوچیکت
دستام میشه شبیه عباس، سپرِ کوچیکت
دستای من فقط به یه مو بنده
دشمن به نالههای من میخنده
عموی خوبم
منو توو آغوشت بگیر و ناز کن
عموی خوبم..
در شهادتو به رو من باز کن
عموی خوبم...
«اگر که من شهید نشم میمیرم، شهیدت میشم»
*نوجوونا بگید...از الان یاد بگیرید...
"اِنَّماالدّنیا فَنا"
اگر قراره بمیریم چرا شهید نشیم؟!*
«اگر که من شهید نشم میمیرم، شهیدت میشم»
دارم میبینم بابا حسن رو اینجا
کنارش رو خاک، مادربزرگم زهرا....
بابام خیلی هواشو داره
گرفته زیر شونههاشو...
*مادرم آمده قتلگاه...*
بابام خیلی هواشو داره
گرفته زیر شونههاشو...
یاد کوچه به مادر میگه، از رو خاک پاشو...
*مادر بلند شو...مادر از روی خاک بلند شو...مادر چادرت خاکی شده،بلند شو...*
بابام خیلی هواشو داره
گرفته زیر شونههاشو...
یاد کوچه به مادر میگه، از رو خاک پاشو...
هرچی تا حالا قصهشو میشنیدم
دمِ شهادتی به چشمام دیدم
دارم میسوزم....
هنوز خمیده قامتش وای مادر....
هنوز کبوده صورتش وای مادر....
دارم میسوزم....
*وااای مادر...مادر...مادر...*
توسل به امام زمان عجل الله
روضه ابن الکریم حضرت عبدالله ابن الحسن علیه السلام شب پنجم محرم
به نفس سید مجیدبنی فاطمه •✾•
هر کس از دل دعا دارد
امیدی بر شفا دارد
درد ما را تویی درمان
درد دوری دوا دارد
چشمم به در است بیا مهدی
وقت گذر است بیا مهدی
با چشمم راهت را جارو زده ام
من منتظرم من منتظرم
با دست خالی بر تو رو زده ام
من منتظرم من منتظرم
بیا آقای من..
کنون که راه نداریم از حرم به حسن
سلام میدهم از دور دم به دم به حسن
بدان که دم زدن از او به عزم شاعر نیست
به اذن وحی ادب می کند قلم به حسن
من از قدیم خدا را چنان که یادم هست
همیشه وقت دعا داده ام قسم به حسن
به دلبرانِ زمان یک کلام گفتم لا
هزار بار ولی گفته ام نَعَم به حسن
بهشت محو تماشای خود نخواهد کرد
مرا که هم به حسین است چشم هم به حسن
*یا امام حسن مجتبی! میدونم غریبی، میدونم زائر نداری، میدونم حرم نداری، میدونم حتی یه شمع بالای قبرت روشن نکردن، اما آقا جان اگر هر زائری بیاد بقیع بهش نشون میدن میگن این قبر چهار امام غریبِ، اما من بمیرم گفت: آنگونه میکُشند که از یک زن حتی نشان قبر نمیماند به یاد زائرای مدینه...*
یا فاطمه من عقدهی دل وا نکردم
*میخوای زائر مدینه باشی؟ اونایی که مدینه رفتن میدونن، اونایی که مدینه میرن، موقع برگشتن مداح کاروان یه مرتبه تو اتوبوس شروع میکنه خوندن، میخوام شما هم بخونی...*
یا فاطمه من عقدهی دل وا نکردم
گشتم ولی قبر تورا پیدا نکردم
*دستت رو بیار مؤدب بالا فریاد بزن یا زهرا!..
رها کن عمه مرا باید امتحان بدهم
رسیده موقع آن که خودی نشان بدهم
رها کن عمه مرا تا شجاعتِ علوی
نشان حرمله و خولی و سنان بدهم
دلم قرار ندارد در این قفس باید
کبوتر دل خود را به آسمان بدهم
عمو سپاه حسن می رسد به یاری تو
من آمدم که حسن را نشانتان بدهم
عمو شلوغی گودال بیش از اندازه است
خدا کند بتوانم نجاتتان بدهم
سپر برای تو با سینه میشوم هیهات
اگر به نیزه و شمشیرها امان بدهم
مگر که زنده نباشم که در دل گودال
اجازهی زدنت را به کوفیان بدهم
*عمه! رهام کن، عمه! مگه نمی بینی عموم رو غریب گیر آوُردن؟ ببین قاسم رفت، ببین علی اکبر رفت، من بدون اینا میمیرم، من عموم رو رها نمیکنم...*
من آمدم که شَوم حائل تو با عمه
*میدونی چرا از همه جلوتر رفت؟ وقتی رفت سمت گودی تا دید عمو افتاده...*
هوا ز جور مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
*همچین که عمو افتاد نالهی بچه ها بلند شد، دست عمه رو رها کرد دوید*
من آمدم که شوم حائل تو با عمه
مباد فرصت دیدن به عمه جان بدهم
عمو ببین شده دستم ز پوست آویزان
جدا شود چو علمدار اگر تکان بدهم
کسی ندیده به گودال آنچه من دیدم
عمو خدا نکند من ز دستتان بدهم
*تو گودی رفته، عمو تو گودال افتاده، هرنفسی که میکشه خون داره از شبکه های زره بیرون میاد، گرد و خاکِ، خودش رو انداخت بغل عمو، دید اون نانجیب شمشیر رو کشید، دید حسین زخمیِ، خواستن شمشیر به صورت حسین بزنن، این بچه دستش رو جلو آوُرد یه وقت حسین نگاه کرد دید این دست به پوست آویزانه...*
صدای مرکب و نعل جدید می آید
عمو چگونه خبر را به استخوان بدهم
فقط نصیب منو شیرخواره شد این فخر
که روی سینه ی مولای خویش جان بدهم
عزیز فاطمه انگشتر تو را ای کاش
بگیرم و خودم آن را به ساربان بدهم
برای آنکه جسارت به پیکرت نشود
خودم لباس تنت را به این و آن بدهم
* بهترین تیر انداز بود حرمله، اما سه تا تیر خاص آوُرده بود، اونم تیر سه شعبه... یه دونه از اون تیر هارو به اباالفضل زد، یه دونه از اون تیر هارو به گلوی علی اصغر زد، همهی تیر اندازهای ماهر آخرین تیرشون رو خیلی دقت میکنن، آخرین تیر و میدونی کجا خرج کرد؟
همچین که عبدالله خودش رو روی سینهی حسین انداخته بود، ابی عبدالله بدن زخمی بچه رو بغل گرفته، پسرِ برادرم!... یه وقت دیدن حرمله تیر رو کشید، یه تیر زد به سینهی عبدالله، این بچه تو بغل حسین دوخته شد.
رهاش کنید
فکری برای تَرَکِ لباش کنید
داره مناجات میکنه نگاش کنید
نفس نداره یه کاری براش کنید
جدا نکن
اگه جدا میکنی از قفا نکن
این بدنو طعمه ی نیزه ها نکن
از سنگ و نیزه و سنان، آشوبه حال قتلگاه
افتاده بی رمق عمو، بین گودال قتلگاه
پاشو بی حیا رو سینه نشین
داره خواهرش می بینه نشین
نمیبُره
خنجری که به حنجر تو میخوره
کُندیِ اون فراتر از تصوره
برا چی شمر این همه داره دلهره
بگو عمو
چطور بریده میشه این گلو عمو
چرا تن تو شده زیر و رو عمو
دارن میرن سمت حرم عمو عمو
https://eitaa.com/Arbabhosyn
هرکسی که تو جبهه خودی اشتباه میکنه
رو انقدر راحت نندازیمش بیرون!
مگه چند نفریم رفقا؟
#واگویه
https://eitaa.com/Arbabhosyn
.
enc_16618830409773259311702.mp3
3M
حالا اومدی حالا که دیگه رقیه افتاده از پا اومدی
حالا که بار سفر بستم از این دنیا اومدی
عمو عباس رو نیاوردی چرا تنها اومدی
🎙 #گروه_سرود_نجم_الثاقب
#️⃣ #شهادت_حضرت_رقیه_س
#️⃣ #شب_سوم_محرم
#️⃣ #گروه_سرود
#️⃣ #احساسی
#️⃣ #استودیویی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #استوری کلیپ های شب سوم محرم شهادت حضرت رقیه (س)
خواستم ناز کنم دست کشی تا به سرم
دیدم این موی چنین سوخته نازی دارد؟!
enc_16898627069296683764748.mp3
5.76M
مثل بچه مرده ها گریه کنید
میخواهم از رباب و دخترش بگم
این دفعه مصیبت رقیه رو
میخواهم از زبون مادرش بگم
دخترم مثل علی اصغر برات مادری کردم
رفتی و چادر خاکی تو رو روسری کردم
🎙 #محمد_حسین_حدادیان
✳️ #جدید
#️⃣ #شهادت_حضرت_رقیه_س
#️⃣ #شب_سوم_محرم
#️⃣ #احساسی
#️⃣ #استودیویی
enc_16287781378416962937460.mp3
2.26M
بابایی خیال کردی قهرم حالا اومدی واسه آشتی
نمیگی چرا رفتی و ما رو تنها گذاشتی عزیزم
بابایی رقیه بمیره که بالای ابروت کبوده
مگه گریه کردی که اینجور سر و روت کبوده عزیزم
🎙 #محمد_حسین_پویانفر
#️⃣ #شهادت_حضرت_رقیه_س
#️⃣ #شب_سوم_محرم
#️⃣ #استودیویی
enc_16642943759822491929561.mp3
4.22M
بابا کجا رفتی ندیدمت
از خیمه ها رفتی ندیدمت
رو نیزه ها بودی میدیدمت
تشت طلا رفتی میدیدمت
🎙 #سید_مجید_بنی_فاطمه
#️⃣ #شهادت_حضرت_رقیه_س
#️⃣ #استودیویی