eitaa logo
ذاکرین آل الله
284 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
304 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
امام خمینی(ره): روضة سیدالشهدا برای حفظ مکتب سیدالشهدا است
امام کاظم علیه السلام: هرکس پشت سرِ برادر مومنش دعا کند، از عرش ندا می رسد: صد هزار برابرش نصیب خودت باد 📚 کافی، جلد ۲ ص۵۰
يه وقت ابي عبدالله نگاه كرد"فَذُبِحَ الطِّفلُ مِنَ الاُذُنِ الیَ الاُذُن"*   به دلش تیر سه شعبه دو سه تا داغ گذاشت   داغ این طفل ولی چند برابر گشته   آه از تیر بزرگی که به حلقومش خورد  آه از آن بدن کوچک بی سر گشته    آنقدر نیزه زمین زد بدنش پیدا شد   حرمله از همه انگار که بهتر گشته
مناجات امام زمان روحی له الفدا و توسل به حضرت علی اصغرعلیه السلام اجرا شده شبِ هفتم محرم به نفس حاج محمدرضا طاهری •✾• غافلم، باز خبردارم کن یوسف فاطمه، بیدارم کن بارِ سنگینِ گناه آوردم از سَرِ لطف، سبک بارم کن ای طبیبی که پیِ بیماری نظری بر دلِ بیمارم کن آمدم توبه کنم، پاک شوم مهربان! خالی از اغیارم کن بین عشاق حسین بن علی بی بهایم، تو بهادارم کن آمدم بین عزا جان بدهم کشته ی قافله سالارم کن *شب هفتم، شبِ باب الحوائجِ، شايد اينطوري به آقا التماس كني ان شاءالله حاجت روا بشي، بگو:...* وسط گریه، میان روضه لحظه ای لایق دیدارم کن بر غمِ ذبحِ عظیمِ اصغر تا خود حشر گرفتارم کن محمدجواد شیرازی *يه كاري كن همه ي عُمر همراه بي بي رباب براي شش ماهه گريه كنيم.لالايي لايي لايي لالايي... مثل حاج رسول ترك بگو، دستش رو تكون ميداده، لالايي ميخونده، وقتي از دنيا رفت خوابش رو ديده بودن، گفتن: حاج رسول از اون ور چه خبر؟ گفت: از اون موقعي كه اومدم چند بار اومدن قنداقه ي علي اصغر رو روي دست من گذاشتن، گفتن: حاج رسول! تو خوب بلدي لالايي بخوني آرومش كني، مادرش رباب گفته بچه رو بديد حاج رسول... حالا دستات رو مثل گهواره تكون بده، لالايي لايي لايي لالايي... اگر گهواره را پس داده بودن، دلش خوش بود با طفلي خيالي، لالايي لايي لاي لالايي... امشب كسي نياز به روضه خون نداره، روضه اي كه سنگ دل ترين از دشمن هم به حال حسين گريه كرده...*   گفتم "حسین" صفحه‌ی دل، پرستاره شد راهِ نجات، دامنِ یک شیرخواره شد   گفتم که کیست، اکبرِ آیاتِ کردگار؟ فوراً به گاهواره‌ی اصغر، اشاره شد   *مرحوم آيت الله حق شناس ميگه: چله گرفته بودم، زيارت عاشورا با صد لعن و صد سلام، يك روز گرفتار شدم نتونستم بخونم، خيلي دلم گرفت، متوسل به ابي عبدالله شدم، همين طور كه اشك مي ريختم گفتم: آقاجان نتونستم امروز زيارت عاشورام رو بخونم، حضرت ابي عبدالله رو در عالمِ مكاشفه ديدم، فرمود: شيخ! دلگير نباش، به آيتِ عُظماي كربلا متوسل شو، گفتم: آقا جان! آيتِ عُظماي كربلا كيه؟ گفتن: شيرخواره ي من، علي اصغر من...*   باب‌الحوائج است و زود گره باز می‌کند با اذنِ او، امورِ دو دنیا، اداره شد   هرچند کودک است، ولی بهرِ دردها با دست کوچکش بنِگر، راهِ چاره شد   می‌سوخت در غمش همه‌ی هفت آسمان تیر از کمان پرید و جهان در نظاره شد   تیر از کمان پرید و گلوی علی که نه قلبِ پدر برای پسر، پاره پاره شد   بر ماتمش زمین و زمان، نوحه می‌کنند دستِ حسین، مقتلِ این شیرخواره شد   شاعر: عادل حسین قربان   *ابي عبدالله عمامه پيغمبر سر كرده، لباس پيغمبر تن كرده، اومد وارد ميدان شد، ديدن ابي عبدالله با زره و خود نيومده، براي جنگ نيومده، همه ي عالم بايد دَرِ خونه ي ابي عبدالله بايد برن منت بكِشن، بچه اش رو  روي دست گرفت، رو به دشمن،رو به كسايي كه يه ذره رحم تو دلشون نيست، فرمود:" مُنّوا عَلَینا" منت بر سر ما بگذاريد... حسين ميخواد، دست گيري كنه ازشون تا لحظه ي آخر" فَارْحَمُوا هذَا الطِّفْل" اگه به من رحم نمي كنيد، اگه ميگيد من خارجي هستم، از دين جدم خارج شدم، اين بچه كه گناهي نداره... ميگن: از تشنگي هر طرف ابي عبدالله اين بچه رو نگه ميداشت سر يه طرف مي افتاد، بچه داره" تلظّی" ميكنه، اگه يه ماهي از تنگ آب پريد بيرون، يه لحظه نگاه كن، از بي آبي هي خودش رو به زمين ميزنه، به اين ميگن تلظي...*   بنویسید که اینگونه شده سرگشته   یک قدم رفته به خیمه دو قدم برگشته    *رباب خيالش راحت بود كه بچه سالم بر ميگرده، چرا حسين يه قدم مي اومد دوباره بر مي گشت؟ ان شاء الله هيچ مادري نبينه نَفَس بچه اش قطع شده. روی برگشت ندارد به حرم، حق دارد  چه جوابی بدهد، بی علی اصغر گشته   طفل را زیر عبا برد، همه فهمیدند   پدر پیر خجالت زده مضطر گشته   نه فقط خیمه که از حالت واله شدنش  دیده ی لشگر کوفه به خدا تر گشته    * گفت: اگه آبش نديد مي ميره، آبش بديد هم ميميره...*   آب میداد و نمیداد چه فرقی میکرد!؟  رفتنی بود دگر غنچه ی پرپر گشته   آب میخواست اگر، خواست هدایت بشوند  پاسخ خواستنش خنده ی لشگر گشته   *اين نامردا كه آب رو به روي ابي عبدالله بستن، هلهله مي كردن يادشون رفته بود كوفه خشكسالي شد بود اومدن خونه ي اميرالمؤمنين، گفتن:آقاجان! تا حالا كوفه اينجوري خشكسالي نشده، يه كاري كنيد، مولا ميخواد يه جوري اينا رو نمك گير كنه، مديون حسين بشن، فرمود: حسينم رو خبر كنيد بياد، ابي عبدالله اومد، روايت ميگه: تا ابي عبدالله دست به آسمون بلند كرد، چنان باراني باريد كه نظيرش نباريده بود، همه دور حسين حلقه زدن، گفتن:حسين جان! ان شاءالله يه روز برات جبران مي كنيم، جبران هم كردن، نگذاشتن حرفهاي حسين تمام بشه، زود جبران كردن، يه وقت ديدن بچه داره روي دست حسين بال بال ميزنه...
. شهید مطهری: حسین‌بن علی(علیه السلام) یک روح بزرگ بود و یک روح مقدس بود، اساسا روح که بزرگ شد تن به زحمت می‌افتد، آن تنی که در زیر سم اسب‌ها لگدمال شد جریمة یک روح بزرگ بود، جریمة یک حماسه، جریمة حق‌پرستی، آن اتفاق، جریمه روح شهید بود. 📚حماسه حسینی، ج 1 .
زنی وتوسل به امام زمان روحی له الفدا و حضرت علی اصغر علیه السلام به نفس حاج محمدرضا بذری •✾• ای آرامش زهرا برگرد تنها خواهش زهرا برگرد آقا ببین هزار و چند ساله ناله میکشه زهرا برگرد به لحظه‌ای که مادرت رو یه بی حیا زد برگرد به لحظه ای که نَفَس نَفَس تو کوچه ها زد برگرد به لحظه‌ای که پشت در اِسمتو صدا زد برگرد انتظار و گریه، دوری و صبوری بسه دیگه برگرد قاب عکس دستِ مادر شهیدان داره میگه برگرد «یا بقیه الله یا بقیه الله» روضه خونِ ثارُاللّه برگرد ای گریونِ ثارُاللّه برگرد فریادرس فریادِ مظلوما حقّ خون ثارالله برگرد به لحظه ای که نیزه دار نیز بی هوا زد برگرد به لحظه ای که قاتلش ضربه از قفا زد برگرد به لحظه ای که زیر خنجر تو رو صدا زد برگرد پر شده زمین از ظلم و جور و غارت بسه دیگه برگرد کربلای غزه، کربلای بحرین داره میگه برگرد «یا بقیة الله یا بقیه الله» اشکات مرهمِ زینب برگرد برگرد مَحرمِ زینب برگرد خون گریه کردنات برای شامِ مجروحِ غمِ زینب برگرد به خواهری که دردش و هیچ کسی نفهمید برگرد به مادری که بچه اش و روی نیزه ها دید برگرد لالایی گلم‌ تشنه ی یه‌ جرعه ی آب علی لالایی گلم بیا بغلم بخواب علی *رباب گفت‌:حرمله گُلِ رو دامنم رو ازم‌ گرفت، گفت‌:من اگه لالایی نگم‌ دِق می کنم. لالایی گفتنمو ازم‌ گرفت ......* درد نشه اگه دوا خوب نمیشه رگای شده‌ جدا خوب نمیشه جای تازیانه‌ خوب شده ولی چرا جای ناخنش خوب نمیشه... آی رباب...آی رباب... سرِ شب تا سحرش میزدنش سوخته بود بال و پرش میزدنش پشت خیمه رفته بود گریه کنه سر قبرِ پسرش میزدنش آی رباب ...آی رباب.... مثلا تو رو تاب میدم مثلا به تو آب میدم مثلا تو‌ صِدام کردی من با خنده جواب میدم «یا بقیة الله یا بقیة الله»
. بسم الله که بگویی دستِ تو همان دست خدا می‌شود و با دستِ خدا که غذا بخوری سیر میشوی .
به حضرت علی اصغر سلام الله علیه ...به نفس حاج مهدی رسولی •✾• *دییلر بالانی باسدی باغرینا عبانی چکدی بالانین اوزونه حسین بیر حالاقالیب. نه علی اکبر شهید اولاندا ندا گلدی نه عباسین یانیندا ال بله اتدی بله ندا گلدی نه گودی قتلگاه، فقط علی اصغر اللرینده وراندا بیردن گوردو‌سس گلدی، دَعهُ یا حسین ،حسین الله تسلیت دییر اُزوی ایتیرمه حسین، بالانی بوشلا حسین....* بالام اوخلانوب الیمده سِپه ضَلامَه یارب نه یوزیله بو بالانی آپاریم خیامه یا رب خیره نشو به نیزه علی را نشان نده گهواره نیست دستِ خودت را تکان نده بس کن رباب حرمله بیدار میشود سهمت دوباره خنده ی انظار میشود بس کن رباب زخم گلو را نشان نده قندانه نیست دستِ خودت را تکان نده .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد رحیم پور ازغدی: ⁉️ عاشورا سیاسی است یا غیر سیاسی؟ 🏴 اگر علیه السلام فقط احکام می.گفت ،کربلا اتفاق می‌افتاد؟ 🗡 توزیع قمه توسط سفارت انگلیس ! 🏴 وقتی دغدغه برخی هیئت‌ها این بود که هئیت ما علمش سنگین‌تر است! https://eitaa.com/Arbabhosyn
تا خدا هست غمی نیست وقتی چترت خداست بگذار سرنوشت هر چه میخواهد ببارد .
روضه‌وتوسل به حضرت علی اصغرعلیه السلام به نفس کربلایی حنیف طاهری من در پی آب و تو بیتابی نه اشکی مونده و نه گلم آبی لالا لالا چرا نمیخوابی؟ بخواب عزیزم.. دیگه برام نمونده شیر مادر لبِت شده مثِ کویر مادر لالا لالا آروم بگیر، مادر بخواب عزیزم .. تا وقتی راه علقمه وا بود مشک عمو مثِ یه دریا بود همه امید ما به سقا بود بخواب عزیزم... رو دستِ من نخوابیدی مادر از وقتی بابات و‌ دیدی مادر گلوت و هی نشون‌ میدی مادر برات بمیرم.. من غرقِ دردم و تو‌ دلسردی از تشنگی دوباره تب کردی بری می دونم‌ بر نمی گردی برات بمیرم.. فدای این دستای تب دارت برو‌ علی، دستِ علی یارت ای کودکم خدا نگه دارت برات بمیرم.. *حالا ابی عبدالله اومده تو‌میدون بچه رو، رو‌ی دست گرفته، حرفش تموم نشده تیر به گلو‌ی علی اصغر زدن ...* روی من‌ و زمین زدن بابا به روی این دستای من بابا اینجوری دست وپا نزن بابا وای از غریبی.. دارم برات لالایی میخونم ولی سرت افتاده رو شونم چه جوری برگردم نمیدونم وای از غریبی.. بمیری حرمله پیرم کردی با خنده هات زمین‌ گیرم کردی از اشک‌ و آه سرازیرم‌ کردی وای از غریبی... *اینقدر داغ علی اصغر سخت بود، اینقدر بزرگ‌بود، کوچکترین فدایی بود ولی داغش از همه بزرگتر بود... برا هیچ شهیدی کربلا پیغام‌ِ تسلیت، مستقیم‌ از طرف خداوند نیومد، اما دیدن ابی عبدالله این دستا رو‌ میبره زیر گلوی علی اصغر، خونها رو به آسمان میپاشه. ندا اومد:"دَعهُ يا حُسَين" علی رو به ما بسپار. به مادرش هم‌ بگو‌ اینقدر بی تابی نکنه، ما یک دایه ای در بهشت قرار دادیم علی رو سیراب کنه، ای حسین
امام‌علی علیه السلام : آن که منتظر فرج ما است همچون کسی است که در راه خدا در خون خود تپیده باشد 📚کمال الدین :ج 2،ص646 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج .
روضه و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام ویژهٔ شب جمعه اجرا شده به نفس حاج احمد نیکبختیان •✾• من از این داغِ نفس گیر، چه باید بِکـنم؟ در غمِ غربتِ، تقدیر، چه باید بِکُنم؟ به روی دست من ای آیه ی مُزَّمِّل من با گلوی شده تفصیل، چه باید بکنم؟ *با چه رویی برگردم طرف خیمه، آخه رباب میخواست بچه رو‌ دست حسین بده خیلی سفارش کرد ...* به روی دست رویش را بپوشان به پیشِ باد مویش را بپوشان ببین تیرو کمانِ حرمله را سفیدی گلویش را بپوشان ماهی تُنگِ تَلَظِّی سرِ قلاب شده با لبِ خشکِ تو، درگیر، چه باید بکنم؟ سه لبِ تیر شده در گلوی کوچکِ تو باعث این همه تغییر، چه باید بکنم؟ گُلی که خشکه چیدن نداره جون دادنِ غُنچه دیدن نداره رو دستِ بابا، جوجه کبوتر میزنه دست و پا، بیچاره مادر دیگه نمیگیره برای آب بهونه مادرهنوز تو خیمه لالایی میخونه این ناله های مادره یاگریه های اصغره یاخنده های لشکره، واویلا رفت و گُلِ سَر نیزه شد چون لاله ای بر نیزه شد تقدیرش آخر نیزه شد، واویلا لای لای علی، لای لای علی، لالایی *وقتی بچه رو پشت خیمه ها دفن کردحسین، اون لحظه ای که سرها رو بالا نیزه زدن، رباب تودلش گفت سر عَلیم بالای نیزه نمیره.. بچمو حسین دفن کرد...اما نانجیبها چه کردند! یه وقت نگاه کرد دیدسرِ عَلی بالای نیزه هاست....* «این سیبِ سرخ نیست سرِ اصغر من است» .
آیت الله العظمی اراکی می فرمود: شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت. پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟ با لبخند گفت:خیر سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟ گفت:نه با تعجب پرسیدم پس راز این مقام چیست؟ جواب داد:هدیه مولایم حسین است! گفتم چطور؟ با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم ، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت: به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم. https://eitaa.com/Arbabhosyn
و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده شب هفتم محرم به نفس حاج میثم مطیعی کسی قدر من واسه لبات بی تاب نیست شبیه هاجر هر جا که میرم آب نیست پاتو رو خاک بکوب اسماعیل شاید از خاک بجوشه زمزم اما نه! برمی‌گرده عباس، بهت قول میدم *مگه شما نمیدونید جایی که روضه هات هست بلند بلند داد نمی زنند..؟! " پاتو رو خاک بکوب اسماعیل شاید از خاک بجوشه زمزم اما نه! برمی‌گرده عباس، بهت قول میدم شلوغ شده بیرونِ خیمه مادر گمون کنم که اومده آب آور تموم شد غصه... سکینه با گریه اومد پیشِ من میخونم از چشماش عموتو کشتن شروع شد غصه... *ای وای بر اون خیمه هایی که عباس نداره...زینب باید صدا بزنه دخترا ! "علیکن بالفرار..." فقط فرار کنید ...* شلوغ شده بیرونِ خیمه مادر گمون کنم که اومده آب آور تموم شد غصه... سکینه با گریه اومد پیشِ من میخونم از چشماش عموتو کشتن... شروع شد غصه... «لالایی لالایی علیّ اصغر، عزیز مادر» بابا تنها شد، پاشو علی کاری کن به جای عبّاس، پاشو علمداری کن ای کاش صدتا پسر داشتم تا تویِ راهش فدا میکردم از اول آرزوم این بوده، دعا می‌کردم *مادرم، عزیزدلم .. یه خواهشی ازت داشتم...* آبرومو بخر میون میدون *مادر من عاشق لیلام...همیشه می گفتم لیلا میشه منم پسرم رو مثل پسر تو تربیت کنم؟ * آبرومو بخر میون میدون لشکریارو به عقب برگردون خدا به همرات ... زره به قدّ تو ندارن مادر قنداقه رو می‌بندمش محکم‌تر خدا به همرات ... «لالایی لالایی علی اصغر، عزیز مادر» *امشب شب هفتمه .. امشب آب رو می بندن .. آقای ما شروع کرد با این قوم حرف زدن... صدا زد: "یا قوم! اِن لَم تَرحَمونی فارحموا هذالطِّفل..." اگه شما به من رحم نمی کنید به این بچه رحم کنید... "اَلا تَرَونَه کیف یَتَلَظّی عطَشا...؟! " نمی بینید که مثل ماهی که از آب بیرون افتاده داره دهانش رو باز و بسته می کنه؟ سیدبن طاووس نوشته: "فَبین ما هم و یخاطُبُهُم..." هنوز کلامش به آخر نرسیده بود... یه وقت تیر سه شعبه ای آمد...* حسین حرف میزد، تیری صداشو قطع کرد سه شعبه خورد به اصغر، رگاشو قطع کرد بند قلب منم شد پاره خونش پاشید به روی بابا لبهاش خشک از عطش بود و شد، فدای مولا قنداقشو کاش نمی‌کردم محکم دست و پا میزنه به سختی بچه‌ام گلم پرپر شد بین سر و تنش جدایی افتاد شیش ماهه تو آغوش باباش جون داد گلم پرپر شد «لالایی لالایی علی اصغر، عزیز مادر» شاعر: سید مهدی سرخان
فرزند ره: ایشان می‌گفت اگر من در عُمرم پنجاه سال گرفتم، کم است و بعد از من شما باز هم برایم مراسم اباعبدلله (ع) را بگیرید. .
روضه و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده شب هفتم محرم به نفس سید مجید بنی فاطمه •✾• کاش می شد که نسیمی خبرت را می‌برد خبر سوختن بال و پرت را می‌برد کاش میشد که زبان دور دهان چرخاندن اثری داشت که سوز جگرت را می‌برد *علی لای لای...* کاش جای عطشی که رمقت را برده خواب می آمد و چشمان ترت را میبرد *اگر روضه خون به اینجا میرسه باید مستمع غوغا کنه...* لب زدن ها پدرت را نگرانت کرده عطش تو نفس مختصرت را می‌بُرد *آی قربون اون کسایی که اومدن شب هفتم متوسل به قنداقه‌ی حضرت علی اصغر بشن، خدا رحمت کنه اونایی که به ما یاد دادن گفتن: شب علی اصغر شب باب الحوائجِ، هر کاری داری نگه دار شب علی اصغر بیای همه کارا حله ان شاءالله* فاصله کم شده و حرمله با قدرت زد دستِ بابات نبود، تیر سرت را می‌برد * آی رفقا! میخوام برای خودمون امشب روضه بخونیم، حاضریم همه جوره حتی حاضریم جان بدیم اما نبینیم یه نفر بخواد روی پدرمون رو زمین بندازه، تا حالا چقدر گفتی: " بِأَبِي أَنْتَ‏ وَ أُمِّي،‏ یا اَباعَبْدِاللَه " روضه‌ی من همینِ، آی مردم! حسین با محاسن سپیدش علی رو بغل گرفت، اومد وسط میدان، فرمود: بر من منت بذارید این بچه رو اصلا خودتون ببرید سیرابش کنید* ای تیر خطا کن هدفت قلب رباب است یا حنجره‌ی سوخته‌ی تشنه‌ی آب است کوتاه بیا تیر سه شعبه کمی آرام هو هو نکنید شاپرکِ تب زده خواب است او آب طلب کرده، آبی که زیاد است گیرم که ندادند ولی این چه جواب است * خدا نیاره یه مادر یه بچه شیرخواره داشته باشه که تشنه باشه، اصلاً یه مادر بچه اش خوب هم که باشه، هی نگرانه، هی میگه: سردش شد، چرا لبش اینجوری شد، چرا نگاهش اینجوری شد، حالا میخوام بهت بگم رباب چقدر نگران بود...* رنگش که پریده، دو لبش مثل دو چوب است نه تیر! تو نه، چاره‌ی کارش فقط آب است این طفل گناهی که نکرده کمی انصاف اینجاست ببینید که حالش چه خراب است این مرثیه را ختم کنید آی جماعت یک جرعه نه، یک قطره دهیدش که ثواب است *ابی عبدالله علی رو روی دست گرفت، سر آویزانِ، همه‌ی لشکر متحیرن، حسین داره امروز چه میکنه؟ هنوز صحبت حضرت تموم نشده بود یه وقت دیدن نانجیب صدا زد: حرمله! بچه رو سیراب کن... بعضی روضه ها گریه داره، بعضی روضه ها داد داره، حالا خودت تشخیص بده یه حلقوم بچه‌ی شیرخواره مگه چقدره؟* لالا علی! گریه نمیکنی دیگه، چرا علی! میمیری از عطش تو خیمه ها، علی! یکم دَوُوم بیار تو رو خدا، علی! بخواب علی! میدونی تیر زدن به مشک آب، علی! کجا میری از بغل رباب، علی! روی سر تو میکنن حساب، علی! کاشکی میشد که مشکلِ داغ لبهات رو حل کنم قنداقِ خالیُ باید جای بچم بغل کنم وقت رفتت، نزدیکه، علی! خیلی گردنت کوچیکه، علی! فدا شده یه تیر زدن سر از تنش جدا شده میون خیمه ها سر و صدا شده تو لشکر اما هلهله به پا شده رباب رباب! علیت رو کشتن برای ثواب، رباب! آخرشم بهش ندادن آب، رباب! نداره ارباب پیش تو جواب رباب بینِ سر با تنِ علی افتاده خیلی فاصله کشتیش دیگه برای چی داری میخندی حرمله؟: دیگه میری تو، خواب ناز، علی! چشم تو هنوز، مونده باز، علی! *علی لای لای... شنیدی میگن مرغِ بِسمِل؟ میدونی چه لحظه ای رو میگن؟ وقتی مرغی رو ذبح میکردن، یکی دوتا میدادن در خونه فقرا، همچی که وقتی سرش رو میبرید بال بال میزد، بعد یه مرتبه از حالتش می افتاد، تا میومدی برداری، دوباره بال بال میزد، اون لحظه رو میگن مرغِ بِسمِل... من میخوام امروز مَردُم به شما همین رو بگم، وقتی حرمله تیر به گلوی علی زد، این بچه بال بال زد، حسین اومد بره سمت خیمه دید دوباره بال بال میزنه برگشت، میگفت: مادر دست و پا زدن بچش رو نبینه، همچین که دیگه علی جان داد، اومد پشت خیمه چقدر سخته یه بابا با دست خودش بخواد برای بچه اش قبر بکنه، شروع کرد یه قبر کوچیکی کندن، همچی که این بچه رو درون قبر گذاشت، یه وقت شنید یکی میگه: مَهلاً مَهلا! یابن الزهرا! اجازه بده یک بار دیگه بچه ام رو ببینم... ناله بزن: حسین!* .
: با پاكي و باطن به اين مجالس مشرف شويد همانطور كه با وطهارت در اين جلسات شركت ميكنيم به وسيله استغفار ، باطني هم كسب كنيم. .
یعنی میشه ببینم مثلِ قدیم داری رویِ دستِ بابات تاب میخوری؟ بیا آرزوهامو با هم بازی کنیم یه کم از تشنگی مون فرار کنیم به عموت بگیم بیاد کمک کنه مشکارو روی ناقه مون سوارکنیم مثلاً تو اولین تولدت داری بیشتر شبیه بابا میشی آخ که اون لحظه برات غش میکنم دست بابارو میگیری پا میشی مثلاً یه سال گذشته از عطش یه نگاه به من و بابا میکنی که داریم بهت میگیم بگو: علی یا علی میگی زبون وا میکنی عزیزم من که چشام آب نمیخوره به تو یه قطره سرابم برسه می دونم که آخرش تشنه میری اگه حتی به تو آبم برسه یه صدایِ مهربون میگه: رباب! عمه اومده منو بیدار کنه میگه بچه ات رو بده دستِ باباش نمیدونم که میخواد چیکار کنه اگه یه بارِ دیگه، بشه خدا تو رو به آغوشِ من هدیه کنه جوری لالایی میخونم واسه تو که خودِ حرمله هم گریه کنه رفتی و تا آخر عُمر می برم رویِ دوشم، بارِ اشک و گریه رو حرمله تو رو با تیر زد و حالا با کمونش میزنه رقیه رو
روضه و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده شب هفتم محرم به نفس سید رضا نریمانی •✾• شکر حق روز و شبم با روضه ات سَر میشود چشم های من فقط با نام تو تر میشود *فقط کافیِ یکی جلویِ من بگه:حسین!... فرموده اند: اگه میخواهید شیعیان مارو بشناسید سه مرتبه جلوشون بگید: حسین،حسین،حسین... اگه دیدید اشکشون جاری شد، بدونید اینا شیعه ی ما هستند... مگه چی تویِ این اسمِ، همه عالم رو دیوانه ی خودش کرده...* قیمتی داده به من این کیمیای مِهر تو خاک هم زیر قدم هایت چُنان زَر میشود خوانده ام آقا ثوابِ زائران کربلا همترازِ با نود حجِ پیمبر میشود *خیلی دلم برا کربلات تنگ شده، خیلی وقته نیومدم... "امام صادق به ما یاد داده، هر وقت نتونستی بری کربلا، دست روی سینه ات بذار، سه مرتبه بگو: "صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّه"... سلام شما از دور و نزدیک به حسین بن علی علیه السلام می رسه..." ولی آقاجان! اینجوری دلِ ما آروم نمیشه تازه بدتر هم میشه، چکار کنیم دلِ، باید حتماً بره کربلا....* هر کسی که جان دهد پایِ بساط روضه ات چون شهیدان پیکرش پاک و مطهّر میشود لحظه ی مرگم سرم را روی زانویت بگیر خار در آغوش گل باشد معطّر میشود حرف گل آمد گریز روضه ام اینگونه شد گل اگر بی آب باشد زود پرپر میشود *اینقدر این بچه رو دست به دست کردن...* مادری خیمه به خیمه در پی یک قطره آب در دل صحرا روان مانند هاجر میشود اِسمَعیلَم پا مکش برخاک اینجا کربلاست حال و روزت از عطش هر لحظه بدتر میشود نه غذایی خورده ام نه آب که شیرت دهم چنگ بر سینه مزن شرمنده مادر میشود کودک لب تشنه ام اینگونه بی تابی نکن میرسد سقّا گلوی خشک تو تر میشود عاقبت این تیر های حرمله شَر میشود مقصد تیر سه شعبه حلق اصغر میشود نویدطاهری اینقدر بی تابی میکرد، ابی عبدالله اومد تو خیمه، صدا زد: کسی نمونده؟ نه همه رفتن، یهو صدایِ گریه ی این شیرخواره بلندشد، یعنی من هنوز هستم بابا!... بی بی زینب اومد بچه رو گرفت گذاشت تویِ بغلِ حسین، داداش! این بچه رو ببر، شاید اینا دلشون به رحم بیاد کمی آب بهش بدن، بچه داره میمیره... حسین بچه رو رویِ دستش گرفت، اومد وسطِ میدون، این بچه رو بلند کرد، صدا زد: اگه دین ندارید، آزاد مرد باشید، خودتون بگیرید و سیرابش کنید...* فرقی نداره دیگه روز و شبش یکی دو روزه خیلی خشکه لبش هرکاری کردیم ولی فایده نداشت یه ذره هم پایین نیومد تبش تکون میدن بچه‌ها گهواره‌شو پاک میکنن خون لبِ پاره‌شو عمه‌هاش اومدن کنار رباب آروم کنن مادر بیچاره‌شو حالشو هی دیدم و غصه خوردم یه جوری ناله می‌زنه که مُردم حسین! بیا قنداقشو بغل کن بعد خدا اونو به تو سپردم قنداقشو بگیر نگاهش کنی صورت نازشو نوازش کنی یه وقت غرور زینبو نشکنی یه وقت نری از اینا خواهش کنی یه لحظه صَبر کن سرشو ببوسم گونه‌های لاغرشو ببوسم مراقب سفیدی گلوش باش چونکه نشد حنجرشو ببوسم علی داره تور صدا می‌زنه آتیش به قلب بچه‌ها می‌زنه مراقبِ تیرای حرمله باش حرمله خیلی بی‌هوا می‌زنه از قفس سینه دلم کنده شد دوباره سهم گریه‌هات خنده شد هرکی پی آب واسه‌ی علی رفت یه جوری از رباب شرمنده شد آرش براری *یهو دید این بچه داره دست و پا میزنه، همچین که این بچه رو رویِ دست گرفته، دید این بچه ای که تا حالا اصلاً تکون نمیخورد، داره همینجور دست و پا میزنه، تا این قنداقه رو آوُرد پایین..." فَذُبِحَ الطِّفلُ مِنَ الاُذُنِ الیَ الاُذُن" دید این سر به پوست آویزان شده، خدا حسین چیکار کنه؟ این بچه رو زیرِ عبا پنهان کرد، هی یه قدم میره سمتِ خیمه ها، یه قدم برمیگرده، اما همه دیدن یه مرتبه حسین راهش رو عوض کرد، پشت خیمه ها روی زمین نشست، تا این خنجر رو درآوُرد، تا یه قبر کوچیک آماده کنه، روایت میگه: ابی عبدالله دو رکعت نماز صبر خوانده، اینقدر این داغ داره حسین رو اذیت میکنه، اومد این بچه رو تویِ خاک بگذاره، اما یه وقت دید یه مادری داره میگه: صبر کن، بذار یه بار دیگه بچه ام رو ببینم... میدونی چرا ابی عبدالله این بچه رو خاک کرد؟ چون خبر داره، این بچه کوچیکِ، طاقتِ سُمِ اسبارو نداره، خبر داره چند لحظه دیگه قرارِ اسبا بیان... این بدن رو خاک کرد، اما عصر عاشورا همه دیدن یه عده پشت خیمه ها دارن نیزه تویِ خاک میزنن، انگار دارن دنبالِ چیزی میگردن، یه مرتبه همه دیدن، سَرِ علی اصغر بالایِ نیزه است...ای حسین. نای بستن چشاتو نداری با چشای باز داری خواب میبینی من دارم تو گریه هام غرق میشم تو میخندی اشکامو آب میبینی یادته قصه شونو گفته بودم اون شبی که ما بودیم و جبرئیل حالا اینجا زیره گنبد کبود من مثل هاجرمو تو اسماعیل همیشه قصه ی اونا روضه بود من می فهمیدم که هاجر چی کشید ولی آخرش لبایِ تشنشون به بهشتِ خُنکِ چشمه رسید یعنی قصه ی ما هم اون طوریه؟ یعنی آخرش تو هم آب میخوری؟