eitaa logo
ذاکرین آل الله
244 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
272 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
(س) نشان داد که؛ لازم است تا "فضیلت‌" های هیچگاه فراموش نشود!
و توسل جانسوز ویژۀ ایام اسارت خاندان آل الله به نفس حاج حسین سازور بسکه در کوی و گذر وقتِ تماشا ریختند کودکانت بر زمین از ضربِ پاها ریختند عده‌ای شاگردهایم عده‌ای دیگر کنیز کوچه کوچه پیشِ پایم نان و خرما ریختند در شلوغیِ مسیرِ کاخ هِی روی خاک دختران از هول دادنهایِ آنها ریختند بارها ما بر زمین خوردیم از ما رد شدند مثلِ آنروزی که با در رویِ زهرا ریختند نیزه داران موقع اُطراق هرجایی که شد اینهمه سر را به روی هم همانجا ریختند آتشِ خیمه , کشیدن‌های تا کوفه چه کرد گیسوان بچه‌ها یا سوخته یا ریختند بی هوا بر ناقه‌ها زد تا که از آن ارتفاع دخترانت پشتِ هم در بینِ صحرا ریختند* مردمانی که درِ این خانه می‌خوردند نان کُنجِ زندان با قُل و زنجیر ما را ریختند با لب و دندانِ تو با چوب بازی کرد و زد آه دندانهای تو آنقدر زد تا ریختند خوب پیدا هست از بویی که دارد موی تو در تنورِ روشنی دیشب سرت را ریختند *حرام زاده‌ای بنام سهیل ابن عُرَیف تا دروازه کوفه با سیخی که در دست داشت برناقه‌ها میزد تا کودکان از آنها بیافتند(تذکره الشهدا ودیگرمقاتل) شاعر: حسن لطفی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ نزدیک دروازه رسیدم تا دلم سوخت خیلی میان این شلوغیها دلم سوخت اوباشِ شهر کوفه دورم را گرفتند در بینشان بودم تک و تنها دلم سوخت وقتی کنیز سابقم نان دست من داد چیزی نگفتم به کسی اما دلم سوخت اینها که میخندند من را میشناسند از چشم های آشنا آقا دلم سوخت هرجا سرت را روی نی دیدم دلم ریخت دیدم سرت را زیر دست و پا دلم سوخت پیرزنی که با عصا بر پهلویم زد هی ناسزا میگفت بر زهرا دلم سوخت دارند عبایت را حراجی میفروشند پس بیشتر از هرکجا اینجا دلم سوخت زندانی کوفه شدم چشم تو روشن دیدی همینکه جای خوابم را دلم سوخت ای حسین .. از بالای محملِ بی پرده یه نگاهی کرد .. دید یه عده ای دارن از بالای بام ها خاکستر میریزن .. یه عده ای جلو ناقه ها دارن پای کوبی میکنن .. هی این نیزه ها رو تاب می دادن .. یا الله .. بعد از آن خطبه ای که دختر امیرالمومنین ایراد کرد، دید همۀ مردم دارن گریه می کنن .. فرمود گریه میکنید!! بسیار باید گریه کنید .. خدا چشماتون رو همیشه گریان کنه .. همینطور که داشت حرف میزد با مردم یه وقت دیدن لحن خطابۀ زینب با مردم عوض شد .. رو از مردم برگرداند، نگاه کرد دید سر بریدۀ حسین مقابلِ محملشِ .. انقدر دلِ زینب سوخت .. حسین جان اصلاً باور نمیکردم یه روز زنده باشم من روی ناقه .. تو رویِ نیزه .. حسین جان باور نمیکردم یه روز تو و عباس دور و برم باشید حالا چشم باز کن ببین یه طرف شمرِ .. یه طرف سنانِ .. اوباش دورِ منو گرفتن .. صدا زد داداش دلم برا صدات تنگ شده، اگه با من حرف نمیزنی با دخترت حرف بزن .. خواهش زینب بی جواب نموند ای مردم .. یه وقت شنیدن یه صوتِ زیبای قرآن میاد .. بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا .. صدای سر بریده به قرآن بلند شد .. بابا قاری قرآن احترام داره .. اما چه کردن .. انقدر به سر بریده سنگ زدن .. ای حسین .... .
رسیدن به هر صورت به دروازه ی کوفه، بعضی ها سئوال کردن، شما چه کسانی هستید؟ معلوم میشه اینها چنان تبلیغات کرده بودن، حتی خیلی ها خبر نداشتن قصه چیِ؟ تبلیغات مسموم کرده بودن،گفته بودن: یه گروه از اُسرا و خارجی ها دارن میان. مردم برا همین اومده بودن سَرِ دروازه ی کوفه ببینن، تماشا کنن، سئوال کردن از حضرت زینب سلام الله علیها شما چه کسانی هستید؟ حضرت فرمود:" نَحْنُ اُسارا آلِ مُحَمَّد" ما اسیرانِ آلِ محمد هستیم.میگن اونجا حضرت زینب، پست ترینِ لباس رو بر تن داشت،لباس کهنه نبود، لباس پاره پاره و خاک آلود بود. مردم به چه کنم چه کنم افتادن، اولین چیزی که به ذهنشون رسید این بود که رفتن نان و خرما برداشتن آوُردن، یعنی ببخشید، اینها یه مشت سائل دیدن روبروشون، مثلاً دلشون رحم اومد رفتن نان و خرما آوُردن، که یک مرتبه زینب کبری سلام الله علیها اینهارو پس زد، صدا زد:" یَا أَهْلَ الْکُوفَة إِنَّ الصَّدَقَة عَلَیْنَا حَرَامٌ" صدقه بر ما حرامِ، می دونید ما کی هستیم؟...به ظاهر مردم کوفه اینجوری اهلبیت رو خار کردن. در همین زمان سرهای شهدا، که سر امام حسین در جلویِ اونها بود رو آوُردن از کنار اُسرا عبور دادن، همه نگاهاشون معطوف شد به سرها، پیشاپیش سرها سَرِ اربابِ ما بود، مورخین نوشتن:رأس امام حسین بالای نیزه همینجور داشت می رفت، محاسنِ آقارو باد میزنه اینور و اونور میبره...جوری این سر رو حرکت میدادن، نسیم هم می وزید، روای میگه من می دیدم: انگار باد هم داره با محاسن بازی میکنه...روش نمیشه بگه با سر بازی می کردن، میگه: باد با محاسن بازی می کرد... ما این عباراتی رو که میگیم، فقط می شنویم، خیلی هنر کنیم تصور کنیم، اونم بعد از هزار و چهارصد سال بعد، ولی پخش زنده رو خودِ زینب کبری داره می بینه، خیلی دیدن فرق داره تا شنیدن، برا همین باید هی بگی: امان از دلِ زینب... •✠•اَلّلهُمَّـ عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرَج•✠•
هفت درس مولانا درس اول عشق را بی معرفت معنا مکن زَر نداری مشت خود را وا مکن درس دوم گر نداری دانش ترکیب رنگ بین گل ها ، زشت یا زیبا نکن درس سوم پیرو خورشید یا آیینه باش هر چه عریان دیده ای افشا مکن درس چهارم ای که از لرزیدن دل آگهی هیچ کس را هیچ جا رسوا مکن درس پنجم دل شود روشن ز شمع اعتراف با کس ار بد کرده ای ، حاشا مکن درس ششم زَر بدست طفل دادن ابلهی ست اشک را نذر غم دنیا مکن درس هفتم خوب دیدن شرط انسان بودن است عیب را در این و آن پیدا مکن .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
======================= اینکه هنوز پشت درم، اینکه سائلم یعنی بزرگواری تو هست شاملم چشم‌ات گرفت چشم مرا در مقام اشک ناقابلم اگرچه، نشستی مقابلم آنقدر در اتاق خودم روضه خوانده‌ام گاهی حسین می‌شنوم از وسائلم من با دلم چقدر برای تو سوختم دلخوش به این امید، بیایی به محفلم گفتم به عشقِ اُم بنین بعد مُردنم هر هفته شنبه روضه بگیرند منزلم محکم اگر برای تو بر سینه می‌زنم مشغول گردگیری آئینه‌ی دلم قبله‌نمای قلب من اصلاً به سمت توست یومیه پنج مرتبه سوی تو مایلم هرچه برای توست، برایم مقدس است من عاشق علامت و طبل و شمایلم ** ای کاش ماجرای گلویت دروغ بود دنبال یک نشانه میان مقاتلم از بس برای تشنگی‌ات گریه کرده‌ام از روضه‌ی گرسنگی‌ات حیف غافلم 🔸شاعر: ==========================
می رسد روضه به یک طشت خدا رحم کند خیزران کاش به زخم دل ما رحم کند چند جای لبت از چوب ترک خورده حسین زخم چشمان ترت باز نمک خورده حسین با سرت خنده کنان حرمله بازی می کرد خیزران با دل یک قافله بازی می کرد مگر از خاطره ام می رود آن بزم عذاب می چکید از لب آن مردک سرمست شراب خواهرت می رسد از راه طنابی بر دست دشمنت دور سرت پیک شرابی در دست مست بود و به دهانش غزلی کفر آمیز تکیه می کرد به ضرب المثلی کفر آمیز دخترت خواست روی پنجه ی پا برخیزد به تماشای تو در طشت طلا برخیزد هر چه کردم نگذارم به تو سوگند نشد خیزران از لب و دندان تو دل کند نشد 🔸شاعر: ___________________
روضه ی باز شنیدن سخت است بار بر دوش کشیدن سخت است تلخی آه چشیدن سخت است سوی گودال دویدن سخت است دیدم آن جا که چه غوغا کرده بی حیا، کار خودش را کرده حنجری سوخته شد بعد از آن ... جگری سوخته شد بعد از آن ... مادری سوخته شد بعد از آن ... معجری سوخته شد بعد از آن ... زیر و رو شد بدنت با نیزه تا که شد در تن تو تا نیزه وای از آن سفر شام، حسین! وای از آن ملأ عام، حسین ! وای از طعنه و دشنام، حسین ! وای از سنگ لب بام، حسین ! آن دیاری که پر از بیداد است شام نه، کشور کُفر آباد است ذرّه ای رحم در آن ناس نبود بینشان عاطفه بشناس نبود حرفی از غیرت و احساس نبود کاش آن جا سر عبّاس نبود ... محمد فردوسی
سینه_زنی و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده به نفس سید مهدی حسینی خواهش کردم پیرهنت رو پس بدن،ندادن... نیزه نیزه به کشتن تو ادامه دادن... خواهش کردم وقتی سرُ می بُرن،نباشم حالا باید چه جوری از بدنت جدا شم آه به حسین! دعای هر نیمه شبم الله به حسین گریه کنید هر سحرگاه به حسین آه جگرم! بعد تو سوخت حرمت اهل حرم زمونه کرده با سرت همسفرم آه جگرم! چی به روز خیمه ها آوردند ای وااای...سرُ بردن... یادگاری مادرُ بردن ای وای سرُ بردن یادم مونده از سر نی سرتُ که دیدم از رو ناقه از ته دل ناله می کشیدم قرآن خوندی، مزد کلام تو سنگِ بام شد بعد از عباس دور و بر خیمه ازدحام شد آه به حسین! پاشو بگو اینا همه ش خوابه حسین... سر تو زیر نورِ مهتابه حسین... آه تنِ تو... چقدر نفسگیر شده کشتن تو من روی سینه میذارم پیرهنتُ زیر تیغ و شمشیر و سِنان بود ای وای... نگران بود خاتمش به دست ساربان بود ای وای...نگران بود... نگران کشتنش... بی امان کشتنش... ای حسینم!..ای حسینم! ای ضیاء هر دو عینم «من زینبِ صبور تو بودم، ولی حسین! هنگام قتلِ صبرِ تو صبرم تمام شد...» من و زا به راه نکن... دست و پا که می زنی مادر و نگاه نکن.... من و چشم به راه نذار * ابی عبدالله آمد وداع آخر و با زن و بچه ها بکنه.هر وقت می آمد دم خیمه ها اول فقط صدا میزد:یا زینب! انگار با هیچکس حسین‌کاری نداره. همه ی حرفش با زینبه. لحظه ی آخر که اومد وداع کنه دید همه ی سپر ولباسای حسینش خون آلوده، آخرین باری که اومد وداع کنه یه نگاه به قد وقامتش کرد دید این لبها ترک ترک شده بچه ها دارن نگاه میکنن. عمه ی سادات داره چیکار می کنه با ابی عبدالله هر کاری این‌خانوم‌ میکنه برا این بچه هادرسه.تا دید این لبها ترک ترک شده این‌ چادرش رو بلند کرد این گرد و غبار و از صورت حسین‌ پاک‌ کرد.با یه پارچه ای این لبهای ترک ترک‌و خون آلود و محاسن رو‌ دست کشید این خونها رو‌ پاک‌ کرد.حضرت زینب فرمود: ما رو به کی میسپاری حسین؟یه کاری کرد با دل ابی عبدالله که اگر بیشتر میخواست بایسته کار سخت میشد. دست رو قلب عمه سادات گذاشت آرام باش...آرام باش...وقتی که به سمت میدان راه افتاد دید یه صدایی از پشت سر داره بند دل ابی عبدالله رو پاره میکنه.همین جور که داشت می رفت دید یه صدایی داره میاد...مهلاً مهلا..لحظه ای نگذشت بچه ها صدای شِیهه ی ذوالجناح رو شنیدند.هنوز پرده ی خیمه رو بالا نزده بودن گفتن‌ بابا داره برمیگرده عمه ی سادات دید دوید دید ذوالجناح بدون حسین داره میاد.... چه بلایی سر این بچه ها اومد اون لحظه ای که اسب بی صاحب رسید دست و یال اسب غرق خون بود.....یا ابا عبدالله.... .
امام حسین عليه السلام: ملّتى كه خشنودى مردم را با خشم خدا معامله كند هرگز رستگار نخواهد شد. 📚عوالم ج ۱۷، ص ۲۳۴
سینه_زنی و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده به نفس کربلایی حسین سیب سرخی •✾• غریب و زخمی و بی حالی به فکر غارت و جنجالی نفس نمونده برات آقا سه ساعته توی گودالی چشمات جایی رو نمیبینه سینه ی تو چرا سنگینه میدید که هیچکسی دورت نیست میزد تو رو با طُمأنینه سنگدلی شون از حد گذشته چقدر تو قتلگاه بهت بد گذشته خیر نبینه اون بی حیا که از روی پیکر تو با لگد گذشته «ای وای حسینم...واای حسینم..» تو پادشاه عالِمینی حق تو که سنگ و عصا نیست ای همه ی هستی زینب جای تو زیر دست و پا نیست *بلند شو داداش! اینا به این نیزه ها اکتفا نکردن. دستور دادن اسباشون رو‌ نعل تازه بزنن...* چی بگم از این همه نیزه امون از این همه جسارت کار تو وقتی که تموم شد تازه میان برای غارت قلبِ زینب چه بی قراره رسیده وقت بوسه از گلوی پاره توی گودال افتادی بی حال پیکر تو یه جای سالمی نداره «ای وای حسینم...واای حسینم»  .
‍ . حاج رضا نبوی🎤   عمه زینب به خدا خونه دلم دیگه بعده بابا محزونه دلم میدونی عمه یتیمی مشکله طفل بی بابا همیشه خون دله عمه دیگه نگو بابا سفره گل من نمیدونی که پرپره عمه بابامو چرا سر بریدن اونو رو خاکا چرا میکشیدن عمه دیدم که رگاش پاره شده همه اهل بیتش آواره شدن کی با چکمه رفته رو پیکر اون کی بریده شاهرگ حنجر او به سرش عمه چرا سنگ میزدن چرا اسبا رو بابا میدویدن عمه زینب به خدا خونه دلم دیگه بعده بابا محزونه دلم 😭😭 کی دیده سرکه بریده باشه باز بخونه سوره ی قرآن ونماز یه نگاه کن رونیزه سربریده بابام قرآن میخوانه عمه بگو به سربریده ی بابام سنگ نزنن اما کسی نیست بداداین یتیمه حسین برسه😭) چراکشتند عموعباس من و عمه کی چیده گل یاس من و برادر اکبرم وکی سریرید مرغک شیرخوارم وکی پر برید (😭چراعلی اکبرم نمیاد عمه جانم چراهم بازیم علی اصغر نمیاد عمه جانم اینقدر باسربریده حرف زد اینقده برا عمه وخرابه نشینان روضه خوند رباب آمد سکینه بنت الحسین آمد همه دوراین دخترحلقه زدن هرکی میخواد بایه زبونی این دختر وآروم کنه اما یتیم دلشکسته است آروم نمیشه... نیمه شب دلش هوای بابا حسین کرده اونقده گریه کردتا سربریده اومد دیگه سربریده رو دید رفت آروم آروم جلو با دستای کوچکش این سر رو به سینه گذاشت 😭) 😭😭 الهی بابا که قربونت بشم قربون چشمای پرخونت بشم چراحرف نمیزنی بادخترت داره پرپر میشه بالای سرت 😭بابا بامن حرف بزن دارم میمیرم😭 باباجون خسته شدم ازاین سفر باباجون رقیه رو باخود ببر 😭😭 باباجون گوشواره هام یادت میاد تومدینه خنده هام یادت میاد 😭😭 اما دیگه حالا افسرده شدم دختری خسته وپژمرده شدم 😭بابا من وببر بابا خسته شدم 😭 بابا بخاطر من عمه زینب وتازیانه زدن... یادگارداداشم ناله نزن الهی من نباشم ناله نزن آخه صبر زینبم حدی داره میدونی خونه دوچشمام می باره بس جون بابا پاک کن اشکاتو دیگه آماده ی تازیانه باش آتیش صبرو دیگه زبونه باش عزیزم فردا توسیلی میخوری سیلی باصورت نیلی میخوری فرداروزمین صحرامیدوی پابرهنه روی خارا میدوی فرداباما سرباباتم میاد سربی پیکرباباتم میاد نکنه عمه دیگه ناله کنی گل چشماتو پراز ژاله کنی عمه زینب بخدا خونه دلم دیگه بعد بابا محزون دلم.... .
1_1673384756.mp3
6.97M
عمه‌زینب‌مداح حاج رضا نبوی
482.2K
‌‎‌‌‌‎‌‌‌𖣦 ⃘⃔⃟ٜٖٜٖ༺🔳🔳🔳🔳🔳༻⃘⃕⃟ٜٖٜٖ 𖣦 ﷽ ما مزد عزاداری از فاطمه میخواهیم در عزای اربابم با فاطمه همراهیم ما شفاعت امت از ائمه میخواهیم در عزای اربابم با فاطمه همراهیم ما یاری ملت را از فاطمه میخواهیم در عزای اربابم با فاطمه همراهیم ما اجر عزاداری از فاطمه میخواهیم در عزای اربابم با فاطمه همراهیم ما حلقه بگوشان این خیمه و درگاهیم در عزای اربابم با فاطمه همراهیم تا جان به به بدن داریم ما پیرو این راهیم در عزای اربابم با فاطمه همراهیم تا ذکر حسین باشد آماده و همراهیم در عزای اربابم با فاطمه همراهیم از صبح ازل غرق این ناله و این آهیم در عزای اربابم با فاطمه همراهیم با خیل ملک همراه ما خادم زهراییم در عزای اربابم با فاطمه همراهیم جمله زنده به لطف و مرحمت زهرائیم در عزای اربابم با فاطمه همراهیم مامور به خدمت هم از برای زهرائیم در عزای اربابم با فاطمه همراهیم روزی که تمام خلق حیران حسین هستند در عزای اربابم با فاطمه همراهیم منتظر به شفاعت از دستان زهرائیم در عزای اربابم با فاطمه همراهیم .
مرحوم کوثری نقل می کرد: محرم از خانه خارج شدم به قصد رفتن به مراسمات و روضه خوانی، در راه کودکانی اصرار کردند در موکب کوچکشان برایشان در حد چند بیت روضه بخوانم. اول صرف نظر کردم و پس از اصرار آنها رفتم و چند بیت روی منبرِ آجری شان خواندم. تمام که شد برای پذیرایی چای برایم آوردند که در خانه یا جای دیگری چنین چایی هرگز نمی خوردم، برای اینکه کودکان دلخور نشوند، یواشکی چای را گوشه‌ ای ریختم و تشکر کردم و رفتم به مراسمات سنگینی که داشتم برسم. شب که آمدم خانه از خستگی به خواب رفتم. در خواب مادر سادات را دیدم. فرمود: فلانی ، تنها روضه ای که از تو قبول شد همان چند بیتی بود که برای آن کودکان خواندی، و اینکه آن چای را که ریختی در کناری، من آن چای را با دستِ خودم برایت ریخته بودم در این حال از خواب بیدار شدم و فهمیدم روضه هایی که ما تحویلشان نمی گیریم ، اهل بیت حواسشان هست! حسین جان نوکری ما رو قبول کن .
پا پس نمی‌کشه همه رفتند ولی شمر که دست نمی‌کشه زینب رسید و گفت مادر بیا ببین دیگه نفس نمی‌کشه تاختند اونا که مُلک ری رو باختند بدجوری با هم دیگه ساختند تو رو توی گودی انداختند زیر و رو شدی، پشت و رو شدی چه جوری با مادرت روبه رو شدی بی‌هوا زدند، با عصا زدند جلو خواهر تو با کف پا زدند «ای حسین من» بارون نیزه بود یه مسلمون برا آب دادن اصغرش نبود لب تشنه کشتنش وسط روز ولی آسمونا شدند کبود بردند تو مجلسی که مِی خوردند خیلی زینبت رو آزردند بردند آبرو،پس کجاست عمو که ببینه ما شدیم با کی روبه رو چشمشون زدند، بی‌ امون زدند چرا دیگه تو رو با خیزرون زدند «ای حسین من» روضه‌ی شام بلا دشواره ای وای، ای وای جای زینب مگه تو بازاره ای وای، ای وای دق کرد خواهرت روزگار زینبت شده سیاه دق کرد خواهرت وقتی مادرت رسید تو قتلگاه دختری که پُره از احساسه ای وای، ای وای غصّه داره روضه‌هاش عباسه ای وای، ای وای حق داشت جون بده وقتی تو خرابه اومد سر تو حق داشت جون بده دستِ زجرِ چرا انگشتر تو؟ حق داشت جون بده «ای حسین من» قربون صدا زدنت؛ خیلی بی‌هوا زدنت حال و روی چادرمه؛ خاک دست و پا زدنت من سر قرار اومدم، توی نیزه‌زار اومدم از تو دل نکندم حسین، با خودم کنار اومدم تا چشمم کار می‌کنه نیزه، نیزه، نیزه نیزه می‌بینم داره با تو چیکار می‌کنه نیزه، نیزه، نیزه نیزه می‌بینم گریه چشمام رو تار می‌کنه کِی دلش اومد بزنه، کِی اومد لگد بزنه یه نفر یه حرفی به این شمرِ نابلد بزنه رو خاکِ داغ کربلا کشته، کشته، کشته، کشته می‌بینم من دَفَنَهُ اَهلَ القُری حتی بالای نیزه‌ها من برم کجا چه کنم؟ بعد کربلا چه کنم؟ پیکر تو جا بمونه زیر نیزه‌ها چه کنم؟ از تشنگی دور و بَرو تیره، تیره، تیره، تیره می‌بینم این ساعت‌های آخر رو تیره، تیره، تیره، تیره می‌بینم داره خون می‌ریزه از زخم تنت آروم من فدای غربتت سَیدُنا المَظلوم تو سر و صدا و ازدحام جمعیّت پیچیده تو مقتلت ضَجه‌ی یه مظلوم بمیره مادر برات که انقدر ناخوش شدی زیر دست و پاهاشون یکی ته گودال لباست رو پرت کرد شلوغی خیمه حواست رو پرت کرد عذاب کردنت منع آب کردنت شبیه گندم ری آسیاب کردنت تمومه حسین روبرومه حسین خودت بگو که پیکرت کدومه حسین؟ «ای حسین من»
🏴 🏴 شب هفت حسین عزیز زهرا بود 2 از غمش خونجگر هر دل شیدا بود آمده از جنان مادرش با فغان 🏴مظلوم حسین من 🏴ای نور عین من شب درد و غم و سوز و اشک و عزاست سر شه کوفه و پیکر او کربلاست می کنیم زمزمه ای گل فاطمه 🏴مظلوم حسین من 🏴ای نور عین من یا حسین یا حسین این شعارت بود مرگ در راه حق افتخارت بود شب درد و غم است دل پر از ماتم است 🏴مظلوم حسین من 🏴ای نور عین من همچو شمعی ز داغ تو بسوزم حسین چشم امید خود سویت بدوزم حسین تو شهید منی تو امید منی 🏴مظلوم حسین من 🏴ای نور عین من امشب از دل دعا بجان زینب کنیم گریه بر غصه ی نهان زینب کنیم دیده پر اشک و خون غمش از حد فزون 🏴مظلوم حسین من 🏴ای نور عین من (محمد مبشری)
شب هفت امام حسین علیه السلام فدای چشم چون دریای زینب بمیرم واسه ی غمهای زینب شب هفتم سر قبر حسینش چقدر خالیه امشب جای زینب شب هفتم شده زینب کجایی سر قبر حسین خود بیایی شب هفتم کنار قبر سقا بگو ام البنین داد از جدایی یه گوشه زار و تنهایی رقیه گرفته ذکر بابایی رقیه به یاد اصغر شیرین زبونش داره میخونه لالایی رقیه بگو پس نور چشمای ترت کو بگو شبه پیمبر اکبرت کو نه حر موند و نه عبدالله و قاسم ابالفضل ،ساقی آب آورت کو شب هفتم شد و قلبم کبابه همه دنیا به چشم ما سرابه امون از داغ طفل شیرخواره که حالش از همه بدتر ربابه میسوزونه غمت از ما پر وبال چه سخته همسفر با قوم دجال تو بیداری که پیش شمر و زجرم تو خوابم میرم هرشب بین گودال شب هفتم گرفتم روضه ی سر امان از ناله ی پر سوز خواهر اسیر شمر بودم من اگر که نبودم مجلس ختمت برادر بنال ای دل از این غم بی شماره ندارد اسمانم یک ستاره شب هفتم شده شیون کن ای دل به یاد آن گلوی پاره پاره
حضرت رقیه دشتی خوانی شروع روضه حضرت رقیه س الهی بی پدربودن چه سخته یتیم ودربه دربودن چه سخته دلم تنگه دلم تنگه دلم تنگه زمونه بادله ماداره چون جنگ خرابه سردوخاموشه بابایی دلم هی داره میجوشه بابایی بیا بابا بیا طاقت ندارم که مرگ بامن هم آغوشه بابایی خرابه سردوبی همزبونم کجایی ای بابای مهربونم بابا کجایی بابا.وقتی تومسیرکربلاتاشام بودیم.اگه خودتونمیدیدم.سرت بالای نی بود.سرتوبالای نی میدیدم سرت بالای نی دخترپریشون نگات میکردم بادوچشم گریون سرت بالای نی من بی قرارم یعنی دیگه که من باباندارم خدایا به چشم انتظاری رقیه توخرابه.چشم انتظارمون نزار ظهورآقامونوبرسون. بحق دستهای طناب بسته ی رقیه.گره های زندگی همه مونوبازکن بحق اون دستهای کوچولوش که مشکل گشاست مشکلات ؛ حاجات برآورده بگردان شادی هردختری توخونه ازوجودباباشه.الهی شادی هیچ دختری روازش نگیر
یا عاقبت از سینه جانم در می آید یا اینکه بابای من از این در می آید این گریه ها از درد نه از اشک شوق است امشب پدر مهمانی دختر می آید شانه زدن، جارو کشیدن، ناز کردن از دست من تنها همین ها بر می آید خاکستری یا گلی گلی عمه کدامش از این دو پیراهن به من بهتر می آید خون لبم بند آمده خوب است اما خون سرم از زیر این معجر می آید من گیسویم را دور دستم حلقه کردم چون که به دست دختر انگشتر می آید پیراهنم که سوخت قبلا پس چرا باز دارد دوباره بوی خاکستر می آید حتی صدای پای بابا فرق کرده است حس می کنم مهمان من با سر می آید 🔸شاعر: =============================