امیرالمومنین علیه السلام:
«عَلَيكَ بِالآخِرَةِ تَأتِكَ الدُّنيا صاغِرَةً»
«در كار آخرت باش
تا دنيا ذليلانه به تو رو آورد»
| غررالحكم، حديث ۶۰۸۰ |
#دوخط_منبر
سینه_زنی و توسل ویژه شهادت پبامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس حاج محمود کریمی
دل فاطمه غوغاست
چشای علی دریاست
سر حسین و حسن
رویِ دامن طاهاست
صدا میاد از دو لب های پیغمبر
خدا برسه به داد دل حیدر
یا علی،
من برم در خونت آتیش می گیره
یا علی،
من برم یکی پس این در می میره
دو عالم زیر دینِ امیر ثقلینِ
وصیت آخرش برای حسنینِ
آمادۀ روزگار خزون باشید
مراقبِ حال مادرتون باشید
یا علی،
بعد من فاطمه از عالم سیر میشه
یا علی،
بعد من دو سه روزه زهرا پیر میشه
صدا میاد از دو لب های پیغمبر
خدا برسه به داد دل حیدر
یا علی،
من برم در خونت آتیش می گیره
یا علی،
من برم یکی پس این در می میره
بیا فاطمه جونم
برات روضه بخونم
دم سفره از غمِ
حسینم پریشونم
حسین چقدر از غم تو زدم ناله
قرار من و تو بین یه گوداله
یا حسین،
همه رسولا میشن مدیونت
یا حسین،
زنده می کنی منو با خونت
صدا میاد از دو لب های پیغمبر
خدا برسه به داد دل حیدر
صدا میاد از دو لب های پیغمبر
خدا برسه به داد دل حیدر
یا علی،
من برم در خونت آتیش می گیره
یا علی،
من برم یکی پس این در می میره
↫.
اَتَقُولُونَ ماتَ مُحَمَّد؟!
حرفشان
این بود که
پیامبرخدا(ص)
دیگر رفته است و
#خط او رها شده!!!
این اولین #تحریف_مکتب_پیامبر بود
#سقیفه
#نژاد_پرست های مدینه
آمدند نزد رسول خدا(ص)،
گفتند #روزبه ایرانی است!
از #نژاد ما نیست،
به او اعتماد نکنید!
ما را پیش او خوار و ذلیل نکنید
پیامبر هم امّا
#سلمان را عزیز تر کرد:
سَلمانُ مِنّا أَهلَ البَیت...
روضه و توسل ویژه شهادت پبامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس حاج مهدی سماواتی
اي ملائک سوي يثرب همه پرواز کنيد
شمع سان ناله و سوز جگر آغاز کنيد
همه با هم به سما دستِ دعا باز کنيد
خون فشانيد ز چشم و به خدا راز کنيد
مُهر غم نقش به بال و پرتان مي گردد
مرگ دور سر پيغمبرتان مي گردد
پيک غم از حرم خواجه ي اسرا آيد
خبر از فاجعه ي محشر کبري آيد
کاورانِ اجل از جانبِ صحرا آيد
نگذاريد دَرِ خانه ي زهرا آيد
قاصد مرگ کجا کعبه ي مقصود کجا
مَلَکُ الموت کجا خانه معبود کجا
اَجل اِستاده هراسان به دَرِ بيت رسول
پشت در لحظه به لحظه طلبد اذن دخول
لرزد از زمزمه ي او دلِ زهراي بتول
فاطمه نزد پدر آمده محزون و ملول
که اي پدر پيک عجيبي است تو را مي خواند
کيست کز هر سخنش قلب مرا لرزاند
گفت در پاسخ زهرا پدر، اي پاک سرشت
دست تقدير براي تو غمي تازه سرشت
پدرت مي رود امروز به گلزار بهشت
آسمان کوهِ بلا را به سر دوش تو هشت
فلک امروز پُر از ناله ي جبرائيل است
اين غريبي که بُوَد پشت در، عزرائيل است
*ديد هي دَقُّ الباب ميكنه، اصرار ميكنه وارد بشه، اومد خدمت بابا، باباجان! جواني اومده شمارو ميخواد؟ فرمود: فاطمه جان! اون مَلَكُ الموتِ، عزرائيلِ، تا به حال هيچ كجا اجازه نگرفته و نمي گيره، اما اينجا منتظرِ اذنِ توئه فاطمه، تا تو اجازه اش ندي نميآد، اجازه بده بياد فاطمه جان...
حبيبه ي خدا در به روش باز كرد،وارد شد، اومد كنارِ بسترِ رسولِ خدا، عرضِ سلام و ادب كرد، عرضه داشت: يا رسول الله! من در اختيار شما هستم، اجازه بديد روحتون رو به مَلَكوتِ اَعلي ببرم؟ پيغمبر فرمود: لحظه اي صبر كن، برادرم جبرائيل بياد...آمد، عرضه داشت: يا رسول الله! بهشت رو آذين بستن، بهشتيان همه منتظرِ تو هستن، اؤلياء و انبياء منتظرِ شما هستن...*
گفت ای پیک خدا حاملِ فیض و رحمت
سخنی گو که ز قلبم برُبائی محنت
غم من نیست غم حور و قصور و جنت
چه کند روز جزا خالق من با امت
*تا لحظه ي آخر، به فكرِ اُمتش بود، هي ميگفت:"رَبِّ اُمّتي..."*
گفت جبریل که فرموده چنین معبودت
آنقدر بر تو ببخشم که کنم خوشنودت
*خدا وعده فرموده قيامت آنقدر از اُمّتِ تو مي بخشم، تا تو راضي بشي"وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى" بگيم:يا رسول الله!...*
ای به دوشت غم اُمت همه دَم در همه حال
بُرده بر شانه ي خود کوهِ غم و درد و ملال
اُمت اَجرِ تو عطا کرد به قرآن و به آل
حُرمَتِ هر دو کنارِ حَرَمَت شد پامال
کرده غصب فدک و حقِ علی را بردند
پهلوی فاطمهات را ز لگد آزردند
*هنوزِ آبِ غسلت خشك نشده بود، هيزم آوُردن، دَرِ خانه ي فاطمه رو آتيش زدن، بهش گفت: فاطمه پشتِ دَرِ خانه است، گفت: اگر فاطمه هم پشتِ در باشه آتش ميزنم... اي كاش به اين جنايت اكتفا مي كرد، ديگه لگد به دَرِ نيم سوخته نمي زد...بينِ در و ديوار، صداي ناله ي دخترت بلند شد:" یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ الله! هکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِک" ببين با دخترت چيكار كرد...*
با سر انگشتِ زمان سخت ورق برگردید
غنچه و لاله ی خونینِ تو پرپر گردید
*ناله ي اول گفت: بابا! ناله ي دوم فضه رو صدا زد"یا فِضَّةُ خُذینی "...يا رسول الله!...*
به حَسَن از همه کس ظلم فزونتر گردید
*جلو چشمش باباش رو فحش ميدادن، به خودش هم جسارت مي كردن، مي گفتن:"يا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِین" عصاي زهر آلود به پاش زدن، خنجر به پايِ مبارك آقا زدن، سجاده ي نماز رو از زيرِ پاش كشيدن...يا رسول الله!...*
به حَسن از همه کس ظلم فزونتر گردید
دومين اَجرِّ تو زخمِ سَرِ حيدر گرديد
بعد از آن زهر که بر نورِ دو عینت دادند
اَجرها بود که امت به حسینت دادند
*گاهي كنارِ بدنِ اِرباً اِربايِ علي اكبرش ناله ميزد:"وَلَدي!..عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَا" گاهي شش ماه اش رويِ دستش با گلويِ پاره صدا ميزد:" هَوَّنَ عَلَىَّ ما نَزَلَ بي أَنَّهُ بِعَيْنِ الله"...حسين
بعد از آن زهر که بر نورِ دو عینت دادند
اَجرها بود که امت به حسینت دادند
*گاهي كنارِ بدنِ قاسم ناله ميزد، گاهي كنارِ نهر علقمه" أَلانَ إنکَسَرَ ظَهرِي"حسين...لحظات آخر هم صورت رويِ خاك گذاشت، لباش مثلِ دو چوبِ خشك از تشنگي بهم ميخورد، صدا ميزد" إلهِى رِضًى بِقَضائِکَ،صبراً عَلَي بَلائك، تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ یا غِیاثَ المُستَغیثینَ"
بعد از آن زهر که بر نورِ دو عینت دادند
اَجرها بود که امت به حسینت دادند
↫..
#روضه و توسل جانسوز ویژۀ شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس استاد حاج منصور ارضی
اگرچه روز و شب هستیم دائم برسَرِ خوانت
ببخش آقا که کم بودیم عُمری مرثیه خوانت
*غیر از اینِ؟ عاشورا چقدر شلوغِ،اما برا پیغمبر اکرم اینجور نیست...حالا چه کسایی غریبند؟ سه تا غریب آخرِ ماهِ صفر، هر کدومشون از یکی دیگه غریب تر،هم حضرت رضا،هم حضرت مجتبی،و چه حضرت رسول الله...امشب وقتی گریه می کنی باید چشمات مثلِ چشمایِ حضرت زهرا باشه...کسی نیست که برا باباش گریه کنه...*
پراز دردم ولی درد من اصلا جسم خاکی نیست
بیا روح مرا درمان بکن قربان درمانت
فقط یا رحمة لِلعالمین یک گوشه چشمی کُن
کویرم خاکِ بی خیرم، من و اُمیدِ بارانت
مرا همسفره ی یک وعده نانِ خشک خود گردان
که طعنه میزند برهر ضیافت تکه ی نانت
برای تا خدا رفتن بدستان تو محتاجم
بِکَش دستی سرم شاید شدم یکروز سلمانت
*اومده اجازه میگیره،دَقُ الباب میکنه،کی هستی داری در میزنی؟جوانی از راهِ دور اومدم،برا زیارت پیغمبر،گفت: بابام حالش خوب نیست برگرد...لحظاتی بعد دوباره در زدن،حضرت باز جوابش کرد..دفعه ی سوم،یه وقت پیغمبر چشماش رو باز کرد،دخترم کیه؟ بابا همین که در میزنه بدنم میلرزه...فرمود: این برادرم عزرائیلِ...دخترم فقط از خونه ی تو اجازه می گیره،از هیچ پیغمبری اجازه نگرفته...*
گدایی را ندیدم از درت نومید برگردد
به هرکس میرسد بی شک و شُبهه لطف و احسانت
من اعجاز تو را دیدم میان لحظه هایی که
عیادت رفتی و درجا یهودی شد مسلمانت
گفت:سلمان!...جانم آقا!...گفت: این کوچه ای که رد می شدم هر روز بر سرم یه جوانی از بالا زباله می ریخت، دو سه روزِ نیستش،پیداش کن، برو ببین چی شده،اومد گفت: یارسول الله! مریض شده...گفت:سلمان! بریم عیادتش...آی رحمةالله!...به جوان خبر دادن پیغمبرِ اسلام داره میاد تو خونه ات وارد میشه...روپوشی که داشت کشید رو صورتش،گفت: من خجالت می کشم،چند وقتِ آشغال میریزم رو سرش...پیغمبر اومد گفت: چطوری،چرا مریض شدی؟ گفت: یا رسول الله باهات حرف نمیزنم،مگر اینکه شهادتینی که به همه گفتی به منم بگی،بعد روپوش از صورتم بر میدارم....
من اعجاز تو را دیدم میان لحظه هایی که
عیادت رفتی و درجا یهودی شد مسلمانت
*گفتم یهودی مسلمان شد...یاد یه جایِ دیگه هم افتادم...یهو وسط کوچه بنی هاشم یکی داد زد: " أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّه"و" أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ ٱللَّه" یکی گفت: آی یهودی! این حرفا چیه میزنی؟ گفت: من این دست بسته رو می شناسم...یه روزی این آقا دَرِ خیبر رو از جا تنهایی در آوُرد، اما امروز...*
چه اُنسی با حَسن داری که باهم سفره وا کردید
میان عرش غوغا کرده آوای حسن جانت
#شاعر سید پوریا هاشمی
هر کسی که به #خط_انقلاب و #اسلام_ناب_محمدی نزدیکتر است، به ضربات و حملات و تهمتها و هوچی گری ها و سوء قصدها و بدجنسی ها و موذی گری های #جناح_استکبار هم نزدیکتر است.
توسل جانسوز ویژۀ شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس استاد حاج منصور ارضی
سایه ات از سر من رفت سرم درد گرفت
جگرم بودی ورفتی جگرم درد گرفت
تکیه گاهم شدی و تکیه به تومی کردم
در نبودت سِپرمن، سِپرم درد گرفت
قُوَّت قلب وخوشیِ دلِ دخترپدر است
بی توای ریشه یِ من برگ وبَرَم دردگرفت
پلک من سوخت کجایی که ببینی بابا
آنقدر زار زدم چشمِ ترم درد گرفت
حرمتی داشتی و حرمت من دست نخورد
حرمتت نیست که اینگونه پرم درد گرفت
کوچه ها بعد تو، جای گُذرِ زنها نیست
صورتم در جریانِ گُذرم درد گرفت
*بابا! اول قباله ام رو پاره کرد،اونی که تو دادی دستم...بعد طوری زد،نمی دونم چی شد، دو طرف صورتم وَرَم کرده...*
باخبر هستی ازاین غم، که دو دستی خوردم
گونه ام خورد به دیوار و سرم درد گرفت
خبرش آمده که پیش حسنم افتادم
مثل من صورت سُرخِ پسرم درد گرفت
تا توبودی دَرِ این خانه به لگد باز نشد
بی تو در باز شداما کمرم دردگرفت
تَنِ من پشت درافتاد و دَر رویِ تنم
کمترم سوخت ولی بیشترم درد گرفت
↫
توسل و روضه ویژۀ شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس سیدمجید بنی فاطمه.
گفتم که عُمر ماه صفر، رو به آخر است
دیدم شروعِ محشرِ کبرای دیگر است
گردون شده سیاه و فضا پُر زدود و آه
تاریک تر ز عرصه ی تاریکِ محشر است
گردِ مَلال بر رُخ اسلام و مسلمین
اشک عزا به دیده ی زهرای اطهر است
گفتم چه روی داده که زهرا زند به سر
دیدم که روز، روزِ عزای پیمبر است
پایان عمرِ سید و مولای کائنات
آغازِ دور غربتِ زهرا و حیدر است
قرآن غریب و فاطمه از آن غریب تر
اسلام را سیاه به تن، خاک بر سر است
رویِ حسین مانده به دیوارِ بی کسی
چشمِ حسن به اشکِ دو چشمِ برادر است
ای دل بیا و گریه ی زینب نظاره کن
مانند پیروهن جگرِ خویش پاره کن
زهرا به خانه و مَلَکُ الموت پُشتِ در
از بهر قبض روحِ شریف پیامبر
از هیچ کس نکرده طلب اِذن و ای عجب
بی اذن فاطمه ننهد پای پیش تر
با آن که بود داغِ پدر سخت، فاطمه
در باز کرد و اشک فرو ریخت از بصر
یک چشم او به سوی اَجل، چشم دیگرش
محو نگاه آخرِ خود بود بر پدر
اشک حَسن چکیده به رخسارِ مصطفی
روی حسین بر روی قلب پیامبر
دیگر نداشت جان که کُند هر دو را سوار
بر روی دوش خویش به هر کوی و هر گذر
زد بوسه ها به حلق حسین و لب حسن
از جان و دل گرفت چو جان هر دو را به بر
هر لحظه یاد کرد به افسوس و اشک و آه
گاهی ز طشت و گاه ز گودال قتلگاه
دردا که بعدِ فاطمه روز حسن رسید
روز مَلال و غصه و رنج و مَحَن رسید
از زهر همسرش جگرش پاره پاره شد
بس تیرها که لحظه ی دفنش به تن رسد
بعد از حسن به نیزه عیان شد سر حسین
بیش از هزار زخم وِرا بر بدن رسید
بر پیکری که بود پُر از بوسه ی رسول
از گرد و خاک و نیزه شکسته کفن رسید
از جامه های یوسف کرببلا فقط
بر زینبِ ستم زده یک پیرُهن رسید
پاداش آن نصایح زیبا از آن گروه
تیرش درون سینه، سنان بر دَهان رسید
#شاعر: حاج غلامرضا سازگار
.
توسل جانسوز ویژۀ شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس سیدمجید بنی فاطمه•✾•
می باره اشک ماتم،مصیبت همینه
تموم شد روزایِ خوشیِ مدینه
پیمبر از این شهر، دیگه داره میره
باید عالم امشب از این غم بمیره
دلش بی قرارِ، مثالِ حبیبِ
توی اُمتش هم ،خدایی غریبِ
داره میره با او،دلِ آسمونی
ندیدن از آقا، به جز مهربونی
حالا وقتِ رفتن،دلش بی قراره
به جز حقِ حیدر،وصیت نداره
قلم کاغذی خواست،نیاوردن آخر
همونا که حق از علی خوردن آخر
شکایت از اینها، به پیشِ خدا کرد
نفس هایِ آخر، علی رو صدا کرد
میشه خون علی جان!دلت از زمونه
به دستِ تو زهرام، امانت بمونه
چه روزایِ سختی،برات هست در پیش
یه روزی میگیره،دَرِ خونه ات آتیش
می بینم از الان، پس از من یه روزه
گل یاسم آروم، تو آتیش می سوزه
می بینم از الان، می ریزن تو خونه
رو پهلویِ زهرا، نشونه خزونه
بگو ای پیمبر،نبودی ببینی
ندیدی تو داغِ،فراتر از اینی
نبودی ببینی،گُلت تو آتیشه
نبودی ببینی، چی شد بارِ شیشه
غمِ کوچه هارو ندیدی، نبودی ببینی
چی بود اون کبودی، نبودی ببینی
ره چاره گم شد، نبودی ببینی
یه گوشوراه گم شد،نبودی ببینی
ولی چند جایی، تو بودی و دیدی
کنار یه گودال، با زهرا رسیدی
تو بودی و دیدی خونایِ گلوشُ
تو بودی و دیدی، تنِ زیر و روشُ
لبِ تشنه رو خاک،کنارِ فرات بود
پایِ قاتلش رو، جایِ بوسه هات بود
.
#حضرت_ختمی_مرتبت به قدری ریاضت کشید و #قیام در مقابل حق کرد که قدمهای مبارکش ورم کرد و از طرف #ذات_مقدس_حق ـ جل جلاله ـ
#آیه نازل شد:
«طه، ما انزلنا علیک القرآن لتشقی»
سینه_زنی و توسل به پیامبر اکرم صلوات الله علیه و کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام به نفس سیدمجید بنی فاطمه
رسیدم به شبهایِ تو
سَرِ من کفِ پایِ تو
رسولِ خدایی
تو بابایِ مایی
از امشب یتیم است،طفلِ اُمتِ تو
می میرم برایِ روزِ غربتِ تو
فاطمه شد زار و حزین
یا رحمةَ لِلعالمین
به اشک دو چشمِ ترش
به خاکستر بر سرش
شد آماجِ غربت
برایِ هدایت
مولا زار و گریان،زهرا پایِ بستر
آغوشِ شریفش،جایِ سبطِ اکبر
به پایِ تو،حسین غمین
یا رحمةَ لِلعالمین
فاطمه شد زار و حزین
یا رحمةَ لِلعالمین
شده سبط اکبر فدا
مدینه شده کربلا
دلم پُر شرر شد
حسن خون جگر شد
غم از سینه ی تو، آمد تا دهانت
خون شد حرفت آخر،راحت گشته جانت
گریه ی بی صدا، حسن
گُشته ی کوچه ها، حسن
↫.
#پيامبر_اكرم اين هدف را دنبال ميكرد كه هرجا زمينه مساعد بود، بذر #انديشه و #عقيده را بپاشد؛ با اين اميد كه در زمان مساعد، اين بذر #سبز خواهد شد
زمزمه و توسل ویژۀ شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس حاج میثم مطیعی
دیگر آیات قرآن ، نخواهد آمد..
بعد پیغمبر باران ، نخواهد آمد..
بسوز مدینه از این عزا
به همراهِ مرتضی
که محشر گشته به پا ...
مگر چه گفته پیغمبر
به فاطمه که خندان است؟!
دعا کنید علی را که ، پریشان است
امان .. خداحافظ جانِ ما
دلیلِ ایمانِ ما
رسولِ قرآنِ ما ..
«امان، رسول الله الأمان ..»
بویِ آتش می آید ، أعوذ بالله ..
فتنهای گشته شاید، أعوذ بالله ..
خدا خودت رحمی کن به ما
از این قومِ بی وفا
اگر شد فتنه به پا..
اگر شود فراموش آن، سفارشاتِ پیغمبر
کشان کشان سویِ مسجد، رود حیدر
«امان، ز غمهایِ فاطمه ..»
جایتان خالی مردم، مدینه امشب
جان ز داغ مجتبی، رسیده بر لب
امان که قبرش بی گنبد است
که بی رفت و آمد است
کجا مثل مشهد است..؟!
خوشا دلی که این شبها
ز ره رسیده مهمان است
حرم پر از دمِ مولا، رضا جان است
«حسن .. غریب مادر حسن ..
رضا .. عزیزِ زهرا رضا ..»
نغمه پرداز: روحالله اسماعیلی
شاعر: رضا یزدانی
↫ ﴿.
بسم الله الرحمن الرحیم
«السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا خیر خلق الله،السلام علیک یا محمدبن عبدالله»
رفتی و دست مهربانت رفت در خاک
رفتی و از داغت عزادارند افلاک
با خویش بردی آن نگاهِ مهربان را
آن رحمتِ جاری و پاک و بیکران را
رفتی ولی بویِ تو را دارد مدینه
ابری شده از غصّه می بارد مدینه
یک عمر در راهِ خدا سختی کشیدی
رفتی ولی از امتت خیری ندیدی
قرآن صدایت می زند برگرد احمد
آیاتِ رحمن غرقِ ذکرِ یا محمد
برگرد آیاتِ خدا بی تو غریبند
آیات نور و انّما بی تو غریبند
غارِ حرا دلتنگِ شبهایِ تو مانده
در حسرتِ یک بوسه از پایِ تو مانده
رفتی ولی در قلبهایِ دشمن و دوست
آن چهره و لبخندِ زیبایِ تو مانده
هر چند نشنیدند یک عده صدایت
در آسمانِ شهر آوایِ تو مانده
بر رویِ پیشانیِ ایتامِ مدینه
مثل همیشه جایِ لبهایِ تو مانده
*امشب فقط زهرای تو یتیم نشد.. تمام عالم یتیم شدند.. ما هم مثل ایتام آمدیم درِ خانه ت..*
بر رویِ پیشانیِ ایتامِ مدینه
مثل همیشه جایِ لبهایِ تو مانده
نور علی نورِ دلِ غمگینِ زهرا
در ظلمتِ این قوم، زهرایِ تو مانده
رفتی برایش ناله مانده.. درد مانده
رفتی علی در بینِ صد نامرد مانده
*امشب زهرای اطهر چه حالی داره..؟! ماه صفر تمام شد.. از الان باید رزق فاطمیه رو بگیری ..*
آقا تو رفتی بیت الأحزان را ندیدی
سینه زدن بر خاکِ سوزان را ندیدی
رفتی ندیدی ناله های دخترت را
*آتش شعله می کشید .. والنارُ تَصعُر .. هی بین در و دیوار صدا میزد:"یا رسول الله! ما یُفعَلُ بِابنَتِک.." بیا بیین با دخترت چه می کنند ؟*
رفتی ندیدی ناله های دخترت را
خون گریه ها و ربنای دخترت را
*یا رسول الله نبودی ببینی بچه هاشو جمع کرد.. عزیزای دل مادر میخواد دعا کنه.. دستای کوچیکشون رو بلند کردند.. یه وقت دعا کرد «اللهم عجل وفاتی سریعا ..»*
رفتی ندیدی بعدِ تو حرمت شکستند
دستانِ حیدر را میان کوچه بستند
رفتی سفارشهایِ تو روی زمین ماند
بعد از تو زهرا و امیرالمومنین ماند
*لحظه هایِ آخر پیغمبر شروع کرد به گریه کردن گفتند:آقا چرا گریه می کنید؟فرمود: «کَاَنّی بِفاطِمَه..» انگار دارم دخترم فاطمه رو میبینم.. از دست امت چه ها می کشه..*
بعد از علی تنها و بی یاور حسن شد
خونین جگر، خونین دهن، خونین کفن شد
رفتی ندیدی ماجرای کربلا را
رفتی ندیدی پیکرِ در بوریا را
در کربلا اجرِ رسالت اینچنین بود
جسمِ حسینت پاره پاره بر زمین بود
بی اعتنا از گریه زینب گذشتند
از رویِ جسمش با سُمّ مرکب گذشتند
بی اعتنا از گریه زینب گذشتند
از رویِ جسمش با سُمّ مرکب گذشتند
اینجا میان روضه ها زینب قدم زد
آتش به جانِ شعرهایِ محتشم زد
این کشتۀ افتاذۀ بی سر حسین است
*یا رسول الله زینب با تو حرف می زد:
"یا رسول الله! صلّی عَلی مَلیکُ السماء...هذا حُسَینٌ بِالعَراء..."
حسیین..*
این کشتۀ افتاذۀ بی سر حسین است
این که نمانده از تنش پیکر، حسین است
این که سپاهی ریخته رویِ تن او
این شاهِ بی سردار و بی لشکر، حسین است
این خیمه ای که گیسوی حورش طناب است
حالا اسیرِ شعله ها و آفتاب است
*لحظۀ آخر امام حسین با گوشۀ چشم به خیمه ها نگاه میکرد .. آروم صدا میزد: من هنوز زنده ام ..*
این پیکری که زینتِ دوش نبی بود
*"یومٌ عَلی صدرِالمصطفی...و یوم علی وجه الثَّری..."
این پیکری که زینتِ دوش نبی بود
حالا تمامِ پیکرش شد خاک آلود
شاعر : مجتبی شکریان همدانی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
مَن آذاها فَقَد آذانى وَ
مَن سَـرَّها فَقَد سَـرَّنى
حفاظت از رسول(ص) به
حفاظت از دخترش است...
پس آنکس كه فاطمه(س) را سيلى زد،
گويا که با رسول(ص) چنين كرده است
.
روضه و توسل ویژۀ روزهای پایانی ماه صفر و شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه
حوادثی است که قلبِ مدینه میلرزد
مدینه چون دل اُمت به سینه میلرزد
سپاهِ شب شده مستِ تصرف خورشید
نسیم شعله شد و در فضا شراره کشید
تمام وسعتِ ملک خدا شبِ تار است
چه روی داده که خورشید هم عزادار است
زِ کوه و دشت و بیایان خدا خدا شنوم
ز جن و انس و ملک وا محمدا شنوم
اجل دریده گریبانُ و اشک افشاند
امینِ وحی خداوند نوحه میخواند
پیام میرسد از خشت خشتِ خانۀ وحی
که منقطع شده از آسمان ترانه ی وحی
برونِ خانه اجل گشته گرم اذنِ دخول
درون خانه چکد خونِ دل زِ چشم بتول
الا الا ملک الموت ! ماتم آوردی
زِ آسمان به زمین یک جهان غم آوردی
زدیدن رخ تو گشته رنگ فاطمه زرد
چه سخت حلقه به در می زنی،نزن برگرد!
چگونه می کنی ای پیک مرگ دقّ الباب؟
که آسمان به سر خاکیان شده ست خراب
برو به سینۀ حیدر شرر نزن دیگر
به جانِ فاطمه سوگند! در نزن دیگر
عقب بایست! بگیر احترام این در را
برو یتیم مکن دختر پیمبر را
برو که طعنه بر این باب، دیو و دد نزند
به باب خانۀ توحید ، کس لگد نزند
پیمبرُ و علی و فاطمه کنار هم اند
تو ایستاده و این هر سه اشکبارِ هم اند
نبی زخون دل خویش چهره می شوید
درون خانه ی دربسته با علی گوید:
که یا علی بنشین با تو راز دارم من
به سینه شعله ی سوز و گداز دارم من
پس از رسول مقامت زکینه غصب شود
فراز منبر من دشمن تو نصب شود
خدای ، امر به صبرت کند در این اندوه
جواب داد علی: من مقاومم چون کوه
دوباره گفت پیمبر که ای امام مبین
شوی به شهر مدینه غریب و خانه نشین
فلک زغربتِ تو آه می کشد زِ نَهاد
به باب خانه ات آتش زنند از بیداد
جواب داد : همانا به صبر می کوشم
به حفظ دین خود این جام زهر می نوشم
رسول گفت چو کردی تحمل آن همه را
به پیشِ چشم تو سیلی زنند فاطمه را
تو ایستاده و با چشم خود نگاه کنی
درون سینه ی خود حبس سوز و آه کنی
در آن میانه علی سخت در خروش آمد
کشید ناله و خون در دلش به جوش آمد
اگرچه بود وجودش پر از شراره ی خشم
به روی فاطمه چشمی گشودُ گفت به چشم!
شاعر : #استاد_غلامرضا_سازگار
*میدونید کجا دادِ علی بلند شد ؟!.. اینجا چشم گفت ، صبر کرد .. شبی که فاطمه رو خاک کرد ، کنارِ قبر گفت فاطمه :
تا قيامت نه، پس از واقعه محشر هم
ناله يا اَبَتايش نرود از يادم! ..*
الا رسول خدا خون به سینه ام جوشید
که گفته هات همه جامه ی عمل پوشید
دری که بود به دارُالزیاره ات مشهور
دری که گرد از آن می زدود گیسوی حور
دری که بود پر از بوسه های جبرائیل
دری که حرمت از آن می گرفت عزرائیل
دری که نور فشاند به چشم عرش علا
ببین چگونه از آن دود می رود بالا
به باغ وحی، خزان دست باغبان را بست
که چیده گشت از آن میوه و درخت شکست
چه ننگ ها که خریدند یا رسول الله
زِ عترت تو بریدند یا رسول الله
چو امتت طلبیدند حبّ دنیا را
برای غصب خلافت زدند زهرا را
قسم به عزّت قرآن! قسم به ذات خدا!
سر حسین تو روز سقیفه گشت جدا
چه تیرها همه از چلّه ی سقیفه شتافت
گلویِ اصغر و قلب حسین هر دو شکافت
سقیفه در حرم کربلا شراره کشید
زگوش دخترکان تو گوشواره کشید
سقیفه کرد تن عترت تو را نیلی
سقیفه فاطمه ها را دوباره زد سیلی
همین که حق وصی تو غصب شد به ملا
سر حسین، جدا شد به دشت کربُبَلا
شاعر : #استاد_غلامرضا_سازگار
روزها و ساعاتِ پایانی ماهِ صفرِ .. این دو سه روزِ آخر هر کاری کردی سفره داره جمع میشه .. گرچه این چشمه ی جوشان اشک و ناله مون آرام نمیشه تازه شروع گریه برا مادرِ ساداتِ .. آماده ای روضه بخوانم ؟! یه جمله عرض توسل و التماسِ دعا .. درِ حجره باز شد ، نفسایِ آخرِ پیغمبر دیدن حسین اومد رو سینه ی پیغمبر قرار گرفت .. هی صورتشُ به سینه ی مبارک میکشه .. بی بی ما هنوز دستش سالمه ، اومد حسینُ از رو از زو بدن برداره .. پیغمبر چشم های مبارکشُ باز کرد ، فاطمه جان بزار حسین رو سینه م باشه .. حسین رو سینه مِ آرام جان میدم .. بریم کربلا.. حاجتمند و گرفتار زیاد ، مریضا رو فراموش نکنید .. یه وقتی هم زینب کنار گودال صدا زد یوم علی صدر المصطفی .. یه روز رو سینه ی پیغمبر دیدمت .. يَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَيْكَ مَلِيكُ اَلسَّمَاءِ هَذَا حُسَيْنٌ بِالْعَرَاءِ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ اَلْأَعْضَاءِ يَا مُحَمَّدَاهْ وَ بَنَاتُكَ سَبَايَا وَ ذُرِّيَّتُكَ قَتْلَى تَسْفِي عَلَيْهِمُ اَلصَّبَا . فَأَبْكَتْ كُلَّ صَدِيقٍ وَ عَدُوٍّ .
حسین .....