الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
مُسمّط مثلّث_مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها_(شام غریبان)
فرقی نباشد بینِ اولادِ امیرالمؤمنین
زینب علمداری کند پرچم نمیماند زمین
مثلِ پسرها دخترانش شیر وُ هم شمشیرِ دین
زینب اگر شد شیرزن خونِ علی دارَد به تن
درزندگی گاهی حسینی میشود گاهی حسن
صبر وُ کَرم دارد ... حسن داریم بینِ کاروان
یادآوریِ غیرت و ایثارِ آقاجانِمان
حُجبُ و حیایِ فاطمه.. دینِ نَبی... حیدرنشان
در زینبِ کبری خلاصه میشود آلِ عَبا
جمعِ نبی وُ حیدر وُ کوثَر حسین و مجتبی
با خطبههایش میکند دِژهایِ دشمن را خراب
دارد به رویِ شانهیِ خود بیرقِ این انقلاب
بادستهایِ بسته کرده فتح.... بِنتِ بُوتراب
از نسلِ شیر است و کلامش مثلِ تیغِ ذوالفقار
یک جملهیِ او می شود فصلُالخطابِ روزگار
چون ذکرِ بیبی ما رَأیتْ الّا جَمیلا میشود
خصمِ ریاکار و پلید و پست رُسوا میشود
هرچند قدَّش زیرِ بارِ دردها تا میشود...
تاروزِ آخر پایِ این بیرَق اَنَاالحق گفته است
مثلِ اَمیرالمؤمنین در راهِ دین بُتها شکست
اصلِ حجاب است و اصولِ نهضتِ سرخِ حسین
باید علمداری کند در کاروانِ شور و شین
دین زیرِ دِیْنِ صبر ُو ایثار وکلامِ زینبین
یک جمله روضه از منِ عاشق اگر چه بیسواد
پیشِ نگاهش کعبِ نِی بر کعبه زَد اِبن زیاد
بالا و پایین رفت چوبِ خیزران در محضرش
باآستینِ پیرهنِ او بست چشمِ دخترش..
امّا رسیده عاقبت در کنجِ ویرانی سرش...
پایِ سرِ بابا به لب با مُشت محکم میزند
با ندبهها و گریهها ویرانه بر هم میزند
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
غزلمصیبت شام غریبان امام حسین علیهالسلام
حلالم کُن برایت ختم قرآن هم نمیگیرم
صدایِ من گرفته پایِ نیزه دَم نمیگیرم
اگرچه با تمامِ جان خود هستم سِپر امّا...
توانِ ضربههایِ سیلیِ محکم نمیگیرم
چه میشد سنگها جایِسرت من راهدف میکرد
نشد با آستینم خون لب را هم نمیگیرم
میانِ هلهله این نالهها مفقود خواهد شد
نگاهت که به من افتاد پهلویم نمیگیرم
شبیهِ مادرم آنقدر سیلی خوردهام امّا...
دری رویم نَیفتادهَست دیوارم نمیگیرم
به رویِ نیزه بسته چشمهایِ غیرتش ساقی
علمدارِ حریمِ غیرتم ماتم نمیگیرم
به پایِ نیزه میخوانم دعایِ عهد با گریه
سراغِ هیچ کس جز منجیِ عالم نمیگیرم
#غزل #روضه #شام_غریبان #کربلا
کمی آهسته تر ای جان زینب حسین جانان زینب
نظر کن دیده ی گریان زینب حسین جانان زینب
**
شاه گفتا کربلا امروز مهمان من است عید قربان من است
مادرم زهرای اطهر دیده گریان من است عید قربان من است
**
تا ببوسم حنجرت آرامتر ای نور عین یبن الزهرا یا حسین
گوییا زهرا به دنبالت نماید شور و شین یبن الزهرا یا حسین
***************
دم پـاره
آهسته رو برادر رحمی نما به خواهر
**
عمه بیا محشر کبری ببین مرکب بی صاحب بابا ببین
**
به پیش چشم فاطمه مادرش تشنه بریدند سر از پیکرش
***********
دم پـاره
امشب پریشان زینب است محزون و گریان زینب است
امان از دل زینب چه خون شد دل زینب
روز عاشورا - وداع از حرم
دودمه
کمی آهسته تر ای جان زینب حسین جانان زینب
نظر کن دیده ی گریان زینب حسین جانان زینب
شاه گفتا کربلا امروز مهمان من است عید قربان من است
مادرم زهرای اطهر دیده گریان من است عید قربان من است
تا ببوسم حنجرت آرامتر ای نور عین یبن الزهرا یا حسین
گوییا زهرا به دنبالت نماید شور و شین یبن الزهرا یا حسین
دم پـاره
آهسته رو برادر رحمی نما به خواهر
عمه بیا محشر کبری ببین مرکب بی صاحب بابا ببین
به پیش چشم فاطمه مادرش تشنه بریدند سر از پیکر
شام غریبان
دودمه
شمع دل میسوزد و شام غریبان امشب است مو پریشان زینب است
گم شده طفلان و حیران در بیابان زینب است مو پریشان زینب است
آسمان کربلا تیره شده واویلتا حضرت زهرا بیا
سر به روی نی تن شه مانده زیر دست و پا حضرت زهرا بیا
دم پـاره
آتش گرفته خیمه ها رأس حسین به نیزه ها
رأس حسین به نیزه ها آتیش زدن به خیمه ها
بر خیز ای باب نجات حسین جان آزاد شد آب فرات حسین جان
#امام_حسین_دودمه
#شب_عاشورا_دودمه
#دودمه
باز در عرش خدا ولوله ای بر پا شد
شب عاشورا شد
شب پایانی عمر پسر زهرا شد
شب عاشورا شد
صحبت از داغ نکن ، می روم از حال حسین
یا اخا یا مظلوم
وا مکن پای مرا تا دم گودال حسین
یا اخا یا مظلوم
صبر کن هر چه بلا بر سر من می آید
ای پریشان زینب
دست و پا می زنم و مادر من می آید
ای پریشان زینب
یوسفم گر بروی، پیرهنت را چه کنم
یا عزیزالزهرا
عصر فردا ته گودال ، تنت را چه کنم
یاعزیزالزهرا
#علی_سلطانی
#عصر_عاشورا_دودمه
#عاشورا_دودمه
#دودمه
آتش به خیام پسر فاطمه افتاد
امان از دل زینب
بر راس بریده نظر فاطمه افتاد
امان از دل زینب
#صادق_اویسی
🎤 سبک و شعر:
#عاشورا_دودمه
#دودمه
روز عاشورا صدا زد زینب قامت کمان
العجل صاحب زمان
روی تل زینبیه گفت او لطمه زنان
العجل صاحب زمان
#امام_حسین_دودمه
#کوفه_دودمه
#دودمه
راس جدت را ببین در کوفه بالای سنان
العجل صاحب زمان
عمه مظلومه ات در پای نیزه شد کمان
العجل صاحب زمان
خنجر کشیده اند خدا را رضا کنند
خود را به زور در دلِ گودال جا کنند
.
اینجا که گود بود چرا خورده ای زمین ؟
جایی دگر نبود سرت را جدا کنند ؟
.
انصاف نیست لشگر کوفه کفن شوند
این ها تو را مقابل زینب رها کنند
.
نه جای نیزه مانده و نه نیزه مانده است
تا زخم دیگری روی آن جسم جا کنند
.
وقتی به عضو عضو تو رحمی نکرده اند
می خواستی ملاحظه ی خیمه را کنند ؟
.
وقتی کفن برای تنت فایده نداشت
گفتند بوریا عوضش دست و پا کنند
.
به نام خدا
#محرم_عاشورا
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شعر_رقیه_سعیدی_کیمیا
**************
اَمان از آن دَم آخر، چه چیزها که ندیدم
به سمت مقتل خونین یکی دوید و دویدم
به دست، خنجر بُرّان ، گرفته بود و به سرعت
رسید بر سر گودال، مقابلش که رسیدم ;
«وَشمرُجالسُ صَدر»ی که بوسه گاه نبی بود
وناله های "بُنَیَّ" در آن میانه شنیدم
وشرم و گریه ی خنجر که ایستاد و نبُرّید
گذاشت زیر گلویت ، فغان و ناله کشیدم
ندای اِرجعیِ تو به محض اینکه شنیدم
دوباره از سرِ گودال به سمت خیمه دویدم
ده و دو مرتبه پیچید صدای ناله مادر
میان مقتل و خیمه شدم هلال و خمیدم
بریده شد سر پاکت به دست شمر سیه دل
بریده بود ، ولی من ، دل از تو که نبریدم
سرت به نیزه بلند است در برابر چشمم
به عمر خود مَه تابان به خوبی تو ندیدم
**************
رقیه سعیدی(کیمیا)
۱۴۰۰/۶/۸
به نام خدا
#محرم_اسارت
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شعر_رقیه_سعیدی_کیمیا
******************
غروب روز دهم ، کربلا چه غوغا شد
دمی که پای حرامی به خیمه ها وا شد
امید اهل حرم نا امید شد ، وقتی
که جشن و هلهله اطراف خیمه برپا شد
شرار آتش فتنه به خیمه ها افتاد
رسید لحظه ی غارت ، دوباره بلوا شد
به احترام تو خورشید از نفس افتاد
از آن زمان که سرت روی نیزه ها جا شد
به خون نشست از این غم در آسمان ، خورشید
خجل ز خشکیِ لبهات ، آب دریا شد
سرت به نیزه طلوع کرد در غروب دهم
شکوه وجلوه نورت به شب هویدا شد
میان همهمه بردند رأس پاکت را
تنور ، بسترِ رأسِ عزیز زهرا شد
رسید وقت اسارت زمان سخت وداع
وداع با تن بی سر ، که اِرباً اِربا شد
چه خوب ! زینب خود را ندید عباسم
میانِ این همه نامحرمان که تنها شد
اگر چه با غُل و زنجیر، بُردَنَم بازار
اگرچه وَهن و جسارت به ساحت ما شد
تمام کوفه به ماتم نشست وقتی که
زبان حیدریِ زینبت شکوفا شد
شکست ابن زیاد از شکوه خواهر تو
به خطبه های دلیرانه خوار و رسوا شد
اسیر بوده ام ، اما ذلیلشان نشدم
شعار نهضت خونین چه خوب معنا شد
******************
رقیه سعیدی(کیمیا)
۱۴۰۰/۶/۸
🔳
السلام علیک یا سیدنی زینب
عاشقان را رهبر و الگوی والا زینب است
زینتِ حیدر یقین مصداق زهرا زینب است
▫️
هم عقیله ،عالمه،علامه ی دهر است او
ماورای فکر ما ، عالیّ اعلا زینب است
ذوالفقار زینبی یعنی کلامِ نافذش
ناطق آن (ما رایت الّا جمیلا) زینب است
▫️
شیر بانوی زمین با صوت حیدر خطبه خواند
الگوی حجب و حیا بر کل زنها زینب است
فهم زینب را فقط داند خداوند علیم
ما نَمی هستیم و بی شک فوق دریا زینب است
▫️
عمه ی سادات عالم ، دخترِ خیر النسا
آنکه باشد درک او بر ما معما زینب است
فتح شام و کوفه را کمتر ز خیبرها ندان
جانشین شخص حیدر،مثل مولا زینب است
▫️
شرط او بر ازدواجش دیدن روی حسین
عاشقی را معدن و ماوا و معنا زینب است
تک علمدار حسینی بعد غوغا زینب است
▫️
سرشکست و عینُ شینُ قاف را با خون نوشت
مرجع عُشّاق در بین تکایا زینب است
عقل اگر دور از حسینت میکند دیوانه ای
این جنون و عشق را استاد دانا زینب است
▫️
ظهر عاشورا فقط زینب صبوری میکند
یکه و تنها میان دشت و صحرا زینب است
خون بگرید بر اسارت منتقم هر صبح و شام
حضرت امُ المصائب بینِ اعدا زینب است
4_5810032132243852446.m4a
1.17M
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شور حضرت زینب و امام حسین علیهمالسلام -سبک من دوستت دارم....
یا زینب یا .....
کعبةُالرزایا نائبةالزهرا
ملیکةالنساء (۲)
یا زینب یا ....
جبلُالصّبرُ یا.... عقیلة الهدی
بانوی کربلا(۲)
رویِ شونهیِ تو پرچمِ مکتبه
تب و تابِ تو حسین و این مذهبه
هرکسی که عاشقِ حسینه فقط...
تحت عنایتُ و رایتِ زینبه
یا مولاتی عقیلةالعرب(۴)
حیَّ علیٰ...
گریه برایِ حسین
ندبه برایِ حسین
کربوبلایِ حسین ۲
حیَّ علی...
به عشقِ خونِ خدا
همراهِ سینه زنا
کربوبلای حسین ۲
مگه کسی رو بهجز تو دارم حسین
صورتمو رو ضریح میزارم حسین
منی که از اوّلش غلامت شدم
تا آخرش از غمت میبارم حسین
یا ثارالله سیدالشّهدا ۴
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شب_چهارم_محرم
#بحرطویل
اگر آتش به دلت هست اگر حالِ مُشَوَش داری و اگر تب داری
یا شکایت زِ خود و از همه بر لب داری
یا اگر از غم و اندوه و بلا سینه لبالب داری
و اگر زندگیِ سرد و پُر از درد و دل آشوب مرتب داری،
یا پریشانیِ روز و دل آتش زده هرشب داری
روز و شب تب داری
چارهاش نور علی نور ، دعای نور است
بسم رَبِ نور است
گرچه او مستور است
چارهاش زمزمهی نور دعای زهراست
چارهاش یک مدد از چادر بانوی خداست
نور خورشید نه ، مهتاب نه ، اینها همه هیچ
نور میخواهی از آن چادر مشکی دریاب ، نور آن عصمت ناب
نور از ریشهی آن چادر قدسی است که قدیسهی صدیقه به سر داشت
که بر افلاک گذر داشت
که از او نور ، سحر داشت
همه شب یا همه روز
نور میتابد از آن چادر مشکی تا ماه
نور میگیرد از آن نور سرِ صبح ، پگاه
نور میجوشد از این چادرِ پُر وصلهی خاتون علی ، سِرِ مکنون علی
چادری که نه به هر ریشه فقط معجزه پنهان کرده
عرش از حسرت آن پاره گریبان کرده
چادری که در آن
جمع اسماء خدا است و خدا
در دلش فاطمه پنهان کرده
چادری که همه افلاک پریشان کرده
زخم کتمان کرده
درد درمان کرده
جمعِ هفتاد یهودی همه یک روز مسلمان کرده
در دل این گرداب
سیرهاش را دریاب
ریشهاش را دریاب
چادر ارث زهراست
این سلاحِ تقواست
رنگی از نورِ خداست
هرکه دارد ، به سرش سایهی رحمت دارد
حسِ آرامشی از باغِ نجابت دارد
عفّت و عاطفه و لطف و محبت دارد
عطرِ عصمت دارد
چادرِ مشکیِ او ریشهی غیرت دارد
آی عزت دارد
چادرت را دریاب
چیست آن پوشش بیت الله است
مشکی اما به به دلش جوشش بیت الله است
چیست چادر صدف گوهرهاست
حرم دخترهاست
حافظ باورهاست
چادر مشکی تو شهپر توست
خواهرم سنگر توست
دست زهراست که روی سر توست
وارث نور حجاب
چادرت را دریاب
حاضری در همه جا
ولی از پلکِ هوسهایی دور
مثل قرآن کریم
فی کتابٍ مکنون
فی حجابٍ مَستور
چادر آرامشِ یاس از اثر طوفانهاست
سِتر ناموس خداست
چادر آسودگی لاله از اندیشهی باد
چادر آسایش گلبرگ از احساس نظر بازیهاست
خیمهی عاشوراست
صاحبش با زهراست
چادرِ مادرمان دست مرا میگیرد
با همان انوارش
با همان اسرارش
با همان حِسِ صمیمیتِ خود
با همان غیرتِ خود
بِینِ راه و بیراه
بِینِ گاه و بیگاه ...
تا که لب باز نکرده است دعا میگیرد
با همان مادریش فکر من است
روز وشب روضهی او ذکر من است
نه فقط دست من و تو به پرش هست دخیل
همه از نوح و خلیل
فطرس و جبرائیل
دودمان آدم
سالها هست که حاجات از آن میگیرند
از همان مقنعه جان میگیرند
ناتوانند و توان میگیرند
قرنها هست زبان میگیرند:
چادرت را بتکان لطف خدا را بفرست
چادرت را بتکان روزی ما را بفرست
و خدا نیز از آن نور مباهات کند
فخر بر مادر سادات کند
محورِ اهلِ کسا معنی آل عبا
پنج دفعه به علی جلوه به میقات کند
چادری که به پَرَش
بوسهی ، احمد دارد
روی هر ریشهی آن بوی محمد دارد
چقدر چشم کشیده است علی بر رویش
چادرِ بانویش
نورِ سرمد دارد
ولی افسوس که یک روضهی پر غُصهی بی حد دارد
روضهای بد دارد
ای مدینه ای داد
دادها از بیداد
از نگاهی سنگین
آه این چادر پُر نور زمین خورد زمین
چه شده ، طعمهی بی باکی شد
یک نفرکاش بگوید که چرا خاکی شد
پشت در بود که آتش سر زد
یک نفر شعلهای آورد و به جانِ در زد
در آتش زده را وای که بر مادر زد
زینب اُفتاد حسن بر سر زد
دید در کَنده نشد
ضربهی دیگر خورد وای که محکمتر زد
...
(قنفذ از راه از آن لحظه که آمد میزد
تازه می کرد نفس را مجدد میزد
وای از دست مغیره چقدر بد میزد
جای هرکس که در آن روز نمیزد میزد)
....
کربلا چادرِ زهرا به سرِ زینب بود
سپرِ زینب بود
لشکری دور و بر زینب بود
در میان گودال
جگر زینب بود
آنطرفتر حرمِ شعلهورِ زینب بود
اینطرف بر سرِ نِی همسفرِ زینب بود
گرچه زینب از غم غیر خوناب نخورد
گرچه مانند دلش
جگری چاک نشد
زیر لب گفت ولی
«مادر آب ببین که پسرت آب نخورد
پدرِ خاک بیا که پسرت خاک نشد»
چادرش را دو گره بست ، قدم را برداشت
کوهِ غم را برداشت
بی حسین و عباس
دو عَلَم را برداشت
یک تنه بارِ حرم را برداشت
نعرهاش کاخ ستم را برداشت..
#حسن_لطفی
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله
مرثیه شب #عاشورا
امشب برای گریه زمان کم میاوریم
در مقتل تو کاش که جان کم نیاوریم
امشب مسیر روضه به مقتل رسیده است
اشک خدا به صفحه ی مقتل چکیده است
کار غریب روضه به گودال می کشد
ما را برای روضه به دنبال می کشد
امشب چقدر غم زده در راهی ای حسین
از خوار پشت خیمه چه میخواهی ای حسین
با زینبت ز مجلس نامحرمان نگو
از شمرها و حرمله ها و سنان نگو
فردا بگو که از سر تو خون نمی چکد
از بند بند پیکر تو خون نمی چکد
پای سنان بگو به حرم وا نمی شود
هرگز سرت به نیزه هویدا نمی شود
فردا سرت بگو که ز جسم تو دور نیست
با من بگو که جای سرت در تنور نیست
امشب که با تو حال دلم خوب می شود
فردا غروب بی تو در آشوب می شود
فردا کسی به نیزه زمین می زند تو را
مانند روز کوچه کمین می زند تو را
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#خرابه
#شام
روضه خوانی نشست بر منبر
گفت هرگز نمیرود از یاد
اهل روضه مرا حلال کنید
دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد
روضه خوان گفت روضه ای را که
بکند آب سینه ی فولاد
کاش این جمله جعل بود و دروغ
دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد
از زمین و زمان صدا خیزد
جبرئیل است میزند فریاد
غیرتی ها همه به هوش به هوش
دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد
روضه خوان گفت و مادرش غش کرد
گفت در کربلا چه ها رخ داد
ناگهان صیحه ای زد و گفتا
دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد
زینب و مجلس شراب کجا
معجرش دستِ کوفیان افتاد
ای امام زمان ، ببخش مرا
دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد
کوفه دام بلای زینب شد
روبرویش جماعتی صَیّاد
چه گذشته به حال او وقتی ...
دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد
دل زینب پر از غم و درد است
دور او مردمان تماماً شاد
کوفیان گرم هلهله وقتی ...
دَخَلَت زَینَبٌ عَلَی بنَ زِیاد
#یونس_وصالی
#